توماس دوی، فرماندار نیویورک از سال ۱۹۴۳ تا ۱۹۵۴، در این عکس بدون تاریخ بر روی رادیو «جنگ صلیبی برای آزادی» برنامه پخش می‌کند. Keystone/Getty Images
توماس دوی، فرماندار نیویورک از سال ۱۹۴۳ تا ۱۹۵۴، در این عکس بدون تاریخ بر روی رادیو «جنگ صلیبی برای آزادی» برنامه پخش می‌کند. Keystone/Getty Images

فراموش کرده‌ایم که «قدرت نرم» چیست

روشنفکران بین‌المللی سوگوار از دست دادن قدرت نرم هستند. آیا آن‌ها دیگر می‌دانند این به چه معناست؟

از زمانی که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، در ژانویه دوباره به قدرت بازگشت، کم نبودند بین‌الملل‌گرایان لیبرالی که برای سقوط قدرت نرم ایالات متحده سوگواری کردند. اقدامات ترامپ برای عقب‌نشینی از سازمان ملل، نابودی کمک‌های خارجی و ساکت کردن صدای آمریکا، مجموع ابزارهای قدرت نرم دولت را از هم پاشیده است، در حالی که رویکرد اغلب تحقیرآمیز و خودخواهانه او به تعامل جهانی — همراه با زوال سریع دموکراتیک در داخل — درخشش ایالات متحده را در چشم جهانیان کم‌رنگ کرده است.

اما در حالی که آمریکایی‌ها برای قدرت نرم مرثیه می‌خوانند، باید فراتر از نوستالژی بروند تا دقیقاً آنچه را از دست رفته است، بررسی کنند. اگرچه نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که شهرت جهانی واشنگتن از آغاز دومین دوره ریاست‌جمهوری ترامپ آسیب دیده است، ارتباط بین این کاهش و کنار گذاشته شدن ابزارهای قدرت نرم کمتر واضح است.

جوزف اس. نای، که واژه «قدرت نرم» را در سال ۱۹۹۰ در نشریه فارین پالیسی ابداع کرد، آن را اینگونه تعریف کرد: «توانایی تأثیرگذاری بر دیگران و دستیابی به نتایج مطلوب از طریق جذب.» با گذشت زمان، با پذیرفته شدن این مفهوم توسط سیاست‌گذاران و تحلیل‌گران، به یک اصطلاح چترمانند و بی‌شکل برای طیف گسترده‌ای از سیاست‌ها، برنامه‌ها و هزینه‌ها تبدیل شد. این‌ها شامل اتحادهای یک کشور، قابلیت‌های پخش بین‌المللی، مشارکت در نهادهای جهانی، کمک‌های توسعه‌ای، پیشرفت علم، حمایت از دانشگاه‌ها، دیپلماسی، بودجه برای اتاق‌های فکر، برنامه‌های تبادل آکادمیک و سیاست‌های تعرفه‌ای شد. خارج از حوزه دولت، قدرت نرم به فعالیت‌های ورزشی جهانی، گردشگری، تجارت و نفوذ فرهنگی نیز اشاره دارد.

همه اینها به عنوان ابزارهای دیپلماتیک ارزش یکسانی ندارند، و لزوماً سزاوار حمایت چندین دهه‌ای دولت نبوده‌اند. حتی مدافعان سرسخت برنامه‌ها و نهادهای منحل شده، مانند آژانس توسعه بین‌المللی ایالات متحده (USAID)، اذعان دارند که دهه‌ها بی‌عملی بوروکراتیک و انحراف از مأموریت، آنها را کم‌اثرتر کرده بود.

مجموعه پروژه‌های قدرت نرم که در پایان دوره ریاست‌جمهوری جو بایدن وجود داشت، به شکل قبلی خود باز نخواهد گشت — و نباید هم بازگردد. کسانی که به پتانسیل قدرت نرم اعتقاد دارند، باید اکنون با این واقعیت کنار بیایند تا زمینه‌ای را برای بازتصور این حوزه برای آینده فراهم کنند.

