در میان عبارات و اصطلاحات قانون اساسی، بخشی از متمم چهاردهم که حق شهروندی بر اساس تولد را تضمین میکند، مستقیمتر از بقیه به نظر میرسد: «همه افرادی که در ایالات متحده متولد یا تابعیت شدهاند و تابع صلاحیت قضایی آن هستند، شهروند ایالات متحده و ایالتی هستند که در آن اقامت دارند.» آخیل رید آمار، حقوقدان برجسته، بند شهروندی را «یکی از غنیترین جملات تکی در کل قانون اساسی» نامیده است. در این مورد، اجماع کارشناسان با برداشت عامه مطابقت دارد: اگر در ایالات متحده متولد شوید، شهروند هستید.
با این حال، در ژانویه، پرزیدنت ترامپ یک فرمان اجرایی صادر کرد که بر اساس آن حق شهروندی بر اساس تولد به فرزندان شهروندان و ساکنان دائم محدود میشد. این فرمان، که به سرعت با چالشهای حقوقی متعددی متوقف شد، بر تفسیر حاشیهای از متمم چهاردهم تکیه دارد که محدودکنندگان مهاجرت و ملیگرایان سفیدپوست دهههاست آن را ترویج میکنند. آنها اصرار دارند که وضوح بند شهروندی را میتوان تنها با کشیدن سادهترین عبارت آن، یعنی «تابع صلاحیت قضایی آن»، از بین برد.
با گذشت زمان، این پنج کلمه در میان فعالان ضد مهاجرت و گروه کوچکی از حقوقدانان به اهمیتی «شبیه کد داوینچی» دست یافتهاند. این گروه معتقدند که نویسندگان این متمم هرگز قصد نداشتند شهروندی خودکار را به فرزندان مهاجران بدون مدرک یا موقت اعطا کنند. کریس کوباخ، دادستان کل کانزاس و یکی از حامیان بانفوذ محدودیتهای مهاجرتی در سطح ایالتی، گفت: این عبارت «پر از معنا» است. این عبارت توجیهی برای فرمان اجرایی ترامپ فراهم میکند و به طور منظم توسط تندروهای مهاجرتی مانند استفن میلر به کار گرفته میشود. با این حال، عجیب است که این استدلال ریشه در یک اثر پیچیده از نظریه سیاسی دارد که چهل سال پیش توسط دو استاد لیبرال دانشگاه ییل منتشر شد؛ استادانی که طرفدار افزایش مهاجرت بودند، نه کاهش آن.
هنگامی که کتاب «شهروندی بدون رضایت» اثر پیتر اچ. شوک و راجرز ام. اسمیت در سال ۱۹۸۵ منتشر شد، مورد انتقاد شدید منتقدان دانشگاهی قرار گرفت و فروش کمی داشت. با این حال، به گفته تحلیل مشترک گابریل چین، استاد حقوق مهاجرت در دانشگاه کالیفرنیا، دیویس، پایاننامه این کتاب «توسط صدها مقاله نشریه حقوقی، یادداشتهای عمومی، لیستهای پستی ملیگرایان سفیدپوست، جلسات استماع کنگره و لوایح قانونی» به سلاح تبدیل شده است.
هر دو، شوک و اسمیت، سالهاست که بازنشسته شدهاند؛ شوک به دلیل مشکلات سلامتی از مصاحبه خودداری کرد. اسمیت به من گفت که کتابشان «جنبه دردناکی از زندگی حرفهای من بوده و هنوز هم هست.» اکنون، عمر طولانی و عجیب این اثر تا دیوان عالی کشور نیز گسترش یافته است. پس از آنکه فرمان اجرایی ترامپ توسط چندین قاضی فدرال مسدود شد، دولت از قضات خواست تا قانون اساسی بودن حق شهروندی بر اساس تولد را بررسی کنند؛ دادگاه اکنون در حال تصمیمگیری است که آیا این پرونده را در دوره فعلی خود بشنود یا خیر. اسمیت با تأسف گفت: «ما نقطه شروع هستیم. این امتیازی نیست که من به آن افتخار خاصی داشته باشم.»
در یک سمینار دانشکده ییل در مورد مهاجرت که در اوایل دهه هشتاد برگزار شد، اسمیت، دانشمند علوم سیاسی نوظهور، و شوک، متخصص حقوق اداری، متوجه شدند که یک نقطه مشترک دارند. هر دو گمان میبردند که متمم چهاردهم حاوی یک ابهام ناخوشایند است، ابهامی که میتوانست درک سنتی از شهروندی آمریکا را دگرگون کند. آنها تصمیم گرفتند برای نوشتن یک کتاب با هم همکاری کنند.
