تصویرسازی از آتلانتیک
تصویرسازی از آتلانتیک

آیا بنیاد هریتیج تبعیض علیه زنان را تأیید می‌کند؟

استخدام اخیر این سازمان، نشان‌دهنده تمایل به پذیرش دیدگاه‌هایی است که به‌طور قاطع خارج از جریان اصلی آمریکا قرار دارند.

بنیاد هریتیج ماه سختی را پشت سر گذاشته است. تصمیم کوین رابرتز، رئیس این بنیاد، مبنی بر دفاع قاطعانه از میزبانی تاکر کارلسون از نیک فوئنتس، یهودستیز و ملی‌گرای سفیدپوست شناخته‌شده، این اندیشکده محافظه‌کار را به ورطه سقوط کشانده است. رابرت جورج، استاد دانشگاه پرینستون و یکی از اعضای هیئت مدیره، استعفا داد؛ تعدادی از کارکنان از بنیاد خارج شدند؛ و کارگروهی که برای مبارزه با یهودستیزی تشکیل شده بود، روابط خود را قطع کرد.

با این حال، مشکلات هریتیج تنها به مدیریت پرونده فوئنتس محدود نمی‌شود. تصمیم اخیر این اندیشکده برای استخدام اسکات ینور، پژوهشگر سیاست‌های خانواده، به عنوان رئیس مرکز مطالعات آمریکایی «بی. کنت سایمون» این بنیاد، سوالات جدی‌ای را درباره باورهای این موسسه در مورد برابری زنان در محیط کار و شاید حتی به عنوان شهروند، مطرح می‌کند.

دیدگاه‌های ینور، حداقل بگوییم، بحث‌برانگیز هستند. او در سخنرانی سال ۲۰۲۱ خود در کنفرانس محافظه‌کاری ملی، زنان شاغل را «مصرف‌کننده دارو، مداخله‌گر و ستیزه‌جو» نامید. او در نوشته‌های خود از اصطلاح AWFLs (مخفف «زنان لیبرال سفیدپوست مرفه») که در فضای آنلاین جناح راست استفاده می‌شود، بهره برده و مجبور شد از سمت خود به عنوان رئیس هیئت امنای دانشگاه وست فلوریدا کناره‌گیری کند، زیرا مشخص شد که مجلس سنای ایالتی تحت کنترل جمهوری‌خواهان او را تایید نخواهد کرد.

ینور همچنین از چهره‌های برجسته جناح راست، مانند مگین کلی، شخصیت سابق فاکس که اکنون میزبان یک پادکست محبوب است، انتقاد کرده است. او استدلال کرده بود که غلط است مردان محافظه‌کار هنگام جستجو برای همسر، زنانی را ترجیح دهند که تمام‌وقت کار نمی‌کنند. ینور پاسخ داد که دقیقاً همین کاری است که مردان محافظه‌کار باید انجام دهند، و مدعی شد که «زنانگی قهرمانانه، مادر بودن و همسر بودن را در اولویت قرار می‌دهد و مردانی را که این امر را ممکن می‌سازند، ستایش می‌کند.»

اما سرسختی لفاظی او تنها نشانه‌ای از چالشی است که او برای بنیاد هریتیج که در مضیقه است، ایجاد می‌کند. مشکل نه فقط کلمات او، بلکه ایده‌های اوست.

ینور معتقد است که کارفرمایان باید از نظر قانونی مجاز به تبعیض علیه زنان در محیط کار باشند و از تغییرات قانونی حمایت کرده است که به مشاغل اجازه می‌دهد «با استخدام فقط مردان سرپرست خانوار، یا با پرداخت دستمزد خانوار، از زندگی سنتی خانواده حمایت کنند» — یعنی زنان را صرفاً بر اساس جنسیتشان از شغل محروم کنند یا به مردان برای انجام همان کار بیشتر از زنان دستمزد بپردازند. او همچنین معتقد است که «دولت‌ها باید مجاز باشند مردان را برای رهبری و تأمین مسئولانه آماده کنند، در حالی که زنان را برای مدیریت امور داخلی و مراقبت از خانواده آماده سازند.»

