تصویرگری از بلیک کِیل*
تصویرگری از بلیک کِیل*

سومین وحشت سرخ

دولت ترامپ با قساوتی جدید آزادی بیان آمریکایی‌ها را سرکوب می‌کند، اما متمم اول قانون اساسی بدون مبارزه تسلیم نخواهد شد.

برندن کر در برابر زیرکمیته خدمات مالی و دولت عمومی مجلس نمایندگان شهادت می‌دهد
برندن کَر در تاریخ ۲۱ مه ۲۰۲۵، در واشنگتن دی‌سی، در برابر زیرکمیته خدمات مالی و دولت عمومی مجلس نمایندگان، درباره نظارت بر کمیسیون ارتباطات فدرال (FCC) شهادت می‌دهد.<br> (برندان اسمایالوفسکی / AFP / گتی)

اوایل ماه گذشته، کاخ سفید نشستی با حضور اینفلوئنسرهای راست‌گرا برگزار کرد که به صورت زنده برای بحث درباره آنتی‌فا و خطری که ادعا می‌شود این گروه ایجاد می‌کند، پخش شد. در طول این نشست، پرزیدنت دونالد ترامپ پیشنهاد کرد که اعتراضات علیه او توسط حامیان مالی مرموزی سازماندهی شده‌اند که او اشاره کرد ممکن است به زودی در «دردسر عمیقی» قرار بگیرند. او از شبکه‌های تلویزیونی که علیه او جانبدارانه عمل می‌کنند گلایه کرد، اما سی‌بی‌اس (CBS) را ستایش کرد، که شرکت مادر آن اخیراً توسط یک میلیاردر دوست‌دار ترامپ خریداری شده بود. او همچنین یک فرمان اجرایی را ترویج کرد که از وزارت دادگستری می‌خواست به دلیل سوزاندن پرچم آمریکا اتهام وارد کند. رئیس جمهور گفت: «ما آزادی بیان را از بین بردیم.»

مانند بسیاری از اظهارات ترامپ، این سخن نیز تا حدی مبالغه‌آمیز بود: سوزاندن پرچم همچنان تحت متمم اول قانون اساسی، طبق حکم دیوان عالی در سال ۱۹۸۹ که ترامپ هیچ قدرتی برای لغو آن ندارد، یک گفتار محافظت‌شده محسوب می‌شود. اما اظهار نظر ترامپ حقیقت عمیق‌تری را در مورد تلاش دولت او برای ایجاد یک انقباض ناگهانی در فضای مدنی آمریکا منعکس کرد.

در طول ۱۰ ماه اول دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ، دولت فدرال با پافشاری و قساوتی یادآور تاریک‌ترین دوره‌های تاریخ ایالات متحده، بیان سیاسی – که اغلب به عنوان محافظت‌شده‌ترین دسته از گفتار درک می‌شود – را سرکوب کرده است. دولت برای تعقیب قضایی مخالفان سیاسی رئیس جمهور فشار آورده، کارکنان دولتی را به دلیل اتخاذ مواضعی که کمتر از وفاداری کامل به ترامپ تلقی می‌شد، اخراج کرده، و برخی از شرکت‌های حقوقی را از همکاری با دولت ممنوع کرده است زیرا رئیس جمهور را ناراضی کرده بودند. این دولت دسترسی خبرنگاران آسوشیتدپرس را به جمع خبرنگاران کاخ سفید مسدود کرد زیرا این خبرگزاری از اشاره به خلیج مکزیک با نام «خلیج آمریکا» خودداری کرده بود. شرکت‌های رسانه‌ای را مورد تحقیق قرار داده و تهدید کرده است که اگر شبکه‌ها سیاست‌های تنوع، برابری و شمول (DEI) خود را کنار نگذارند، از تأیید ادغام‌ها خودداری خواهد کرد؛ میلیاردها دلار کمک مالی را که آن را ناشی از «غیراخلاقی» و «غیرقانونی» بودن برنامه‌های DEI دانست، کاهش داده؛ و کمک‌های مالی به دانشگاه‌های برجسته‌ای مانند هاروارد و کلمبیا را با هدف مجبور کردن آنها به تسلیم در برابر دستور کار سیاسی دولت قطع کرده است. پس از قتل اینفلوئنسر راست‌گرای چارلی کرک در سپتامبر، دولت خواستار سرکوب دیدگاه‌های سیاسی چپ‌گرا شد و ویزای شش خارجی که به صورت آنلاین از کرک انتقاد کرده بودند را لغو کرد. ماه‌ها قبل، دانشجویان خارجی که در دانشگاه‌های ایالات متحده تحصیل می‌کردند و از اسرائیل انتقاد کرده بودند را به اتهام «حمایت از حماس» بازداشت و تلاش کرد تا آنها را اخراج کند.

