مستند «انقلاب آمریکا» اثر کن برنز روایت می‌کند که چگونه مهم‌ترین ایده‌های جهان مدرن در بحبوحه شورشی خونین و شجاعانه علیه استبداد ظهور کردند؛ شورشی که هم یک جنگ داخلی بود و هم یک جنگ جهانی. تصویرسازی از کیث نگلی
مستند «انقلاب آمریکا» اثر کن برنز روایت می‌کند که چگونه مهم‌ترین ایده‌های جهان مدرن در بحبوحه شورشی خونین و شجاعانه علیه استبداد ظهور کردند؛ شورشی که هم یک جنگ داخلی بود و هم یک جنگ جهانی. تصویرسازی از کیث نگلی

انقلاب آمریکا برای چه بود؟

در بحبوحه برنامه‌ریزی‌ها برای جشن دویست و پنجاهمین سالگرد تأسیس این کشور، بسیاری می‌پرسند که آیا واقعاً مردم حکومت می‌کنند و آیا قانون هنوز پادشاه است؟

ماه ژوئن گذشته، در یک تجمع «بدون پادشاه» در خارج از یک کلیسای چوبی سفید در شهر کوچکی از ورمونت، کوه‌نشینان سبزپوش (Green Mountaineers) در زیر آسمانی خاکستری مایل به نقره‌ای، زیر بارانی‌ها به هم فشرده شده بودند. برخی از این ضدسلطنت‌گرایان کنایه‌آمیز، تاج‌های کاغذی طلایی رنگ برگر کینگ را بر سر داشتند، اما آنهایی که از نظر پوشش، به تعبیری پروانه‌ای، متعهدتر بودند، لباس پروانه‌های نارنجی و سیاه پوشیده بودند، زیرا اینها تنها پادشاهانی (monarchs) هستند که در آمریکا مجازند. روی پلاکاردی که زنی با کلاه حصیری رنگین‌کمان در دست داشت نوشته شده بود: «از سال ۱۷۷۶ پادشاهان را رد می‌کنیم». در مورد پلاکارد‌های دست‌ساز – ماژیک روی مقوا، با چسب نواری به چوب‌های باغبان چسبانده شده – نوعی رقابت سیاسی-ادبی وجود داشت. «کشور محبوبم گریه کن» هوشمندانه بود، اما آیا «دوباره اورول را تخیلی کن» هوشمنده‌تر بود؟ آبراهام لینکلن نیز آنجا بود، با چهره‌ای عبوس و قهوه‌ای مایل به زرد روی پلاکاردی که نوشته بود: «حکومت مردم، به دست مردم، برای مردم». پوستری چاپ‌شده با رنگ‌های قرمز، سفید و آبی، از «تامس پین» و کتاب «عقل سلیم» او نقل قول کرده بود: «در آمریکا، قانون پادشاه است!»

با جنبش «بدون پادشاه» یا بدون آن، دویست و پنجاهمین سالگرد انقلاب آمریکا، به ناچار، فرصتی است تا بپرسیم انقلاب برای چه بود، آیا واقعاً مردم حکومت می‌کنند، و آیا قانون هنوز پادشاه است. این جشن در ۱۹ آوریل ۲۰۲۵ در لکسینگتون و کنکورد – سالگرد شلیک شنیده‌شده در سراسر جهان که آغاز جنگ را رقم زد – با بازسازی نبردی صبحگاهی و دونات‌های سیب خوشمزه آغاز شد. این جشن در ۴ ژوئیه ۲۰۲۶، سالگرد اعلامیه استقلال، با آتش‌بازی در سراسر کشور، به علاوه هات‌داگ و مسابقات دوچرخه‌سواری و پوم‌پوم و رهبران دسته‌نواز به اوج خود خواهد رسید. بین اکنون و آن زمان، نمایشگاه‌ها و رژه‌ها و سخنرانی‌ها و پیک‌نیک‌ها و اعتراضات و تظاهرات برگزار خواهد شد و، بسیار امید و دعا می‌کنیم، دیگر خشونت سیاسی، خون‌ریزی در خیابان‌ها، و شلیک گلوله‌ای نباشد. اما در سالی که تاکنون شاهد چندین ترور سیاسی، استقرار گارد ملی در شهرهای آمریکا، و مأموران نقاب‌دار دولت فدرال که مردم را از خیابان‌ها به ون‌های بدون علامت منتقل می‌کنند، بوده‌ایم، چشم‌انداز یک سالگرد مسالمت‌آمیز دور از ذهن به نظر می‌رسد. یک سال انقلابی بسیار محتمل‌تر است، و از نظر سیاسی، این می‌تواند به هر دو سو کشیده شود. هر چه درباره وضعیت اتحادیه اعتقاد دارید، شاید بهتر باشد مواظب باشید چه آرزویی می‌کنید.