این ایده‌ها او را در تضاد با حزب جمهوری‌خواه امروزی قرار می‌دهد. حزب جمهوری‌خواه با برجسته کردن زنان رده بالا — از جمله سوزی وایلز، رئیس ستاد کارکنان کاخ سفید؛ کارولین لیویت، دبیر مطبوعاتی؛ الیز استفانیک، نماینده نیویورک؛ سارا هاکبی سندرز، فرماندار آرکانزاس؛ و کیتی بوید بریت، سناتور آلاباما — در تلاش است تا رای‌دهندگان زن بیشتری را جذب کند. تردید است که این حزب از این ایده استقبال کند که مردان قدرتمند باید مجاز باشند زنان را صرفاً به دلیل زن بودنشان مجازات کنند یا مانع پیشرفتشان شوند.

حتی رهبری هریتیج نیز ممکن است از این مفهوم سر باز زند. هیئت امنای این بنیاد چهار عضو زن دارد که یکی از آن‌ها رئیس هیئت است. آیا ینور معتقد است که والدین آن‌ها باید دخترانشان را از جدی گرفتن بیش از حد تحصیلات عالی منع می‌کردند؟ او نوشته است: «مدرک خانم‌بودن، همراه با مدارک اضافی برای کار، تنها چیزی است که تا روز فارغ‌التحصیلی می‌خواهید.»

بسیاری از محافظه‌کاران اجتماعی با این دیدگاه مخالف خواهند بود. به عنوان مثال، کریس اولمن را در نظر بگیرید که هم مادر سه فرزند است و هم رئیس Eagle Forum، یک گروه لابی‌گر قدرتمند محافظه‌کار اجتماعی. این گروه در دهه ۱۹۷۰ تحت رهبری فیلیس شلافلی به شهرت رسید، کسی که خود با ترکیب مادری و یک شغل، تقریباً به تنهایی، مانع تصویب متمم حقوق برابر شد.

اولمن معتقد است که جایگاه مادری در فرهنگ بی‌ارزش شده و باید در برابر مراقبت تمام وقت و پولی از کودک مقاومت کرد، زیرا «امنیت عاطفی و عشقی که مادر فراهم می‌کند بی‌نظیر است، به خصوص از بدو تولد تا سه سالگی.» اما او در مورد مسئله تبعیض با ینور اختلاف نظر دارد؛ وقتی از او پرسیدم که آیا با تبعیض کارفرمایان علیه زنان در محیط کار موافق است، پاسخ ساده‌ای داد: «خیر.»

ایده‌های ینور در مورد تبعیض استخدامی به طور قاطع خارج از جریان اصلی آمریکا و محافظه‌کاری است. اما افراطی‌ترین دیدگاه‌های او در مورد جنسیت چنان رادیکال هستند که او معمولاً آن‌ها را فقط به صورت ضمنی بیان می‌کند.

ینور استدلال می‌کند که ازدواج باید شکل‌گیری یک جامعه طبیعی باشد که بتواند «خواسته مردان و زنان را با هم آشتی دهد.» از نظر او، دو جنسیت به طور طبیعی برای تکمیل کامل یکدیگر شکل گرفته‌اند. زنان فرزند به دنیا می‌آورند، مهربان‌تر و به فرزندانشان دلبسته‌ترند و ترجیح می‌دهند بر خانه تمرکز کنند. مردان پدر فرزندان هستند، بیشتر به موفقیت و رقابت دلبسته‌اند و ترجیح می‌دهند بر مسائل خارج از خانه تمرکز کنند. ازدواج سنتی این دو جهان‌بینی را با هم پیوند می‌دهد و مردان را مسئول حمایت و حفاظت از زنان در رسیدن به اهدافشان، و زنان را حمایت‌کننده اصلی مردان در رسیدن به اهدافشان می‌سازد.

