ویدئو از ویل ماتسودا
ویدئو از ویل ماتسودا

آمریکا در حال تله‌گذاری برای خود است

عکس پرتره لیدیا پولگرین

در واشنگتن، یک دهه قطبش خشن، طولانی‌ترین تعطیلی دولت را به ما تحمیل کرد. اما یک باور در هر دو جناح پایدار مانده است: اینکه نظم جهانی، که توسط ایالات متحده ساخته و رهبری می‌شود، تحت تهدید چین قرار دارد، که قصد دارد جایگاه برحق آمریکا را در صدر آن غصب کند.

عبارتی وجود دارد که این نظریه را خلاصه می‌کند: تله توسیدید، که به درگیری خشونت‌آمیزی اشاره دارد که وقتی یک قدرت در حال ظهور، هژمون حاکم را به چالش می‌کشد، رخ می‌دهد. در زمان توسیدید، آتن بود که برتری اسپارت را تهدید کرد و سپس آن را از آن خود ساخت. اما این الگویی است که بارها در طول تاریخ تکرار شده است، و جاه‌طلبی و تجاوز چالشگر تقریباً همیشه به خونریزی ختم شده است.

دوره دوم ریاست‌جمهوری ترامپ این فرض را دگرگون کرده است. با انبوهی از آشوب، دولت او به تنهایی به تخریب ریشه‌ای نظم جهانی‌ای که آمریکا ساخته بود، پرداخته است – با تهدید به تهاجم، اعمال تعرفه‌های تنبیهی بی‌رویه و تقریباً رها کردن اتحادهای دیرینه. در مقابل، چین عمدتاً با اصرار سرسختانه بر وضع موجود واکنش نشان داده است. در یک چرخش خیره‌کننده، این آمریکا است، نه چین، که مصمم به فعال کردن تله توسیدید به نظر می‌رسد. در اوج قدرت جهانی، آمریکا در حال سرنگون کردن خود آمریکاست.

اجماع دوحزبی، که اکنون نشانه‌هایی از ضعف را نشان می‌دهد، بر پایه خوانش نادرست از نیات چین بنا شده بود. این، حداقل، استدلال مقاله تحریک‌آمیز اخیر است که در مجله "امنیت بین‌الملل" (International Security) دانشگاه اِم‌آی‌تی توسط سه محقق آسیای شرقی منتشر شده است. نویسندگان می‌نویسند: «چین یک قدرت حافظ وضع موجود است که نگران ثبات رژیم داخلی است، و همچنان بیش از آنکه به سمت بیرون گرایش داشته باشد، به درون خود متمرکز است.»

این تحلیل روشن‌بینانه بر اساس بررسی مجموعه‌ای وسیع از اسناد و انتشارات چینی، از سخنرانی‌های رسمی تا برنامه‌های درسی مدارس، انجام شده است. نتایج حیرت‌انگیز بودند. نویسندگان دریافتند که نگرانی‌های ارضی اعلام شده چین، فراتر از ادعای دیرینه این کشور بر تایوان و مناطق مرزی نسبتاً کوچک نیست. آن‌ها می‌نویسند: «اهداف چین روشن، پایدار و محدود هستند.»

بخش عمده‌ای از سیاست خارجی چین، به جای صدور ایدئولوژی خود به خارج، با هدف تقویت قدرت حزب کمونیست در داخل کشور است. آنچه ناظران خارجی به عنوان اقدامات تهاجمی تلقی می‌کنند، اغلب با هدف حل مشکلات داخلی است. به عنوان مثال، ابتکار "کمربند و جاده" این کشور را در نظر بگیرید، که برخی آن را تلاشی شبه‌امپریالیستی برای جلب وفاداری کشورهای در حال توسعه می‌دانند. یکی از نویسندگان این مقاله، زنوبیا چان، محقق روابط بین‌الملل و استاد دانشگاه جورج‌تاون، گفت که این ابتکار بیشتر ناشی از ملاحظات داخلی است تا جاه‌طلبی جهانی.

او به من گفت: «بسیاری از آن ناشی از نیازهای داخلی، ظرفیت صنعتی مازاد پس از بحران مالی جهانی است.» او افزود که چین در بیشتر موارد سعی نکرده است از این سرمایه‌گذاری‌ها به عنوان اهرم برای جاه‌طلبی‌های جهانی خود استفاده کند، فراتر از مطالبه دیرینه خود مبنی بر پایبندی شرکایش به سیاست "یک چین" و عدم به رسمیت شناختن استقلال تایوان. قطعاً از کشورهای در حال توسعه نخواسته است که بین این کشور و ایالات متحده یکی را انتخاب کنند.

چین، البته، به سختی می‌تواند یک بازیگر بافضیلت یا حتی خوش‌خیم در صحنه جهانی باشد. تجاوز این کشور در دریای چین جنوبی، سرکوب وحشیانه در سین‌کیانگ، سرکوب هنگ‌کنگ و تمایل بی‌امان برای ادعای تایوان – هر آنچه مردم تایوان بخواهند – چالش‌های جدی برای صلح و نظم در آسیا ایجاد می‌کند و اصول اولیه حقوق بشر را به چالش می‌کشد. نزاع دیپلماتیک رو به تشدید با ژاپن، تعلیق واردات غذاهای دریایی و توصیه به شهروندان برای خودداری از سفر به آنجا، ظرفیت چین برای تهدید را نشان می‌دهد.

