یک نگهبان امنیتی در کنار صفحه‌ای ایستاده است که ویدیویی از برنامه بمب اتمی چین را در نمایشگاهی در پکن در ۱۷ اکتبر ۲۰۰۷ نشان می‌دهد. China Photos/Getty Images
یک نگهبان امنیتی در کنار صفحه‌ای ایستاده است که ویدیویی از برنامه بمب اتمی چین را در نمایشگاهی در پکن در ۱۷ اکتبر ۲۰۰۷ نشان می‌دهد. China Photos/Getty Images

منطق اجتناب‌ناپذیر یک سلاح هسته‌ای ژاپنی

تغییرات سریع ژئوپلیتیکی مستلزم بحث فوری در ژاپن است.

دیگر مسئله این نیست که آیا ژاپن و کره جنوبی بازدارندگی هسته‌ای مستقل خود را در چارچوب سیستم اتحاد آمریکا به دست خواهند آورد یا خیر، بلکه این است که چه زمانی این اتفاق خواهد افتاد. این سیستم در شرق آسیا به دلیل فرسایش بازدارندگی گسترده آمریکا – همان به اصطلاح چتر هسته‌ای – در پی دستیابی چین و کره شمالی به قابلیت‌های ضربه دوم که سرزمین اصلی آمریکا را هدف قرار می‌دهند، تضعیف خواهد شد. دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای تصمیمی از نظر سیاسی دشوار و پرمخاطره خواهد بود – برای ژاپن به مراتب بیشتر از کره جنوبی، جایی که نظرسنجی‌ها از حمایت قابل توجهی خبر می‌دهند. اما صرف‌نظر از افکار عمومی، تغییرات در محیط استراتژیک جهانی و منطقه‌ای به طور گریزناپذیری هر دو کشور را به این سمت سوق می‌دهد. مقاومت در برابر منطق این تغییرات می‌تواند به عواقب ژئوپلیتیکی بسیار وخیمی منجر شود.

در دموکراسی‌ها، سیاست امنیتی باید بر پایه حمایت عمومی استوار باشد. چنین پایه‌ای هنوز در ژاپن در مورد مسئله هسته‌ای وجود ندارد. بنابراین، ضروری است که ژاپن در یک بحث عمومی شفاف، واقع‌بینانه و به موقع شرکت کند تا اجماع ملی در مورد این مسئله حیاتی ایجاد شود. سانا تاكائیچی، نخست‌وزیر ژاپن، گام اولیه را در اوایل این ماه در این راستا برداشت، زمانی که اعلام کرد که دولتش در حال بررسی بازنگری سیاست دیرینه ژاپن در مورد میزبانی سلاح‌های هسته‌ای است.

ویژگی استراتژی هسته‌ای – هم برای ژاپن و هم برای دیگران – این است که تقریباً به طور کامل نه بر تجربه، بلکه بر منطق انتزاعی استوار است. سلاح‌های هسته‌ای تنها دو بار در جنگ مورد استفاده قرار گرفته‌اند – و تنها در شرایطی که بعید است دوباره رخ دهد. با وجود یک موقعیت نزدیک به فاجعه در بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۳ و نمایش‌های قدرت هسته‌ای اخیر روسیه در مورد جنگش در اوکراین، هیچ‌کس تجربه عملی از استفاده از سلاح‌های هسته‌ای در ۸۰ سال گذشته پس از حملات به هیروشیما و ناکازاکی ندارد. خوشبختانه.

سربازی با لباس رزمی استتار در میدانی چمنزار ایستاده و اسلحه‌ای در دست دارد، جلوی خودروهای بزرگ با واحدهای پرتاب موشک بر روی آن‌ها.
سربازان نیروی پدافند هوایی ژاپن در حال استقرار سامانه‌های موشکی در جریان یک رزمایش در پایگاه هوایی یوکوتا در توکیو، ۲۹ اوت ۲۰۱۷. Toru Yamanaka/AFP via Getty Images
Toru Yamanaka/AFP via Getty Images

از سال ۱۹۴۵، ثبات شرق آسیا، و به ویژه شمال شرق آسیا، بر اساس تعادلی استوار بود که با حضور نظامی واشینگتن و تعهد آن به دفاع از متحدانش حفظ می‌شد. از سال ۱۹۴۹، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی انحصار هسته‌ای آمریکا را شکست، بازدارندگی گسترده آمریکا – همان به اصطلاح چتر هسته‌ای بر سر متحدان واشینگتن – جزء حیاتی این تعادل بوده است. آزمایش موفق هسته‌ای چین در سال ۱۹۶۴ بر نقش حیاتی بازدارندگی گسترده تأکید کرد.