کتاب «شهروندی بدون رضایت» استدلال میکند که ایالات متحده هرگز تنش بین دو فلسفه شهروندی را حل نکرده است. در چارچوب نویسندگان، حق شهروندی بر اساس تولد از مدل «انتسابی» حقوق عرفی انگلستان به ارث رسیده است، که در آن فرد در بدو تولد تابع پادشاه میشد. بنیانگذاران آمریکا، به عقیده آنها، مدل «رضایتی» را تصور میکردند، که به فرد و دولت هر دو این قدرت را میدهد تا شرایط جامعه سیاسی خود را شکل دهند. شوک و اسمیت معتقد بودند که حامیان متمم چهاردهم قصد داشتند معنای شهروندی را روشن کنند.
این متمم در سال ۱۸۶۶ در سنا مورد بحث قرار گرفت، زمانی که کنگره بازسازی تلاش میکرد کشور را پس از جنگ داخلی متحد کند و حقوق بردگان آزادشده را تضمین نماید. در آن زمان، بحث درباره بند شهروندی عمدتاً بر روی مسئله بومیان آمریکا در اراضی قبیلهای درون قلمرو ایالات متحده متمرکز بود. لایمن ترامبول، سناتور ایلینوی، توضیح داد که کلمات «تابع صلاحیت قضایی آن» مانع از دریافت حق شهروندی بر اساس تولد توسط اعضای آن قبایل میشود، زیرا آنها فراتر از «صلاحیت کامل» کشور بودند. (دو گروه دیگر نیز به طور مشابه مستثنی بودند: فرزندان دیپلماتهای خارجی و فرزندان متولد شده از یک نیروی اشغالگر متخاصم.)
برای شوک و اسمیت، این نتیجه روشنگرانه بود. عبارت «تابع صلاحیت قضایی» باید معنایی فراتر از صرف تصادف تولد داشته باشد. به نظر میرسید که این عبارت به یک پیمان دوجانبه اشاره دارد — افرادی که تنها وفاداریشان به ایالات متحده بود و عمداً توسط دولت پذیرفته شده بودند. با توجه به اینکه پدیده مهاجرت غیرقانونی در زمان تدوین متمم چهاردهم وجود نداشت، آنها استدلال کردند که این بند به سادگی در مورد کودکانی که در خاک ایالات متحده متولد شدهاند و والدینشان «بدون رضایت» به اینجا آمدهاند، صدق نمیکند. همچنین سابقه قضایی غالب دیوان عالی، پرونده ایالات متحده علیه وونگ کیم آرک (۱۸۹۸)، نیز به نظر نمیرسید که به آنها بپردازد، زیرا این پرونده مربوط به مردی بود که والدینش مهاجران قانونی بودند. شوک و اسمیت به این نتیجه رسیدند که کنگره میتواند در آینده حق شهروندی بر اساس تولد را به فرزندان شهروندان و ساکنان دائم محدود کند – ایدهای که «به دانش ما هرگز به طور جدی مورد بررسی قرار نگرفته بود.» اسمیت به من گفت که او باور نداشت کنگره باید این کار را انجام دهد، فقط اینکه میتواند. او گفت: «ما فکر میکردیم این موضوع بحثبرانگیز خواهد بود.»
همکاران دانشگاهی مختلف، این برداشت جدید آنها را «به شدت ناقص»، «به سادگی گیجکننده» و «از نظر اخلاقی ناسازگار» دانستند. جرالد نیومن، پژوهشگر مهاجرت دانشگاه هاروارد، به یاد آورد: «مردم شوکه شدند. درک تثبیتشده برای مدت طولانی تثبیت شده بود.» منتقدان در انبوهی از مقالات نشریات حقوقی اشاره کردند که مهاجران بدون مدرک به وضوح تحت سیستم حقوقی ایالات متحده قرار داشتند. ترامبول در مورد بومیان آمریکا در مرز یا در رزروها صحبت میکرد که عمدتاً به عنوان ایالتهای نیمهخارجی تحت معاهدات با واشنگتن عمل میکردند. مانند دیپلماتهای خارجی و خانوادههایشان، آنها نمیتوانستند در دادگاه فدرال مورد شکایت یا پیگرد قانونی قرار گیرند. (بومیان آمریکا تا سال ۱۹۲۴ شهروندی دریافت نکردند.)