به عقیده ینور، این رویکرد منجر به مفهوم «ازدواج تحت قیمومت» (coverture marriage) در حقوق عرفی انگلیس شد، که شکل غالب ازدواج در زمان تأسیس آمریکا بود. بر اساس دکترین قانونی قیمومت، مرد با بر عهده گرفتن تمام مسئولیت‌ها — و در دست داشتن تمام قدرت — در زندگی عمومی، زن را «پوشش می‌داد». شوهر رأی می‌داد، تنها واجد شرایط برای مشاغل حرفه‌ای و مناصب عمومی بود، و مالکیت تمام اموال خانواده را بر عهده داشت. طلاق یا غیرقانونی بود یا به شرایط بسیار خاصی مانند ترک همسر و زنا محدود می‌شد. در مقابل، شوهر تا حد امکان همسر و فرزندان خود را تأمین و حمایت می‌کرد.

ینور استدلال می‌کند که این ترتیب به طور قابل درکی بسیاری را آزرده خاطر کرد و به موج اول فمینیسم انجامید. در آن جنبش، که نماد آن کنوانسیون سنکا فالز در سال ۱۸۴۸ بود، طرفداران حق رأی زنان برای پایان دادن به این سیستم سرکوبگر مبارزه کردند. آن‌ها با بهره‌گیری از ایده‌آل‌های اعلامیه استقلال، موفق شدند. ینور اشاره می‌کند که هدف این فعالان ایجاد «زنان مستقل» بود که بتوانند از نظر قانونی از همسران خود جدا باشند، و مدعی است که تصویب متمم نوزدهم، که حق رأی سراسری را به زنان داد، اوج دستاورد آن‌ها بود.

پیروزی جنبش حق رأی زنان به طور گسترده‌ای به عنوان اثباتی تلقی می‌شود که ایده‌آل‌های بنیان‌گذار ما می‌توانند به آرامی راه خود را به آگاهی عمومی باز کرده و وعده زندگی، آزادی و جستجوی خوشبختی را به همگان گسترش دهند. اما اینگونه نیست که ینور آن را می‌بیند.

او اخیراً این تلاش والا را «شاهکاری از مهندسی اجتماعی» نامید، و در یک بحث در سال ۲۰۲۴ گفت که «آنچه ما واقعاً در ۶۰ سال گذشته، و حتی شاید در ۲۲۰ سال گذشته، آموخته‌ایم» این است که هیچ چیز در مورد «محرک‌هایی که به نظر می‌رسد مردان و زنان را به سوی ازدواج سوق می‌دهند» خودکار نیست. این محرک‌ها «بخشی از یک پروژه اجتماعی بزرگ» هستند که به حمایت قانونی نیاز دارد، و تغییرات قانونی که از زمان موج اول فمینیسم ایجاد شده‌اند، به نظر ینور «پایه و اساس آن پروژه را تضعیف کرده‌اند.»

ماه گذشته در مصاحبه‌ای، از ینور پرسیدم که رابطه بین موج اول فمینیسم و ازدواج را چگونه می‌بیند. او پاسخ داد که این سوال مطرح می‌شود که آیا می‌توان «یک جامعه زناشویی را حفظ کرد، در حالی که هر یک از افراد را به عنوان یک فرد جداگانه از آن جامعه، توسط دولت به رسمیت شناخت.»

ینور متقاعد شده است که در عمل، پاسخ منفی است. او به من گفت: «اصول قانونی و اهداف به رسمیت شناختن مستقل توسط دولت در طول نسل‌ها، تأثیری فرسایشی بر خانواده سنتی دارند. من هیچ مکانی را نمی‌شناسم که پس از سه نسل حتی از موج اول فمینیسم، فرهنگ ازدواج سالمی را حفظ کرده باشد.»

