برای هر کسی که به خرابیهای چشمانداز حقوقی و سیاسی آمریکا نگاه میکند و میپرسد که چگونه به اینجا رسیدیم، وسوسهانگیز است که به انواع سناریوهای خلاف واقع فکر کند. چه میشد اگر رئیسجمهور جو بایدن زودتر از نامزدی مجدد خود انصراف میداد؟ چه میشد اگر معاون رئیسجمهور کامالا هریس، نامزد نهایی، خود را از او فاصله میگرفت؟ چه میشد اگر غزه دموکراتها را دوپاره نمیکرد؟ سناریوهای دیگر، پیامدهای متفاوتی را برای پروندههای حقوقی متعدد علیه دونالد ترامپ متصور میشوند — در یک مقطع، او در چهار حوزه قضایی با نود و یک اتهام جنایی روبرو بود.
برای بسیاری از دموکراتها، اکنون این یک واقعیت پذیرفتهشده است که اگر مریک گارلند، دادستان کل بایدن، فوراً تحقیقات جنایی را علیه ترامپ به دلیل نقش او در حمله ۶ ژانویه ۲۰۲۱ به ساختمان کنگره (کاپیتول) — زمانی که حامیانش سعی کردند جلوی شمارش آرای الکترال کالج را بگیرند — آغاز کرده بود، همه چیز میتوانست متفاوت باشد. جک اسمیت، دادستان ویژه این پرونده، تا نوامبر ۲۰۲۲، پس از اینکه ترامپ اعلام کرد برای دور دیگری نامزد خواهد شد، منصوب نشد. چه چیزی اینقدر طول کشید؟ ترامپ تا اوت ۲۰۲۳ به اتهامات ۶ ژانویه متهم نشد — خیلی دیر بود که موانع قانونی، به ویژه در دیوان عالی، قبل از انتخابات برطرف شود. بلافاصله پس از پیروزی ترامپ، اسمیت مدارکی را برای رد کردن پرونده ارائه کرد و استعفا داد.
«محاکمه ششم ژانویه که هرگز برگزار نشد» به یکی از بزرگترین سناریوهای خلاف واقع و دیوانهکننده تبدیل شده است. و خیالپردازی در مورد اینکه چگونه همه چیز میتوانست پیش برود، به اندازه کافی آسان است. قاضی پرونده، تانیا چوتکان، در ابتدا تاریخ دادگاه را ۴ مارس ۲۰۲۴ تعیین کرده بود. تصور کنید آن روز با ورود ترامپ و وکلایش به دادگاه فدرال ای. بارت پرتیمن در واشنگتن دیسی، در یک کاروان خودرویی، با نوایی از آژیرها آغاز شود. و تصور کنید، در هفتههای پس از آن، مایک پنس شهادت جذابی درباره ترغیب او توسط ترامپ برای رد کردن آرای الکترال هفت ایالت؛ برد رافنسپرگر، وزیر ایالت جورجیا، مکالمه تلفنی ۲ ژانویه ۲۰۲۱ را بازگو کند که ترامپ به او گفت ۱۱ هزار رای را "پیدا کند"؛ رودی جولیانی وقتی در مورد جمعآوری گواهیهای انتخاباتی جعلی توسط تیم ترامپ سؤال شد، از هم بپاشد. و ترامپ باید ساکت مینشست تا هیئت منصفه ساکنان دیسی حکم خود را اعلام کند. شاید او با دستبند به بیرون هدایت میشد.
اما یک تاریخ جایگزین کامل، باید چیزی را در نظر میگرفت که تاد بلانچ، یکی از وکلای دفاع جنایی ترامپ در آن زمان — او اکنون معاون دادستان کل است — بدون شک در دادگاه مطرح میکرد. ۵ مارس ۲۰۲۴، که روز دوم دادگاه میبود، سهشنبه بزرگ بود، زمانی که ترامپ در برگههای رای مقدماتی جمهوریخواهان در پانزده ایالت حضور داشت. با توجه به تذکرات واقعی چوتکان مبنی بر اینکه او بر اساس تقویم سیاسی عمل نخواهد کرد، او به ترامپ مرخصی نمیداد، بنابراین دادگاه به صورت دوگانه پیش میرفت. ترامپ در واقع چهارده مسابقه از آن مسابقات سهشنبه بزرگ را برد. (نیکی هیلی در ورمونت پیروز شد.) مقدماتی جورجیا یک هفته بعد، در ۱۲ مارس بود — آیا دادستانها عجله میکردند تا رافنسپرگر را قبل از آن، یا حتی در همان روز، به جایگاه شهود بیاورند؟ و این آخرین چنین معضلاتی نمیبود.
