تصویری گرافیکی از یک چهره «خندانک» اخمو که از اسکناس‌های صد دلاری ساخته شده است.
تصویری گرافیکی از یک چهره «خندانک» اخمو که از اسکناس‌های صد دلاری ساخته شده است.

نظم لیبرال نمی‌تواند خود را ترمیم کند

در هفته شکرگزاری، موضوع اصلی بحث در محافل اقتصادی اینترنتی، مقاله‌ای پربازدید بود که به شکلی پوچ ادعا می‌کرد خط فقر واقعی در آمریکا برای یک خانواده چهار نفره ۱۴۰ هزار دلار در سال است.

اگر با سخاوت به این موضوع نگاه کنیم، می‌توان گفت این مقاله به این دلیل مورد توجه قرار گرفت که بر مشکلات واقعی، از افزایش هزینه مراقبت از کودک و مسکن گرفته تا اثرات مخرب موانع مربوط به مزایای رفاهی هنگام خروج افراد از فقر، تأکید داشت. اما ادعای اصلی آن همچنان کاملاً اشتباه بود، همانند بیشتر روایت‌های آخرالزمانی از وضعیت اقتصادی آمریکا. مراقب باشید که هیچ‌کس، چه چپ و چه راست، شما را قانع نکند که آمریکایی‌های طبقه متوسط همگی به فقر فرو رفته‌اند یا جوانان آمریکایی دیگر هیچ آینده‌ای ندارند.

تردید دارم که نویسنده، یک مدیر دارایی به نام مایکل دبلیو. گرین، خود را پسا لیبرال بداند، اما مقاله او به بحث‌ها درباره پسا لیبرالیسم که من در خبرنامه قبل از تعطیلاتم پوشش دادم، مرتبط است. در کشمکش بزرگ بین مدافعان نظم لیبرال و جانشینان احتمالی‌شان، یک ادعای کلیدی لیبرالی این است که پوپولیست‌ها و ناسیونالیست‌ها و سوسیالیست‌ها تنها چشم‌انداز اقتصادی را اشتباه درک می‌کنند — با بزرگ‌نمایی در مورد آنچه جهانی‌سازی یا نئولیبرالیسم به اصطلاح بر سر مردم عادی آورده است، در حالی که در واقع وضعیت مردم عادی کاملاً خوب است.

طبق این خوانش از دوران ما، کل شورش پوپولیستی شبیه یک گل به خودی است که با کمک اینترنت و اطلاعات نادرست شعله‌ور شده است. نه به این دلیل که همه چیز در شرایط لیبرال از نظر اقتصادی عالی است — شاید رشد بسیار کند است، شاید نابرابری یک مشکل است، شاید پیشرفت تکنولوژی آن چیزی نبود که امید می‌رفت. اما در مجموع، آمریکایی‌ها در دوران نئولیبرالی ثروتمندتر شدند، و جایگزین‌های پوپولیستی و سوسیالیستی رشد کندتر و فساد بیشتری را به همراه دارند، و بسیاری از مشکلات اقتصادی خاصی که منتقدان نئولیبرالیسم ذکر می‌کنند (مانند هزینه‌های مسکن) در واقع با دوز قوی‌تری از مقررات‌زدایی و بازارهای آزاد، که همان نسخه قدیمی لیبرال اما جدید است، بهبود می‌یابند.

در این صورت، بازگرداندن اجماع لیبرال صرفاً به معنای رها کردن ایده‌های بد توسط مردم — شاید پس از تجربه‌ای ناخوشایند با تعرفه‌ها؟ — و بازگشت به ایده‌های خوب است، و مبارزه با پوپولیسم اساساً مبارزه‌ای برای متقاعد کردن مردمی است که در انتهای یک کوچه بن‌بست گیر افتاده‌اند تا برگردند و به سمت نور حرکت کنند.

من فکر می‌کنم این دیدگاه به طرز مرگباری ناقص است — در لحظه‌ای بیشتر به آن خواهم پرداخت — اما به اندازه کافی درست است تا در برخی از بحث‌های کلیدی با متفکران پسا لیبرال پیروز شود. به طور خاص، مورد لیبرال در نکات زیر برنده است:

۱) نسبت به جایگزین‌های واقع‌بینانه، اصلاحات نئولیبرالی بزرگ دهه‌های ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۰ (مقررات‌زدایی، کاهش مالیات، تجارت آزادتر، محدودیت‌های متوسط بر رشد دولت و غیره) از رکود عمیق‌تری در جهان توسعه‌یافته جلوگیری کرد و تقریباً همه را تا حدی ثروتمندتر ساخت.

