مادر و فرزندی در هیروشیما، چند ماه پس از اینکه ایالات متحده بمب اتمی را در ۶ اوت ۱۹۴۵ بر فراز آن انداخت. اعتبار: آلفرد آیزنشتات/مجموعه تصاویر لایف/شاتراستاک
مادر و فرزندی در هیروشیما، چند ماه پس از اینکه ایالات متحده بمب اتمی را در ۶ اوت ۱۹۴۵ بر فراز آن انداخت. اعتبار: آلفرد آیزنشتات/مجموعه تصاویر لایف/شاتراستاک

آنچه «خانه‌ای از دینامیت» نشان نداد

عکس سیاه‌وسفید از درختان خشکیده در مقابل کوهستان.
درختان در هیروشیما چند روز پس از بمباران. اعتبار: آساهی شیمبون، از طریق گتی ایمیجز
آساهی شیمبون، از طریق گتی ایمیجز

ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، عادت خطرناکی دارد که هرگاه احترام ژئوپلیتیکی مورد انتظار خود را دریافت نمی‌کند، باقی جهان را به جنگ هسته‌ای تهدید می‌کند. این اتفاق در حالی رخ می‌دهد که او جنگ در اوکراین را ادامه می‌دهد.

تهدیدها به محض آغاز تهاجم شروع شد. ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ بود که آقای پوتین نیروهایش را به اوکراین فرستاد و به غرب هشدار داد که هرگونه پاسخی با عواقبی روبرو خواهد شد «که هرگز در تمام تاریخ خود ندیده‌اید» – یک تهدید هسته‌ای مبهم. باج‌گیری‌های هسته‌ای مکرر او در روزها، ماه‌ها و حالا سال‌های آینده به افزایش خطر جنگ هسته‌ای به بالاترین سطح در دهه‌های اخیر کمک کرده است.

اگر او دست به عمل بزند، حتی اگر یک کلاهک هسته‌ای تاکتیکی به اوکراین پرتاب کند، پیامدهای آن فاجعه‌بار خواهد بود: ده‌ها هزار نفر، اگر نه بسیار بیشتر، کشته خواهند شد. اقتصاد جهانی ممکن است فرو بپاشد. و تابوی هسته‌ای، که از سال ۱۹۴۵ به طور متزلزلی حفظ شده است، پایان خواهد یافت. استفاده از تسلیحات هسته‌ای می‌تواند به معنای، همانطور که آقای پوتین خودش گفت، «نابودی تمدن ما» باشد.

همه این‌ها بد به نظر می‌رسد. اما آیا واقعاً می‌توانیم تصور کنیم که چگونه خواهد بود؟

عکس سیاه‌وسفید از کودکانی با بانداژ که در عقب یک کامیون دراز کشیده‌اند.
کودکان زخمی در هیروشیما چهار روز پس از حمله. اعتبار: هاجیمه میاتاکه/آساهی شیمبون، از طریق گتی ایمیجز
هاجیمه میاتاکه/آساهی شیمبون، از طریق گتی ایمیجز

با این پس‌زمینه، نمی‌توانم از صحنه‌ای در فیلم جدید «خانه‌ای از دینامیت» دست بکشم. یک افسر خوش‌چهره نیروی دریایی ایالات متحده در لیموزین در کنار رئیس‌جمهور آمریکا نشسته است، در حالی که موشکی با منشأ نامعلوم به سمت ایالات متحده در حرکت است. افسر پس از بیرون کشیدن یک پوشه از کیف هسته‌ای کنار پاهایش می‌گوید: «ارتش درخواست اختیار برای آغاز یک ضدحمله را دارد.» (هشدار جزئی درباره اسپویلر در ادامه.)

نحوه بیان او – مکانیکی و بی‌تفاوت – جدیت لحظه را پنهان می‌کند: پوشه پر از اهداف احتمالی در آن سوی کره زمین برای موشک‌های هسته‌ای آمریکا است. اما بیننده هرگز با قطعیت نمی‌فهمد، نه واقعاً، که آیا موشک به هدف خود در ایالات متحده اصابت می‌کند یا اینکه رئیس‌جمهور به همان شکل پاسخ داده است. این فیلم به عنوان یک هشدار مطرح شده، به عنوان چراغ قرمز چشمک‌زن خطر فزاینده تبلیغ می‌شود، اما در نهایت، روی خود را برمی‌گرداند. آنچه ممکن است به عنوان رد هنرمندانه یک نمایش، شاید اجتناب از هیجان‌های هولناک فیلم‌های فاجعه‌بار با جلوه‌های کامپیوتری، در نظر گرفته شده باشد، به نظر من، کوتاهی از وظیفه اخلاقی است، یک شکست در به تصویر کشیدن واضح پیامدهای نابودی هسته‌ای.

