یک صبح شنبه در اوایل سپتامبر، از یازده غریبهای که در یک اردوگاه بازداشت مخفی در جنگلی در غنا زندانی بودند، تماس تصویری واتساپ دریافت کردم. چهرههایشان از عرق براق و از ترس پریشان به نظر میرسید. در پسزمینه، صدای آواز پرندگان و وزوز حشرات را میشنیدم. یک نگهبان مسلح بر گروه نظارت داشت در حالی که آنها دور یک تلفن همراه مشترک جمع شده بودند.
یک صدای مردانه با لهجه آمریکایی فریاد زد: «اینجا مارهای بزرگ و عقرب هست!»
مرد دیگری گفت: «شکمم واقعاً درد میکند و ما باید برای غذا التماس کنیم.»
نفر سوم اضافه کرد: «میترسیم شکنجه و کشته شویم.»
یکی از مردان، فروشنده خودرو و مشاور املاک از میامی، که او را «جیم» مینامم، صحنه را به من نشان داد: یک مجتمع نظامی روباز معروف به کمپ آموزشی بونداز (Bundase Training Camp)، در حدود چهل مایلی آکرا. جیم گفت: «من پنج فرزند شهروند آمریکایی دارم و آنها نمیدانند پدرشان کجاست.»
تنها چند ماه پیش، یکی از این مردان در UPS در شیکاگو کار میکرد. دیگری در هیوستون زندگی میکرد، جایی که برای کسب و کار پذیرایی مادرش کار میکرد، موسیقی R. & B میساخت و از برادران کوچکش نگهداری میکرد. برخی از آنها از سنین پایین در ایالات متحده زندگی کرده بودند. جیم، یک پناهنده سیاسی، در اوایل دهه نود، در سن بیست و سه سالگی، پس از کشته شدن والدینش به دلیل وابستگیهای قبیلهای و سیاسی آنها در طول جنگ داخلی لیبریا، از لیبریا به میامی آمده بود. دیگران، از جمله یک زن بیست و یک ساله که از توگو به دلیل ترس از ختنه تناسلی فرار کرده بود، اخیراً برای درخواست پناهندگی وارد ایالات متحده شده بودند.
همه آنها برخلاف میل خود از ایالات متحده خارج شده بودند. تقریباً همه آنها از انواع حمایتهای قانونی برخوردار شده بودند که دولت را از اخراج آنها به کشورهایشان منع میکرد. در قلب این حمایتها، یکی از اساسیترین و مقدسترین مفاهیم در قوانین ایالات متحده و بینالملل قرار داشت: اصل عدم اخراج اجباری (non-refoulement). این اصل به این معناست که هیچ کشوری نباید عمداً افراد را به جایی که احتمال دارد با شکنجه، آزار و اذیت، مرگ یا سایر آسیبهای جدی مواجه شوند، تبعید یا اخراج کند.
بازداشتشدگان در جنگل شماره من را از یک وکیل مهاجرت مستقر در آتلانتا به نام مِرِدیث یون دریافت کرده بودند، که به عنوان مدیر دعاوی برای یک سازمان غیرانتفاعی به نام «آسیایی آمریکاییها در جهت عدالت» (Asian Americans Advancing Justice) کار میکند. او به من گفت: «به طور سنتی، ما تمرکز زیادی بر بازداشت مهاجران داریم و در مسائل مربوط به جوامع آسیایی آمریکایی و جزیرهنشینان اقیانوس آرام فعالیت میکنیم.» اما در ماههای اخیر، یون مجبور شده است بارها کار خود را از نو تعریف کند، در تلاش برای کمک به اعضای جامعه که عزیزانشان در حملات گسترده ICE دستگیر شده بودند و برای دفاع از مهاجران قانونی در برابر اخراجهای غیرقانونی. این بهار، او موافقت کرده بود که پس از اطلاع از اینکه جیم بیش از دو سال در مرکز پردازش ICE در فولکستون، جورجیا، نگهداری شده بود، وکالت او را بر عهده بگیرد. جیم در دهه نود پناهندگی گرفته و به مقیم دائم قانونی ایالات متحده تبدیل شده بود. اما در سال ۲۰۱۱، به جرم کلاهبرداری بانکی محکوم شد و بیش از یک دهه بعد، ICE مراحل اخراج او را آغاز و او را بازداشت کرد.
در اواخر تابستان، یون مطلع شد که ICE جیم را به مرکز آمادهسازی الکساندریا (Alexandria Staging Facility) در لوئیزیانای مرکزی منتقل کرده است، جایی که بازداشتشدگان معمولاً از آنجا تبعید میشوند. یون با ICE تماس گرفت تا بفهمد این سازمان قصد دارد او را به کجا بفرستد. ICE هرگز به ایمیلهای او پاسخ نداد. یون به من گفت: «در آن لحظه، زنگهای خطر بیشتری شروع به به صدا درآمدن کردند.»
سپس، صبح روز ۸ سپتامبر، جیم در حالت وحشت با یون تماس گرفت. او فریاد زد: «من در غنا هستم!» یون به سرعت اطلاعاتی درباره جیم و سایر بازداشتشدگانی که با او نگهداری میشدند، جمعآوری کرد. چهار روز بعد، او و همکارانش یک دعوای قضایی فوری تشکیل دادند و ترسهای مرگ و زندگی پنج نفر از آنها را تشریح کردند. صبح روز بعد، من تماس را از یازده فرد بازداشت شده در کمپ آموزشی بونداز دریافت کردم که از من خواستند وضعیت دشوارشان را توصیف کنم. جیم آن صبح گفت: «آنها به ما نگفتند کجا میرویم. آنها فقط شبانه ما را ربودند و با عجله خارج کردند.»
برای ماهها، من تلاش میکردم تبعیدهای مخفیانه به کشور ثالث توسط دولت ترامپ را مستند کنم. در ابتدا، دسترسی به هرگونه اطلاعات دلهرهآور بود. برخی از تبعیدشدگان در زندانها یا بازداشتگاههای دورافتاده نگهداری میشدند؛ برخی دیگر پنهان شده بودند. دوستان و بستگان در ایالات متحده اغلب از صحبت کردن میترسیدند و از تلافیجویی واهمه داشتند. آنون هیوز (Anwen Hughes)، وکیل برجسته در این زمینه، از گروه مدافع حقوق بشر «اول حقوق بشر» (Human Rights First)، در اواخر ژوئیه به من نوشت: «نمیدانم قطعهای که قصد نوشتن آن را دارید لزوماً در حال حاضر قابل نگارش است.»
در ابتدا، من بر دو گروه از تبعیدشدگان به کشور ثالث تمرکز کرده بودم که در میان وکلای حقوق بشر به «هشت نفر سودان جنوبی» (South Sudan Eight) و «پنج نفر اسواتینی» (Eswatini Five) معروف بودند. گروه اول، متشکل از افرادی از کشورهایی از جمله میانمار، مکزیک و لائوس، در اوایل ژوئیه به سودان جنوبی تبعید شده بودند؛ کشوری که در حال تلاش برای بهبود از جنگ داخلی است. چند روز بعد، گروه دوم — پنج مرد از کوبا، جامائیکا، لائوس، ویتنام و یمن، که همگی سالها در ایالات متحده زندگی کرده بودند — به کشور اسواتینی در جنوب آفریقا، که قبلاً با نام سوازیلند شناخته میشد، تبعید شده بودند. در آنجا، آنها بدون توجیه روشن در یک زندان فوق امنیتی بازداشت شدند.
