چین وزن خود را پشت جنگ روسیه در اوکراین انداخته است، اما این موضوع به اندازه کافی مورد توجه رهبران اروپا قرار نگرفته است. از کمکهای مالی پکن به مسکو گرفته تا تأمین فناوریهای حیاتی برای صنایع تسلیحاتی روسیه، «مشارکت بدون محدودیت» چین و روسیه پیامدهای بسیار واقعی برای جنگ اوکراین و برای امنیت آینده کل اروپا دارد.
اوایل امسال، من استدلال کردم که کاهش تعهدات واشنگتن به دفاع اروپا، پکن را وسوسه خواهد کرد تا با یک «کیسینجر» بر ائتلاف فراآتلانتیک، با هدایای فراوان اتحادیه اروپا را از مدار ایالات متحده خارج کند. مدتی از آن زمان گذشته است، بنابراین ارزش آن را دارد که بررسی کنیم اوضاع چگونه پیش رفت.
در ماه فوریه، خصومت فزاینده دولت ترامپ نسبت به اروپا و تردیدهای عمومی در مورد تعهدات امنیتی ایالات متحده، دیپلماتهای چینی را به فعالیتهای دیپلماتیک فشردهای در اروپا واداشت، چرا که آنها با مقامات در کنفرانس امنیتی مونیخ و در پایتختهای مختلف دیدار کردند. این شامل برقراری ارتباط با تصمیمگیرندگانی بود که پیش از این به دلیل موضع انتقادی خود نسبت به چین کمتر مورد توجه قرار گرفته بودند.
از زمان حمله روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲، رهبران اروپا تقریباً در حال التماس از چین برای کمک به پایان دادن به جنگ بودهاند. هنگامی که دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، توجه واشنگتن را از اروپا دور کرد، چین نمیتوانست لحظه بهتری برای پاسخ به این درخواست داشته باشد. اروپا آماده بود تا بهای سنگینی برای چنین کمکی بپردازد. موارد موجود در لیست آرزوهای چین ممکن بود شامل تضمینهایی مبنی بر عدم مداخله در منطقه هند-آرام و دسترسی بیشتر به بازارهای اروپایی و فناوری باشد. تبدیل شدن به ضامن امنیت اروپا به عنوان بخشی از یک توافق صلح با میانجیگری پکن – یک مفهوم ژئوپلیتیکی غیرقابل تصور تا همین اواخر – میتوانست دستاورد بزرگی برای چین باشد.
همراه با احساس اروپا مبنی بر اینکه لنگرگاه سنتی فراآتلانتیک آن در حال سست شدن است، در آن زمان حرکت به سمت چین غیرقابل توقف به نظر میرسید. اروپا به سختی میتواند بدون واردات عناصر خاکی کمیاب چینی زنده بماند، و تفاوت در سطوح دسترسی به بازار در میان اعضای اتحادیه اروپا نشان میدهد که بخشهایی از اروپا در حال حرکت به سمت چین بودند.
اهرم فشار پکن بر مسکو میتوانست مبنای یک توافق گسترده باشد. چین به یک تأمینکننده اصلی تجهیزات ساخت تسلیحات برای تلاشهای جنگی روسیه تبدیل شده است، آخرین نمونه آن یک کارخانه مهماتسازی چینیساز در بلاروس، یکی از کشورهای دستنشانده روسیه، است. خریدهای نفت روسیه توسط چین یک شریان حیاتی مالی برای کرملین است. اگر پکن از این اهرم فشار برای مهار درگیری استفاده میکرد، میتوانست نقش بزرگی در امنیت اروپا ایفا کند و در پایتختهای اروپایی اعتبار زیادی کسب کند. اگر چین میتوانست بزرگترین جنگ اروپا از زمان جنگ جهانی دوم را متوقف کند، میتوانست در مذاکرات آینده تقریباً هر بهایی را مطالبه کند. مقاومت در برابر واردات چینی، مانند وسایل نقلیه الکتریکی و تجهیزات مخابراتی 5G، در صورتی که چین روسیه را مهار میکرد و نقش ضامن صلح در اروپا را بر عهده میگرفت، از بین میرفت.
اسپانیا نمونه اولیه ای از شکلگیری اروپایی «چینیتر» بود: مادرید پیشنهاد واشنگتن برای افزایش هزینههای دفاعی را رد کرده و به جای آن به دنبال تقویت روابط با پکن است. چین میتوانست فرض کند که با دور شدن توجه ایالات متحده از اروپا، کشورهای بیشتری از اسپانیا پیروی کرده و به پیشنهادات چین پاسخ خواهند داد.
