در چند سال گذشته، سؤالی برایم پیش آمده که قبلاً هرگز در زندگیام نپرسیده بودم: چه نامی بر دورانی که امروز در آن زندگی میکنیم بگذاریم؟
من در عصر «جنگ سرد» به دنیا آمدم و بیشتر دوران حرفهای خود را به عنوان ستوننویس در «پساجنگ سرد» گذراندم. دوران پساجنگ سرد — آن دهههای پس از ۱۹۸۹ که با یکقطبی بودن آمریکا مشخص میشد — در دهه ۲۰۲۰ با عقبنشینی آشفته آمریکا از افغانستان به پایان رسید، که به دنبال آن تهاجم تمامعیار روسیه به اوکراین، معماری امنیتی جنگ سرد و پساجنگ سرد اروپا را منفجر کرد، و پس از آن ظهور چین به عنوان یک رقیب اقتصادی و نظامی واقعی برای آمریکا رخ داد.
فکر اولیه من این بود که باید این عصر جدید را «پسا-پسا-جنگ سرد» بنامیم، اما این منطقی نبود. نه، ما به لحظهای رسیدهایم که بسیار فراتر از پیامدهای یک رقابت قدرت عمدتاً دوقطبی است که در اواسط تا اواخر دهه ۱۹۴۰ متولد شد. این تولد چیزی نو و بسیار پیچیده است که همه ما باید سریعاً با آن سازگار شویم — اما چه نامی بر آن بگذاریم؟
بسیاری از دانشمندان اقلیم، عصر کنونی ما را «آنتروپوسن» مینامند — اولین دوران اقلیمی که توسط انسان هدایت میشود. بسیاری از متخصصان فناوری آن را «عصر اطلاعات» یا اکنون «عصر هوش مصنوعی» مینامند. برخی استراتژیستها ترجیح میدهند آن را «بازگشت ژئوپلیتیک» یا، همانطور که رابرت کیگان، مورخ بیان کرده، «جنگل دوباره رشد میکند» بنامند.
اما هیچ یک از این برچسبها ترکیب کاملی را که بین تغییر اقلیم فزاینده و تحولات سریع در فناوری، زیستشناسی، شناخت، اتصالپذیری، علم مواد، ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک در حال وقوع است، به تصویر نمیکشد. آنها انفجاری از انواع چیزها را آغاز کردهاند که با انواع چیزهای دیگر ترکیب میشوند — به طوری که امروزه هر جا که نگاه میکنید، سیستمهای دوتایی به نظر میرسد جای خود را به سیستمهای چندتایی میدهند. هوش مصنوعی به سمت «هوش عمومی مصنوعی همهچیزدان» در حال حرکت است، تغییر اقلیم در حال تبدیل شدن به «بحران چندگانه» است، ژئوپلیتیک به سمت همسوییهای «چندمرکزی» و «چندجانبه» در حال تکامل است، تجارت زمانی دوتایی به شبکههای عرضه «چنداقتصادی» در حال پراکنده شدن است، و جوامع ما به موزاییکهای هر چه بیشتر «چندریختی» در حال تنوع یافتن هستند.
به عنوان یک ستوننویس امور خارجی، اکنون باید تأثیر و تعاملات نه تنها ابرقدرتها، بلکه ماشینهای فوقهوشمند، افراد فوقتوانمند که از فناوری برای گسترش دامنه نفوذ خود استفاده میکنند و شرکتهای فوقجهانی، و همچنین طوفانهای بزرگ و کشورهای فوقفروپاشیده، مانند لیبی و سودان را دنبال کنم.
روزی با کرایگ موندی، رئیس سابق تحقیقات و استراتژی مایکروسافت، در مورد همه اینها فکر میکردم. به او گفتم که تقریباً در هر حوزهای که اخیراً مینوشتم، سیستمهای دوتایی سنتی چپ-راست جای خود را به سیستمهای چندگانه و به هم پیوسته میدادند و در این فرآیند، انسجام پارادایمهای جنگ سرد و پساجنگ سرد را از بین میبردند.
در یک لحظه، موندی به من گفت: «میدانم چه نامی برای این دوران جدید باید بگذاری: پلیسن (Polycene).»
این یک نئولوژیسم بود — کلمهای که او در همان لحظه ساخت و در دیکشنری وجود نداشت. اگرچه کمی تخصصی است، اما از واژه یونانی "poly" به معنای "بسیار" گرفته شده است. اما بلافاصله به نظرم نام مناسبی برای این عصر جدید آمد، عصری که در آن — به لطف گوشیهای هوشمند، رایانهها و اتصال ubiquitous (همه جا حاضر) — هر فرد و هر ماشینی به طور فزایندهای صدایی برای شنیده شدن و اهرمی برای تأثیرگذاری بر یکدیگر و کره زمین، با سرعت و مقیاسی که قبلاً تصورناپذیر بود، دارد.