به نظر میرسید این تبعیدشدگان توسط دولت ترامپ به دقت انتخاب شده بودند تا رویکرد جدیدی را برای اخراج دستهجمعی آزمایش کنند. بر اساس گزارش وزارت امنیت داخلی (Department of Homeland Security)، همه آنها به جرایم جدی، از جمله قتل، محکوم شده بودند. تریشیا مکلافلین (Tricia McLaughlin)، سخنگوی وزارت امنیت داخلی، با اعلام پرواز به اسواتینی، این پنج تبعیدشده را «آنچنان منحصر به فرد وحشی» خواند که «کشورهای مبدأ آنها از پذیرششان خودداری کردند»؛ ادعایی که حداقل یکی از کشورها آن را رد کرد. شاید شگفتانگیزترین بخش این اخراجهای اولیه، کمدرکشدهترین نیز بود. تنها این نبود که این مردان به کشورهایی فرستاده میشدند که هیچ ارتباطی با آنها نداشتند و به مکانهایی که امن نبودند. بلکه در بسیاری از موارد، مردانی که سالها پیش دوران محکومیت خود را در ایالات متحده به پایان رسانده بودند، اکنون در خارج از کشور تحت بازداشت نامحدود قرار میگرفتند.
استراتژی گستردهتر انتقال اجباری به کشور ثالث ریشههای سیاستگذاری روشنی داشت. در ۲۰ ژانویه، اولین روز از دوره دوم ریاست جمهوری دونالد ترامپ، ترامپ یک فرمان اجرایی با عنوان «تأمین امنیت مرزهای ما» صادر کرد که، از جمله موارد دیگر، قصد خود را برای گسترش استفاده از اخراج به کشور ثالث اعلام کرد. در ۱۸ فوریه، وزارت امنیت داخلی یک یادداشت راهنمای داخلی صادر کرد که به افسران مهاجرت دستور میداد همه پروندههای «در لیست غیربازداشتی» — یعنی هر کسی که پرونده مهاجرتی داشت و در بازداشت ICE نبود — را «برای اخراج بررسی کنند». به عنوان بخشی از این بررسی، مقامات وزارت امنیت داخلی «امکان اخراج به کشور ثالث» را تعیین میکردند – و اگر تشخیص میدادند که اخراج به کشور ثالث امکانپذیر است، تلاش میکردند فرد را بازداشت کنند. اولین اخراجهای گسترده به کشور ثالث در همان ماه رخ داد و پناهجویان تازه وارد را هدف قرار داد. بین ۱۲ تا ۱۵ فوریه، ایالات متحده دویست و نود و نه نفر — از کشورهایی مانند افغانستان، کامرون، سومالی و ایران — را به پاناما فرستاد. در ۲۰ و ۲۵ فوریه، ایالات متحده دویست نفر دیگر، از جمله هشتاد و یک کودک، را به کاستاریکا فرستاد. بلافاصله پس از آن، پروازهای اخراج به کشور ثالث به ازبکستان و السالوادور انجام شد، جایی که بیش از دویست و پنجاه مهاجر غیرسالوادوری در مرکز وحشتناک حبس تروریسم (Terrorism Confinement Center)، معروف به CECOT، بازداشت شدند. برخی از مردان بازداشت شده در CECOT به عنوان بخشی از یک آزمایش دیگر اخراج به کشور ثالث به آنجا منتقل شدند: رئیس جمهور اعلام کرد که ایالات متحده توسط باند ونزوئلایی ترن د آراگوا (Tren de Aragua) «مورد تهاجم قرار گرفته است»، و اخراج اعضای گمانهزنی شده این باند را مجاز دانست. (در ژوئن، قاضی دادگاه فدرال آمریکا جیمز بوزبرگ (James Boasberg) حکم داد که دولت با عدم اعطای فرصت به این مردان برای اعتراض به اخراجشان، حقوق آنها را نقض کرده است.)
در اواخر مارس، یک پناهجوی جوان همجنسگرای گواتمالایی، که در دادگاه با نام O.C.G. شناخته میشد، به همراه چندین شاکی دیگر، یک شکایت دستهجمعی را مطرح کرد و این سیاست جدید اخراج افراد به کشور ثالث بدون اطلاعرسانی معنادار یا فرصت اعتراض به اخراج را به چالش کشید. طبق شکایت، O.C.G. به دلیل «تهدیدهای متعدد به مرگ به دلیل گرایش جنسی خود» از گواتمالا فرار کرده بود. یک قاضی مهاجرت اخراج او را به گواتمالا ممنوع کرد. سپس وزارت امنیت داخلی (DHS) او را با حدود بیست مرد دیگر سوار اتوبوس کرد و بدون صدور دستور اخراج جدید، گروه را به مکزیک تبعید کرد. O.C.G. نتوانست اعتراض کند که او همچنین از آزار و اذیت و شکنجه در مکزیک میترسید، جایی که در مسیر خود به ایالات متحده گروگان گرفته شده و مورد تجاوز قرار گرفته بود. این شکایت، که در دادگاهها با نام D.V.D. v. D.H.S. شناخته میشود، به خط مقدم اصلی نبرد حقوقی برای یک سوال فوری تبدیل شد: آیا دولت میتواند افراد را به کشورهای ثالث تبعید کند بدون اینکه به آنها فرصت دهد ادعا کنند که ممکن است در آنجا شکنجه یا کشته شوند؟
در آوریل، برایان ای. مورفی (Brian E. Murphy)، قاضی فدرال ماساچوست، یک حکم مقدماتی صادر کرد و گفت که دولت باید به افراد حداقل پانزده روز فرصت دهد تا اخراج به کشور ثالث را به چالش بکشند. اما دو ماه بعد، دیوان عالی کشور با صدور حکمی، دستور مورفی را لغو کرد. (با استفاده از رویه موسوم به «دادگاه مخفی» (shadow docket)، دادگاه هیچ توضیح عمومی برای دلایل خود ارائه نکرد.) نتیجه این است که در حال حاضر، وزارت امنیت داخلی میتواند افراد را به کشورهایی که در دستورات اخراجشان ذکر نشدهاند، بدون اطلاع قبلی، تبعید کند. قاضیان سونیا سوتومایور (Sonia Sotomayor)، النا کاگان (Elena Kagan) و کتانجی براون جکسون (Ketanji Brown Jackson) با این حکم مخالفت کردند و «رفتار آشکارا غیرقانونی» دولت را محکوم کردند. سوتومایور نوشت: «در مسائل مرگ و زندگی، بهتر است با احتیاط پیش رفت.»
مکلافلین، سخنگوی وزارت امنیت داخلی، پاسخ متفاوتی داشت: «هواپیماهای اخراج را آماده کنید.» کمی پس از صدور حکم، ICE «هشت نفر سودان جنوبی» و «پنج نفر اسواتینی» را تبعید کرد. در میان کسانی که به اسواتینی فرستاده شدند، اورویل اِتوریا (Orville Etoria)، مرد شصت و دو سالهای بود که تقریباً پنجاه سال در نیویورک زندگی کرده بود.
