اوایل سال جاری، در دامنههای کوههای سن گابریل، گورستانی از آتشسوزی جان سالم به در برد که هزاران نفر از ساکنان لس آنجلس را به شبهای تاریک و دودی فراری داده بود. در اینجا، در قبرستان مانتین ویو، استخوانهای اکتاویا باتلر، نویسنده مشهور علمی-تخیلی که عمر خود را در پاسادنا و آلتادنا گذراند، آرمیدهاند، هر دو شهری که در آتش سوخته بودند. یادگاریهای اهدایی طرفداران اغلب قبر ساده باتلر را تزئین میکنند. بر سنگ قبر او نقل قولی از رمان «مثَل بذرکار» او حک شده است: «هر آنچه را که لمس میکنی، تغییر میدهی. هر آنچه را که تغییر میدهی، تو را تغییر میدهد.»
در آن رمان دیستوپیایی، که در سال ۱۹۹۳ منتشر شد و در اواسط دهه ۲۰۲۰ اتفاق میافتد، ایالات متحده همچنان وجود دارد اما توسط گرمایش جهانی دگرگون شده است و دولت اقتدارگرای آن، اکثر امور روزمره را به شرکتهای فاسد واگذار کرده است. در چشمانداز نئوفئودالی باتلر، ایالتها و شهرها مرزهای سختگیرانهای برای جلوگیری از مهاجران ایجاد میکنند، شکاف بین فقیر و غنی گسترش یافته و آتشسوزیهای عظیم در جنوب کالیفرنیا به سقوط این ایالت دامن میزند.
تبدیل باتلر به یک پیشگو امری رایج شده است. او همه چیز را در مورد ایالات متحده امروز به درستی پیشبینی نکرد. اما حتی در چیزهایی که دقیقاً اتفاق نیفتادهاند، میتوان شباهتهایی به واقعیت مشاهده کرد.
با این حال، باتلر خود را صرفاً یک تحلیلگر – یک «تاریخنگار آیندهنگر» – میدانست. او اغلب میگفت که مهارت اصلیاش صرفاً یادگیری از گذشته بوده است. در تحقیقاتش برای «Parable»، او زمانهای افزایش نزاعهای سیاسی و عوامفریبی، و همچنین تاریخ نابرابری طبقاتی و نژادی آمریکا را مطالعه کرد. او آنچه را که در آن زمان یک اجماع علمی نوظهور در مورد گرمایش جهانی بود، مورد مطالعه قرار داد، مجموعهای از تحقیقات که حتی در آن زمان نیز آتشسوزیها و سیلها را پیشبینی میکرد و نسبت به بیثباتی سیاسی هشدار میداد.
باتلر در مقالهای برای نشریه «Essence» در سال ۲۰۰۰ نوشت: «من مشکلات را اختراع نکردم.» او افزود: «تنها کاری که کردم این بود که به مشکلاتی که اکنون از آنها غفلت میکنیم نگاه کردم و به آنها حدود ۳۰ سال زمان دادم تا به فجایع تمامعیار تبدیل شوند.» در همان سال، او در مصاحبهای گفت که از ته دل امیدوار است هیچ چیز را پیشگویی نمیکند؛ اینکه در میان سایر ناهنجاریهای اجتماعی، تغییرات اقلیمی تنها در صورتی به یک فاجعه تبدیل خواهد شد که اجازه داده شود fester کند. باتلر شش سال قبل از مرگش در سال ۲۰۰۶ گفت: «البته امیدوارم که ما از این هوشمندتر باشیم.»
با ادامه گرمایش سیاره، «فجایع تمامعیار» ما در سه دهه آینده چه خواهند بود؟ سال ۲۰۲۴ گرمترین سال ثبت شده بود. با این حال، ۲۰۲۵ شاید ویرانکنندهترین سال در مبارزه برای یک سیاره قابل زندگی بوده است. یک رئیسجمهور مستبد آمریکایی آنچه را که تنها میتوان سیاست شتابدهنده تغییرات اقلیمی نامید، پیش برده است – از بین بردن تعهدات به انرژی پاک و فشار برای تولید بیشتر نفت. برای دیدن اینکه این مسیر به کجا ممکن است منجر شود، به یک پیشگو نیازی نیست.
با الهام از باتلر، امروز باید به مطالعه روشهایی بپردازیم که تغییرات اقلیمی پیش از این چشمانداز آمریکا را تغییر داده است، و چگونه فجایع محلهها را از بین میبرند، مانند محلهای که باتلر در آن دفن شده است. ما باید بفهمیم که فاجعه در چشمانداز نابرابری چگونه کار میکند.
طی حدود ۳۰ سال آینده، تغییرات در زندگی آمریکایی شاید به حد فاجعهبار نرسد. اما بین اینجا و آخرالزمان، کیلومترها دل شکستگی وجود دارد، و آیندهای که به سمت آن میرویم، به معنای دل شکستگی برای میلیونها نفر خواهد بود. بسیاری از مردم در جستجوی خانههای جدید در مکانهای خنکتر و قابل پیشبینیتر خواهند بود. این مسافران بخشهای رو به رشدی از آمریکا را پشت سر خواهند گذاشت که در آنجا خدمات و امکانات رفاهی کمیاب خواهند شد – بیایید آنها را «مناطق مرده» بنامیم. در صورتی که تخریب حاکمیت قانون در آمریکا ادامه یابد، اقتدارگرایی و تغییرات اقلیمی یکدیگر را تقویت خواهند کرد، یک چرخه معیوب که خروج از آن دشوار خواهد بود.
چگونه این را میدانیم؟ مثل همیشه، کافی است اطراف خود را نگاه کنیم.
در ماه اوت، در حالی که خورشید غروب کننده دره سن گابریل را با نور قرمز رنگ خود روشن میکرد، من در امتداد بخش غربی آلتادنا، تنها چند بلوک دورتر از قبر باتلر، گشت و گذار میکردم. بهترین بخش از یک سال از آتشسوزی ایتون گذشته بود – که در اینجا و در پاسادنا حدود ۹۴۰۰ ساختمان را ویران کرد، در حالی که آتشسوزی پالیسیدز به طور همزمان در غرب خشمگین بود. با این حال، چشمانداز ماه مانند روبروی من ناراحتکننده بود. بیشتر آوارها پاکسازی شده بودند، که باعث میشد زمینهای بدون خانه حتی ترسناکتر به نظر برسند. اینجا و آنجا، یک شومینه آجری بر روی یک قطعه زمین خالی دیگر نگهبانی میداد.
در ژانویه، زمانی که بادهای سانتا آنا وزیدند، ساکنان آلتادنا زیاد نگران نبودند. در این بخش از کالیفرنیا، آتشسوزیهای کوچک فقط بخشی از زندگی بودند. ورونیکا جونز، رئیس انجمن تاریخی آلتادنا و ساکن شصت ساله این منطقه، به من گفت: «ما همیشه فکر میکنیم که زلزله است که ما را از بین میبرد.» برای بسیاری از ساکنان قدیمی آلتادنا، خاطره آتشسوزی کینلوآ در سال ۱۹۹۳، که نزدیک به ۲۰۰ ساختمان را ویران کرد و پنج روز شعلهور بود، راهنمایی برای آنچه در بدترین حالت باید انتظار داشت، بود.
