سال ۲۰۲۵ شاید بدترین «سال وحشتناک» ایران باشد.
تنها ۱۰ ماه پیش، امیدهای شکنندهای در کشور وجود داشت که با روی کار آمدن رئیسجمهور جدید در کاخ سفید – هرچند کسی که با خروج از توافق هستهای قبلی، «سالهای وحشتناک» پیشین ایران را رقم زده بود و در کارزار انتخاباتی ۲۰۲۴ وعده «حل» مسئله هستهای ایران را داده بود – شاید فرصتی برای توافق هستهای دوباره و یک تفاهم با ایالات متحده ایجاد شود.
اما با نزدیک شدن به پایان سال، ایران خود را بدون یک برنامه هستهای فعال مییابد، چرا که در ماه ژوئن با بمبهای MOP آمریکا تخریب یا زیر تلی از آوار مدفون شده است. این کشور همچنین پس از حملات اسرائیل به پرتابگرهای موشکی و سامانههای پدافند هوایی خود، از پدافند هوایی مؤثری بیبهره است و همچنان با از دست دادن فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان هستهای خود دست و پنجه نرم میکند – که در همان حملات اسرائیل در جنگ ۱۲ روزه بین دو دشمن به شهادت رسیدند.
پایانی چندان خوشایند برای آغازی امیدوارکننده نبود.
اگر این اخبار بد کافی نبود، ایران همچنان با «سال وحشتناک» قبلی خود دست و پنجه نرم میکند که منجر به از دست دادن سوریه، نزدیکترین متحدش در جهان عرب و پلی زمینی به نزدیکترین شریک «مقاومت» خود، یعنی حزبالله در لبنان شد. خود حزبالله نیز فرمانده ارشدش، حسن نصرالله، را در پایان سال ۲۰۲۴ در حملهای اسرائیل به پناهگاهش از دست داد. در ژوئیه همان سال، حماس، یکی دیگر از شرکای «مقاومت»، یکی از رهبران ارشد خود، اسماعیل هنیه، را در یک ترور اسرائیلی از دست داد – آن هم در مهمانخانهای در تهران که در محوطه یکی از کاخهای سابق شاه واقع شده بود. تنها متحدان باقیمانده ایران در «محور مقاومت» در اواخر سال ۲۰۲۵ حوثیهای یمن بودند – بله، آنها میتوانستند با حمله به کشتیها در دریای سرخ، اسرائیل و آمریکا را تهدید کنند، اما به سختی تهدید جدی برای هیچکدام محسوب نمیشدند.
ارزش پول ملی ایران در برابر دلار در پایینترین سطح تاریخی خود قرار دارد.
در همین حال، ایران با یک رکود اقتصادی بیسابقه روبروست. پس از اعلام اینکه برنامه هستهای ایران دیگر تهدیدی نیست، ترامپ افزود که اگر ایران بخواهد آن را دوباره آغاز کند، در بمباران مجدد آن به «خاکستر» درنگ نخواهد کرد. ایران همچنین در مجمع عمومی سازمان ملل در سال جاری نتوانست مانع از برقراری مجدد تحریمهای سازمان ملل که تحت برنامه جامع اقدام مشترک (برجام، توافق هستهای ۲۰۱۵) لغو شده بودند، شود. فرار مغزها از نخبگان تحصیلکرده کشور بیوقفه ادامه دارد، جوانان با بیکاری یا اشتغال ناقص روبرو هستند و تورم نزدیک به ۵۰ درصد است (طبق آمار رسمی، اما بر اساس شواهد غیررسمی احتمالاً بسیار بالاتر است). سطح نارضایتی از رژیم و وضعیت موجود در بالاترین حد خود قرار دارد.