ژاپن به شدت نگران برنامه‌های هسته‌ای و موشکی کره شمالی و همچنین تقویت و مدرن‌سازی نیروهای هسته‌ای چین است. اما بحث‌های عمومی در ژاپن عمدتاً حول این مسائل می‌چرخد تا اینکه به طور مستقیم به آنها بپردازد. فرض اساسی اکثر بحث‌های عمومی همچنان به نظر می‌رسد اصول سه‌گانه غیرهسته‌ای توکیو از سال ۱۹۶۷ است: عدم مالکیت، عدم تولید و عدم ورود.

واکنش آلرژیک ژاپن به هسته‌ای قابل درک است؛ این تنها کشوری است که قربانی حمله هسته‌ای شده است. اما از زمان تدوین سه اصل، تغییرات عمیقی در ژئوپلیتیک منطقه‌ای و جهانی رخ داده است که بازنگری در آنها را مناسب می‌سازد. اکنون روشن است که منطقه هند-آرام نقش محوری در آنچه پل براکن، محقق دانشگاه ییل، «عصر دوم هسته‌ای» می‌نامد، ایفا خواهد کرد، که در آن قدرت‌های منطقه‌ای برجسته‌تر خواهند شد.

کاربرد اصول سه‌گانه غیرهسته‌ای ژاپن همیشه تابع ملاحظات عملی بوده است. ایالات متحده سلاح‌های هسته‌ای را در پایگاه هوایی خود در اوکیناوا مستقر کرد و تا سال ۱۹۷۲، زمانی که این جزیره به حاکمیت کامل ژاپن بازگشت، آنها را خارج نکرد. واشینگتن تا سال ۱۹۷۱ به طور عمومی وجود سلاح‌های هسته‌ای در اوکیناوا را تأیید نکرد، اما اسناد از طبقه‌بندی خارج شده در سال ۲۰۱۰ نشان دادند که دولت‌های متوالی ژاپن برای دهه‌ها از این استقرارها آگاه بوده و مخفیانه در آنها همدست بوده‌اند. حتی امروز، سیاست رسمی ایالات متحده این است که وجود سلاح‌های هسته‌ای بر روی کشتی‌های نیروی دریایی و هواپیماهایی که اجازه ورود به بنادر و حریم هوایی ژاپن را دارند، نه تأیید و نه تکذیب کند. دولت‌های ژاپن هوشمندانه سوالات ناخوشایندی نپرسیده‌اند، در نتیجه بازدارندگی هسته‌ای آمریکا در شرق آسیا را تسهیل کرده و در عین حال اصول سه‌گانه غیرهسته‌ای را حفظ کرده‌اند.

ژاپن به طور مداوم بر اتکای خود به "طیف کامل" قابلیت‌های نظامی ایالات متحده – کنایه‌ای برای سلاح‌های هسته‌ای – برای حفظ بازدارندگی تأکید کرده است. در حالی که مرکزیت اتحاد با ایالات متحده در سیاست‌های خارجی و دفاعی ژاپن غیرقابل انکار است، اتکای توکیو به بازدارندگی گسترده آمریکا نیز هرگز بدون ریسک نبوده است. از سال ۱۹۵۷، زمانی که نخست‌وزیر وقت، نوبوسوکه کیشی، به دفتر قانونگذاری کابینه دستور داد تا رسماً اعلام کند که قانون اساسی ژاپن مالکیت سلاح‌های هسته‌ای برای دفاع از خود را ممنوع نمی‌کند، ژاپن پایه‌های یک برنامه سلاح هسته‌ای را، از جمله ذخیره‌ای از پلوتونیوم و حفظ قابلیت‌های بازفرآوری و غنی‌سازی، حفظ کرده است. واشینگتن به طور ضمنی با این امر موافقت کرده است زیرا توافقنامه همکاری هسته‌ای آمریکا-ژاپن در سال ۱۹۸۸ بازفرآوری مواد هسته‌ای تأمین شده توسط آمریکا را مجاز می‌سازد که تنها معاهده با هر کشوری است که چنین اجازه‌ای می‌دهد. بنابراین، جای تعجب نبود که در سال ۲۰۱۳، ژاپن از امضای بیانیه بین‌المللی که از جمله چیزها، اعلام می‌کرد سلاح‌های هسته‌ای غیرانسانی هستند و هرگز تحت هیچ شرایطی نباید مورد استفاده قرار گیرند، خودداری کرد. این رد به طور صریح چیزی را که دهه‌ها ضمنی بود، نشان داد: دولت‌های متوالی ژاپن واقعاً بر این باور بودند که برخی شرایط ممکن است دستیابی ژاپن به سلاح‌های هسته‌ای را توجیه کند.