از پایان جنگ سرد، فیلم‌سازان هالیوود بیشتر نگاه خود را از واقعیت هولناک ویرانی هسته‌ای برگردانده‌اند. آنچه شما را در صندلی خود به لرزه می‌اندازد و به خیابان‌ها می‌کشاند تا فریاد بزنید، «نه به سلاح هسته‌ای»، اغلب درست خارج از صفحه نمایش، فراتر از دید ما اتفاق افتاده است. این ممکن است با توجه به اشتیاق فیلم‌سازان برای منفجر کردن نقاط دیدنی شهر نیویورک برای جنگ ابرقهرمان‌ها، یا برای تهاجم بیگانگان، یا حتی آخرالزمان زامبی‌ها، تعجب‌آور به نظر برسد.

با این حال، وظیفه ما و شاید تنها امید ما برای نابودی خودمان، «تصور واقعیت» است؛ یعنی مواجهه مستقیم با واقعیت هولناک مرگ هسته‌ای. این همان چیزی است که دکتر رابرت جی لیفتون، روانپزشک که اخیراً درگذشت، در دهه ۱۹۸۰ استدلال کرد، زمانی که زرادخانه‌های آمریکا و شوروی به اوج نجومی رسیدند، یک انتزاع غیرقابل درک که ما را بی‌حس کرد. او نوشت: «آگاهی، پس، شامل کار و بازی کامل تخیل است. به معنای تصور خطری است که واقعی است، اما همچنین تصور امکاناتی فراتر از آن خطر.»

عکسی از دیواری سیاه با متنی سفید و عکسی از فردی با زخم‌های بزرگ در پشت و بازوهایش.
موزه یادبود صلح هیروشیما. اعتبار: چانگ دابلیو. لی/نیویورک تایمز
چانگ دابلیو. لی/نیویورک تایمز

«اوپنهایمر»، دیگر فیلم جدی اخیر که به عنوان کارت دعوت به نابودی هسته‌ای ما معرفی شد، در نشان دادن تلفات انسانی چندان بهتر عمل نکرد. به گمان من، این فیلم اثرات این تسلیحات در ژاپن را تنها دو بار نشان می‌دهد: از طریق چهره جی. رابرت اوپنهایمر، خالق بمب، و همکارانش، هنگامی که تصاویری از ژاپن را می‌بینند، جایی که آمریکا دو بمب اتمی پرتاب کرد. و از طریق توهم او، زمانی که پوست زنی را می‌بیند که کنده می‌شود و جسدی سوخته روی زمین، در حالی که او سخنرانی برای تشویق‌های پرشور به خاطر موفقیت بمب ایراد می‌کند. شاید کارگردان، کریستوفر نولان، فکر می‌کرد که نمایش کامل‌تری از پیامدها لازم نیست.

سال گذشته، بریتانیا با ایجاد هیئت سازمان ملل برای مطالعه اثرات تسلیحات هسته‌ای مخالفت کرد و گفت که این اثرات از قبل به خوبی شناخته شده‌اند. اما خارج از یک گروه نسبتاً کوچک از کارشناسان، واقعیت تسلیحات هسته‌ای و ویرانی آن‌ها به خوبی درک نشده است، حتی ظاهراً در بالاترین سطوح دولت آمریکا. درست ماه گذشته، پرزیدنت ترامپ به طور گیج‌کننده‌ای خواستار از سرگیری آزمایش‌های هسته‌ای برای رقابت با چین و روسیه شد. تنها مشکل؟ هیچ یک از این دو کشور به طور انفجاری تسلیحات هسته‌ای را آزمایش نمی‌کنند و سه دهه است که این کار را نکرده‌اند، درست مانند ایالات متحده. شاید او درباره آزمایش‌های اخیر روسیه در مورد موشک کروز با انرژی هسته‌ای و پهپاد زیردریایی فکر می‌کرد که هیچ‌کدام شامل منفجر کردن واقعی یک وسیله هسته‌ای نبودند. (وزارت انرژی از آن زمان تلاش کرده تا اظهارات آقای ترامپ را پس بگیرد.)

آخرین باری که امکان نابودی هسته‌ای به وضوح بر بشریت سایه افکنده بود، در دوران جنگ سرد، فیلم‌هایی مانند «وصیت‌نامه»، «رشته‌ها» و «روز بعد» ویرانی هولناک را بر روی صفحه نمایش آوردند و به جلب حمایت عمومی علیه افزایش ذخایر تسلیحاتی کمک کردند. «روز بعد»، یک فیلم تلویزیونی ساخته سال ۱۹۸۳، کلاهک‌های شوروی را نشان می‌دادند که شهرها و زمین‌های کشاورزی کانزاس را به جهنمی از آوار و مرگ تبدیل می‌کردند. «خوشحالم که تماشا کردم، چون حالا بیشتر در مورد جنگ هسته‌ای می‌فهمم،» متیو، یک دانش‌آموز کلاس هفتم، اندکی پس از پخش آن در شبکه ABC به تایمز گفت. «فکر می‌کنم می‌خواهم فوراً بمیرم.» بر اساس مطالعه‌ای از سال ۱۹۸۹، در هفته‌های پس از تماشای این برنامه، مردم بیشتر احتمال داشت که به جنبش ضد هسته‌ای بپیوندند تا قبل از دیدن آن.