در اواخر آگوست، با عمه اِتوریا، مارگارت مککن (Margaret McKen)، در خانهاش در کانارسی، بروکلین ملاقات کردم. مککن، استاد دانشکده آموزش کالج هانتر، اعتراف کرد که تمایلی به صحبت با من ندارد. (من موافقت کردم که از نام خانوادگی دوشیزگی او استفاده کنم.) او گفت: «من سی سال است که شهروند طبیعی شدهام و حتی یک قبض جریمه پارک هم ندارم، اما هیچوقت نمیدانید آنها چه بلایی سرتان میآورند.» و افزود: «من فوبیای این را پیدا کردهام که ICE بیاید و در خانهام را بشکند.»
با این حال، مککن احساس میکرد که مردم باید بدانند چه بر سر برادرزادهاش آمده و او کیست. اِتوریا در جامائیکا متولد شد و در سال ۱۹۷۶، در سن دوازده سالگی، به بروکلین آمد. او با مادرش در محله کراون هایتس زندگی میکرد، جایی که مادرش در یک مهدکودک کار میکرد. در دوران جوانی، اِتوریا از مشکلات روانی رنج میبرد. در سال ۱۹۹۷، او به جرم قتل درجه دوم، به دلیل تیراندازی به مردی در یک فروشگاه کالاهای چرمی، محکوم شد و حکم بیست و پنج سال تا حبس ابد دریافت کرد. در نهایت، یک قاضی مهاجرت حکم اخراج او را صادر کرد، به این معنی که او میتوانست پس از خروج از زندان تبعید شود.
اِتوریا به جرم جدی محکوم شده بود، اما مککن گفت که او به عنوان یک انسان تکامل یافته بود. در دوران حبس، اِتوریا مدرک کارشناسی در علوم رفتاری کسب کرده و برای کارشناسی ارشد الهیات تلاش کرده بود. پس از آزادی در سال ۲۰۲۱، او در یک پناهگاه بیخانمانها در کوئینز مشغول به کار شد و به مردانی که نیاز به حمایت داشتند، مانند خودش در گذشته، در دریافت مراقبتهای بهداشتی و مسکن کمک میکرد. او در یک خانه سهطبقه آجری زندگی میکرد که با مادر و یکی از دو پسر بزرگسالش به اشتراک گذاشته بود.
مککن به من گفت که آنها یک خانواده صمیمی بودند و اشاره کرد که اِتوریا پس از آزادی، از مادرش که بیماری لاعلاج داشت، مراقبت کرده بود. مککن گفت: «زمانی که اورویل در زندان بود، مادرش مثل پستچی بود – در باران، برف یا آفتاب، همیشه برای دیدن او سفر میکرد.» او افزود: «وقتی به خانه برگشت، بار مادرش را سبک کرد، خانه را تمیز میکرد، مواد غذایی میخرید و برایش دم گاو و سالمون میپخت.» مککن اخیراً به یاد آورد: «او یک ماشین خرید و به من گفت: "من قبض آب خودم را میپردازم!"»
در یک بازرسی معمول ICE در بهار گذشته، یک مامور به اِتوریا گفت که نود روز فرصت دارد تا گذرنامه جامائیکایی خود را آماده کند. کمی پس از اینکه او در ژوئن دوباره به ICE مراجعه کرد، مککن از یکی از پسران اِتوریا تماسی دریافت کرد که گفت: «او را بازداشت کردند و او به خانه نمیآید!» او با استفاده از ردیاب آنلاین ICE، مکان اِتوریا را پیگیری کرد، زیرا او از فدرال پلازا در منهتن به اورنج کانتی، نیویورک، و سپس دوباره به منهتن منتقل میشد. او ترتیبی داد تا بستگانش در جامائیکا مکانی برای اقامت او آماده کنند، در صورتی که او به آنجا بازگردانده شود.
سپس اِتوریا از ردیاب ICE ناپدید شد. مککن وحشتزده شد. او پرسید: «خدایا، آیا میخواهی پیامی برای ما بفرستی؟» او بیش از دو هفته بود که ناپدید شده بود تا اینکه یک صبح، مککن به تلفن خود نگاه کرد و تصویری را دید که او را شوکه کرد: چهره اِتوریا در یک خبر آنلاین. مککن روی داستان کلیک کرد. او به اطلاعیه مکلافلین رسید که اورویل و چهار مرد «وحشی» دیگر به اسواتینی تبعید شده بودند.
مککن به من گفت: «اورویل هیولا نیست.» او افزود: «ما میفهمیم—میدانیم کاری که او کرده اشتباه بود. ما فرزندانمان را طوری تربیت کردیم که به عواقب کارها احترام بگذارند. اما اگر یک بار برای آن عواقب پرداخت کردهاید، چرا بار دوم؟ این یک بازی سیاسی است، برای اینکه ما را در خط نگه دارند. آنها میگویند: "من قدرت نابود کردن شما را دارم."»
مککن با دفتر وزیر امور خارجه و تجارت خارجی جامائیکا تماس گرفت و متوجه شد که این کشور از پذیرش اِتوریا خودداری نکرده است. وزیر به صورت آنلاین اشاره کرد که حتی از دولت درخواست هم نشده بود. مککن نتوانست با اِتوریا در اسواتینی تماس بگیرد. او گفت: «ما تعجب میکنیم که آیا او را دوباره زنده خواهیم دید یا خیر.»
مککن همچنین تعجب میکرد که دولت ترامپ چه کسان دیگری را ممکن است به این روش تبعید کند. این دولت تبعیدهای به کشور ثالث خود را با مردانی مانند اِتوریا آغاز کرده بود که محکومیتهای کیفری خود را گذرانده بودند. اما به زودی او شاهد اخراجهای بیشتر به کشور ثالث در اخبار بود که گروه وسیعتری را تحت تأثیر قرار میداد. کمتر از یک هفته پس از گفتگوی ما، خبر اخراج به کشور ثالث به غنا منتشر شد که شامل مردان و زنانی بود که هرگز به جرمی متهم نشده بودند.
در ۱۲ سپتامبر، مِرِدیث یون و همکارانش به نمایندگی از پنج نفر از افرادی که به غنا فرستاده شده بودند، شکایت خود را مطرح کردند. وکلا استدلال کردند که موکلانشان «اکنون در خطر فوری فرستاده شدن، ظرف چند ساعت، به کشورهای مبدأ خود هستند»، با وجود اینکه قضات مهاجرت اذعان کرده بودند که احتمالاً در آنجا با آزار و اذیت یا شکنجه روبرو خواهند شد.
اواخر آن شب، با یون صحبت کردم. او به من گفت: «این کاملاً شوکهکننده و غیرقانونی است. و با الگوی کلی این دولت مطابقت دارد – فرایندهای سختگیرانه و بیرحمانهای که نمایشی ایجاد میکنند و مردم را وادار میکنند که خودشان آنجا را ترک کنند.» او افزود: «امیدوارم بتوانیم کاری انجام دهیم. امیدوارم بتوانیم جلوی این قطار را بگیریم.»
صبح روز بعد، از موکلان یون در اردوگاه نظامی غنا تماس دریافت کردم. جیم به من گفت: «اینجا همه چیز بوتهزار و جنگل است.» او میخواست داستانش را از لوئیزیانا شروع کند، جایی که عملیات خشونتآمیز اخراج در تاریکی ۵ سپتامبر اتفاق افتاده بود. او گفت: «آنها به سلول ما آمدند و ما را نیمهشب بیدار کردند.»
