شما در حال مطالعه ستون هفتگی «خطوط گسل» (Fault Lines)، نوشته جی کاسپین کانگ در مورد سیاست و رسانه هستید.
نیک فوئنتس، یک استریمر راست افراطی که اولین بار پس از شرکت در تجمع «متحد کردن راست» (Unite the Right) در شارلوتزویل، ویرجینیا، مورد توجه ملی قرار گرفت، اخیراً بار دیگر پس از مصاحبه با تاکر کارلسون در اواخر ماه گذشته، وارد گفتمان ملی شده است. از یک منظر، فوئنتس صرفاً آخرین نفر در صف فزایندهای از عوامفریبان با کدهای اینترنتی است که تهدید کردهاند حزب جمهوریخواه را از هم خواهند پاشید و آن را به سمتی تاریکتر و متعصبانهتر خواهند برد. تاکنون مطالب زیادی درباره حضور فوئنتس در برنامه «تاکر کارلسون شو» و آنچه این موضوع درباره وضعیت راستگرایان نشان میدهد، نوشته شده است. اگر فردی برجسته و متصل مانند کارلسون مایل بود به فوئنتس – یک ملیگرای سفیدپوست، زنستیز و یهودستیز که تحسین خود را از آدولف هیتلر و تردیدش را درباره هولوکاست ابراز کرده است – جایگاهی برای ابراز عقیده بدهد، این به چه معناست برای آینده حزب جمهوریخواه؟
اینها قطعاً سؤالاتی هستند که در زمانی که راستگرایان گزینههای احتمالی خود را پس از دوران ترامپ بررسی میکنند، ارزش پرسیدن دارند و توسط کسانی که امیدوارند آینده این جنبش را شکل دهند، در حال بحث هستند. (برای مثال، بنیاد تأثیرگذار «هریتیج» (Heritage Foundation) در حال حاضر با خود درگیر است، پس از آنکه رئیس آن از مصاحبه کارلسون با فوئنتس دفاع کرد.) اما سؤالات دیگری نیز وجود دارد که باید بپرسیم. وقتی به شخصیتی مانند فوئنتس فکر میکنیم، باید با محبوبیت ظاهراً بیش از حد او دست و پنجه نرم کنیم. آیا او جمعیتی از مردان جوان را که همیشه چنین احساسی داشتهاند، کشف میکند؟ یا او کسی است که نفوذش در واقع به توجه کسانی با مخاطبان گستردهتر بستگی دارد – از کارلسون، بله، اما همچنین از افرادی مانند من، در مطبوعات ملی؟ به عبارت دیگر، آیا او صرفاً نسخه دوران استریمینگ از ریچارد اسپنسر، که تا حد زیادی بیاهمیت بود، یک ملیگرای سفیدپوست دیگر و نماد «راستافراطی» (که این اصطلاح خود دیگر قدیمی به نظر میرسد)، است که بیش از یک دهه پیش رسانهها را هیجانزده کرد؟ و اگر فوئنتس واقعاً در حال ساختن مخاطب قابل توجهی خارج از آن کانالهای جریان اصلی است، چگونه این کار را انجام میدهد؟
در مورد پخش محتوا، هر رسانهای مجموعه خاصی از استعدادها را طلب میکند، حتی اگر آنچه ما به عنوان بیننده میبینیم کم و بیش یکسان به نظر برسد. در سطحی بسیار ابتدایی، آنچه فوئنتس در ویدیوهایش انجام میدهد تفاوت چندانی با آنچه جان استوارت در «دیلی شو»، شان هانیتی در «شان هانیتی شو» یا حتی والتر کرونکایت در «سیبیاس ایونینگ نیوز» انجام میداد، ندارد. همه اینها مردانی کتوشلواری هستند که پشت میز نشستهاند و درباره آنچه در آمریکا اتفاق میافتد، جلوی دوربین صحبت میکنند. کرونکایت در محیط رسانهای که تنها سه شبکه خبری اصلی داشت، یک برنامه اجباری برای تماشا بود. او واقعاً با ملت صحبت میکرد و این مستلزم وقار و بیطرفی بود. اخبار کابلی، با برنامه بیستوچهار ساعته و رقابت فراوان، نیازمند نوع جدیدی از نمایشگر بود، کسی که بتواند در میان یکنواختی بیپایان سیانان، فاکس نیوز، اماسانبیسی و غیره برجسته شود. هانیتی، کارلسون، بیل اورایلی، کیث اولبرمن و راشل مدو تا حد زیادی با تکرار نکات حزبی با انرژی و سبکی کمی بیشتر از بقیه، که با فورانهای گاهبهگاه پرشور تعدیل میشد، به استادان این فرم تبدیل شدند. شما به ندرت در برنامههای آنها چیز غیرمنتظرهای میشنیدید، و احتمالاً از نبض حرکت هر دو حزب در آینده نیز مطلع نمیشدید. از برخی جهات، این برنامهها بیشتر شبیه «اوپرا وینفری شو» بودند تا نسخههای اولیه اخبار پخش. اینجا شخصی بود که میتوانستید هر روز تماشا کنید و به شما اطمینان میداد که زندگی و نظرات شما معنا دارند. ممکن بود سخنرانیهای آنها سنتگرایانی را که روزهای قدیم روزنامهنگاری جدی را ترجیح میدادند، ناراحت کند، اما نوعی گرما در اجراهای آنها وجود داشت. آنها گویی میگفتند: «من اینجا هستم، برای شما مبارزه خوبی میکنم.»