همانطور که اتفاق افتاد، ترامپ هشتاد و پنج درصد آرای مقدماتی جورجیا را به دست آورد، حتی با اینکه تماس او با رافنسپرگر قبلاً به خوبی علنی شده بود. ترامپ در انتخابات عمومی جورجیا را برد، هرچند با اختلاف کم؛ از هفت ایالتی که چهار سال قبل تلاش کرده بود آرای الکترالشان را بدزدد، تنها یکی، نیومکزیکو، را از دست داد. گمانهزنی در مورد اینکه آیا محاکمه ۶ ژانویه میتوانست آن نتایج را تغییر دهد، از برخی جهات اجتنابناپذیر است. اما از سوی دیگر، شاید تعقیبهای قضایی مختلف و شکستخورده انتخابات را تغییر دادند — اما با کمک به ترامپ، که خود را قربانی نشان داد. و حتی اگر تحقیقات جنایی تهاجمیتر میتوانست بازگشت ترامپ را متوقف کند، با تأثیر بر رأیدهندگان یا تغییر مسیر انتخابات به گونهای دیگر، آیا این پتانسیل باید نقشی در تصمیمات دادستانها ایفا میکرد؟ به عبارت دیگر، آیا پیگیری حقوقی چندوجهی دونالد ترامپ یک اشتباه بزرگ بود؟
کتاب جدیدی با عنوان «بیعدالتی: چگونه سیاست و ترس وزارت دادگستری آمریکا را مغلوب کرد» نوشته کارول لئونیگ و آرون سی. دیویس (انتشارات پنگوئن)، به این حس میپردازد که پرونده اسمیت علیه ترامپ یک شکست فاجعهبار بود — «دیرهنگام و بدشانس». نویسندگان، خبرنگاران برنده جایزه پولیتزر که به رهبری پوشش خبری واشنگتن پست از ۶ ژانویه کمک کردند (لئونیگ از آن زمان روزنامه را ترک کرده است)، استدلال میکنند که فقدان اراده، اگر نگوییم بزدلی، مقصر بوده است: «وزارت دادگستری ایالات متحده که زمانی بسیار مورد ستایش بود، به نظر میرسید که از تحقیق درباره دونالد ترامپ به لرزه درآمده بود.» گارلند، قاضی فدرال سابق، به عنوان مردی خوب اما گمراه به تصویر کشیده میشود که کلمات قوانین را دو بار بررسی میکرد و نگران واژگونی محکومیتها در تجدیدنظرخواهی بود، در حالی که میتوانست دادستانهای خود را آزاد بگذارد. او متوجه نشد که او و وزارت دادگستری «تنها لحظهای زودگذر» برای پاسخگو کردن ترامپ داشتند قبل از اینکه این وزارتخانه «برای همیشه تغییر کند.»
به روایت لئونیگ و دیویس، پرونده ۶ ژانویه تنها موردی نبود که توسط بزدلی خنثی شد. در فوریه ۲۰۲۲، سازمان ملی آرشیو به افبیآی اطلاع داد که اسناد طبقهبندی شدهای را در میان کاغذهایی که ترامپ پس از کشمکش بازگردانده بود، پیدا کرده است. وزارت دادگستری معتقد بود که اسناد بیشتری، احتمالاً طبقهبندی شده، هنوز در مارالاگو، باشگاه و خانه ترامپ در فلوریدا، وجود دارد. برخی از دادستانها خواستار جستجوی فوری ملک شدند، اما به گفته لئونیگ و دیویس، مقامات «نیروی انتظامی» افبیآی آنها را به تأخیر انداختند که اصرار داشتند قبل از درخواست حکم و ورود بدون اطلاع، مراحل تحقیقاتی اضافی مانند احضار فیلمهای امنیتی را انجام دهند. یک مقام ارشد افبیآی در جلسه پر تنشی در مورد حکم گفت: «کسی باید به من دستور دهد که این کار را انجام دهم.» این جستجو انبوهی از جعبههای حاوی اسناد حساس، برخی روی هم در حمام انباشته شده، را کشف کرد.