جیم از ماموران پرسیده بود که او را به کجا میبرند. آنها از پاسخ دادن خودداری کردند. جیم گفت: «من باید با وکیلم صحبت کنم»، و همانطور که یون توصیه کرده بود، اضافه کرد: «اگر به لیبریا فرستاده شوم، از جانم میترسم.» یک مامور گروهی از همکارانش را صدا زد. جیم به من گفت: «آنها مرا مشت زدند – الان از آن کبودی دارم – و لگد زدند. سپس مرا به زمین انداختند، دستبند زدند و لباسی تنگ به تنم کردند.» او در حالی که او را در تاریکی به سمت باند فرودگاه میکشیدند، گریه میکرد. مردان دیگری نیز که کاملاً مهار شده و در زنجیر بودند، با فریاد و گریه به زور سوار هواپیما میشدند.
جیم تکرار کرد: «آقا، تنها چیزی که خواستم این بود که با یک وکیل صحبت کنم زیرا از جانم میترسم.» در آن لحظه، او به من گفت، ماموران او را «مانند بار» سوار هواپیمای نظامی کردند. به گفته جیم، یکی از ماموران گفت: «این سزای همکاری نکردن شماست.»
همانطور که جیم صحبت میکرد، مردان دیگر دور تلفن جمع شدند و داستانهای مشابهی را فریاد میزدند. T.L.، ساکن پرهیبت شیکاگو، خشونت عملیات اولیه اخراج ICE را تأیید کرد. T.L. به من گفت: «آنها مرا کتک زدند و به زمین کوبیدند.» او سالها پیش برای فرار از آزار و اذیت سیاسی در نیجریه به ایالات متحده آمده بود. او زندگی خوبی در شیکاگو برای خود ساخته بود و صاحب فرزند بود؛ او به عنوان نظافتچی در یک بیمارستان و در UPS کار میکرد. اما در سال ۲۰۲۲، به دلیل کلاهبرداری بانکی به دو سال و نیم زندان فدرال محکوم شد. او گفت، وقتی از زندان بیرون آمد، ماموران ICE فوراً او را بازداشت کردند.
T.L. با اخراج خود مبارزه کرد، و یک قاضی به او طبق کنوانسیون منع شکنجه (CAT) کمک اعطا کرد، و پذیرفت که T.L. «به احتمال زیاد» در نیجریه با شکنجه روبرو خواهد شد و دولت را از بازگرداندن او به آنجا منع کرد. حمایت از طریق CAT — و وضعیت مشابهی که به عنوان «تعلیق اخراج» (withholding of removal) شناخته میشود — شامل مزایای کامل پناهندگی، مانند مسیر شهروندی نمیشود. اما معمولاً، تحت دولتهای جمهوریخواه و دموکرات، به افرادی که این اشکال حمایت را دریافت کرده بودند، اجازه داده میشد در ایالات متحده به زندگی خود ادامه دهند. از لحاظ فنی، آنها میتوانستند به کشوری تبعید شوند که در آن ترسهای معتبر از شکنجه یا آزار و اذیت نداشتند، اما این به ندرت اتفاق میافتاد، و زمانی که اتفاق میافتاد، به یک سری اقدامات دقیق نیاز داشت. (شورای مهاجرت آمریکا گواهی داده است که تنها ۱.۶ درصد از افرادی که در سال ۲۰۱۷ تعلیق اخراج دریافت کرده بودند، در همان سال به کشور ثالث تبعید شدند.) حقوق دادرسی شفاف بر چنین اخراجهایی حاکم بود. اما T.L. گفت: «وقتی ماموران ICE برای من آمدند، هیچ قانونی کار نمیکرد.»
T.L. به من گفت که بدون صحبت با وکیلش، از سوار شدن به پرواز ICE در ۵ سپتامبر امتناع کرده بود. او گفت که او نیز به طور کامل مهار شده و توسط ماموران ICE به زور سوار هواپیما شده بود. T.L. و جیم هر دو به من گفتند که ماموران به آنها گفته بودند: «یا راه آسان را انتخاب میکنید یا راه سخت را.» ترامپ اوایل سال جاری، در یک ویدیوی تبلیغاتی برای یک اپلیکیشن جدید گمرک و حفاظت مرزی که به مهاجران اجازه میدهد قصد خود برای اخراج خودخواسته را اعلام کنند، از عبارت مشابهی استفاده کرده بود و گفته بود: «افراد غیرقانونی در کشور ما میتوانند به راحتی خود را اخراج کنند یا به سختی اخراج شوند، و این خوشایند نیست.»
مکلافلین، سخنگوی وزارت امنیت داخلی، در بیانیهای به The New Yorker گفت: «هرگونه ادعا مبنی بر اینکه پرسنل ICE بازداشتشدگان را 'کتک میزنند'، 'لگد میزنند' یا 'میکشند' یا از 'لباسهای تنگ اجباری' استفاده میکنند، کاملاً دروغ است.» او همچنین نوشت: «تک تک بازداشتشدگان از دادرسی عادلانه برخوردارند. واقعبین باشید.» او درباره افرادی که به غنا فرستاده شدند، افزود: «بسیاری از این افراد مجرمان وحشتناکی بودند که سابقه کیفری شامل آسیب به کودک، سرقت، حمله شدید و کلاهبرداری داشتند.»
اما گروه در کمپ آموزشی بونداز همچنین شامل افرادی مانند D.A.، یک فعال حقوق بشر نیجریهای بود که هرگز به جرمی محکوم نشده بود. در نیجریه، کار او به نمایندگی از گروههای قبیلهای که با آوارگی توسط دولت روبرو بودند، منجر به تهدیدهای مرگ شده بود. در نهایت، او در ایالات متحده پناهندگی جستجو کرده بود و یک قاضی مهاجرت به D.A. از طریق CAT از اخراج به نیجریه حفاظت اعطا کرد و ترس او از شکنجه را تأیید نمود. اما، او گفت، در ۵ سپتامبر، او کتک خورده و به زور سوار هواپیما شد. D.A. به یاد آورد که یک مامور ICE به او گفت: «تو را به زور سوار هواپیما میکنیم.» او پاسخ داد: «شما از نشان خود سوءاستفاده میکنید.»
در حالی که صحبت میکردیم، D.A. وحشتزده به نظر میرسید. او به من گفت: «من هر کاری که ممکن بود انجام دادم تا کار درست را انجام دهم»، و تأکید کرد که از قانون پناهندگی ایالات متحده پیروی کرده است. او با یک شهروند آمریکایی از تگزاس ازدواج کرده است. او گفت: «امروز، یک افسر نیجریهای از کنسولگری آمد تا مرا ببیند! من میخواهم مردم ایالات متحده بدانند که زندگی من در خطر است – نه فقط در کشورم نیجریه بلکه در غنا نیز.»
همانطور که D.A. و دیگران دوربین را در سراسر کمپ حرکت دادند، متوجه چند زن در گروه شدم. پرسیدم آیا آنها نیز مایل به صحبت هستند. زنی که او را میریام مینامم، به جلو آمد. او در لومه، پایتخت توگو، زندگی میکرد، جایی که، با صدایی گرم و آرام توضیح داد، بازاریابی را خوانده و مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد گرفته بود و امیدوار به شغلی در تجارت واردات و صادرات بود.
