عکس از جی. تی. بلاتی / ردوکس
عکس از جی. تی. بلاتی / ردوکس

مردان اوکراینی در آستانه سن خدمت سربازی دسته‌دسته در حال فرار هستند

یک سیاست جدید منجر به مهاجرت گسترده شهروندان مرد شده است. آیا پس از پایان جنگ باز خواهند گشت؟

در دهم اکتبر، در یک کوپه از قطار مسافربری شبانه شرکت راه‌آهن اوکراین، خود را روبروی مرد جوانی آرام به نام کلیم میلچنکو یافتم. قطار شب قبل در ساعت ۸:۴۸ شب از زادگاه او، شهر زاپروژیا در جنوب شرقی اوکراین، به راه افتاده بود. حدود شانزده ساعت بعد، پس از طی بیش از هشتصد کیلومتر، در لویو توقف کرد، جایی که من سوار شدم. میلچنکو و من هر دو به سمت لهستان می‌رفتیم. من برای یک تعطیلات ناگهانی به کراکوف می‌رفتم. میلچنکو در مسیر وروتسواو بود، جایی که مادرش زندگی می‌کند. من قصد داشتم ده روز دیگر به اوکراین بازگردم. میلچنکو نمی‌دانست که آیا هرگز به آنجا برخواهد گشت یا نه.

زمانی که روسیه در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ تهاجم تمام‌عیار خود را به اوکراین آغاز کرد، دولت اوکراین تقریباً خروج تمامی مردان بین ۱۸ تا ۶۰ سال را از کشور ممنوع کرد. امسال، در ۲۸ آگوست، این ممنوعیت را برای مردان زیر ۲۳ سال لغو کرد. میلچنکو بیست و دو سال داشت — او آن روز در قطار بود زیرا می‌خواست تا زمانی که هنوز قانوناً می‌توانست، از کشور خارج شود. اهمیت نداشت که سن فعلی واجد شرایط بودن برای خدمت سربازی در اوکراین بیست و پنج سال است. دولت قبلاً یک بار در آوریل ۲۰۲۴ این سن را پایین آورده بود. چه کسی می‌تواند بگوید که دوباره آن را پایین نمی‌آورد؟ میلچنکو نمی‌خواست منتظر بماند تا بفهمد — و در این میان، خطر کشته شدن توسط پهپاد یا موشک در یکی از حملات مکرر روسیه به شهرهای اوکراین را به جان بخرد — بنابراین تصمیم گرفت از کشور خارج شود. او به من گفت که از این بابت احساس گناه نمی‌کند. او گفت: «وقتی دوستانی داری که کشته شده‌اند، وقتی می‌بینی سربازان در خط مقدم چگونه زندگی می‌کنند، وقتی می‌بینی که زندگی تو هم می‌تواند این‌گونه باشد، این بسیار ترسناک است.» او افزود: «شاید خودخواهانه باشد، اما من فقط می‌خواهم زنده بمانم.»

میلچنکو زمانی که قوانین سفر تغییر کرد در کی‌یف زندگی می‌کرد. او روز بعد شروع به جمع‌آوری وسایل آپارتمانش کرد. اسکوتر یاماها خود را فروخت و با دو دوست باقی‌مانده‌اش خداحافظی کرد؛ هر دوی آن‌ها فقط به این دلیل در اوکراین می‌ماندند که برای رفتن، بسیار مسن بودند. سپس با اتوبوس به زاپروژیا رفت تا پدرش را ببیند؛ پدر او یک تاجر پنجاه ساله است که یک مرکز خرید کوچک در شهر دارد. در دومین روز اقامت میلچنکو در خانه، افسران سربازگیری پدرش را هنگام یک ایست و بازرسی ترافیکی دستگیر کرده و به مرکز سربازگیری بردند. میلچنکو دو روز بعد به همراه مادربزرگش برای ملاقات با او رفت. او گفت: «مادربزرگم نگران بود. او می‌ترسید که ممکن است مرا هم ببرند.» میلچنکو از اینکه پدرش روحیه خوبی داشت، خوشحال شد. پدرش به میلچنکو گفت که مطمئن نیست به کجا برای خدمت فرستاده خواهد شد، اما این مکان خط مقدم نخواهد بود. میلچنکو گفت: «وقتی ما رفتیم، احساس کردم که او حالش خوب خواهد بود.»