این حملات از نظر تنوع گیج‌کننده هستند. اما بهتر است آنها را به صورت جمعی و به عنوان جنبه‌هایی از یک کمپین واحد برای نابودی فضای عمومی آمریکا و بازسازی آن به شکلی عاری از مخالفت سیاسی درک کنیم. از این نظر، جنگ صلیبی سرکوب ترامپ شباهت‌هایی به سرکوب مداوم مخالفان در سایر دموکراسی‌های در حال افول در سراسر جهان، مانند ترکیه، مجارستان و هند دارد. پس از اینکه ماموران اداره مهاجرت فدرال، رومیه‌سا اوزتورک، دانشجوی دکترای ترک در دانشگاه تافتس، را از خیابانی در منطقه بوستون بازداشت کردند – ظاهراً در تلافی مشارکت او در نگارش مقاله‌ای انتقادی از اسرائیل – گروهی از اعضای کنگره ماساچوست این آدم‌ربایی را با دستگیری یک مخالف توسط پلیس مخفی در بلاروس در سال ۲۰۲۰ مقایسه کردند. نمایندگان در نیویورک تایمز نوشتند که پرونده‌هایی مانند اوزتورک، کشور را «به اقتدارگرایی نزدیک‌تر می‌کند که زمانی معتقد بودیم هرگز نمی‌تواند در خاک آمریکا ریشه بدواند.»

با این حال، تلاش دولت ترامپ برای سرکوب مخالفان بدون سابقه در آمریکا نیست. در یک روز در سال ۱۹۲۰، وزارت دادگستری هزاران نفر را به دلیل آنچه که همدلی با کمونیسم تلقی می‌شد، برای اخراج بازداشت کرد، اگرچه بسیاری از آنها ارتباط کمی با حزب کمونیست داشتند یا اصلاً ارتباطی نداشتند. در بوستون، نه چندان دور از محل دستگیری اوزتورک، برخی از «خارجی‌ها» دستبند زده و به هم زنجیر شده بودند، در حالی که مقامات آنها را در مقابل عکاسان در خیابان رژه می‌بردند. آن یورش‌ها اوج چیزی بود که اکنون به عنوان اولین وحشت سرخ شناخته می‌شود – دوره‌ای از پارانویا درباره کمونیسم و آنارشیسم که تقریباً همزمان با ورود آمریکا به جنگ جهانی اول آغاز شد. سه دهه بعد، کشور به دومین وحشت سرخ فرو رفت، یک سرکوب گسترده علیه توطئه‌های کمونیستی که اغلب به نام مشهورترین طرفدار آن، سناتور جمهوری‌خواه جو مک‌کارتی، به یاد آورده می‌شود. «سرخ‌های» متهم به کنگره کشانده شدند، شغل خود را از دست دادند و از زندگی عمومی کناره‌گیری کردند.

امروزه، می‌توان گفت کشور در میانه سومین وحشت سرخ قرار دارد. این وحشت، از میراث دو وحشت قبلی، هم از نظر اضطراب‌های اساسی و هم از نظر تکنیک‌های بازجویان، شکل گرفته است. وحشت سرخ جدید ما، مانند اولین آن، درگیر مسائل مهاجرت و پتانسیل خشونت سیاسی چپ‌گرایانه است – آن زمان، آنارشیست‌ها و کمونیست‌ها؛ امروز، آنتی‌فای (Antifa) خیالی و مبهم. مانند دومین وحشت سرخ، این پدیده با نگرانی در مورد تغییر هنجارها در مورد جنسیت و تمایلات جنسی همراه است. تب ضد کمونیستی اواخر دهه ۱۹۴۰ و ۵۰ میلادی، سوءظن نسبت به زنان در موقعیت‌های قدرت در دولت را ایجاد کرد و هزاران کارمند دولتی همجنس‌گرا را از نیروی کار فدرال بیرون راند، در آنچه دیوید کی. جانسون، مورخ، آن را «وحشت لاوندر (Lavender Scare)» نامید. اکنون، اضطراب دولت ترامپ در مورد فرسایش نقش‌های جنسیتی سفت و سخت، در تحقیر فمینیسم خود را نشان می‌دهد – در اوایل دولت، آژانس‌ها مواد مربوط به دستاوردهای زنان را از وب‌سایت‌های خود حذف کردند – و در خصومت شدید آن نسبت به افراد تراجنسیتی، که دولت آنها را از نیروهای مسلح بیرون رانده و از وب‌سایت‌های سازمان پارک‌های ملی محو کرده است. کم سیلور (Cam Silver)، دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه شهر نیویورک، این کمپین را «وحشت سفایر (Sapphire Scare)» نامید که اشاره به رنگ آبی پرچم افتخار تراجنسیتی‌ها دارد. سیلور از طریق ایمیل به من گفت: «کلمه 'وُک' (woke) اکنون همان کاری را انجام می‌دهد که 'کمونیسم' در دهه ۱۹۵۰ انجام می‌داد.»

