پرتابگرهای موشک بالستیک میان‌برد در رژه نظامی پکن در 3 سپتامبر 2015 دیده می‌شوند. خبرگزاری شین‌هوا / چا چونمینگ از طریق گتی ایمیج
پرتابگرهای موشک بالستیک میان‌برد در رژه نظامی پکن در 3 سپتامبر 2015 دیده می‌شوند. خبرگزاری شین‌هوا / چا چونمینگ از طریق گتی ایمیج

آیا ایالات متحده برای جنگ با چین آماده است؟

برنامه‌ریزان نظامی ایالات متحده در یک معمای غیرممکن گرفتار شده‌اند.

تصور کنید چین به تایوان حمله می‌کند و ایالات متحده تصمیم می‌گیرد از این جزیره دفاع کند. بر اساس دکترین و مفاهیم عملیاتی پنتاگون برای جنگیدن در چنین نبردی، نیروی دریایی و نیروی هوایی ایالات متحده هزاران موشک دوربرد را علیه کشتی‌های چینی، مراکز فرماندهی و مراکز لجستیکی پرتاب می‌کنند. تنها در حملات اولیه، بیش از 33,000 مهمات هدایت‌شونده دقیق، بیش از 8,500 مکان را هدف قرار می‌دهند. حملات سایبری شبکه‌های نظامی چین را منهدم کرده و رهبری آن را فلج می‌کنند. پکن مجبور به عقب‌نشینی می‌شود یا با شکست در آنچه که یک موفقیت سریع و قاطع برای ایالات متحده به نظر می‌رسد، مواجه می‌گردد. در این پیروزی سریع و فناوری‌محور، جان تعداد کمی از آمریکایی‌ها از دست می‌رود.

اگر این سناریو برای شما ایده‌آل به نظر می‌رسد، اشتباه می‌کنید. زیرا همانطور که حملات دقیق، پرتابگرهای موشکی، مراکز فرماندهی و شبکه‌های ارتباطی چین را نابود می‌کنند، رهبران نظامی پکن با شکست‌های نظامی آبشاری مواجه می‌شوند، حتی در حالی که با قطع ارتباطات، منزوی شده‌اند. در لحظه وحشت از موفقیت سریع دشمن، رهبری چین ممکن است تشدید عمودی —استفاده از تسلیحات هسته‌ای— را پیش از از بین رفتن قابلیت‌های باقی‌مانده‌اش، در نظر بگیرد. پکن ممکن است یک حمله هسته‌ای نمایشی را بر فراز آب‌های آزاد به عنوان نشانه‌ای از عزم و تلاشی برای متوقف کردن عملیات ایالات متحده، مجوز دهد. در آن صورت مشخص نیست که آیا واشنگتن چنین نمایشی را توجیهی برای حملات هسته‌ای پیشگیرانه علیه قابلیت‌های باقی‌مانده چین تفسیر خواهد کرد یا خیر.

این دکترین هسته‌ای چین به خودی خود نیست که این پویایی خطرناک تشدید را ایجاد می‌کند، بلکه رویکرد ترجیحی ایالات متحده در جنگیدن است. برخلاف روسیه و ایالات متحده که زرادخانه‌های هسته‌ای بسیار بزرگتری دارند، پکن ممکن است هنوز معتقد نباشد که می‌تواند در برابر اولین حمله هسته‌ای ایالات متحده مقاومت کند و همچنان توانایی پاسخگویی داشته باشد – که این به خودی خود بازدارنده اصلی در برابر اولین حمله هسته‌ای است. زرادخانه هسته‌ای چین به سرعت در حال گسترش است، اما در مقایسه با ایالات متحده هنوز کوچک است. (چین تا سال 2024 تقریباً 600 کلاهک عملیاتی داشت در حالی که تخمین زده می‌شود ایالات متحده 3,700 کلاهک داشته است.) این آسیب‌پذیری می‌تواند رهبران چین را وادار کند که در اوایل درگیری از تسلیحات هسته‌ای استفاده کنند، به جای اینکه ریسک از دست دادن آنها را در برابر حملات مستمر ایالات متحده بپذیرند.