بنابراین هریتیج اکنون با یک سوال ناخوشایند روبروست: آیا با مدیر جدید مطالعات آمریکایی خود موافق است؟

آنچه این سوال را به ویژه فوریت می‌بخشد، سیاست «یک صدا»ی هریتیج است. این موسسه توضیح می‌دهد: «در حالی که سازمان‌های دیگر ممکن است کارشناسانی با دیدگاه‌های متناقض داشته باشند، کارکنان هریتیج همیشه در یک جهت حرکت می‌کنند.» اگر این دیدگاه ینور است، و او اکنون یکی از مدیران هریتیج است، آیا این دیدگاه به دیدگاه رسمی هریتیج تبدیل می‌شود؟

ینور به من گفت که شنیده است بسیاری از مدیران می‌گویند که هریتیج «در مورد فمینیسم سیاست یک صدا ندارد.» اما اینکه بنیاد به ینور اجازه دهد تا اکنون که در لیست حقوق و دستمزد آن است، این استدلال‌ها را مطرح کند، هنوز یک انتخاب است، یک اعلامیه که این استدلال‌ها را منطقی می‌داند. این سم سیاسی است. (راجر سوورینو، معاون رئیس‌جمهور در سیاست داخلی، به من گفت: «هریتیج، و معتقد نیست که کارفرمایان باید، در مسائل استخدامی و پاداش بر اساس جنسیت تبعیض قائل شوند.»)

هریتیج برای حل مشکل خود مجبور نیست ینور را اخراج کند. او از تعدادی از اهداف سیاست محافظه‌کارانه متعارف، مانند ممنوعیت دسترسی به پورنوگرافی آنلاین، حمایت می‌کند. اما هریتیج باید روشن کند که از برابری قانونی زنان و دستاوردهای سیاسی و اقتصادی مرتبط با آن حمایت می‌کند و یک سیاست یک صدا به نفع وضعیت قانونی موجود ایجاد کند. سپس ینور می‌تواند استعدادهای خود را به وظیفه قطعاً دشوار سوق دادن این اجماع به سوی دیدگاهی خانواده‌پسندتر که جایگاه اجتماعی مادرانی را که ترجیح می‌دهند تمام‌وقت کار نکنند، ارتقا دهد.

ینور ممکن است از این کار سر باز زند. بالاخره، او دقیقاً به خاطر ایده‌های تحریک‌آمیز خود به شهرت رسیده است. اما برای کسب قدرت در سیاست، غالباً باید تحریک‌آمیزی را با آن معاوضه کرد. بمب‌افکن‌ها جایگاه خود را در گفتمان سیاسی دارند؛ آن‌ها می‌توانند با حمایت از دیدگاه‌های نامحبوب، افکار عمومی را تغییر دهند. اما نمی‌توانند در سیستمی که مبانی آن را تضعیف می‌کنند، فعالیت کنند.

هریتیج و ینور با یک انتخاب روبرو هستند. آیا آن‌ها در اجماع محافظه‌کارانه باقی می‌مانند و به دنبال گسترش اصول آن در آگاهی عمومی و اجرای آن‌ها در قانون هستند؟ یا اینکه خارج از ائتلاف ترامپی قرار می‌گیرند، زیرا مبانی آن ائتلاف برای مقابله با چالش‌های ما ناکافی است؟

مسیر اول به معنای رد دیدگاه‌های تحریک‌آمیز ینور به نفع یک دستور کار سیاستی است که می‌تواند از زنان با هر شغلی، مادران تمام وقت و «دخترخانم‌های موفق» محافظه‌کار حمایت کند. مسیر دوم، متاسفانه برای کسانی که مدت‌ها به هریتیج برای رهبری محافظه‌کارانه چشم دوخته‌اند، یک زخم خودخواسته خواهد بود و در نهایت هریتیج را از گفتمان متعارف خارج و به بی‌ربطی سوق خواهد داد.