در مورد تاریخ – و داستانی که درباره انقلاب آمریکا در موزه‌ها و کلاس‌های درس، در تورهای پیاده‌روی، و به ناچار، پس از شروع بازاریابی، روی جعبه‌های غلات و بیلبوردهای بزرگراهی و قوطی‌های نوشابه گفته می‌شود – دولت ترامپ نسخه خود را دارد و می‌خواهد آن نسخه، نسخه همه باشد. اما مشکلات ناشی از علاقه دولت فدرال به کنترل داستان انقلاب آمریکا، مدت‌ها قبل از انتخاب مجدد دونالد ترامپ آغاز شد. کمیسیون دویست و پنجاهمین سالگرد آمریکا، یک نهاد دوحزبی که جشن را سازماندهی می‌کند و با نام America250 یا A250 شناخته می‌شود، در سال ۲۰۱۶ در آخرین سال ریاست‌جمهوری باراک اوباما تأسیس شد. تقریباً بلافاصله، این نهاد به جنگ داخلی فرو رفت، و در یک دهه گذشته، ناکارآمدی آن، توانایی سایر نقاط کشور را برای انجام هرگونه برنامه‌ریزی به شدت مختل کرده است. این قابل اندازه‌گیری است. نزدیک به پایان دولت بایدن، A250 با iCivics، یک سازمان آموزش مدنی که توسط ساندرا دی اوکانر تأسیس شده بود، قرارداد بست تا فعالیت‌های برنامه‌ریزی شده در سراسر کشور را بررسی کند. این فعالیت‌ها حتی برای کشف نیز بسیار دشوار بودند، چرا که، همانطور که مدیر عامل iCivics به من گفت، «مردم بسیار کمبود بودجه داشتند و در آن مرحله هنوز چیزی را سر و سامان نداده بودند.» این وضعیت هنوز هم پابرجاست.

در تابستان امسال، همکاری‌های A250 با چندین نهاد معتبر – از جمله iCivics، مؤسسه حقوق بشر، کلیسای جامع ملی، More Perfect، و انجمن آمریکایی تاریخ ایالتی و محلی – به آرامی پایان یافت. این کمیسیون که زیر نظر کنگره است، حتی برای حفظ ظاهری از استقلال خود از کاخ سفید نیز با دشواری مواجه بوده است. در ماه سپتامبر، آریل آبرگل، یک تهیه‌کننده سابق فاکس نیوز ۲۵ ساله که توسط ترامپ برای ریاست کمیسیون منصوب شده بود، در حساب رسمی اینستاگرام A250 پستی منتشر کرد: «آمریکا در سوگ است. خدا چارلی کرک را حفظ کند.» چند روز بعد، کمیسیون او را به دلیل «نقض‌های جدی و مکرر اختیارات و اعتماد» اخراج کرد. سپس تعطیلی دولت فرا رسید، که درهای هم آرشیو ملی، و به تعویق انداختن افتتاحیه نمایشگاه «داستان آمریکا» در ماه اکتبر، و هم موزه ملی تاریخ آمریکا اسمیتسونیان را بست، و احتمالاً رونمایی از نمایشگاه «در پی زندگی، آزادی و شادی» را که برای ماه مارس برنامه‌ریزی شده بود، به تأخیر انداخت. و هر دو نهاد، مانند هر موزه دیگری که با دولت فدرال ارتباط دارد، در چنگال خواسته‌های مستبدانه کاخ سفید گرفتار شده‌اند؛ فشار «هر چه ما می‌گوییم انجام دهید» از سوی دولت‌های ایالتی نیز به طور فزاینده‌ای رایج شده است.

دلایل متعددی برای نیمه‌کاره ماندن جشن انقلاب آمریکا، حداقل تاکنون، وجود دارد. بسیاری از مکان‌ها برنامه‌ریزی خود را برای دویست و پنجاهمین سالگرد در سال ۲۰۲۰، پس از پروژه ۱۶۱۹ (که خود سالگردی را جشن می‌گرفت) و در جریان جنبش جورج فلوید آغاز کردند؛ بنابراین برنامه‌های آن‌ها به سمت عدالت نژادی متمایل بود. اما پس از پیروزی ترامپ در سال ۲۰۲۴، به آنها گفته شد که باید به سمت دیگر متمایل شوند. یک فرمان اجرایی اولیه «تأثیر ایدئولوژی تفرقه‌افکن و نژادمحور» را در کشور محکوم کرد و خواستار «بازگرداندن حقیقت و عقلانیت به تاریخ آمریکا» شد، که تحت آن، دولت سعی کرده است دیکته کند که داستان آمریکا چیست و چه کسی می‌تواند آن را روایت کند. اکنون بسیاری از بودجه‌های فدرال، مستلزم تجلیل از عظمت آمریکا، رشادت نظامی، و استثنایی بودن آن است. در پاسخ، برخی سازمان‌های محلی، ایالتی و ملی به سادگی از درخواست این بودجه‌ها امتناع کرده‌اند. جان دیکتل، رئیس انجمن آمریکایی تاریخ ایالتی و محلی، به من گفت که مردم به او گفته‌اند: «این پول آلوده است و من به هیچ وجه نمی‌توانم آن را بپذیرم.» برخی دیگر مقابله کرده‌اند. پس از اینکه DOGE تمام کمک‌های مالی وقف ملی برای علوم انسانی را در ماه آوریل به شوراهای علوم انسانی ایالتی قطع کرد، سازمان علوم انسانی اورگان، به همراه فدراسیون شوراهای علوم انسانی ایالتی، از دولت فدرال شکایت کردند و استدلال کردند که این بودجه‌ها به طور غیرقانونی لغو شده‌اند. شورای اورگان از بودجه کاهش یافته N.E.H. خود برای برگزاری مجموعه‌ای از گفتگوهای جامعه‌ای، به ویژه در کتابخانه‌های عمومی روستایی، در تلاش برای ایجاد پل‌هایی بر روی شکاف سیاسی ملی، تحت عنوان «فراتر از ۲۵۰» استفاده می‌کند. این یکی از داستان‌های بهتر است. داستان دیگر، کار مؤسسه حقوق بشر است، که با بنیاد اتاق بازرگانی ایالات متحده برای برگزاری مسابقات مدنی در مدارس سراسر کشور همکاری کرده است. دیوید باب، رئیس سرسختانه خوشبین این مؤسسه، به من گفت: «چه دانش‌آموز کلاس ششم باشید و چه هشتم، وقتی به اسناد تکیه می‌کنید و به سوالات "چرا" می‌رسید و عمیقاً در مورد معنای به کار بردن این اصول در عمل فکر می‌کنید، چیزی عمیق می‌تواند از آن حاصل شود.» اما حتی باب نیز مقیاس مشکل را می‌پذیرد: معلمان مدنی از آموزش مدنی می‌ترسند، نگران دولت یا والدین، یا هر دو هستند. «معلمان بسیار بسیار نگران هستند. ما همیشه آن را می‌بینیم. برای آنها دشوار است که به آن موضوعات بحث‌برانگیز که می‌خواهند درباره آنها صحبت کنند و می‌دانند که باید صحبت کنند، بپردازند.» این وضعیت آمریکا در دویست و پنجاه سالگی است.