اسمیت تصمیم گرفت ترامپ را تحت قانون جاسوسی ۱۹۱۷ (که نگهداری غیرمجاز مواد بسیار حساس را شامل میشود) و به دلیل مانعتراشی در اجرای عدالت متهم کند. اما، در آنچه لئونیگ و دیویس آن را انتخابی فاجعهبار میدانند، اسمیت کیفرخواست را در فلوریدا پیگیری کرد، جایی که یک در سه احتمال داشت که پرونده به طور تصادفی به قاضی آیلین کنون، منصوب ترامپ که قبلاً احکام مشکوکی به نفع رئیسجمهور سابق صادر کرده بود، واگذار شود. پرونده به او واگذار شد و او سرانجام آن را رد کرد، با این استدلال که اسمیت به درستی منصوب نشده بود. نویسندگان پیشنهاد میکنند که حرکت جسورانهتر، متهم کردن ترامپ در دیسی بود، جایی که اسناد در ابتدا در هواپیما بارگذاری شده بودند. (اتفاقاً، هیئت منصفه در دیسی عمدتاً دموکرات است.) وقتی یک دادستان کهنهکار وزارت دادگستری که موافق رسیدگی به پرونده در دیسی بود، از تصمیم اسمیت باخبر شد، به همکار خود گفت: «شما همه دیوانه هستید» — جملهای که لحن بسیاری از بحثهای جذاب پشت پردهای را که لئونیگ و دیویس روایت میکنند، بازتاب میدهد. متوجه میشویم که دفتر دادستان ویژه آنقدرها هم تیمی نبود و اسمیت دقیقاً فرد دلنشینی نبود.
خویشتنداری تنها عامل تأخیری نبود که نویسندگان شناسایی کردند. یکی دیگر از عوامل، تلاش وزارت دادگستری برای تعقیب و محاکمه تمامی شورشیانی بود که وارد کنگره شده بودند، تلاشی که منابع زیادی را مصرف میکرد. آنها از یک دادستان نقل قول میکنند که میگفت هر وقت یک مأمور افبیآی شورشی را "احمق" خطاب میکرد، نگران میشد، زیرا این کار به نظر میرسید اقدامات شخص را کوچک جلوه میدهد. (البته، برخی از آنها واقعاً احمق بودند.) بیش از دوازده صد محکومیت صادر شد. در همین حال، برای مدت طولانی، تنها یک دادستان، توماس ویندوم، بر ترامپ و همکارانش متمرکز بود.
اما چرا دادستانها "به لرزه درآمدند"، به قول نویسندگان؟ تز اصلی لئونیگ و دیویس این است که ترامپ چیزی را در وزارت دادگستری شکست. اولین دولت او با اخراج جیمز کومی، مدیر افبیآی، به دلیل عدم وفاداری ادعایی آغاز شد و با برکناری ویلیام بار، دادستان کل، به همین دلیل — و با ۶ ژانویه — به پایان رسید. نویسندگان از کلماتی مانند "شوکزده" و "تروماتیزه" برای توصیف وضعیت کارمندان حرفهای که گارلند هنگام ورودش یافت، استفاده میکنند. جایی که گارلند به خطا رفت، همانطور که نویسندگان آن را به تصویر میکشند، تلاش بیش از حد برای بازگرداندن اعتماد عمومی بود.