۲) آمریکای امروز کشوری بسیار ثروتمند است که عموماً از رقبای خود با اقتصادهای دستوری‌تر یا سوسیال-دموکراتیک پیشی گرفته است، و با وجود همه مشکلاتش، اقتصاد ما هنوز فرصت‌های زیادی برای جوانان فعال و جاه‌طلب ارائه می‌دهد.

۳) تا آنجا که اصلاحات آشکاری وجود دارد که در حال حاضر فرصت‌های اقتصادی را افزایش می‌دهد، بسیاری از آنها در دسته «نئولیبرالیسم بیشتر» از مقررات‌زدایی کمتر و کاهش هزینه‌های حمایتی قرار می‌گیرند، نه در هیچ دسته «پسا لیبرالی» واضحی از سیاست‌گذاری.

۴) تا آنجا که یک چشم‌انداز اقتصادی واقعاً متفاوت و پسا لیبرالی — مثلاً با سیاست‌های صنعتی بیشتر، مرکانتیلیسم یا بازتوزیع هدفمند — وجود دارد که ممکن است آینده بهتری را رقم بزند، بیشتر در طرح‌های کلی وجود دارد تا در برنامه‌های دقیق، و هر نوع پیاده‌سازی آن یک اقدام خطرناک بر روی گودال‌های آشکار (فساد، خویشاوندسالاری، حکومت اراذل) خواهد بود که بیشتر سیاست‌گذاری‌های پوپولیستی به آن سقوط می‌کنند.

در مجموع، این نکات دفاعی نسبتاً قوی از برنامه لیبرالیسم پس از جنگ سرد را نشان می‌دهد. پس چرا من همچنان استدلال می‌کنم که پسا لیبرالیسم باقی خواهد ماند و نظم لیبرال برای عبور از دوره بحران کنونی نیازمند نوعی بازآفرینی عمیق است؟

ساده‌ترین توضیح این است: ما وارد دنیایی شده‌ایم که در آن داشتن سیستمی که رشد بیشتری نسبت به جایگزین‌های موجود ایجاد می‌کند، به اندازه کافی چالش‌هایی را که سیستم را به بحران می‌کشاند، حل نمی‌کند. و شما باید بحران لیبرالیسم و ظهور پسا لیبرالیسم را بر اساس مشکلاتی که تنها با رشد اقتصادی حل نمی‌شوند، درک کنید.

چند مثال. اولاً، رشد به تنهایی بازگشت درگیری قدرت‌های بزرگ، و حتی شاید درگیری تمدنی، را به عنوان نیرویی که آرمان‌های بدون اصطکاک جهانی‌سازی را مختل می‌کند، حل نمی‌کند. مدل لیبرال تجارت و مبادله در دنیایی از ارزش‌های به طور گسترده مشترک، که دولت‌ها و مردم همگی حداقل تا حدی لوکیان (Lockean) در دیدگاه‌ها و خواسته‌های خود هستند، بهترین عملکرد را دارد.

اما اگر به نظر می‌رسد آن جهان از کار افتاده یا در حال عقب‌نشینی است، پس تنها تکرار این که تجارت جهانی همه را ثروتمندتر می‌کند می‌تواند نوعی فرار از مسئولیت ملی باشد. این یک گزاره به اندازه کافی درست است که به شما نمی‌گوید وقتی برخی از قدرت‌هایی که ثروتمندتر می‌شوند از این ثروت برای حمایت از سیستم‌های استبدادی و تمامیت‌خواه، خرید متحدان در سراسر جهان در حال توسعه و پشتیبانی از جنگ‌ها و جنگ‌های احتمالی علیه همسایگان خود استفاده می‌کنند، چه کاری انجام دهید.

در این محیط، نمی‌توانید به سادگی به سؤالاتی مانند: «آیا این ایده خوبی است که اروپایی‌ها این همه نفت و گاز از روسیه بخرند؟» یا «آیا این ایده خوبی است که بخش بزرگی از پایه صنعتی ایالات متحده به چین منتقل شود؟» یا «آیا باید به شرکت‌های هوش مصنوعی خود اجازه دهیم تراشه‌ها و فناوری را به همه بفروشند در حالی که ما به سمت هوش فوق‌العاده پیش می‌رویم؟» با اشاره به آمار تولید ناخالص داخلی و قدرت خرید مصرف‌کننده پاسخ دهید.

مثال دوم: رشد به تنهایی به شما نمی‌گوید که با هزینه‌های اجتماعی فردگرایی لیبرال چه کنید. این یک نقد قدیمی و واپس‌گرایانه از لیبرالیسم است — اینکه آنچه در ثروت و آزادی به دست می‌آید ممکن است در بیگانگی و آنومی از دست برود — اما در دو دهه گذشته به دلیل تعامل بسیار خاصی بین تغییرات تکنولوژیکی و ارزش‌های لیبرتاریان، نیروی جدیدی پیدا کرده است.