تحت تهدید سانسور و سایر اشکال ارعاب (دولت ترامپ امسال تاکنون رئیس آرشیو ملی و کتابدار کنگره را اخراج کرده و بسیار تلاش کرده است تا مؤسسه اسمیتسونیان را وادار به انجام خواسته‌های کیوریتوری خود کند)، برخی سازمان‌ها تصمیم گرفته‌اند هیچ کاری نکنند، گویی می‌توانند وانمود کنند که کشور قرار نیست دویست و پنجاهمین سالگرد تولد خود را جشن بگیرد. یک متصدی موزه هنری به من گفت: «مردم وحشت‌زده‌اند»، نه تنها در مورد اینکه چه چیزی را به نمایش بگذارند، بلکه در مورد اینکه چه چیزی را روی برچسب‌ها بنویسند. او می‌گوید مدام از خودش می‌پرسد: «آیا فقط باید وسایل را روی دیوار بگذارم و بگویم: 'این در این دوره ساخته شده است؟'» دیگران تصمیم گرفته‌اند جشن نگیرند و در عوض، این سالگرد را تحقیر کنند، از منطق مقدمه اصلی نیکول هانا-جونز برای پروژه ۱۶۱۹ پیروی کرده‌اند، که انقلاب را تأسف‌بار می‌دانست. هانا-جونز نوشته بود: «یکی از دلایل اصلی که مستعمره‌نشینان تصمیم گرفتند استقلال خود را از بریتانیا اعلام کنند، این بود که می‌خواستند نهاد بردگی را حفظ کنند»، ادعایی که برخی از مورخان برجسته علناً به آن اعتراض کردند، و منجر شد که تایمز یک اصلاحیه جزئی منتشر کند («برخی از مستعمره‌نشینان»). به عنوان مثال، گروهی از مورخان در حال برنامه‌ریزی یک بحث گروهی در یک کنفرانس آکادمیک در مورد اینکه آیا «بدنام کردن» انقلاب بهتر از بزرگداشت آن است، هستند.

حتی آن سازمان‌های فرهنگی، از خانه‌های تاریخی گرفته تا مناطق مدارس دولتی و دانشگاه‌ها، که تصمیم گرفته‌اند کاری برای دویست و پنجاهمین سالگرد انجام دهند، به نظر می‌رسد به طور قابل توجهی کمتر از آنچه برای دویستمین سالگرد انجام دادند، فعالیت می‌کنند. برای دویستمین سالگرد، موزه هنر متروپولیتن یک نمایشگاه بزرگ تقریباً هفت هزار فوت مربعی در مورد بنجامین فرانکلین و تامس جفرسون برگزار کرد؛ منتقدان ممکن است آن را مبتذل دانسته باشند، اما این نمایشگاه به یک نمایش موفقیت‌آمیز و پرطرفدار تبدیل شد. برای سال ۲۰۲۶، مت برنامه‌ریزی کرده است تا در بخش آمریکایی خود، سی و دو اثر از مجموعه خود را به نمایش بگذارد؛ یکی از همکاران من برگزاری این نمایشگاه را به عنوان «اجرای یک نمایش مرگ» تعبیر کرد. یک متصدی ناامید به من گفت که این مقیاس فروتنانه تنها کاری است که مت می‌تواند انجام دهد، زیرا «به لحظه‌ای که در آن هستیم نگاه کنید.»

گزینه دیگر این است که سعی کنیم این لحظه را به تصویر بکشیم. نمایشگاه دویستمین سالگرد کتابخانه عمومی نیویورک، «ایده آمریکایی»، کتاب مزامیر بِی (Bay Psalm Book)، اعلامیه استقلال، و منشور حقوق (Bill of Rights) را به نمایش گذاشت، اما برای سال آینده این کتابخانه قصد دارد از بازدیدکنندگان بخواهد در مورد معنای این سالگرد تأمل کنند و پاسخ‌هایشان را بایگانی کنند. در دهه ۱۹۷۰، رادیو عمومی ملی (NPR)، با بودجه سخاوتمندانه از N.E.H.، یک مجموعه یک ساله از برنامه‌های سه ساعته تماس تلفنی صبح شنبه به نام «تالار رادیویی مسائل آمریکایی» را برگزار کرد. با توجه به اینکه دولت ترامپ N.E.H. را تضعیف کرده، بودجه NPR را قطع کرده و شرکت پخش عمومی را تعطیل کرده است، دشوار است که تصور کنیم رسانه‌های عمومی چگونه می‌توانند چیزی به جاه‌طلبی نیم قرن پیش را سازماندهی کنند. سخنگوی NPR به من گفت که برنامه دویست و پنجاهمین سالگرد آنها «هنوز در مرحله برنامه‌ریزی است.»