ژاپن تقریباً به طور قطع می‌تواند در مدت کوتاهی – شاید ظرف یک سال یا کمتر – یک دستگاه هسته‌ای تولید کند. با این حال، تسلیحاتی کردن و توسعه سامانه‌های پرتاب موشک قابل اعتماد، به احتمال زیاد به زمان بسیار بیشتری نیاز دارد. این تأخیر زمانی – کارشناسان در مورد مدت آن اختلاف نظر دارند – به تعویق انداختن بحث عمومی درباره سلاح‌های هسته‌ای را به یک تجمل تبدیل می‌کند که ژاپن دیگر نمی‌تواند آن را تحمل کند.

این مسئله به دلیل سه عاملی که به سرعت در حال تغییر محیط استراتژیک جهانی و منطقه‌ای هستند، اضطراری است. اولاً، واشینگتن در حال بازتعریف یکجانبه شرایط تعامل خود با جهان است. ثانیاً، برنامه مدرن‌سازی هسته‌ای چین، و همچنین برنامه‌های تسلیحات هسته‌ای و موشکی کره شمالی، تعادل استراتژیک را بر هم می‌زند. و ثالثاً، رژیم عدم اشاعه سلاح‌های هسته‌ای – و در نتیجه محدودیت‌های علیه اشاعه – به طور برگشت‌ناپذیری تضعیف شده‌اند. اینها همه عوامل ساختاری هستند، نه پدیده‌های موقتی. آنها روابط بین‌الملل را برای آینده قابل پیش‌بینی شکل خواهند داد.

دونالد ترامپ و سانا تاكائیچی در حال قدم زدن بر روی باند فرودگاه، بین اعضای نظامی در حال احترام.
دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، و سانا تاكائیچی، نخست‌وزیر ژاپن، در ۲۸ اکتبر وارد پایگاه دریایی آمریکا در یوکوسوکا، ژاپن، می‌شوند. Andrew Caballero-Reynolds/AFP via Getty Images
Andrew Caballero-Reynolds/AFP via Getty Images

باید برای همه روشن باشد که دومین دولت ترامپ در حوزه‌های متعددی: تجارت، روابط متحدان، جنگ در اوکراین و سایر موارد، بسیار مخرب بوده است. به نظر می‌رسد این دولت کمتر از پیشینیان خود به حفظ آنچه متحدان، شرکا و دوستانش نظم بین‌المللی می‌دانند، متعهد است. این امر باعث نگرانی در میان متحدان، شرکا و دوستان واشینگتن در سراسر جهان شده است، اما شاید کمتر در شرق آسیا، که همیشه با ایالات متحده به همان اندازه – و شاید بیشتر – بر اساس منافع مشترک و نه بر اساس ارزش‌های مشترک سروکار داشته است.

تغییر مواضع ترامپ در مورد جنگ در اوکراین اروپایی‌ها را کاملاً آشفته کرده است. اما شرق آسیا نیم قرن پیش تجربه مشابهی را از سر گذراند، زمانی که ایالات متحده ضررهای خود را در جنگ ویتنام قطع کرد و به سادگی آنجا را ترک کرد، و ویتنام جنوبی، کامبوج سلطنتی و لائوس سلطنتی را به سرنوشت خود واگذاشت. تمایل به یک‌جانبه‌گرایی همیشه بخشی از سیاست خارجی آمریکا بوده است. آیا به شوک چین توسط ریچارد نیکسون و ترک یک‌جانبه استاندارد طلا برای دلار آمریکا را به خاطر می‌آورید؟ توافق‌نامه پلازا را به خاطر می‌آورید؟ کشورهای آسیایی با ایالات متحده همکاری می‌کنند زیرا مجبورند، و این شوک‌های گذشته تضمین کرده‌اند که آسیایی‌ها عموماً از آمریکایی‌ها به عنوان عصا استفاده نکرده‌اند – بر خلاف اروپایی‌ها، کانادایی‌ها و استرالیایی‌ها.

