اعتبار: تصویرسازی از جورج داگلاس
اعتبار: تصویرسازی از جورج داگلاس

پرونده کومی اکنون رسماً یک کمدی از اشتباهات است

من به مدت ۲۱ سال وکیل دعاوی بودم، و با اطمینان می‌توانم بگویم که هرگز شاهد سطح ناکارآمدی حقوقی که اکنون از دولت ترامپ می‌بینیم، نبوده‌ام.

دو داستان را در نظر بگیرید که هر دو فقط در همین هفته رخ داده‌اند. اول، روز دوشنبه، ویلیام فیتزپاتریک، قاضی کشیک فدرال که به مایکل ناچمانوف، قاضی فدرال ناظر بر تعقیب قضایی جیمز کومی، مدیر سابق اداره تحقیقات فدرال، کمک می‌کند، رأیی صادر کرد در مورد یک سری بی‌نظمی‌های رویه‌ای حیرت‌انگیز که از لیندسی هالیگان، دادستان منتخب ترامپ در این پرونده، سرچشمه گرفته بودند.

قاضی کشیک (هنوز) توصیه به رد پرونده نکرد، اما اقدام بسیار غیرمعمولی را انجام داد و به دولت دستور داد اطلاعات محرمانه مربوط به روند هیئت منصفه عالی را منتشر کند، حرکتی که می‌تواند به خوبی پایه و اساس رد پرونده را فراهم آورد.

قاضی دریافت که دادستان‌ها با مکاتبات وکیل و موکل بین کومی و یکی از وکلای سابق او، دانیل ریچمن، که استاد حقوق در دانشکده حقوق کلمبیا و دوست شخصی کومی است، به درستی برخورد نکرده‌اند.

امتیاز محرمانه بودن ارتباط وکیل و موکل در قانون مقدس است و دولت ترامپ نه تنها روال عادی وزارت دادگستری را برای ارزیابی اینکه آیا اطلاعات محرمانه را هنگام اجرای احکام تفتیش علیه ریچمن در دوره اول ریاست جمهوری ترامپ ضبط کرده است یا خیر، نادیده گرفت، بلکه ممکن است از اطلاعات محرمانه برای ارائه پرونده خود به هیئت منصفه عالی استفاده کرده باشد – که نقض فاحش حقوق کومی است.

این تنها شکست دولت در پرونده کومی نیست. قاضی کشیک همچنین نگرانی‌هایی را در مورد اینکه آیا اف‌بی‌آیِ ترامپ «یک الزام اساسی اصلاحیه چهارم قانون اساسی» را هنگام اجرای تفتیش ریچمن رعایت کرده است یا خیر، مطرح کرد.

حکم تفتیش ریچمن به دوره اول ریاست جمهوری ترامپ باز می‌گردد. اف‌بی‌آی تفتیشی را در مورد موضوعی کاملاً بی‌ارتباط اجرا کرد. این اداره در حال تحقیق بود که آیا کومی اموال دولتی را سرقت کرده و اطلاعات دفاع ملی را به طور نامناسب منتقل کرده است یا خیر. تحقیق را متوقف کرد، اما اسناد ریچمن را حفظ کرد. امسال، دوباره به اسناد نگاه کرد، این بار برای تحقیق در مورد جرمی جداگانه.

برای روشن شدن، احکام تفتیش باید محدود و دقیق باشند. مقامات اجرای قانون فقط باید شواهدی را ضبط کنند که به طور بالقوه مرتبط با جرایم زیر تحقیق هستند.

این چیزی نیست که در اینجا اتفاق افتاد. همانطور که اندرو مک‌کارتی، دادستان سابق فدرال، در نشریه نشنال ریویو نوشت: «احکام تفتیش محدودیت‌های زمانی را بر روی مکاتبات ریچمن که اف‌بی‌آی مجاز به جستجوی آن‌ها بود، اعمال کردند.»

مک‌کارتی ادامه داد: «به گفته فیتزپاتریک، این محدودیت‌ها نادیده گرفته شد: دولت فایل‌های دیجیتال را بدون تبعیض جمع‌آوری کرد.»