یک سال، این روزها، به اندازه یک عمر است. در سال ۲۰۲۴، خانه اعلامیه در فیلادلفیا – بازسازی مربوط به دوران دویستمین سالگرد ساختمانی که جفرسون در آن اعلامیه استقلال را نوشت – «نوادگان مونتیسلو» را نصب کرد، اثری بسیار زیبا و تحریک‌آمیز از هنرمند سونیا کلارک. کلارک مانیتورهای ویدیویی بزرگی را در پشت پنجره‌های ساختمان، رو به خیابان قرار داد، به طوری که رهگذران با چشمان فیلم‌برداری شده و عکس‌برداری شده نوادگان افرادی که جفرسون به بردگی گرفته بود، از جمله نوادگان خودش از طریق سالی همینگز، روبرو می‌شدند. خانه اعلامیه بخشی از پارک ملی تاریخی استقلال است؛ تحت رژیم جدید، هیچ محوطه سازمان پارک‌ها اجازه نمایش هیچ نمایشگاهی را نخواهد داشت که کار اساسی بررسی رابطه بین آزادی و بردگی در تاریخ آمریکا، یا رابطه بین ملت‌های بومی و دولت فدرال را انجام دهد، زیرا انجام این کار اکنون ترویج «ایدئولوژی مخرب» تلقی می‌شود. از سایت خانه رئیس‌جمهور، که بر روی پایه‌های عمارت محل اقامت جرج واشینگتن در فیلادلفیا ساخته شده، خواسته شده است که پنل‌های توصیف کننده زندگی نه نفر که به عنوان دارایی واشینگتن در آنجا زندگی می‌کردند را بازبینی کند، به دلیل الزامات دولت مبنی بر حذف هرگونه نمایشی که «به طور نامناسب آمریکایی‌های گذشته یا زنده را تحقیر کند». طبق این منطق، اشاره به اینکه واشینگتن برده داشت، تحقیر اوست، اما وانمود کردن اینکه آن نه نفر هرگز وجود نداشتند، هیچ هزینه‌ای برای یاد و خاطره آنها ندارد. (آنلاین، شهروندان تابلوهایی را که قرار است تحت هشتگ #SaveOurSigns تخریب شوند، بایگانی کرده‌اند.)

موانعی که موزه‌ها و سایر نهادها با آن روبرو هستند، باعث می‌شود که بسیار قابل تحسین باشد که بسیاری از آن‌ها تاکنون نمایشگاه‌ها و فعالیت‌های دویست و پنجاهمین سالگرد را با تفکر قابل توجهی راه‌اندازی کرده‌اند یا در شرف راه‌اندازی هستند. این ماه، History Colorado یک نمایشگاه با بودجه N.E.H. به نام «لحظه‌هایی که ما را ساختند» را افتتاح خواهد کرد، که شامل آثاری است که نقاط عطف تاریخ آمریکا را نشان می‌دهد، از جمله ضبط صوت نیکسون، قلم‌دان‌هایی که گرانت و لی برای امضای تسلیم در آپوماتوکس استفاده کردند، یکی از اولین نسخه‌های معاهده گوادالوپه هیدالگو که در مکزیک چاپ شده بود، و چند سنگ ماه که در سال ۱۹۶۹ با آپولو ۱۱ به زمین آورده شد. جیسون هنسون، مدیر ارشد خلاقیت پرانرژی History Colorado، به من گفت که او دویست و پنجاهمین سالگرد را «فرصتی یک‌بار در هر نسل برای صحبت در مورد معنای آمریکایی بودن و آنچه که می‌خواهیم در آینده باشد» می‌داند. او همچنین فکر می‌کند که خوش‌بین بودن در مورد دویست و پنجاهمین سالگرد در خارج از سیزده مستعمره اصلی، که او آنها را «OG13» می‌نامد، آسان‌تر است. هنسون به من گفت: «ما برای یک تاریخ آمریکایی آماده‌ایم که همیشه نگوید، 'معنای این رویداد این است'». «ما در کشور در مورد معنای رویدادها بحث داریم.» او برای این کار آماده است. او همچنین از برنامه ایالت برای بزرگداشت زادروز کشور، که همزمان با صد و پنجاهمین سالگرد تولد کلرادو نیز هست، از طریق سازماندهی تیم‌هایی برای صعود به چهارده قله بلندتر از چهارده هزار فوت ایالت هیجان‌زده است. (صعود به کوه‌ها به طرز شگفت‌آوری با دویست و پنجاهمین سالگرد همخوانی دارد. «کوه را صعود کن، آمریکا را کشف کن» شعار دویست و پنجاهمین سالگرد است که توسط مونتیسلو، خانه جفرسون در بالای کوه، استفاده می‌شود، که قرار است یک مرکز جدید برای تاریخ و شهروندی رونمایی کند.)