اما این اقدامات، هرچند بی‌رحمانه، بسیار کمتر از یک بازآرایی اساسی جهان است. به نظر می‌رسد چین در حال تأیید آنچه ادعاهای تاریخی و اختیارات داخلی خود در چارچوب سیستم موجود می‌داند، است و قوانین را به گونه‌ای خم می‌کند که ایالات متحده، به ویژه تحت ترامپ، به سختی در موقعیتی است که به آن اعتراض کند. این تمایز مهم است: قدرتی که از وضع موجود دفاع می‌کند، حتی به صورت تهاجمی، چالش‌های متفاوتی را نسبت به قدرتی که به دنبال بازسازی جهان به تصویر خود است، ایجاد می‌کند.

به هر حال، شاید فکر کردن به یک قدرت واحد که بر جهان نظارت می‌کند، منسوخ شده باشد. اِما اَشفورد در کتاب جدید و پرشور خود، «اول در میان برابرها» می‌نویسد: «مسئله صرفاً این نیست که ایالات متحده در حال افول نسبی است، یا حتی اینکه چین در حال صعود است، بلکه این است که در مقایسه با دهه‌های قبل، قدرت به طور گسترده‌تر و توسط قدرت‌های مختلف در مناطق گوناگون نگهداری می‌شود.» «ایالات متحده و چین از بقیه جلوتر هستند، اما بسیار کمتر از همتایان خود در دوران جنگ سرد.» پیچیدگی چندقطبی، نه رویارویی دوقطبی، آینده است.

می‌توان گفت ترامپ به خوبی به این واقعیت واکنش نشان نمی‌دهد. از تهدیدات جنون‌آمیز او، تهدید اخیر که اشاره به اقدام نظامی علیه نیجریه داشت – به این دلیل که «همچنان اجازه کشتار مسیحیان را می‌دهد» – شاید گویاترین نشانه از سرخوردگی او باشد. البته، ایالات متحده همیشه طبق قوانین خود عمل کرده است. اما ترامپ حتی یک ظاهر وفاداری به اصول را رها کرده است. پراتاپ بهانو مهتا، دانشمند علوم سیاسی، به من گفت: «این یک چیز است که بگوییم: برخی قوانین بین‌المللی وجود دارند که شامل حال ما نمی‌شوند. این یک چیز دیگر است که بگوییم: من واقعاً اهمیتی نمی‌دهم که قانون بین‌الملل چیست.»

چه ترامپ باشد چه نباشد، ماجراجویی نظامی دو دهه گذشته به نشانه‌ای آشکار از افول تبدیل شده است. وَن جکسون، محقق سیاست خارجی مترقی و نویسنده کتاب «خطر رقابت» به من گفت: «اگر مجبور باشیم برای حفظ برتری، به کشوری که تهدیدی برای ما نیست حمله کنیم و یک کمپین جهانی ضد تروریسم را آغاز کنیم، به وضوح در حال افول هستیم.» «همیشه در این چرخه‌های تاریخی اینگونه بوده است که وقتی قدرت غالب شروع به سرمایه‌گذاری و ایفای نقش نظامی در سطح جهانی می‌کند، قدرت‌های در حال ظهور که نقش اقتصادی مهم‌تری را در سطح جهانی ایفا می‌کنند، پا پیش می‌گذارند.»

تاریخ مملو از نمونه‌هایی از خطرات تجاوز برای قدرت‌های رو به افول است – حماقت نظامی صلیبی اسپانیا در قرن شانزدهم، پذیرش ناسیونالیسم قومی توسط امپراتوری عثمانی متأخر، تلاش بیهوده بریتانیا برای چسبیدن به موقعیت امپراتوری غیرقابل پایداری خود بین جنگ‌های جهانی. هر کدام به یک شیوه پایان یافتند: از دست دادن شگفت‌انگیز سریع قدرت و اعتبار در صحنه جهانی.

شاید دقیقاً این اتفاق در حال رخ دادن نباشد. با وجود تمام تهدیدات ترامپ برای اقدام نظامی در خارج از کشور، به استثنای حملات هوایی کوتاه به سایت‌های هسته‌ای ایران و بمباران قایق‌های کوچک در کارائیب، به نظر می‌رسد او بیشتر علاقه‌مند به استقرار ارتش برای پلیس کردن شهروندان آمریکایی است. تا حدی، این ممکن است برای آموزش نیروها باشد – همانطور که او به مقامات نظامی گفت – برای ماجراجویی‌های خارجی. اما دشوار است که فکر نکنیم جنگیدن با مردمی که در شهرهای تحت اداره دموکرات‌ها زندگی می‌کنند، خود یک هدف است.