نیومن گفت: «برخی از استدلالهای کتاب صرفاً از روی ناآگاهی تاریخی مطرح شدهاند.» او اشاره کرد که مهاجرت قبل از تدوین متمم چهاردهم کاملاً بیقاعده نبود. ایالتها از ورود «فقیران» و «ناتوانها» جلوگیری میکردند؛ مجالس قانونگذاری جنوبی ورود افراد سیاهپوست آزاد را ممنوع کرده بودند. در سال ۱۸۰۳، کنگره وارد کردن هرگونه «فرد رنگینپوست» به کشور را جرم فدرال اعلام کرد تا از هجوم مهاجران سیاهپوست آزاد که از انقلاب هائیتی فرار میکردند، جلوگیری کند.
مخالفان این متمم نیز به شدت آگاه بودند که این متمم شهروندی را به فرزندان مهاجرانی که نمیخواستند وارد شوند، گسترش خواهد داد. ادگار کوان، سناتور جمهوریخواه از پنسیلوانیا، درباره هجوم «کولیها» هشدار داد که «مالیات نمیپردازند؛ هرگز خدمت سربازی انجام نمیدهند؛ در واقع هیچ کاری که یک شهروند انجام میدهد را انجام نمیدهند، و هیچ یک از وظایفی که بر عهده اوست را به جا نمیآورند، بلکه از سوی دیگر، خانهای ندارند، ادعای مالکیت زمین ندارند، جایی زندگی نمیکنند و هر جا که میروند به عنوان متجاوز مستقر میشوند.» او همچنین از «سیل مهاجرت نژاد مغول» میترسید و خواستار شد: «آیا فرزند مهاجر چینی در کالیفرنیا یک شهروند است؟» اگرچه در آن زمان مهاجران چینی از تابعیت منع شده بودند، پاسخ جان کانِس، سناتور جمهوریخواه دیگر از کالیفرنیا، قاطع بود: کودکان متولد شده در ایالات متحده «با هر اصلی و نسبی» شهروند خواهند بود. با وجود این احتمالات آشکار، متمم در سال ۱۸۶۸ به تصویب رسید.
مهمتر از همه، کارشناسان حقوقی به این نتیجه رسیدند که شوک و اسمیت هدف متمم چهاردهم را اشتباه درک کردهاند. قانون اساسی به ندرت به شهروندی اشاره کرده بود، تا حدی به این دلیل که اختلافات بر سر بردهداری توافق بر سر یک تعریف را غیرممکن میساخت. در پرونده درِد اسکات در سال ۱۸۵۷، دیوان عالی یک تعریف ارائه کرد و حکم داد که هیچ فردی با تبار آفریقایی، چه آزاد و چه برده، نمیتواند شهروند آمریکا باشد. نویسندگان متمم چهاردهم به دنبال ایجاد تعریفی گسترده و غیرقابل تغییر از شهروندی بودند که نمیتوانست توسط دادگاهها، کنگره یا رئیسجمهور از بین برود. در نقدی تند بر کتاب «شهروندی بدون رضایت» با عنوان «بازگشت به درِد اسکات؟»، نیومن نتیجه گرفت که شوک و اسمیت، در بهترین حالت، «راهبردی را شناسایی کردهاند که به موجب آن یک دادگاه، با عزم برای سلب شهروندی از فرزندان متولد شده در آمریکا از اتباع بیگانه بدون مدرک، میتوانست چنین حکمی را توجیه کند.»
اما این کتاب یک ستایشگر پیدا کرد: جان تانتون، یک چشمپزشک اهل شهر کوچک که معمار جنبش مدرن ضد مهاجرت شد. تانتون در سال ۱۹۷۹ فدراسیون برای اصلاح مهاجرت آمریکا (FAIR) را تأسیس کرد تا برای تغییرات عمده قانونی لابی کند. در اواسط دهه هشتاد، با پیشرفت کمی، او تصمیم گرفت بر ایجاد زیرساختهای فکری برای دیدگاه خود تمرکز کند، که او به طور خصوصی آن را حفظ «اکثریت اروپایی-آمریکایی» آمریکا توصیف میکرد.