اما وقتی میریام در دهه بیست زندگیاش بود، زندگیاش تغییر کرد. بستگانش از او انتظار داشتند به روستای اجدادی پدرش بازگردد تا تحت ختنه تناسلی آیینی قرار گیرد. او امتناع کرد و به غنا فرار کرد، جایی که، او گفت، عمویش به او پناه داد اما به جای آن به او تجاوز کرد. او تعریف کرد که سعی کرد در شهر دیگری در توگو پنهان شود، اما بستگانش او را در آنجا پیدا کردند و برای چند روز شکنجهاش دادند. در نهایت، میریام به ایالات متحده فرار کرد و با پروازی به برزیل و سپس با پیادهروی از بیش از دوازده مرز به تگزاس رسید. او به من گفت: «تا جایی که توانستم جنگیدم.» یک قاضی مهاجرت در آریزونا به او تعلیق اخراج اعطا کرد. او فرض کرد که این به معنای امنیت است. اما او گفت: «به جای آن فقط ما را تبعید کردند.»
میریام جوانترین فرد گروه را جلو آورد، زنی لاغر با موهای بافته شده که با شجاعت ایستاده بود. میریام درباره این زن که او نیز اهل توگو بود، گفت: «او فقط بیست و یک سال دارد.»
زن بیست و یک ساله دست تکان داد. او انگلیسی صحبت نمیکرد، اما دیگران ترجمه میکردند. او نوامبر گذشته برای پناهندگی به ایالات متحده آمده بود. یک قاضی مهاجرت به او تعلیق اخراج اعطا کرد. من بعدها اظهارات او را به صورت کتبی دریافت کردم، که توسط یکی دیگر از بازداشتشدگان ترجمه شده بود: «مجبور شدم ختنه تناسلی زنان را انجام دهم تا مرا به یک مرد مسن برای ازدواج بدهند که من از آن امتناع کردم.» در آن نوشته بود: «من برای نجات جانم به ایالات متحده فرار کردم.»
یکی از نتایج افزایش اخراج به کشور ثالث، ایجاد نوعی آژانس کارآگاهی است که شامل وکلا، گروههای حقوق بشر و کارشناسان ردیابی پروازها میشود. آنها با هم تلاش کردهاند تا معمای اینکه چه کسی، به کجا و چه زمانی در حال اخراج است را حل کنند.
ردیابهای پرواز اغلب اولین کسانی هستند که هشدار میدهند اخراجی در راه است. کاوشهای آنها با کار تام کارتوایت (Tom Cartwright)، مدیر اجرایی بازنشسته جیپی مورگان چیس (JPMorgan Chase) آغاز شد که در سال ۲۰۲۰، یک تلاش داوطلبانه جدید را آغاز کرد: استفاده از دادههای هوانوردی در دسترس عموم برای ردیابی پروازهای ICE. سازمان «اول حقوق بشر» (Human Rights First) سوابق کارتوایت را رسمی و گسترش داده است و بیش از هفدهصد پرواز اخراج را در نه ماه اول دولت دوم ترامپ ثبت کرده است. ساویتری آروی (Savitri Arvey)، کارشناس حمایت از پناهندگان که روی این پروژه کار میکند، به من گفت: «فقط همگام شدن با آن، یک تلاش عظیم بوده است.»
آروی یک مثال به من زد. او گفت: «اواخر چهارشنبه شب، یک پرواز از فرودگاه جیافکی با تمام مشخصات یک اخراج به کشور ثالث به ازبکستان انجام شد. این شماره پرواز عادی برای پروازها به ازبکستان نبود، و ما دیدیم که هواپیما در باند فرودگاه پارک شده بود، نه در گیت، و شش ساعت دیرتر پرواز کرد.» او افزود: «ستارهها با بازگرداندن همراستا هستند، اما ما در حال کاوش برای تأیید هستیم، زیرا همه چیز یک راز بوده است.» آروی گفت، مگر اینکه فردی در پرواز اخراج با کسی در ایالات متحده تماس بگیرد، سرنوشت آن فرد «یک سیاهچاله مطلق» باقی میماند.
وزارت امور خارجه از اظهار نظر در مورد جزئیات ارتباطات دیپلماتیک خود با دولتهای دیگر خودداری کرد. اما گزارش شده است که ایالات متحده به دنبال توافقنامههای اخراج به کشور ثالث با کشورهایی از جمله اوکراین، لیبی، عربستان سعودی، اوگاندا و کوزوو بوده است و گاهی کشورها را در صورت عدم تمکین به عواقب اقتصادی یا دیپلماتیک تهدید میکند. در دادگاه، ICE به توافقنامههایی استناد کرده است که هیچ سندی از آنها پیدا نبود. من یک اظهارنامه کتبی از یک افسر ICE دریافت کردم که در آن آمده بود: «وزارت امور خارجه ایالات متحده در حال حاضر یک توافقنامه معتبر با بولیوی برای پذیرش اخراج به کشور ثالث دارد.» این افسر تأیید کرد که ICE به یک زن جوان کلمبیایی «اطلاعیه اخراج به بولیوی» داده و وزارت امنیت داخلی (DHS) پرواز او را برنامهریزی کرده است. اما وکیل این زن به من گفت که او هیچ گزارش عمومی یا مدرکی دال بر چنین معاملهای پیدا نکرده است. وکیل پس از اینکه یک مقام ICE در دادگاه اذعان کرد که این زن واقعاً نمیتواند به بولیوی فرستاده شود، آزادی موکل خود را به دست آورد.
مشوقهای مالی که این توافقنامهها را هدایت میکنند نیز از دید عموم پنهان ماندهاند. مارس گذشته، دولت ترامپ بیش از چهار میلیون دلار به السالوادور برای زندانی کردن تبعیدشدگان غیرسالوادوری پرداخت کرد. اما در اکثر نقاط، ارقام هنوز فاش نشدهاند. من یک نسخه از «یادداشت تفاهم» (memorandum of understanding) را که دولت ایالات متحده با اسواتینی امضا کرده بود، به دست آوردم که نشان میداد ایالات متحده موافقت کرده بود بیش از پنج میلیون دلار در ازای پذیرش تا صد و شصت تبعیدشده تبعه خارجی به این کشور پرداخت کند. من همچنین یک نسخه از معاملهای را که با رواندا منعقد شده بود، بررسی کردم: در آن مورد، ایالات متحده ۷.۵ میلیون دلار در ازای پذیرش تا دویست و پنجاه تبعیدشده متعهد شد. هم اسواتینی و هم رواندا تعهد به «جلوگیری از اخراج اجباری» دادند. در ژوئن، دو گروه فعال، «ائتلاف ملی دعاوی مهاجرت» (National Immigration Litigation Alliance) و «پناهندگان بینالمللی» (Refugees International)، از وزارت امور خارجه شکایت کردند و خواستار انتشار توافقنامههای اخراج با نیم دوجین کشور شدند. در این دعوای حقوقی، که هنوز در جریان است، گروهها استدلال میکنند که دولت وظیفه خود را در انجام درخواستهای قانون آزادی اطلاعات آنها نادیده گرفته است و اطلاعات حیاتی را «از دید عموم پنهان کرده است.»