اما سال ۱۹۹۳ میلیاردها و میلیاردها تن آلودگی کربن پیش از این بود. این بار، فیزیک سیاره متفاوت بود. در سال ۲۰۲۳، دمای بالای اقیانوس آرام به رشد طوفان هیلاری کمک کرد، که منجر به اولین هشدار طوفان گرمسیری در جنوب کالیفرنیا شد. طوفان مقادیر زیادی باران در منطقه فرو ریخت و به رشد سریع گیاهان در ماههای بعد کمک کرد. اما سپس باران کاملاً خشک شد. در نیمه دوم سال ۲۰۲۴، شهرستان لسآنجلس تنها ۰.۳ اینچ بارش دریافت کرد – کمترین میزان ثبت شده. خشکسالی و دمای نزدیک به رکورد، پوشش گیاهی انبوه را خشک کرد و آن را به هیزم تبدیل کرد. در تنها ۱۶ ماه، چندین رویداد آب و هوایی که هر یک یک بار در قرن اتفاق میافتادند، با همکاری یکدیگر تپهها را شاید قابل اشتعالتر از همیشه کرده بودند.
هنگامی که بادها وزیدند و هوای خشک و گرم را از مناطق داخلی بر فراز جنوب کالیفرنیا آوردند، به طور غیرمعمولی قوی بودند و به قدرت طوفان نزدیک میشدند. بادهای شدید میتوانند به خطوط برق آسیب برسانند، و شواهد اکنون نشان میدهد که یک خط برق خراب به شروع آتشسوزی ایتون کمک کرده است. اوایل صبح ۸ ژانویه، جونز با شنیدن اینکه شوهرش به او گفت باید بروند زیرا «تکههای بزرگ آتش»، همانطور که جونز گفت، به حیاطشان میافتادند، بهتزده شد.
داستان خود آتشسوزی ایتون غمانگیز و یک نشانه است: به روشهای مستقیم و به روشهایی که تا حد زیادی غیرمنتظره بودند، گرمایش جهانی به سرعت پتانسیل آتشسوزیهای بزرگ را افزایش میدهد. اما فجایع همچنین تمایل دارند کمبودها در جامعه را آشکار کنند، و الگوهای تخریب و رها شدن که پس از آتشسوزی رخ دادند – که ریشههایی در گذشته و حال آمریکا دارند – نیز چیزی در مورد آینده کشور به ما میگویند.
بسیاری از مردمی که از آتشسوزی فرار میکردند، در اصل برای پناه گرفتن به آلتادنا آمده بودند: در قرن بیستم، افراد سیاهپوست که از جنوب جیم کرو به دنبال پناهگاه بودند، به صورت انبوه به کالیفرنیا مهاجرت کردند، از جمله مادربزرگ باتلر از لوئیزیانا. قوانین جدایی نژادی و پیمانهای محدودکننده آنها را از خرید خانه در لسآنجلس و پاسادنا باز میداشت، و آلتادنای بدون شهرداری را به مقصدی محبوب، به ویژه نیمه غربی آن، تبدیل کرده بود.
برای بسیاری از کسانی که بخشی از این مهاجرت بودند، یا داستانها را شنیده بودند، آتشسوزی شبیه بازگشت یک تهدید قدیمی بود. آتشسوزیهای ایتون و پالیسیدز به هر طبقه و گروه جمعیتی آسیب رساندند. اما واکنش اولیه در بخش غربی آلتادنا، جایی که جمعیت سیاهپوست متمرکز بود، بسیار بدتر از هر جای دیگر به نظر میرسید. از بیش از ۱۰۰ کامیون آتشنشانی شهرستان لسآنجلس که به محلههای آسیبدیده اعزام شدند، تنها یک کامیون در ۱۲ ساعت اول وارد غرب آلتادنا شد. بر اساس گزارش پس از عملیات که توسط شهرستان سفارش داده شده بود، خانهها در آنجا قدیمیتر و قابل اشتعالتر بودند، و – شاید به دلیل قطعی برق یا تداخل آب و هوا با برجهای سلولی – ساکنان در سراسر آلتادنا گفتند که دستور تخلیه را دریافت نکرده بودند. از ۱۹ مورد مرگ گزارش شده در آلتادنا، به جز یکی، همه در بخش غربی رخ دادند، که فاجعهبارترین آسیب را متحمل شد. تقریباً نیمی از تمام خانوادههای سیاهپوست در آلتادنا خانه خود را از دست دادند یا آسیب گستردهای متحمل شدند.
همزمان که قربانیان آتشسوزی روند تلاش برای بهبودی را آغاز کردند، دونالد ترامپ دوباره به قدرت بازگشت. کاهشهای عمیق در سازمان مدیریت بحران فدرال (FEMA) و سایر سازمانها، بخش عمدهای از سازوکار و منابع مالی فدرال را هدف قرار داد که قرار بود کمک کنند. داوطلبان AmeriCorps که برنامههای بازیابی را اداره میکردند به خانههایشان فرستاده شدند، و ساکنان گزارش دادند که در تماس با مأموران FEMA از طریق تلفن با مشکل مواجه شدهاند. شش ماه پس از آتشسوزیها، کمک فدرال دریافت شده توسط قربانیان، نسبت به خسارت اموالشان، کمتر از یک سوم کمکهای ارائه شده پس از آتشسوزیهای قبلی در کالیفرنیا و هاوایی بود. FEMA از انجام آزمایشات خاک معمول خود پس از پاکسازیها خودداری کرد، و اکنون آزمایشات مستقل سطوح بالایی از سرب را در چندین قطعه زمین نشان میدهد. دارلین گرین، عضو شورای شهر که یک منطقه در غرب آلتادنا را نمایندگی میکند، به من گفت که سختی بازسازی، برخی از ساکنان او را به بحرانهای سلامت روان سوق داده است.
ماهها گذشت و زمینهای خالی بدون استفاده ماندند. بسیاری از ساکنان، که سالها پیش خانههای خود را خریده بودند، به دلیل افزایش هزینههای ساختوساز به شدت بیمه ناکافی داشتند. تا اوایل اکتبر، کمتر از ۵۰۰ مجوز بازسازی در محدوده آتشسوزی ایتون صادر شده بود.
کسانی که نمیتوانستند تمام این تأخیرها و تشریفات اداری را تحمل کنند، خانههایشان را فروختند، در بسیاری از موارد به کسری از ارزش زمین، و در بسیاری از موارد به نهادهای شرکتی. فروشهای بیشتری ممکن است در راه باشد. با وجود اینکه بخش زیادی از اطرافشان همچنان سوخته و دوستان و خانوادهها پراکنده شدهاند، حتی افرادی که خانههایشان را در آتشسوزی از دست ندادند، ممکن است تمایل به نقل مکان داشته باشند. جونز به من گفت: «وقتی خانهتان را ترک میکنید، باید به تابلو خیابان نگاه کنید زیرا دیگر هیچ نشانهای وجود ندارد.»
گرین گفت که مشکلاتی که خانوادهها با آن مواجه شدهاند، نوعی فاجعه برای خودشان بوده است. گرین به من گفت: «در هفتههای اول پس از آتشسوزی، بسیار خوشبین بودم و فکر میکردم که، هی، میدانید، مردم قادر خواهند بود برگردند و بازسازی کنند
.» اکنون، او گفت، در این مورد مطمئن نیست.
وقتی دیستوپیای پیش رویتان است، چه نیازی به تخیل؟ در طول آتشسوزیهای پالیسیدز و ایتون، صحنههایی رخ داد که میتوانستند در «مثَل» باتلر ظاهر شوند. گروههای آتشنشانی خصوصی از شرکتها، تأسیسات و مناطق فوقثروتمند دفاع میکردند در حالی که سایر نقاط شهر میسوختند. دفاعیات شهرستان بسیار ضعیف بود. ناوگان کامیونهای آتشنشانی آن به دلیل تثبیت مداوم در صنعت موتورهای آتشنشانی، جایی که شرکتهای غولپیکر سفارشات نگهداری را به تأخیر میانداختند و قیمت کامیونهای جدید را افزایش میدادند، دچار مشکل شده بود. صدها نفر از زندانیان، با حداکثر ۱۰ دلار در روز، به عنوان آتشنشان برای ایالت کار میکردند. همه اینها حداقل تا حدی بازتاب افزایش منظم، شدت و هزینه آتشسوزیهاست. آنها پیشنمایشی از مشکلاتی هستند که تغییرات اقلیمی برای دولتهای محلی و اقتصادهای ما به همراه خواهد آورد، که به شدیدترین شکل در جوامع فقیر و اقلیت بروز میکند، اما بر همه ما تأثیر میگذارد.