در چند سال گذشته، استریمرهای سیاسی مانند فوئنتس – یا دین ویتِرز (Dean Withers)، یک لیبرال بیستویک ساله با موهای ژولیده که معمولاً با حامیان ترامپ بحث میکند – با کنار گذاشتن گرمی و اطمینانبخشی پیشینیان خود در اخبار کابلی، مخاطبان خاصتر اما گاهی بزرگتری را پرورش دادهاند. در عوض، آنها مستقیماً وارد مبارزه ویدئویی میشوند. ویتِرز تا حدی با بحث با چارلی کرک فقید، که با به چالش کشیدن همه، از جمله هممحافظهکارانش، خود را مطرح کرد، به شهرت رسید. استریمر لیبرال معروف به «دِستینی» (Destiny) نیز به طور مداوم با هر کسی که مایل به دو ساعت بحث آزاد جلوی دوربین باشد، از فعالان دانشگاهی گرفته تا مورخ نورمن فینکلشتاین، بحث میکند. همه این استریمرهای بحثکننده ویروسی شبیه یکدیگرند، حتی اگر از جناحهای مخالف باشند. آنها عمدتاً مرد هستند، بسیار سریع صحبت میکنند و بیشتر به دنبال پیروزیهای آسان در برابر کسانی هستند که میتوانند آنها را به گوشه رینگ بیندازند.
شیوه بحث با دیگر تولیدکنندگان محتوا حداقل به اوایل دوران «نزاعهای یوتیوبی» در اواخر دهه ۲۰۰۰ برمیگردد، زمانی که تولیدکنندگان از قابلیت «پاسخ ویدئویی» پلتفرم برای فراخوانی یوتیوبرهای دیگر با دنبالکنندگان زیاد استفاده میکردند و بدین ترتیب یک اثر شبکهای ایجاد میشد – طرفداران آن تولیدکننده دیگر اکنون از وجود این نوظهور ستیزهجو باخبر میشدند. اکنون استریمینگ به چندین میزبان اجازه میدهد تا با هم ظاهر شوند، گویی در یک تماس تصویری بزرگ و ناخوشایند هستند، و بنابراین تولیدکنندگان محتوای سیاسی میتوانند با جروبحث با یکدیگر در زمان واقعی، از این اثرات شبکهای تغذیه کنند. قابلیت چت در پلتفرمهای استریمینگ، که به بینندگان امکان ارسال سؤال یا اسپم توهین یا توصیههای رمزارزی را میدهد، یک ویژگی پرسشوپاسخ آسان ایجاد میکند: یک استریمر میتواند ساعتها بدون نیاز به برنامهریزی به سؤالات پاسخ دهد. این تاکتیکها تعامل قابل توجهی را به همراه دارند، اما تمایل دارند که منزوی و محدود باشند – عمدتاً برای افراد عادی و مسنتر غیرقابل درک هستند.