در کشوری که به استقلال و آزاداندیشی خود افتخار می‌کند، ستون‌های اصلی جامعه مدنی – دانشگاه‌ها، شرکت‌های حقوقی، کسب‌وکارها – در مواجهه با کارزاری برای سرکوب مخالفان، بی‌صدا عمل کرده‌اند. استیون لویتسکی، دانشمند علوم سیاسی و محقق برجسته زوال دموکراتیک، پاسخ اولیه جامعه مدنی به حمله ترامپ را «D-minus» (نمره بسیار پایین) ارزیابی کرد. با این حال، همانطور که روش‌های سرکوب در ۷۰ سال گذشته تکامل یافته‌اند، روش‌های مقاومت نیز همینطور بوده‌اند. بنابراین، کارزار سرکوب ترامپ در وضعیت عجیبی قرار دارد که با قدرت بیشتری نسبت به اولین و دومین وحشت سرخ به دنبال ساکت کردن مخالفان است، در حالی که با مخالفت سازمان‌یافته‌تری نیز روبرو است – و مردمی که هرچه ترامپ فشار را بیشتر می‌کند، از تلاش‌های دولت بیشتر ناراضی می‌شوند. جامعه مدنی آمریکا از برخی جهات ضعیف‌تر از آنچه بسیاری امید داشتند است، اما همچنین قوی‌تر از گذشته شده است.

اولین و دومین وحشت سرخ هر دو قدرت خود را از ترس می‌گرفتند. اگرچه پرزیدنت وودرو ویلسون در نهایت تنها توانست بخش کوچکی از غیرشهروندان دستگیر شده در طول اولین وحشت سرخ را اخراج کند، اما جولیا روز کرات، مورخ حقوقی و نویسنده کتاب «تهدید مخالفت: تاریخ طرد ایدئولوژیک و اخراج در ایالات متحده» به من توضیح داد که این آمارها «ارعاب ناشی از خودسانسوری» را که پس از یورش‌ها گسترش یافت، پوشش نمی‌دهند. در ژوئن ۱۹۱۷، در پیش‌درآمدی بر خشم دولت ترامپ بر اعتراضات دانشجویی در دانشگاه کلمبیا، سه دانشجو به دلیل چاپ جزوات ضد نظام وظیفه تحت تعقیب قرار گرفتند. (عموی پدربزرگ من نیز در میان آنها بود.) آن زمان، مانند امروز، آزار و اذیت دولتی هشداری به دیگران بود تا زیاد سروصدا نکنند. به همین ترتیب، در دومین وحشت سرخ، پس از اینکه گروهی از فیلم‌نامه‌نویسان، تهیه‌کنندگان و کارگردانان برجسته – «ده نفر هالیوود» – در مورد سوءظن‌های کمونیستی توسط کمیته فعالیت‌های ضدآمریکایی مجلس مورد بازجویی قرار گرفتند، صنعت فیلم‌سازی به آرامی شروع به حذف هرگونه محتوای بیش از حد چپ‌گرایانه از فیلم‌نامه‌ها کرد.

قوانین معاصر متمم اول به این پدیده «اثر سرکوب‌کننده» (chilling effect) می‌گویند و در حال حاضر در ایالات متحده مقدار زیادی از آن وجود دارد. در شهادت خود در یک چالش حقوقی که توسط انجمن اساتید دانشگاه آمریکا (AAUP) علیه دولت ترامپ به دلیل تلاش برای اخراج دانشجویان معترض مطرح شد، تعدادی از اساتید دارای گرین‌کارت گفتند که از ترس جلب توجه دولت، از صحبت علنی و شرکت در کنفرانس‌ها خودداری کرده‌اند. در تگزاس، جایی که چندین استاد و مدیر دانشگاهی پس از خشم MAGA (Make America Great Again) از کار برکنار یا به نحو دیگری مجازات شده‌اند، برخی از دانشگاهیان ابراز نگرانی کرده‌اند که تدریس موضوعاتی که پیش از این بی‌خطر تلقی می‌شدند، مانند جنبش حق رأی زنان و کمدی‌های تغییر جنسیت شکسپیر، ممکن است عواقب شغلی داشته باشد. در تنسی، یک افسر پلیس بازنشسته پس از اشتراک‌گذاری یک میم فیس‌بوکی در واکنش به مرگ چارلی کرک، بیش از یک ماه را در زندان گذراند. شرکت‌های حقوقی بزرگ از همکاری با پرونده‌های سیاسی شده خودداری می‌کنند تا هدف خشم ترامپ قرار نگیرند – که این امر، دستیابی شاکیان احتمالی به نمایندگی حقوقی رایگان را دشوارتر می‌کند. اگر با روزنامه‌نگاری که کارش به سیاست داخلی مربوط می‌شود صحبت کنید، احتمالاً شکایاتی خواهید شنید که بسیاری از منابع اکنون کمتر تمایل دارند برای هر گزارشی که انتقادی از ترامپ باشد، به صورت رسمی صحبت کنند.