خطر تشدید با یک جنبه خاص از تسلیحات چینی تشدید می‌شود: ارتش این کشور دارای سیستم‌های موشکی دوگانه‌قابلیت (dual-capable) و تأسیساتی است که می‌توانند هم کلاهک‌های متعارف و هم کلاهک‌های هسته‌ای را پرتاب کنند. حملات ایالات متحده علیه سایت‌های موشک بالستیک میان‌برد متعارف DF-21 یا پرتابگرهای موشک بالستیک میان‌برد DF-26 و مراکز فرماندهی آن‌ها می‌تواند توسط پکن به عنوان حمله به قابلیت بازدارندگی هسته‌ای آن تفسیر شود و به طور بالقوه منجر به تلافی هسته‌ای چین گردد.

موشک DF-26 یک مشکل درهم‌تنیدگی به شدت حادی را ایجاد می‌کند. این پرتابگرها هم با کلاهک‌های متعارف و هم با کلاهک‌های هسته‌ای عرضه می‌شوند که اغلب در پایگاه‌های نظامی یکسانی قرار دارند. تیپ‌ها تمرینات پرتاب حملات متعارف را انجام می‌دهند و سپس پرتابگرها را با کلاهک‌های هسته‌ای بارگذاری می‌کنند. اگر ایالات متحده این سایت‌های موشکی را برای جلوگیری از حملات متعارف به نیروهای آمریکایی هدف قرار دهد، رهبری چین ممکن است این حملات را به عنوان هدف‌گیری علیه قابلیت بازدارندگی هسته‌ای چین و آمادگی برای یک حمله هسته‌ای اولیه از سوی ایالات متحده تفسیر کند. در گرماگرم نبرد، این ابهام خطرناکی است که می‌تواند به طور ناخواسته منجر به تشدید هسته‌ای شود.

برنامه‌ریزان نظامی ایالات متحده در یک معمای غیرممکن گرفتار شده‌اند. با ادامه تمرکز بر نوع جنگی که همیشه برای آن برنامه‌ریزی کرده‌اند — یک کارزار نظامی سریع و قاطع برای فلج کردن نیروهای چینی و رهبری آن‌ها — آن‌ها در حال افزایش خطر این هستند که آن رهبری هیچ راهی جز تشدید تنش نبیند. در عین حال، محدودیت‌های منابع، موفقیت این برنامه‌های جنگی ایالات متحده را در وهله اول نامحتمل می‌سازد.

رویکرد جنگی که مفاهیم عملیاتی ایالات متحده از آن حمایت می‌کنند — هدف قرار دادن سیستم‌های فرماندهی، کنترل، ارتباطات، رایانه، اطلاعات، نظارت و شناسایی (C4ISR) چین با موشک‌های دوربرد و اثرات سایبری — ممکن است در واقع چشم‌انداز جنگ‌های طولانی و ویرانگر را طولانی‌تر کند و نه کاهش دهد. این سیستم‌ها شامل همه چیز، از شبکه‌های ارتباطی نظامی تا ماهواره‌های جمع‌آوری اطلاعات و ستادهای فرماندهی که عملیات نظامی را هماهنگ می‌کنند، می‌شود.

حتی اگر فرماندهان کشته شوند و سیستم‌های فرماندهی در یک بمباران گسترده از بین بروند، برنامه‌ریزان نباید فرض کنند که این به معنای یک پیروزی سریع است. تاریخ نشان می‌دهد که نیروها اغلب تا زمانی که از نظر فیزیکی نابود شوند، به جنگ ادامه می‌دهند. در نظر بگیرید که تعداد زیادی از ژنرال‌های روسی در سال اول جنگ روسیه در اوکراین کشته شدند، اما نیروهایی که آن‌ها فرماندهی می‌کردند تا به امروز به عملیات ادامه می‌دهند. حماس، حزب‌الله و دولت اسلامی علی‌رغم حملات هدفمند برای حذف رهبران، تا زمانی که نیروهایشان در کارزارهای نظامی فرسایشی به طور سیستماتیک نابود شدند، همچنان نیروهای نظامی مؤثری باقی ماندند.