فوئنتس سهم خود را از بحثوجدل و جذب توجه انجام داده است و هنوز هم بخش زیادی از هر برنامه را با لم دادن در صندلیاش میگذراند و با لحنی توهینآمیز به سؤالات چت خود پاسخ میدهد. اما برجستگی اخیر او مدیون نوعی ترکیب رسمی است – ترکیبی که تقریباً مطمئناً با کمک کارلسون یا بدون آن، مورد استقبال قرار میگرفت. برخلاف استریمر چپگرای حسن پیکر، که معمولاً رکابی میپوشد و در نورپردازی نامناسب از اتاقی نامرتب استریم میکند، فوئنتس خود را به عنوان یک بازگشته به گذشته معرفی میکند. او معمولاً کتوشلوار میپوشد، از نورپردازی گرم استفاده میکند و پشت میزی خالی مینشیند. در کلیپهای ویروسیاش، صورت خود را جمع میکند و با لهجه غلیظ شیکاگویی فریاد میزند. (او شبیه یک شخصیت تکراری در سریال "روزن" به نظر میرسد – شاید یکی از بدترین قرارهای دارلین.) اگرچه لحن او واقعاً فقط دو نت (عصبانی یا آزرده) را مینوازد، اما با زبانش به طرز شگفتانگیزی دقیق است، حتی زمانی که بیادبانه یا متعصبانه باشد.
همچنین باید گفت که او نوعی استعداد کمدی دارد که مطمئناً به محبوبیتش کمک کرده است. تصور کنید اگر اندی رونی بسیار نژادپرست بود، حتی به صورت نمایشیتر بدخلق، و شوخیهای تند و تیز شبیه آل باندی را در مورد اینکه چگونه هر راستگرایی که به «رژیمهای غذایی اجدادی» اعتقاد دارد باید خودکشی کند، یا اینکه چگونه رباتهای جنسی با هوش مصنوعی نوید آیندهای را میدهند که در آن هر مرد تنهایی که قبلاً به پورنوگرافی معتاد است دیگر مجبور به سر و کله زدن با زنان واقعی نیست. فوئنتس در بخش خود میگوید که این امر زنان را مجبور میکند تا دوباره به «وصله کردن لباسها» و یادگیری آشپزی روی آورند. سپس با پوزخندی اضافه میکند: «میدانید چه کار خواهند کرد؟ رباتهای جنسی مردانه. به همین دلیل است که باید کمکهای رفاهی آنها را قطع کنیم. آن وقت نمیتوانند یکی بخرند.» او ادامه میدهد که البته فقط شوخی میکند، اما فرضیات ناپسند زیربنایی منتقل میشود – و در میان این سخنان تند، یک جرقه بینش واقعی در مورد صنعت هوش مصنوعی آینده وجود دارد، که فوئنتس میگوید فقط در دو حوزه، تسلیحات و پورنوگرافی، سودآور خواهد بود.
فوئنتس از طریق سخنرانیهای شبانه خود، جنبش خود را تعریف میکند: مردان جوان سفیدپوست ناراضی که در تمام دامهای اقتصاد غارتگر مدرن گرفتار شدهاند، اما خود را جدیتر از «راستنماهای» همیشه آنلاین میدانند که در مورد تمدن غربی و رژیمهای غذایی مبتنی بر گوشت صحبت میکنند یا تمام روز را در مورد افراد ترنس سر و صدا میکنند. (این تمایزات مبهم و مشروط هستند؛ فوئنتس همچنین به نظر میرسد از پیروان خود متنفر است – او در توهین به آنها بامزهترین حالت خود را دارد.) در یک قسمت اخیر، در حالی که در مورد محافظهکاران سنتیتری صحبت میکرد که به مردان جوان هشدار میدهند از ملیگرایی سفیدپوستان استقبال نکنند، فوئنتس گفت: «این بومرهای کومبایا، ما ایدئولوژی شما را رد میکنیم. ما به تاریخ بازمیگردیم.» او ادامه داد که این سبک قدیمی محافظهکاری، که بر تفکر نژادنابینا تأکید میکرد و در برابر سیاستهای هویتی سفیدپوستان هشدار میداد، «مزخرف» است و با گفتن این جمله پایان داد: «محافظهکاری شما در کلوپهای کشور، شاید در مارتا وینیارد جواب بدهد. شاید در جایی که شما زندگی میکنید جواب بدهد، اما اینجا در خیابانها جواب نمیدهد.»
بخشی از آنچه فوئنتس را از دیگر استریمرها متمایز میکند، این است که او قادر است افکار خود را به شکلی منسجم، هرچند نفرتانگیز، مرتب نگه دارد. او زمانی یک نمایش یک ساعته طعنهآمیز، گاهی فریبنده و همیشه به شدت متعصبانه ارائه میداد؛ اما این موضوع به چیزی شبیه یک سخنرانی روزانه تکامل یافته است، که یک کد رفتاری و مجموعهای از ایدههای متمایز را ارائه میدهد. حتی یک سال پیش، من مطمئن نیستم که میتوانستم به شما بگویم فوئنتس درباره هر چیزی فراتر از نفرت خود از اقلیتها، همجنسگرایان و یهودیان چه فکری میکرد. امروز، او یک چشمانداز زشت اما قابل تشخیص برای ایالات متحده ایجاد کرده است – چیزی که تعداد کمی از پیشینیان او در نقش «بوگیمن» راست افراطی توانستهاند انجام دهند.