پس، به پلیسن خوش آمدید. سفر جالبی برای رسیدن به اینجا بود.
بهتر از هر انسانی
سفر من در مراحل مختلفی که مرا به پلیسن رساند، در تابستان ۲۰۲۴، دو سال پس از انتشار اولیه ChatGPT، آغاز شد، زمانی که با موندی برای یک سری آموزش در مورد هوش مصنوعی نشستم. در طول سالها بسیار خوششانس بودم که شبکهای از کارشناسان در موضوعات مختلف را توسعه دادهام که آنها را مربیانم مینامم. آنها هم معلم و هم دوستان ارزشمندی برایم شدهاند، و موندی، که در اصل طراح ابررایانهها بود، از سال ۲۰۰۴ فرد مورد اعتماد من در زمینه محاسبات بوده است.
یکی از اولین چیزهایی که او برایم توضیح داد این بود که آرمان بزرگ انقلاب هوش مصنوعی، ایجاد ماشینی قادر به «هوش عمومی مصنوعی همهچیزدان» است. این ماشینی خواهد بود که بتواند فیزیک، شیمی، زیستشناسی، علوم کامپیوتر، فلسفه، موتزارت، شکسپیر و بیسبال را بهتر از هر انسانی درک کند، و سپس در تمام این رشتهها در سطح ابعادی بالا، بالاتر از آنچه انسان میتواند، استدلال کند تا بینشهای نوآورانهای را تولید کند که هیچ انسانی قادر به آن نیست.
در حالی که برخی از شکاکان معتقدند که ما هرگز قادر به ساخت ماشینی با هوش عمومی مصنوعی واقعاً همهچیزدان نخواهیم بود، بسیاری دیگر، از جمله موندی، معتقدند که این فقط یک مسئله زمان است، نه اگر.
این یک تغییر فاز قابل توجه در شناخت است که ما در حال گذراندن آن هستیم: ما از محاسبات برنامهپذیر — که در آن یک کامپیوتر فقط میتوانست بینش و هوش انسانی را که آن را برنامهریزی کرده بود منعکس کند — به سمت هوش عمومی مصنوعی همهچیزدان در حال حرکتیم. در این مرحله شما اساساً نتیجه مورد نظر خود را توصیف میکنید، و هوش مصنوعی بینش، خلاقیت و دانش گسترده را ترکیب میکند تا بقیه را خودش متوجه شود. موندی استدلال میکند که ما در حال تغییر مرز شناخت هستیم، از آنچه انسانها میتوانند تصور و برنامهریزی کنند به آنچه کامپیوترها میتوانند خودشان کشف، تصور و طراحی کنند. این مادر تمام تغییرات فاز محاسباتی است — و یک نقطه عطف در سطح گونهها.
تکامل ریزتراشه
همه اینها با تکامل ریزتراشهها از دوتایی به چندتایی (poly) ممکن شد. در عصر دوتایی، تراشهها دادهها را به صورت سری پردازش میکردند — با جابجایی بین ۰ و ۱ برای اجرای یک دستورالعمل پس از دیگری. در عصر چندتایی، تراشهها میتوانند به صورت موازی محاسبات را انجام دهند — با هزاران وظیفه کوچکتر که همزمان پردازش میشوند و هر یک از آنها از دیگری آگاه است و با آن تعامل دارد.
پیشرفت بزرگ در پردازش موازی در اوایل دهه ۲۰۰۰ همان چیزی است که هوش مصنوعی امروزی را ممکن ساخت. این امکان را به رایانهها داد تا مقادیر عظیمی از دادهها را در «مغز» خود — شبکههای عصبیشان — وارد کنند و خود را با استفاده از میلیاردها تنظیم کوچک، که پارامتر نامیده میشوند، آموزش دهند. همانطور که یک سیستم هوش مصنوعی یاد میگیرد، این تنظیمات را — مانند چرخاندن دکمههای کوچک — مدام تنظیم میکند تا بتواند الگوها را تشخیص دهد، گزینهها را بسنجد و به تدریج با گذشت زمان هوشمندتر شود.
سالهاست که این تغییر در محاسبات را از یکی از نقاط دید مورد علاقه خود دنبال میکنم. وقتی میخواهم بفهمم قدرت در جهان چگونه در حال تغییر است، اولین تماسم به ندرت با پنتاگون یا وزارت خارجه است. در عوض، از Applied Materials در سیلیکون ولی بازدید میکنم. Applied، ماشینآلات و مواد دقیق را میسازد که به شرکتهایی مانند Nvidia، T.S.M.C.، Intel و Samsung امکان تولید آخرین نسل از ریزتراشهها را میدهد. بنابراین اغلب Applied میتواند پیش از هر کس دیگری ببیند کدام شرکتها و کشورها مرزهای فناوری را جلو میبرند و کدام یک عقب میمانند.
