تصویرگری از جان بوکزیک
تصویرگری از جان بوکزیک

اصول جیمز پترسون برای یک زندگی شاد

آنچه من از نویسنده مشهور درباره خلاقیت و رضایت آموختم.

وینستون چرچیل در سال ۱۹۲۲ نوشت: «وقتی به بهشت بروم، قصد دارم بخش قابل توجهی از میلیون‌ها سال اول زندگی‌ام را صرف نقاشی کنم.» ما نمی‌دانیم آن پروژه برای این دولتمرد فقید بریتانیایی چگونه پیش می‌رود، اما می‌دانیم منظور او چه بود: خلاقیت هنری یک فعالیت الهی و یکی از رازهای بزرگ شادی است.

من از دوران کودکی این اصل را باور داشته‌ام، به لطف ساعت‌ها بعدازظهر که با شادی در کنار مادرم (که هنرمند بود) نقاشی می‌کردم. این باور در سال‌های بعد نیز ادامه یافت، زمانی که در دهه بیست زندگی‌ام به صورت حرفه‌ای موسیقی می‌نواختم. و امروز هم برای من صادق است، در حالی که کتاب و این ستون را می‌نویسم.

به عنوان یک دانشمند علوم اجتماعی، من همچنین شواهدی دارم که فعالیت‌های خلاقانه یکی از بهترین راه‌ها برای افزایش رفاه هستند. برای مثال، آزمایش‌ها نشان می‌دهند که نوشتن بیانگر می‌تواند رضایت از زندگی را افزایش دهد و نقاشی ممکن است علائم افسردگی و اضطراب را کاهش دهد. تقریباً نیمی از آمریکایی‌ها می‌گویند که از خلاقیت برای کاهش استرس استفاده می‌کنند. با توجه به تحقیقات قوی که خلاقیت و شادی را به هم پیوند می‌دهد، منطقی است که توصیه‌هایی برای خلاق‌تر شدن می‌تواند به عنوان راهنمایی کلی برای رفاه عمل کند. بالاخره، زندگی شما خود یک اثر خلاقانه در حال پیشرفت است؛ رفتار با آن به این شیوه باید شما را شادتر کند.

برای آزمایش این ایده، از یک فرد فوق‌العاده خلاق پرسیدم: نویسنده جیمز پترسون، که اخیراً برای پادکست هفتگی‌ام با او مصاحبه کردم. پترسون که به همان اندازه که محبوب است، پرکار نیز هست، در طول دهه‌ها بیش از ۲۰۰ کتاب منتشر کرده که بیش از ۴۲۵ میلیون نسخه فروخته‌اند؛ او همچنین رکورد جهانی گینس را برای بیشترین کتاب پرفروش شماره ۱ در لیست نیویورک تایمز (۶۷) در اختیار دارد. می‌خواستم بپرسم چه درس‌هایی در زمینه خلاقیت می‌تواند ارائه دهد و چگونه این انگیزه ادبی را سال‌ها حفظ کرده است. و در مورد درس‌های زندگی که روش‌های هنری‌اش به او آموخته نیز کنجکاو بودم.

با پترسون در دفتر خانگی‌اش در فلوریدا، جایی که وقتی در نیویورک نیست وقت می‌گذراند، صحبت کردم. او در ابتدا با مهربانی کل پروژه من را رد کرد. او به من گفت: «من هرگز برای مردم توصیه‌ای ندارم،» اما سپس ادامه داد: «فقط می‌خواهم به شما بگویم چه کار می‌کنم، و ممکن است برخی از آن برای شما مفید باشد.» دقیقاً همان چیزی که می‌خواستم — که البته، او می‌دانست.

با پرسش درباره تجربیات اولیه او به عنوان یک نویسنده حرفه‌ای شروع کردم — به طور خاص، یک رمان جنایی که در سال ۱۹۷۶، در ۲۹ سالگی نوشت. یک موفقیت بزرگ، درست است؟ اشتباه: عدد توماس بریمن توسط ۳۱ ناشر رد شد. این تعداد زیادی نامه رد بود — اما حداقل «برخی از آنها دلپذیر بودند،» او گفت. پس از یافتن ناشر کوچکی که کتاب را پذیرفت، در سال ۱۹۷۷ برنده جایزه معتبر ادگار برای بهترین اولین رمان جنایی شد و امروز هم هنوز به فروش می‌رسد.

پترسون از این ماجرا چه آموخت؟ او به من گفت: «اگر رد شدید، به این معنی نیست که شما یا کارتان وحشتناک است.»