روایت فوئنتس درباره وضعیت فعلی ایالات متحده از نقطهای آشنا و نفرتانگیز آغاز میشود. او ادعا میکند که الیگارشهای یهودی آمریکا را خریدهاند و اکنون هر سیاستمدار، رسانه و اهرم قدرتی را کنترل میکنند. همین الیگارشها، طبق روایت فوئنتس، کمپینی را برای سرکوب هر گونه انتقاد از اسرائیل به راه انداختهاند. به عنوان مدرک، فوئنتس به تیکتاک اشاره میکند و تئوری میدهد که پولهای کلان در سیاست، قانونگذاری علیه این پلتفرم را پیش برده و به فروش آن به لری الیسون، یکی از حامیان سرسخت اسرائیل، منجر شده است، که اکنون، فوئنتس معتقد است، الگوریتمهای این اپلیکیشن را برای سرکوب محتوای حامی فلسطین تغییر خواهد داد. همین گروه از الیگارشها، فوئنتس استدلال میکند، پشت مهاجرت گسترده به ایالات متحده هستند – این یکی از اصلیترین کلیشههای تئوری «جایگزینی بزرگ» (great replacement theory) است، یک توطئه نژادپرستانه که به نظر میرسید انگیزه بسیاری از مردان جوانی بود که سالها پیش در راهپیمایی شارلوتزویل شرکت کردند – و با فشار برای مرزهای باز، بر حاکمیت و معیشت مردان سفیدپوست تأثیر گذاشتهاند. فوئنتس همیشه چیزهای وحشتناکی درباره سیاهپوستان و مهاجران گفته است، اما چرخش اخیر او اساساً آنها را به عنوان مهرههای بازی الیگارشها معرفی کرده است.
نکته مهم این است که فوئنتس به یکی از سرسختترین منتقدان دونالد ترامپ در جناح راست تبدیل شده است. او بارها داستانی را روایت میکند درباره ملتی از مردان جوان در «مناطق کمتر دیده شده» که باور داشتند ترامپ چشماندازی جدید از آمریکا را محقق خواهد کرد و اکنون به آنها خیانت شده است. این مردان جوان، همانطور که فوئنتس اخیراً بیان کرد، به چین و امارات متحده عربی نگاه میکنند و میپرسند چرا آمریکا نمیتواند «عجایب جهانی» و شهرهای «صلحآمیز» بسازد. علاقه آنها به MAGA هم صنعتی و هم شبهسوسیالیستی بود: آنها باور داشتند که ترامپ باتلاق را خشک خواهد کرد و قانونگذاران جدیدی را به واشینگتن دیسی خواهد آورد که مشاغل تولیدی را احیا میکنند و آمریکا، یک امپراتوری در حال افول، افرادی مانند آنها را که از فقر، اپیدمی مواد افیونی و بیهدفی عمومی رنج میبرند، دوباره به کار «فراخواهد خواند». فوئنتس اکنون میگوید همه اینها دروغ بود. ترامپ بیش از یک دهه در قلب قدرت سیاسی یا اطراف آن بوده است، و به گفته فوئنتس، یک خودفروش است که توسط الیگارشی خریده شده است. تنها فوئنتس مایل است آمریکا را در اولویت قرار دهد.
در اولین ستون «خطوط گسل» در سال ۲۰۲۴، من در مورد ایدئولوژی اینترنت نوشتم، که به سادگی «مدیران را بکشید» است. اگر میخواهید در فضای آنلاین توجه جلب کنید، باید علیه مدیران – که ممکن است اصرار داشته باشید به آنها پول داده میشود تا صحبتهای خطرناک شما را سرکوب کنند – شورش کنید. تاکر کارلسون، در آخرین نسخه خود در «ایکس» (X) ایلان ماسک، این را کاملاً درک کرده است. پخش آنلاین، به جای فاکس نیوز، نشانه صداقت است: من اینجا در بیسانسورترین حالت خودم هستم. این نسخه از کارلسون با یک نافرمانی ذاتی و یک چالش ضمنی نسبت به صنعت رسانه جریان اصلی که او را به ستاره تبدیل کرد، همراه است: من میتوانم این کار را بدون همه شما انجام دهم. فوئنتس نیز به همین ترتیب میداند که نمیتوان او را از بین برد. او تقریباً از همه پلتفرمها بن شده است – او در حال حاضر در پلتفرمی به نام «رامبل» (Rumble) استریم میکند – اما میداند که طرفدارانش، که او آنها را «گروپرز» (Groypers) مینامد، با جدیت لحظات پرشور او را کلیپ کرده و به جریان اصلی گسترش خواهند داد.
