اورزولا فون در لاین، رئیس کمیسیون اروپا، در تاریخ ۲۹ اوت در ریگا، لتونی، پس از گفتگو با اویکا سیلینیا، نخست‌وزیر لتونی، کنفرانس مطبوعاتی برگزار می‌کند. گینتس ایوسکانس/خبرگزاری فرانسه از طریق گتی ایمیجز
اورزولا فون در لاین، رئیس کمیسیون اروپا، در تاریخ ۲۹ اوت در ریگا، لتونی، پس از گفتگو با اویکا سیلینیا، نخست‌وزیر لتونی، کنفرانس مطبوعاتی برگزار می‌کند. گینتس ایوسکانس/خبرگزاری فرانسه از طریق گتی ایمیجز

آیا اروپا بالاخره متوجه شده است که تنهاست؟

استراتژی امنیت ملی جدید واشنگتن، رابطه‌ای خصمانه را تأیید می‌کند.

اروپایی‌ها خود را با این باور فریب دادند که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، غیرقابل پیش‌بینی و ناسازگار است، اما در نهایت قابل مدیریت خواهد بود. این باور به طرز عجیبی آرامش‌بخش، اما اشتباه است. از سخنرانی تحقیرآمیز جی.دی. ونس، معاون رئیس‌جمهور آمریکا، در کنفرانس امنیتی مونیخ در ماه فوریه تا انتشار استراتژی امنیت ملی جدید آمریکا در ۴ دسامبر، دولت ترامپ از مدت‌ها پیش دیدگاهی روشن و ثابت برای اروپا داشته است: دیدگاهی که بر روابط آمریکا و روسیه اولویت می‌دهد و به دنبال تفرقه بینداز و حکومت کن در قاره اروپاست، با بخش زیادی از کارهای کثیف که توسط نیروهای ملی‌گرا و راست افراطی اروپا انجام می‌شود و اکنون از حمایت مسکو و واشنگتن برخوردارند. مدت‌هاست زمان آن رسیده که اروپا درک کند که در مورد جنگ روسیه و اوکراین و امنیت قاره، در بهترین حالت تنهاست. در بدترین حالت، اکنون با دو دشمن روبرو است: روسیه در شرق و ایالات متحده ترامپ در غرب.

هر بار که ترامپ یا اعضای دولت او به اروپا، از جمله اوکراین، حمله کرده‌اند، اروپایی‌ها با لبخندی اجباری ضربه را جذب کرده و برای تملق‌گویی از کاخ سفید از هیچ تلاشی فروگذار نکرده‌اند. آن‌ها معتقدند این یک تاکتیک زیرکانه است که با بازی بر روی بی‌ثباتی و غرور ظاهری ترامپ، او را به آغوش ائتلاف فراآتلانتیک بازگردانند. با این حال، هر بار که ترامپ توجه محدود خود را به جنگ اوکراین معطوف کرده، جانب روسیه را گرفته است—از تله کاخ سفید که برای ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، در ماه فوریه چیده شد، تا فرش قرمزی که برای ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، در ماه اوت در آلاسکا پهن شد، و تا «طرح صلح» ۲۸ ماده‌ای که احتمالاً در مسکو نوشته شده بود. در هر مورد، اروپایی‌ها ضربه را تحمل کرده و خود را با مشغول نگه داشتن واشنگتن و نجات آنچه از پیوند فراآتلانتیک باقی مانده است، مشغول کرده‌اند. اروپایی‌ها آنقدر به ترامپ مجال داده‌اند که کسی نمی‌داند آیا دیگر جایی برای تحمل بیشتر برایشان باقی مانده است یا خیر.

اما اروپا بر روی یک شرط‌بندی از پیش باخته بر یک «روز از نو، روزی از نو» بی‌نتیجه سرمایه‌گذاری کرده است. وقتی صحبت از اروپا، اوکراین و روسیه می‌شود، دولت ترامپ به طرز چشمگیری منسجم عمل کرده است. ترامپ می‌خواهد جنگ اوکراین پایان یابد، عمدتاً به این دلیل که آن را مزاحمتی می‌بیند که مانع از عادی‌سازی روابط آمریکا و روسیه می‌شود—به ویژه معاملات تجاری برنامه‌ریزی شده بین اطرافیان او و افراد نزدیک به کرملین. این با دیدگاه تبانی امپریالیستی او مطابقت دارد. نظم جهانی لیبرال منسوخ شده است؛ به جای آن، بقای قوی‌ترین‌ها می‌آید. ترامپ به جای رقابت ابرقدرتی به شیوه قدیمی، به دنبال تبانی امپریالیستی با روسیه و چین است. بقیه جهان، از جمله اروپا، در فهرست استعماری قرار دارند.