اما به جای آنکه چین به اروپا وعده و وعید دهد، بر تأمین کمکهای نظامی به روسیه متمرکز شده است. تحلیلگران تخمین میزنند که ۸۰ تا ۹۰ درصد از تولیدات نظامی روسیه با استفاده از تجهیزات یا قطعات چینی انجام میشود. این نشان میدهد که اگر چین حمایت خود را قطع کند، روسیه قادر به ادامه نبرد با قدرت فعلی نخواهد بود یا مجبور خواهد شد تا کاهش تولید تجهیزات را با بسیج تعداد بسیار بیشتری از مردان خود جبران کند و به تاکتیکهای امواج انسانی که در مراحل اولیه جنگ دیده میشد، بازگردد.
چین تصمیم گرفته است که با همسایه بیمار و آسیبپذیر خود تمامعیار همراه شود. این کشور به تهاجم و اخلال در زندگی در اروپا کمک میکند و آشکارا هرگونه تلاش برای تبدیل شدن به قطب ژئوپلیتیکی جدید این قاره را کنار گذاشته است.
رهبران چین ممکن است محاسبه کرده باشند که حتی تحت دولت فعلی ایالات متحده، گسستن پیوندهای دیرینه فراآتلانتیکی اروپا دشوار خواهد بود. از سوی دیگر، متحد روسی آنها در تنگنا قرار گرفته است. ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، نمیتواند جنگ را متوقف یا حتی کُند کند بدون اینکه ثبات رژیم خود را به خطر اندازد. بدون حمایت چین در جنگ، او مجبور بود از طبقه متوسط روسیه مالیات بگیرد و آنها را بسیج کند، کاری که تا کنون سعی کرده بود از آن اجتناب کند و خطر نارضایتی گستردهتر را به جان بخرد. او بدون شک به یاد دارد که چگونه شوک عمومی از تلفات شوروی در افغانستان – از جمله در میان خانوادههای سربازان کشته شده – یکی از عواملی بود که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را تسریع کرد، اتفاقی که پوتین تا به امروز از آن ابراز تأسف میکند.
چین استدلال میکند که شرکتهایش آزادند تا تجهیزات خود را به اوکراین نیز بفروشند. این ادعا از چند جهت فریبنده است. اولاً، اوکراین فقط قطعات غیرنظامی دریافت میکند، نه قطعات پهپاد و موشک که روسیه به دست میآورد. ثانیاً، چین کمیت و کیفیت تدارکاتی که به اوکراین میرسد را محدود میکند و بدین ترتیب اطمینان میدهد که روسیه برتری خود را حفظ کند. اولویت دادن به روسیه یک اقدام استراتژیک برای چین است، در حالی که تحویلهای چین به اوکراین عمدتاً تجاری هستند – چیزی جز راهی برای کسب سود از بدبختی اوکراین نیستند.
توانایی تأثیرگذاری و احتمالاً هدایت فعالیتهای نظامی روسیه در اروپا – چه در اوکراین و چه در جای دیگر – یک دارایی بزرگ است که ارزش حفظ و گسترش را دارد. با جنگ روسیه در اوکراین و حملات در منطقه خاکستری علیه کشورهای ناتو، انرژی اروپا تماماً بر امنیت خود متمرکز شده است و بعید است در صورت بروز درگیری در منطقه هند-آرام، به ایالات متحده کمک کند. در عین حال، حمایت چین از روسیه به آن اهرم فشاری بر اقدامات مسکو میدهد.
چین همچنین ممکن است بخواهد از اهرم فشار جدید خود بر روسیه برای دسترسی به بخشهای سودآورتر اقتصاد روسیه استفاده کند. با توجه به نقش اساسی چین در اقتصاد نظامی روسیه، منطقی است که فرض کنیم کرملین در حال صرفهجویی، با سهام پرداخت میکند، نه پول نقد. اگر جنگ ادامه یابد، محتمل است که چین سهام بیشتری در اقتصاد روسیه به دست آورد و در نهایت با ارزشترین داراییهای آن را هدف قرار دهد: منابع طبیعی.
