اعتبار تصویر: مارگارت مورفی برای نیویورک تایمز
اعتبار تصویر: مارگارت مورفی برای نیویورک تایمز

می‌خواهید گوشی خود را به دریا پرتاب کنید؟ راه بهتری وجود دارد.

یادداشت مهمان

برای اکثریت قریب به اتفاق بیماران روان‌درمانی من، کشش جاذبه‌ای گوشی‌ها و رسانه‌های اجتماعی، مهم‌ترین جنبه‌های وجودی آن‌ها، روابطشان با دیگران و نحوه حرکتشان در دنیا را تغییر می‌دهد.

این حقیقت برای بیشتر ما صادق است. پذیرش فناوری توسط ما آنقدر سریع بوده که توانایی درک حس زندگی به این شیوه را از دست داده‌ایم. گاهی اوقات، در گفتگوهای درمانی، بیمار می‌تواند با این احساسات ارتباط برقرار کند. این حس اغلب شبیه به اندوه است.

در کار بالینی خود، فزاینده مشاهده می‌کنم که چگونه مردم کم‌کم احساس می‌کنند فناوری آن‌ها را بارها و بارها از آنچه بیشترین اهمیت را دارد، دور کرده است. شاید فناوری زندگی خلاقانه یا رشد عاطفی آن‌ها را مختل کرده باشد. الگویی که برای بسیاری از ما آشناست، این است که چگونه این حواس‌پرتی‌ها ارتباط با دیگران را مختل می‌کنند. صحبت با بچه‌ها سر شام و سپس نگاه‌کردن به دور. احساس کشش گوشی و همچنین آن بی‌قراری نجواکننده.

«لعنتی، چرا این کار را می‌کنم؟» این احساسی است که بیماران بیان می‌کنند. اغلب خشم ابتدا می‌آید. سپس به دردی که زیر آن نهفته است، می‌رسیم. تمام این لحظات – نه اینکه واقعاً نادیده گرفته شوند، بلکه دیده شده و نادیده گرفته شده‌اند – این باقی‌مانده‌ی اندوه را به جا می‌گذارند. تمام این روی‌گردانی‌ها. همانطور که صحبت می‌کنیم، غم در امواج و فراز و نشیب‌ها گشوده می‌شود. زمانی که افراد به خود اجازه می‌دهند این اندوه را احساس کنند، قابل توجه است، زیرا فناوری نه تنها ما را از لحظات ارتباط، بلکه از غم از دست دادن این لحظات نیز منحرف می‌کند.

مدت‌هاست که در نقش‌هایم به عنوان روانکاو و پژوهشگر دین، و قبلاً به عنوان روزنامه‌نگار فناوری و مدیر تحقیقات، درباره تأثیر انسانی فناوری فکر کرده‌ام. یک ثابت که یافته‌ام این است که چگونه فناوری نوعی مه «الکسی‌تایمیک» را به ارمغان می‌آورد – الکسی‌تایمیا وضعیتی است که در آن فرد در شناسایی یا بیان احساسات خود دچار مشکل می‌شود. این مسئله همگانی نیست و احساساتی که ما آن‌ها را به عقب می‌رانیم همیشه یکسان نیستند. اما به شکلی حیرت‌انگیز و مداوم اتفاق می‌افتد.

وقتی موفق می‌شویم احساس کنیم، ماندن با احساسات می‌تواند دشوار باشد. در عوض، به سرعت وارد عمل می‌شویم. می‌گوییم: «بس است!» گوشی را پرتاب می‌کنیم، برنامه را حذف می‌کنیم، یک سم‌زدایی دیجیتال انجام می‌دهیم. این راه‌حل‌ها به ندرت پایدارند. سم‌زدایی به پایان می‌رسد. دوباره گوشی را برمی‌داریم. برنامه را مجدداً نصب می‌کنیم. به جای ماندن با احساس، بین غرق شدن در فناوری و رد کامل آن در نوسان هستیم. این چرخه، که از احساس به عمل می‌رود، بخش کلیدی از محیط بی‌حس‌کننده فناوری است.

فناوری ابزاری شدن زندگی عاطفی را تشویق می‌کند، منظورم این است که احساسات ما تنها زمانی واقعی به نظر می‌رسند که به اقداماتی تبدیل شوند که به ما در دستیابی به اهداف خاص کمک می‌کنند. به انبوه معیارهای تناسب اندام که در دستگاه‌هایی مانند ساعت‌های اپل ظاهر می‌شوند نگاه کنید – ضربان قلب در حالت استراحت، تعداد قدم‌ها، امتیاز خواب. این اعداد زندگی خود را پیدا می‌کنند و واقعی‌تر از وضعیت‌های ذهن و بدن که آن‌ها را اندازه‌گیری می‌کنند، به نظر می‌رسند. به همین ترتیب در رسانه‌های اجتماعی، نمایش‌هایی که ما ارائه می‌دهیم می‌توانند نوعی فراواقعیت به خود بگیرند. با ابزارهای هوش مصنوعی مانند ChatGPT، تجربه دانشگاه از غرق شدن خلاقانه به شناسایی دستورات برای رسیدن به یک هدف خاص تغییر می‌کند.