با این حال، رد شدن بخشی اجتناب‌ناپذیر از زندگی خلاقانه است و معمولاً با تأیید بعدی یک جایزه معتبر همراه نیست. از او پرسیدم چگونه می‌توان انگیزه خود را حفظ کرد و به نوشتن ادامه داد، زمانی که موفقیت‌ها کم و نادر هستند. پاسخ او این بود، و هنوز هم هست، که بر خود کتاب‌ها تمرکز کند، نه بر استقبال از آنها — «که آنها را به بهترین شکل ممکن بنویسم،» او گفت، به جای نگرانی در مورد موفقیت آنها.

پترسون در مورد فرآیند نوشتن نیز چیزهای بیشتری برای گفتن داشت. وقتی او اشاره کرد که تام ولف به خاطر تولید پیش‌نویس‌های اولیه عالی شناخته شده است، پرسیدم پیش‌نویس‌های اولیه خودش چگونه بود. او پاسخ داد: «فکر می‌کنم عمدتاً مزخرف.» اما منظور او از این، تواضع یا خود‌تخریب‌گری نبود؛ او می‌خواست این نکته را بیان کند که تلاش اولیه ناقص، یک امر عادی است، و برای تقریباً هر نویسنده خلاقی، کیفیت و موفقیت نه به نوشتن، بلکه به بازنویسی بستگی دارد.

نوشتن و بازنویسی بیش از ۲۰۰ کتاب به اراده‌ای جدی و الهامی قابل توجه نیاز دارد. من می‌خواستم بدانم پترسون چگونه بی‌پایان ایده‌هایی برای داستان‌های جذاب پیدا می‌کند. او به من گفت: «من یک صحنه کوچک در یک فیلم می‌بینم، یا یک نفر در خیابان. فقط چیزهای کوچک هستند.» کلید در ماجراهای حماسی یا داستان‌های عجیب و غریب نیست، بلکه در صرفاً توجه فوق‌العاده به چیزهای عادی است.

حس کردم که این حکمتِ چیزهای عادی ممکن است با سن و تجربه به دست آمده باشد، بنابراین تعجب کردم که چه چیز دیگری در طول پنج دهه کار تغییر کرده است (یک موضوع مورد علاقه من). او بدون تردید گفت که تمرکز و دقتش کاهش یافته است — اما، اکنون در ۷۰ سالگی، احساس می‌کند در توسعه شخصیت و کیفیت سبک، و همچنین در همکاری با دیگران قوی‌تر شده است. این با تمایزی که روانشناسان بین دو نوع هوش قائل می‌شوند، یعنی هوش سیال و هوش متبلور، سازگار است. اولی در اوایل بزرگسالی به اوج خود می‌رسد؛ دومی در سال‌های بعد برتری می‌یابد.

من می‌خواستم بدانم آیا این تغییر، پترسون را با احساسی از کارهای ناتمام رها کرده است. او به من گفت: «زیاد به گذشته نگاه نمی‌کنم. من آدمِ حسرت‌های بزرگ نیستم.» اگر در کارهای قبلی‌اش چیزی را که می‌توانست بهتر انجام دهد، متوجه شود، سعی می‌کند «روز خود را با آن خراب نکند.» او عبارتی برای خلاصه کردن این فلسفه دارد: «بیسکویت‌ها درست شده‌اند.» یعنی چه؟ بیسکویت‌ها پخته شده‌اند. کره بزن، بخور، و ادامه بده.

امیدوارم کل مصاحبه ارزش گوش دادن داشته باشد، اما نکاتی که اینجا برجسته کردم نه تنها فلسفه‌ای از نگارش خلاقانه، بلکه راهی برای زندگی شاد را نیز نشان می‌دهند: آنچه من «اصول پترسون برای یک زندگی شاد» می‌نامم.

۱. بااعتماد به نفس باشید، اما متواضع.
اگر رد شدید، به این معنی نیست که شما یا کارتان وحشتناک است. از سوی دیگر، اگر مورد ستایش قرار گرفتید، به این معنی نیست که شما و کارتان فوق‌العاده هستید. پذیرش این امر به شما کمک می‌کند تا از آنچه روانشناسان «ایگوی آرام» نامیده‌اند، بهره‌مند شوید، که من در گذشته درباره آن نوشته‌ام. تحقیقات به وضوح نشان می‌دهند که ترکیب ویژگی‌های ایگوی آرام، تاب‌آوری و رفاه را پیش‌بینی می‌کند، زیرا اعتماد به نفس به فرد اجازه می‌دهد بدون ترس زیادی عمل کند، در حالی که فروتنی او را از آزاردهنده شدن در هنگام موفقیت باز می‌دارد.