میلچنکو با دو کوله‌پشتی سوار قطار لهستان شد. (او یک جعبه بزرگ لباس را از قبل پست کرده بود.) او بیشتر سفر را به خوابیدن و تماشای یوتیوب در تلفن خود گذراند. وقتی سی دقیقه تا مرز مانده بود، یک مهماندار آمد تا به ما بگوید که با مدارک سفرمان آماده باشیم. میلچنکو هفته‌ها برای این لحظه خود را آماده کرده بود. او کارت ثبت‌نام نظامی خود را که مردان اوکراینی در هفده سالگی دریافت می‌کنند، چندین بار بررسی کرده بود تا مطمئن شود که به‌روز است و ویدئوهای آموزشی در تیک‌تاک را درباره، از جمله، چه گفتن به مقامات مهاجرت لهستان تماشا کرده بود. در یکی از ویدئوها، یک استخدام‌کننده شغل توصیه می‌کند: «اگر از شما پرسیدند که چقدر قصد دارید بمانید، بگویید چند روز یا حداکثر یک هفته.» میلچنکو مضطرب به نظر می‌رسید.

قطار در یک ایستگاه کنترل مرزی توقف کرد. بیرون، هوا خاکستری و بارانی بود. یک سگ موادمخدر یاب سرش را به داخل کوپه ما آورد، و سپس یک مرزبان اوکراینی که به نظر می‌رسید تنها چند سال از میلچنکو بزرگ‌تر باشد، وارد شد. مرزبان گذرنامه‌های ما را گرفت و ثبت‌نام نظامی میلچنکو را بررسی کرد. او یک ساعت بعد با گذرنامه‌هایمان بازگشت.

مرزبان که از روی صفحه عکس گذرنامه میلچنکو می‌خواند، پرسید: «کلیم میلچنکو؟»

میلچنکو پاسخ داد: «بله. من هستم.»

مرزبان بدون هیچ حرفی گذرنامه‌اش را به او برگرداند. قطار تا دو ساعت دیگر از ایستگاه حرکت نکرد. وقتی مهماندار دوباره به کوپه ما آمد، میلچنکو پرسید چرا هنوز آنجا نشسته‌ایم. مهماندار گفت که به دلیل بازداشت دو مرد بوده است. من نمی‌دانم آن مردان چه کسانی بودند، یا آیا اجازه بازگشت به قطار را پیدا کردند.

جنگ در اوکراین یک جنگ فرسایشی است. و حتی پیش از آنکه دولت ترامپ هفته گذشته یک طرح بیست و هشت بندی برای پایان دادن به آن ارائه دهد — طرحی که، حداقل در شکل اولیه خود، اوکراین را ملزم به واگذاری قلمرو، کاهش اندازه ارتش و وعده عدم پیوستن به ناتو می‌کرد — روسیه، با جمعیتی بیش از سه و نیم برابر اوکراین، دست بالا را داشت. در ۲۷ اکتبر، ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، به خبرنگاران گفت که نیروهای روسی در نبرد جاری برای پوکروفسک، شهری استراتژیک در منطقه شرقی دونتسک، هشت به یک از نیروهای اوکراینی بیشتر هستند. سپس، در اوایل این ماه، نیروهای روسی از مه غلیظ استفاده کردند تا پانزده مایل مربع را در منطقه همسایه زاپروژیا تصرف کنند. طبق گزارش Deepstate، یک سازمان اوکراینی که تغییرات میدان نبرد را رصد می‌کند، این بزرگترین پیشروی یک روزه روسیه در طول سال بود.

در جاهای دیگر، موشک‌های روسیه زیرساخت‌های انرژی اوکراین را ویران کرده‌اند، که منجر به قطعی برق در سراسر کشور و کاهش بیشتر روحیه عمومی شده است؛ مردمی که به طور فزاینده‌ای از جنگ خسته شده‌اند و صبرشان با دولت زلنسکی به دلیل یک رسوایی فساد شامل صد میلیون دلار رشوه که گفته می‌شود توسط پیمانکاران در بخش انرژی پرداخت شده، به سر آمده است. روحیه در میان سربازان نیز به همان اندازه، و شاید بیشتر، کاهش یافته است، زیرا بسیاری منتظر جایگزین‌هایی هستند که هنوز نرسیده‌اند. صدها هزار مرد اوکراینی برای فرار از خدمت سربازی پنهان شده‌اند یا به خارج از کشور گریخته‌اند. سرویس مرزبانی دولتی اوکراین تخمین می‌زند که حدود هفتاد نفر در تلاش برای فرار از طریق جنگل‌ها و رودخانه‌ها جان باخته‌اند. و بسیاری از کسانی که به خدمت گرفته شده و به خط مقدم فرستاده شده‌اند، در اولین فرصت مواضع خود را رها کرده‌اند. یک سرباز که نزدیک پوکروفسک می‌جنگیده به من گفت: «آن‌ها فقط شروع به حرکت به سمت غرب می‌کنند. اگر توسط پهپاد روسی کشته نشوند، معمولاً دستگیر شده و به خط مقدم بازگردانده می‌شوند. سپس صبر می‌کنند و دوباره تلاش می‌کنند. هیچ‌کس نمی‌تواند آن‌ها را وادار به جنگیدن کند.» بین ژانویه تا اکتبر سال جاری، دفتر دادستان کل اوکراین گزارش داد که بیش از صد و هشتاد هزار پرونده فرار از خدمت و غیبت بدون مرخصی باز کرده است که مجموعاً از آغاز تهاجم تمام‌عیار به سیصد و یازده هزار پرونده می‌رسد.

