مرد پشت تریبون کتی تیره و کراوات قرمز به تن داشت. پشت سر او ردیفهایی از مقامات در مقابل دیواری عظیم و طلاییرنگ نشسته بودند که از آن یک چکش و داس زرد بیرون زده بود، و در هر دو طرف آن پرچمهای قرمز ۱۰۰ فوتی قرار داشتند. در مقابل او، در سالن وسیع و فرششده به رنگ قرمز، بیش از ۲ هزار نماینده بیستمین کنگره حزب خلق در سال ۲۰۲۲ نشستهبودند. آنها با دقت گوش میدادند و یادداشتبرداری میکردند، گویی زندگیشان به آن بستگی داشت، که شاید واقعاً همینطور بود. شی جینپینگ، آن مرد، بیش از دو ساعت سخنرانی کرد، و در طول آن، مخاطبان مشتاق او گهگاه با کف زدنهای پرشور، هیجان خود را ابراز میکردند. این لحظه هم از نظر پیشبینیپذیری اقتدارگرایانه بیروح بود و هم نقطه عطفی در سیاست چین محسوب میشد.
شی برای سومین بار، پس از تغییر قانون اساسی چین برای امکانپذیر ساختن این امر، رسماً به قدرت رسید. این اقدام رد چشمگیری از هنجارهای حزب کمونیست چین (CCP) بود که برای محافظت از چین در برابر شخصیتگرایی مرتبط با حکومت مائو زدونگ طراحی شده بودند. اصلاحات سیاسی و اقتصادی دوران پس از مائو، خیزش خیرهکننده اقتصادی چین را از فقر به دومین اقتصاد بزرگ جهان یاری رساند و در ترویج نوآوری موفق بود.
بسیاری از ناظران استدلال میکنند که نظامهای اقتدارگرا قادر به پرورش نوآوری نیستند، در حالی که نوآوری برای حفظ رشد اقتصادی ضروری است. اما با دنبال کردن آنچه من "اقتدارگرایی هوشمند" مینامم، رهبران چین، تحت تأثیر تجربه سنگاپور، ابزارهای کنترل اقتدارگرایانه خود را با عصر اطلاعاتی جهانی شده تطبیق دادند. حزب کمونیست چین، با درک تنش بین کنترل سیاسی و شرایط لازم برای تشویق نوآوری، با سیاستهای اقتصادی فراگیرتر و سرکوب با شدت پایینتر حکومت کرد.
اقتدارگرایی هوشمند چین، در کنار یک حرکت عظیم برای نوآوری، منجر به خیزش سریع آن از مقلد فناوری به یک نوآور پیشرو شد. شاخص جهانی نوآوری ۲۰۲۵، چین را در میان ۱۰ کشور نوآور برتر جهان، بالاتر از فرانسه، آلمان و ژاپن قرار داد. نوآوری چینی در حال تبدیل شدن به موفقیت تجاری معنادار، حتی سلطه، در تعدادی از بخشهای فناوری پیشرفته است. و همچنین توازن نظامی در برابر ایالات متحده را شکل میدهد – به ویژه در هوش مصنوعی، مخابرات، ابررایانهها و ارتباطات کوانتومی.
اما هنگامی که شی در مقابل آن چکش و داس طلایی غولپیکر ایستاد، بسیاری از کارشناسان استدلال کردند که او با زیر پا گذاشتن محدودیتهای دوره ریاست، متمرکز کردن قدرت و دوچندان کردن سیاستهای اقتصادی دولتی، در حال دور شدن از اقتدارگرایی هوشمند به سمت سیاستهایی است که نوآوری را خفه خواهد کرد. برخی از اقتصاددانان، مانند نیکلاس لاردی و سی. فرد برگستن، با احتیاط خوشبین بودند و معتقد بودند که چین هنوز هم میتواند رشد اقتصادی را تجربه کند. اما بسیاری دیگر از ناظران درباره رشد اقتصادی آینده و وضعیت قدرت بزرگ این کشور ابراز تردید عمیق کردند و زوال چین را پیشبینی نمودند.