تانتون خودآموخته و نویسندهای خستگیناپذیر در نگارش یادداشتها بود؛ کتابخانه شخصی او چندین هزار کتاب را در خود جای داده بود. او به سرعت یک اتاق فکر به نام مرکز مطالعات مهاجرت، یک بازوی قضایی به نام مؤسسه حقوقی اصلاح مهاجرت، و یک مجله به نام The Social Contract تأسیس کرد یا در تأسیس آنها کمک کرد. این مجله مجموعهای از مقالات نویسندگان ضد مهاجرت و ملیگرایان سفیدپوست را منتشر میکرد و مطالب آکادمیک و روزنامهنگاران جریان اصلی را بازنشر میداد تا با درگیر شدن در بحثهای گستردهتر، نفوذ پیدا کند. «شهروندی بدون رضایت» یک دهه پس از انتشار کتاب، در این مجله با مقدمهای تأییدآمیز از سردبیر The Social Contract، وین لاتون، که پس از مدتی کار با شورای شهروندان محافظهکار (گروه حامی برتری سفیدپوستان) به این سمت رسیده بود، بخشهایی را منتشر کرد.
در اوایل فعالیت FAIR، تانتون هدف قرار دادن حق شهروندی بر اساس تولد را در نظر گرفته بود، اما این ایده را کنار گذاشت زیرا هرگونه اصلاحی به طور عمومی نیاز به اصلاح قانون اساسی داشت. پس از کشف «شهروندی بدون رضایت»، این وضعیت تغییر کرد. در سال ۱۹۹۵، تانتون یک پیشنهاد تأمین مالی به کوردیلیا اسکایف، یکی از حامیان اصلی FAIR، ارائه کرد. یکی از موارد بودجه «بچههای لنگر» نام داشت — اصطلاحی که او مجبور بود توضیح دهد، زیرا هنوز وارد زبان عامه نشده بود. تانتون نوشت که اگرچه فرزندان «مادران مهاجر غیرقانونی» به طور خودکار شهروندی آمریکا را دریافت میکردند، او به کتابی از دو استاد ییل برخورد کرده بود که «یک راهحل قانونی ساده» را پیشنهاد میکرد. او مشاهده کرد: «این یک نمونه خوب دیگر است که چگونه یک کتاب میتواند به تغییر اجتماعی منجر شود.» او پانزده هزار دلار درخواست کرد تا «استادان قوانین لازم را تدوین کنند، آن را معرفی و حمایت کنند.»
شوک و اسمیت هرگز با تانتون همکاری نکردند و اسمیت گفت که هرگز از او برای کمک به هیچ قانونی درخواستی نشده است. با این حال، در همان سال، جمهوریخواهان مجلس نمایندگان دو لایحه را برای محدود کردن حق شهروندی بر اساس تولد به فرزندان شهروندان و ساکنان دائم معرفی کردند، که یکی از نویسندگان، برایان بیلبری از کالیفرنیا، به طور برجستهای به شوک و اسمیت استناد کرد. بیلبری، که بعدها لابیگر FAIR شد، به من گفت که اگرچه همکاران جمهوریخواه او «نمیخواستند [به این لایحه] نزدیک شوند»، او فکر میکرد که «آن را ارائه دهد، کسی علیه آن شکایت کند و سپس دیوان عالی آن را بررسی کند.»
در دسامبر ۱۹۹۵، کمیته فرعی قضایی در امور مهاجرت جلسهای برگزار کرد. هر دو، شوک و نیومن، علیه قانون پیشنهادی شهادت دادند. نیومن خاطرنشان کرد که تفسیر تثبیتشده متمم چهاردهم «تنها به دلیل یک نظریه متضاد که در سال ۱۹۸۵ در کتابی توسط دو استاد دانشگاه ییل ارائه شده بود» مورد تردید قرار گرفته است. او مشاهده کرد: «این یک چیز است که دانشگاهیان یک نظریه جدید و گمانهزنانه را پیشنهاد دهند و آن را برای رد کردن حرفهای ارائه کنند، اما آزمایش با حقوق کودکان شهروند ایالات متحده چیز دیگری است.» شوک توضیح داد که او بر تحلیل حقوقی خود پابرجا بود اما معتقد بود تغییر قانون «مصرف محتاطانهای از انرژی کنگره نخواهد بود.»
لایحهها به جایی نرسیدند. اما از آن زمان به بعد، نمایندگان محافظهکار به طور دورهای تدابیر مشابهی را معرفی میکردند. اسمیت گفت: «بسیاری از آنها این کار را با اصطلاحات بومیگرایانه یا نژادی انجام دادند که هر دو ما را وحشتزده میکرد.»
