بازمانده سوءاستفاده، لیزا فیلیپس، در یک کنفرانس مطبوعاتی در واشنگتن، ۱۸ نوامبر. عکس از مهمت اِسر/زوما پرس
بازمانده سوءاستفاده، لیزا فیلیپس، در یک کنفرانس مطبوعاتی در واشنگتن، ۱۸ نوامبر. عکس از مهمت اِسر/زوما پرس

شکست نخبگان قرن بیست و یکم: ماجرای اپستین

داستان اپستین در واقع درباره دختران بی‌محبتی است که توسط والدین و «کسانی که امور را اداره می‌کنند» رها شده‌اند.

ما هنوز به جفری اپستین می‌اندیشیم. اولین بار چند روز پس از مرگ او در ۱۰ اوت ۲۰۱۹، در همین صفحات درباره‌اش نوشتم. چرا داستان او این‌قدر بر آگاهی آمریکا چنگ انداخته است؟

باید گفت که این یک نمایش وحشتناک اخلاقی است. از کیفرخواست فدرال که پس از دستگیری او به اتهام قاچاق جنسی در ۶ ژوئیه ۲۰۱۹ منتشر شد: «اپستین ده‌ها دختر زیر سن قانونی را با اغوای آن‌ها برای انجام اعمال جنسی در ازای پول، مورد سوءاستفاده و استثمار جنسی قرار داد.» آن‌ها «در زمان سوءاستفاده او، ۱۴ ساله بودند و به دلایل مختلف، اغلب به شدت در معرض آسیب‌پذیری بودند.» برخی از آن‌ها «به صراحت به او گفتند که زیر سن قانونی هستند.»

جنبه توطئه نیز وجود دارد: پیشینه او برای قدرتمندترین افراد در آمریکا شناخته شده بود و بسیاری از آن‌ها به نظر می‌رسید با حضور خود از او حمایت می‌کردند.

رازهایی نیز در میان است که تنها یکی از آن‌ها نحوه مرگ اوست. او در یک سلول ویژه، تحت مراقبت از خودکشی بود، یک زندانی با ارزش بالا و شهرت بین‌المللی. اما نگهبانان به نحوی مراقب نبودند، دوربین‌ها کار نمی‌کردند. مرگ او در نیمه شب یک آخر هفته تابستانی، در حالی که منهتن خالی از سکنه بود، رخ داد. به این معنی که عملاً هیچ فرد باتجربه و کاردانی در هیچ کجای پست‌های خبری یا زندان در حال انجام وظیفه نبود. دقیقاً زمانی که یک قاتل حرفه‌ای ممکن است کسی را بکشد. خودکشی معمولاً کار فردی در اوج پریشانی عاطفی است. یک حرفه‌ای همه چیز را برنامه‌ریزی می‌کند.

این یک راز است که چرا رئیس‌جمهور ترامپ تغییر مسیر داد و تلاش کرد مانع از افشای اطلاعات شود. آیا به این دلیل است که نام او در تمام پرونده‌ها بود؟ اما مردم انتظار این را داشتند، او سال‌ها با اپستین دوست بود، همه عکس‌ها را دیده‌اند. شهرت خود او با زنان همیشه در سطح پایین و غیر اخلاقی بوده است. یک رسوایی زمانی اتفاق می‌افتد که مردم شگفت‌زده شوند. آیا او از مطبوعات، از دموکرات‌ها می‌ترسد؟ از کی تا حالا؟ این‌ها همه در نظر گرفته شده است. یکی از دستیاران گهگاه رئیس‌جمهور بدون شوخی به من گفت که آقای ترامپ می‌ترسد انتشار تمام اسناد ممکن است روند قضایی مانند شهادت هیئت منصفه را آشکار کند و آقای ترامپ نمی‌خواهد به نظر برسد که در حال غصب اختیارات قضایی است. گفتم، آه لطفاً، او هیچ سابقه‌ای در ترس از غصب اختیارات قضایی ندارد.