در گذشته، راست افراطی، به نوعی، توسط وفاداریاش به ترامپ محدود شده بود. کاری که فوئنتس انجام داده، این است که ترامپ را یک «مدیر» (Mod) تلقی کرده است. نیازی به گفتن نیست که داستان فوئنتس در مورد آمریکا به برخی از قدیمیترین کلیشههای یهودستیزانه موجود متکی است. اما او همچنین در چند ماه گذشته، یک فراخوان به عمل تدوین کرده است، فراخوانی که باید جدیتر از هر چیزی که توسط پیشینیان او در «راست افراطی» (alt-right)، که عمدتاً بازندههای معتاد به میم بودند و سعی داشتند رسانهها را تحریک کنند، مورد توجه قرار گیرد. فوئنتس اخیراً از دانشجویی در میسیسیپی انتقاد کرد که با نزدیک شدن به دیو پورتنوی، بنیانگذار «بارستول اسپورتس» (Barstool Sports)، انداختن چند سکه روی زمین و فریاد «مرگ بر یهودیان»، سرتیتر اخبار ملی شده بود. فوئنتس گفت که این عمل «بیادبانه» است و بازتابدهنده رفتاری نیست که او میخواهد ترویج کند؛ این کار جنبش یهودستیزانه خود او را بد نشان میداد. او اساساً کنترل پیام را میخواهد. او از پیروانش خواست تا بر استدلالهای به زعم خود پیروزمندشان، مانند خرید تیکتاک توسط الیسون که آزادی بیان را سرکوب خواهد کرد، تمرکز کنند. فوئنتس همچنین از گروپرز خواسته است تا برای انتخابات ۲۰۲۸ آماده شوند تا در صورت نامزدی جی. دی. ونس (J. D. Vance) برای ریاستجمهوری، او را شکست دهند، زیرا فوئنتس او را ابزاری در دست الیگارشی میداند. فوئنتس اخیراً از پیروانش پرسید: «سه سال دیگر خود را کجا میبینید؟» و اضافه کرد: «من میخواهم شما را در آیووا، در نیوهمپشایر، در نوادا و کارولینای جنوبی ببینم. میخواهم شما را در سهشنبه بزرگ ببینم.» او به ارتش آنلاین خود گفت که حتی اگر در سال ۲۰۲۸ شکست بخورند، باید برای سال ۲۰۳۲ و پس از آن آماده شوند. او گفت: «به پت بوکنن (Pat Buchanan) نگاه کنید. او در سال ۱۹۹۲ نامزد شد. اما چشمانداز او تا سال ۲۰۱۶ – بیستوچهار سال بعد – محقق نشد. آیا برای سال ۲۰۴۰، برای سال ۲۰۵۰ آماده هستید؟»
اغتشاشگران راستگرا معمولاً ارزان و به سرعت قابل دفع هستند. مایلو یانوپولوس (Milo Yiannopoulos)، ریچارد اسپنسر (Richard Spencer)، و شخصیت توئیتری، پادکستر و نویسنده خودمنتشرکننده «برانز ایج پرورت» (Bronze Age Pervert) – این مردان عمدتاً آمدند و رفتند، و اگرچه نفوذ آنها در واشنگتن دیسی قابل تشخیص است، اما عوامفریبی آنها فراتر از تمایلی آزاردهنده برای آزار لیبرالها پیشرفت نکرد. من معتقدم فوئنتس چیز متفاوتی است، عمدتاً به این دلیل که به نظر میرسد او درک میکند که تمام هنجارهای تفسیر سیاسی از بین رفتهاند و بازی اکنون این است که خود را در برابر هر چیزی که حتی بوی «نهاد» را بدهد، قرار دهی. این موضوع مستقیماً به رسانهای مرتبط است که به صعود او کمک کرده است، و باید ما را بیش از پیش نگران کند. بالاخره، چگونه میتوان چیزی شبیه به این را بدون قطع کردن اینترنت متوقف کرد؟