مورخان، وکلای دادگستری و پژوهشگرانی که با آنها صحبت کردم، همگی به وضوح توافق داشتند که لحظه کنونی نه تنها قابل مقایسه با وحشت‌های سرخ قبلی نیست، بلکه حتی مخرب‌تر از آنهاست. الن شرکر (Ellen Schrecker)، مورخ و نویسنده کتاب «بدون برج عاج: مک‌کارتیسم و دانشگاه‌ها»، به من گفت: در آموزش عالی، سرکوب امروز «بدتر از مک‌کارتیسم است – خیلی بدتر.» او توضیح داد که آن زمان، دانشگاهیان به صورت فردی برای ارتباطات کمونیستی مورد بررسی و اخراج قرار می‌گرفتند. اما امروز، کشور شاهد «حمله‌ای همه‌جانبه به هر آنچه که به دانشگاه‌ها و کالج‌ها مربوط می‌شود» است.

این حمله به آموزش عالی بهتر است به عنوان ابزاری برای نابودی کانون مخالفت سیاسی درک شود. با افزایش قطبیت سیاسی بر اساس خطوط آموزشی، رأی‌دهندگان تحصیل‌کرده دانشگاهی بیشتر به حزب دموکرات رأی می‌دهند. راه‌حل ترامپ، تلاشی برای برچیدن نهادهایی است که به تولید این رأی‌دهندگان کمک کرده‌اند – و یک حمله نمادین به نهادهای دانش و تخصص که ذاتاً با مدل حکومتداری ترامپ بر پایه نادان‌گرایی (know-nothingism) در تضاد هستند.

این رویکرد آشکارا حزبی، کارزار ترامپ برای سرکوب مخالفان را از دوره‌های پارانویای ضد کمونیستی آمریکا در اوایل و اواسط قرن بیستم، که بیشتر مسائلی فراحزبی بودند، متمایز می‌کند. مجلس نمایندگان در سال‌های ۱۹۱۹ و ۱۹۲۰ با رأی‌های تقریباً یکسان، دو بار از اعطای کرسی به ویکتور برگر (Victor Berger) سوسیالیست در کنگره خودداری کرد و به دیدگاه‌های ضدجنگ او اعتراض کرد. اگرچه دومین وحشت سرخ امروزه با محافظه‌کاری جنگ فرهنگی مک‌کارتی مرتبط است، اما یک گام اولیه کلیدی، ایجاد «برنامه وفاداری» توسط رئیس جمهور دموکرات هری ترومن برای ریشه‌کن کردن کارکنان فدرال «خرابکار» بود. به همین ترتیب، اگرچه اولین و دومین وحشت سرخ از کنترل خارج شدند، اما در ابتدا به شوک‌های واقعی پاسخ دادند: انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ و سپس مجموعه‌ای از بمب‌گذاری‌های آنارشیستی، و تشدید تنش‌ها در پی آغاز جنگ سرد در اواخر دهه ۴۰. در حالی که خشونت سیاسی دوباره کشور را درگیر کرده است، به نظر می‌رسد دولت ترامپ کمتر به کاهش تنش علاقه‌مند است و بیشتر به استفاده از این تهدیدات به عنوان بهانه‌ای برای ساکت کردن مخالفان سیاسی تمایل دارد.

تاکتیک‌های قانونی دولت از زمان اولین و دومین وحشت سرخ تغییر کرده است، عمدتاً به این دلیل که حمایت‌های ارائه شده توسط متمم اول معاصر بسیار قوی‌تر هستند. ژنویو لاکیِر (Genevieve Lakier)، محقق متمم اول، اخیراً نوشت که قانون آزادی بیان امروزی خود «در واکنش به مشکلات دوران مک‌کارتی» تکامل یافته است. به همین دلیل، ترامپ برای مثال، در تعقیب دانشجویان کلمبیا صرفاً به دلیل توزیع جزوات، با مشکلات بیشتری روبرو خواهد شد. این تکامل همچنین توضیح می‌دهد که چرا دولت تاکنون در یافتن ابزارهای قانونی برای حمله به آنتی‌فا – فارغ از ساختار سازمانی ناموجود آنتی‌فا – مشکل داشته است، و چرا به شدت به ادعاهای سست مربوط به حمله معترضان ضد ICE به افسران مهاجرت متکی بوده است: جرم‌انگاری فعالیت سیاسی مطلقاً خارج از محدوده است.

