به عنوان یک کتابدار، سؤالات زیادی از من پرسیده میشود. یکی از سؤالاتی که بیشتر میشنوم این است: آیا کتابهای صوتی هم «خواندن» محسوب میشوند؟
بسیاری از مردم اینگونه فکر نمیکنند. غرور — و حتی تکبر — خاصی در مورد «اهل کتاب بودن» وجود دارد. گفتن اینکه شما فقط به یک کتاب گوش دادهاید، معمولاً با حالتی شبیه به عذرخواهی بیان میشود. یک نظرسنجی اخیر NPR-Ipsos نشان داد که ۴۱ درصد از بزرگسالان معتقد نیستند کتابهای صوتی «خواندن» به حساب میآیند. یکی از دوستانم که در مورد این موضوع با همسرش بحث میکند، یک بار به یادماندنی به من گفت که گوش دادن به یک کتاب مانند دیدن یک تئاتر موزیکال در نیوجرسی است به جای صحنه برادوی. نزدیک است، اما اصل ماجرا نیست.
من خودم هم قبلاً همین حس را داشتم. چند سال پیش، در یک بار فرودگاه نشسته بودم، متوجه مردی کنارم شدم که در گوشی خود اسکرول میکرد و یک صدای رباتیک با سرعت بالا هر کلمه را بلند میخواند. ابتدا فکر کردم بیمعنی است. سپس متوجه شدم که او نابیناست و از قابلیتی در آیفونش استفاده میکند که متن روی صفحهاش را میخواند. با تماشای او — غرق در کلمات، درک معانی آنها — به نظرم رسید که او درست مثل من که با چشمانم میخواندم، داشت میخواند.
از آنجایی که من نارساخوانی دارم (دیسلکسیا)، خواندن هرگز برایم آسان نبوده است. پس از آن ملاقات اتفاقی، یک قابلیت دسترسی مشابه را در آیفون خودم امتحان کردم. این یک مکاشفه بود. برای اولین بار، میتوانستم بدون زحمت با متن پیش بروم، ایدهها را جذب کنم و به روشی که قبلاً نمیتوانستم تمرکز کنم.
تجربه من غیرمعمول نیست؛ تعاریف ما از «خواندن» با نحوه خواندن واقعی افراد در امروز همگام نشده است.
خواندن همدلی، تمرکز و تفکر انتقادی را تقویت میکند. اما به نظر میرسد ما کمتر و کمتر از خواندن لذت میبریم. یک مطالعه اخیر توسط محققان دانشگاه کالج لندن و دانشگاه فلوریدا که در iScience منتشر شد، کاهش بیش از ۴۰ درصدی در مطالعه روزانه برای لذت در ایالات متحده طی دو دهه گذشته را نشان داد.
در عین حال، گوش دادن به کتابها رو به افزایش است — روندی که کتابخانهها و ناشران از نزدیک شاهد آن هستند. فروش کتابهای صوتی در ایالات متحده سال گذشته به حدود ۲.۲ میلیارد دلار رسید. در کتابخانه عمومی نیویورک، گردش کتابهای صوتی در پنج سال گذشته ۶۵ درصد افزایش یافته است، در حالی که گردش کتابهای چاپی و الکترونیکی ثابت مانده — الگویی که در سراسر کشور مشاهده میشود. محتوای صوتی از کتابهای الکترونیکی در افزایش رشد پیشی گرفته است.
بنابراین شاید، حتی در حالی که روش سنتی خواندن کتابها رو به افول است، رفع انگ از کتابهای صوتی راهی به سوی تفکری ظریفتر درباره سواد ارائه میدهد.
بخشی از این سردرگمی ناشی از نحوه تفکر ما درباره عملکرد خواندن است. یادگیری خواندن با چشم با رمزگشایی، یعنی ارتباط دادن حروف به صداها و معانی آغاز میشود. اما هنگامی که این مسیرها ساخته شدند، مغز از همان شبکه زبان برای درک کلمات استفاده میکند، چه از طریق بینایی و چه از طریق صدا. یک مطالعه در سال ۲۰۱۹ در مجله علوم اعصاب توسط محققان دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، نشان داد که مغز افراد در حال خواندن یا گوش دادن به داستانهای یکسان، معانی را تقریباً به یک شیوه پردازش میکند. گوش دادن متمرکز همان شبکهها را فعال میکند که مطالعه چاپی فعال میکند.
گوش دادن معمولی یا حواسپرت، مانند پخش یک کتاب صوتی در حین انجام کارهای خانه، به نظر نمیرسد این شبکهها را به طور کامل درگیر کند. اما گوش دادن دقیق میتواند همان درک مطلب مطالعه چاپی را ارائه دهد — و برای برخی، به ویژه کسانی که ناتوانی در خواندن دارند، گوش دادن دقیق میتواند درک مطلب را بهبود بخشد و به آنها کمک کند تا با داستان همراه بمانند.