تحریمهای غرب و حملات دوربرد اوکراین، توانایی روسیه در استخراج و صادرات نفت و سایر کالاها را محدود کرده است. برخی از تأسیسات آسیبدیده تنها با فناوری غربی قابل بازسازی هستند که روسیه در حال حاضر از خرید آن منع شده است. چین میتواند کمک کند، حتی اگر در حال حاضر تمام تجهیزات مورد نیاز را تولید نکند. هنگامی که چین این فناوری را توسعه یا به دست آورد، قادر خواهد بود هر آنچه را که روسیه نیاز دارد، فراهم کند. بدین ترتیب چین بخش بیشتری از اقتصاد روسیه را به دست خواهد آورد و مسکو توانایی کمی برای مقاومت خواهد داشت.
در نهایت، چینیها تاریخ خود را به یاد دارند. در قرن نوزدهم، امپراتوری رو به گسترش روسیه سرزمینهای وسیعی را از سلسله چینگ تصرف کرد. رهبری فعلی چین شیفته جبران آنچه بیعدالتیهای تاریخی مینامند، هستند، که توجیهی برای جاهطلبیهای آنها در دریای جنوبی چین و در قبال تایوان است. تا کنون، چین درباره اصلاح مرزهای شمال شرقی خود صدای بلندی نداشته است. اما با افزایش اهرم فشار چین بر روسیه، روزی که پکن از مسکو بخواهد منچوری بیرونی را بازگرداند، ممکن است زودتر از حد انتظار فرا رسد.
وابستگی روسیه به چین اکنون تقریباً حیاتی است. بدون حمایت چین، رژیم پوتین در معرض خطر جدی فروپاشی قرار میگرفت. این وابستگی یکطرفه عملاً روسیه را به یک کشور دستنشانده چین تبدیل میکند – بازتابی از اطاعت مسکووی در قرون وسطی از مغولها. اگر جانشین مدرن مسکووی توسط چین مجبور به تأمین نیرو برای لشکرکشیها در منطقه هند-آرام شود، کنایه ماجرا کامل خواهد شد.
با بررسی تمام این تحولات در کنار هم، تصویری واضح پدیدار میشود. چین، با وجود پیشنهادهای اولیه از هر دو طرف، علاقهای به تغییر شکل روابط خود با اروپا ندارد. مزایای حمایت از روسیه در برابر اروپا، استراتژی بلندمدت پکن را بسیار بهتر از مزایای نامشخص روابط نزدیکتر با اروپا در حال حاضر تأمین میکند. چین علاقهای به آوردن صلح به اروپا یا بازسازی اوکراین ندارد، همانطور که برخی در اروپا به سادگی امیدوار بودند. در عوض، چین در حال ایجاد یک سیستم سیاسی و اقتصادی یکپارچه با روسیهای تابع است.
پوتین نیز منافع روشن خود را از این چیدمان به دست میآورد. حتی قبل از جنگ، اقتصاد استخراجی فاسد و خودکامه که او در روسیه تأسیس کرده بود، پایدار نبود و او هرگز آماده اصلاح جدی آن نبود. برای زنده نگه داشتن سیستم خود از نظر سیاسی، او به روسها یک قرارداد اجتماعی جدید بر اساس جاهطلبی برای بازگرداندن شکوه امپراتوری گذشته ارائه داد. روسها دیدگاه پوتین برای بازسازی یک امپراتوری را پذیرفتهاند و به نظر نمیرسد چندان نگران هزینهها باشند. مشروعیت داخلی پوتین اکنون به موفقیت نظامی و گسترش سرزمینی بستگی دارد. این کار را بدون حمایت چین نمیتواند انجام دهد.
واشنگتن با تنها گذاشتن اروپا در برابر محور مسکو-پکن، سود بسیار کمی به دست میآورد. اروپای ضعیفشده – به ویژه اگر روسیه جنگ را فراتر از اوکراین ببرد – قادر به کمک به ایالات متحده نخواهد بود. کاملاً محتمل است که روسیه در یک درگیری در منطقه هند-آرام، از چین از نظر سیاسی، نظامی و به هر نحو دیگری حمایت کند.
اروپا دیگر تنها با روسیه، یک کشور سرکش ضعیف شده، روبرو نیست. اروپا با یک اتحاد فزاینده قوی روبرو است که متعهد به شکستن همبستگی غرب است. چین انتخاب خود را آشکار کرده است، و اکنون زمان آن رسیده که هم اروپا و هم ایالات متحده پیامدهای امنیتی این محور چین-روسیه در اروپا و فراتر از آن را درک کنند.