تردیدکنندگان درست میگویند که اقتصاد چین با چالشهای واقعی برای رشد آینده مواجه است – و اینکه یک چرخش "نئو-اقتدارگرایانه" ممکن است یکی از این چالشها باشد. در واقع، توانایی چین برای باقی ماندن به عنوان یک ابرقدرت به توانایی مستمر آن در رقابت در مرزهای فناوری بستگی دارد – که این امر نیز به مدیریت مستمر حزب کمونیست چین بر تنشها بین کنترل اقتدارگرایانه و آزادیها و گشودگی یک اقتصاد مدرن و جهانی شده وابسته است.
دیدگاههای بدبینانه درباره آینده اقتصادی چین اغلب به موانعی اشاره میکنند که اقتصاد این کشور را کند میکنند. این موانع – از جمله چالشهای جمعیتی، آسیبهای زیستمحیطی ناشی از رشد سریع صنعتی، و خطر بحرانهای مالی – دلایل شناخته شدهای برای کاهش رشد در قدرتهای نوظهور هستند، و در واقع برای رهبران چین چالشهایی را برای حل و فصل ایجاد میکنند. با این حال، کاهش رشد لزوماً به معنای زوال نیست. اقتصاددانان به ما یادآوری میکنند که همه اقتصادهایی که به سرعت در حال رشد هستند، کند میشوند، و کشورهای موفق به نرخ رشد سالانه حدود ۱ یا ۲ درصد میرسند.
همانطور که چین با موانع خود روبرو میشود، سوال این است که آیا رشد اقتصادی آن حتی در این سطوح بسیار کاهشیافته نیز ادامه خواهد یافت یا خیر. از برخی جهات، رهبران با سرمایهگذاری سنگین در سرمایه انسانی، که اقتصاددانان آن را برای گذار موفق به رشد مبتنی بر نوآوری کلیدی میدانند، کشور را به خوبی موقعیتیابی کردهاند. حزب کمونیست چین همچنین بر چالشهای متعددی غلبه کرده است که بدبینان پیشبینی میکردند رژیم را تضعیف یا به اقتصاد آسیب میرساند. جاناتان زین، تحلیلگر، استدلال میکند که این حزب «خود را به عنوان یک نهاد یادگیرنده فوقالعاده مؤثر نشان داده است.»
برای رقابت با ایالات متحده، چین نیازی ندارد که از اقتصاد ایالات متحده پیشی بگیرد یا حتی به وضعیت درآمد بالا برسد. از نظر تاریخی – به ویژه در مورد اتحاد جماهیر شوروی – قدرتهای بزرگ اغلب تنها کسری از توان اقتصادی دولت پیشرو را داشتند، با این حال میتوانستند در یک رقابت امنیتی خطرناک با آن درگیر شوند. اما برای رقابت مؤثر، چین باید در مرز فناوری جهانی باقی بماند. این امر مستلزم آن است که حزب کمونیست چین به مدیریت تنشها بین حفظ قدرت و فراهم آوردن شرایطی که نوآوری را تقویت میکند، ادامه دهد – کاری که بسیاری از شکاکان در توانایی رژیم برای انجام آن تردید دارند.
چین در اوایل دهه ۲۰۰۰ با انرژی فراوان و کاوش در آزادیها و گشودگیهای جدید به یاد آورده میشود. جورج گیلبوی و اریک هجینبوتام در سال ۲۰۰۱ مشاهده کردند که "چینیهای منفرد" قادر به سفر به خارج از کشور هستند؛ آنها "اکنون آزادند که سبک زندگی خود را ایجاد کنند: میتوانند در سراسر کشور حرکت کنند، کسبوکارهای خود را راهاندازی کنند، و خود را در طیف وسیعی از مسائل ابراز کنند." با این حال، بعداً، از زمان ریاستجمهوری هو جینتائو، حزب کمونیست چین کنترل دولتی را بر اقتصاد، جامعه مدنی و آزادیهای فردی سختتر کرد. ایوان آزنوس، روزنامهنگار، در سال ۲۰۲۳ نوشت: "فضای فرهنگ عامه، فرهنگ عالی و تعاملات خودجوش به یک سوراخ سوزن باریک شده است." "رسانههای اجتماعی چینی، که زمانی یک کندوی آشفته بودند، رام شدهاند، زیرا صداهای قدرتمند خاموش و بحثها بسته میشوند."