در ساحل اقیانوس اطلس، یک نمایش خیره‌کننده دیگر، «سفر اعلامیه» است که در ۱۸ اکتبر در موزه انقلاب آمریکا در فیلادلفیا افتتاح شد و مسیر ایده‌های اعلامیه استقلال را در طول قرن‌ها و قاره‌ها دنبال می‌کند. فیلیپ مید، متصدی نمایشگاه، به من گفت: «ما همیشه داستان انقلاب را روایت می‌کنیم.» (مید دانشجوی سابق دکترای من است، و باید روشن کنم که من تقریباً به اندازه یک نامه تا یک پاکت از این موضوع فاصله دارم.) او گفت: «شما در مورد داستان‌ها چه می‌گویند؟ دو طرح وجود دارد. یک غریبه به شهر می‌آید، یا یک مرد به سفر می‌رود. ما در اینجا این دو داستان را روایت می‌کنیم. اعلامیه به شهر می‌آید. اعلامیه به سفر می‌رود.» این نمایشگاه، به عنوان مقدمه، با دو اثر قرض گرفته شده آغاز می‌شود: صندلی چوبی ویندسور که اعتقاد بر این است جفرسون در آن اعلامیه را نوشت، امانتی از جامعه فلسفی آمریکا، و یک نیمکت زندان فلزی زنگ‌زده، امانتی از مؤسسه حقوق مدنی بیرمنگام، که مارتین لوتر کینگ جونیور «نامه از زندان بیرمنگام» خود را روی آن نوشت. اعلامیه به شهر می‌آید. اعلامیه به سفر می‌رود.

بررسی غیررسمی من نشان می‌دهد که ایالت‌های ساحل شرقی بیش از سایر مناطق در مورد سالگرد پیش رو استرس دارند. در مقایسه با سیزده مستعمره اصلی (OG13)، بقیه کشور آرام‌تر هستند. کانزاس سیتی برای میزبانی حدود ۶۵۰ هزار بازدیدکننده در بازی‌های جام جهانی تابستان آینده آماده می‌شود؛ در چهارم ژوئیه، موزه و یادبود ملی جنگ جهانی اول این شهر برج یادبود آزادی ۲۱۷ فوتی خود را پس از یک پیک‌نیک ستاره و پرچم روشن خواهد کرد. آریزونا در حال برنامه‌ریزی یک موزه سیار است که باارزش‌ترین آثار تاریخی ایالت را به هر پانزده شهرستان خود می‌آورد و آنها را در پارک‌ها، مدارس، کتابخانه‌ها و مراکز مدنی به نمایش می‌گذارد. کمیسیون A250 این ایالت، که رهبر ملت سرخپوست توهونو اودام (Tohono O’odham Nation)، ورلون خوزه، به عنوان معاون رئیس آن خدمت می‌کند، از این فرصت برای روایت داستان مردم بومی و غرب، و تجلیل از طبیعت آریزونا، از جمله پرنده‌نگری و ماهیگیری استفاده می‌کند. مدیر اجرایی این کمیسیون به من گفت: «ما عملیات راهپیمایی آزادی، یک امداد نظامیان و کهنه‌سربازان در امتداد مسیر آریزونا را داریم.» «این مسیر از مکزیک تا یوتا امتداد دارد. مردم برای انجام آن در طول سال ثبت‌نام می‌کنند. می‌توانید پیاده‌روی کنید، دوچرخه‌سواری کنید، بدوید، اسب‌سواری کنید.»

بالا و پایین رفتن از یک کوه، در مقایسه با، مثلاً، تعمق در مورد دست‌کم گرفتن قدرت نیروهای آمریکایی توسط ژنرال جان بورگوین در نبرد ساراتوگا، به نظر راهی عالی برای بزرگداشت دویست و پنجاهمین سالگرد می‌رسد، نه فقط به این دلیل که، همانطور که کارولین کلیبانوف، رئیس سازمانی به نام Made By Us، به من گفت: «نسل Z به این لحظه اهمیت نمی‌دهد.» او در حال رهبری تلاشی برای «جوان‌پسند کردن» همه رویدادها است، با یافتن راهی برای مشارکت جوانان در برنامه‌ریزی آنچه او آن را Youth250 می‌نامد، و استفاده از این سالگرد برای صحبت نه در مورد دویست و پنجاه سال گذشته، بلکه در مورد دویست و پنجاه سال آینده.

«این را به آینده مربوط کنید تا به گذشته» همچنین توصیه‌ای است که سارا جنکس، مشاوره‌ای که با سازمان‌هایی در سراسر کشور کار می‌کند تا به آنها کمک کند برای دویست و پنجاهمین سالگرد چه کنند، ارائه می‌دهد. به نظر می‌رسد ایده اینجا این است که به آینده نگاه کنیم، زیرا گذشته قطبی کننده است و وضعیت کنونی بدتر.