یکی از مشکلات این است که چه کسی ریسکهای فاجعه را با افزایش آنها پوشش خواهد داد. هفت شرکت از ۱۲ شرکت بزرگ بیمه خانه در کالیفرنیا – از جمله State Farm، بزرگترین آنها – پیش از این پوشش خود را محدود کرده یا پذیرش بیمهنامههای جدید را متوقف کردهاند. پس از آتشسوزیها، State Farm پیشنهاد افزایش ۲۲ درصدی حق بیمه صاحبان خانه در سراسر ایالت را داد و هشدار داد که در صورت عدم موافقت ایالت با این افزایش، باید «گزینههای خود را در نظر بگیرد»، که به نظر میرسید به معنای فسخ حتی بیمهنامههای موجود است (دو طرف در نهایت بر افزایش ۱۷ درصدی نرخ موافقت کردند). چشمانداز افزایشهای عظیم حق بیمه در آینده یا خروج کامل بیمهگران از ایالت، سطح جدیدی از ریسک را برای هر صاحب خانه اضافه میکند. سایر بیمهگران نیز در حال تجدید نظر در موقعیتهای بلندمدت خود هستند و خواستار افزایش شدید نرخها شدهاند.
مشابهتهایی با بحران مالی سال ۲۰۰۸ وجود دارد، زمانی که کل جوامع بر پایه فاسد وامهای مسکن زیر خط فقر ساخته شدند. بیمهگران در سال ۲۰۲۴ بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار در بیمهگری از دست دادند، و «بیابانهای بیمه»، جایی که یافتن بیمهنامه غیرممکن یا به طور ممنوعی گران میشود، در جنوب و غرب در حال رشد هستند – برای مثال، بیش از نیم میلیون نفر از ساکنان فلوریدا تنها به یک «بیمهگر آخرین چاره» دولتی متکی هستند. سال گذشته، گزارشی از کمیته بودجه سنا نشان داد که خروج بیمهگران از بسیاری از بازارها، «فروپاشی ارزش املاک را با پتانسیل ایجاد یک بحران مالی تمامعیار مشابه آنچه در سال ۲۰۰۸ رخ داد»، تهدید میکند. اما هر دو وضعیت یکسان است: بیمهگرانی که در بازارهای پرخطر میمانند
، توسط پرداختهای غیرمنتظره فاجعه به خطر میافتند و ممکن است در صورت وقوع چندین فاجعه در نقاط مختلف کشور به طور همزمان، بیثبات شوند.
حتی اگر تغییرات اقلیمی یک وحشت اقتصادی تمامعیار را به همراه نیاورد، کل مناطق دچار فقر و کاهش جمعیت خواهند شد. مناطق مسکونی مرکز اقتصادهای محلی هستند، با این حال بدون بیمه، مردم نمیتوانند وام مسکن دریافت کنند، و بنابراین اکثر آنها نمیتوانند خانه بخرند. تنها چشمانداز این موضوع، سرمایهگذاری تجاری را پرریسکتر میکند. جسی کینان، استادیار دانشگاه تولین که در زمینه تغییرات اقلیمی و املاک و مستغلات مطالعه میکند، به من گفت که برخی مکانها پیش از این در حال تبدیل شدن به مناطق اقتصادی «ممنوعه» هستند.
کینان تنها یک کاشف نیست. در ماه فوریه، در گزارشی به کمیته بانکی سنا، جروم پاول، رئیس فدرال رزرو، دقیقاً در مورد همین مسئله هشدار داد. او گفت: «میدانید، اگر ۱۰ یا ۱۵ سال جلو برویم، مناطقی در کشور وجود خواهند داشت که نمیتوانید وام مسکن بگیرید.» او افزود: «دستگاههای خودپرداز نخواهند بود. میدانید، بانکها شعبهای نخواهند داشت و چیزهایی از این قبیل.» طبیعی است که یک بانکدار به فکر بانکها باشد، اما همین منطق در مورد همه چیز دیگر نیز صدق میکند. در مکانهایی که تعداد فجایع اقلیمی رو به افزایش است و کمک متناسبی دریافت نمیکنند، باید انتظار بیابانهای غذایی بیشتر، کتابخانههای کمتر و کسبوکارهای کوچکتر را داشته باشیم. باید انتظار داشته باشیم که با سهم بزرگتری از بودجههای شهری که به کاهش و ترمیم فجایع اختصاص مییابد، خدمات شهری و شهرستانی دچار مشکل شده یا از بین بروند. حتی با افزایش مالیاتهای محلی، «بیابانهای خدماتی» گسترش خواهند یافت و جمعیتهای باقیمانده تنها با پوستهای از دولت محلی رها خواهند شد. اینها همان مناطق مرده هستند.
در «مثَل» باتلر، شرکتها از گرمایش جهانی به نفع خود استفاده میکنند، دولتهای درگیر بحران را تصاحب میکنند، زمینهای ویران شده را میخرند و در ازای کار ارزان، مسکن برای ساکنان فراهم میکنند. بخشهایی از این چشمانداز در زندگی واقعی در حال آشکار شدن است. شرکتهای خصوصی عمیقاً در صنعت بازسازی پس از فاجعه ریشهدار هستند، گاهی اوقات برای ارائه خدمات بازسازی با قیمتهای پایین، به نیروی کار کمدستمزد مهاجران و افراد زندانی متکی هستند. سرمایهگذاران اغلب وارد بازارهای املاک و مستغلات آسیبدیده میشوند و آنها را متحول میکنند، زمین را ارزان میخرند و خانههای مسکونی را به واحدهای اجارهای تبدیل میکنند. خدمات ضروری مانند آتشنشانی، واکنش به فاجعه و پاکسازی به آرامی از بخش عمومی به بخش خصوصی در مکانهای تحت فشار اقلیمی واگذار میشود. زندگی در این مکانها دقیقاً مانند زندگی در شهرهای شرکتی قرن نوزدهم نخواهد بود. اما اگر کمی دقیق نگاه کنید، شاید تفاوت چندانی هم نداشته باشد.
این نگاههای اجمالی به آینده، تحت هر دولتی، مستلزم نگرانی بود. ایالات متحده نمیتواند گرمایش جهانی را به تنهایی کنترل کند، اما میتواند تأثیر قابل توجهی، به طور مستقیم و با الگوبرداری، اعمال کند. دستور کار اقلیمی رئیسجمهور جو بایدن، قویترین تلاش انجام شده در این کشور بود، اما حتی او نیز قوانین کافی را برای تولید سهم عادلانه کربنزدایی که آمریکا برای جلوگیری از ۲ درجه سانتیگراد گرمایش نیاز داشت، امضا نکرد – آستانهای که عبور از آن احتمالاً خشکسالی گستردهای را در جنوب غربی و غرب، اختلال در کشاورزی در جنوب، و سیلهای شدید در میامی، ساکرامنتو و شهر نیویورک به همراه خواهد داشت. اما دولت کنونی ما فعالانه در تلاش است تا گرمایش جهانی را بدتر کند و جوامع را در برابر اثرات آن کمتر مقاوم سازد. این دولت در تلاش است تا تاریکترین آیندهها را محتملتر کند.