در زمان ما، لیبرالیسم سیاسی مرزهای آزادی‌های فردی (در مورد مواد مخدر، قمار و خودکشی، و همچنین جنسیت و هویت جنسی) را دقیقاً در همان لحظه‌ای که پیشرفت تکنولوژیکی ابزارهای جدید رادیکالی برای بهره‌برداری و تقویت رفتارهای اعتیادآور به ما داده است، گسترش داده است. نتیجه، دنیایی است که ثروتمندتر و از نظر تکنولوژیکی کارآمدتر است — و همچنین به ظاهر ناراضی‌تر، ناامیدتر، معتادتر، پریشان‌تر. و در حالی که این ممکن است وضعیتی موقت باشد، و امیدواریم فرهنگ و سیاست سازگار شوند، این سازگاری‌ها خودشان نه به معنای فلسفی و نه به معنای سیاسی پس از جنگ سرد، لیبرال نخواهند بود. آنها ممکن است به معنای پسا لیبرال در مفهوم تنظیم سیاسی فناوری یا در مفهوم تنظیم اخلاقی-مذهبی انتخاب فردی باشند — اما به سادگی به طور ارگانیک از کاربرد صحیح جان استوارت میل یا میلتون فریدمن پدید نخواهند آمد.

سرانجام، و مهمتر از همه، سایه‌ای که بر همه چیز افتاده است: به سادگی هیچ پاسخ لیبرالی آشکاری، چه در سیاست اقتصادی و چه غیر آن، برای همگرایی ثروت و فناوری و فردگرایی که منجر به کاهش نرخ زاد و ولد می‌شود، وجود ندارد؛ کاهشی که مهاجرت انبوه را برای حفظ سیستم اقتصادی تشویق می‌کند، و این خود به رنجش بومیان، جدایی‌طلبی قومی-مذهبی و درگیری‌های اجتماعی دامن می‌زند.

تمام پسا لیبرالیسم‌های سیاسی زمان ما، از جمله نه تنها پوپولیسم و ناسیونالیسم راست‌گرا، بلکه سبک مدیریتی-بوروکراتیک سرکوب گفتار و مانورهای ضد دموکراتیک، به این دلیل پدید آمده‌اند که لیبرالیسم پسا جنگ سرد نمی‌داند چگونه تقسیمات داخلی جوامع سالخورده با جمعیت‌های مهاجر بزرگ را مدیریت کند. تجویز لیبرال یک اندرز هنجاری است — بومیان نباید متعصب باشند و مهاجران باید با ارزش‌های ما، هر زمان که بفهمیم آن ارزش‌ها چه هستند، سازگار شوند — که تاکنون در تمام اشکال خود، چه میانه-چپ و چه میانه-راست و چه «مدرن»، شکست خورده است.

این واقعیت که مدل‌های پسا لیبرال نیز به نظر بسیار ناموفق می‌آیند، به لیبرالیسم فرصتی مداوم برای بازیابی قدرت می‌دهد. اما من هیچ منبع فعلی در درون لیبرالیسم نمی‌بینم که متناسب با تعامل بی‌ثبات‌کننده کاهش نرخ زاد و ولد، پیری جامعه و درگیری بین مهاجران و بومیان باشد. همچنین فکر نمی‌کنم ۲۵ سال آینده راه‌حل‌های آسان‌تری را ارائه دهد. تا آنجا که فروپاشی نرخ زاد و ولد در حال جهانی شدن است، ممکن است مهاجران کمتری داشته باشیم، اما به قیمت یک رکود و افول عمومی؛ تا آنجا که اتوماسیون مبتنی بر هوش مصنوعی حفظ رشد کلی بدون مهاجرت را آسان‌تر می‌کند، ممکن است مجموعه جدیدی از مشکلات اجتماعی-اقتصادی ایجاد کند که حس قدرتمند از بی‌اهمیت شدن انسان را تشدید می‌کند؛ و الی آخر.

اینها پویایی‌هایی هستند که مدافعان نظم لیبرال با آنها روبرو هستند — نه فقط سردرگمی در مورد اینکه زندگی با ۱۴۰,۰۰۰ دلار در سال چقدر دشوار است. اگر یک ارزیابی دقیق از ثروت و فرصت در آمریکای سال ۲۰۲۵ همه بحث‌ها را حل و فصل می‌کرد، من بر این باور بودم که پسا لیبرالیسم یک نیروی گذرا و یک واکنش صرفاً موقت است. اما بحران گسترده‌تر و عمیق‌تر از آن است، و آینده خطرناک‌تر — برای لیبرالیسم و مدافعانش، برای پسا لیبرال‌های احتمالی، برای همه ما.

یادداشت‌های کوتاه