پس از واقعه ۱۱ سپتامبر، جان ایستمن، محقق در مؤسسه محافظهکار کلرمونت و کارمند سابق قاضی کلارنس توماس، راه سریعتری برای درگیر کردن دیوان عالی پیدا کرد. در سال ۲۰۰۴، او در پرونده حمدی علیه رامسفلد، پرونده یک مبارز آمریکاییتبار در افغانستان که توسط ارتش ایالات متحده به عنوان ستیزهجوی دشمن نگهداری میشد، یک لایحه مشترک نوشت. ایستمن استدلال کرد که یاسر حمدی نباید از حمایتهای شهروندی برخوردار شود زیرا والدین سعودی او با ویزاهای موقت در ایالات متحده بودند. حتی توماس، رئیس سابق او، نیز به این دام نیفتاد. اما ایستمن، به همراه همکاران محققش در کلرمونت، ادوارد ارلر و مایکل آنتون، این مسئله را ادامه دادند و ایستمن و آنتون سرانجام طرفدار این شدند که حق شهروندی بر اساس تولد میتواند از طریق فرمان اجرایی حذف شود. آنها نتوانستند بیشتر حقوقدانان محافظهکار، از جمله جان یو، وکیل سابق دولت بوش که به دیدگاه گستردهاش در مورد قدرت اجرایی شهرت داشت، را متقاعد کنند. یو گفت این ایده که معنای پذیرفته شده بند شهروندی میتواند با استناد به کلمات «تابع صلاحیت قضایی آن» از بین برود، «شبیه آن فیلم 'گنج ملی' یا هر چه بود، که نیکلاس کیج در آن به دنبال اسناد باستانی آمریکایی میگشت.»
دیگران از پایین به بالا تلاش کردند. در سال ۲۰۱۱، بازوی حقوقی FAIR، یعنی مؤسسه حقوقی اصلاح مهاجرت، یک پیمان بینایالتی پیشنهاد کرد که بر اساس آن امضاکنندگان گواهی تولد متفاوتی برای نوزادان مهاجران بدون مدرک یا موقت صادر میکردند. وکیل وقت مؤسسه، کریس کوباخ، به ائتلافی از قانونگذاران ایالتی پیوست تا این پیمان را ترویج کند، که در چندین ایالت معرفی شد و در هیچکدام به تصویب نرسید. سپس انتخابات ترامپ در سال ۲۰۱۶ فرارسید. پس از تقریباً دو دهه مانور خلاقانه بدون پیروزی، مخالفان حق شهروندی بر اساس تولد به موقعیتهای قدرت و نفوذ ارتقا یافتند.
در اواسط دوره اول ریاست جمهوری ترامپ، کوباخ در یک اتاق غذاخوری درست در کنار دفتر بیضی، رئیسجمهور را در مورد تفسیر جایگزین بند شهروندی توجیه کرد. کوباخ به من گفت که احتمالاً اولین بار این نظریه را در ییل، جایی که او حقوق مهاجرت را با پیتر شوک مطالعه کرده بود، ملاقات کرده است. درس تاریخ او در کاخ سفید ممکن است منجر به آگاهانهترین توییت رئیسجمهور تا به حال شده باشد. ترامپ در اکتبر ۲۰۱۸ نوشت: «آنچه به اصطلاح حق شهروندی بر اساس تولد نامیده میشود، به هر طریقی که شده پایان خواهد یافت. این موضوع توسط متمم چهاردهم پوشش داده نمیشود زیرا کلمات 'تابع صلاحیت قضایی آن' وجود دارد. بسیاری از حقوقدانان موافق هستند. . . .»
ترامپ فرمان اجرایی وعده داده شده خود را تا دوره دوم ریاست جمهوری خود معرفی نکرد، اما زمانی که این کار را در اولین روز بازگشت به کاخ سفید انجام داد، جان ایستمن چنان هیجانزده بود که به یک خبرنگار گفت وسوسه شده بود که یک نوشیدنی ورزشی روی سرش بریزد. (در آن زمان، ایستمن به عنوان وکیلی که به ترامپ در تلاش برای اعتراض به نتایج انتخابات ۲۰۲۰ مشاوره داده بود، شهرت بیشتری پیدا کرده بود.) از آن زمان تاکنون، پنج دادگاه فدرال علیه این فرمان اجرایی حکم دادهاند، که حتی برخی از محدودکنندگان مهاجرت نیز آن را بیش از حد میدانند. مارک کریکوریان، مدیر اجرایی مرکز مطالعات مهاجرت، آن را به عنوان یک مانور «بیایید ببینیم که آیا این کار جواب میدهد» توصیف کرد. او استدلال کرد که چنین تغییرات عظیمی باید از سوی کنگره باشد. او گفت: «اگر من در دیوان عالی بودم، احتمالاً این تصمیم من بود.» با این حال، از دیدگاه او، این فرمان اجرایی از نظر سیاسی مفید بود. دولت باعث شده بود که حق شهروندی بر اساس تولد کمتر «خودکار، مانند آب و هوا» به نظر برسد. شاید، او پچپچ کرد، روزی این موضوع به یک اهرم چانهزنی در یک اصلاحات بزرگ مهاجرتی تبدیل شود.