تغییر اقلیم در سراسر جهان:
در «کارتپستالهایی از جهانی در آتش»، ۱۹۳ داستان از کشورهای مختلف نشان میدهد که چگونه تغییر اقلیم واقعیت را در همه جا تغییر میدهد، از صخرههای مرجانی در حال نابودی در فیجی تا واحه های در حال ناپدید شدن در مراکش و بسیار فراتر از آن.
نقش رهبران ما:
ال گور، چهل و پنجمین معاون رئیسجمهور ایالات متحده، در پایان سال ۲۰۲۰، دلایلی برای خوشبینی در ریاست جمهوری بایدن یافت، حسی که شاید با تصویب قوانین مهم اقلیمی تأیید شد. این به معنای عدم وجود انتقادات نیست. به عنوان مثال، چارلز هاروی و کورت هاوس استدلال میکنند که یارانههای فناوری جذب اقلیم در نهایت به هدر خواهد رفت.
بدترین خطرات اقلیمی، نقشهبرداری شده:
در این ویژگی، یک کشور را انتخاب کنید، و ما خطرات اقلیمی که با آن روبرو است را تحلیل خواهیم کرد. در مورد آمریکا، نقشههای ما، که با همکاری کارشناسان توسعه یافتهاند، نشان میدهند که گرمای شدید در کجا بیشترین مرگ و میر را ایجاد میکند.
آنچه مردم میتوانند انجام دهند:
جاستین گیلیس و هال هاروی انواع فعالیتهای محلی را که ممکن است لازم باشد توصیف میکنند، در حالی که سائول گریفیت به چگونگی پیشگامی استرالیا در زمینه انرژی خورشیدی روی پشت بام اشاره میکند. در همین حال، تغییرات کوچک در دفتر کار میتواند راه خوبی برای کاهش قابل توجه انتشار گازها باشد، همانطور که کارلوس گامارا مینویسد.
جدیدترین مربیان من در آنجا، گری دیکرسون، مدیر عامل، و تریستان هولتام، رئیس ستاد بودند که سالها به من نشان دادهاند چگونه توانایی ما در تولید هوش مصنوعی همهچیزدان با ایجاد تراشههای چندریختی بیشتر، افزایش یافته است.
هولتام توضیح داد: «ما از طراحیهای یکپارچه به طراحیهای تفکیکشده رفتهایم — تراشه را به 'تراشههای کوچک' تقسیم کردهایم، هر کدام با نقش تخصصی خود و سپس آنها را در یک سیستم یکپارچه دوباره ترکیب کردهایم.» او افزود: «این امکان را میدهد که یک 'سیستم در یک بسته' شامل چندین عملکرد مختلف — منطق، حافظه، ارتباطات، گرافیک — باشد که با هم همزیستی و بهینهسازی میکنند»، که منجر به قابلیت محاسباتی بسیار بیشتر با مصرف انرژی کمتر میشود.
و هنگامی که طراحان برای افزودن ویژگیهای بیشتر در دو بعد فضا کم آوردند، به سه بعد رفتند. تراشهها اکنون به صورت عمودی ساخته میشوند، و لایههای زیادی از مدارات را روی هم انباشته میکنند — رمپهای کوچک پارکینگ از ترانزیستورها و سلولهای حافظه که با مایلها سیمکشی میکروسکوپی یا حتی نانوسکوپی به هم متصل شدهاند. هر لایه جدید به شدت ظرفیت تراشه را برای یادگیری، پیشبینی و تصمیمگیری افزایش میدهد.
همه اینها را کنار هم بگذارید تا زیربنای سیلیکونی پلیسن را داشته باشید — هوشهای متعدد، بیدرنگ شبکه شده، با هم در حال بهبود و تکامل در زمان واقعی.
از تغییر اقلیم تا بحران چندگانه
حدود یک هفته پس از آموزش هوش مصنوعی در سال ۲۰۲۴ با موندی، ایمیلی از مربی محیط زیست مورد علاقهام، یوهان راکستروم، مدیر مؤسسه پوتسدام برای تحقیقات تأثیر اقلیم و یکی از دانشمندان برتر سیستم زمین در جهان، دریافت کردم. راکستروم گفت که او و همکارش توماس هومر-دیکسون، مدیر اجرایی مؤسسه کاسکید در دانشگاه رویال رودز در بریتیش کلمبیا، سمیناری را در نیویورک برای هفته اقلیم برگزار میکنند و آیا میتوانم به مدیریت آن کمک کنم؟
به او گفتم: «با کمال میل — اما موضوع آن چیست؟»
راکستروم گفت: «موضوع بحران چندگانه (polycrisis) است.»
