این داستان بارها و بارها نقل شده است: در سال ۲۰۰۴، اسکات و آندریا سویفت از مرکز پنسیلوانیا به نشویل نقل مکان کردند تا دختر ۱۴ سالهشان، تیلور، بتواند حرفه خود را در موسیقی کانتری دنبال کند. آنها خانهای کنار دریاچه خریدند و تیلور بعد از مدرسه به "موزیک رو" میرفت تا با ترانهسرایان کار کند.
همزمان با اوج گرفتن شهرت سویفت، چیز دیگری نیز تغییر کرد: صدای او. محققان در دانشگاه مینهسوتا مصاحبههای ضبطشده با سویفت را در طول دوران حرفهای او تجزیه و تحلیل کردند و دریافتند که پس از نقل مکان به تنسی، او لهجه جنوبی را در پیش گرفت. او شروع به تلفظ «my» (مال من) به صورت «ماه» و «boom» (بوم) به صورت «بی-اوم» کرد—ویژگیهایی که معمولاً در لهجه پنسیلوانیا وجود ندارند. متیو وین، یکی از نویسندگان این مطالعه، به من گفت که این تغییرات نشان میدهد که صدای سویفت به طور نامحسوسی تغییر کرده تا با فضای نشویل هماهنگ شود. وین گفت: «اگر موسیقی کانتری میخوانید اما مثل کسی از نیویورک یا پنسیلوانیا صحبت میکنید، ممکن است مردم شما را زیاد جدی نگیرند.»
حدود یک دهه بعد، پس از اینکه سویفت به شهر نیویورک نقل مکان کرد، گام صوتیاش پایین آمد. این اتفاق به تدریج برای بیشتر زنان در طول زندگیشان رخ میدهد، اما صدای سویفت ناگهانیتر از حد انتظار پایین آمد. این بار، وین به من گفت، این تغییر به نظر میرسد با تمایل سویفت برای شنیده شدن، به جای ترکیب شدن، انگیزه گرفته باشد. در آن سالها، سویفت درباره حقوق زنان و مسائل دیگر صحبت میکرد، و وین حدس زد که او میخواست مقتدر به نظر برسد، زیرا افراد با صدای عمیقتر اغلب مقتدرتر درک میشوند. (او ممکن است نیویورکیها را قدرتمندتر و جدیتر از جنوبیها میدانست و بر اساس آن، صدای خود را تغییر داد.)
محققان صدای سویفت را به عنوان راهی برای بررسی پدیدهای به نام «اکتساب گویش دوم» (second-dialect acquisition) یا شیوهای که افراد یک سبک جدید گفتار را میآموزند، مطالعه کردند. نقل مکان از مکانی به مکان دیگر آشکارترین شرایطی است که ممکن است باعث تغییر لهجه فرد شود، اما صدای افراد همچنین میتواند زمانی که وارد روابط جدید میشوند یا شروع به گذراندن وقت با گروههای مختلفی از مردم میکنند، تکامل یابد. مورگان ساندرگر، زبانشناس دانشگاه مکگیل، به من گفت: «وقتی صحبت از لهجه میشود، میزان انعطافپذیری در یک فرد در طول زندگی بسیار بیشتر از آن چیزی است که قبلاً تصور میکردیم.»
حدود یک دهه پیش، تفکر غالب در زبانشناسی این بود که گفتار افراد پس از نوجوانی تغییر چندانی نمیکند. اما از آن زمان، مثالهای زیادی از افرادی پدید آمده است که این روند را نقض کردند. به نظر میرسد لهجههای ما به جای ویژگیهای غیرقابل تغییر، بیشتر شبیه آینههایی هستند که افرادی را که با آنها احاطه شدهایم، منعکس میکنند. به عنوان مثال، ملکه الیزابت دوم، لهجه خود را با گذشت زمان تغییر داد تا بیشتر شبیه لهجه رعایای خود شود، طبق تحلیلهای جاناتان هرینگتون از دانشگاه مونیخ و دیگران. در اوایل سلطنت ملکه، بریتانیا دستخوش تغییرات اجتماعی قابل توجهی شد، به این معنی که او هم بیشتر با سیاستگذارانی که لهجههای متفاوتی داشتند تعامل میکرد، و هم تنوع گستردهتری از لهجهها را از رادیو و تلویزیون میشنید. در واقع، در نقاط مختلفی از زندگیاش، ملکه دیگر «لهجه ملکه» را صحبت نمیکرد.