همدردی لئونیگ و دیویس به وضوح با دادستانهایی است که میخواستند سریعترین حرکت را انجام دهند. اما برخی از گزارشهای آنها از دیدگاهی متفاوت حمایت میکند. به عنوان مثال، گارلند حق داشت نگران این باشد که محکومیتهای ۶ ژانویه در تجدیدنظرخواهی چگونه خواهند بود: دیوان عالی در نهایت حکم داد که وزارت دادگستری در استفاده از یک اتهام خاص مربوط به مانعتراشی، که علیه صدها شورشی مطرح کرده بود، زیادهروی کرده است. قاضی کتانجی براون جکسون در آن تصمیم به پنج محافظهکار دادگاه پیوست. (این اتهام نیز بخشی از کیفرخواست ترامپ بود.) و، با وجود قاضی کنون، فلوریدا محل صحیح برای پرونده قانون جاسوسی بود، با فرض اینکه هدف، کسب محکومیتی بود که در تجدیدنظرخواهی پایدار بماند، نه یک حکم سریع قبل از انتخابات که با «فورومشاپینگ» آشکار مخدوش شود. پروندههای مربوط به مواد طبقهبندی شده، در هر حال، به طرز بدنامی کند هستند؛ به عنوان مثال، وکلای مدافع باید مجوزهای امنیتی را دریافت کنند. استفاده از قانون جاسوسی، قانونی که از نظر قانون اساسی پیچیده است و هرگز علیه یک رئیسجمهور سابق آزمایش نشده (و بیش از حد علیه افشاگران استفاده شده است)، ممکن است رویکرد اشتباهی بوده باشد. در هر صورت، هنگامی که اسمیت منصوب شد، با سرعت سرسامآوری حرکت کرد — چه بهتر و چه بدتر. لئونیگ و دیویس گزارش میدهند که گارلند از اولین پیشنویس کیفرخواست اسمیت در مورد ۶ ژانویه «به وضوح بیاشتیاق» بود، که آن را بیش از حد به آنچه ممکن است سخنرانی سیاسی محافظتشده باشد، میدانست. او اسمیت را تحت فشار قرار داد تا استدلالهای خود را سادهتر و قویتر کند. یک تعقیب قضایی سریع ممکن است یک تعقیب قضایی خوب نبوده باشد.
به همین ترتیب، اصرار افبیآی بر جمعآوری مدارک بیشتر قبل از جستجوی مارالاگو منجر به حکم جلب بهتر و قابل دفاعتر از نظر قانونی شد. دادستانها وقتی در اوایل کار، افبیآی با درخواست ثبت تلفن و سوابق دادههای گروههای وسیعی از افراد، از جمله مهمانان هتلی در واشنگتن که برخی از متحدان ترامپ در روزهای قبل و بعد از ۶ ژانویه در آنجا اقامت داشتند، مخالفت کرد، ناامید شدند. این تردیدها نیز، از منظر آزادیهای مدنی، منطقی به نظر میرسند. یک نکته پسزمینه تکراری در «بیعدالتی» نارضایتی افبیآی از نحوه به کارگیری آن در تحقیقات مربوط به تبانی ترامپ با روسیه برای مداخله در انتخابات ۲۰۱۶ است که در حالی که او هنوز نامزد بود آغاز شد. در پی آن، اتهاماتی مبنی بر عملکرد نادرست بازرسان (مانند سوء استفاده از قانون نظارت بر اطلاعات خارجی) یا گمراه شدن (پرونده خیالی استیل) مطرح شد؛ گزارش شرمآور بازرس کل؛ پایان دادن به مشاغل؛ و حملات تحریکآمیز و شخصی ترامپ به مأموران. یک مقام ارشد افبیآی، با اشاره به این تحقیق با نام رمزی آن، گفت: «افراد آنجا هنوز دارند از روی اجساد کراسفایر هاریکین رد میشوند.»
سایر کتابهای جدید، مانند «قصاص: دونالد ترامپ و کارزاری که آمریکا را تغییر داد»، نوشته جاناتان کارل (انتشارات داتون)، خبرنگار ارشد واشنگتن برای شبکه خبری ایبیسی، نشان میدهند که چگونه ترامپ حامیان خود را متقاعد کرد که سیستم قضایی علیه او «دستکاری» شده است، همانطور که مدتها علیه آنها دستکاری شده بود. (همه دادستانها را دوست ندارند؛ گارلند هم حق داشت نگران اعتماد باشد.) کارل به دنبال ترامپ میرود که چگونه کیفرخواستی را که دادستان نیویورک، آلوین براگ، علیه او به دلیل جعل سوابق تجاری مربوط به پرداخت حقالسکوت به استورمی دنیلز، بازیگر فیلمهای بزرگسالان، مطرح کرده بود، به دلیل اصلی «قربانی بودن» خود تبدیل میکند. هنگامی که آن دادگاه در آوریل ۲۰۲۴ — در میانه فصل انتخابات مقدماتی — آغاز شد، ترامپ به طور منظم کنفرانسهای مطبوعاتی را در راهروهای دادگاه جنایی منهتن برگزار میکرد. (او قطعاً از ساختمان پرتیمن نیز به همین شکل استفاده میکرد.) سیاستمداران جمهوریخواه در دادگاه مینشستند تا به متهم ادای احترام کنند.