حفظ قدرت در حالی که جمعیتی تحصیلکرده، جامعه مدنی پویا و تعامل فعال با جهان ایجاد میشود، کار دشواری برای یک رژیم اقتدارگرا است. در واقع، بسیاری از ناظران هشدار میدهند که شی به دلیل داستان هشداردهنده شوروی و خطرات پرسترویکا، در حال سختگیری است: خطراتی که اجازه دادن به آزادی بیش از حد در نهایت رژیم را سرنگون خواهد کرد. سوزان شرک، دانشمند علوم سیاسی، استدلال کرده است که چنین ترسهایی شی را به "افراط" در جهت مخالف، به سمت کنترل خفهکننده، سوق میدهد.
برخی ناظران این پرسش را مطرح کردهاند که آیا چین مسیر اتحاد جماهیر شوروی را دنبال میکند. همانطور که آزنوس نوشت: «گذراندن وقت در چین در پایان دهه اول حکومت شی، شاهد ملتی است که از حرکت به سمت رکود میلغزد و برای اولین بار در یک نسل، این سوال را مطرح میکند که آیا یک ابرقدرت کمونیستی میتواند از تناقضاتی که اتحاد جماهیر شوروی را به فنا کشاند، بگریزد.» اما چین مجبور نیست این مسیر را طی کند.
شی در واقع کنترل حزب کمونیست چین را بر دولت، اقتصاد و جامعه چین تشدید کرده است. او با الهام از ادبیات مائوئیستی، در نوزدهمین اجلاس عمومی اعلام کرد: «فرقی نمیکند دولت، ارتش، مردم، یا مدارس شرق، غرب، شمال، جنوب یا مرکز باشند، حزب بر همه چیز حاکم است.» از زمان بحران مالی ۲۰۰۸، حزب کمونیست چین برای نفوذ در تمام جنبههای جامعه چین حرکت کرده و قصد دارد دفاتر حزبی را در تمام سازمانها ایجاد کند. این شامل شرکتهای بخش خصوصی (از جمله خارجیها)، سازمانهای غیردولتی و دانشگاهها میشود. حزب کمونیست چین در شرکتهای خصوصی مالکیت مستقیم داشته و مجموعهای از اصلاحات نظارتی را برای کنترل رفتار آنها تصویب کرده است. دپارتمان جبهه متحد، که سازمانهای جامعه مدنی را نیز رصد میکند، اکنون با صاحبان کسبوکارها دیدار میکند تا انتظارات حزب کمونیست چین را به آنها منتقل کرده و اطمینان حاصل کند که تجار «از نظر سیاسی، فکری و عاطفی» با حزب همسو هستند.
ناظران استدلال میکردند که تلاشهای دولت شی برای سرکوب بخش فناوری به طور خاص نوآوری چینی را خفه خواهد کرد. آنها به برخورد حزب کمونیست چین با اپلیکیشن تاکسی اینترنتی دیدی (Didi) پس از سرپیچی این شرکت از دستور دولتی برای به تعویق انداختن عرضه اولیه عمومی خود اشاره میکنند. مشهورتر از همه، حزب کمونیست چین با جک ما، مدیرعامل گروه علیبابا، میلیاردر خودساخته، به شدت برخورد کرد و عرضه اولیه عمومی ۳۷ میلیارد دلاری شرکت وابسته به علیبابا، یعنی گروه آنت (Ant Group)، را پس از سخنرانی معروفی که ما در آن علناً از دولت انتقاد کرد، ناگهان لغو نمود. این مدیرعامل ستاره مجبور به بازنشستگی شد و از کانون توجهات محو گشت. همانطور که لی یوان، روزنامهنگار، در نیویورک تایمز استدلال کرد، دولت پکن از طریق سرکوب فناوری، «جاهطلبی این صنعت را رام کرد و لبه نوآوری آن را کند نمود.»
معکوس شدن سرکوب فناوری و رقابتپذیری مستمر چین در این بخش، نشان میدهد که چنین انتقادی اغراقآمیز است. گزارشها درباره سرکوب فناوری اغلب دلایل موجه بسیاری را نادیده میگیرند که به نگرانیها درباره حفاظت از دادهها و خطر بحرانهای مالی مربوط میشوند و حزب کمونیست چین را به اعمال کنترل نظارتی بیشتر سوق دادهاند. (در واقع، دولت ایالات متحده نیز نگرانیهای مشابهی دارد.) علاوه بر این، منتقدان فقط سختگیریها را ثبت کردند نه تسهیلات را؛ حزب کمونیست چین از آن زمان سیاست خود را تغییر داده، از ما استقبال کرده، تحقیقات خود را در مورد گروه آنت پایان داده و مجوزهای شرکتها را برای فعالیت در صنعت بازی دوباره صادر کرده است. منتقدان همچنین تفاوتهای بخشها را نادیده میگیرند؛ مقررات در بخش هوش مصنوعی عمداً سست نگه داشته شدهاند تا نوآوری تشویق شود.