در بحبوحه چنین کمبود شدید نیروی انسانی، تصمیم دولت اوکراین برای دادن امکان سفر به خارج از کشور به هزاران مرد جوان، متخصصان نظامی را دچار اختلاف نظر کرده است. زلنسکی با دفاع از قانون جدید سفر گفت که این قانون به منصرف کردن مردان جوان از ترک کشور در سنی حتی پایین‌تر کمک خواهد کرد. او در یک کنفرانس مطبوعاتی پس از اجرایی شدن این قانون گفت: «اگر می‌خواهیم پسران اوکراینی را در اوکراین نگه داریم، پس لازم است که آنها تحصیلات خود را اینجا به پایان برسانند، و والدین نباید آنها را به خارج از کشور ببرند. اما آنها شروع به بردن آنها به خارج از کشور پیش از فارغ‌التحصیلی می‌کنند. و این بسیار بد است، زیرا در آن زمان ارتباط خود را با اوکراین از دست می‌دهند.» او ادامه داد که این تغییر هیچ تأثیری بر توانایی‌های دفاعی کشور نخواهد داشت. سایمون شلگل (Simon Schlegel)، مدیر برنامه اوکراین در مرکز مدرنیته لیبرال در برلین، به من گفت که هرچند این ممکن است فعلاً درست باشد، اما قانون جدید می‌تواند در آینده مشکلاتی ایجاد کند. او گفت: «این قانون، گروه مشمولین را برای سه سال آینده، زمانی که این مردان واجد شرایط می‌شوند، محدود می‌کند.»

قانون جدید مورد انتقاد برخی از نزدیک‌ترین شرکای اوکراین نیز قرار گرفته است. در یک تماس تلفنی در ۱۳ نوامبر، فردریش مرز (Friedrich Merz)، صدراعظم آلمان، از زلنسکی خواست تا کاری برای جلوگیری از آمدن تعداد زیادی از مردان جوان اوکراینی به آلمان انجام دهد. مرز پس از تماس گفت که آنها باید «به کشورشان خدمت کنند»، هرچند او ممکن است کشور خودش را نیز در نظر داشته باشد. اگرچه آمارها متفاوت است، اما تعداد مردان اوکراینی بین سنین ۱۸ تا ۲۲ سال که وارد آلمان می‌شوند، از نوزده نفر در هفته در اواسط آگوست به بین ۱۴۰۰ تا ۱۸۰۰ نفر در هفته در اکتبر افزایش یافته است، طبق گزارش وزارت کشور آلمان. (از زمان آغاز جنگ، آلمان به بیش از ۱.۲ میلیون اوکراینی، که بیشترین تعداد در اتحادیه اروپا است، حمایت موقت اعطا کرده است.) لهستان نیز شاهد هجوم عمده مردان اوکراینی در همین رده سنی بوده است — بیش از ۱۲۱ هزار نفر از پایان آگوست، طبق گزارش گارد مرزی لهستان، که افزایش قابل توجهی نسبت به حدود ۳۴ هزار نفر در هشت ماه قبل از آن است. بسیاری از این مردان از لهستان عبور خواهند کرد تا به جای دیگری بروند، اما برخی دیگر، مانند میلچنکو، تصمیم گرفته‌اند بمانند. او گفت: «احساس می‌کنم زندگی جدیدی را آغاز کرده‌ام.»

مردی در حال تماشای دوردست در کنار رودخانه‌ای با پل.
کلیم میلچنکو در کنار رودخانه اودر.