چنین صحنههایی برای هر کسی که میپرسد آیا محاکمهای توسط جک اسمیت میتوانست تاریخ را تغییر دهد، پیچیدگی ایجاد میکند. بالاخره، کمبود پروندههای مدنی و جنایی علیه ترامپ وجود نداشت. علاوه بر اتهامات براگ، پرونده تقلب انتخاباتی جورجیا که توسط دادستان فولتون کانتی، فانی ویلیس، مطرح شد؛ پروندههای مدنی ۶ ژانویه که توسط افسران پلیس دیسی و اعضای کنگره مطرح شد؛ دو پرونده افترا و تجاوز جنسی ای. جین کارول؛ و پرونده کلاهبرداری املاک و مستغلات که توسط دادستان کل نیویورک، لتیشیا جیمز، مطرح شد، تنها چند مورد از آنها هستند. در بهار ۲۰۲۴، پیشنهادهای جدی مبنی بر اینکه جیمز ممکن است برج ترامپ را برای جمعآوری حکم پانصد میلیون دلاری که ایالت به آن اعطا شده بود، تصرف کند، وجود داشت. (ماه گذشته، اریک سیبرت، دادستان ایالات متحده برای منطقه شرقی ویرجینیا، به جای تسلیم شدن در برابر تقاضای آشکاراً کینهتوزانه ترامپ مبنی بر متهم کردن جیمز به کلاهبرداری وام مسکن، استعفا داد. لیندسی هالیگان، جانشین او، این کار را انجام داد.) دیوان عالی کلرادو، ترامپ را از حضور در برگههای رای رد صلاحیت کرد، در یک روند بدیع که بر اساس متمم چهاردهم بود، قبل از اینکه حکمش توسط دیوان عالی ایالات متحده با رأی ۹-۰، یک روز قبل از سهشنبه بزرگ، لغو شود.
«بیعدالتی» عمدتاً این پروندهها را نادیده میگیرد. درام آن به شدت در داخل وزارت دادگستری محدود شده است – که هم روشنگر است و هم گاهی اوقات خفهکننده. تعقیب قضایی براگ کمی بیش از یک صفحه را به خود اختصاص میدهد، که در آن لئونیگ و دیویس آن را «سخیف» میدانند. واضح است که ۶ ژانویه از پرداخت حقالسکوت به یک ستاره فیلمهای بزرگسالان اهمیت بیشتری دارد. اما ویلیس، که پرونده جورجیایش بسیاری از همان زمینههای پرونده اسمیت را پوشش میداد، تنها به صورت گذرا در «بیعدالتی» به عنوان «یک دادستان شهرستانی» که کاری را بر عهده گرفت که بهتر بود در دست فدرال باقی میماند، ذکر شده است. با توجه به آشفته بازاری که پرونده ویلیس شد – یک تعقیب قضایی RICO با نوزده متهم و یک رابطه نامناسب بین ویلیس و همکارش – این ادعا تا حدی درست است. (او در نهایت از این پرونده کنار گذاشته شد.) با این حال، دموکراتها هم براگ و هم ویلیس را قهرمان میدانستند. محاکمه نیویورک وسیلهای برای نمایش بسیاری از صحنههای سینمایی دادگاه بود که مخالفان ترامپ آرزویش را داشتند، همراه با سی و چهار محکومیت جنایی – رقمی که هریس در طول کارزار انتخاباتی خود بارها به آن اشاره کرد.