به زبان «سیلیکون ولی»، ما به شدت تشویق می‌شویم که بر عمل در راستای نشانگرهای بیرونی موفقیت تمرکز کنیم. مفهوم ماندن با احساس بدون تبدیل آن به عمل بی‌معنی به نظر می‌رسد.

این ایده احساس کردن با تمرین ذهن‌آگاهی یکسان نیست، که در تشویق به مشاهده آرام احساسات و افکار به نظر مشابه می‌آید. ایده‌های غربی ذهن‌آگاهی می‌توانند قربانی همان دام‌هایی شوند که فناوری به همراه می‌آورد. ما اغلب بر کاری که ذهن‌آگاهی می‌تواند انجام دهد تمرکز می‌کنیم – کاهش استرس، انجام کار بیشتر، کاهش فشار خون. اگر در حال حاضر ساعت هوشمند به دست دارید، شاید یک برنامه ذهن‌آگاهی داشته باشد که یک جلسه ذهن‌آگاهی را آغاز می‌کند، که در طول آن به جدول امتیازات معیارهای شما اضافه می‌شود.

برای مقابله با مشکلات فناوری، باید به خاطر خود زندگی عاطفی‌مان به آن بازگردیم و همیشه به سوی انجام، تغییر یا رفع مشکلات نپریم. این تنها مسیر قابل دوام است اگر قرار است با انسانیت خود در تماس بمانیم و عشق، همدلی، غنای عاطفی و معنوی، و ظرفیت خلق هنر و موسیقی که بازتاب‌دهنده زندگی درونی ماست را حفظ کنیم.

بسیاری از ما هر روز با ده‌ها لحظه مواجه می‌شویم که با فناوری درگیر می‌شویم و احساس ناآرامی را تجربه می‌کنیم. اغلب اوقات، آن را کنار می‌زنیم. اما اگر دعوت را بپذیریم و با آنچه پیش می‌آید بمانیم، انتخاب‌های متفاوت اجتناب‌ناپذیر می‌شوند.

اجازه دهید به کار بالینی‌ام بازگردم. تحقیقات بسیار متقاعدکننده اکنون اثرات منفی رسانه‌های اجتماعی بر سلامت روان را، به ویژه برای جوانان، نشان می‌دهند. به شکلی عجیب، ماهیت این بحران در مورد رسانه‌های اجتماعی به من امید می‌دهد. رسانه‌های اجتماعی می‌توانند نوعی حواس‌پرتی دیوانه‌وار را القا کنند که مردم آن را احساس می‌کنند. این بدان معنا نیست که آن‌ها لزوماً اندوه را احساس می‌کنند، اما می‌توانند تشخیص دهند که چقدر از آن خسته‌اند. در این تمایل به احساس، امید وجود دارد.

چت‌بات‌های هوش مصنوعی نگران‌کننده‌تر هستند. یک لحظه، از سیلاب رسانه‌های اجتماعی می‌نوشیم، و سپس ناگهان صدایی ملایم در طرف دیگر وجود دارد که به نظر می‌رسد ما را می‌شناسد. آنچه برای خود عاطفی ما در این محیط‌ها اتفاق می‌افتد، یک پرسش مرکزی زمان ماست. برای پاسخ به آن، و برای هدایت رابطه ما با هوش مصنوعی بر این اساس، باید بتوانیم با تجربه عاطفی خود در تماس بمانیم.

در «شاه لیر»، گلاستر کور درباره حرکت خود در دنیا می‌گوید: «من آن را با احساس می‌بینم.» سال‌ها پیش، با دوست و همکار روزنامه‌نگارم، بیل مویرز، در مورد این جمله مکاتبه می‌کردم و او گفت: «چالش این است که 'احساس نسبت به جهان' را به اقدامات نجات‌بخش و پایدار تبدیل کنیم.»

با زندگی کردن از طریق فناوری، بسیاری از ما ممکن است موج‌های بزرگی از اندوه را برای تمام لحظات از دست رفته تجربه کنیم. به نظر من، خطر این نیست که این اندوه را احساس خواهیم کرد. خطر این است که آن را احساس نخواهیم کرد.