ارزش پول ملی ایران در برابر دلار در پایینترین سطح تاریخی خود قرار دارد. برای درک میزان تأثیر تورم بر ایرانیان، یکی از دوستان در تهران در ماه نوامبر به من گفت که «یک دانه» برنج (که غذای اصلی در آشپزی ایرانی است) اکنون ۸۰۰ ریال یا تقریباً ۰.۰۲ دلار قیمت دارد. اینکه کسی حتی به فکر محاسبه قیمت برنج به ازای «دانه» به جای کیلوگرم باشد، حتی چند سال پیش هم باورنکردنی بود. (در طول انقلاب اسلامی در اواخر دهه ۱۹۷۰، ارزش پول ایران تقریباً ۷۰ ریال در برابر دلار بود، در مقایسه با نرخ رسمی کنونی ۴۲,۰۰۰ و نرخ بازار بیش از ۱۱۷,۰۰۰). علاوه بر همه اینها، در تابستان شاهد قطعیهای مکرر برق هستیم (برخی میگویند ناشی از استخراج بیتکوین توسط دولت)، و خشکسالی شدید در پاییز (همراه با سوءمدیریت منابع آب در دههها) احتمال سهمیهبندی آب را جدی کرده است. به گفته رئیسجمهور مسعود پزشکیان، اگر وضعیت بدون تغییر باقی بماند، ممکن است تهران نیاز به تخلیه داشته باشد.
جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل، با این حال، در میان رنج مردم ایران، اگر نه یک همبستگی واقعی حول پرچم، دستکم یک اذعان به آن را در میان ایرانیان ناسیونالیست به ارمغان آورد. این امر شاید باعث تعجب اسرائیل و قطعاً تعجب رضا پهلوی، ولیعهد سابق ایران و شناختهشدهترین چهره مخالف شد؛ کسی که نه تنها در تلاش خود برای سرنگونی جمهوری اسلامی با اسرائیل متحد شده بود، بلکه جنگ علیه کشورش را که جان هزاران هموطنش را گرفت، «لحظه دیوار برلین» ایران نامید. البته چنین چیزی نبود، اما این بدان معنا نیست که رژیم معتقد است از حمله اسرائیل و آمریکا، یا حتی از فروپاشی داخلی در امان است. یا حتی از تغییر رژیم تحمیلی توسط آمریکا و اسرائیل (که مرتباً به آن اشاره میکنند) برای جایگزینی جمهوری اسلامی با دولتی مطابق میلشان.
اصلاحات، آنطور که ایرانیان میشناسند، دیگر نیروی مؤثری در سیاست ایران نیست.
بخشش این فکر که ایران آماده تغییرات سیاسی واقعی است، با جایگاه بینالمللی آن که در دهههای اخیر تا این حد ضعیف نبوده و برخی ایرانیان (هم در داخل ایران و هم در دیاسپورا) خواهان تغییر رژیم داخلی هستند، قابل درک است. اما دقیقاً چگونه میتوان این تغییر را محقق کرد؟ اگر نه از طریق اصلاحات، که قبلاً با موفقیت محدود تلاش شده است، پس شاید از طریق یک کودتای نظامی توسط افسران عالیرتبه یا سابق ناراضی یا حتی ترسو که مایل به ریسک جنگ دیگری مانند آنچه پیشینیان آنها را کشت، نیستند.
و با این حال، ایران هنوز کاملاً برای تغییرات اساسی که بتواند رضایت ایرانیان سکولار در داخل و خارج از کشور، چه رسد به قدرتهای اروپایی یا آمریکا، را جلب کند، آماده نیست. حداقل، هنوز نه. «نظام» اسلامی هنوز حامیان سرسخت خود را دارد، هرچند اکثریت جمعیت را تشکیل نمیدهند. در حالی که در میان رهبری و اعضای سابق آن اختلافاتی وجود دارد، آنها با این وجود به سیستم جمهوری اسلامی اعتقاد دارند – مخالفت داخلی با نظام ضعیف و متفرق است. اصلاحطلبان از هر نقش تصمیمگیری واقعی کنار گذاشته شدهاند و اعتراف رئیسجمهور پزشکیان مبنی بر اینکه نظرش در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی در صورت تضاد با رهبر معظم اهمیتی ندارد، خود اثباتی بر این است که اصلاحات، آنطور که ایرانیان میشناسند، دیگر نیروی مؤثری در سیاست ایران نیست.