فکر کردم: «جالب است. مربی هوش مصنوعی من از 'هوش عمومی مصنوعی همهچیزدان' صحبت میکند، مربیان ریزتراشه من از تراشههای چندتایی صحبت میکنند — و اکنون مربی محیط زیست من از 'بحران چندگانه' صحبت میکند. قضیه این همه 'چند' چیست؟»
اصطلاح «بحران چندگانه» برای دههها وجود داشته اما اخیراً توسط آدام توز، مورخ دانشگاه کلمبیا، رواج یافته است تا نشان دهد چگونه یک بحران، مانند کووید یا جنگ اوکراین، میتواند به طور فزایندهای بحرانهای متعدد دیگری را در سراسر جهان ایجاد کند.
راکستروم و هومر-دیکسون همین مفهوم را بررسی کردهاند، اما با تمرکز خاص بر چگونگی نقض «مرزهای سیارهای» توسط بحرانهای زیستمحیطی آبشاری، که راکستروم آنها را «مرزهای سیارهای» مینامد. اینها سیستمهای پشتیبانی حیات به هم پیوستهای هستند — مانند پایداری اقلیم ما و سلامت اقیانوسها، جنگلها و خاکهای ما — که حفظ یکپارچگی آنها برای ایمنی بشریت و انعطافپذیری جهان طبیعی ضروری است.
برای دههها، وقتی در مورد تغییر اقلیم صحبت میکردیم، روایت ساده و نسبتاً دوتایی بود: گرم شدن بیشتر بد، گرم شدن کمتر خوب.
تفکر درباره تغییر اقلیم، با این حال، خود دچار یک تغییر فاز شده است. از دیدگاه راکستروم، تغییر اقلیم جرقهای میشود که آبشار بحرانهای به هم پیوسته را شعلهور میکند. اینها با هم، کل زمین را در وضعیت بحران چندگانه قرار میدهند — جایی که رویدادهای خودتقویتکننده مانند ذوب کلاهکهای یخی قطبی و تخریب آمازون، دو تنظیمکننده غول پیکر دمای زمین، ما را به سمت دماهای بالاتر و بالاتر سوق میدهند، حتی بدون سوزاندن سوختهای فسیلی توسط انسان. این باعث خشکسالیهای بیشتر، سیلها، آتشسوزیهای جنگلی، شکست محصول و افزایش سطح دریا میشود که به نوبه خود شوکهای اقتصادی، مهاجرت گسترده، فروپاشی دولتهای شکننده و از بین رفتن اعتماد در سراسر جهان را به دنبال دارد.
راکستروم و هومر-دیکسون در مقاله نظری خود در ۱۳ نوامبر ۲۰۲۲ در این روزنامه نوشتند که دو عامل ما را در این مسیر پیش میبرند: «اول، بزرگی مصرف منابع و تولید آلودگی توسط بشر در حال تضعیف انعطافپذیری سیستمهای طبیعی، بدتر کردن خطرات گرمایش اقلیم، کاهش تنوع زیستی و شیوع ویروسهای حیوانی است» و دوم، «اتصالپذیری بسیار بیشتر بین سیستمهای اقتصادی و اجتماعی ما» به این معنی است که آنچه در یک کشور یا جامعه اتفاق میافتد میتواند به سرعت به سایر کشورها سرایت کند، بدون توجه به مرزها.
من نسخهی کوچکی از این پویایی را قبل از وقوع جنگ داخلی در سال ۲۰۱۱، مستقیماً از سوریه گزارش کرده بودم. خشکسالی بیسابقهای در یک قرن — که با الگوهای اقلیمی متغیر شدیدتر شده بود — محصولات را از بین برد، صدها هزار روستایی سوری را از مزارعشان آواره کرد و آنها را به حومه شهرهایی مانند حلب و دمشق راند. در آنجا، آنها با افزایش قیمت مواد غذایی، بیکاری و نارضایتیهای قومی و فرقهای دیرینه روبرو شدند. سپس سوریها تلفنهای همراه خود را برداشتند و شورشها در مصر و تونس را تماشا کردند، که بخشی از آنها با افزایش قیمت مواد غذایی تحریک شده بود. و سپس آنها اوضاع سوریه را از کنترل خارج کردند.
تحول ژئوپلیتیکی
ناگفته نماند، این ترکیب از دولتهای در حال فروپاشی و اتحادهای در حال گسست جنگ سرد، در حال ترکیب شدن است تا ژئوپلیتیک را به طور کلی چندجانبهتر کند.