با این حال، براگ نظریه حقوقی را به کار گرفت که با سخاوت میتوان آن را خلاقانه توصیف کرد تا جنحه را به جنایت تبدیل کند، و قاضی پرونده، خوان مرچان، برخی احکام را صادر کرد که پرونده را در مرحله تجدیدنظر آسیبپذیر میساخت (که در حال بررسی است). حکم هنگفت جیمز قبلاً توسط دادگاه استیناف لغو شده است، هرچند برخی مجازاتهای غیرمالی پابرجا ماندهاند. شاید محاکمات خیالی اسمیت چیزی متفاوت ارائه میدادند؛ شاید اگر ترامپ این همه جرم مرتکب نمیشد، اینقدر هم متهم نمیشد. اما، اگر گلایه این است که به اندازه کافی محاکمه ترامپ وجود نداشته، باید با محاکمات ناقصی که اتفاق افتادند، به همان اندازه با محاکمات ایدهآلی که رخ ندادند، کنار آمد. همچنین باید اثر تجمعی آنها را ارزیابی کرد، که به طرز طعنهآمیزی، شامل تضعیف هشدارهای دموکراتها درباره تهدیدات دموکراسی میشد — همانطور که جمهوریخواهان میدیدند، نامزد آنها یکی پس از دیگری در دادگاهها نگه داشته میشد و بنابراین از کمپین انتخاباتی دور میماند. لئونیگ و دیویس مشاهده میکنند که ترامپ «با موفقیت دهها اتهام جناحی» را به «قویترین استدلال برای انتخاب مجددش» تبدیل کرد. کاری که آنها نمیکنند، آشتی دادن این حقیقت غمانگیز با دیدگاه آنها درباره نحوه عملکرد وزارت دادگستری است.
یکی از درسهای تجربه ترامپ ممکن است این باشد که هر اتفاق ناگواری را نمیتوان به بهترین، یا عاقلانهترین، شکل با ابزار قانون کیفری حل و فصل کرد. در واقع، رویکردهای ممکن دیگری وجود داشتند، هرچند آنها نیز سناریوهای خلاف واقع خود را دارند. یکی از آنها محاکمه ترامپ در سنا بود، در فوریه ۲۰۲۱، پس از دومین استیضاح او، به اتهام تحریک به شورش. پنجاه و هفت رأی گناهکارانه وجود داشت، از جمله هفت رأی از جمهوریخواهان، اما برای اکثریت دو سوم مورد نیاز برای محکومیت کافی نبود. از همه سناریوهای خلاف واقع که میتوان تصور کرد، محاکمه استیضاح، روشنترین راهی است که طی نشد. استیضاح چیزی است که بنیانگذاران آن را به عنوان مهمترین ابزار برای رسیدگی به جرایم سیاسی در نظر گرفته بودند، و محکومیت ترامپ را از کاندیداتوری مجدد محروم میکرد؛ اتهامات جنایی این کار را نمیکنند. در حقیقت، میچ مککانل، رهبر اکثریت سنا، بسیار بیشتر از مریک گارلند، اعصاب خود را از دست داد.
و سپس کمیته منتخب مجلس نمایندگان در مورد حمله ۶ ژانویه وجود داشت. همانطور که لئونیگ و دیویس میگویند، تحقیقات مجلس هم سرزنشی برای وزارت دادگستری بود که نشان میداد دادستانها چقدر عقب مانده بودند، و هم مانعی، زیرا کمیته مصمم بود یافتههای خود را پیش از جلسات علنی و تلویزیونی پرزرق و برق خود مخفی نگه دارد و آنچه را که آموخته بود به اشتراک نمیگذاشت. لیز چینی، معاون رئیس کمیته، به همکارانش گفت: «کنگره، کارکنان وزارت دادگستری نیست.» پیگیری مسئولیتپذیری از طریق جلسات کنگره قطعاً انتخابی ستودنی بود. با این حال، کمیته به دلیل اینکه تنها جمهوریخواهان حاضر در آن از ترامپ و حزبشان فاصله گرفته بودند، حزبی به نظر میرسید. (هنگامی که نانسی پلوسی، رئیس وقت مجلس، افراد فوقالعاده ترامپگرا مانند جیم جردن را کنار گذاشت، رهبری جمهوریخواهان کنارهگیری کرد.) در نتیجه، جلسات، هرچند بسیار منضبط بودند، فاقد گفتوگوی چالشبرانگیزی بودند که میتوانست رأیدهندگان را جذب کند. جلسات یک سابقه ارزشمند از وقایع آن روز را تولید کردند — اگر مورخان، در سالهای آینده، مایل به استفاده از آن باشند.