از منظر تاریخی گسترده، ترامپ را می‌توان اولین رئیس‌جمهور واقعی پساجنگ سرد توصیف کرد. از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده در هیچ کجای جهان با تهدید وجودی مواجه نیست. دینامیک رقابت آمریکا و چین در سیستم جهانی اساساً با دینامیک رقابت آمریکا و شوروی بین سیستم‌ها، که در آن برخورد بین سرمایه‌داری و کمونیسم می‌توانست تنها یک برنده داشته باشد، متفاوت است. رقابت در یک سیستم جهانی وجودی نیست زیرا هدف آن، و به تعریف نمی‌تواند باشد، این است که یک سیستم جایگزین دیگری شود. پکن ممکن است بخواهد بر سیستم مسلط شود و واشینگتن ممکن است بخواهد سلطه خود را حفظ کند، اما اینها اهداف وجودی نیستند.

روسیه بدون شک خطرناک است و تهدیدی وجودی برای اوکراین و برخی از کشورهای کوچک‌تر اروپایی، مانند کشورهای بالتیک، اما نه برای ایالات متحده، که در آن بازدارندگی هسته‌ای ثبات استراتژیک را حفظ خواهد کرد. به همین ترتیب، کره شمالی و ایران ممکن است تهدیدات وجودی برای همسایگان نزدیک خود باشند، اما نه برای ایالات متحده.

ایالات متحده که با هیچ تهدید وجودی روبرو نیست، دیگر دلیلی ندارد که – به قول جان اف کندی در مراسم تحلیف سال ۱۹۶۱ خود – "هر بهایی را بپردازد، هر باری را تحمل کند... با هر دشمنی مخالفت کند" تا از ایده‌های خود در مورد نظم بین‌المللی دفاع کند. پارامترهای گسترده و سخاوتمندانه منافع استراتژیک آمریکا که کندی در اوج جنگ سرد مطرح کرد و جانشینانش آن را حفظ کردند، زمانی منطقی بود که ایالات متحده با تهدید وجودی روبرو بود. آیا امروز منطقی است؟ ترامپ و میلیون‌ها آمریکایی که دو بار به او رأی دادند، آشکارا چنین فکری نمی‌کنند. برای آنها، زمان آن رسیده است که "آمریکا را در اولویت قرار دهند."

این هیچ چیز ذاتاً غیرطبیعی ندارد. جهان تغییر کرده است؛ چرا ایالات متحده نباید تغییر کند؟ هر کشوری خود را در اولویت قرار می‌دهد. این به معنای عقب‌نشینی از جهان نیست، بلکه بازتعریف یک‌جانبه شرایط تعامل ایالات متحده با جهان است – تعریفی محدودتر و معاملاتی‌تر از منافع ملی. از آنجا که این بازتعریف پاسخی به یک عامل ساختاری – فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و نوع متفاوتی از رقابت با چین – است، هر کس که پس از ترامپ در کاخ سفید باشد، رویکردی تقریباً مشابه را اتخاذ خواهد کرد. تعریف سخاوتمندانه منافع ملی آمریکا که تا زمان روی کار آمدن ترامپ به آن عادت کرده بودیم، محصول مجموعه‌ای خاص از شرایط تاریخی بود که هرگز باز نخواهد گشت.

این موضوع چگونه بر معادله هسته‌ای در منطقه هند-آرام تأثیر می‌گذارد؟ در اولین کارزار انتخاباتی خود در سال ۲۰۱۶، ترامپ امکان اجازه دادن به ژاپن و کره جنوبی برای دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای را به عنوان راهی ارزان‌تر برای دفاع از آنها مطرح کرد. نمی‌دانیم چقدر جدی بود، اما نباید آن را به طور کامل رد کنیم. در هر صورت، متحدان آمریکا باید چتر هسته‌ای آمریکای معاصر و معاملاتی‌تر را با دقت بیشتری بررسی کنند.