پذیرش یک لهجه جدید عمدتاً یک فرآیند ناخودآگاه است. جنیفر نایز، زبانشناس دانشگاه جورجتاون، یکی از نظریهها برای چرایی این اتفاق را اینگونه توضیح میدهد که ما به طور ضمنی ویژگیهای گفتار دیگران را برای کاهش فاصله اجتماعی و جلب علاقه آنها اتخاذ میکنیم. (در آزمایشهای آزمایشگاهی، افرادی که از آنها خواسته میشود گفتار شخص دیگری را تکرار کنند، ناخودآگاه سبک گفتار خود را تغییر میدهند تا با آنچه تازه شنیدهاند، مطابقت داشته باشد.) نایز به من گفت: «اگر به مکانی جدید نقل مکان کنید که در آن به طور مداوم این انطباقهای کوچک را در یک جهت با یک لهجه جدید انجام میدهید، پس از مدتی برخی از آنها تثبیت میشوند.» نظریه دیگری معتقد است که مهم نیست که آیا ما میخواهیم همسایگان جدیدمان ما را دوست داشته باشند یا نه؛ همه ما زبان را از صداهایی که اطرافمان میشنویم یاد میگیریم، و اگرچه این اتفاق در اوایل کودکی با سرعت بیشتری رخ میدهد، این فرآیند تا بزرگسالی نیز ادامه مییابد.
با این حال، گاهی اوقات، اکتساب لهجه صریح است، به خصوص زمانی که وضوح گفتار نگرانکننده باشد. نایز به من گفت که بریتانیاییها در آمریکا گاهی اوقات «water» (آب) را با «ر» تلفظشده در رستورانها میگویند، زیرا «واتا» (تلفظ بریتانیایی) میتواند گارسونهای آمریکایی را گیج کند. ابی واکر، زبانشناس دانشگاه ویرجینیا تک که اصالتاً اهل نیوزیلند است، شروع به گفتن «tuna» (ماهی تن) کرده است، زمانی که در آمریکا ساندویچ سفارش میدهد، زیرا وقتی او «چونا» میگوید، آنطور که یک نیوزیلندی میگوید، گاهی اوقات به او مرغ میدهند.
لهجه همه افراد هنگام نقل مکان یا ورود به یک جامعه جدید تغییر نمیکند. (ساندرگر به من گفت که یک بار با یک بریتانیایی ملاقات کرده که ۴۰ سال در مونترال زندگی کرده بود و با لهجهای هنوز بسیار بریتانیایی به او گفت: «فکر میکنم من یکی از آنهایی هستم که تغییر نمیکنند.») مطالعهای که ۱۱ نفر از کارکنان یک ایستگاه تحقیقاتی قطب جنوب را در طول حدود شش ماه دنبال کرد، نشان داد که آنها شروع به توسعه مراحل اولیه یک «لهجه مشترک» کردند، از جمله تلفظ «goat» (بز) بیشتر شبیه «گات». اما وقتی ساندرگر و همکارانش گفتار یک گروه مشابه منزوی — شرکتکنندگان در فصل نهم برنامه برادر بزرگ بریتانیا — را طی چندین ماه بررسی کردند، دریافتند که فقط دو نفر از شرکتکنندگان شروع به صحبت کردن بیشتر شبیه یکدیگر کردند، و این به این دلیل بود که آنها شروع به قرار گذاشتن با یکدیگر کرده بودند. علاوه بر این، برخی لهجهها به طور کامل قابل پذیرش نیستند زیرا برخی صداها فقط برای بومیان قابل درک هستند. نایز به من گفت که فیلادلفیا تفاوتهایی در صداهای «اَ» دارد که آنقدر خاص و ظریف هستند که شما فقط زمانی زمینه مناسب آنها را یاد میگیرید که «در فیلادلفیا از پدر و مادر فیلادلفیایی به دنیا آمده باشید.»