در سال ۲۰۱۱، والتر راسل مید، مورخ، مشاهده کرد که پس از انقلاب دهه ۱۹۹۰ که باعث فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شد، روسها ضربالمثلی داشتند که امروز به بیش از چند کشور دیگر نیز قابل اطلاق است: «تبدیل آکواریوم به سوپ ماهی آسانتر از تبدیل سوپ ماهی به آکواریوم است.»
از اروپا تا خاورمیانه، آفریقا و آمریکای لاتین، تعداد زیادی آکواریوم در حال تبدیل شدن به سوپ ماهی پر از شبهنظامیان فرقهای، قبیلهای یا شبکهای و فوقتوانمند هستند. تصادفی نیست که رئیسجمهور ترامپ برای گرد هم آوردن تمام کشورها، ارتشها و شبهنظامیان مختلف برای یک آتشبس ساده در غزه، این همه زمان و انرژی — و فشار — صرف کرد. ممکن است بقیه دوران ریاست جمهوری خود را صرف گردآوری آنها برای صلح کند — شاید.
در عین حال، زمانی که من در سال ۱۹۷۸ روزنامهنگاری را آغاز کردم، جهان عمدتاً با مجموعهای از دوتاییها تعریف میشد — شرق-غرب، کمونیست-سرمایهدار، شمال-جنوب. اکثر کشورها در آن زمان در یکی از این دستهها قرار میگرفتند. امروز، به یک رقص گروهی آزاد از شرکای در حال تغییر تبدیل شده است. ایران با روسیه علیه اوکراین همسو است. چین برای هر دو طرف روسیه و اوکراین فناوری پهپادی تأمین میکند. اسرائیل با جمهوری آذربایجان مسلمان علیه ارمنستان مسیحی همسو است.
رابرت ماگاح و مارک مِدیش، کارشناسان امنیت ملی، در سایت ریسک ژئوپلیتیکی SecDev نوشتند: «پراکندگی قدرت فقط مربوط به آمریکا، اروپا، چین یا روسیه نیست.» «قدرتهای میانی — برزیل، هند، ترکیه، کشورهای حاشیه خلیج فارس، آفریقای جنوبی — در حال تمرین آنچه دیپلماتها اکنون 'چندهمسویی' مینامند، هستند. آنها به دنبال مزیت موضوع به موضوع هستند تا اینکه خود را به یک اردوگاه متعهد کنند. هند نفت روسیه را با تخفیف میخرد در حالی که به دنبال سرمایهگذاری و انتقال فناوری غربی است. برزیل تجارت با چین را گسترش میدهد در حالی که ایدههای میانجیگری را با پکن مطرح میکند و در مورد تأمین مالی اقلیم با واشنگتن و بروکسل صحبت میکند.»
جنگ امروزی نیز بسیار کمتر دوتایی است — خط مقدم شما در برابر من — و حملات «هیبریدی» بیشتری از همه جا میآید. زیرا خط مقدم چندتایی شده است.
ولادیمیر پوتین در حال جنگ با اوکراین در سطح حمله قلمرو اوکراین است و در عین حال، با اروپای غربی با استفاده از سطح حمله فضای سایبری، جایی که همه به هم متصل هستند اما هیچ کس مسئول نیست، میجنگد. در این جبهه، جنگجویان سایه پوتین مسئول کمپینهای متعدد اطلاعات نادرست در انتخابات اتحادیه اروپا، نفوذهای پهپادی بدون هویت به حریم هوایی اروپای غربی و حتی، در ماه اوت، پارازیت انداختن سیستم GPS هواپیمای حامل رئیس کمیسیون اروپا، اورسولا فون در لاین، در حین پرواز بر فراز بلغارستان هستند که خلبان را مجبور کرد برای فرود ایمن از نقشههای کاغذی استفاده کند.
از جوامع دوتایی تا چندریختی
وقتی در دهه ۱۹۵۰ در مینه سوتا بزرگ میشدم، چشمانداز اجتماعی به شدت دوتایی بود. به طور کلی، شما یا سفیدپوست بودید یا سیاهپوست، مرد یا زن، دگرجنسگرا یا همجنسگرا، مسیحی یا یهودی. شما یا در محل کار بودید یا در خانه، یا در خانه یا در مدرسه. نمایندگان کنگره من بیشتر مردان سفیدپوست جمهوریخواه لیبرال در یک منطقه دموکرات بودند — که آن زمان در مینه سوتا غیرعادی نبود. دستهبندیها کاملاً سختگیرانه بودند، و مرزها توسط فرهنگ، قانون، پیشداوری، درآمد و عادت کنترل میشدند. تنوع قطعاً وجود داشت، اما محدود بود و به ندرت جشن گرفته میشد.