اما در عین حال، دولت ترامپ در بهره‌برداری از نقاط ضعف قانون متمم اول مهارت نشان داده است – کارزاری که بیش از همه در حمله رئیس‌جمهور به دانشجویان خارجی طرفدار فلسطین، مانند اوزتورک، مشهود است. اگرچه سابقه قضایی سال ۱۹۴۵ نشان می‌دهد که مهاجران در ایالات متحده از حمایت‌های متمم اول برای آزادی بیان و تجمع برخوردارند، اما اختیارات گسترده دولت در اجرای قوانین مهاجرت، غیرشهروندان را در برابر نظارت ایدئولوژیک بسیار آسیب‌پذیرتر کرده است. از این منظر، دولت ترامپ ممکن است عمدتاً به این دلیل با چنین شدتی به دنبال دانشجویان غیرشهروند بوده باشد که آنها اهداف آسانی بودند. به همین ترتیب، وزارت امنیت داخلی اخیراً ویزای سامی حمدی (Sami Hamdi)، مفسر سیاسی مسلمان بریتانیایی و منتقد اسرائیل، را لغو کرد و او را برای اخراج بازداشت کرد – ظاهراً به اتهام «حمایت از تروریسم»، اتهامی که دولت هیچ مدرکی برای آن ارائه نکرد – در حالی که او در میانه یک تور سخنرانی در ایالات متحده بود.

دولت همچنین مجهز به سوابق قانونی پس از ۱۱ سپتامبر است که حمایت‌های از گفتار – حتی برای شهروندان – را در موضوعاتی که می‌توانند به عنوان مسائل مربوط به سیاست خارجی یا امنیت ملی تلقی شوند، محدود می‌کند. هنگامی که وکلای مستقر در ایالات متحده و فعالان حقوق بشر تحریم‌های دولت علیه دادگاه کیفری بین‌المللی را به چالش کشیدند، با این استدلال که ترامپ حقوق متمم اول آنها را با ممنوع کردن همکاری با دادگاه نقض کرده است، وزارت دادگستری به تصمیم دیوان عالی در سال ۲۰۱۰ اشاره کرد که محدودیت‌هایی را برای مشارکت آمریکایی‌ها با سازمان‌های تروریستی خارجی تعیین شده مجاز می‌داند. به دلایل مشابه، حامیان ترامپ با این ایده بازی کرده‌اند که به نحوی آنتی‌فا که به وضوح تعریف نشده است را به عنوان چنین گروهی تعیین کنند، اقدامی که می‌تواند عملاً مخالفت را جرم‌انگاری کند. (در سپتامبر، ترامپ یک فرمان اجرایی صادر کرد که آنتی‌فا را یک سازمان تروریستی داخلی اعلام می‌کرد، اما این نامگذاری هیچ معنای قانونی ندارد.) این واقعیت که دولت هنوز این کار را انجام نداده است، نشان‌دهنده سستی واقعی و قانونی این استدلال است.

در مقابل، گفتار سیاسی که به وضوح توسط آمریکایی‌ها و درباره آمریکا بیان می‌شود، از حمایت‌های حقوقی قوی برخوردار است. در اینجاست که ترامپ به روش‌های غیرمستقیم‌تر فشار – عمدتاً شامل قطع بودجه – متوسل شده است. دانشگاه‌ها امروزه بسیار آسیب‌پذیرتر از دوران دومین وحشت سرخ در برابر فشار رئیس‌جمهور هستند، به لطف حجم عظیمی از بودجه فدرال که دولت طی ۷۰ سال گذشته به آموزش عالی تزریق کرده است. ترامپ اکنون از احتمال قطع همین بودجه برای مجبور کردن دانشگاه‌ها به تمکین در برابر خواسته‌هایش استفاده می‌کند، و در بسیاری از موارد این به نفع او عمل می‌کند. کلمبیا، براون، کرنل، و دانشگاه‌های پنسیلوانیا و ویرجینیا همگی با دولت توافق‌هایی را با درجات مختلفی از هماهنگی با دولت منعقد کرده‌اند. در همین حال، کمیسیون ارتباطات فدرال (FCC) با تهدید به عدم تأیید ادغام‌ها، از چشم‌انداز رسانه‌ای تثبیت‌شده استفاده کرده است، مگر اینکه شرکت‌ها به ترامپ وفاداری نشان دهند. برندن کر (Brendan Carr)، رئیس FCC، ادغام ۸ میلیارد دلاری بین غول‌های رسانه‌ای اسکای‌دنس و پارامونت، که CBS را در اختیار دارد، را تنها پس از آن تأیید کرد که پارامونت ۱۶ میلیون دلار به ترامپ برای حل یک پرونده قضایی بی‌اساس پرداخت کرد و اسکای‌دنس موافقت کرد که یک بازرس طرفدار ترامپ در شبکه منصوب کند.

خودانتصابی کر به عنوان سانسورچی ارشد، برگشتی شدید از اصرار قبلی او مبنی بر اینکه «سانسور رویای مستبد است» می‌باشد. او، مانند بسیاری دیگر از جناح راست، در دوران ریاست جمهوری جو بایدن هشدار می‌داد که دولت به اصطلاح ایده‌های محافظه‌کارانه را سرکوب می‌کند. جدا از ریاکاری، این تاریخچه اخیر به شاکیانی که حملات به آزادی بیان را به چالش می‌کشند – که بسیار آشکارتر از هر چیزی است که دولت بایدن حتی تصور آن را می‌کرد – کمک کرده است. در سال ۲۰۲۴، دیوان عالی حکم داد که مقامات نظارتی نیویورک با تهدید و ترغیب آژانس‌های بیمه علیه همکاری با انجمن ملی تفنگ (NRA)، حمایت‌های متمم اول را نقض کرده‌اند. بارها و بارها، قضات به پرونده NRA علیه وولو (NRA v. Vullo) اشاره کرده‌اند تا استدلال کنند که زورگویی ترامپ علیه شرکت‌های حقوقی و دانشگاه‌ها احتمالاً خلاف قانون اساسی است.