ایده

سرمایه‌گذاری در برنامه‌هایی برای ارتقای حسن نیت نسبت به ایالات متحده به دوران جنگ سرد و تأسیس رادیو اروپای آزاد/رادیو آزادی در سال ۱۹۵۰، آژانس اطلاعات ایالات متحده در سال ۱۹۵۳، USAID و سپاه صلح در سال ۱۹۶۱، و موقوفه ملی برای دموکراسی در سال ۱۹۸۳ بازمی‌گردد. (صدای آمریکا، یا VOA، زودتر تأسیس شد اما در طول جنگ سرد به طور چشمگیری گسترش یافت.)

با تصویب قانون تبادل آموزشی و فرهنگی متقابل در سال ۱۹۶۱، وزارت امور خارجه همچنین بودجه پروژه‌های فرهنگی را تأمین می‌کرد که شامل ایجاد کتابخانه‌های آمریکایی در خارج از کشور و اعزام نوازندگان جاز به تورهای جهانی بود. تلاش‌ها برای مقابله با نفوذ شوروی، ترویج ارزش‌های لیبرال و جلب حمایت در سراسر جهان، در واشنگتن به عنوان سرمایه‌گذاری‌های حیاتی تلقی می‌شدند.

این رویکرد آینده‌نگرانه جنگ سرد، بازتابی از خودانگاره ایالات متحده به عنوان ملتی مسلط بر جهان بود. آن حس بی‌کران از خودخواهی روشنفکرانه، که سرنوشت ارزش‌های لیبرال و مردم عادی را در هر کجای جهان در بر می‌گرفت، الهام‌بخش اما ناپایدار بود.

با عقب افتادن جنگ سرد، توجیه این برنامه‌ها مبهم‌تر شد. هنگامی که دولت کلینتون در سال ۱۹۹۹ آژانس اطلاعات ایالات متحده — مسئول «گفتن داستان آمریکا به جهان» — را در وزارت امور خارجه ادغام کرد، نشانه‌ای بود که دوران تغییر کرده و به نظر می‌رسید که انجام یک حمله روابط عمومی به نمایندگی از ایالات متحده دیگر ضروری نیست. با این حال، بسیاری از نهادهای دیگر قدرت نرم پابرجا ماندند یا حتی رشد کردند و مأموریت‌هایی از جمله ترویج دموکراسی و توسعه اقتصادی را در پیش گرفتند که کمتر به وضوح بر منافع امنیت ملی ایالات متحده استوار بودند.

حامیان قدرت نرم به درستی اشاره می‌کنند که این برنامه‌ها بخش ناچیزی از هزینه‌های خارجی ایالات متحده را تشکیل می‌دهند. اما آنها هنوز هم به ده‌ها میلیارد دلار سرمایه‌گذاری سالانه نیاز داشتند، حتی در حالی که نشانه‌های محکم پیشرفت گاهی اوقات مبهم بود. بر اساس گزارش خانه آزادی (Freedom House)، آزادی جهانی برای ۱۸ سال متوالی در حال سقوط بوده است، زیرا حقوق سیاسی و آزادی‌های مدنی رو به زوال گذاشته‌اند. تقریباً هر سال از زمان حمله آمریکا به عراق، اکثریت آمریکایی‌هایی که توسط گالوپ نظرسنجی شده‌اند، اعلام کرده‌اند که از نقش ایالات متحده در جهان ناراضی هستند. در حالی که ممکن است بدون هزینه‌های ایالات متحده وضعیت بدتر می‌شد، این سابقه به سختی یک مورد واضح برای ادامه سرمایه‌گذاری در همان برنامه‌های قدرت نرم را ارائه می‌دهد.