اثرات واقعی بمباران‌های هیروشیما و ناکازاکی توسط ایالات متحده، بیشتر در سینمای آمریکا به تصویر کشیده نشده‌اند. «بمب‌شل»، مستند جدیدی درباره تلاش اولیه ایالات متحده برای کنترل روایت آن تسلیحات، نشان می‌دهد که چگونه اولین فیلم بزرگ هالیوودی درباره بمب، یک درام مستند از سال ۱۹۴۷ به نام «آغاز یا پایان»، عمدتاً یک اثر تبلیغاتی بود. کاخ سفید ظاهراً تغییراتی را اعمال کرد، زیرا دولت ترومن به دنبال تثبیت روایت استفاده از بمب اتم در زمان جنگ به عنوان ضروری و کم اهمیت جلوه دادن گزارش‌هایی از بیماری در هیروشیما و ناکازاکی بود.

«هیروشیما: از خاکسترها»، یک فیلم تلویزیونی ساخته سال ۱۹۹۰ درباره پرتاب بمب، و «نور سفید/باران سیاه: تخریب هیروشیما و ناکازاکی»، مستند HBO استیون اوکازاکی در سال ۲۰۰۷، دو فیلمی هستند که شجاعت نشان دادن آنچه را اتفاق افتاد داشتند. اما تلاش‌ها برای به تصویر کشیدن پیامدهای آن بمب‌های آمریکایی – به ویژه توسط اسمیتسونین با نمایشگاهی که برای سال ۱۹۹۵ برنامه‌ریزی شده بود – گاهی اوقات انتقادهایی را برانگیخته است که انجام این کار به نوعی غیرمیهن‌پرستانه است. در ایالات متحده، جنگ جهانی دوم همچنان «جنگ خوب» باقی مانده است، اگرچه نظرسنجی‌های اخیر نشان داده‌اند که آمریکایی‌ها دیدگاه‌های متفاوتی در مورد توجیه بمباران دارند. (می‌توان یک کتابخانه کامل را به فیلم‌های آمریکایی اختصاص داد که نمایی از بالا از حملات را ارائه می‌دهند، و یکی دیگر را به فیلم‌های ژاپنی که تلفات انسانی بر روی زمین را به تصویر می‌کشند.)

این ترس وجود دارد که به تصویر کشیدن وحشت‌ها ما را نسبت به خشونت بر روی صفحه نمایش بی‌حس کند، به ویژه در عصر وایرال که با جریان ثابتی از فیلم‌های جنگی و کلیپ‌های ترور در شبکه‌های اجتماعی روبرو هستیم. صحنه‌های هولناک می‌توانند عادی شوند. همچنین این خطر وجود دارد که میزان وخامت واقعی آن را کم‌اهمیت جلوه دهد. حتی «روز بعد» با یک کارت عنوان به پایان رسید که می‌گفت اتفاقات به تصویر کشیده شده «به احتمال زیاد، کمتر از تخریبی بود که واقعاً در صورت حمله هسته‌ای کامل علیه ایالات متحده رخ می‌داد.»

در گفتگو با بولتن دانشمندان اتمی، کاترین بیگلو، کارگردان «خانه‌ای از دینامیت»، توضیح داد که به دلایل هنری فیلم او بدون به تصویر کشیدن انفجار هسته‌ای به پایان رسید. او گفت: «با یک انفجار در پایان، همه چیز به نوعی مرتب و منظم جمع می‌شد، و شما می‌توانستید انگشت اتهام را نشانه بگیرید – 'بد بود که این اتفاق افتاد.'» او به بینندگان اجازه داد تا جای خالی را خودشان پر کنند. اما این بدان معنا بود که او می‌توانست از مواجهه بینندگان با خشونت تروماتیک اجتناب کند.

اکنون، جیمز کامرون، کارگردان مشهور «تایتانیک» و «آواتار»، قرار است فیلمی را بر اساس کتاب‌های «ارواح هیروشیما» و «آخرین قطار از هیروشیما» بسازد، درباره تسوتومو یاماگوچی، فرد بدشانسی که از بمباران‌های آمریکایی هر دو شهر هیروشیما و ناکازاکی جان سالم به در برد. این فیلم می‌تواند آنچه را که به نظر می‌رسد سانسور ناخودآگاه هالیوود علیه پرداختن به پیامدهای هولناک در این دو شهر است، بشکند.

با این حال، حتی آقای کامرون نیز گفته است که هنوز در حال بررسی چگونگی «محافظت از مردم در برابر وحشت، اما همچنان صادق بودن» است. حقیقت غم‌انگیز درباره هیروشیما و ناکازاکی – همانطور که در بحث‌های متعدد با بازماندگان آموخته‌ام – این است که صادقانه‌ترین تصویر ناراحت‌کننده خواهد بود. این رویارویی با واقعیت همان چیزی است که ما برای جلوگیری از تبدیل شدن گذشته به آینده‌مان نیاز داریم.