بنابراین این دومین نقض جدی استانداردهای حقوقی است. اما بیشتر از این هم هست – همچنین به نظر می‌رسد هالیگان با ارائه نادرست یکی از عناصر اساسی حقوق اساسی، هیئت منصفه عالی را گمراه کرده است.

به گفته قاضی کشیک، هنگامی که اعضای هیئت منصفه عالی هالیگان را در مورد استحکام شواهد علیه کومی به چالش کشیدند، هالیگان با «بیان نادرست اساسی و بسیار مضر قانون که به هیئت منصفه عالی القا می‌کند که آقای کومی حق اصلاحیه پنجم را برای عدم شهادت در دادگاه ندارد» پاسخ داد.

به عبارت دیگر، او ممکن است به اشتباه القا کرده باشد که اثبات بی‌گناهی بر عهده کومی است، نه اینکه بار اثبات را به درستی بر عهده دادستانی قرار دهد.

وضع بدتر می‌شود. هالیگان همچنین به نظر می‌رسد به هیئت منصفه عالی اطمینان داده که «آنها نیازی به اتکا به سوابق موجود برای تعیین دلیل محتمل ندارند، بلکه می‌توانند اطمینان داشته باشند که دولت شواهد بیشتری – شاید شواهد بهتری – خواهد داشت که در دادگاه ارائه خواهد شد.»

باز هم، این استاندارد نیست. همانطور که مک‌کارتی نوشت: «ابتدایی‌ترین اصل این است که هیئت منصفه عالی باید شواهد موجود در پرونده را بررسی کند و در مورد شواهد دیگری که دولت ممکن است داشته باشد یا نداشته باشد، گمانه‌زنی نکند.»

به نظر می‌رسد هالیگان روند تضمین کیفرخواست را نیز کاملاً به هم ریخته است. او کیفرخواست سه فقره‌ای را دنبال می‌کرد، اما هیئت منصفه عالی تنها دو فقره را کیفرخواست صادر کرد. با این حال، از طریق یک سری وقایع مرموز، او دو کیفرخواست متفاوت را امضا کرد – یک کیفرخواست اول که، به گفته قاضی کشیک، «نشان می‌داد هیئت منصفه عالی دلیل محتمل برای هیچ فقره‌ای پیدا نکرده است» و یک کیفرخواست دو فقره‌ای که شامل فقره سوم رد شده نبود.

مشکل را بیشتر می‌کند، در جلسه دادگاه روز چهارشنبه، وزارت دادگستری اعتراف کرد که هرگز کیفرخواست دو فقره‌ای را به هیئت منصفه عالی کامل ارائه نکرده است. در عوض، به نظر می‌رسد هالیگان دو فقره تأیید شده را در یک سند جدید کپی کرده و بدون بازگشت به هیئت منصفه عالی، با سرپرست آن گفتگو کرده است.

همانطور که قاضی کشیک نوشت: «اگر این روال انجام نشده باشد، پس دادگاه در قلمرو حقوقی ناشناخته‌ای قرار دارد، زیرا کیفرخواست صادر شده در دادگاه علنی همان سندی نبود که به هیئت منصفه عالی ارائه و توسط آن مورد بررسی قرار گرفته بود.»

جلسه روز چهارشنبه همچنین حاوی یک خبر شوک‌آور دیگر بود. همانطور که همکاران من در اتاق خبر نوشتند، «یکی از زیردستان خانم هالیگان، تایلر لمونز، اذعان کرد که فردی در دفتر معاون دادستان کل به او دستور داده است که در دادگاه علنی در مورد اینکه آیا اسلاف او یادداشتی حاوی دلایل خود برای عدم طرح اتهامات را نوشته‌اند یا خیر، بحث نکند، زیرا این اطلاعات محرمانه است.»

لمونز سپس اعتراف کرد که این یادداشت وجود دارد.