ادغام فعالیت‌های بسیار متفاوت تحت عناوین مشترک مشکل را پیچیده‌تر کرده است. به عنوان مثال، آژانس رسانه‌های جهانی ایالات متحده، که بر VOA نظارت می‌کند، از یک شخصیت دوگانه رنج برده است: بخشی مانند یک نسخه آمریکایی بی‌بی‌سی عمل می‌کند که به دنبال انتشار روزنامه‌نگاری معتبر در سراسر جهان است، بخشی به عنوان یک خط حیاتی اطلاعاتی برای جوامع بسته، و بخشی به عنوان برنامه‌سازی متقابل در برابر اطلاعات نادرست روسیه و چین. تنش میان این اهداف بلندپروازانه اما متمایز، این آژانس را کم‌اثرتر از آنچه باید می‌بود، کرده بود، حتی خیلی قبل از اینکه ترامپ امسال به دنبال انحلال آن برآید.

فعالیت‌های USAID نیز طیف وسیعی را در بر می‌گرفت، با ادغام برنامه‌هایی که منافع حیاتی ایالات متحده را به وضوح تأمین می‌کردند با برنامه‌هایی که چنین نبودند. از زمان تأسیس، USAID با وزارت امور خارجه درگیر بود، زیرا رهبران آن اغلب به دنبال ترویج کمک‌های توسعه‌ای به عنوان یک ضرورت اخلاقی مستقل، به جای ابزاری برای خدمت به اهداف دیگر، بودند.

در سال ۲۰۲۳، حدود ۱۶ میلیارد دلار از هزینه‌های USAID به اوکراین اختصاص یافت. این بودجه نه برای ترویج جذابیت واشنگتن، بلکه برای تقویت یک متحد در یک جنگ حیاتی از طریق حمایت مستقیم از دولتی بود که هزینه‌های تعمیرات پس از حملات روسیه به شبکه برق و سایر خطوط حیاتی را تأمین می‌کرد. اما برای بسیاری از برنامه‌ها — مانند آنهایی که توسط مخالفان جمهوری‌خواه آژانس برجسته شده‌اند، از جمله حمایت از ختنه در موزامبیک و تنوع، برابری و شمول در میانمار — ارتباط با منافع ایالات متحده، حداقل بگویم، کمتر آشکار بود.

با گذشت زمان، نزاع‌های حزبی در کنگره و پیشنهادات قانون‌گذاری برای کاهش USAID، پایه‌های سیاسی‌ای را آشکار کرد که برای حمایت از برنامه‌های سنگینی که زندگی‌ها به آنها وابسته بود، بیش از حد سست و فرسوده بودند. احکام و سازماندهی‌های مجدد به تدریج کنترل وزارت امور خارجه را محکم‌تر کردند و جذب USAID توسط این وزارتخانه در اوایل سال جاری، آخرین گام در این روند را رقم زد.

برای معاونان ترامپ مانند راسل ووت و معاون رئیس‌جمهور جی. دی. ونس، آژانس‌های قدرت نرم مانند USAID بخشی از یک دولت پنهان موذی بودند که با ارزش‌های مترقی فاسد شده بودند. آنها همچنین حیاط خلوت جناح بین‌الملل‌گرای سنتی‌تر حزب جمهوری‌خواه بودند که VOA را گسترش داده و برنامه اضطراری رئیس‌جمهور برای کمک به ایدز را ایجاد کرده بودند — جناحی که جنبش «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» قصد نابودی آن را داشت. زمانی که ایلان ماسک، مشاور میلیاردر سابق ترامپ، به دنبال حذف بوروکرات‌ها آمد، این خصومت — همراه با عدم وجود منطق روشن پشت قدرت نرم — این نهادها را به طعمه‌ای آسان تبدیل کرد.