آقای ترامپ معمولاً از جسارت نمی‌ترسد - تعرفه برای همه! چرا اینجا جسارتی ندارد؟ من این پرونده‌ها را عمومی می‌کنم و این کار را بر خلاف منافع خودم انجام می‌دهم، می‌دانم که دشمنانم از آن علیه من استفاده خواهند کرد. اما حقیقت مهم‌تر است! سپس به ازبکستان بروید و جنگی را حل کنید. این یک حرکت ترامپی است، نه این کشمکش‌های احمقانه‌ای که انجام داده است.

اما من فکر می‌کنم داستان به دلیلی عمیق‌تر باقی می‌ماند، چیزی که بر وجدان ملی ما اثر می‌گذارد – چیزی که به سختی قابل بیان است و فقط وجود دارد، مانند ابری که همه ما در آن فعالیت می‌کنیم.

آنچه داستان اپستین واقعاً درباره آن است، دختران بی‌مهر است. این درباره کودکانی در این کشور است که از آن‌ها مراقبت نمی‌شود، و به حال خود رها شده‌اند. این درباره نوجوانانی است که از جایی می‌آیند که هیچ‌کس به اندازه کافی اهمیت نمی‌داده، به اندازه کافی توانا نبوده، یا مسئولیت‌پذیر نبوده و مراقب آن‌ها نبوده است. این‌گونه بود که اکثر آن دختران سر از اتاقی با جفری اپستین درآوردند.

این چیزی است که سوءاستفاده‌کنندگان جنسی کودکان می‌دانند: هیچ‌کس پشت این بچه نیست. مادر حواس‌پرت است یا مواد مخدر مصرف می‌کند، پدر در صحنه نیست یا اهمیت نمی‌دهد. بچه‌ها تنها هستند. شکارچیان می‌توانند این را بوییده، این طبیعت بی‌دفاع طعمه‌هایشان را.

این همان چیزی است که کیفرخواست اپستین وقتی کودکان را «به‌ویژه آسیب‌پذیر» خواند، منظور داشت.

این همان چیزی است که ویرجینیا جوفری در خاطرات پس از مرگش، «هیچ‌کس نیست دختر»، گزارش می‌کند. او می‌گوید از ۷ سالگی مورد سوءاستفاده جنسی پدرش قرار گرفته و بعدها توسط یکی از دوستان والدینش مورد آزار قرار گرفته است. او در ۱۴ سالگی فراری بود، در خیابان‌ها و با خانواده‌های سرپرست زندگی می‌کرد. می‌دانید چه کسی او را به اولین قرارش با اپستین رساند؟ پدرش. (همکار جوفری در خاطراتش گزارش می‌دهد که پدر جوفری «به شدت» ادعاهای او را رد کرده است.)

این نوع درد را می‌توان در اشک‌های قربانیان اپستین در صبح سه‌شنبه در کاپیتول هیل دید، در حالی که آن‌ها عکس‌های خود را در ۱۵ و ۱۶ سالگی - همان‌طور که وقتی در دام اپستین افتادند - بالا گرفته بودند.

بر حسب اتفاق، نیویورک تایمز اخیراً در مورد اسناد دادگاهی تازه منتشر شده گزارشی ارائه کرد که حاوی اطلاعات جدیدی درباره دختری است که در اتهامات علیه نماینده سابق فلوریدا، مت گیتز، دخیل بود. مقدمه گزارشگر، مایکل اشمیت: «او ۱۷ ساله و دانش‌آموز سال سوم دبیرستان در فلوریدا بود. او در مک‌دونالدز کار می‌کرد. و در پناهگاه بی‌خانمان‌ها زندگی می‌کرد.» او به امید خرید ارتودنسی برای دندان‌هایش، به وب‌سایت «همراهی» رفت، درباره سن خود دروغ گفت و، طبق ادعاها، به مرور زمان در یک مهمانی با آقای گیتز آشنا شد. کمیته اخلاق مجلس تشخیص داد که شواهد قابل توجهی وجود دارد که آقای گیتز با این دختر رابطه جنسی داشته است. او این اتهام را رد می‌کند و دوباره به تایمز رد کرد. او بعدها توسط آقای ترامپ برای دادستان کل انتخاب شد و در پی طوفان ناشی از آن، از کنگره کناره‌گیری کرد. دختر از دبیرستان ترک تحصیل کرد و نقل مکان نمود.