در اوایل نوامبر، برای دیدار میلچنکو به وروتسواو رفتم. ما در کافه‌ای روبروی یک کی‌اف‌سی در شهر قدیمی دیدار کردیم. مجسمه برنزی یک کوتوله، یکی از بیش از ۱۱۰۰ مجسمه پراکنده در سطح شهر، در جلو دیده می‌شد. میلچنکو که قد بلند و لاغر است، با موهای قهوه‌ای روشن کوتاه، یک ژاکت مشکی، شلوار جین خاکستری و کفش‌های ورزشی پوشیده بود. او فقط کمی آرام‌تر از زمانی بود که در قطار بود. در حالی که یک لاته با طعم کدو حلوایی می‌نوشید، به من گفت که بیشتر وقت خود را از زمان رسیدن به وروتسواو صرف جستجوی کار کرده است. او گفت: «من رزومه خود را به سی مکان مختلف فرستاده‌ام. تا الان فقط از یک استخر شنا جواب گرفته‌ام. به آنها گفتم که در کی‌یف نجات‌غریق بوده‌ام و گواهینامه دارم، اما آنها گفتند که شخص دیگری را می‌خواهند.»

میلچنکو حدس زد که استخر به دنبال فردی مسن‌تر یا یک لهستانی بومی بوده است. او داستان‌هایی شنیده بود مبنی بر اینکه اوکراینی‌ها در لهستان مورد تبعیض قرار می‌گیرند و حتی بدتر. در سپتامبر، فردی روی کاپوت ماشین یک زن اوکراینی با اسپری نوشت «به جبهه»، و یک مرد لهستانی ۳۲ ساله متهم به تیراندازی و زخمی کردن جدی یک مرد رومانیایی شد که او را اوکراینی پنداشته بود. هر دو حادثه در وروتسواو رخ داد. در سراسر کشور، نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که حمایت عمومی از پذیرش پناهندگان اوکراینی به آرامی اما به طور پیوسته در حال کاهش است. این میزان در حال حاضر در پایین‌ترین سطح خود از زمان الحاق کریمه توسط روسیه در سال ۲۰۱۴ قرار دارد. کارول ناوْروکی (Karol Nawrocki)، رئیس‌جمهور جدید لهستان، سوگند یاد کرده است که محدودیت‌ها را بر حمایت دولتی که پناهندگان دریافت می‌کنند، سخت‌تر کند، و حزب راست افراطی کنفدراسیون مردان اوکراینی را که به لهستان مهاجرت کرده‌اند، متهم به «تحمیل هزینه‌های فرار خود به مالیات‌دهندگان لهستانی» کرده است. (مطالعه‌ای که توسط بانک توسعه ملی لهستان انجام شد، نشان داد که اوکراینی‌ها در واقع مالیات بیشتری نسبت به مزایایی که دریافت می‌کنند، می‌پردازند.)

میلچنکو هر دلیلی که برای رد شدن از آن شغل داشت، سعی کرد اجازه ندهد که او را ناامید کند. او گفت: «مطمئنم چیزی پیدا خواهم کرد.» او در حال گرفتن گواهینامه رانندگی لهستانی خود بود. مادرش که در سال ۲۰۱۹ به وروتسواو نقل مکان کرده، ماشینی دارد که به ندرت از آن استفاده می‌کند. او گفت: «دوست‌پسر قدیمی مادرم تاکسی‌ران است. من مشکلی با این کار ندارم.» او همچنین یک مرد اوکراینی را می‌شناخت که اخیراً در یک انبار در شهر کاری پیدا کرده بود. میلچنکو گفت: «منتظرم تا نظر او را بشنوم. اگر دوستش داشته باشد، من هم آنجا درخواست کار خواهم داد.»

پس از اتمام قهوه‌مان، میلچنکو و من برای ناهار ساندویچ بیگل گرفتیم و به سمت رودخانه اودر (Oder River) که وروتسواو را دو نیم می‌کند، راه افتادیم. بعدازظهری خنک و آفتابی بود، و سقف‌های قرمز کاشی‌کاری شده شهر به آسمانی آبی روشن منتهی می‌شد. در مسیر رودخانه، از کنار کلیسایی باروک (Baroque) قرن هفدهمی گذشتیم که سنگ‌های بنیادی آن با سوراخ‌های گلوله از جنگ جهانی دوم پر شده بود. سعی کردیم وارد شویم، اما در قفل بود. میلچنکو گفت: «یک بار با مادرم به اینجا آمدم. یکی از زیباترین کلیساهایی است که تا به حال دیده‌ام.» میلچنکو پیش از حمله روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲، چندین سال به طور متناوب در وروتسواو زندگی کرده بود. در آن زمان، لهستانی یاد گرفت — اکنون به صورت محاوره‌ای صحبت می‌کند — و با تحویل غذا برای اوبر ایتس (Uber Eats) با دوچرخه و کار در یک مرکز خدمات آمازون (Amazon) پول در می‌آورد. او سرانجام در یک برنامه علوم کامپیوتر در پردیس محلی یک دانشگاه خصوصی ثبت‌نام کرد. او گفت: «دوست‌دختر داشتم و شروع به پیدا کردن دوستان کرده بودم. احتمالاً اولین بار بود که در وروتسواو احساس خوبی داشتم.» در نوامبر ۲۰۲۱، به خانه خود در زاپروژیا رفت تا برای گذرنامه جدید درخواست دهد. سپس، سه ماه بعد، تهاجم آغاز شد و او از خروج ممنوع شد.