به گفته محققانی که با آنها مصاحبه کردم، میزان تغییر لهجه شما در یک محیط جدید به چند عامل بستگی دارد. اول، اگر در سنین پایینتر به مکان جدیدی نقل مکان کنید، لهجه قویتری پیدا خواهید کرد. شبکه اجتماعی شما در مکان جدید نیز مهم است — اینکه آیا با بسیاری از افراد بومی ملاقات میکنید. به یاد دارم که با چند دوست آمریکایی که به مودنای ایتالیا نقل مکان کرده بودند، تعطیلات را در ایتالیا گذراندیم. شوهر، یک فرد زاده و بزرگشده در غرب میانه که تمام روز را با ایتالیاییها کار میکرد، به شدت اشاره میکرد و هر از گاهی یک «چه معنی میدهد؟» (به انگلیسی شکسته) را به زبان میآورد. نگرش شما نسبت به مکان جدید نیز اهمیت دارد. اگر یک نیویورکی مغرور که از ساحل غربی بیزار است به کالیفرنیا نقل مکان کند، احتمالاً شیوه صحبت کردن یک موجسوار را اتخاذ نخواهد کرد.
اعتبار نسبی لهجه نیز به نظر میرسد که نقشی ایفا میکند. برخی شواهد نشان میدهد که افراد لهجههای مرتبط با قدرت و منزلت را راحتتر یاد میگیرند. واکر به من گفت که بسیاری از مردم منطقه آپالاچیا اگر پس از ترک منطقه با نظرات منفی مواجه شوند، لهجه خود را از دست میدهند. و در تحقیقات خود، او دریافت که انگلیسیها در آمریکا به نظر میرسد لهجه خود را کمی محکمتر از آمریکاییها در بریتانیا حفظ میکنند. یکی از شرکتکنندگان بریتانیایی او در مطالعهاش پرسید: «لهجه من یک سلاح فوقالعاده است. چرا باید چیزی را که اینقدر خوب کار میکند تغییر دهم؟» بریتانیاییها در اوهایو به واکر گفتند که با صحبت کردن با لهجه بومی خود از جریمههای سرعت میگریزند؛ آمریکاییها در لندن به او گفتند که فکر میکنند «احمق» به نظر میرسند.
ساندرگر گفت مطالعات طولی که از افراد در طول زندگیشان نظرسنجی کردهاند، نشان میدهند که لهجهها از یک الگوی U شکل پیروی میکنند، که در آن صدای فرد با ورود به دانشگاه یا دنیای کار تغییر میکند، قبل از اینکه در سنین بالا به تدریج به لهجه اصلی خود بازگردد. تفکر این است که ما در ابتدای حرفه خود، میخواهیم حرفهای به نظر برسیم و با همکارانمان هماهنگ شویم، اما در سنین بالا، خب، دیگر زیاد اهمیت نمیدهیم. در اواخر زندگیاش، ملکه الیزابت دوباره شروع به صحبت کردن شبیه سالهای دهه ۱۹۵۰ کرد. یک مطالعه دریافت که روث بیدر گینزبورگ لهجه متمایز نیویورکی خود را در حین استدلال پروندهها به عنوان یک وکیل جوان ملایمتر کرد، اما دوباره آن را به عنوان یک قاضی دیوان عالی که دیگر چیزی برای اثبات نداشت، پذیرفت.
اتخاذ لهجه دوم ممکن است شبیه تغییر کد (code-switching) به نظر برسد، فرآیندی که در آن یک گوینده با لحن و دایره لغات متفاوتی برای مخاطبان مختلف صحبت میکند. اما محققان به من گفتند که تغییر کد شامل حرکت عمدی بین سبکهای گفتار در طول روز، بسته به مخاطب شماست (به عنوان مثال، استفاده از صحبت کودکانه با کودک نوپا و کلمات پرطمطراق شرکتی در محل کار). تغییر لهجه جامعتر و ناخودآگاهتر است.