افراد عادی و آسیب‌دیده همه این‌ها را به صورت جزئی می‌دانند، اما ثروتمندان و موفق‌ها فقط به صورت انتزاعی. حتی بدترینِ دومی‌ها که نمی‌توانند والدین خوبی باشند، منابعی برای ایجاد حمایت از فرزندانشان دارند - درمانگران، مشاوران، پرستاران، مربیان از انواع مختلف. اما کسانی که منابع ندارند، هیچ ساختار یا حمایتی به فرزندان خود نمی‌دهند.

به نوعی، می‌دانید برای حفاظت از فرزندانشان به چه کسانی تکیه می‌کنند؟ «کسانی که امور را اداره می‌کنند.» مدارس، تجار، «ساختار قدرت» که نظم جامعه را تأمین می‌کند. اما در چند دهه گذشته، این افراد از ایده اقتدار اخلاقی، یا اینکه باید آن را به کار گیرند، شرمنده شده‌اند. آن‌ها دیگر به اقتدار خودشان احترام نمی‌گذارند. هیچ‌کس نمی‌خواهد پیرمردی باشد که می‌گوید: «در آن خانه با دختران نوجوان که می‌آیند و می‌روند چه خبر است؟» هیچ‌کس نمی‌خواهد «کارن» باشد. هیچ‌کس نمی‌خواهد ناپخته یا خشک‌مغز باشد. پس همه چشم بستند. آن‌ها مشغول، حواس‌پرت، در حال آماده شدن برای سفری با هواپیمای اپستین بودند.

بخش مربوط به افراد مشهور در این داستان این است که آن‌ها فقط افراد مشهور نبودند. آن‌ها قدرتمندترین و موفق‌ترین افراد در آمریکا بودند. و دوستی و ارتباط خود را با او پس از ۳۰ ژوئن ۲۰۰۸، زمانی که او برای اولین بار در فلوریدا به اتهام درخواست فحشا از افراد زیر سن قانونی اعتراف کرد، حفظ کردند. قبل از آن تاریخ او «جفری اپستین، میلیونر خوشگذران» بود. پس از آن تاریخ او یک مجرم بود که از کودکان سوءاستفاده می‌کرد.

شما نمی‌توانستید او را بشناسید، زیرا اگر شما یکی از موفق‌ترین افراد در آمریکا هستید، وظیفه شماست که از کسانی که علیه کودکان این کشور مجرمانه رفتار می‌کنند دوری کنید، نه اینکه به قدرت او اضافه کنید: «این بیل گیتس است»، «آن بیل کلینتون است.» «جفری همه افراد مهم را می‌شناسد، راه فراری از او نیست.»

بخشی از آنچه این داستان را پیش می‌برد، «توطئه‌انگاری» یا «رمز و راز» نیست، بلکه احساس خیانت است. «آمریکا همه چیز را به شما داد و شما حتی نمی‌توانید استانداردهایی را تقلید کنید که ممکن است از فرزندان ما محافظت کند؟»

داستان اپستین یک شکست دیگر برای نخبگان قرن بیست و یکم بود. این عراق نبود یا بحران اقتصادی ۲۰۰۸ یا مرزهای باز، اما بخشی از همان مجموعه بود و یک ضربه فرهنگی وارد می‌کند که سال‌ها آن را احساس خواهیم کرد.