آخرین بار که دیوان عالی مسئله حق شهروندی بر اساس تولد را بررسی کرد، صد و بیست و هفت سال پیش بود، و آن پرونده نیز توسط گروه کوچکی از ایدئولوگها در دولت که به دنبال بازنویسی متمم چهاردهم بودند، مهندسی شد. در سال ۱۸۸۲، چهارده سال پس از تصویب متمم، کنگره اولین قانون ممنوعیت مهاجرت چینیها را تصویب کرد، که ورود کارگران چینی به ایالات متحده را برای ده سال ممنوع میکرد. اما، به خشم بومیگرایان، فرزندان متولد شده از والدین چینی که قبلاً در کشور بودند، همچنان میتوانستند تابعیت دریافت کنند. وکلای وزارت دادگستری شروع به جستجوی پروندهای کردند که میتوانست این حق را لغو کند. در سال ۱۸۹۵، مردی آمریکاییتبار به نام وونگ کیم آرک پس از بازگشت از سفر خارج از کشور، از ورود به ایالات متحده منع شد. هنگامی که او شکایت کرد، وزارت دادگستری پرونده آزمایشی خود را پیدا کرد. کنراد هولمز، وکیل کل وقت، به دیوان عالی گفت که از آنجا که والدین وونگ شهروند چینی بودند، وونگ «تبعه یک قدرت خارجی» بود و بنابراین واجد شرایط شهروندی ایالات متحده نبود. (هولمز، یک افسر سابق کنفدراسیون، همچنین اعتبار متمم چهاردهم را زیر سؤال برد و شکایت کرد که ایالتهای جنوبی مجبور به تصویب آن شدهاند.)
این قمار نمیتوانست به شکلی قاطعانهتر به نتیجه معکوس منجر شود. در سال ۱۸۹۸، در اوج تعصبات ضد چینی، دیوان عالی حکمی قاطع ۶ به ۲ صادر کرد که فراتر از جزئیات پرونده وونگ بود. قاضی هوراس گری برای اکثریت نوشت: «هر شهروند یا تبعه کشور دیگر، در حالی که در اینجا اقامت دارد، تحت وفاداری و حمایت، و در نتیجه تابع صلاحیت قضایی، ایالات متحده است.» این تفسیر از آن زمان تاکنون پابرجا مانده و حق شهروندی بر اساس تولد را به یکی از پایدارترین مفاهیم در زندگی سیاسی غیرقابل پیشبینی آمریکا تبدیل کرده است.
راجرز اسمیت، با این حال، هنوز قانع نشده است. در سال ۲۰۱۸، او و شوک مقالهای در National Affairs نوشتند که از نظریه خود دفاع میکردند، هرچند با یک تبصره بسیار مهم: از آنجا که مخالفان بارها در تغییر قانون شکست خورده بودند، اسمیت استدلال کرد که کنگره عملاً حق شهروندی بر اساس تولد را تأیید کرده است. او به من گفت که سالها طول کشیده تا دوباره به این موضوع بپردازد. او گفت: «فکر میکردم کاری انجام دادهام که پیامدهای سیاسی بدی داشته است.» اثر بزرگ بعدی او، «آرمانهای مدنی»، شرح دقیقی از چگونگی شکلگیری هویت و نهادهای آمریکایی توسط برتری نژاد سفید بود. این کتاب در سال ۱۹۹۸ نامزد نهایی جایزه پولیتزر تاریخ شد، اما هرگز به همان گستردگی «شهروندی بدون رضایت» نرسید، که اکنون به نوعی داستان هشداردهندهای از یک آزمایش فکری است که از کنترل خارج شده است. اسمیت گفت: «وقتی کتاب را نوشتیم، فکر میکردیم که این استدلال آنقدر بدیع است که مردم آن را نادیده خواهند گرفت.» آنها هرگز تصور نمیکردند که جدی گرفته شدن مشکل بزرگتری خواهد بود.