از نظر استراتژیک، این یک منطق کوتاه‌مدت خاصی دارد. از نظر ایدئولوژیک، با حمایت از احزاب و دولت‌های راست افراطی در اروپا و فراتر از آن همسو است. این نیروها نه تنها دیدگاه‌های ملی‌گرایانه و محافظه‌کار اجتماعی مورد حمایت MAGA را به اشتراک می‌گذارند، بلکه برای ایجاد تفرقه در اروپا و تهی کردن پروژه ادغام اروپایی نیز تلاش می‌کنند، در حالی که نیروهای راست میانه با همکاری با آنها نقش احمق‌های مفید را بازی می‌کنند. هیچ چیز کمتر از وطن‌پرستیِ به اصطلاح وطن‌پرستان و حاکمیت‌گرایان در اروپا نیست که وحدت اروپا را از بین می‌برند و به دنبال تبانی با روسیه هستند. دیدگاه ارائه شده در استراتژی امنیت ملی جدید آمریکا در مورد سیاست‌های مشخص مربوط به اروپا اندک است، اما پیام سند روشن است: تنها پیوند فراآتلانتیک قابل تصور، پیوندی است بین نیروهای راست افراطی، که در آن آمریکایی‌های برتر بر مریدان اروپایی خود مسلط هستند. این یک موازی دقیق از دیدگاه و استراتژی است که روسیه پوتین سال‌ها در قبال اروپا دنبال کرده است.

اگر ترامپ هنوز اروپا را تابع خواسته‌های خود نکرده است، به دلیل زیرکی‌های اروپایی نیست. تملق‌گویی از ترامپ با نامیدن او «بابا»، غرق کردن او با هدایا، و دعوت او به شام‌های سلطنتی نه اوکراین را نجات خواهد داد و نه رابطه فراآتلانتیک را. نه دیپلماسی بی‌وقفه اروپایی، نه سفرهای جمعی به واشنگتن، و نه طرح‌های صلح جایگزین راهگشا نخواهند بود. اگر ترامپ هنوز دیدگاه خود را برای جنگ اوکراین و توازن جدید قدرت در اروپا عملی نکرده است، صرفاً به این دلیل است که پوتین هنوز سخت‌گیرانه عمل می‌کند. اما تکیه بر این که پوتین همیشه توافق آمریکا و روسیه را تضعیف خواهد کرد، نمی‌تواند استراتژی امنیتی اروپا باشد.

پس اروپایی‌ها باید چه کار کنند؟

خبر خوب این است که توده بزرگی از مردم و دولت‌های اروپایی وجود دارند که درک می‌کنند امنیت اروپا از طریق کی‌یف می‌گذرد. این شامل کشورهای آلمان، فرانسه، بریتانیا، لهستان، کشورهای اسکاندیناوی، کشورهای بالتیک، هلند، اسپانیا و با اندکی اغماض ایتالیا می‌شود—اگر فقط به این دلیل که ایتالیایی‌ها از تنها ماندن نفرت دارند. آنها تشخیص می‌دهند که جنگ امپریالیستی روسیه با اوکراین آغاز می‌شود اما به آن ختم نمی‌شود و تسلیم شدن کی‌یف تنها منابع روسیه را برای گشودن جبهه‌های جدید علیه اروپا آزاد خواهد کرد. اوکراین، به طرز غم‌انگیزی، دروازه‌ای است که از تبدیل شدن جنگ ترکیبی که از قبل در اروپا جریان دارد به یک حمله نظامی بسیار جدی‌تر جلوگیری می‌کند.