با این حال، حقیقت ناخوشایند این است که ایالات متحده برای هیچ چیز نزدیک به یک جنگ فرسایشی طاقت‌فرسا در شرق آسیا آماده نیست. در شبیه‌سازی‌های جنگی اخیر، پیش‌بینی شد که ارتش ایالات متحده ذخایر موشک‌های حمله دریایی خود را تنها در سه روز و کل موجودی سلاح‌های حمله زمینی دوربرد خود را در 10 تا 14 روز به پایان برساند. سایر دسته‌های مهمات نیز وضعیت بهتری نداشتند. شبیه‌سازی‌ها نشان دادند که تایوان، با کمک ایالات متحده و ژاپن، در بیشتر سناریوها یک تهاجم آبی-خاکی چینی را شکست می‌دهد، اما این پیروزی با هزینه‌ای ویرانگر همراه بود: ده‌ها کشتی آمریکایی غرق شدند، صدها هواپیما منهدم شدند و ده‌ها هزار نفر از نیروهای نظامی ایالات متحده کشته شدند. خبرهای اخیر مبنی بر اینکه پنتاگون فوراً تامین‌کنندگان موشک را تحت فشار قرار می‌دهد تا تولید تسلیحات حیاتی، از جمله موشک‌های دوربرد ضد کشتی و موشک‌های ضربتی دقیق را دو یا حتی چهار برابر کنند، باید مورد استقبال قرار گیرد. اما این مشکل تشدید تنش را حل نمی‌کند: مفهوم جنگی ترجیحی ایالات متحده، تبادل هسته‌ای را محتمل‌تر، و نه کمتر محتمل می‌سازد.

با توجه به نفوذ طولانی و گسترده واشنگتن بر تفکر نظامی در ناتو، این خطرات بسیار فراتر از اقیانوس آرام می‌رود. در کارگاه‌های آموزشی اخیر با برنامه‌ریزان جنگی ناتو و افسران ارشد نظامی آلمان که در آن‌ها شرکت کردم، هر دو گروه به وجود یک شکاف نگران‌کننده بین برنامه‌های خود برای جنگ احتمالی با روسیه و نحوه تصور رهبران سیاسی در پایتخت‌هایی مانند برلین از چنین رویارویی‌هایی اعتراف کردند. مکانیسم‌های تشدید تنش که در مفاهیم عملیاتی ارتش ایالات متحده نهفته‌اند، در خارج از محافل نظامی به درستی درک نمی‌شوند و گاهی حتی در داخل آن‌ها نیز به خوبی فهمیده نمی‌شوند.

استراتژیست‌های هسته‌ای اغلب نگرانی‌های مربوط به تشدید تنش را نادیده می‌گیرند و اقدامات جسورانه را تحت لوای بازدارندگی می‌پذیرند. آن‌ها سخنان ژنرال اولیسس اس. گرانت را به افسرانش در طول کارزار Overland در سال 1864 تکرار می‌کنند که از آنچه ژنرال رابرت ای. لی کنفدراسیون ممکن است در سر داشته باشد، می‌ترسیدند. گرانت طبق گزارش‌ها گفته است: "به فرماندهی خود بازگردید و سعی کنید به این فکر کنید که خودمان چه خواهیم کرد، نه اینکه لی چه خواهد کرد."

تا حدودی، استراتژیست‌هایی که خطرات تشدید را کم اهمیت جلوه می‌دهند، حق دارند. صرف احتمال تشدید هسته‌ای نباید مانع از جنگیدن ایالات متحده با چین شود – این خودبازدارندگی خواهد بود که می‌تواند به معنای باختن جنگ قبل از شروع آن باشد. اما اگر ایالات متحده برای احتمال جنگ آماده می‌شود، باید در مورد اهداف نهایی، خطرات قابل قبول و راه‌های کاهش آن خطرات، شفاف باشد.