هنوز نمی‌دانیم که آیا بی‌نظمی‌های رویه‌ای هالیگان به پرونده آسیب جدی خواهد زد یا خیر، اما می‌دانم که اگر من در زمانی که وکیل دعاوی بودم به این سطح از سوء عملکرد مرتکب می‌شدم، بلافاصله شغل خود را از دست می‌دادم.

درست زمانی که فکر می‌کردم به اوج ناکارآمدی حقوقی رسیده‌ایم، روز سه‌شنبه رأی دادگاهی را خواندم که باعث شد بفهمم سطوحی از حماقت حقوقی وجود دارد که تصور آن برایم دشوار است.

یک هیئت سه نفره قضات فدرال رأی ۲ به ۱ را صادر کرد و حوزه‌بندی جناحی اخیر تگزاس را که برای ایجاد کرسی‌های امن‌تر برای نمایندگان جمهوری‌خواه در مجلس طراحی شده بود، لغو کرد. رأی اکثریت توسط قاضی جفری براون، منصوب ترامپ، صادر شده است.

اگر شما یک دولت ایالتی باشید، در واقع باختن یک پرونده حوزه‌بندی جناحی دشوار است. دیوان عالی روشن کرده است که برای جلوگیری از حوزه‌بندی‌های جناحی حزبی دخالت نخواهد کرد. اگر می‌خواهید نقشه‌های دیوانه‌واری بکشید تا تعداد رأی‌دهندگان جمهوری‌خواه یا دموکرات را در یک منطقه خاص به حداکثر برسانید، می‌توانید این کار را انجام دهید.

(در حال حاضر) هنوز امکان به چالش کشیدن حوزه‌بندی جناحی بر اساس نژادی وجود دارد، اما پیروزی در چنین پرونده‌هایی دشوار است – به ویژه هنگامی که نژاد و حزب‌گرایی با هم همپوشانی دارند. در جنوب عمیق، به عنوان برجسته‌ترین مثال، رأی‌دهندگان سفیدپوست عمدتاً جمهوری‌خواه و رأی‌دهندگان سیاه‌پوست عمدتاً دموکرات هستند. این امر تشخیص اینکه حزب‌گرایی کجا به پایان می‌رسد و حوزه‌بندی جناحی نژادی آشکار کجا آغاز می‌شود، دشوار می‌کند.

مگر اینکه شما دولت ترامپ باشید. سپس، نامه‌ای به ایالت تگزاس می‌نویسید و به آن دستور می‌دهید ترکیب نژادی حوزه‌های کنگره‌ای خود را تغییر دهد.

این دقیقاً همان کاری بود که وزارت دادگستری انجام داد. دولت ترامپ تگزاس را به حوزه‌بندی جناحی نژادی هنگام ایجاد مناطق متهم کرد، اما سپس تلاش کرد استدلال کند که راه حل برای حوزه‌بندی جناحی نژادی ... یک حوزه‌بندی جناحی نژادی دیگر است. همانطور که دادگاه نوشت: «راه حل برای چنین حوزه‌بندی جناحی نژادی، به گفته وزارت دادگستری، تغییر ترکیب نژادی مناطق توهین‌آمیز است.»

قاضی بسیار تند بود. او نوشت: «باز کردن بسته نامه وزارت دادگستری دشوار است، زیرا حاوی بسیاری از خطاهای واقعی، حقوقی و تایپی است. در واقع، حتی وکلای استخدام شده توسط دادستان کل تگزاس – که ادعا می‌کند متحد سیاسی دولت ترامپ است – نامه وزارت دادگستری را «از نظر قانونی بی‌اعتبار»، «بی‌اساس»، «اشتباه»، «ناشیانه» و «آشفتگی» توصیف می‌کنند.»

در حالی که نمی‌دانیم دادگاه‌ها در نهایت چگونه حکم خواهند داد (تگزاس درخواست تجدیدنظر کرده است و قانون هنوز به نفع حوزه‌بندی‌های جناحی حزبی است)، اکنون کاملاً ممکن است که حزب جمهوری‌خواه کنترل مجلس را تا حدی به دلیل ناکارآمدی دولت ترامپ در دستکاری صحیح مناطق از دست بدهد.