این امکان وجود دارد که حتی با وجود ضربات مهلکی که دونالد ترامپ به بوروکراسی فدرال، نهادهای عمومی و قانون اساسی وارد کرده است، میراث او بیش از هر چیز در اقلیم ما احساس شود. در اولین روز بازگشت به دفتر، رئیس جمهور دستورات اجرایی را امضا کرد که ایالات متحده را از توافق پاریس خارج خواهد کرد – این دومین بار است که او کشور را از توافق جهانی تغییرات اقلیمی خارج میکند – و تولید سوختهای فسیلی را گسترش میدهد. در ماه مارس، وزارت کشور اقداماتی را برای اجازه حفاری در پناهگاه ملی حیات وحش قطب شمال، یک نوار باریک رو به زوال از طبیعت بکر که اقلیم آن در حال حاضر به سرعت گرم میشود، انجام داد.
ترامپ حتی در حالی که توسعه تولید نفت و گاز را به عنوان «استقلال انرژی» توجیه میکند، به انرژیهای تجدیدپذیر حمله کرده است. در ماه ژانویه، او تمام اجارههای جدید زمینهای فدرال برای تولید برق بادی را به حالت تعلیق درآورد. در ماه جولای، او قانون «یک لایحه بزرگ زیبا» را امضا کرد، که مرحله حذف اعتبارات مالیاتی برق بادی و خورشیدی را تسریع بخشید، اعتبار مالیاتی مصرفکنندگان خودروهای برقی را پایان داد و جریمه خودروسازانی را که از استانداردهای مصرف سوخت تبعیت نمیکنند، به صفر رساند. او پیشنهاد کرده است که مزارع بادی سلامت آمریکاییها را تهدید میکنند و گفته است که میخواهد تأسیسات جدید را به طور کلی ممنوع کند.
لی زلدین، مدیر آژانس حفاظت از محیط زیست (EPA) در دولت ترامپ، با این نیت روی کار آمد که، به گفته خودش، «خنجری را مستقیماً به قلب دین تغییرات اقلیمی فرو کند.» او از آن زمان در تلاش برای کاهش کارکنان دفتر اجرای مقررات انتشار گازهای گلخانهای EPA بوده است. زلدین اکنون رهبری تلاشی را برای لغو «یافته خطر» EPA، یک اعلامیه در سال ۲۰۰۹ که گازهای گلخانهای را برای سلامت انسان مضر میداند، بر عهده دارد. بدون این یافته، دولت فدرال دیگر اختیاری برای تنظیم آلودگی کربن نخواهد داشت.
تمرکز دولت ترامپ بر پایان دادن به «دین تغییرات اقلیمی» با دیدگاه کلی رئیسجمهور مطابقت دارد که همه چیز یک مبارزه با حاصل جمع صفر بین دو طرف است، و او تنها زمانی پیروز میشود که مخالفانش شکست بخورند. با این معیار، ترامپ در حال پیروزی است: طبق تحلیلی از پروژه REPEAT وابسته به دانشگاه پرینستون، اقدامات دولت او پیش از این تمام کاهشهای انتشار گازهای گلخانهای آینده را که در دوره بایدن آغاز شده بود، از بین برده است.
ترامپ حتی در برنامههای انتقال انرژی سایر کشورها نیز مانع ایجاد کرده است. در یک توافق تجاری با اتحادیه اروپا، دولت موافقت کرد تعرفههای تنبیهی را در ازای خرید ۷۵۰ میلیارد دلار انرژی آمریکایی (عمدتاً نفت و گاز) توسط شرکتهای اروپایی طی سه سال آینده کاهش دهد، اقدامی که – در صورت اجرای آن توسط اتحادیه اروپا – اروپا را از اهداف کربنزدایی خود منحرف خواهد کرد. در ماه اوت، مقامات آمریکایی بیانیهای منتشر کردند که در آن متعهد شدند ایالات متحده در برابر کشورهایی که به نفع یک توافق جهانی برای کاهش انتشار گازهای گلخانهای در حملونقل بینالمللی رأی دهند، «تردید نخواهد کرد که مقابله به مثل کند».
همزمان که دولت تغییرات اقلیمی را تسریع میکند، برای تضعیف زیرساختهای کشور برای مقابله با اختلالات اقلیمی نیز حرکت کرده است. ترامپ برنامهای را که به تأمین مالی کاهش سیل در جوامع کمدرآمد اختصاص داشت، لغو کرد. او قوانینی را که مستلزم بالا بردن خانههای عمومی و زیرساختهای حیاتی بازسازیشده با پول فدرال برای حسابداری ریسکهای جدید سیل بود، حذف کرد. سازمان ملی هواشناسی سایهای از گذشته خود است، و پیشبینیکنندگانی که به مردم در تصمیمگیریهای تخلیه کمک میکنند، فقط برای باز نگه داشتن دفاتر در دو نوبت کاری مشغولند.
حتی اگر ترامپ امروز معجزهآسا به «دین تغییرات اقلیمی» ایمان آورد، برخی از اثرات این تغییرات اساساً برگشتناپذیر خواهند بود. یک بار که بوروکراسیها از بین رفتند، جایگزینی آنها چندان آسان نیست. مزارع بادی جدید یک شبه سبز نخواهند شد. تنها برای بازگشت به خط پایه انتشار گازهای گلخانهای قبل از ترامپ، چه برسد به رسیدن به اهداف ملی برای جلوگیری از جهانی ۲ درجه گرمتر، زمان و سرمایهگذاری لازم است.
این واقعیت آنقدر هشیارکننده است که حتی خوشبینان سرسخت اقلیمی نیز مجبور به سازگاری شدهاند. از سال ۲۰۱۲، سناتور شلدون وایتهاوس، یکی از رهبران دموکراتها در زمینه اقلیم، بیش از ۳۰۰ سخنرانی «زمان بیدار شدن» در مورد گرمایش جهانی در صحن مجلس ایراد کرده است. اوایل سال جاری، وایتهاوس برای اولین بار اذعان کرد که ممکن است واقعاً «برای بیدار شدن خیلی دیر شده باشد.»
در جستجوی پنجرههای بیشتری به آینده اقلیمی ما، به مکانی سفر کردم که آب عامل تغییر است. اولین پیشنمایش به محض خروج از هتل من نمایان شد. هنگامی که در میامی رانندگی میکردم، باران سبکی خیابانها را سیلاب کرد، آب به دور تایرهای ماشینم و سپس روی کفشهایم هنگامی که پیاده شدم، پاشید.
مکانهای کمی در آمریکا وجود دارند که تغییرات اقلیمی در آنها بیش از میامی به حواس انسان آشکار باشد. در برخی سواحل فرسوده، میتوانید تا جایی قدم بزنید یا حتی شنا کنید که زمانی خشکی به آنجا میرسید. دیوارههای دریایی در امتداد خلیج بیسکاین بلندتر شدهاند، و سیلاب ناشی از بارندگی بیشتر و بیشتر به یک مشکل تبدیل شده است. مناطق حیاتی میامی-دید کانتی در سطح دریا یا نزدیک به آن قرار دارند. و سطح دریا، با ذوب شدن یخچالها، در حال افزایش است. یک گزارش شهرستان در سال ۲۰۱۶ تخمین زد که از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۳۰، سطح دریا در آنجا تا ۱۰ اینچ افزایش خواهد یافت.
در جایی بین ناراحتی پاهای خیس و خطر غرق شدن احتمالی به سبک آتلانتیس، مشکلات اقلیمی بسیاری وجود دارد که زندگی را دشوارتر میکند. الگوهای آب و هوایی در جنوب فلوریدا تغییر کردهاند و بارندگی شدید رایجتر شده و افزایش سطح دریا را تشدید کرده است. سال گذشته، یک سیستم «بمب باران» در تنها دو روز بیش از یک فوت آب بر میامی ریخت. تا همین اواخر، این رویدادی نادر (یک بار در ۲۰۰ سال یا کمتر) تلقی میشد – اما اکنون این اتفاق چهار بار در همین تعداد سال در شهر رخ داده است. آب شور اقیانوس در حال پیشروی، ذخیره آب آشامیدنی را تهدید میکند.