در بحبوحه این بحران آمریکایی، مستند شش قسمتی دوازده ساعته «انقلاب آمریکا» ساخته کن برنز از شبکه PBS به نمایش درمی‌آید، که بخشی از بودجه آن توسط C.P.B. (که اکنون منحل شده) تأمین شده بود. این مجموعه، که توسط برنز و همکاران قدیمی‌اش سارا بوتستاین و دیوید پی. اشمیت کارگردانی شده و توسط جفری سی. وارد نوشته شده است، بسیاری از ابعاد باشکوه، لحن غمگین، و حس جدی مجموعه «جنگ داخلی» برنز (۱۹۹۰) را دارد؛ مستندی یازده و نیم ساعته که هم شهرت به حق او را به عنوان برجسته‌ترین مستندساز-مورخ کشور تضمین کرد و هم سبکی را در نمایش گذشته در تلویزیون پایه نهاد که آنقدر به طور گسترده (و اغلب به طرز ضعیفی) تقلید شده که هم اجتناب‌ناپذیر و هم خسته‌کننده شده است. آنچه در مورد «انقلاب آمریکا» شگفت‌انگیز است، این است که چگونه «اثر کن برنز» را برای هدفی کاملاً تیزتر به کار می‌گیرد، چیزی که در مجموعه بسیار جدی او در سال ۲۰۱۷ «جنگ ویتنام» نیز قابل مشاهده بود، که با لین نوویک کارگردانی شد و کمی کمتر از «جنگ داخلی» نرم و لطیف بود، و به تیزی یک سرنیزه. این مجموعه جدید بهترین فیلم از کارگاه برنز است و، گمان می‌کنم، ساخت آن دشوارترین بوده است.

آنچه «انقلاب آمریکا» را تا این حد منحصربه‌فرد و ناآشنا می‌سازد، نه نگارش آن است – وارد برای فیلم‌های جنگ داخلی و ویتنام نیز نوشت – و نه سبک آن. این فیلم موسیقی‌های ظریف و غمگین به سبک قرن هجدهم و بازیگرانی با لهجه بی‌نقص را به نمایش می‌گذارد که بریده‌های کوتاه و تأثیرگذار از نامه‌های قرن هجدهم را می‌خوانند: مندی پاتینکین در نقش بنجامین فرانکلین، دیوید اویه‌لوو در نقش اولاوده اکیانو، کلر دینز در نقش ابیگیل آدامز. به جای عکس‌های متیو بری در «جنگ داخلی»، «انقلاب آمریکا» بر روی پرتره‌های رنگ روغن قرن هجدهم و بیش از هزار تصویر ثابت که در آرشیوها، کتابخانه‌ها و موزه‌ها نگهداری می‌شوند (بسیاری از آن‌ها، احتمالاً، در سال ۲۰۲۶ به دلیل کاهش بودجه و سانسور دولتی به نمایش گذاشته نخواهند شد) تمرکز می‌کند. واژگان بصری آشنای فیلم شامل حرکت آهسته دوربین بر روی این تصاویر، متناوب با بیش از صد نقشه متحرک از میادین نبرد، فیلم‌های زیبا و دل‌نشین از مناظر آمریکایی – دیوارهای سنگی، مزارع ذرت، آتش‌های کمپ – و صحنه‌هایی از بازسازی‌کنندگان ناشناس است که رژه می‌روند و تفنگ‌های سرپر را پر می‌کنند و توپ شلیک می‌کنند، در زیر نور ماه اسب‌سواری می‌کنند، پشم می‌ریسند و حلاجی می‌کنند در اتاق‌های کف‌پوش‌دار از چوب کاج، لباس‌ها را در کنار رودخانه می‌شویند و می‌چلانند. چکمه‌های گل‌آلود و شمع‌های کم‌نور بسیاری در این فیلم دیده می‌شود.

در عوض، آنچه «انقلاب آمریکا» را متمایز می‌کند، وفاداری آن به بهترین و پیچیده‌ترین پژوهش‌هاست – پژوهش‌هایی سوزاننده، چالش‌برانگیز و فوق‌العاده جالب، به ویژه به عنوان تاریخ فکری. دولت ترامپ «حقیقت و عقلانیت را به تاریخ آمریکا باز نخواهد گرداند». اما این فیلم چنین می‌کند. (برنز، که به ندرت موضع‌گیری‌های سیاسی عمومی می‌گیرد، از سال ۲۰۱۶، زمانی که گفت ترامپ متعلق به نوعی است که «در همه جا و در تمام دوران‌ها پدیدار می‌شود»، علیه ترامپ سخن گفته است.) به ویژه در فیلم‌های اولیه خود، برنز به داستان‌سرایی مورخان مردمی رجوع می‌کرد، با نتایجی متفاوت. دیوید مک‌کالاوی «جنگ داخلی» را روایت کرد، که عمدتاً شلبی فوت را به تصویر می‌کشید، و به یادماندنی‌ترین چهره متکلم در «بیسبال» (۱۹۹۴) دوریس کیرنز گودوین بود. بسیاری از تاریخ‌های آکادمیک از رکود و بی‌ربطی عمدی رنج می‌برند، اما بسیاری از تاریخ‌های مردمی نمی‌توانند چیز جدیدی به شما بگویند یا از شما بخواهند که با چیزی دشوار یا آزاردهنده (یا، به زبان ترامپ، چیزی «به طور نامناسب تحقیرآمیز») روبرو شوید. «انقلاب آمریکا» بر برخی از مورخان مردمی عالی، از جمله روزنامه‌نگار ریک اتکینسون، تکیه دارد که به خوبی نبردها را توضیح می‌دهد. اما برنز و همکارانش اغلب بیشتر بر محققان، از جمله فریدریکه بائر، ند بلک‌هاوک، کریستوفر ال. براون، کاتلین دووال، و آلن تیلور، تکیه می‌کنند که روی صفحه نمایش ظاهر می‌شوند تا نه فقط آنچه را اتفاق افتاده است، بلکه معنای آن را نیز توضیح دهند. آنها سرسخت هستند.