در اسواتینی، جایی که اورویل اِتوریا و چهار مرد دیگر بازداشت شده بودند، خانواده اِتوریا و گروهی از وکلای آمریکایی، یک وکیل محلی به نام سیبوسیسو مگنیفیسنت نالاباتی (Sibusiso Magnificent Nhlabatsi) را برای پیگیری پرونده آنها پیدا کردند. نالاباتی در سپتامبر از من پرسید: «این مردان هیچ جرمی در سوازیلند مرتکب نشدهاند و دوران محکومیت خود را در ایالات متحده به پایان رساندهاند، پس تحت چه شرایطی بدون دسترسی به وکیل بازداشت شدهاند؟» او افزود: «این یک نمونه کلاسیک از آدمربایی و قاچاق انسان است که ایالات متحده در مرکز آن قرار دارد و سوازیلند یک همدست فعال است.»
نالاباتی به من گفت که وقتی برای اولین بار به ملاقات مردان رفت، «فکر کردم به زندان میروم، این مردان را میبینم، کمک میکنم و پرونده بسته میشود.» اما معاون زندان از دسترسی او به آنها ممانعت کرد و گفت که آنها هنوز فرصت نیافتهاند با خانوادههای خود تماس بگیرند. نالاباتی هفته بعد بازگشت و به او گفته شد که روز بعد دوباره بیاید. وقتی دوباره بازگشت، به او اطلاع داده شد که مردان از دیدن او امتناع کردهاند. بعداً در همان روز، اِتوریا و دیگران با خانه تماس گرفتند و همه گفتند که از چنین ملاقاتی مطلع نشده بودند.
در ۳۱ ژوئیه، نالاباتی دادخواستی (habeas petition) در دادگاهی در اسواتینی ثبت کرد و حق مردان را برای وکیل قانونی تأیید نمود. او نوشت: «حق برخورداری از وکیل قانونی یک امتیاز نیست که به میل خدمات زندان اعطا شود، بلکه یک حق غیرقابل مذاکره است که از لحظه بازداشت آغاز میشود.» اما در چندین نوبت، دولت مهلت قانونی خود را برای پاسخ به پرونده نادیده گرفت. وقتی نالاباتی قرار بود در اواسط سپتامبر در دادگاه حاضر شود، دادگاه بدون اطلاع او به تعطیلی رفت. نالاباتی به من گفت: «این مردان حق محاکمه عادلانه، حق بیگناه فرض شدن، و حق محاکمه سریع را دارند. من نمیتوانم اجازه دهم این بیعدالتی بدون چالش بماند.»
نالاباتی ناامید شده بود. او همچنین میدانست که برای دفاع از این مردان جان خود را به خطر میاندازد. در سال ۲۰۲۳، استادش، یک وکیل برجسته حقوق بشر و فعال دموکراسی به نام تولانی ماسکو (Thulani Maseko)، پس از سالها دفاع از پایان دادن به سلطنت اسواتینی، در مقابل همسر و فرزندانش به ضرب گلوله کشته شد. حالا که نالاباتی در مطبوعات محلی از حق اساسی تبعیدشدگان آمریکایی برای وکیل دفاع میکرد، به طور منظم از دوستانش تماس دریافت میکرد. نالاباتی به من گفت: «آنها مرا تشویق نمیکردند. آنها میگفتند: 'آیا مطمئنی که در امان هستی؟'»
سپس، در اواخر سپتامبر، از میا اونگر (Mia Unger)، وکیل اِتوریا در بروکلین، از انجمن کمک حقوقی (Legal Aid Society)، خبری دریافت کردم. او به تازگی آزاد شده بود و اولین کسی بود که از مکان مخفی اسواتینی خارج شده بود. او از صحبت کردن عصبی بود – دولت ترامپ او را به عموم «وحشی» توصیف کرده بود، و او نگران عواقب آن برای خانوادهاش بود. اما در نهایت، تصمیم گرفت برای اولین بار با یک روزنامهنگار صحبت کند.
وقتی به اِتوریا دست یافتم، متوجه شدم که او تقریباً همسایه من در بروکلین بوده است. ما آخر هفتههایمان را در همان بخشهای پارک پراسپکت میگذراندیم و از تماشای مردم لذت میبردیم. او به من گفت: «من عاشق ایستِرن پارکوِی هستم – فقط نشستن روی نیمکتها زیر درختان در تابستان، تماشای بچهها که با دوچرخههایشان رد میشوند و خانوادهها که وقت میگذرانند.» او افزود: «نیویورک چیزی است که من میشناسم.»
وقتی اِتوریا در ماه ژوئن گذشته برای بازرسی ICE حاضر شد، بلافاصله متوجه شد که اوضاع تغییر کرده است. او به من گفت: «پاسپورتم را به افسر دادم و او گفت: 'به سمت دیوار عقب برو.'» در ۲۶ فدرال پلازا، در منهتن پایین، او روی زمین خوابید. او گفت: «آن مکان برای هیچ انسانی مناسب زندگی نبود.» از آنجا، او بین تأسیسات ICE منتقل شد و در نهایت به مرکز پردازش خدمات الپاسو (El Paso Service Processing Center) در تگزاس برده شد.
شوک واقعی کمی بعد اتفاق افتاد. در ۱۴ ژوئیه، اِتوریا را با گروهی از مردان با ملیتهای مختلف به بخش پذیرش فراخواندند. او تصور کرد که آنها به کشورهایشان تبعید خواهند شد. آنها به سمت باند فرودگاه رفتند. اِتوریا به من گفت: «واقعاً فکر کردم به جامائیکا میروم. چرا باید فکر میکردم به جای دیگری میروم؟»
مردان با غل و زنجیر سوار پرواز ICE شدند. ایده بازگشت به جامائیکا برای اِتوریا «خسارتی غیرقابل تصور» بود. کسی پرسید: «ما به کجا میرویم؟» یک مامور پاسخ داد: «پرواز اول شش ساعت است و سپس پرواز دوم هشت ساعت.» اِتوریا دلش فرو ریخت. آنها در جیبوتی توقف کردند، جایی که مردان به یک هواپیمای باری نظامی منتقل شدند. اِتوریا گفت: «مثل چیزی بود که در فیلمها میدیدید، انگار ما چند گانگستر بدنام هستیم.» تقریباً نیم ساعت قبل از فرود آن پرواز، مردان مقصد واقعی خود را فهمیدند. او به من گفت: «افسر آمد و از ما خواست برگهای را امضا کنیم که موافقت میکنیم به اسواتینی برویم.» او افزود: «من حتی اسم اسواتینی را نشنیده بودم!» وحشتزده، از امضا کردن خودداری کرد.
اِتوریا گفت: «همه ما در آن لحظه همین احساس جدایی از واقعیت را داشتیم.» او به من گفت که یک مقام ICE در حالی که او هنوز در زنجیر بود، از او عکسهای پاپاراتزی مانند گرفت. او احساس میکرد که یک ابزار ناخواسته در تبلیغات دولت ترامپ است. او گفت: «میتوانستید بگویید که این یک فریب بود، همه برای نمایش، تا بتوانند از آن استفاده کنند و بگویند: 'ببینید ما چه کردیم.'»
اِتوریا اضافه کرد: «صادقانه بگویم، این به من کمک کرد تصور کنم بردگان چه احساسی داشتند، که با غل و زنجیر به سرزمینی دیگر میرفتند – آن تنهایی، آن جدایی، آن حس از دست دادن.»