فریادهای انتقام‌جویانه جناح راست پس از قتل کرک تقریباً منجر به بزرگترین لحظه پرونده وولو شد. پس از اینکه جیمی کیمل (Jimmy Kimmel)، مجری برنامه شبانه، از واکنش MAGA به ترور انتقاد کرد، کر ظاهراً شرکت‌هایی را تهدید کرد که در مورد کیمل «اقدام» نمی‌کردند. دیزنی بلافاصله برنامه «جیمی کیمل لایو» را از ABC حذف کرد – یک مثال واضح از پدیده‌ای که توسط وولو ممنوع شده است. کیمل، مسلماً، می‌توانست شکایت کند. در عوض، خشم عمومی فوران کرد. طبق داده‌های شرکت تحلیل داده Antenna، تعداد لغو اشتراک‌ها در خدمات پخش دیزنی دو برابر شد، پس از یک کارزار که مصرف‌کنندگان را به تحریم این شرکت تشویق می‌کرد. کمی کمتر از یک هفته بعد، دیزنی کیمل را به آنتن بازگرداند. شرکت‌های پخش نکس‌استار (Nexstar) و سینکلر (Sinclair)، که هر دو منتظر تأیید FCC برای تملکات بودند، در ابتدا از پخش برنامه خودداری کردند اما پس از چند روز آن را دوباره اجازه دادند.

هنگامی که با شرکر (Schrecker) درباره مطالعه او در مورد دومین وحشت سرخ صحبت کردم، او به پیروزی کیمل به عنوان نشانه‌ای از تفاوت بین دوران مک‌کارتی و امروز اشاره کرد. او به من گفت که در دوران مک‌کارتیسم، «اساساً هیچ مخالفتی وجود نداشت.» «مردم یا از پاکسازی‌ها حمایت می‌کردند، یا بیش از حد می‌ترسیدند.» یک حکایت نمونه در کتاب برج عاج وجود ندارد، یک دانشجوی کارشناسی ارشد در دانشگاه شیکاگو را توصیف می‌کند که در دهه ۵۰ میلادی، قادر به متقاعد کردن همکاران وحشت‌زده خود برای امضای یک درخواست – نه در مورد هیچ موضوع سیاسی حساس، بلکه برای نصب یک دستگاه فروش خودکار در آزمایشگاهشان – نبود. در مقابل، پس از اینکه دیزنی کیمل را از آنتن حذف کرد، درخواست‌ها و فراخوان‌ها برای تحریم‌ها گسترش یافت. اتحادیه آزادی‌های مدنی آمریکا (ACLU) کمپینی برای «دفاع از آزادی بیان» راه‌اندازی کرد، و صدها بازیگر و هنرمند آن را امضا کردند.

با خواندن «برج عاج وجود ندارد»، از اینکه سازمان‌هایی مانند ACLU و AAUP، انجمن اساتید، تا چه حد کم برای محافظت از دانشگاهیان در برابر سانسور مک‌کارتی تلاش کردند، شگفت‌زده شدم. امروزه، هر دو سازمان با قدرت برای عقب راندن دولت تلاش کرده‌اند. ACLU اخیراً اعلام کرد که بیش از ۱۰۰ پرونده قضایی علیه دولت دوم ترامپ تشکیل داده است؛ علاوه بر پرونده قضایی خود در مورد تلاش برای اخراج دانشجویان خارجی، AAUP نیز پرونده‌هایی علیه انواع تلاش‌های دولت برای هدف قرار دادن آموزش عالی تشکیل داده است. بسیاری از نهادهای مدنی تحت فشار تسلیم شده‌اند، اما سر و صدای ایجاد شده توسط دیگران بسیار بلندتر از هرگونه مقاومت خاموشی است که در برابر مک‌کارتی و کمیته فعالیت‌های ضدآمریکایی مجلس وجود داشت.

نهادهایی که در ابتدا تسلیم شدند، به طرز متناقضی، بزرگتر و ثروتمندتر بوده‌اند – پارامونت، دانشگاه کلمبیا، شرکت‌های حقوقی برجسته. فابیو برتونی (Fabio Bertoni)، مشاور حقوقی نیویورکر، در تأملی در مورد اینکه چرا شرکت‌های حقوقی نخبه تسلیم ترامپ شدند می‌نویسد: «چنین سازمان‌هایی در بسیاری از موارد در واقع آسیب‌پذیرتر هستند، زیرا نقاط ضعف بیشتری دارند – کمک‌های مالی فدرال، مجوزها، تأیید ادغام‌ها – که دولت می‌تواند از آنها برای اعمال فشار استفاده کند.» تا حدی، این داستانی است در مورد افزایش اندازه و نقش دولت فدرال در زندگی روزمره از زمان آخرین وحشت سرخ، و اتفاقی که می‌افتد وقتی آن ساختار به سلاح تبدیل می‌شود.