اما دیگر نه!
امروزه، شهر من، سنت لوئیس پارک، که زمانی قلب تپنده فرهنگ یهودی مینه سوتا، کنیسهها و اغذیهفروشیها بود، اکنون یک زن مسلمان سومالیایی ۲۹ ساله به نام نادیا محمد را به عنوان شهردار خود دارد، که از دبیرستان من فارغالتحصیل شده و بخشی از هجوم سومالیاییها به مینه سوتا سرد است.
اگر هنوز در محله قدیمیام زندگی میکردم، نماینده من در کنگره ایلهان عمر بود، یکی از دو زن مسلمان اولی که در کنگره خدمت کردند. به من گفته شده است که در مدرسه ابتدایی نزدیک خانه قدیمیام بیش از ۳۰ زبان صحبت میشود — تقریباً ۲۹ زبان بیشتر از زمانی که من آنجا بزرگ شدم.
هفته گذشته، سنت پاول یک مهاجر لائوسی همونگ، کائولی هر، را به عنوان اولین شهردار زن و همونگ آمریکایی خود انتخاب کرد — پس از آنکه او ملوین کارتر، شهردار قبلی شهر و اولین شهردار سیاهپوست، را شکست داد.
جای تعجب نیست: مهاجرت جهانی تقریباً دو برابر شده است از سال ۱۹۹۰. این پدیده آنقدر چندجهته شده است — کارگران از آسیای جنوبی به خلیج فارس، دانشجویان از آفریقا به چین، پناهندگان سودانی و اریترهای به اسرائیل، کارگران لهستانی به بریتانیا و پناهندگان از سوریه، ونزوئلا و اوکراین به همه جا — که جوامعی که زمانی با یک قومیت یا مذهب خاص تعریف میشدند، اکنون چندزبان، چندرنگ و چندمذهب شدهاند.
اخبار مربوط به این جوامع نیز از حالت دوتایی — عمدتاً اخبار از بالا به پایین که توسط روزنامهها، مجلات و شبکههای تلویزیونی اصلی تولید میشدند — به حالت چندتایی (poly) تغییر کرده است: اخباری که به صورت افقی در رسانههای اجتماعی و از پایین به بالا توسط وبلاگنویسان و پادکسترها تولید میشوند.
زمانی که دولت ترامپ اخیراً تلاش کرد تا تخریب بال شرقی کاخ سفید را تا حد امکان پنهان نگه دارد، برایان استلتر از CNN اشاره کرد: «یکی از قابل توجهترین نماهای تخریب از یک مسافر در هواپیمایی بود که دیروز از فرودگاه ملی پرواز میکرد. این تصویر میلیونها بار در X و سایر سایتها بازنشر شد.»
شبکههای چنداقتصادی
هنگامی که آدام اسمیت اصول بنیادی تجارت را در قرن هجدهم بیان کرد، دنیایی نسبتاً ساده از روابط دوتایی را تصور میکرد: من پنیر میسازم، شما شراب، و با تخصص هر یک از ما در آنچه بهتر انجام میدهیم، هر دو وضعیت بهتری پیدا میکنیم. این بینش انقلابی بود و هنوز هم دیدگاه ما را (به جز رئیس جمهور ترامپ) مبنی بر اینکه تجارت میتواند یک پیشنهاد برد-برد باشد، تقویت میکند.
اما اگر اسمیت اکنون زنده بود و تماشا میکرد که چگونه آیفونها، واکسنهای mRNA، وسایل نقلیه الکتریکی یا ریزتراشههای پیشرفته ساخته میشوند، او فقط نظریههای خود را به روز نمیکرد — بلکه باید کتاب جدیدی مینوشت.
چه چیزی تغییر کرده است؟ در یک کلام: پیچیدگی. اقتصاد امروز دیگر عمدتاً بر اساس تجارت دوجانبه کالاهای مجزا بین کشورهایی با مرزهای واضح و صنایع خودکفا ساخته نشده است. در عوض، اریک باینهاکر، مدیر اجرایی مؤسسه تفکر نوین اقتصادی در دانشکده آکسفورد مارتین، یکی دیگر از مربیان من، اشاره میکند که ما اکنون بیشتر و بیشتر در اکوسیستمهای جهانی فعالیت میکنیم، که او آنها را «شبکههای وابسته به هم» از دانش، مهارتها، فناوری و اعتماد مینامد.