با وجود تلفات در جنگ با اسرائیل، ارتش و به ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (سپاه)، به نظام وفادار مانده و از نظر اقتصادی و نفوذ از آن بهره میبرد. بر اساس تمامی شواهد، این نهاد به سرکوب هرگونه خیزش جدی مردمی با زور ادامه خواهد داد، همانطور که در طول اعتراضات گسترده «زن، زندگی، آزادی» در سال ۲۰۲۳ انجام داد. بدین ترتیب، بسیاری از ایرانیان امروزه دلیل کمی برای به خطر انداختن جان یا رفاه خود در اعتراضات عمومی بدون رهبر میبینند. به همین دلیل است که هر از گاهی فقط شاهد هستههایی از نافرمانی مدنی هستیم که تهدید واقعی برای رژیم محسوب نمیشوند. عدم شکلگیری اعتراضات گسترده در ایران در ۱۶ نوامبر، روزی که در شبکههای اجتماعی برای خیزش تبلیغ میشد، همراه با ویدئوهایی از سربازان – با اصالت مشکوک – که قول جدایی از رژیم را میدادند، نشانه دیگری بود که در حالی که رسانههای اجتماعی میتوانند یک جریان را تقویت کنند، ایران در مرحله پیش از انقلاب نیست.
در همین حال، عدم تمایل یا ناتوانی دولت برای کاهش رنج عمومی به این معنی است که احتمال تغییرات اساسی در آینده نزدیک «کمتر» است. دولت نمیتواند تصمیم بگیرد که آیا با آنچه دیگر فقط نقض مقررات حجاب نیست، برخورد کند، چه رسد به اینکه تمسخر علنی نظام اسلامی توسط جوانان را در پوشیدن تحریکآمیزترین لباسهایی که از آخرین روزهای شاه در ایران دیده شده، کنترل کند. به نظر میرسد در مورد پیشبرد برنامه هستهای یا پیگیری بمب، یا حتی در مورد مذاکره با آمریکا، بیتصمیم است.
رژیم در آستانه سال جدید مجبور به اتخاذ تصمیمات دشواری خواهد شد.
مردم ایران که جایگزین قابل قبولی برای تغییر سیاسی نمیبینند، ظاهراً تنها کاری که انجام میدهند، سرپیچی از ممنوعیتهای اجتماعی محدودکننده رژیم و دشنام و ناسزا گفتن علنی به همه در رهبری، به ویژه کسانی که در رأس قرار دارند، است – هر ایرانی که به طور منظم با خویشاوندانش در داخل کشور ارتباط دارد، میتواند این موضوع را تأیید کند، و ویدئوهای گاه به گاه شبکههای اجتماعی از شعارهای خودجوش «مرگ بر خامنهای!» گواهی دیگری بر این مدعاست. صحنههایی از شهرهای ایران در هالووین گذشته – جشنهایی که از پیش توسط مقامات ممنوع شده بود – ایرانیان را در انظار عمومی نشان میداد که با شور و هیجان لباسهایی میپوشیدند که در هر رژه هالووین آمریکایی عجیب نبود، و ناتوانی مطلق مقامات در اجرای هشدارهای عمومی و قوانین خود را برجسته میکرد. تنها چند مورد استثنا وجود داشت که تجمعات توسط پلیس متفرق شدند.
تا همین اواخر (و در طول مذاکرات برجام)، ایران در روابط بینالمللی خود با یک انتخاب روبرو بود: غنیسازی اورانیوم یا لغو تحریمها از سوی غرب. تحت ریاستجمهوری باراک اوباما، غنیسازی برای برخی از لغو تحریمها محدود شد و توافق هستهای که وی به آن رضایت داد، در ایران بسیار محبوب بود. اما تحت ترامپ، این انتخاب به موقعیت واقعی آمریکا مبنی بر «صفر» غنیسازی برای «برخی» لغو تحریمها بازگشت. اما آنچه اکنون، پس از بمباران تأسیسات هستهای آن، اتفاق افتاده، «صفر» غنیسازی و «صفر» لغو تحریمها است – نتیجهای به مراتب بدتر از آنچه هر سیاستمدار ایرانی تنها شش ماه پیش میتوانست تصور کند. این بدان معناست که رژیم در آستانه سال جدید مجبور به اتخاذ تصمیمات دشواری خواهد شد.
آخرین باری که آیتالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، با تصمیمی دشوار روبرو شد، با آتشبس در جنگ ایران و عراق در سال ۱۹۸۹ موافقت کرد اما پذیرش خود را به «نوشیدن جام زهر» تشبیه نمود. همانطور که این نوشیدن برای خمینی «کشنده» (به قول خودش) بود، صرفاً برای متوقف کردن یک جنگ بود، نه تسلیم شدن در برابر دشمن. زهری که در حال حاضر برای آیتالله خامنهای، جانشین او، تجویز شده، بسیار کشندهتر است؛ به گفته ترامپ، مؤلفه آن «تسلیم کامل و بیقید و شرط» برنامه هستهای ایران است. این، حداقل در حال حاضر، نسخهای نیست که یک رهبر در ایران بتواند داوطلبانه آن را عملی کند.