مایا یاسانوف در این مستند می‌گوید: «آنچه انقلاب آمریکا به ایالات متحده داد، یک ایده واقعی از یک لحظه آغاز بود، که بسیاری از کشورهای دیگر جهان آن را ندارند.» او ادامه می‌دهد: «نتیجه این است که آمریکایی‌ها این سال‌های خاص و این افراد خاص را با مجموعه‌ای از خطرات که بسیار فراتر از آن چیزی است که هر مجموعه از رویدادها و هر مجموعه از افراد می‌توانند به طور معقول تحمل کنند، درگیر کرده‌اند.» (یاسانوف، مانند چهار نفر دیگر از داستان‌سرایان اصلی فیلم – وینسنت براون، فیلیپ دلوریا، آنت گوردون-رید، و جین کامنسکی – دوست و همکار من است. نامه، پاکت.) وینسنت براون می‌گوید: «اگر کسی داستان اصلی ملی‌ای می‌خواهد که پاک و منظم باشد و به وضوح به شما بگوید که خوب‌ها چه کسانی هستند و بدها چه کسانی، انقلاب آمریکا آن داستان نیست.»

داستانی که «انقلاب آمریکا» روایت می‌کند، ظهور مهم‌ترین ایده‌های جهان مدرن است که در شورشی خونین و شجاعانه علیه استبداد، مبارزه شده است؛ شورشی که هم یک جنگ داخلی و هم یک جنگ جهانی بود و مفاهیم آزادی و بردگی و فتح و استقلال، سرنوشت سربازان بریتانیایی و شبه‌نظامیان آمریکایی، دیپلمات‌های لِنِیپ و جنگجویان سِنِکا، مزدوران آلمانی و ملوانان فرانسوی، مردان آکان و زنان ایگبو، پیشگامان مناطق دورافتاده و بانوان شهری، آزادگان و بردگان، ثروتمندان و فقرا را به هم گره زد. این یک بوم نقاشی است، بخشی بروگل، بخشی گویا، یک چرخ فلک سیاسی، داستانی پرجمعیت، متحرک و ترسناک که زنجیره‌ای از حوادث را روایت می‌کند که از شجاعت و خیانت، از خشونت و عذاب، از جاه‌طلبی و وحشت شکل گرفته است، و با این حال، زنجیری که با یک ایده سازمان‌دهنده واحد، همانطور که کامنسکی اشاره می‌کند، یعنی امکان، حس زندگی در لبه تیغ، به هم پیوسته است: «همه در هر دو طرف، از جمله افرادی که حتی حق مالکیت خود را نداشتند، حس امکان برای جنگیدن را داشتند.» در طول تاریخ، انسان‌ها بدون رضایت خود توسط ستمگران و ارتش‌ها اداره می‌شدند. آمریکایی‌ها برای آزادی حکومت بر خود جنگیدند، و حتی معجزه‌آساتر، پیروز شدند. حتی پس از تسلیم کورنوالیس در یورک‌تاون، شاه جرج سوم به پارلمان گفت که او همچنان مصمم است «به رعایای فریب‌خورده خود در آمریکا آن وضعیت خوشبخت و مرفه را بازگرداند که قبلاً از اطاعت صحیح از قوانین به دست می‌آوردند.» با این حال، پارلمان به رها کردن آمریکا رأی داد. همانطور که استفن کانوی، یک مورخ نظامی برجسته بریتانیایی، با لبخندی طعنه‌آمیز در قسمت پایانی و تکان‌دهنده مجموعه PBS مشاهده می‌کند، «انقلاب آمریکا جهان را تغییر داد.»

دستاورد این مجموعه در تجلیل از منزلت و معنای ایده‌آل‌های انقلابی بنیان‌گذاری، و فداکاری‌های همه کسانی است که برای آنها جنگیدند، در حالی که نگاهی بی‌پرده به قساوت‌ها و هزینه‌های جنگ، به ویژه برای زنان، آمریکایی‌های سیاهپوست، و ملت‌های بومی که از برابری، آزادی و حاکمیت وعده داده شده توسط انقلاب محروم شدند، می‌اندازد. انقلابی که شکست خورد، همان انقلابی است که دولت ترامپ نمی‌تواند تحمل کند آمریکایی‌ها آن را بشناسند و بر آن سوگواری کنند. انقلابی که موفق شد، همان انقلابی است که برخی نهادهای آمریکایی مصمم به نادیده گرفتن آن هستند.