میلچنکو در ماه مه ۲۰۲۳ به کی‌یف نقل مکان کرد، بخشی از آن برای دورتر بودن از خط مقدم بود. (در آن زمان، نیروهای روسی تقریباً چهل کیلومتر جنوب زاپروژیا بودند.) او شغل نجات‌غریق را پیدا کرد و چند ماه اول را در سواحل کنار رودخانه دنیپرو (Dnipro River) گذراند. یک روز، هنگام انجام وظیفه در جزیره تروخانیف (Trukhaniv Island)، آژیر حمله هوایی به صدا درآمد. او همه افراد حاضر را به سمت نزدیک‌ترین پناهگاه راهنمایی کرد، اما تقریباً هیچ‌کس نرفت. او گفت: «آژیرها در آن زمان بخشی از زندگی روزمره شده بودند. بیشتر مردم، از جمله من، آنها را جدی نمی‌گرفتند.» چند دقیقه بعد، موشکی در آب در حدود هشتصد متری، کنار یک پل، منفجر شد. میلچنکو به یک ساختمان آجری نزدیک دوید و منتظر رفع خطر ماند.

مانند تقریباً هر اوکراینی دیگری که ملاقات کرده‌ام، میلچنکو نیز با مرگ‌های غم‌انگیز و نابهنگام آشنا شده است. او به من گفت که اخیراً، در ۲ آوریل، یکی از دوستانش به نام ساشا در خودروی خود در بیرون ایستگاه قطار اصلی در کریوی ریه (Kryvyi Rih)، شهری در مرکز اوکراین، نشسته بود که یک موشک بالستیک در نزدیکی آن فرود آمد. انفجار شیشه‌های خودرو را شکست و ساشا را با خرده‌شیشه پاشاند. او بلافاصله کشته شد. میلچنکو گفت: «او به ایستگاه رفته بود تا مادرش را بیاورد. او فرد بسیار خوبی بود. او مستحق مرگ نبود.»

به رودخانه اودر، در میانه وروتسواو رسیدیم. میلچنکو گفت که از وجود رودخانه در شهر سپاسگزار است و می‌تواند بدون نگرانی از حملات پهپادی و موشکی از آن دیدن کند. از او پرسیدم پدرش چطور است. او گفت: «پشتش کمی مشکل دارد.» او به‌زودی یک معاینه پزشکی خواهد داشت تا مشخص شود چه نوع وظایف نظامی می‌تواند انجام دهد. فعلاً، او در یک شهر کوچک در شمال کی‌یف مستقر است، و اصلاً نزدیک خط مقدم نیست.

همانطور که از روی پلی که به بخش شمالی شهر منتهی می‌شد، می‌گذشتیم، میلچنکو پرسید که من از کدام ایالت آمریکا هستم.

به او گفتم: «کانزاس.»

او گفت: «مثل تام سایر.»

پاسخ دادم: «نه، او اهل میسوری است. اما درست کنار کانزاس است.»

او پرسید: «آیا رودخانه می‌سی‌سی‌پی را دیده‌اید؟»

گفتم: «بله. بسیار بزرگ است، مانند دنیپرو.»

او گفت: «این را شنیده‌ام. دوست دارم روزی آن را ببینم.»

میلچنکو مطمئن نیست که چه مدت در لهستان خواهد ماند. او دوست دارد پس از گرفتن گواهینامه رانندگی خود به پاریس سفر کند و دوستی را در آلمان ملاقات کند. همچنین به فکر پیدا کردن شغلی روی قایق خرچاب‌گیری در نروژ افتاده است. او گفت: «ویدئوهایی در اینستاگرام دیده‌ام از اوکراینی‌هایی که این کار را می‌کنند. کار سخت به نظر می‌رسد، اما پول زیادی درمی‌آورند.» از او پرسیدم که اگر جنگ فردای آن روز تمام شود، آیا به اوکراین بازخواهد گشت. او برای لحظه‌ای طولانی ساکت ماند. او گفت: «نمی‌دانم. سؤال سختی است. واقعاً نمی‌دانم.»