اما این همچنین داستانی است درباره مجموعه‌ای دیگر از تغییرات حیاتی در زندگی آمریکایی از آن دوره: بلوغ سازمان‌های دعاوی مانند ACLU، همراه با تغییرات حقوقی و فرهنگی که آمریکایی‌ها را با ایده شکایت از دولت راحت‌تر کرده است. در دهه‌های ۱۹۱۰ و ۲۰، و حتی تا دهه‌های ۴۰ و اوایل ۵۰، دیوان عالی نسبتاً پرونده‌های کمی را در مورد حقوق فردی رسیدگی می‌کرد. این امر با جنبش حقوق مدنی و «انقلاب حقوق» دهه‌های ۶۰ و ۷۰ تغییر کرد، زمانی که دیوان بسیار بیشتر به تأیید چنین ادعاهایی روی آورد. چارلز اپ (Charles Epp)، استاد دانشگاه کانزاس که در زمینه قانون و تغییرات اجتماعی تحقیق می‌کند، استدلال کرده است که سازمان‌های آزادی‌های مدنی رو به رشد به «ساختار حمایتی» برای این تغییرات قضایی تبدیل شدند – و امروز، آن ساختار حمایتی قوی‌ترین حالت خود را دارد. سازمان‌هایی که از آن سنت بیرون آمدند، در پاسخ به سوءاستفاده‌های ترامپ، در بسیاری از موارد با نمایندگی شاکیان فردی یا گروه‌های کوچکتر که فاقد آسیب‌پذیری‌های نهادهای بزرگ هستند، قوی‌ترین بوده‌اند. برای مثال، چالش در برابر رفتار ترامپ با دانشجویان خارجی، توسط AAUP – که خود توسط موسسه متمم اول نایت، یک سازمان جدیدتر آزادی‌های مدنی (که من قبلاً برای وب‌سایت آن نوشته‌ام) نمایندگی می‌شد – مطرح شد، نه توسط خود دانشگاه‌ها.

اپ از طریق ایمیل توضیح داد: «سازمان‌های آزادی‌های مدنی به طور قابل توجهی ظرفیت بیشتری نسبت به دهه ۵۰ دارند»، و این رشد «کمک می‌کند تا توضیح دهد که چرا دعاوی قضایی علیه ابتکارات ترامپ بسیار گسترده‌تر از دهه‌های ۱۹۵۰ و اوایل ۱۹۶۰ است.» شریلین ایفیل (Sherrilyn Ifill)، رئیس سابق صندوق دفاع حقوقی NAACP، به من گفت که کار انجام شده توسط این سازمان‌ها امروز را به عنوان اتخاذ «الگویی که توسط کسانی که در سال‌های اولیه جنبش حقوق مدنی فعالیت می‌کردند، عمدتاً در خود LDF، ایجاد شده بود» درک می‌کند. در اواسط قرن بیستم، LDF و سایر سازمان‌های مشابه آن، استفاده از دعاوی قضایی را به عنوان ابزاری برای مقاومت در برابر اقتدارگرایی و سرکوب نژادی، که در هر دو وحشت سرخ تشدید شد، پیشگام کردند. دعاوی قضایی علیه حملات معاصر به دموکراسی، در آن سنت قرار می‌گیرد. ایفیل گفت: «برخی از نهادهایی که تسلیم شده‌اند، صرفاً آنهایی هستند که هرگز با چنین چالشی آزمایش نشده بودند. اما برای ما، این تا حدی در ذات کار ماست.»

انقلاب حقوقی به ایجاد فرهنگی کمک کرد که امروزه منجر به مقاومت گسترده در برابر سرکوب ترامپ شده است – تحولات مردمی از نوعی که به بازگشت کیمل انجامید و هم تظاهرات گسترده‌ای مانند «نه به پادشاهان» (No Kings) و سازمان‌های حقوقی را از طریق کمک‌های مالی و سایر حمایت‌ها تغذیه می‌کند. اینترنت همچنین به مخالفان دولت کمک می‌کند تا حمایت پیدا کنند، با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و اعتراضات را سازماندهی کنند. آمریکایی‌های همجنس‌گرا که در طول وحشت لاوندر از خدمات دولتی اخراج شدند، زیرساخت کمی برای دریافت حمایت داشتند، اما جنبش حقوق همجنس‌گرایان در دهه‌های بعدی شکوفا شد. سیلور (Silver) در CUNY، دعاوی قضایی و اعتراضات جاری در مورد رفتار با آمریکایی‌های تراجنسیتی را با «سکوت و شرم» دهه ۵۰ مقایسه کرد: «محو شدن نمی‌تواند در تاریکی به روشی که قبلاً اتفاق می‌افتاد، رخ دهد.»