در کتاب کلاسیک خود "دیپلماسی" در سال ۱۹۹۴، هنری کیسینجر تحلیل کرد که چگونه سلاح‌های هسته‌ای روابط درون اتحاد را تغییر داده‌اند. او استدلال کرد که قبل از عصر هسته‌ای، "عواقب رها کردن یک متحد پرخطرتر از انجام تعهدات در نظر گرفته می‌شد. در عصر هسته‌ای، این قانون لزوماً صادق نبود؛ رها کردن یک متحد خطر فاجعه نهایی را در پی داشت، اما توسل به جنگ هسته‌ای در کنار یک متحد، فاجعه فوری را تضمین می‌کرد."

زنی که دست کودک خردسالی را گرفته است، از سطح زمین دیده می‌شود، دوربین به سمت آن‌ها نگاه می‌کند، در حالی که از کنار نمایشگاهی از موشک‌ها عبور می‌کنند.
کره‌ای‌های جنوبی در ۲۸ فوریه ۲۰۱۹ از کنار ماکت‌های موشک‌های کره شمالی در بنای یادبود جنگ کره در سئول عبور می‌کنند. Chung Sung-Jun/Getty Images
Chung Sung-Jun/Getty Images

ژاپن باید به منطق سرد و روشن کیسینجر در مورد برنامه مدرن‌سازی هسته‌ای چین و دستیابی کره شمالی به سلاح‌های هسته‌ای فکر کند.

کره شمالی اکنون به طور برگشت‌ناپذیری یک کشور دارای سلاح هسته‌ای است. پیونگ‌یانگ سلاح‌های هسته‌ای را برای بقای رژیم حیاتی می‌داند و بنابراین مسئله‌ای وجودی است. هیچ هزینه‌ای که بتوانیم تحمیل کنیم یا منفعتی که بتوانیم ارائه دهیم، بالاتر از هزینه رها کردن یک مسئله وجودی نیست. اکنون که کره شمالی سلاح هسته‌ای دارد، هر چند کم یا ابتدایی، خلع سلاح آن با زور دیگر گزینه‌ای نیست.

چین نیز به هیچ وجه به خلع سلاح هسته‌ای کره شمالی کمک نخواهد کرد. پکن برنامه تسلیحات هسته‌ای پیونگ‌یانگ را دوست ندارد. اما از آنجا که پیونگ‌یانگ سلاح‌های هسته‌ای را برای بقای رژیم حیاتی می‌داند، پکن هرگز کاری نخواهد کرد که بقای یک کشور مارکسیست-لنینیست دیگر، یکی از تنها پنج کشور باقی‌مانده در جهان، را به خطر بیندازد. برای پکن، پذیرش یک کره شمالی هسته‌ای شر کمتری است.

بنابراین، خلع سلاح هسته‌ای شبه جزیره کره یک رؤیای غیرممکن است. آن قطار از ایستگاه رفته است. اکنون ما فقط می‌توانیم با یک کره شمالی مسلح به هسته‌ای از طریق دیپلماسی مبتنی بر بازدارندگی قوی برخورد کنیم. ترامپ در دوره اول خود کارهای زیادی برای بازگرداندن بازدارندگی انجام داد که در دولت اوباما فرسوده شده بود، و سپس دیپلماسی را امتحان کرد، که شکست خورد زیرا هدف غیرواقعی خلع سلاح هسته‌ای را تعیین کرده بود. اگر ترامپ دوباره دیپلماسی را امتحان کند، تنها هدف واقع‌بینانه کنترل تسلیحات خواهد بود. اینکه ایالات متحده در گذشته به طور عمومی اعلام کرده است که تمرکزش بر موشک‌های کره شمالی است که قادر به حمله به سرزمین اصلی آمریکا هستند – نه آنهایی که برد کوتاه‌تر دارند و می‌توانند به ژاپن حمله کنند – قطعاً چیزی است که توکیو باید به آن بیندیشد.

چین یک عامل مهم‌تر در ژئوپلیتیک هسته‌ای هند-آرام است. پکن در حال ارتقاء زرادخانه هسته‌ای خود هم از نظر کیفی و هم از نظر کمی است. این امر به دلیل ابتدایی بودن نسبی قابلیت ضربه دوم آن تا همین اواخر، که قطعاً در سطح روسیه و ایالات متحده نبود، ضروری بود. برنامه مدرن‌سازی هسته‌ای چین نشان می‌دهد که پکن دیگر سیاست دیرینه بازدارندگی حداقلی خود را کافی نمی‌داند و به دنبال حداقل تطابق با نیروهای بازدارنده ایالات متحده است.