۲. به فرآیند، و نه به نتایج، توجه کنید.
همه ما اهداف زندگی داریم، چیزهایی که دوست داریم به دست آوریم، اما همه ما برخی از نتایج مورد انتظار و برخی ناخواسته را تجربه می‌کنیم. با این حال، برای زندگی در آرامش، باید بیشتر اوقات روی انجام درست کارها در زمان حال تمرکز کنیم. بنابراین، اگر مثلاً می‌خواهید فرزندانتان خوب تربیت شوند، بهترین استراتژی تربیت این است که توجه خود را به آنچه در حال حاضر باید با فرزندتان انجام دهید که منجر به آن نتیجه شود، معطوف کنید.

۳. برتری کمتر به استعداد و الهام، و بیشتر به سخت‌کوشی و پشتکار بستگی دارد.
آنچه افراد موفق را متمایز می‌کند، معمولاً فقط استعداد طبیعی نیست، بلکه چیزی است که روانشناس آنجلا داک‌ورث آن را «grit» (پایداری و عزم راسخ) می‌نامد؛ کیفیتی از شخصیت که میل و پشتکار را ترکیب می‌کند. و هر کسی می‌تواند با تمرکز بر شش عاملی که پترسون به وضوح در نوشتن خود به کار می‌گیرد – امید، تلاش، دقت، اشتیاق، آیین‌مندی، و اولویت‌بندی – پایداری بیشتری کسب کند و احتمال موفقیت خود را افزایش دهد.

۴. برای یافتن بیشترین معنا، به دنبال یک زندگی عادی‌تر باشید.
برای احساس اهمیت، ممکن است فکر کنید که باید مکرراً به دنبال تجربیات جدید خارج از روال عادی خود باشید. اما محققان دریافته‌اند که عادت‌های روزمره نیز به افراد حس معنا می‌دهند. این امر به ویژه با افزایش سن صادق است: محققان نشان داده‌اند که با بالا رفتن سن افراد، احتمال بیشتری دارد که تجربیات منظم زندگی — یک شام ساده با دوستان، قدم زدن در پارک یا کنار ساحل — را با شادی مرتبط کنند.

۵. روی آنچه بهتر می‌شود تمرکز کنید، به جای نگرانی در مورد آنچه بدتر می‌شود.
در اوایل زندگی، احتمالاً تمرکز قوی و توانایی نوآورانه بالایی خواهید داشت. با کاهش این‌ها، قابلیت‌های جدیدی را در زمینه‌هایی مانند واژگان و دانش عمومی خواهید یافت. دانستن تفاوت — و استفاده از نقاط قوت خود در مراحل مختلف زندگی — منجر به وجودی شادتر می‌شود.

۶. «بیسکویت‌ها درست شده‌اند.»
آگاهی از اشتباهات گذشته قطعاً عاقلانه است تا به شما در یادگیری و رشد به عنوان یک فرد کمک کند. اما نشخوار فکری در مورد گذشته، به ویژه در مورد رویدادی که آن را یک اشتباه یا علت نارضایتی می‌دانید، به شدت با احساسات منفی مرتبط است. شواهد قوی از این ایده حمایت می‌کند که یادگیری زندگی آگاهانه‌تر در زمان حال می‌تواند به شما کمک کند نسبت به گذشته‌تان بیشتر «بیسکویت‌ها درست شده‌اند» احساس کنید — و همانطور که پترسون می‌گوید، شادتر «به جلو حرکت کنید.»

با تأمل در این گفتگو، یک سؤال باقی‌مانده داشتم: پترسون چقدر عادی است؟ منظورم در میان نویسندگان و هنرمندان است. او فردی فوق‌العاده خوش‌بین است — در شغلی که شناخته شده است به دلیل شیوع بالای افسردگی، اضطراب و سایر اختلالات روانپزشکی. بسیاری از افراد خلاق مشهور به رنج‌های زندگی در هنر شهادت داده‌اند. جورج اورول گفت که «نوشتن یک کتاب مبارزه‌ای وحشتناک و فرساینده است، مانند یک دوره طولانی از یک بیماری دردناک.» اما پترسون کار نوشتن را چگونه می‌یابد؟ «من عاشقش هستم. عاشقش هستم. عاشقش هستم. عاشقش هستم.»

این مرا به فرضیه اولیه بازگرداند — در مورد ارتباطی که محققان بین فعالیت‌های خلاقانه و شادی یافته‌اند. برای یک نویسنده بسیار مشهور، پترسون ممکن است در رضایت خود بسیار غیرعادی باشد. اما این واقعیت که کار خلاقانه نوشتن او را بسیار شاد می‌کند، می‌تواند به این معنی باشد که او نمونه‌ای الهام‌بخش و عادی برای بقیه ماست.