اما صرفاً از سرگیری غنیسازی اورانیوم بدون هدف مشخص نیز به نظر نمیرسد در محیط کنونی منطقی باشد و نه در میان مردم محبوبیت داشته باشد (که ممکن است به درستی آن را دعوت به دور جدیدی از بمباران و تخریب بدانند). معضل این است که عدم از سرگیری برنامه غنیسازی تفاوتی با تسلیمی که ترامپ میخواهد، نخواهد داشت. رهبران ایران ممکن است، البته، تصمیم بگیرند برنامه هستهای خود را از سر بگیرند، حملهای دیگر را تحمل کنند، و سپس با نیرویی کشندهتر از دفعه قبل تلافی کنند (ایران هنوز ذخیره بزرگی از موشکهای بالستیک دقیق دارد)، چیزی که تاکنون وعده آن را داده است. اما برای برخی در رهبری، ممکن است این باور رو به رشد نیز وجود داشته باشد که یک برنامه پنهانی بمب – مخفی تا زمان آزمایش هستهای – در نهایت تنها بازدارنده واقعی در برابر تجاوز خارجی و تنها راه حل برای یک توافق مذاکرهشده برای لغو تحریمها است که ایران را در جایگاه برابر با آمریکا قرار میدهد.
رد مذاکرات مستقیم با آمریکا از سوی ایران در اوایل سال جاری به وضوح یک اشتباه بود.
اینکه ایده احتمال ساخت سلاح، یا حداقل لاف زدن در مورد توانایی ایران برای ساخت بمب، در سال گذشته به طور علنی مطرح شده است، نشانهای است که مسابقه برای ساخت بمب، علیرغم فتوای آیتالله خامنهای که آن را ممنوع میکند، خارج از تصور نیست. (هرچند، همانطور که هم اتحاد جماهیر شوروی و هم آفریقای جنوبی آپارتاید دریافتند، داشتن سلاح هستهای بازدارنده فروپاشی و تغییر رژیم داخلی نیستند.)
بسیاری از ایرانیان – از جمله برخی مقامات سابق و احتمالاً مقامات فعلی نیز – تصمیمگیریها، شخصیت و سیاست ترامپ در قبال سوریه و رئیسجمهور آن، احمد الشرع، را مشاهده کرده و به این نتیجه رسیدهاند که تنها راه برای کسب امتیاز از آمریکا، از طریق ملاقاتهای مستقیم و رو در رو با خود ترامپ است. (آنها میبینند که چاپلوسی در این کاخ سفید همه جا راهگشا است.) رد مذاکرات مستقیم با آمریکا از سوی ایران در اوایل سال جاری به وضوح یک اشتباه بود. اما امروز، با بمباران ایران توسط آمریکا، صحبت با ترامپ برای رژیمی که به مقاومت در برابر دیکتههای آمریکا افتخار میکند، همچنان دشوار است. و با این حال، عدم صحبت یا مذاکره، ایران را با مشکلات اقتصادی فعلی و دوراهی عدم وجود بازدارندهای واقعی در برابر حملات نظامی تنها میگذارد.
این پرسشها – اینکه آیا بمب بسازد، برای جنگی دیگر در صورت از سرگیری برنامه هستهای آماده شود، یا با دشمن خود بنشیند تا به توافقی دست یابد – بیشک برای رهبری گیجکننده است. اما تصمیمات باید زودتر از دیرتر گرفته شوند، زیرا هیچ نشانهای وجود ندارد که سه سال آینده ریاستجمهوری ترامپ و سیاست او در قبال خاورمیانه به طور ریشهای با دوره اول او متفاوت باشد. زمان نشان خواهد داد که چه تصمیماتی در نهایت توسط رژیم گرفته خواهد شد، اما آنچه مسلم است این است که چه برنامه هستهای آن فعال باشد و چه متوقف، چه حمله دیگری توسط اسرائیل یا آمریکا (یا هر دو) رخ دهد، مردم آن – از هر طیف سیاسی – برای یک بار هم که شده، آرزوی یک «سال معجزهآسا» را دارند تا جای «سالهای وحشتناک» گذشته را بگیرد.