آنچه به ویژه مرتبط است، نسل جدید موشک‌های بالستیک پرتاب‌شونده از زیردریایی (SLBM) چین است که استقرار آنها حدود سال ۲۰۲۳ آغاز شد. اینها مقاوم‌ترین جزء هر زرادخانه هسته‌ای هستند و بنابراین به طور قابل توجهی به قابلیت ضربه دوم معتبر کمک می‌کنند. موشک جدید JL-3 چین بردی بیش از ۱۰،۰۰۰ کیلومتر دارد و قادر است از دریای چین جنوبی یا آب‌های سرزمینی چین در خلیج بوهای به قاره آمریکا برسد. موشک‌های JL-3 بر روی زیردریایی‌های هسته‌ای کلاس جین چین که اکنون گشت‌های بازدارندگی مداوم انجام می‌دهند، مستقر می‌شوند.

این یک تقویت بسیار چشمگیر در قابلیت ضربه دوم چین است، زیرا نسل قبلی موشک‌های SLBM چینی، یعنی JL-2، برد کوتاه‌تری داشت که نیازمند عبور زیردریایی‌های چینی از زنجیره جزایر اول – که شامل ژاپن، تایوان و فیلیپین می‌شود – به عمق اقیانوس آرام بود. آیا استقرار SLBMهای چینی که قادر به تهدید سرزمین اصلی ایالات متحده بدون عبور از زنجیره جزایر اول هستند، ارزش این کشورها را در محاسبات هسته‌ای واشینگتن کاهش خواهد داد، و اگر چنین است، تا چه حد؟ هنوز برای اظهار نظر قطعی زود است. آنچه روشن است این است که ملاحظاتی که دهه‌ها پیش مرز دفاعی ایالات متحده در غرب اقیانوس آرام را تعیین کردند، اکنون در حال تغییر هستند. عاقلانه نیست که مرز قدیمی را برای همیشه ثابت در نظر بگیریم.

دو بازدیدکننده موزه از پشت در مقابل یک عکس بزرگ سیاه و سفید از منظره‌ای ویرانگر، با تقریباً تمام ساختمان‌ها که توسط بمب ویران شده‌اند، دیده می‌شوند.
بازدیدکنندگان موزه صلح هیروشیما در ۵ اوت ۲۰۲۰، عکسی پانوراما از پیامدهای حمله بمب اتمی به هیروشیما در سال ۱۹۴۵ را تماشا می‌کنند. Carl Court/Getty Images
Carl Court/Getty Images

یکی از قربانیان تهاجم روسیه به اوکراین، رژیم عدم اشاعه هسته‌ای بوده است. ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، بارها از تصمیم کشورش در سال ۱۹۹۴ برای کنار گذاشتن سلاح‌های هسته‌ای به ارث رسیده از اتحاد جماهیر شوروی و در عوض اتکا به تضمین‌های کاغذی یادداشت تفاهم بوداپست، ابراز تأسف کرده است. این عملی از ساده‌لوحی استراتژیک بود. بعید است اوکراین اکنون در یک مبارزه وجودی برای بقای ملی خود باشد اگر سلاح‌های هسته‌ای خود را حفظ کرده بود. کاملاً روشن است که اثر بازدارندگی اسناد قانونی در مواجهه با یک دشمن مصمم و بی‌رحم، وجود ندارد. به همین دلیل بود که آندژی دودا، رئیس‌جمهور سابق لهستان، از واشینگتن خواست تا سلاح‌های هسته‌ای را در قلمرو کشورش مستقر کند.

رژیم تعیین شده توسط معاهده عدم اشاعه حتی قبل از جنگ اوکراین تحت فشار بود، و روشن است که خلع سلاح هسته‌ای جهانی یک رؤیای واهی است. قدرت تخریبی عظیم سلاح‌های هسته‌ای و مزیت استراتژیک بزرگی که یک کشور دارای سلاح هسته‌ای نسبت به دشمنی که فقط با سلاح‌های متعارف مسلح است دارد، یک معمای زندانی را ایجاد می‌کند که تقریباً غیرقابل حل است. اگرچه همه به طور نظری از جهانی بدون سلاح هسته‌ای سود می‌برند، اما خطر تقلب دشمن بسیار زیاد است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

چه بخواهیم و چه نخواهیم، سلاح‌های هسته‌ای ماندگار هستند. در دنیای هسته‌ای، ثبات در نهایت فقط می‌تواند از طریق بازدارندگی متقابل (MAD) حفظ شود. جایگزینی وجود ندارد. همانطور که رابرت جرویس، محقق برجسته آمریکایی، اشاره کرد، MAD یک انتخاب سیاسی نیست بلکه توصیفی از واقعیت است. حتی بهتر است آن را یک واقعیت وجودی توصیف کرد و بنابراین اکنون بخشی از وضعیت بشری است.