یک لحظه هم فکر نکنید که من به سادگی دو لحظه بد را از آنچه که در غیر این صورت یک رژه از برتری حقوقی است، انتخاب کرده‌ام. در حالی که وکلای خوبی در تیم‌های حقوقی ترامپ وجود دارند (به عنوان مثال، وکیل کل، دی. جان سائر، یک وکیل بسیار مؤثر است)، دروغ‌ها، تحریف‌ها و میان‌برهای تیم ترامپ در پرونده‌ای پس از پرونده‌ای پس از پرونده‌ای پس از پرونده‌ای مشکل ایجاد می‌کنند.

حتی سطوح عادی حزب‌گرایی می‌تواند باعث ناکارآمدی شود. حزب‌گرایان تمایل دارند مشاغل را به بهترین جمهوری‌خواه موجود یا بهترین دموکرات موجود محدود کنند – محدودیتی که می‌تواند تعداد بی‌شماری از نامزدهای واجد شرایط را از لیست خارج کند. اما فرهنگ استبداد این مشکل را تشدید می‌کند.

مستبدان می‌خواهند شما از اراده آنها پیروی کنید، نه قانون؛ آنها وفاداری شخصی را بالاتر از وفاداری حزبی ارزش می‌نهند؛ و تمایل دارند در برابر اختلاف نظر و مخالفت فوران کنند و آن را خیانت بدانند. آنها اغلب بسیار مشتاق به ثروت‌اندوزی هستند و با ثروتمند کردن متحدان خود و مجازات دشمنان خود، وفاداری ایجاد می‌کنند، عدالت در این میان هیچ اهمیتی ندارد.

افراد باصلاحیت و باوجدان معمولاً از چنین محیطی دوری می‌کنند، اما فرصت‌طلبان فاسد آن را دوست دارند. آنها در آن غرق می‌شوند. پس از همه، این بهترین مکان برای رشد آنها است.

ناکارآمدی استبدادی می‌تواند رحمت بزرگی باشد. اگر ارتش روسیه به اندازه ارتش آمریکا حرفه‌ای بود، تقریباً قطعاً مدت‌ها پیش کی‌یف را اشغال کرده بود. روی کاغذ، ارتش روسیه به طرز چشمگیری از ارتش اوکراین برتری داشت، اما دهه‌ها وحشیگری و فساد منجر به آموزش ضعیف سربازان، نگهداری ضعیف وسایل نقلیه و تاکتیک‌های احمقانه و خودکشی‌مانند شده بود.

ناکارآمدی ترامپی نیز رحمتی برای آمریکاست. تا زمانی که قضات آمریکا استقلال خود را حفظ کنند، می‌توانند و بدترین استدلال‌های او را کنار گذاشته و بدترین اقدامات او را مسدود خواهند کرد. به این ترتیب، او در واقع کار را برای قضات برای مقاومت در برابر بدترین انگیزه‌هایش آسان‌تر می‌کند. او موقعیت حقوقی خود را تضعیف می‌کند. او شرایطی را ایجاد می‌کند که باعث می‌شود در پرونده‌هایی که رهبران بهتر و مؤثرتر می‌توانستند برنده شوند، شکست بخورد.

ترامپ همچنان در سیاست آمریکا در حالت تهاجمی است. هر روز دولتش قوه قضائیه را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد. هر روز، جنبش مگا او به مخالفانش حمله کرده و آنها را می‌ترساند. هر روز، او در حال پیشروی است. مریدانش اغلب با مهارت نمی‌جنگند، اما می‌جنگند، و سخت می‌جنگند.

وقتی ترامپ عصبانی است، تمایل به تشدید دارد، نه عقب‌نشینی (و تنها به عنوان آخرین راه چاره عقب‌نشینی می‌کند)، و حتی بی‌کفایت‌ترین افراد نیز می‌توانند راه خود را پیدا کنند اگر به اندازه کافی قدرتمند، بی‌رحم و بی‌وقفه فشار آورند تا نهادهای رقیب فرو بریزند، شکاف بردارند و سقوط کنند.