در این تفسیر، سرکوب بخش فناوری توسط شی، یک گل به خودی غیرقابل توضیح توسط یک رهبر ناآگاه یا غیرمنطقی نبود؛ بلکه به منطق اقتدارگرایی هوشمند پایبند است که در آن آزادیها را وقتی میتوان اجازه میدهند و کنترلها را وقتی باید اعمال میکنند. آنجلا هویوئه ژانگ در کتاب خود درباره سرکوب فناوری نقل میکند: «تسهیل منجر به هرج و مرج میشود؛ سختگیری منجر به مرگ میشود.» اقتدارگرایی هوشمند تماماً در مورد ایجاد تعادل برای اجتناب از هر دو نتیجه بد است.
تغییر چین به سمت کنترل شدیدتر دولت نیز به عنوان تصمیمی اشتباه مورد انتقاد قرار گرفته است. اما دخالت دولت لزوماً نوآوری را از بین نمیبرد. همانطور که لیندا وایس، دانشمند علوم سیاسی، استدلال کرده است، تامین مالی و رهبری واشنگتن نقش حیاتی در ایجاد سیلیکون ولی و تشویق توسعه بخشهای اصلی مصرفکننده و فناوریهای نظامی داشت. او به طور مهمی اشاره میکند که دولت ایالات متحده نوآوری را به دانشگاهها و شرکتهای خصوصی واگذار کرد. تای مینگ چونگ، تحلیلگر مسائل چین، "دولت امنیت-فناوری" ایالات متحده را اینگونه توصیف میکند: "بسیار کثرتگرا و غیرمتمرکز بود." به عبارت دیگر، مداخله دولتی لزوماً چیز بدی نیست – آنچه مهم است نحوه مداخله دولت است، و موفقیت چین بستگی به این دارد که آیا میتواند به توسعه یک اکوسیستم نوآوری سالم ادامه دهد.
با این حال، نفوذ پایدار شرکتهای دولتی چین خطر کاهش نوآوری این کشور را به همراه دارد. بخش خصوصی مسئول اکثر نوآوریهای چین و تقریباً تمام صادرات فناوری پیشرفته آن است. با این حال، بخش دولتی همچنان بیشتر سرمایه را جذب میکند؛ شرکتهای دولتی از رفتار ترجیحی در زمینه وامهای دولتی و موانع ناعادلانه ورود که شرکتهای خصوصی را حذف میکنند، بهرهمند میشوند. عدم اصلاح بخش دولتی، رقابتپذیری فناوری چین را تضعیف خواهد کرد.
محققان همچنین استدلال میکنند که با تلاش حزب کمونیست چین برای کنترل بیشتر بر اقتصاد، شخصیتگرایی فزاینده کیفیت حکمرانی را کاهش میدهد. شرک اظهار کرده است که «به نظر میرسد سیستم به سمت حکمرانی دیکتاتوری بازمیگردد»: شرک استدلال میکند که شی «هنجارها و رویههای نهادی را که حزب از سال ۱۹۷۹ در مورد رهبری جمعی خود ایجاد کرده بود، از بین میبرد.» اینها به عنوان نسخهای چینی از سیستم کنترل و توازن عمل میکردند – که به نظر میرسد شی در حال از بین بردن آنهاست.
بازگشت به شخصیتگرایی میتواند واقعاً نوآوری چین را تضعیف کند. اگر کادرها بر اساس وفاداری سیاسی و نه شایستگی انتخاب، ترفیع و منصوب شوند، این امر یکی از ویژگیهای کلیدی حکومت اقتدارگرایانه هوشمند را نقض میکند. در زمانی که حزب کمونیست چین در حال افزایش سطح دخالت دولت در نوآوری است، انتصاب افراد وفادار و بلهقربانگو به نقشهای کلیدی اقتصادی در بوروکراسی برای نوآوری و به طور کلی برای اقتصاد فاجعهبار خواهد بود.