به همین ترتیب، جنگ تعرفه‌ای تهاجمی ترامپ کمتر به جهان مربوط می‌شود تا آنچه به نظر می‌رسد. قرار بود این تبادل، زمین بازی را با کشورهایی که آمریکا را «تیغ می‌زنند» هموار کند و کشورهایی را که سیاست‌هایشان به آمریکایی‌ها آسیب می‌رساند، مجازات کند. (فنتانیل یک نمونه اصلی است.) اما استدلال‌های اخیر دیوان عالی درباره استفاده ترامپ از تعرفه‌ها روشن کرد که این عوارض عمدتاً از آمریکایی‌ها پول جمع‌آوری می‌کند و قدرت قانون اساسی کنگره در خصوص بودجه را دور می‌زند. به طور خلاصه، تعرفه‌ها ظاهری جهانی داشتند اما تأثیری محلی بر جای گذاشتند.

این امر منجر به طعنه‌ای مقاومت‌ناپذیر می‌شود. آمریکا تحت ترامپ، به جای عقب راندن چین، ممکن است شبیه آن شود. کشور در این مسیر است: شیفته ثبات رژیم و مایل به استفاده از هر وسیله‌ای برای کنترل مردم خود؛ به شدت از مرزهای نزدیک خود محافظت می‌کند در حالی که عمدتاً علاقه‌ای به رهبری جهان ندارد؛ و در فضایی از پیروزی قوم‌گرایانه، یک کیش شخصیت حول رهبر مستبد خود می‌سازد.

ترامپ، با وجود سخنرانی‌های پر از توهین در کمپین‌های انتخاباتی‌اش، هرگز واقعاً یک "باز شکاری" در قبال چین نبوده است، حتی اگر برخی از اطرافیانش برای سیاست‌های تهاجمی‌تر برای خنثی کردن قدرت چین پیشتاز بوده‌اند. در واقع، او اغلب شی جین‌پینگ، مردی که نوعی قدرت تقریباً نامحدود دارد که ترامپ به وضوح مشتاق آن است، را مورد تمجید قرار داده است. ترامپ ماه گذشته در دیدارشان در کره جنوبی با چاپلوسی گفت: «رئیس‌جمهور شی یک رهبر بزرگ از یک کشور بزرگ است.»

این ستایش در حالی صورت می‌گیرد که ایالات متحده در حال عقب‌نشینی از نهادهای چندجانبه‌ای است که خود به ایجاد آن‌ها کمک کرده بود – سازمان ملل متحد، سازمان جهانی بهداشت و غیره. در مورد گروه ۲۰، که این آخر هفته در آفریقای جنوبی آغاز می‌شود، ترامپ ماه‌ها پیش اعلام کرد که در آن شرکت نخواهد کرد و به جای خود معاون رئیس‌جمهور، جی.دی. ونس، را اعزام خواهد کرد. ونس نقش سگ حمله سرزنش‌کننده را ایفا کرده است، به اروپایی‌ها در مورد آزادی بیان درس داده و رئیس‌جمهور ولودیمیر زلنسکی اوکراین را سرزنش کرده است. فقط می‌توان تصور کرد که او در ژوهانسبورگ چه می‌توانست بگوید.

اما هرگز نخواهیم دانست، زیرا ترامپ اوایل این ماه ناگهان اعلام کرد که ایالات متحده به طور کامل این نشست را تحریم خواهد کرد و به طور پوچ ادعا کرد که سفیدپوستان آفریقای جنوبی قربانی آزار و اذیت و خشونت نسل‌کشی توسط اکثریت سیاهپوست این کشور هستند. ترامپ در شبکه‌های اجتماعی نوشت: «تا زمانی که این نقض حقوق بشر ادامه یابد، هیچ مقام دولتی ایالات متحده شرکت نخواهد کرد.» سپس روز پنجشنبه، دولت دوباره تغییر مسیر داد و درخواست کرد که با این حال یک هیئت کوچک و سطح پایین اعزام کند، اگرچه در بحث‌های اجلاس شرکت نخواهد کرد.

چین بازی بسیار طولانی‌تر و پیچیده‌تری را انجام می‌دهد. لی کیانگ، نخست‌وزیر چین و فرستاده ارشد شی، در ژوهانسبورگ خواهد بود، همراه با گروه عظیمی از مقامات، آماده گفتگو با اقتصادهای بزرگ جهان در مورد مشکلات و امکانات نظم چندقطبی نوظهور.

با کمرنگ شدن برتری‌اش، ایالات متحده اکنون با یک انتخاب روبرو است: با ملت‌های در حال ظهور به عنوان شرکای محترم در ساختن جهانی جدید، عادلانه‌تر و چندقطبی روبرو شود یا به دنبال قدرت پرهزینه و شکننده ناشی از سلطه باشد. ترامپ دومی را انتخاب کرده است؛ چین، به نظر می‌رسد، اولی را دنبال می‌کند. تاریخ به ما می‌گوید کدام مسیر به صلح و رفاه می‌انجامد و کدام راه به ویرانی.