به طور خلاصه، عوامل ساختاری برگشت‌ناپذیر به مرور زمان بازدارندگی گسترده آمریکا را تضعیف خواهند کرد. عمر مفید چتر هسته‌ای را می‌توان تمدید کرد؛ ایده‌هایی مانند اشتراک هسته‌ای دوجانبه یا معرفی مجدد سلاح‌های هسته‌ای تاکتیکی آمریکا به طور آزمایشی مطرح می‌شوند. اما عمر مفید بازدارندگی گسترده را نمی‌توان به طور نامحدود افزایش داد.

سوال حیاتی که شمال شرق آسیا با آن روبروست – منطقه‌ای که با اضافه شدن روسیه به چین و کره شمالی، هم‌اکنون شامل سه کشور دارای سلاح هسته‌ای است که به خصوص با ژاپن یا کره جنوبی دوستانه نیستند – این است که آیا چنین کشوری را می‌توان با ابزارهای متعارف بازداشت؟ نتیجه این سوال این است که آیا واشینگتن لس آنجلس یا سان فرانسیسکو را فدای توکیو یا سئول خواهد کرد.

اینها سوالاتی نیستند که ژاپنی‌ها (و کره جنوبی‌ها) نیاز به پاسخ فوری به آنها داشته باشند، اما نمی‌توان از آنها به طور نامحدود بدون خطر جدی دوری کرد. اینها سوالات بسیار دشوار و از نظر سیاسی پرمخاطره هستند، اما دقیقاً به همین دلیل است که نیاز فوری به یک بحث صریح، شفاف و واقع‌بینانه وجود دارد. نتایج نهایی این بحث، پیامدهای عمیقی برای آینده ژاپن و منطقه خواهد داشت.

چیزهای زیادی در خطر است، اما خطر اصلی یک جنگ فاجعه‌بار نیست. چنین خطری یک ویژگی ذاتی روابط بین‌الملل است و بنابراین هرگز به طور کامل غایب نیست، اما به نظر من، احتمال آن بسیار کم است. خطر محتمل‌تر و موذیانه‌تر این است که با فرسایش اعتبار بازدارندگی گسترده آمریکا، شاهد تنزل طولانی و آهسته استقلال ژاپن با مجموعه‌ای از گام‌های تقریباً نامحسوس خواهیم بود که هر یک به عنوان مصالحه‌ای معقول برای جلوگیری از رویارویی با یک همسایه مسلح هسته‌ای توجیه می‌شوند. نتیجه نهایی ژاپنی خواهد بود که هنوز به عنوان یک واحد سیاسی جداگانه وجود دارد، اما چیزی کمتر از یک کشور کاملاً مستقل. همسایه مربوط در این سناریو آشکارا چین است.

این در واقع مسیر بیش از چهار قرن تاریخ ژاپن را معکوس می‌کند. از زمانی که تویوتا هیده‌ یوشی در سال ۱۵۹۰ ژاپن را متحد کرد و دو سال بعد به کره حمله کرد، بخش بزرگی از هویت ژاپن با امتناع از تابعیت در حوزه تمدنی چین تعریف شده است. از نظر دوستانش در منطقه، ژاپنی که چیزی کمتر از یک کشور کاملاً مستقل باشد، نمی‌تواند نقش بزرگ‌تر و فعال‌تری در حفظ تعادل در یک منطقه مشترک ایفا کند، و از ایالات متحده‌ای حمایت و تکمیل کند که اکنون منافع خود را محدودتر تعریف می‌کند. اگرچه تنها ژاپنی‌ها باید در مورد آینده هسته‌ای ژاپن تصمیم بگیرند، اما پیامدهای تصمیم آنها می‌تواند تعادل قدرت در آسیا را تعیین کند.

این مقاله گزیده‌ای اقتباس شده از سخنرانی ارائه شده در مؤسسه صلح بین‌المللی کاجیما در توکیو در تاریخ ۱۶ اکتبر است.