علاوه بر این، موفقیت مدل اقتدارگرایی هوشمند به اطلاعات قابل اعتماد رهبران بستگی دارد. اگرچه دولت رسانههای خارجی را سانسور میکند، اما حزب کمونیست چین برای ارائه صریح چالشهای پیش روی کشور به رسانههای داخلی متکی است. اگر شخصیتگرایی منجر شود تحلیلگران از ارائه اطلاعات دقیق به مقامات دولتی چین بترسند، این امر میتواند اقتدارگرایی هوشمند چین – و در نهایت، نوآوری – را نیز تضعیف کند.
در مجموع، دیدگاه بدبینانه درباره آینده چین، موفقیت غیرمنتظره نوآوری این کشور را به کاهش محدودیتها در اوایل قرن ۲۱ نسبت میدهد. بر این اساس، کنار گذاشتن اصلاحات در بخش دولتی، افزایش شخصیتگرایی و غیره توسط شی، نوآوری را از بین برده و چین را به سمت مسیر اتحاد جماهیر شوروی در سقوط از مرز فناوری جهانی سوق خواهد داد. از این دیدگاه، موفقیت نوآوری چین یک وقفه غیرمنتظره بود، اما در بلندمدت، اقتدارگرایی – حتی از نوع "هوشمند" – با رشد مبتنی بر نوآوری ناسازگار است.
این دیدگاه ممکن است صحیح از آب درآید، اما چند نکته قبل از اعلام پیروزی لیبرالیسم ضروری است. اول، چین به ما نشان میدهد که رژیمهای اقتدارگرا در واقع میتوانند نوآوری ایجاد کنند. حتی اگر اقتدارگرایی هوشمند فقط یک وقفه باشد، میتواند طولانی و پربار باشد. «وقفه» سنگاپور ۶۰ سال به طول انجامیده است. در مورد چین، اگر اقتدارگرایی هوشمند فقط حدود ۵۰ سال طول بکشد، اتفاقات زیادی در این مدت رخ داده است: چین به رده قدرتهای بزرگ بازگشت، دوران تکقطبی را پایان داد، خود را به عنوان مدعی برتری منطقهای در شرق آسیا مطرح کرد و سیاستهای امنیت ملی ایالات متحده و سایر کشورها را متحول نمود. علاوه بر این، چین از طریق جذابیت مدل اقتدارگرایی هوشمند خود، رهبریاش در فناوریهای کنترل اقتدارگرایانه و رابطهاش با روسیه و سایر رژیمهای خودکامه، از روند معکوس شدن دموکراسی در سراسر جهان حمایت میکند.
دوم، ممکن است این یک وقفه نباشد. از دیدگاه اقتدارگرایی هوشمند، حرکت حزب کمونیست چین به سمت کنترل بیشتر، که بسیاری از ناظران آن را به طرز گیجکنندهای اشتباه تفسیر میکنند، پاسخی تاکتیکی به سالها سیاستهای آرامتر بود. در واقع، یکی از موضوعات جاری در میان رهبران و روشنفکران حزب، تعادل بین دموکراسی و اقتدارگرایی، و نیاز به یک چرخش نئو-اقتدارگرایانه پس از دورههای اصلاحات برای اصلاح مشکلاتی است که در طول آزادسازی ایجاد میشوند. شیائو گونگ چینگ، پژوهشگر، تغییرات سیاست شی را نه یک بازگشت به مائو، بلکه پاسخی محتاطانه به لیبرالیزاسیون بیش از حد میداند. شیائو استدلال میکند: «اگر دنگ شیائوپینگ نسخه ۱.۰ نئو-اقتدارگرایی را توسعه داد، شی اکنون نسخه ۲.۰ را توسعه میدهد. شی میخواهد از یک نسخه تقویتشده نئو-اقتدارگرایی برای دستیابی به اهداف اعلام شده دنگ استفاده کند.»
به عبارت دیگر، دیدگاه اقتدارگرایی هوشمند معتقد است که چرخش نئو-اقتدارگرایانه حزب کمونیست چین برنامهریزی شده و ضروری بوده است؛ این امر حزب را قادر میسازد تا قدرت را حفظ کند و در عین حال نوآوری و رشد کافی را برای رقابت مؤثر چین فراهم آورد.