اما چیزی که در نهایت باعث لغو تاریخ اصلی دادگاه قاضی چوتکان در ماه مارس شد، هیچ یک از دیگر تعقیبهای قضایی نبود، بلکه درخواستی بود که ترامپ در اکتبر ۲۰۲۳ مطرح کرد و ادعای مصونیت کیفری برای اقدامات رسمی خود به عنوان رئیسجمهور را مطرح نمود. در ابتدا، چوتکان به سادگی این ادعا را رد کرد و دادگاه تجدیدنظر ناحیه دیسی نیز از او حمایت کرد. اما تصمیم دادگاه تجدیدنظر، که عدم وجود چنین مصونیتی را تقریباً بدیهی تلقی میکرد، طبق گزارشها، جان رابرتس، رئیس دیوان عالی کشور را عصبانی کرد. به نظر رابرتس، حکم دادگاه تجدیدنظر، پیگرد قانونی هر رئیسجمهوری را بسیار آسان میکرد. یک سوال بیجواب این است که چگونه قضات محافظهکار تحت تأثیر گرداب مداوم پروندهها و شکایتها قرار گرفتند. آیا آنها بخشی از واکنش شدید شدند؟ به گفته لئونیگ و دیویس، وقتی اعضای تیم اسمیت، بحثهای شفاهی آزمایشی تیم تجدیدنظر وزارت دادگستری در پرونده مصونیت را تماشا کردند، واقعاً از شدت جلسات تمرینی شوکه شدند: آنها «در سطح دادگاه منطقهای و تجدیدنظر چنان قاطعانه پیروز شده بودند» که متوجه نشده بودند پذیرش آنها در دیوان عالی چقدر ممکن است متفاوت باشد. حتی دادستانها و قضات هم میتوانند خود را در اتاقهای پژواک بیابند.
تصمیم مربوط به مصونیت، که در ۱ جولای اعلام شد، با رأی ۶-۳ صادر شد و لیبرالهای دادگاه به شدت با آن مخالفت کردند. این تصمیم به رؤسای جمهور سابق مصونیت گستردهای برای اعمال رسمی اعطا کرد که تشخیص عمل غیررسمی را دشوار میکرد. حتی محکومیت مربوط به حقالسکوت را نیز زیر سوال برد. (این ماه، یک دادگاه تجدیدنظر به یک قاضی فدرال دستور داد تا این سوال را بررسی کند.) سپس قضات، کیفرخواست اسمیت در مورد ۶ ژانویه را به چوتکان برگرداندند تا در مورد اینکه کدام بخشهای آن، در صورت وجود، میتواند پابرجا بماند، بیشتر رسیدگی شود. به گفته لئونیگ و دیویس، اسمیت به تیم خود گفت که این فرصتی است تا «نشان دهیم ما چه نوع وکیلانی هستیم.» اما فرآیند مشخص کردن اینکه چه چیزی عمل رسمی بوده و چه چیزی نبوده است، تقریباً یک سال یا بیشتر طول میکشید و به کیفرخواستی بسیار متفاوت منجر میشد.
قضات تنها چهار روز پس از عملکرد به شدت بد بایدن در مناظره با ترامپ، اما سه هفته قبل از اینکه او سرانجام کنارهگیری کند، در مورد مصونیت حکم دادند — یادآوریای از اینکه در این دوره چه اتفاقات زیادی همزمان در حال وقوع بود. (همچنین در ۱۳ جولای یک سوءقصد به ترامپ صورت گرفت، و هانتر بایدن، پسر رئیسجمهور، اخیراً به اتهامات مربوط به اسلحه محکوم شده بود و به زودی با دومین محاکمه خود، به دلیل فرار مالیاتی، روبرو میشد.) در این زمینه، عجیبترین حذف در «بیعدالتی»، به ویژه با توجه به تمرکز آن بر وزارت دادگستری و پرونده قانون جاسوسی فلوریدا، ممکن است رابرت هر، دادستان ویژهای باشد که گارلند او را برای بررسی اسناد طبقهبندی شده از دوره معاونت ریاست جمهوری بایدن که در دفتر خصوصی و خانهاش پیدا شده بود، منصوب کرد. گزارش هر، که در آن گفته بود کاهش آشکار تواناییهای بایدن متقاعد کردن هیئت منصفه برای محکومیت او را دشوار میکند، همچنین آزمون بزرگی برای وزارت دادگستری و برای گارلند بود. قبل از انتشار گزارش، گارلند تحت فشار هم از سوی مشاور حقوقی کاخ سفید و هم از سوی وکلای شخصی بایدن در مورد آنچه که آنها «اظهارات توهینآمیز» میدانستند که نباید در آن گنجانده میشد، قرار گرفت. دادستان کل، به شایستگی، گزارش کامل را عمومی کرد، اما وزارتخانه برای حمایت از هر وقتی او مورد حملات تند دموکراتها و خود رئیسجمهور بایدن قرار گرفت، کار زیادی انجام نداد. در «قصاص»، کارل از یک مقام وزارت دادگستری نقل قول میکند که به او گفته بود، در مورد گزارش هر، «تنها دلیل اهمیت زیاد آن این بود که حقیقت داشت و کاخ سفید میدانست که حقیقت داشت.»