خبر خوب دوم این است که اروپا اهرم‌هایی—شاید بیشتر از ایالات متحده—در مورد جنگ اوکراین دارد. از زمانی که ترامپ روی کار آمد، حمایت آمریکا از اوکراین متوقف شده است. این اروپاست که بیشتر دارایی‌های بلوکه شده روسیه را در اختیار دارد، تحریم‌هایی را اعمال می‌کند که واقعاً مؤثر هستند، از اوکراین از نظر اقتصادی حمایت می‌کند و بخش عمده‌ای از کمک‌های نظامی را فراهم می‌آورد. بخشی به دلیل سرمایه‌گذاری‌های اروپا در اوکراین، سهم رو به رشدی از دفاع این کشور اکنون بر صنعت داخلی خودش متکی است.

این به معنای ترسیم تصویری بیش از حد روشن نیست. ایالات متحده برای اوکراین و اروپا، به ویژه برای اطلاعاتی که فراهم می‌کند و به اوکراین امکان می‌دهد حملات پهپادی و موشکی روسیه به شهرها و زیرساخت‌های اوکراین را رهگیری کند و همچنین اهدافی را برای حملات عمیق به روسیه شناسایی کند، همچنان کاملاً حیاتی است. علاوه بر این، ایالات متحده از فروش تسلیحاتی که اروپایی‌ها برای اوکراین می‌خرند—تسلیحاتی که اروپا در مقیاس یا به طور کامل تولید نمی‌کند—سود می‌برد.

این به یک معمای گسترده‌تر اشاره دارد که امنیت اوکراین و اروپا را تحت تأثیر قرار می‌دهد. اروپا در حال تلاش برای کاهش آسیب‌پذیری‌های خود با افزایش هزینه‌های دفاعی است، اما اغلب این به معنای خرید تسلیحات بیشتر از آمریکاست. این کار آسیب‌پذیری‌های کوتاه‌مدت خود را به قیمت افزایش وابستگی بلندمدت به ایالات متحده‌ای کاهش می‌دهد که اکنون از وابستگی متحدان اسمی خود به عنوان سلاح استفاده می‌کند. اروپایی‌ها از حل این معما دور هستند.

در حالی که پاسخی سیستماتیک به معمای امنیتی اروپا در چشم‌انداز نیست، اروپایی‌ها اهرم‌هایی برای جلوگیری از تسلیم شدن اوکراین و ایجاد شرایط برای صلحی عادلانه دارند. آنچه کم است—و باید به آن پرداخت—دو جزء است.

اول، توانایی اروپا در تمرکز بر هدف استراتژیک خود است. رهبران و نهادهای اروپایی درک انتزاعی از استراتژی بلندمدت دارند، اما در عمل، اغلب درگیر منافع کوتاه‌مدت و خاص هستند. این امر هیچ‌جا روشن‌تر از رویکردهای کوته‌بینانه بلژیک و بانک مرکزی اروپا در مورد استفاده از دارایی‌های بلوکه شده روسیه برای کمک به اوکراین نیست. در حالی که بدون شک خطرات مالی و حقوقی درگیر است، این خطرات در مقایسه با هزینه‌های سیاسی، اقتصادی و امنیتی برای اروپا که می‌تواند در صورت سقوط اوکراین رخ دهد، ناچیز به نظر می‌رسند.

دومین جزء، شجاعت است. رهبران اروپا باید شجاعت لازم را به خرج دهند و به واشنگتن بروند، مؤدبانه از ترامپ بابت تلاش‌های «صلح» او تشکر کنند و او را متقاعد کنند که جهان پر از درگیری‌های دیگری است که به توجه او نیاز دارند. اروپایی‌ها می‌توانند بگویند: وقتی صحبت از اوکراین می‌شود، ما می‌توانیم جنگ را مدیریت کنیم. تنها چیزی که می‌خواهیم این است که جریان اطلاعات ادامه یابد و برای خرید تسلیحات همچنان چراغ سبز نشان دهید، در حالی که ما برای ساخت تسلیحات خودمان زمان می‌خریم.

اروپا نمی‌تواند قول دهد که امروز به جنگ پایان دهد، اما می‌تواند متعهد به ایجاد شرایط برای امنیت پایدار در قاره شود. و اگر تملق‌گویی لازم است، اروپا حتی می‌تواند به ترامپ اطمینان دهد که وقتی روز صلح فرا رسد، با کمال میل بنای یادبود، میدان یا جایزه‌ای درخشان و طلایی به او تقدیم خواهد کرد.