نشانه‌های دیگری از مخالفت از جهات کمتر قابل پیش‌بینی نیز پدیدار شده است. پذیرش آزادی بیان به عنوان یک شعار توسط راست‌گرایان آمریکایی در سال‌های اخیر، با تکیه بر قوانین متمم اول که هم در واکنش به مک‌کارتیسم و هم جنبش حقوق مدنی شکل گرفته‌اند، باعث شد برخی از حامیان ترامپ پس از قتل کرک، ناراحتی خود را از درخواست‌های صریح برای سرکوب دیدگاه‌های مخالف ابراز کنند. تد کروز (Ted Cruz)، سناتور جمهوری‌خواه، در پادکست خود پس از تهدید دیزنی توسط برندن کر در مورد کیمل گفت: «من فکر می‌کنم این فوق‌العاده خطرناک است که دولت خود را در موقعیتی قرار دهد که بگوید ما تصمیم می‌گیریم کدام گفتار را دوست داریم و کدام را نه.»

حمایت عمومی از اولین وحشت سرخ پس از آن فروپاشید که وزارت دادگستری با صدور هشدارهای شدید در مورد یک قیام خشونت‌آمیز چپ‌گرایانه در ماه مه ۱۹۲۰ که هرگز اتفاق نیفتاد، خود را به سرافکندگی کشاند. دومین وحشت سرخ نیز کمونیست‌های کمی برای آزار و اذیت باقی گذاشت و توجه ملت به سمت جنبش حقوق مدنی معطوف شد. امروزه، سومین وحشت سرخ محبوب نیست: ۵۷ درصد آمریکایی‌ها با افزایش دخالت دولت فدرال در آموزش عالی مخالفند، ۶۱ درصد معتقدند که ترامپ در فشار آوردن به سازمان‌های رسانه‌ای در پاسخ به پوشش خبری نامطلوب «بیش از حد پیش رفته» است، و ۵۵ درصد با مدیریت ترامپ در مسائل آزادی بیان به شدت یا تا حدی مخالفند؛ در مورد آخری، داده‌ها نشان‌دهنده کاهش ۱۴ درصدی حتی در میان جمهوری‌خواهان از ماه مارس تا سپتامبر بود.

سؤال این است که به هر حال چه خسارتی وارد خواهد شد. لغو اشتراک Disney+ نوعی تعامل مصرف‌گرایانه با سیاست است که برای آمریکایی‌های عادی راحت و آشناست. ایستادگی در کنار افراد و نهادهایی که با آنها رابطه مصرف‌کننده ندارند، وظیفه دشوارتری است. و دعاوی قضایی تنها می‌تواند بخشی از این بار را تحمل کند. یک هفته پس از آنکه نکس‌استار (Nexstar) و سینکلر (Sinclair) تسلیم شدند و با بازگشت کیمل به آنتن موافقت کردند، قاضی ویلیام یانگ (William Young) در مورد پرونده AAUP علیه اخراج‌های با انگیزه ایدئولوژیک، حکم مفصلی صادر کرد و اعلام نمود که رفتار دولت ترامپ با دانشجویان غیرشهروند، متمم اول قانون اساسی را نقض کرده است. با وجود دفاع او از دادگاه‌ها به عنوان «ستون اصلی حق آزادی بیان ما»، قاضی نگران بود که دعاوی قضایی «بسیار کند» و «فوق‌العاده» گران‌قیمت باشند تا به اندازه کافی از آزادی بیان محافظت کنند. و یک حکم دادگاه به تنهایی نمی‌تواند ترس مهندسی شده توسط ترامپ را از بین ببرد، به خصوص با توجه به تمایل کاخ سفید به نادیده گرفتن دستورات قضایی.

در تمام این مدت، فضای مدنی در آمریکا محدودتر، تنگ‌تر و کمتر آزاد شده است. تأثیر آن تنها یک استاد نیست که تصمیم می‌گیرد یک موضوع بالقوه بحث‌برانگیز را تدریس نکند، بلکه همه دانشجویانی نیز هستند که فرصت یادگیری را ندارند، و همچنین پژوهش و هنری که از تولید آن الهام نمی‌گیرند. حتی اگر فعالان بتوانند در برابر کارزار سانسور ترامپ مقاومت کنند، هر بررسی نهایی از لحظه کنونی ما نیز باید به مشاغلی که دنبال نشدند و کارهایی که انجام نشدند و حرف‌هایی که گفته نشدند توجه کند. خسارت وارد شده توسط این دولت نه تنها در سانسور و تخریب آشکار، بلکه در تصویر منفی آن نیز وجود دارد، توپوگرافی از سکوت و غیبت‌ها.


*منابع تصویرگری: اندرو کابایرو-رینولدز / AFP / گتی؛ بتمن / گتی.