در بسیاری از کلاسهای درس، دانشآموزان هنوز پیشرفت خود را در دفترچههای ثبت مطالعه که صفحات خوانده شده را ذکر میکنند اما زمان گوش دادن را خیر، پیگیری میکنند و این پیام را میدهند که فقط متن چاپی مهم است. ما باید به دانشآموزان برای گوش دادن به کتابها نیز اعتبار بدهیم.
نوجوانانی که روزانه برای لذت مطالعه میکنند، تمایل به توسعه مهارتهای قویتر و نمرات بالاتر در مدرسه دارند — به طور متوسط، تقریباً معادل یک سال و نیم جلوتر، طبق دادههای سازمان همکاری و توسعه اقتصادی در مورد عملکرد دانشآموزان در کشورهای عضو. برخی تحقیقات نشان میدهد که آنها همچنین احتمال بیشتری دارد که در آینده نیز برای لذت مطالعه کنند. طبق نظرسنجی سال گذشته توسط صندوق ملی سواد بریتانیا، جوانانی که با کتابهای صوتی و پادکستها بزرگ شدهاند، از قبل ترجیح خود را برای گوش دادن به جای خواندن متن سنتی گزارش کرده بودند. و جفت کردن متن چاپی و صوتی نشان داده شده است که درک مطلب را برای برخی از خوانندگان با مشکل، به ویژه زمانی که رمزگشایی متن نوشته شده یک مانع است، بهبود میبخشد.
من این را از نزدیک میدانم. من همیشه خودم را یک خواننده نمیدیدم. آن ملاقات اتفاقی در فرودگاه این را تغییر داد. یکی از اولین کتابهایی که با استفاده از فناوری تبدیل متن به گفتار برای لذت خواندم، زندگینامه بنجامین فرانکلین اثر والتر آیزاکسون بود. من آن روش گوش دادن و دنبال کردن را فقط برای مطالعه کاری استفاده میکردم، و قطعاً هرگز برای کتابی به آن بلندی استفاده نکرده بودم. اما آن را در برنامه Kindle روی آیفونم باز کردم، قابلیت تبدیل متن به گفتار را روشن کردم، و جایی در اواسط زندگی فرانکلین در فیلادلفیا، متوجه شدم که عمیقاً درگیر کتاب شدهام. این یک حس جدید بود، حسی که هرگز تصور نمیکردم داشته باشم، و بیشتر از آن میخواستم.
من اکنون به روشی میخوانم که برایم مناسب است. گاهی اوقات گوش میدهم، اما بیشتر اوقات با شنیدن کلمات در حالی که متن را در آیفون یا آیپد خود دنبال میکنم، میخوانم. متن در حالی که یک صدای مصنوعی بلند میخواند اسکرول میشود، و تمرکز من را ثابت و سرعت مرا پایدار نگه میدارد. این روشی است که من همه چیز را میخوانم — ایمیلها، گزارشها، مقالات و کتابها.
من اکنون بیشتر از هر زمان دیگری میخوانم. فقط هفته گذشته، چند کتاب را مرور کردم. به «چرخش به سمت پرندگان: قدرت و زیبایی توجه کردن» گوش دادم که توسط نویسندهاش، لیلی تیلور، خوانده شد؛ و «شهر و کشور»، رمانی از برایان شیفر، و «شکارچی شکارچی بوفالو» اثر استفن گراهام جونز را خواندم، هر دو در حالی که به صدای مصنوعی گوش میدادم و متن را دنبال میکردم. به قالب فکر نمیکردم. من به سادگی در حال خواندن بودم.
دهها میلیون نفر اکنون به روش من میخوانند، با استفاده از ابزارهایی که به آنها امکان میدهد در حین دنبال کردن متن گوش دهند، تغییری که دانشمندان آن را خواندن دووجهی توصیف میکنند. پلتفرمها در حال بازطراحی خواندن حول محور متن به علاوه صوت هستند بدون اینکه هرگز آن را به این نام بنامند.
بخش فزایندهای از جوانان اکنون هنگام پخش برنامههای تلویزیونی یا فیلمها از زیرنویس یا کپشن استفاده میکنند. حتی شرکتهایی که زمانی با چاپ تعریف میشدند، مانند نیویورک تایمز و دیگر ناشران بزرگ، اکنون مقالاتی را با صدای مصنوعی ارائه میدهند که به خوانندگان امکان میدهد همزمان دنبال کنند و چشم و گوش را در زمان واقعی با هم ترکیب کنند.
هر طور که میخوانیم — با چشم، با گوش یا هر دو — همه آنها محسوب میشوند. آنچه مهم است این است که کلمات وارد شوند، مغز معنا را درک کند و هویت یک خواننده شکل بگیرد. ما به خوانندگان بیشتری نیاز داریم، به هر طریقی که به این جایگاه برسند.