این توضیح میدهد که چرا بیشتر تجارت امروز بیش از دو کشور را درگیر میکند. سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) در خلاصهای از گزارشی که در ژوئن منتشر کرد، گفت که زنجیرههای تأمین جهانی اکنون «حدود ۷۰ درصد تجارت بینالمللی را تشکیل میدهند، زیرا خدمات، مواد خام، قطعات و اجزا از مرزها عبور میکنند — اغلب چندین بار.» این یک شبکه پیچیده را میبافد، جایی که محصولات در یک کشور طراحی میشوند، با اجزایی از چندین کشور دیگر تهیه میشوند، در مکانی متفاوت تولید میشوند، در کشوری دیگر مونتاژ میشوند و در یک کشور دیگر آزمایش میشوند.
اسمیت به طور مشهور تقسیم کار را یک محرک بزرگ بهرهوری شناسایی کرد — اگر کار را به درستی تقسیم کنید، میتوانید با کارگران کمتر سنجاقهای بیشتری تولید کنید. باینهاکر در ستونی در ماه فوریه به من گفت: «این عالی بود.» اما امروز، در پلیسن، «موتور قدرتمندتر تقسیم دانش است.»
هنگامی که دانش و قابلیتها گرد هم میآیند، ما قادر به ساختن چیزهای پیچیده هستیم که مسائل پیچیده را ارزانتر و سریعتر از آنچه هر کشوری به تنهایی میتواند انجام دهد، حل میکنند.
به تراشه داخل گوشی هوشمند خود فکر کنید. این تراشه در کالیفرنیا تصور شد، با استفاده از نرمافزار از آمریکا و اروپا طراحی شد، در تایوان با استفاده از ماشینهای لیتوگرافی هلندی و نوآوریهای علم مواد از ژاپن و سیلیکون ولی تولید شد، همه در چین مونتاژ شد و توسط یک شبکه لجستیکی جهانی تحویل داده شد.
همیشه با خنده به یاد میآورم که دان روزنبرگ، مشاور سابق کوالکام، یک بار در مورد رابطه کوالکام با غول فناوری چینی هواوی به من چه گفت — زیرا این به طور کامل جهان چنداقتصادی امروز را خلاصه میکند: «هواوی مشتری ما، مجوزگیرنده ما، رقیب ما، تعیینکننده استانداردهای مشترک ما است، و ما از یکدیگر شکایت میکنیم!»
جهان، در بهترین حالت خود، دیگر بر اساس معادله «محصول نهایی من برای محصول نهایی تو» اداره نمیشود. بلکه بر اساس شبکههای همکاری قرن بیست و یکم ساخته شده بر پایه اعتماد، نه قلدری، اداره میشود.
چگونه در دوران پلیسن حکمرانی کنیم؟
این نوع انفجار بازیگران جدید و متنوع به سختی در تاریخ سیاره ما بیسابقه است. در حالی که ما اغلب تکامل را آهسته و تدریجی میدانیم، واقعیت این است که تاریخ جهان با فورانهای عظیم گونههای جدید و طرحهای جدید مشخص شده است — اما باینهاکر به من گفت که این فقط در طبیعت صادق نیست.
او توضیح داد که تمدن بشری نیز از الگوی مشابهی از انفجارهای بزرگ پیروی کرده است، «که هر یک به طور چشمگیری پیچیدگی زندگی بشر را افزایش داده است» با گسترش تعداد بازیگران توانمند، ارتباطات، تعاملات و حلقههای بازخورد در جامعه انسانی.
باینهاکر گفت، فکر کنید «چگونه تغییر از شکارچی-گردآورنده به تمدنهای مستقر» — با کشاورزان و دهقانان و صنعتگران و پادشاهان — «زندگی را پیچیده کرد.» فکر کنید چگونه انقلاب چاپ انحصار اطلاعات را که در دست نخبگان مذهبی و سلطنتی بود شکست، و چگونه انقلاب صنعتی قدرت انسان و ماشین را تقویت کرد و امکان تجارت و اتصال جهانی بسیار بیشتری را فراهم آورد. اکنون ما ماشینهای هوش مصنوعی و رباتها را داریم که وارد بازی شدهاند و به طور تصاعدی گرهها، شبکهها و ترکیبهای بازیگران بیشتری را اضافه میکنند.
بسیاری از دموکراسیهای صنعتی در نهایت به این نتیجه رسیدند که بهترین راه برای حکمرانی در عصر صنعتی، نوعی دولت رفاه و سیستمهای سیاسی دو حزبی مبتنی بر یک شبکه ثابت چپ-راست است. من دیگر نمیبینم که این امر برای مدت طولانی در دنیایی که بیشتر مشکلاتی که با آنها روبرو هستیم پاسخهای «این یا آن» ندارند: بلکه پاسخهای «هم این و هم آن» دارند، چگونه کارآمد باشد. بازیگران کلیدی باید بتوانند چندین حالت را اشغال کنند و ایدههای متضاد را همزمان در تعادل نگه دارند.