در حالی که با شوکی ناخواسته همراه بود، فرصت بازآفرینی قدرت نرم ایالات متحده به موقع است. ایالات متحده نه تنها اراده محدودی برای دخالت در سازوکارهای جوامع دیگر دارد، بلکه فاقد اعتبار نیز هست. در قرن بیست و یکم، «ملت‌سازی» به گذشته پیوسته است، و هر بوی استعمار یا مداخله سیاسی به تابو تبدیل شده است. برخی از رهبران، از جمله رئیس‌جمهور زامبیا، هاکاینده هیچی‌لما، و رئیس‌جمهور مکزیک، کلودیا شینبام، به قطع کمک‌های ایالات متحده واکنش نشان داده و اساساً گفته‌اند که از شر برنامه‌هایی که مبهم، مداخله‌گر و در ایجاد خودکفایی ناکام بودند، راحت شدند. علاوه بر این، اعتبار لیبرال ایالات متحده با افزایش اقتدارگرایی پوپولیستی در داخل خدشه‌دار شده است.

و با این حال، قلب‌ها و ذهن‌ها همچنان اهمیت دارند. ابداع واژه قدرت نرم توسط نای طنین‌انداز شد زیرا حقیقت ذاتی‌ای را نامگذاری کرد: دوست داشته شدن و مورد تحسین قرار گرفتن مهم است. درک از قدرت، شایستگی، توانایی تکنولوژیکی، نفوذ اقتصادی و خیرخواهی عمومی همچنان ژئوپلیتیک را شکل می‌دهد.

پکن این را به خوبی درک می‌کند: در حالی که ایالات متحده از ابزارهای سنتی خود برای ساخت اعتبار فاصله گرفته است، چین یک تلاش تهاجمی و پرهزینه را برای معرفی خود به عنوان یک بازیگر جهانی قابل اعتماد، حل‌کننده مشکلات و شریک معاملاتی آغاز کرده است. برای هر جانشین ترامپ، یک حمله جذابیت قدرت نرم برای ترمیم روابط پرتنش و بازگرداندن جایگاه‌ها در میزهایی که ترامپ رها کرده یا واژگون کرده بود، ضروری خواهد بود.

اگر قرار

است قدرت نرم ایالات متحده احیا شود، نیازمند پایه‌های منطقی و واقع‌بینانه است که پاسخگوی الزامات ژئوپلیتیک امروز باشد. برای بازآفرینی قدرت نرم، واشنگتن باید اهداف روشن و قانع‌کننده‌ای را بیان کند؛ تاکتیک‌های مؤثر، کم‌هزینه و قابل اندازه‌گیری برای پیشبرد این اهداف تعیین کند؛ و اطمینان حاصل کند که کنگره — و تا حدی، عموم مردم — اهمیت آن را درک می‌کنند. بالاتر از همه، سرمایه‌گذاری‌های آتی در قدرت نرم باید به شدت به منافع امنیت ملی و اقتصادی ایالات متحده، مانند پرورش متحدان خاص، دسترسی به بازارهای خاص، یا ترویج فناوری‌های ایالات متحده، گره خورده باشد.

به‌روزرسانی کمک‌های توسعه‌ای ایالات متحده، به ویژه، باید متمرکزتر و استراتژیک‌تر باشد. این امر می‌تواند با بودجه‌ای کمتر انجام شود، به خصوص اگر واشنگتن کمک‌ها را با متحدانی که اهداف مشترکی دارند، ترکیب کند. قابل ذکر است، اتحادیه اروپا نیز به نظر می‌رسد در مسیری مشابه حرکت می‌کند و بودجه‌ای را پیشنهاد کرده است که بر همکاری بخش خصوصی تأکید دارد و اهداف الزام‌آور هزینه‌های توسعه‌ای را به نفع بودجه‌بندی منعطف‌تر حذف می‌کند که می‌تواند برای پیشبرد منافع مختلف مورد استفاده قرار گیرد. همکاری با جوامع دیاسپورا، شرکت‌ها، سازمان‌های خیریه، دانشگاه‌ها و شهرهای ایالات متحده که به دنبال بازارهای جدید و سرمایه‌گذاری‌ها هستند، می‌تواند به گسترش منابع محدود کمک کند. با همکاری با این نهادها، واشنگتن می‌تواند قطب‌هایی برای فعالیت‌های فرهنگی و مدنی متمرکز بر ارزش‌های ایالات متحده ایجاد کند، علاوه بر تأمین مالی مشترک تبادلات بین‌المللی. چنین تلاش‌هایی همچنین به آشنایی بیشتر آمریکایی‌ها با مزایای دیپلماسی قدرت نرم کمک خواهد کرد.