نگهبانان محلی گروه را به مجتمع اصلاح و تربیت ماتساپا (Matsapha Correctional Complex)، یک زندان فوق امنیتی، منتقل کردند. هیچ کس دلایل بازداشت مردان را توضیح نداد. اِتوریا گفت، در ابتدا، نگهبانان با تبعیدشدگان آمریکایی با سوءظن رفتار میکردند. او افزود: «آنها یک هواپیمای نظامی را دیدند که بر زمینشان فرود آمد – هواپیمایی از نوعی که بمب بر سر مردم میاندازد و سربازان را به جنگ میبرد – و به آنها گفته شد: 'این پنج مرد افرادی هستند که باید از آنها ترسید.' اما با گذشت زمان، ما با نگهبانان گفتگو کردیم، و آنها متوجه شدند که در مورد اینکه ما واقعاً چه کسانی هستیم، به آنها دروغ گفته شده است.» به زودی، نگهبانان به مردان یک صفحه شطرنج دادند. آنها به شکایات اِتوریا در مورد غذا رسیدگی کردند، اگرچه وضعیت غذا به سختی بهبود یافت. اِتوریا به من گفت: «برای سه روز اول، ما فقط فرنی خوردیم، و من خیلی سریع دستم را بالا بردم و گفتم: 'دیگر نه!'»
پنج نفر اسواتینی تنها تماسهای کنترل شدهای با خانوادههایشان داشتند و دسترسی کمی به وکلایشان در ایالات متحده داشتند. عمدتاً، آنها زمان خود را در سلولهایشان میگذراندند. اِتوریا گفت: «ما زیاد به سقف نگاه میکردیم و درباره خانوادههایمان صحبت میکردیم. ما سعی کردیم به یکدیگر کمک کنیم تا افکاری را که در درونمان فریاد میزدند بیرون بیایند، چیزهایی که برای ما اهمیت زیادی داشتند، و خانواده اولین چیز بود. دومین چیز بزرگ این بود که بفهمیم زندگیهایمان معنا دارد – که ما افراد بد، بد نیستیم که جامعه به ما گفته بود.»
هفتهها گذشت. یک روز در اواخر تابستان، مقامات سازمان بینالمللی مهاجرت (International Organization for Migration - I.O.M.) از گروه بازدید کردند. آنها «لوازم سلامت روان» آوردند: تجهیزات بدمینتون، یک بسکتبال، راکتهای پینگپنگ و پنج رمان. اِتوریا تأکید کرد که آنچه واقعاً برای سلامت روانش نیاز دارد، آزادی است. کمی بعد، او گفت، I.O.M. به او اطلاع داد که به زودی میتواند به جامائیکا بازگردد. در ۲۱ سپتامبر، او سوار اولین پرواز از یک سری چهار پرواز تجاری شد که او را به جزیره رساند. هیچ کس نمیداند دولت ایالات متحده چقدر پول برای این مسیر طولانی و پرماجرای بازداشت در آفریقا خرج کرده است.
در جامائیکا، اِتوریا درباره مردان جامانده کنجکاو شده است: چهار نفر اسواتینی. آنها بدون هیچ توضیحی و بدون مسیرهای روشن برای بازگشت به کشور، زندانی ماندهاند. ده نفر دیگر به این گروه اضافه شدهاند. اِتوریا گفت: «چیزی شوم در اینجا در جریان است، و چیزی از روح من گرفته شده که شاید هرگز نتوانم آن را پس بگیرم.» در اواسط اکتبر، همسلولی کوباییاش، روبرتو موسکوئرا دل پرال (Roberto Mosquera del Peral)، یک اعتصاب غذای یکماهه را آغاز کرد. اِتوریا گفت: «روبرتو یک آدم فوقالعاده مهربان است که دوست دارد چیزها را با ذهن انتقادی تحلیل کند.» وکیل موسکوئرا دل پرال، آلما دیوید (Alma David) از گروه حقوقی نوو (Novo Legal Group)، در طول اعتصاب به من گفت: «خیلی نگرانم – او درد دارد و خیلی لاغر به نظر میرسد.»
اسواتینی همچنان تلاشهای نالاباتی برای ملاقات با افراد بازداشت شده را رد کرده است. او در نهایت پرونده حبس غیرقانونی خود را در مقابل یک قاضی برد، اما دولت تقاضای تجدیدنظر کرد. در پاسخ به اعتصاب غذای موسکوئرا دل پرال، اسواتینی بیانیهای مطبوعاتی صادر کرد که در آن آمده بود: «تبعه کشور ثالث در سلامت و روحیه خوب یافت شد.» در ادامه آمده بود: «او، با این حال، اشاره کرد که در حال حاضر روزه گرفته و دعا میکند زیرا دلتنگ خانوادهاش است.»
هنگامی که اخیراً صحبت کردیم، اِتوریا بدون برق در خانهای که در جامائیکا زندگی میکند پناه گرفته بود. تلفنش در حال خاموش شدن بود, و توفند ملیسا (Hurricane Melissa) – یک طوفان رده ۵ – به سمت جزیره در حرکت بود. او نگران بود که مواد غذایی کافی ذخیره نکرده است. او به من گفت: «فقط تحملش میکنم.» او گفت، از زمان فرود در جامائیکا، کاملاً احساس گمگشتگی کرده است. او افزود: «من در تلاش هستم تا جبران کنم، تلاش میکنم تا جا بیفتم، اما در سن من، پیدا کردن شغل در اینجا آسان نیست.»
اِتوریا امیدوار است که در مقطعی بتواند با دولت ایالات متحده در مورد رفتاری که با او شده است، روبرو شود. اما بیشتر از آن، آرزو میکند بتواند با رهبران آفریقایی صحبت کند، به عنوان یک مرد سیاهپوست که احساس میکند برعکس سفر «گذرگاه میانی» (Middle Passage) فرستاده شده است. او گفت: «میخواهم به همه کشورهای آفریقایی که مردم را با غل و زنجیر به کشورشان میپذیرند، بگویم که این تصویر خوبی نیست. شما این مردم را از نظر روحی و عاطفی آزار میدهید. من فقط نمیخواهم اسواتینی این را بشنود. میخواهم غنا این را بشنود. میخواهم سودان جنوبی این را بشنود. میخواهم رواندا و اوگاندا این را بشنوند.» او مکث کرد و گفت: «لطفاً، بگذارید دولت ترامپ کارهای کثیف خودش را انجام دهد.»
غروب یکی از روزهای اخیر، من دوباره با مِرِدیث یون صحبت کردم، که به من گفت یک پرواز اخراج دیگر از ایالات متحده به غنا – او معتقد بود که چهارمین پرواز است – تازه فرود آمده است. در میان آخرین تبعیدشدگان، پرستاری اهل مریلند به نام رابیاتو کویاته (Rabbiatu Kuyateh) بود که تقریباً سی سال در ایالات متحده زندگی کرده و هرگز با اتهامات کیفری روبرو نشده بود. کویاته موفق به دریافت تعلیق اخراج شده بود و یک قاضی مهاجرت را متقاعد کرده بود که احتمالاً در کشور مادریاش، سیرالئون، با آسیب جدی روبرو خواهد شد. با این حال، او با غل و زنجیر به غنا فرستاده شد، جایی که او و دیگران تحت نگهبانی مسلح در هتلی نزدیک آکرا نگهداری میشدند. یون گفت که در حال مکالمه تلفنی با کویاته و دیگر بازداشتشدگان بود که مقامات غنایی به هتل آمدند و کویاته را با زور بردند. آنها او را سوار پروازی به سیرالئون کردند.