من ذاتاً فردی «هم این و هم آن» هستم. در مورد مهاجرت، من طرفدار دیواری بسیار بلند، با دری بسیار بزرگ هستم — مرزهای امن و استقبال از مهاجران قانونی پرانرژی و بسیار ماهر. در مورد پلیس، من طرفدار پلیس بیشتر و پلیس بهتر هستم. در مورد اقتصاد، من طرفدار رشد اقتصاد و تقسیم مجدد اقتصاد هستم. در مورد آموزش، من طرفدار مدارس دولتی با بودجه مناسب هستم، اما همچنین طرفدار مدارس چارتری و مستقل؛ رقابت همه را بهتر میکند.
در سیاست خارجی، من طرفدار دیپلماسی هستم، اما همیشه با پشتوانه یک ارتش قوی. در تجارت، من طرفدار تجارت آزاد با قوانین شفاف هستم — اما همچنین رفتار متقابل: هر چه چین بر ما اعمال میکند، ما نیز باید بر آن اعمال کنیم. در انرژی، من طرفدار گاز طبیعی با جذب کربن/متان، باد، خورشیدی، هستهای، زمینگرمایی، شکافت، گداخت هستهای هستم — هر راه حلی که بتواند انرژی قابل اعتماد، مقرون به صرفه و کاهنده احتمال ورود ما به بحران چندگانه اقلیمی را فراهم کند. در طول پاندمی کووید، من طرفدار ایجاد تعادل بین نجات جانها و حفظ معیشت بودم.
این به این دلیل نیست که نمیتوانم تصمیم بگیرم. بلکه به این دلیل است که تصمیم خود را گرفتهام — که در دوران پلیسن، بهترین پاسخها در سنتز زندگی میکنند، نه در حاشیهها.
اما از آنجا که بسیاری از احزاب سنتی چپ-راست به سیلوهای سیاسی سخت تبدیل شدهاند — ناتوان از عمل در چندین حالت به طور همزمان — آنها یا تحت فشار واقعیت در حال فروپاشی هستند یا به قبایل هویتی تبدیل میشوند که توسط نارضایتیهای مشترک، قومیتها و تخیلات اقتصادی به هم پیوستهاند، و بنابراین به طور فزایندهای برای حل مسائل جهان واقعی بیربط هستند. این پایدار نیست.
سازگارترین، انعطافپذیرترین و مولدترین جوامع در دوران پلیسن، آنهایی خواهند بود که میتوانند ائتلافهای پویا را در زمینههای مختلف تشکیل دهند — آنچه من ائتلافهای سازگار پیچیده مینامم. اینها کسبوکارها، کارگران، دولت، کارآفرینان اجتماعی، خیرین، نوآوران، قانونگذاران و مربیان را گرد هم میآورند تا مشکلات را از طریق سنتز حل کنند، نه با به تعویق انداختن آنها با وتوهای متقابل دوتایی. این تنها راه برای حرکت سریع و ساختن چیزها است.
داو سایدمن، فیلسوف کسبوکار و بنیانگذار مؤسسه HOW برای جامعه، مشاهده کرد: «مبنای قدیمی ارتباطات مشترک ما دیگر کارآمد نیست.» «اما الزامات برای با هم زندگی کردن، با هم کار کردن، همکاری با یکدیگر در اکوسیستمها و با هم بودن — نه رو در روی هم قرار گرفتن — فقط شدت یافته است.»
او افزود: «وابستگی متقابل دیگر انتخاب ما نیست. بلکه وضعیت ماست. ما یا وابستگیهای متقابل سالم خواهیم ساخت و با هم رشد خواهیم کرد یا از طریق وابستگیهای متقابل ناسالم رنج خواهیم برد و با هم سقوط خواهیم کرد.»
اما هر راهی که برویم، با هم به آنجا میرویم.
این حقیقت اجتنابناپذیر پلیسن است، حتی اگر بسیاری از رهبران در واشنگتن، پکن و مسکو هنوز آن را درک نکرده باشند. این اولین دورانی خواهد بود که بشر باید در مقیاسی سیارهای حکمرانی، نوآوری، همکاری و همزیستی کند تا شکوفا شود. تنها با انجام این کار میتوانیم بهترینها را جذب کرده و بدترینها را از همه چیز از هوش مصنوعی گرفته تا انرژی هستهای تا تغییر اقلیم کاهش دهیم. این امر نیاز به همه، در همه جا، با هم حرکت کردن دارد.
باینهاکر به من گفت: «آزمایش تعیینکننده عصر ما این است که آیا ما این را به موقع تشخیص خواهیم داد.»