در بیشتر موارد، افراد لهجه اصلی خود را هنگام نقل مکان به مکان جدید فراموش نمیکنند — آنها فقط یک لهجه جدید را یاد میگیرند. آنها اکنون میتوانند با هر دو لهجه صحبت کنند. نایز گفت، ممکن است چیزی شبیه به این را متوجه شده باشید، مانند «زمانی که در دانشگاه هستید و هماتاقیتان برای اولین بار به خانه زنگ میزند، و شما میتوانید کاملاً تشخیص دهید که او با پدر و مادرش صحبت میکند، زیرا لهجهاش به کارولینای شمالی یا هر جایی که از آنجا آمده است، بازمیگردد.»
کندال اسپِل، ۲۴ ساله از کلینتون، یک شهر روستایی در کارولینای شمالی، به من گفت که لهجه سنگین جنوبی خود را زمانی که در کالج در شارلوت شروع به تحصیل کرد، نرمتر کرد، زیرا مردم آنقدر به آن اشاره میکردند که کمی احساس شرمندگی میکرد. (او گفت، لهجه خانگی او بیشباهت به کشیدگی صدای عمیق پارکر پوزی در سریال نیلوفر سفید نیست.) اما او گفت هر وقت برای مدتی کنار خانواده و دوستانش است، لهجهاش «غلیظتر میشود.» به این ترتیب، صدای افراد میتواند ردپای تمام شهرهایی را که زمانی خانه خود مینامیدند، با خود داشته باشد. شاید حق با هیلاریا بالدوین، همسر متولد بوستون الک بالدوین، باشد که بخشی از کودکی خود را در اسپانیا گذرانده و گاهی به دلیل تغییر ناگهانی به لهجه اسپانیایی در بزرگسالی مورد تمسخر قرار گرفته است. او ممکن است این لهجه را جعل نکند، بلکه اجازه میدهد پس از سالها نهفتگی، دوباره نمایان شود.
برخی افراد تغییرات در لهجه خود را ناراحتکننده، یا حداقل کمی تلخ و شیرین مییابند. مهاجران ممکن است یک لهجه میانی پیدا کنند که نه کاملاً بومی و نه کاملاً لهجه اصلیشان است. واکر به من گفت که او اکنون برای دوستان نیوزیلندیاش بیش از حد آمریکایی به نظر میرسد، اما برای اکثر آمریکاییها بیش از حد نیوزیلندی. او گفت: «هیچ کس مرا نمیخواهد.» زمانی که سالها پیش با آمریکاییها در انگلستان مصاحبه میکرد، با یک زن آمریکایی ملاقات کرد که ناراحت بود که کمی انگلیسی به نظر میرسد، زیرا یکی از اعضای خانوادهاش هر وقت به آمریکا بازمیگشت، او را به خاطر این موضوع اذیت میکرد. واکر در گزارش خود اشاره کرد که «او برای پنج دقیقه بعدی مکالمه ما دائماً به این نگرانی واقعی بازمیگشت.»
مری اسکینر، یک تولیدکننده محتوا در تیکتاک که حدود یک سال و نیم پیش از ویرجینیای شمالی به ادینبورگ اسکاتلند نقل مکان کرد، به من گفت که لحن گفتارش از آن زمان اسکاتلندیتر شده است. جملات او اکنون به جای پایین آمدن در انتها، بالا میروند و او وقتی وارد مغازهها میشود به جای «های» میگوید «هیا». او میگوید که گاهی اوقات، این تغییرات زبانی مانند یک خیانت است. او گفت، شیوه صحبت کردن شما «شما را به ریشهها و زادگاهتان متصل میکند، و سپس شنیدن اینکه خودتان آن را بدون اینکه حتی واقعاً به آن فکر کنید تغییر میدهید»، یادآوری میکند که شما «همان فردی نیستید که در خانه زندگی میکردید.»
این تغییر ممکن است ناراحتکننده باشد، اما همانطور که تحقیقات نشان میدهد، اصلاً غیرمعمول نیست. مانند سویفت، بسیاری از ما مراحل متمایزی در زندگی خود داریم، و هر دوران جدید ممکن است با دوران قبلی متفاوت به نظر برسد.