با این حال، چین میتواند در اقتدارگرایی هوشمند به یکی از دو روش شکست بخورد. اول، همانطور که بسیاری از کارشناسان پیشبینی میکنند، حزب کمونیست چین ممکن است بیش از حد به سمت کنترل بیش از حد خفهکننده پیش برود، کنترل و فساد دولتی را وارد بخشهای نوآور و پر رونق کند و همچنین چین را از بازارهای کلیدی، شرکای فناوری و شبکههای تحقیقاتی و آموزشی جدا سازد. دومین روش شکست، پرسترویکا است: نتیجه پیشروی بیش از حد به سمت آزادی و گشودگی، با از دست دادن قدرت توسط حزب کمونیست چین در نتیجه آن.
برخی از محققان ممکن است استدلال کنند که مزیت دموکراتیک در همینجا نهفته است: که استبدادگران با تنشهای ذاتی بین توانایی خود برای ماندن در قدرت و توانایی خود برای رقابت در یک اقتصاد مدرن و جهانیشده روبرو هستند. اما دموکراسیها نیز با تنشها دست و پنجه نرم میکنند: جلوگیری از تسخیر سیاست عمومی توسط گروههای اقلیتی و ذینفع، و همچنین ایجاد تعادل بین سیاستهای اقتصادی بازار آزاد که رشد اقتصادی را به حداکثر میرساند و انگیزههای برابریخواهانه و بازتوزیعی که اغلب ناشی از سیاستهای اکثریتگرایانه خواهد بود. و دموکراسیها در حفظ نظم در جوامعی که بر اساس اصول دولت محدود و حقوق فردی بنا شدهاند، با مشکل مواجهاند. عدم مدیریت چنین تنشهایی باعث بیثباتی سیاسی داخلی و شکاف اجتماعی قابل توجهی در ایالات متحده و سایر کشورهای لیبرال شده است.
امروزه، حزب کمونیست چین خود را در سرزمینی ناشناخته مییابد. اورویل شل، کارشناس مسائل چین، مشاهده کرده است: «ما شاهد نوعی پتری دیش هستیم که در آن آزمایشی با اهمیت فوقالعاده برای جهان در حال انجام است. اینکه آیا میتوانید یک دولت تکحزبی را با یک بخش نوآور – هم از نظر اقتصادی و هم از نظر فناوری – که تصور میکردیم نمیتوانند همزیستی کنند، به هم پیوند دهید.»
ما همچنین در زمینه روشهای مورد استفاده رژیمهای خودکامه برای حفظ قدرت در سرزمینی ناشناخته هستیم. حزب کمونیست چین از ابزارهای کنترل بیسابقهای بهره میبرد، که بر دادههای تشخیص چهره تحلیلشده توسط هوش مصنوعی؛ نرمافزارهای جاسوسی نصب شده بر روی تلفنهای همراه برای ردیابی مخالفان در داخل و تبعیدیان در خارج؛ و به طور فزایندهای، بهرهبرداری از فناوریهای پوشیدنی و اینترنت اشیا، شامل دادههای بیومتریک و فناوری تشخیص احساسات، متکی است. "اقتدارگرایان دیجیتال" ممکن است بتوانند کنترل قدرتمندی را به گونهای اعمال کنند که نوآوری را تضعیف نکند.
اقتدارگرایی هوشمند بر تنظیمات رژیم بین کنترل و آزادی تکیه دارد. هنگامی که رهبران از تضعیف نفوذ خود میترسند، آزادیها را به صورت تاکتیکی مهار میکنند؛ در مواقع دیگر، رژیمها آزادیهای بیشتری را برای تشویق رشد و نوآوری فراهم میآورند. برخی از رژیمها در یافتن این تعادل شکست میخورند و سرنگون میشوند – همانطور که تجربیات شاه ایران و میخائیل گورباچف، رهبر سابق شوروی، نشان میدهد. سایر رژیمهای اقتدارگرا، مانند کره جنوبی و تایوان، لیبرالیزه شدند. اما برخی از اقتدارگرایان هوشمند برای مدت طولانی در قدرت میمانند، و – برخلاف شکاکان – میتوانند نوآوری را پرورش دهند. این یک سوال باز است که آیا حزب کمونیست چین میتواند چالشهای پیش روی اقتصاد چین را به طور مؤثر مدیریت کند. اما لنز اقتدارگرایی هوشمند توضیح میدهد که چگونه چین به جایی رسیده است که بسیاری از ناظران میگفتند هرگز نمیتواند به آن دست یابد.