و شاید این آرام‌بخش یا تسکین‌دهنده‌ای کاذب باشد، اما «انقلاب آمریکا» همچنین یادآوری می‌کند که همین تفرقه، در قرن هجدهم نیز ویژگی بارزی بود، زمانی که برای بسیاری از ناظران، به نظر می‌رسید انواع مختلفی از آمریکایی‌ها وجود دارند که باور کردن به اینکه آنها می‌توانند هرگز یک ملت را تشکیل دهند، فوق‌العاده دشوار بود. هیچ ارتشی در تاریخ به اندازه ارتش قاره‌ای ژنده، نامنظم، دورگه و چندزبانه به نظر نمی‌رسید؛ ثروتمند و فقیر، باسواد و بی‌سواد، از پسران جوان تا مردان پیر، ماهر و بی‌مهارت، متولد سراسر جهان، به ده‌ها زبان صحبت می‌کردند، به خدایان مختلف و به هیچ خدایی اعتقاد نداشتند. باور اینکه آنها بتوانند به عنوان یک واحد بجنگند، و فقط برای یک ایده، غیرقابل تصور بود. همانطور که یک افسر هسن در پایان جنگ در دفتر خاطرات خود پرسید: «صد سال پیش چه کسی فکر می‌کرد که از این انبوه اوباش مردمی برمی‌خیزند که می‌توانند پادشاهان را به چالش بکشند؟»

یکی از تراژدی‌های امسال، هرچند به نسبت سایر مشکلات در ایالات متحده، کوچک است، این است که دویست و پنجاهمین سالگرد، فرصتی از دست رفته برای پرداختن به معنای انقلاب آمریکا و اصول بنیادین ملت خواهد بود، در زمانی که بحث در مورد این ایده‌ها و رویارویی با پیامدهای آنها به شدت مورد نیاز است. به هر حال، جنبش «بدون پادشاه» و مخالفت با آن، جایی است که اکنون این بحث در حال وقوع است. بازسازی انقلابی به عنوان تئاتر سیاسی تقریباً چیز جدیدی نیست. آمریکایی‌ها تقریباً از پایان جنگ استقلال، لباس‌های سه‌گوش و شلوارهای کوتاه به پا کرده‌اند و اصرار دارند که آنها، و نه مخالفان سیاسی‌شان، وارثان انقلاب هستند. این امر در مورد چپ، از طرفداران حق رأی زنان تا فعالان حقوق مدنی، و در مورد راست، تا جنبش تی پارتی که در دوره اول اوباما آغاز شد و به اعتراض به طرح‌های نجات بانک‌ها و قانون مراقبت‌های بهداشتی مقرون‌به‌صرفه پرداخت، صادق بوده است. این اتفاقی است که وقتی سند بنیادین یک ملت ادعاهای جهانی در مورد حقایق بدیهی و حقوق سلب‌ناپذیر مطرح می‌کند، رخ می‌دهد: هر کسی می‌تواند از آن ادعاها استفاده کند، و بحث بر سر آنها نحوه کار سیاست آمریکا است. اما اعلامیه همچنین یک سند جدایی‌طلبانه بود که انقلاب را به عنوان یک حق تثبیت کرد. ملت‌هایی که در انقلاب متولد می‌شوند، اغلب در انقلاب می‌میرند. ایالات متحده، در این مورد، به دلیل طول عمر خود بسیار یک استثنا است. آن لحظه بنیان‌گذاری و این تاریخ طولانی – آنچه مورخان دوست دارند آن را «انقلاب ناتمام» بنامند – حداقل هر پنجاه سال یکبار به بررسی و بحث نیاز دارد. آیا مردم هنوز حاکمان خود هستند؟ آیا قانون هنوز پادشاه است؟

ماه گذشته، حدود هفت میلیون آمریکایی برای یک روز دیگر از اعتراضات «بدون پادشاه»، یا آنچه جمهوری‌خواهان کنگره آن را «تجمعات نفرت‌ورزی علیه آمریکا» نامیدند، گرد هم آمدند. در تروث سوشال، رئیس‌جمهور یک ویدیوی تولید شده توسط هوش مصنوعی از خودش را منتشر کرد – با تاج طلایی و لباس پروازی نیروی هوایی – در یک جت جنگنده که در کنار آن «شاه ترامپ» حک شده بود، در حال پرواز بر فراز یک مرکز شهر عمومی و تخلیه محموله‌ای از فضولات بر روی معترضان «بدون پادشاه».

من به آن شهر در گوشه پایین سمت راست ورمونت بازگشتم. مردی با کلاه سبز پلاکاردی مقوایی در دست داشت که روی آن نوشته شده بود «شربت‌سازان افرا برای عقل سلیم». دژانگو گریس، دانشجوی سال دوم کالج با پیراهن آکسفورد آبی، از یک آلاچیق چوبی سخنرانی می‌کرد و خواستار یافتن زمینه‌های مشترک و عقل سلیم بود. من پلاکاردی نساخته بودم؛ برای گزارش آنجا بودم. اما اگر می‌ساختم، نه از «عقل سلیم»، بلکه از جزوه کمتر شناخته شده پین در سال ۱۷۷۶، «بحران آمریکا»، نقل قول می‌کردم. پس از آغاز جنگ، پین، یک داوطلب در ارتش قاره‌ای، وفاداران را که همچنان به شاه جرج وفادار بودند، محکوم کرد. پین نوشت: «بگذارید مرا شورشی بخوانند و خوشامد بگویند، من هیچ نگرانی از آن ندارم، اما اگر روحم را با سوگند وفاداری به کسی که شخصیتی مست، احمق، سرسخت، بی‌ارزش و وحشی دارد، فاحشه کنم، رنج شیاطین را خواهم کشید.» اگر جا می‌شد، آن را روی کلاهم می‌گذاشتم، جز اینکه کلاه بهتری دارم. بیست سال پیش، قبل از آنکه جهنم در این کشور برپا شود، آن را در مرکز تاریخ مینه سوتا، در سنت پل، خریدم. مشکی است و کمی کهنه، با لبه‌ای ریش‌ریش، و روی آن نوشته شده است: «تاریخ مهم است