و در خطر گفتن بدیهیات، گرمایش جهانی گرمای طاقتفرسای شهر را تشدید میکند. در سال ۲۰۲۴، شهرستان میامی-دید ۶۰ روز کامل را با شاخص حرارتی بالای ۱۰۵ درجه فارنهایت تجربه کرد. خطرناکترین تغییر ممکن است افزایش دمای شبانه باشد، که بدنهای در حال استراحت را از فرصت بهبودی از گرمای روز محروم میکند، و بدین ترتیب به ۶۰۰ مورد مرگ و میر اضافی ناشی از گرما در هر سال کمک میکند. این شهرستان کانون یک «کمربند گرمایی شدید» در حال ظهور است که مفاهیم فصلی بودن و قابلیت زندگی در ایالات متحده را تغییر میدهد.
در میامی، انکار تغییرات اقلیمی مانند انکار بینی روی صورت است. با این حال، حتی با دانستن آنچه در راه است، شهر و شهرستان اطراف آن برای محافظت از خود – و به ویژه آسیبپذیرترین ساکنان خود – با مشکل مواجه بودهاند. این امر در جامعهای که من به آنجا میرفتم، یعنی لیبرتی سیتی، مشهود بود.
آب با شیبدار شدن زمین در مسیرم به سمت محل قدیمی لیبرتی اسکوئر، دومین پروژه مسکن تفکیکشده در کشور که برای ساکنان سیاهپوست ساخته شده بود، فروکش کرد. از ساختمانهایی عبور کردم که با نقاشیهای دیواری رنگارنگ از نمادهای حقوق مدنی تزئین شده بودند. و بقایای «دیوار نژادی» قدیمی را یافتم که برای جداسازی ساکنان سیاهپوست از سفیدپوستان برپا شده بود.
در میامی، مکانهایی که به عنوان «جزایر گرمایی» شناخته میشوند، با سایه کم و آسفالت زیاد، به طور نامتناسبی توسط ساکنان فقیر و طبقه کارگر اشغال شدهاند و این مناطق میتوانند ۱۰ درجه فارنهایت گرمتر از مناطق مسکونی ثروتمند باشند. مرگ و میر و بیماریهای مرتبط با گرما در میان کارگران سیاهپوست و لاتینو در فضای باز متمرکز است. یکی از بدترین این جزایر گرمایی لیبرتی سیتی است.
این محله، البته، یک امتیاز دارد، هرچند ممکن است ساکنان فعلی آن برای مدت طولانی از آن بهرهمند نشوند. از نظر تاریخی، برخی از مطلوبترین املاک و مستغلات میامی در امتداد سواحل منطقه شهری، با مشاغل و مناطق مسکونی ثروتمند سفیدپوست که به چشمانداز ساحل و دسترسی به آن اهمیت میدادند، متمرکز شده بود. در همین حال، محلههای دورتر از خشکی – لیبرتی سیتی، به همراه اورتاون و لیتلهایتی – برای افراد سیاهپوست در نظر گرفته شده بودند. این مناطق چند فوت بالاتر از سطح اقیانوس نسبت به املاک و مستغلات اصلی شهر قرار دارند.
در سال ۲۰۱۸، گروهی از محققان به سرپرستی جسی کینان دریافتند که ارزش املاک در این مناطق مرتفع نسبت به میانگین شهر در حال افزایش است. کینان و همکارانش با این نظریه که این افزایش قیمتها ناشی از تقاضای توسعهدهندگان و خریدارانی است که از محلههای ساحلی در حال غرق شدن به سمت داخل فرار میکنند – و باعث جابجایی افرادی که قبلاً در جوامع داخلیتر زندگی میکردند میشوند – اصطلاح طبقهبندی اقلیمی
(climate gentrification) را ابداع کردند.
در لیبرتی سیتی، طبقهبندی اقلیمی راه جدیدی را برای ساکنان سیاهپوست فراهم کرد تا به فرآیندی که تا آن زمان شبیه طبقهبندی سنتی به نظر میرسید، فکر کنند. اجارهبها برای ساکنان موجود سریعتر از میانگین شهر در حال افزایش بود و به دنبال آن موجی از تخلیهها رخ داد. صاحبان خانهها – که بسیاری از آنها با تنگنای بودجهای ناشی از افزایش قبضهای مالیات بر املاک مواجه بودند – به دریافت پیشنهادهای نقدی برای خرید خانههایشان عادت کرده بودند. توسعهدهندگان برنامههایی برای تخریب لیبرتی اسکوئر و جایگزینی آن با نوعی «چیپوتلویل» مختلط داشتند، و اراده سیاسی چندانی برای جلوگیری از جابجایی وجود نداشت. کیلن اشاد-بیشاپ، استادیار دانشگاه میامی و عضو سابق کمیته تابآوری اقلیمی شهر، به من گفت که میامی «بر اساس نابرابری ساخته شده بود» – «اما این کمی متفاوت به نظر میرسید.» فعالیتهای اعتراضی علیه طبقهبندی اقلیمی و توجه ملی به حدی افزایش یافت که میامی قطعنامهای را تصویب کرد که خواستار مطالعهای در مورد طبقهبندی اقلیمی بود – اگرچه تاکنون، این امر چندان مؤثر نبوده است.
اگر طرحهای معماری درختان، چترها و سایبانها به حقیقت بپیوندد، برخی خانوادههای رنگینپوست ممکن است بتوانند دوام بیاورند و از امکانات جدید لذت ببرند. اما بسیاری از کسانی که جابهجا میشوند، در یافتن اجاره یا خرید هر مکان دیگری در شهر با ارتفاع مشابه، مشکل خواهند داشت. حتی اگر آنها دورتر از خشکی خرید کنند، تغییرات اقلیمی همچنان بر امور مالی آنها سایه خواهد افکند. حق بیمه خانه در شهرهای جنوب فلوریدا که نزدیک ساحل نیستند نیز در حال افزایش است – کل منطقه مستعد طوفان است. و تعداد عدم تمدید بیمهنامهها در واقع در مناطق داخلی بالاترین است، جایی که بسیاری از صاحبان خانههای طبقه متوسط به پایین مجبور شدهاند بیمهنامههایی را که دیگر توانایی پرداخت آنها را ندارند، کنار بگذارند. جغرافیای خطر واقعی اقلیمی – که نه تنها شامل اثرات آب و هوا و بلایا میشود، بلکه توانایی جوامع برای مقاومت در برابر آنها را نیز در بر میگیرد – تقریباً مشابه جغرافیای فقر و نژاد است.
همین امر در سراسر گرمترین و بیثباتترین مناطق آمریکا نیز صادق است. در هیوستون، صاحبان خانهها در جوامع اقلیت که در سال ۲۰۱۷ توسط طوفان هاروی آسیب دیدند، کمترین احتمال دریافت وام و کمکهای فدرال برای بازسازی را داشتند. در شیکاگو، شهر داخلی آمریکا با بیشترین تعداد املاک در معرض خطر قابل توجه سیل، جوامع رنگینپوست به شدت در میان قربانیان سیل بیشتر از سایرین بودهاند. در آلاباما، که اکنون به دلیل تغییر اقلیم بخشی از «کوچه گردباد» آمریکا محسوب میشود، افرادی که کمترین توانایی برای بازسازی را دارند (و در خانههای نامرغوبتر زندگی میکنند که تمایل به تحمل آسیب بیشتر دارند) احتمالاً فقیر و سیاهپوست خواهند بود.
اقلیم خود تبعیض قائل نمیشود؛ فاجعه اقلیمی طبقه متوسط را دچار مشکل خواهد کرد و حتی عمارتها را در محلههای حصارکشی شده ناگزیر از بین خواهد برد. اما در ۳۰ سال آینده، کسانی که بار اصلی این فاجعه را به دوش خواهند کشید – کسانی که بیخانمان، بیریشه و در معرض بدترین عناصر قرار خواهند گرفت – کسانی خواهند بود که از قبل در سمت دیگر دیوارهای جامعه قرار دارند.