پس از ورود اسمیت به واشنگتن در اواخر سال ۲۰۲۲، او به وکلای وزارت دادگستری گفت: «ما آنقدر که فکر میکنید زمان نداریم.» اما زمان برای چه چیزی دقیقاً؟ مرز بین تمایل مشروع به پاسخگویی کیفری و عطش کمتر شرافتمندانه برای انتقامجویی سیاسی میتواند مبهم باشد. در اینجا پاسخ آسانی وجود ندارد، به ویژه با توجه به بیاعتنایی آشکار ترامپ به قانون. و با این حال، نقطهای وجود داشت که کارزار حقوقی علیه ترامپ نتیجه معکوس داد و در گذشتهنگری، دفاع از آن دشوار شد. اسمیت و دادستانهایش نه تنها از کمبود زمان بلکه از کمبود اعتبار نیز رنج میبردند. در همین حال، با ادامه کارزار، لفاظیهای ترامپ، به قول کارل، «به طور فزایندهای تند — حتی خشونتآمیز —» شد.
وزارت دادگستری تغییریافتهای که لئونیگ و دیویس درباره آن هشدار میدهند، همان چیزی است که ترامپ اکنون آن را به ابزاری بیرحمانه برای انتقام تبدیل میکند. نویسندگان برخی صحنههای دلخراش از روزهای اولیه آن فرآیند را گنجاندهاند. امیل بوو، که به دلیل عملکردش به عنوان وکیل دفاع جنایی ترامپ، معاون دادستان کل موقت نامیده شده بود، دوران تصدی خود را به دنبال دشمنان فرضی رئیسجمهور و اخراج آنها سپری کرد. یک مقام مأیوس افبیآی به نویسندگان گفت: «جهنم، چندین نفر از ما به ترامپ رأی دادیم.» بوو اکنون به عنوان قاضی فدرال تأیید شده است — یک انتصاب مادامالعمر.
از آن زمان، وضعیت تنها تیرهتر شده است، با فرمانهای اجرایی آشکارا غیرقانونی که، از جمله، شرکتهای حقوقی، دانشگاهها و نوزادانی را که والدینشان شهروند یا مقیم دائم نیستند، هدف قرار میدهند و مبارزه حقوقی عمیقتری را آغاز کردهاند. ترامپ گفته است که وزارت دادگستری ۲۳۰ میلیون دلار به او به عنوان غرامت برای تعقیبهای قضایی ناتمام بدهکار است. به نظر میرسد اطرافیان او دیگر اهمیتی نمیدهند که کسی فکر کند آنها رشوه میگیرند. ترامپ همچنین احکام متهمان ۶ ژانویه را عفو یا تخفیف داده است — و هفته گذشته او به طور پیشگیرانه جولیانی و دیگران درگیر در طرح انتخابکنندگان جعلی را عفو کرد.
با این حال، اگر قرار است به سناریوهای خلاف واقع بپردازیم، اکنون به نظر میرسد که آنهایی که در سال ۲۰۲۴ اهمیت داشتند، ارتباط بسیار کمی با جک اسمیت یا مریک گارلند داشتند. چه میشد اگر دموکراتها انتخابات مقدماتی آزاد برگزار میکردند و نامزدی قویتر پیدا میکردند؟ چه میشد اگر آنها اینقدر زمان، پول و تلاش را برای تلاش جهت زندانی کردن و حذف ترامپ از برگههای رای صرف نمیکردند؟ چه میشد اگر آنها بر روی توجیه آنچه میخواستند برای کشور انجام دهند، تمرکز میکردند؟ شاید محاکمهای در دادگاه قاضی چوتکان رخ نمیداد. اما شاید نیروهای گارد ملی نیز در خیابانهای شهرهای آمریکا مستقر نمیشدند.