از زمانی که برای اولین بار صحبت کرده بودیم، یون تلاش میکرد از حقوق دهها نفر از افرادی که به غنا تبعید شده بودند، دفاع کند. در اواسط سپتامبر، او و همکارانش در دادگاه فدرال ایالات متحده حاضر شدند و استدلال کردند که اعضای اولین گروه تبعیدشدگان باید به سرعت به آمریکا بازگردانده شوند. در آن زمان، یازده مرد و زن هنوز در کمپ آموزشی بونداز نگهداری میشدند؛ آنها شایعاتی میشنیدند مبنی بر اینکه هر لحظه ممکن است به کشورهای مبدأ خود بازگردانده شوند، کشورهایی که دولت ایالات متحده به آنها قول حمایت داده بود. لی گلرنت (Lee Gelernt)، که از اتحادیه آزادیهای مدنی آمریکا (American Civil Liberties Union) به این پرونده پیوستهبود، التماس کرده بود: «هنوز فرصت برای اقدام وجود دارد. ما از شما تمنا میکنیم که هماکنون نوعی کمک را انجام دهید.»
وکیل وزارت دادگستری، الیانیز پرز (Elianis Perez)، واقعیت اساسی اخراجها را مورد مناقشه قرار نداد. در عوض، او اصرار داشت که ایالات متحده «تضمینهای دیپلماتیک» از غنا برای رعایت کنوانسیون منع شکنجه و سایر تدابیر حفاظتی دریافت کرده است. با این حال، یکی از اعضای گروه — یک مرد گامبیایی دوجنسگرا که توسط یک قاضی مهاجرت ایالات متحده تحت حمایت CAT قرار گرفته بود — قبلاً به کشورش بازگردانده شده بود.
قاضی تانیا چاتکان (Tanya Chutkan) پرسید: «چگونه این قابل قبول است؟»
پرز پاسخ داد: «قاضی محترم، ایالات متحده نمیگوید که این قابل قبول است. آنچه دولت تلاش کرده است به دادگاه توضیح دهد این است که ایالات متحده قدرت ندارد به غنا بگوید چه کند.»
دو روز بعد، چاتکان تصمیم خود را صادر کرد. او نوشت که اخراجها «به نظر میرسد بخشی از یک الگو و تلاش گسترده برای فرار از تعهدات قانونی دولت با انجام غیرمستقیم کاری است که نمیتواند مستقیماً انجام دهد.» با این حال، او نتیجه گرفت که «دستانش بسته است.» دادگاه صلاحیت جلوگیری از تبعید موکلان یون و گلرنت توسط غنا به کشورهایشان را نداشت. گلرنت به من گفت که سیاست حاصله «بیسابقه و کاملاً در تضاد با احتیاط انسانی است که دولتهای گذشته از هر دو حزب اعمال کردهاند.»
من تعجب میکردم چه بر سر مردان و زنان وحشتزدهای که در کمپ آموزشی بونداز با آنها صحبت کرده بودم، خواهد آمد. به زودی متوجه شدم. وقتی در اوایل اکتبر با جیم تماس گرفتم، او و نه نفر دیگر از افرادی که با آنها صحبت کرده بودم، در وسایل نقلیه قرار گرفته و از کمپ به مرز توگو برده شده بودند. در میان آنها میریام بود که اگر مجبور به بازگشت به آنجا میشد، از شکنجه یا مرگ میترسید، و زن بیست و یک ساله توگویی که او نیز از ختنه تناسلی فرار کرده بود.
جیم به من گفت: «در حال حاضر، ما به طور غیرقانونی در توگو هستیم!» او توضیح داد که مقامات مهاجرت غنایی گروه را به مقامات توگوئی تحویل داده بودند که به جای ارائه مدارک مناسب، آنها را بیسروصدا از مرز عبور داده بودند. او گفت: «آنها ما را از در پشتی وارد توگو کردند، اما ما نامرئی نیستیم، و هدف آسانی برای پلیس هستیم. ما اینجا زبان نمیدانیم، و پولی هم نداریم.» خانوادهاش سعی کرده بودند از طریق وسترن یونیون برایش پول بفرستند. اما او گفت، به راحتی نمیتوانست آنها را دریافت کند، زیرا دولت ایالات متحده کارت شناسایی او را مصادره کرده بود. او و دیگران در گروه مجبور بودند برای دریافت پول از غریبهها التماس کنند و بخشی از پول را به آنها بدهند.
جیم به من گفت که او سعی میکند در خانه بماند، از ترس بازداشت یا اخاذی توسط مقامات در توگو. اما گاهی اوقات، او مخفیانه به اقیانوس میرفت تا به صدای امواج گوش دهد. او بیشتر نگران زنان توگویی در گروهشان بود. جیم به من گفت: «آنها بینهایت درمانده گریه میکردند، و برای نجات جانشان دست و پا میزدند و میدویدند. آنها به زیرزمین رفتهاند.»
چند روز بعد، با میریام صحبت کردم که در یک پانسیون پنهان شده بود. یک روزنامهنگار محلی نام واقعی میریام را فهمیده و آن را در شبکههای اجتماعی منتشر کرده بود. کمی بعد، پسرعمویش شروع به دریافت تماسهای تهدیدآمیز از غریبهها کرد که میپرسیدند: «میریام کجاست؟» او در حین صحبت ما گریه میکرد.
او به من گفت: «امروز صبح، یک فرنی خوردم، و این تنها غذایی بود که خوردهام.» در مخفیگاهش، او مسیر خود را مرور میکرد. او گفت که مانند محموله «از آریزونا به لوئیزیانا، و سپس از لوئیزیانا به غنا، و سپس از غنا به توگو» فرستاده شده بود. او افزود: «ICE با ما مانند حیوانات رفتار کرد، به ما دستبند زد، و اجازه نداد غذا بخوریم – فقط نان و آب.»
میریام ادامه داد: «در کمپ آموزشی بونداز، به ما نگفتند که ما را به توگو خواهند برد.» او سعی کرده بود با مقامات غنایی در حین هل دادن گروهش از مرز، روبرو شود. میریام التماس کرد: «چرا این کار را میکنید؟ شما قرار است از ما به عنوان یک کشور ثالث محافظت کنید!» او به من گفت که یک افسر گفت: «خفه شو. ما باید به دستوراتی که به ما داده شده احترام بگذاریم.» به برخی از مردان بازداشت شده گفته شده بود که اگر سعی در فرار کنند، تیرباران خواهند شد.»
میریام به من گفت که در ماه مه گذشته، از دریافت حمایت از یک قاضی مهاجرت ایالات متحده بسیار خوشحال شده بود. او فکر میکرد که این پیشنهاد پناهندگی همان چیزی است که ایالات متحده را تعریف میکند. من به او گفتم که این درست است. پس از اینکه آخرین کشتی بریتانیایی بندر نیویورک را در سال ۱۷۸۳ ترک کرد، جورج واشنگتن و افسرانش به طور مشهوری یک نخبگان زدند: «باشد که آمریکا پناهگاهی برای ستمدیدگان زمین باشد!»
میریام گفت: «همین الان که با شما صحبت میکنم، نمیدانم چه بر سر من خواهد آمد.» اما در حال حاضر، او یک آرزو دارد: «من نیاز دارم که دیگران بدانند این وضعیت واقعی من است. من آزاد نیستم.»