در دهه ۱۹۳۰، طوفانهای غبار سیاه که دشتهای بزرگ آمریکا را پوشانده بودند، خاک سطحی و محصولات زراعی را در ۱۰۰ میلیون جریب زمین از بین بردند. ابرها تا شرق نیویورک گسترش یافتند، اقتصادهای کشاورزی در مرکز کشور را خفه کردند و میلیونها نفر را به حرکت واداشتند. طوفانهای سیاه برای بسیاری شبیه قضاوت الهی به نظر میرسیدند؛ در واقع، منشأ آنها حداقل تا حدی به فعالیتهای انسانی بازمیگشت. سالها شخم عمیق و چرای بیش از حد، زمین را فرسوده کرده بود و دشتها را آماده تبدیل شدن به آنچه اکنون به عنوان «کاسه غبار» میشناسیم، کرده بود.
هنگامی که این طوفانها دشتها را تیره کردند، کشاورزان و کارگران به دنبال پناهگاه بودند. بسیاری از آنها صدها مایل سفر کردند تا به کالیفرنیا و سایر پناهگاهها برسند. با وجود تصویب برنامههای نیو دیل برای کمک به این «اوکیها»، بسیاری از آنها در خانههای جدید خود مورد استقبال گرم قرار نگرفتند، زیرا برخی آنها را به عنوان مهاجمانی میدیدند که برای مسکن و شغل رقابت میکردند. در یک واقعه زشت، جیمز ادگار دیویس، رئیس پلیس لسآنجلس، بیش از ۱۰۰ افسر را در امتداد مرز کالیفرنیا مستقر کرد تا «محاصره گدایان» را علیه مهاجران اعمال کند. کالیفرنیا قانونی را وضع کرده بود که انتقال هر فرد «بیبضاعت» به ایالت را یک جنحه میدانست، قانونی که بعدها توسط دیوان عالی لغو شد. تصمیم دادگاه به بخشی از پایه و اساس حق مسلم بسیاری از آمریکاییها تبدیل شد – توانایی سفر آزادانه در سراسر مرزهای ایالتی.
همانطور که اکتاویا باتلر معتقد بود، گذشته آمریکا مکانی مناسب برای شروع تلاش برای پیشبینی چگونگی بازآرایی جامعه آن توسط تغییرات اقلیمی در آینده است. کشور پیش از این شاهد جابجاییهای بزرگ و ناگهانی مردم به دلیل بلایا و تغییرات اقلیمی محلی بوده است. این تحولات همیشه تنشهایی را ایجاد کردهاند، و آن تنشها نظم اجتماعی آمریکا را به طرق مختلف شکل دادهاند.
امروزه در ایالات متحده، مردم دوباره به دلیل بلایا و همچنین فرسایش کند ناشی از گرما، سیل و افزایش نرخ بیمه در حال جابجایی هستند. اوایل سال جاری، مرکز نظارت بر آوارگی داخلی (Internal Displacement Monitoring Centre) دریافت که بلایا باعث ۱۱ میلیون تخلیه یا جابجایی در ۱۲ ماه گذشته شدهاند. این اعداد افزایش خواهند یافت. بدون هماهنگی بین ایالتی و بودجه کمک فدرال، کارگران و سیاستمداران در مناطق پذیرنده ممکن است سعی کنند از ورود تازهواردان – به ویژه فقیران، که به صورت انبوه پس از یک بلای خاص وارد میشوند – جلوگیری کنند، همانطور که در دوران کاسه غبار انجام دادند.
کینان در کتاب آتی خود، با عنوان مناسب «شمال»، پیشبینی یک مهاجرت بزرگ اقلیمی را میکند – از جنوب به مناطق خنکتر و کمتر بیثبات – که تا حدی ناشی از فاجعه است، اما همچنین ناشی از ترجیح ساده برای آب و هوای ملایمتر. طی نیم قرن گذشته، یکی از اصول اساسی زندگی آمریکایی، جابهجایی پیوسته مردم – و مرکز ثقل کشور – به «کمربند آفتاب» بوده است. کلانشهرهای جنوبی مانند آتلانتا، هیوستون، دالاس، فینیکس و شارلوت به سرعت گسترش یافتند. اما به گفته کینان، تغییرات اقلیمی اساساً رشد حرکت به سمت جنوب را متوقف کرده است و شهرهای شمالی خروجی کمتری و ورودی بیشتری از مردم را تجربه میکنند.
مشاهده کینان با مطالعه اخیر منتشر شده توسط بانک فدرال رزرو سانفرانسیسکو همخوانی دارد، که نشان داد برای دههها، مکانهای گرمتر تمایل به رشد سریعتر از مکانهای سردتر داشتند. اما از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۰، این الگو متوقف شد. و برای افراد مسن، که راحتی بلندمدت بخش بزرگی از انتخاب مقصد است، این الگو کاملاً معکوس شده بود.
در ۳۰ سال آینده، اختلالات اقلیمی تمام ایالتها را غیرقابل سکونت نخواهد کرد و تغییرات جمعیتی ممکن است به سطح کامل مهاجرت گسترده نرسد. اما در آمریکا، تغییرات کوچک اغلب عمیقاً احساس میشود و کمکم، اقتصاد و فرهنگ آمریکا احتمالاً تحت تأثیر فرسایش اقلیمی و توزیع مجدد مردم قرار خواهد گرفت. ایالتهای جنوبی ساکنان و پویایی خود را از دست خواهند داد. آب و هوای نامناسب و زیرساختهای ویران شده، بهرهوری را کاهش داده و هزاران هکتار زمین کشاورزی رها شده را پس از شکست محصولات به جا خواهند گذاشت. هیوستون در صورت برخورد با یک طوفان رده ۴ یا ۵، با آسیبهای بالقوه شدید روبرو خواهد شد و ممکن است بدون کمک قابل توجه فدرال برای بازسازی تلاش کند. حتی بدون یک فاجعه دیگر، نیواورلئان در سالهای اخیر سریعترین نرخ کاهش جمعیت را در بین کلانشهرهای بزرگ کشور داشته است، زیرا افراد بیشتری به دنبال مناطق مرتفعتر بودهاند یا به دلیل افزایش نرخ بیمه از بازار خارج شدهاند. جمعیت چندین شهر و شهرستان در مناطق آتشسوزی کالیفرنیا در حال کاهش است، و مهاجرت داخلی به میامی اکنون با افرادی که در حال ترک آن هستند، پیشی گرفته است (اگرچه ورود مهاجران بینالمللی تاکنون جمعیت شهر را از کاهش باز داشته است).
بدترین اختلالات اقلیمی فراتر از مرزهای ایالات متحده رخ خواهد داد، اما با این حال بر جامعه آمریکا فشار وارد خواهد کرد. مهاجرت به مرز جنوبی، شاید قویترین جریان در سیاست آمریکا امروز، از پیش تا حدی ناشی از فروپاشیهای زیستمحیطی در اقتصادهای کشاورزی آمریکای مرکزی است. ناظران بینالمللی انتظار دارند که این فشارها در چند سال آینده افزایش یابد. اگر سیاست کنونی کشور نشانهای باشد، اردوگاههای بازداشت مهاجران، اغلب در مناطق مرده اقلیمی، تکثیر خواهند شد و مرز جنوبی حتی نظامیتر خواهد شد.