آینده کمک‌های توسعه‌ای می‌تواند بر یکی از جنبه‌های برنامه توسعه‌ای که بایدن تسریع کرد و ترامپ به دنبال تقویت آن است، استوار باشد: تغییر به سمت سرمایه‌گذاری و تأمین مالی به عنوان جایگزینی برای کمک. در دوره اول خود، ترامپ شرکت سرمایه‌گذاری خصوصی خارج از کشور (Overseas Private Investment Corporation) را با اداره اعتبار توسعه USAID ادغام کرد تا شرکت مالی توسعه بین‌المللی ایالات متحده (DFC) را ایجاد کند. دولت بایدن از این آژانس جدید برای تسریع برنامه اقلیمی خود و کمک به کشورهای آفریقایی برای استفاده از منابع معدنی حیاتی استفاده کرد.

دولت ترامپ اکنون پیشنهاد کرده است که این آژانس را به شدت گسترش دهد و ظرفیت مالی آن را از ۶۰ میلیارد دلار به ۲۵۰ میلیارد دلار افزایش دهد، که عمدتاً با انگیزه رقابت با چین صورت می‌گیرد. در حالی که رویکرد آن سوداگری است تا بشردوستانه، این آژانس می‌تواند ابزاری برای تعمیق روابط ایالات متحده در سطح جهانی و فراهم آوردن مزایای اقتصادی برای جمعیت‌های خارجی با وارد کردن سرمایه و تخصص ایالات متحده باشد. یک DFC بزرگ‌تر و قدرتمندتر حتی می‌تواند یک بلوک ساختمانی کلیدی برای استراتژی‌های قدرت نرم آینده باشد.

در سخنرانی مراسم تحلیف خود در سال ۱۹۶۱، جان اف. کندی، رئیس‌جمهور وقت، کمک‌های توسعه‌ای را ترویج کرد و اعلام کرد: «اگر یک جامعه آزاد نتواند به بسیاری از فقرا کمک کند، نمی‌تواند اندکی از ثروتمندان را نجات دهد.» او در زمانی صحبت می‌کرد که رشد اقتصادی در داخل کشور عمدتاً قوی بود و نابرابری درآمدی متوسط بود. نزدیک به ۶۵ سال بعد، نقل قول کندی را می‌توان به تقسیم‌بندی‌های امروزی در ایالات متحده نیز تعمیم داد. اما تا زمانی که ایالات متحده یک ملت ثروتمند باقی بماند، باید جایی برای سخاوتمندی و بشردوستی وجود داشته باشد. حتی دولت ترامپ نیز در استراتژی نابودگر خود استثنائاتی قائل شده و برخی از بودجه‌ها را برای کمک به ایدز و کمک‌های اضطراری حفظ کرده است.

ممکن است سخت باشد که برای آینده‌ای محدود و کم‌جاه‌طلب برای مشارکت ایالات متحده هیجان‌زده باشیم. اما وظیفه سیاست‌گذاران این است که رویکردهایی را برای پیشبرد منافع ایالات متحده تدوین کنند که با زمان حال مطابقت داشته باشد و به آینده نگاه کند. طرفداران قدرت نرم ایالات متحده می‌دانند که کمک به دیگران در سطح جهانی می‌تواند فرشتگان بهتر کشور را بیدار کند. برای کسانی که معتقدند واشنگتن باید برای ارزش‌های گرانبها ایستادگی کند، و اینکه مردم آمریکا ذاتاً دلسوز هستند، بازسازی قدرت نرم فرصتی را برای برافروختن دوباره آن شعله‌ها فراهم خواهد کرد تا شاید آنها دوباره به تدریج به گرم کردن جهانی سرد کمک کنند.