راه بهتری که پیش رو است، همان چیزی است که من آن را «رویکرد فرسایشی هوشمند» می‌نامم. این رویکرد، استراتژی «بازدارندگی از طریق انکار» پنتاگون را با تمرکز بر عقب راندن حمله چین بدون لزوماً تحریک تشدید عمودی، تطبیق می‌دهد. این رویکرد عمداً از حملات گسترده به دارایی‌های فرماندهی و کنترل که به طور بالقوه با قابلیت بازدارندگی هسته‌ای چین مرتبط هستند، پرهیز می‌کند، با این اذعان که چنین حملاتی می‌تواند توسط پکن به عنوان تهدیدات وجودی برای بقای رژیم حزب کمونیست تلقی شود.

چنین استراتژی تطبیق‌یافته‌ای می‌پذیرد که جنگ مدرن میان قدرت‌های بزرگ احتمالاً با فرسایش متعارف مشخص خواهد شد. این رویکرد سرمایه‌گذاری در سیستم‌های تسلیحاتی را که قدرت آتش بیشتری در نبردهای نزدیک ارائه می‌دهند، اولویت‌بندی می‌کند: تولید گسترده اژدر برای جنگ در دریا، سیستم‌های بدون سرنشین کوتاه‌برد که در مقیاس وسیع عمل می‌کنند، و سیستم‌های دفاع هوایی و موشکی میان‌برد تا دوربرد که برای دفع نیروهای تهاجم مستقر شده‌اند.

این بدان معنا نیست که قابلیت‌های حمله عمیق موجود را به طور کامل کنار بگذاریم، بلکه به نقش اصلی آن‌ها به عنوان ابزارهایی برای شکل دادن به میدان نبرد بازگردیم تا به عنوان میانبر قطعی برای پیروزی یا شکست. این به معنای پذیرش این واقعیت است که برتری تکنولوژیکی به تنهایی نمی‌تواند موفقیت سریع را در برابر یک رقیب همتا تضمین کند.

متأسفانه، پذیرش یک رویکرد فرسایشی هوشمند ممکن است به دلیل ناتوانی مستمر ایالات متحده در تخصیص منابع لازم، که به نوبه خود ناشی از عدم اجماع سیاسی و اجتماعی در مورد لزوم مقابله نظامی با چین بر سر تایوان است، عملی نباشد. در واقع، از دست دادن نیمی تا دو سوم از دارایی‌های نیروی هوایی و دریایی ایالات متحده، بدون ذکر هزاران نفر از نیروهای خدماتی، برای حفظ تایوان مستقل، آنطور که برخی شبیه‌سازی‌های جنگی پیش‌بینی می‌کنند، ممکن است بهترین استراتژی بلندمدت برای یک قدرت جهانی مانند ایالات متحده نباشد.

بنابراین، اساس هر استراتژی، گفتگویی صادقانه درباره آنچه آمریکایی‌ها حاضرند برای استقلال تایوان فدا کنند، است. همانطور که مایکل هاوارد، مورخ نظامی، اشاره کرد، غرب در «مه صلح» حرکت کرده است. هرچه فاصله از آخرین جنگ قدرت بزرگ بیشتر باشد، احتمال وقوع یک خطای فاجعه‌بار نیز بیشتر است.

مسیر پیش رو مستلزم کنار گذاشتن توهمات راحت است. اگر ایالات متحده دفاع از تایوان را انتخاب کند، باید ظرفیت صنعتی برای درگیری طولانی‌مدت را ایجاد کند، مفاهیم عملیاتی را که خطرات تشدید تنش را به حداقل می‌رسانند بپذیرد، و صادقانه به مردم آمریکا اعلام کند که چنین جنگی چه هزینه‌ای خواهد داشت و چرا باید جنگیده شود. آنچه ارتش ایالات متحده نمی‌تواند انجام دهد، ادامه حرکت در مه صلح و تظاهر به این است که برتری تکنولوژیکی موفقیت سریع را تضمین می‌کند، که خطرات تشدید قابل کنترل هستند، و واقعیت‌های زمان جنگ با فرضیات زمان صلح همسو خواهند شد. به قول استراتژیست بزرگ آتنی، توسیدید: جنگ قدرت بزرگ بعدی معلمی سخت‌گیر خواهد بود.