چنین آمریکایی جایی نبود که آرمانهای بنیانگذار زیاد نفوذ داشته باشند. جابجایی مردم حتی ممکن است ایالتها را در برابر یکدیگر قرار دهد. تنشها در مناطق پذیرنده – بدون اقتصادهای قوی و رو به رشد – فرصتهای بیشتری را برای عوامفریبی ایجاد خواهد کرد. در مناطق مرده، کمبود خدمات عمومی و محو شدن اعتبار دولت، به طور طبیعی دموکراسی مشارکتی محلی را از بین خواهد برد.
همه اینها میتواند شرایطی حتی بهتر از امروز برای نوعی دولت اقتدارگرای معاملاتی که ترامپ در تلاش است ایجاد کند، فراهم آورد. بیگانهستیزی و نژادپرستی پیش از این ستونهای این جنبش هستند، و آنها با مهاجرت گسترده تقویت خواهند شد. رهبران ایالتی و محلی که تحت تأثیر بلایا قرار گرفتهاند، ممکن است برای دریافت حمایت مالی از کمکهای بلاعوض، خود را به رئیسجمهور تسلیم کنند. یک طوفان یا آتشسوزی بزرگ در طول فصل انتخابات ممکن است بهانهای مناسب برای مداخله فدرال باشد.
دکترین ترامپ، همدلی را ضعف و رفاه عمومی را غصب سلسلهمراتب طبیعی میداند. اقتدارگرایی او کاملاً برای دوران نزاعهای اقلیمی مناسب است.
اواخر ماه اوت، تقریباً ۲۰ سال پس از طوفان کاترینا، از پل خیابان کلیبورن به سمت محله نهم پایین نیواورلئان رانندگی کردم. این محله در سال ۲۰۰۵، پس از فروریختن سدهایی که قرار بود از آن محافظت کنند، تقریباً به طور کامل ویران شد. امروز نیز وضعیت ناخوشایندی دارد. خانههای مسکونی به صورت پراکنده توزیع شدهاند و زمینهای چمنزار بسیاری از فضاهایی را پر کردهاند که پیش از این خانهها در آن قرار داشتند. از کسبوکارها خبری نیست. قبل از کاترینا، ۱۵۰۰۰ نفر در اینجا زندگی میکردند. اکنون این تعداد نزدیک به ۵۰۰۰ نفر است. محله نهم پایین که قربانی آنچه اغلب اولین فاجعه بزرگ اقلیمی آمریکا محسوب میشود، در کار باتلر نیز پیشینهای دارد. در «مثَل بذرکار»، طوفانی منطقه خلیج را ویران میکند، و بیشتر قربانیان آن افراد فقیری هستند که «هشدارها را تا زمانی که برای فرار پایشان دیر شده باشد، نمیشنوند.»
محله نهم پایین پیشدرآمدی بود برای آنچه تغییرات اقلیمی ممکن است با آسیبپذیرترین نقاط ما بکند. اما این مکان برای افرادی که مایل به مبارزه با تغییرات اقلیمی هستند نیز محلی برای ستایش بوده است. در مرکز TEP، یک موزه و مرکز اجتماعی در آنجا، معاون رئیسجمهور سابق، ال گور، را ملاقات کردم که با پیراهن آکسفورد و یک جفت چکمه کابوی باشکوه راحت نشسته بود. او و پروژه واقعیت اقلیمی، سازمان غیرانتفاعی که او تأسیس کرده بود، در میانه یک تور در لوئیزیانا بودند و جلسات شنیداری و گفتوگوهایی را با فعالان عدالت اقلیمی برای بزرگداشت بیستمین سالگرد کاترینا برگزار میکردند.
من به دنبال اطمینان بودم – هر علم جدیدی که ندیده بودم، هر امیدی که گور داشت – که زمین ممکن است بتواند از بدترین تغییرات اقلیمی جلوگیری کند، حتی با وجود اینکه آمریکا اکنون گرمایش را تسریع میکند. با خبری که دمای جهانی سال گذشته از سقف گرمایش ۱.۵ درجه که توافق پاریس در سال ۲۰۱۵ به عنوان هدف تعیین کرده بود، فراتر رفته و به نظر میرسید امسال نیز بالاتر از آن باقی خواهد ماند، تشویق نشدم. گور بزرگترین حامی جهانی این هدف بوده است. اگر نقطه روشنی وجود داشت، او میدانست که چیست.
اما گور در ارزیابی خود سنجیدهتر – یا همانطور که خودش میگفت، «متنوعتر» – از آنچه انتظار داشتم، حداقل در ابتدا، عمل کرد. به هر حال، او دادهها را دنبال میکرد. او به من گفت: «من مایل نیستم اکنون اعلام کنم و بگویم، «نه، ما از ۱.۵ عبور کردهایم،» زیرا دانشمندان اکنون مایل به گفتن آن نیستند،» و هشدار داد که آستانه واقعی از یک میانگین محاسبه شده در طول چندین سال استفاده میکند، نه فقط یک یا حتی دو سال. «عملاً، ما علائم را میبینیم. با این حال، اعلام آن نیز عواقبی خواهد داشت.»
با این حال، او گفت، حتی اگر این فراخوان به زودی انجام شود، اقدام اقلیمی همچنان به همان اندازه فوری خواهد ماند. هر ذره گرمایش جهانی که فراتر از آن جلوگیری میشود، اهمیت دارد – ۱.۶ بهتر از ۱.۷ است. و او به من گفت، سایر کشورها این موضوع را درک میکنند. گور گفت: «با تمرکز بر کاری که ترامپ و گروهش انجام میدهند، فکر میکنم ما تغییراتی را که در بقیه جهان در حال وقوع است، از دست میدهیم،» و افزود: «و در بسیاری از نقاط، اوضاع به سرعت در مسیر درست در حال حرکت است.» اگر چیزی وجود داشته باشد، عقبنشینی ایالات متحده از رهبری اقلیمی، کشورهایی مانند برزیل را به ارائه آن تشویق کرده است.
آیندههای ممکن در حال باریک شدن هستند، اما از هر دو سو: در سطح جهانی، انتشار گازهای گلخانهای آینده به اندازه کافی کاهش یافته است که بدترین سناریوهای پیشبینی شده یک دهه پیش – ۴ درجه سانتیگراد یا بیشتر گرمایش تا سال ۲۱۰۰ – نامحتمل شدهاند، حتی با اینکه بهترین حالت نیز از دسترس خارج میشود. و گور معتقد است که پیشرفت آشکار کنونی تغییرات اقلیمی – موجهای گرما، سیلها، آتشسوزیها و سایر بلایا – خود به نوعی سرمایهای در مبارزه برای توقف آن تبدیل میشود. او گفت: «مادر طبیعت قدرتمندترین وکیل در این زمینه است.» و افزود: «و من باور دارم که او در حال پیروزی در این بحث است.»
گور با انرژی مردمی که فعالیتهای اقلیمی جهانی پرورش داده بود، دلگرم شد. او به من گفت: «این اکنون – با سروصدای نسبتاً کم – به بزرگترین جنبش سیاسی در تاریخ جهان تبدیل شده است.» و نه بازارها و نه سرمایهگذاران نمیتوانند فیزیک محیطی پیش روی خود را کاملاً انکار کنند. حتی در ایالات متحده، قیمت سهام انرژی سبز همچنان در حال افزایش است زیرا انرژیهای تجدیدپذیر ارزانتر میشوند – و پایداری کمتر به یک شعار و بیشتر به یک ملاحظه عملی برای کسبوکارهایی تبدیل میشود که امیدوارند سودهای آینده را حفظ کنند.
روز قبل، گور در یک «احیای اقلیمی» در کلیسایی در بخش سنت جیمز، در منطقه ای معروف به «کوچه سرطان»، مجموعهای از جوامع در بالادست نیواورلئان که نه تنها با خطرات اقلیمی بلکه با میراث طولانی مدت آلودگی صنعتی و غفلت دولتی دست و پنجه نرم میکنند، سخنرانی کرده بود. داستانهای بسیاری از ساکنان در خاطر او مانده بود. گور آغاز کرد: «فکر میکنم مناطق قربانی – از این عبارت متنفرم که با استفاده از آن، آن را تأیید کنم، اما مردمی که آنجا زندگی میکنند اغلب این کار را میکنند.» او به بخش کتاب مقدس اشاره میکرد که در آن یک شی دور انداخته شده به سنگ بنای یک بنای جدید تبدیل میشود، که بعدها به مثالی از ایمان ساخته شده بر رستاخیز مسیح تبدیل شد.
این تکه امید، شاید چیزی بود که بیشتر از همه آماده دریافتش بودم. «مناطق قربانی» کشور ما هم تصویری از آینده گرمتر ما هستند و هم اتهامنامهای علیه نقصهای دموکراسی ما. آنها نمادهای کاملی برای نوع پروژهای هستند که اکنون اقدامات اقلیمی به آن نیاز دارد: پروژهای که اقلیم ما را به آزادی ما پیوند میزند.
من شخصاً نسبت به شانس جلوگیری از هرج و مرج اقلیمی قابل توجه خوشبین نیستم. آمریکا نشان داده است که درسهای اساسی را که کاترینا ۲۰ سال پیش پیشنمایش کرد، جذب نکرده است. اولین و بدترین اثرات بحران اقلیمی تاکنون بیشتر در مکانهایی بوده که – مانند محله نهم پایین – در اولویتهای بسیاری از سیاستگذاران نیستند. به همین دلیل، همیشه تحریک اقدامات پیشگیرانه برای نجات همه دشوار بوده است.
با این حال، شاید ترامپ، با افراطگرایی خود، فرصتی برای تحریک فراهم کرده باشد. او در رد واکنشپذیری خود به تغییرات اقلیمی با رویکرد جنگ فرهنگی، به یک سیاست اقلیمی خاص خود دست یافته و آن سیاست را به قدرت خود گره زده است. با قاطعیت یکجانبه و قلدریاش برای تغییر مسیر انرژیهای تجدیدپذیر – که اکنون برای بسیاری از مردم با هر گرایش سیاسی بخشی از زندگی شده است – و برای برچیدن برنامههایی که مردم به آنها وابسته هستند، ترامپ اساساً مالکیت هرگونه اختلال اقلیمی آینده را بر عهده گرفته و آنها را محکمتر به نفت و گاز مرتبط کرده است. او با پیوند زدن این سیاست شتابدهنده اقلیمی با یک دستور کار ضددیموکراتیک، خیالپردازیهای مصالحه را از بین برده و اهمیت سیاسی مناطق مرده را، جایی که ویرانی و محرومیت دست در دست هم میدهند، افزایش داده است. در هم تنیدگی سیاست اقلیمی و اقتدارگرایی ترامپ ممکن است جنبش مقابلهای خود را به وجود آورد: دموکراسی اقلیمی.
دموکراسی اقلیمی با هدیه سادگی یاری خواهد شد. در حال حاضر، تنها راه برای اطمینان از اینکه آمریکا از آیندهای که در اینجا ترسیم شده است اجتناب میکند، بازپسگیری قدرت از رهبر مستبد آن، یا احتمالاً جانشینانش خواهد بود. مکانهایی که با خطرات وجودی اقلیمی روبرو هستند – به ویژه در جنوب عمیق – عمدتاً در ایالتهایی هستند که مدتهاست از نظر سیاسی غیررقابتی تلقی میشوند، جایی که هیچ یک از احزاب تلاش یا پول زیادی برای کسب آرا صرف نمیکنند. اما آنها میتوانند یک حوزه انتخابیه اقلیمی طبیعی را تشکیل دهند، خارج از محور حزبی عادی. جوامع سفیدپوست فقیر و طبقه متوسط در سواحل آلاباما، محلههای آمریکایی مکزیکی در فینیکس، و شهرهای سیاهپوست در دلتای میسیسیپی ممکن است به زودی فاجعه اقلیمی را بزرگترین خطری که با آن روبرو هستند، نه از طریق اقناع علمی، بلکه از طریق تجربه سختکسب شده، تلقی کنند. برخی از آنها ممکن است سنگ بنای یک جنبش جدید را تشکیل دهند.
با پیام درست، بسیاری از افراد دیگر ممکن است متقاعد شوند: کسانی که از قبضهای برق بالاتر، یا پیشبینیهای ضعیفتر طوفان، یا صمیمیت ترامپ با صنعت نفت و گاز، یا اختلالات مرتبط با آبوهوا در زندگی روزمره ناراحت هستند. به نقل از تئودور روزولت، آمریکاییها بهترین یادگیری را از فاجعه دارند، و خواهند آموخت که کمکی که زمانی پس از بلایا بدیهی میانگاشتند، اکنون ممکن است دشوارتر به دست آید. خودکامگی برای تثبیت شدن زمان میبرد، و ایجاد حمایت مردمی در مخالفت با آن نیز زمان میبرد. اما در واکنش مورد نیاز برای ساختن دموکراسی اقلیمی، شاید گرما یک کاتالیزور باشد.
متوجه شدم که با بازدید از مکانهای فاجعه و آشوب، از کانونهای دموکراسی اقلیمی نیز بازدید کردهام. در آلتادنا، دارلین گرین همچنان سخت کار میکرد تا از رایدهندگان در حال مبارزه خود حمایت کند، و – در غیاب کمک از بالا – ساکنان به رهبرانی تبدیل شدند که جامعهشان به آنها نیاز داشت. در میامی، گروههایی از صاحبان خانه و مستاجران در مبارزه با طبقهبندی اقلیمی متحد شدند و تلاش میکردند خانههای خود را حفظ کنند. در محله نهم پایین، افرادی از سراسر کشور که توسط کاترینا به فعالیتهای اقلیمی ترغیب شده بودند، با ال گور گرد هم آمدند و استراتژی چیدند.
واقعاً تصادفی نیست که این مکانها، و مکانهایی که عقبنشینی اقلیمی آمریکا از آنجا آغاز خواهد شد، تقریباً با جغرافیای درگیریهای تاریخی بر سر حقوق مدنی و دموکراسی همپوشانی دارند. در آمریکا، جایی که ریسک و عدم سرمایهگذاری با هم جمع میشوند، دموکراسی همیشه آسیب دیده است. از بسیاری جهات، بحران آشکارکننده است، و ما میدانیم که بلایا شکافهای جامعه را نمایان میکنند. اگر کوچکترین شانسی برای جلوگیری از سناریوهایی که من تشریح کردم وجود داشته باشد، باید به دست جنبشی باشد که سرانجام آن شکافها را ترمیم کند.
آسانترین راه، همانطور که من انجام دادهام، تصور پایداری و گسترش این خطاهاست، در این صورت بدترین نتایج درباره آینده اقلیمی و سیاسی ما احتمالاً صحت خواهد داشت. اما آخرین قانون اکتاویا باتلر برای پیشبینی آینده نیز باید تخیل و امیدهای ما را هدایت کند. او به دانشآموزان دستور داد که «روی شگفتیها حساب کنند»، و حتی هنگام پیشبینیهای مستدل، امکان الهامبخشی و گسست واقعی را فراهم آورند. به هر حال، موفقیت خود باتلر – به عنوان فرزند یک خانواده سیاهپوست که در طول مهاجرت بزرگ از لوئیزیانای جیم کرو به غرب مهاجرت کرد – در لحظه تولد او بسیار بعید تلقی میشد. هیچ یک از جنبشهای بزرگی که این کشور را شکل دادند، از پیش مقدر نشده بودند.
این مقاله در نسخه چاپی دسامبر ۲۰۲۵ با عنوان «مناطق مرده» منتشر شده است.
این مقاله در نسخه چاپی دسامبر ۲۰۲۵ با عنوان «مناطق مرده» منتشر شده است.