تصویرسازی توسط ربکا چو/نیویورک تایمز
تصویرسازی توسط ربکا چو/نیویورک تایمز

دیوان عالی در انجام مهم‌ترین وظیفه خود ناکام است

در اوایل ماه نوامبر، یکی از قضات محافظه‌کار دیوان عالی ایالات متحده، درکی روشن از تهدیدی که رئیس‌جمهور ترامپ برای نظم قانون اساسی ایجاد می‌کند، از خود نشان داد. در طول یک استدلال شفاهی در پرونده‌ای مربوط به تعرفه‌هایی که آقای ترامپ با ادعای اختیارات اضطراری به طور یک‌جانبه اعمال کرده بود، قاضی نیل گورساچ (Neil Gorsuch) اظهار داشت که این اقدام می‌تواند کنگره را به شکلی پایدار تضعیف کند. او پرسید: «کدام رئیس‌جمهوری هرگز این قدرت را پس خواهد داد؟»

واقع‌گرایی قاضی گورساچ در پرونده‌ای مربوط به یکی از سیاست‌های اصلی دوره دوم ریاست‌جمهوری ترامپ، چشم‌اندازِ تاکنون مبهمِ محدود کردن بدترین سوءاستفاده‌های او از قدرت توسط دادگاه را افزایش می‌دهد. اما مشخص نیست که آیا اکثریت قضات با نظر قاضی گورساچ موافق هستند یا خیر، زیرا دادگاه هنوز در این پرونده حکمی صادر نکرده است. این اظهار نظر قابل توجه بود زیرا نشانه‌ای نادر از استقلال از جناح محافظه‌کار دادگاه بود و نشان می‌دهد که اکثریت چقدر کم برای مهار رئیس‌جمهوری که قوانین، هنجارها و توازن قوا در کشور را به چالش کشیده است، اقدام کرده‌اند.

آزمونی کلیدی در روز دوشنبه فرا خواهد رسید، زمانی که دادگاه به پرونده‌ای مربوط به قدرت آقای ترامپ برای اخراج یکی از اعضای کمیسیون تجارت فدرال (Federal Trade Commission) رسیدگی می‌کند؛ اقدامی که با سابقه ۹۰ ساله دیوان عالی در تضاد بود. دادگاه روز جمعه اعلام کرد که به چالشی علیه تلاش آقای ترامپ برای لغو شهروندی بر اساس تولد نیز رسیدگی خواهد کرد، که متمم چهاردهم قانون اساسی صراحتاً از آن حمایت می‌کند؛ این امر احتمالاً در ماه‌های آینده رخ خواهد داد.

بسیاری از دادگاه‌های پایین‌تر در برابر تلاش‌های بی‌اساس ترامپ برای متمرکز کردن قدرت و تضعیف دموکراسی، قهرمانانه واکنش نشان داده‌اند. قضات دادگاه‌های منطقه‌ای و دادگاه‌های استیناف، از زمان بازگشت او به قدرت در ماه ژانویه، صدها بار سیاست‌های او را مسدود کرده‌اند. قضات برای جلوگیری از قطع بودجه مصوب کنگره، انحلال وزارتخانه‌هایی که کنگره ایجاد کرده بود، اخراج رؤسای سازمان‌های فدرال و اخراج افراد بدون رویه قانونی مناسب، مداخله کردند.

با این حال، در بسیاری از این موارد، دیوان عالی بعداً احکام دادگاه‌های پایین‌تر را لغو کرد و به تصرف قدرت توسط آقای ترامپ اجازه داد. این کار تقریباً به طور کامل در پرونده‌های اضطراری خود انجام شد، و احکامی را صادر کرد که مقدماتی بودند اما اغلب برای حداقل یک یا دو سال پابرجا می‌ماندند، با توضیح کم یا بدون توضیح. قضات تنها یکی از ۳۲ درخواست اضطراری آقای ترامپ در دوره دوم ریاست‌جمهوری او را به طور کامل رد کرده‌اند (و حتی در آن مورد هم، بعداً عملاً تصمیم خود را تغییر دادند).

با این حال، ما همچنان امیدواریم که دیوان عالی اقدامات غیرقانونی آقای ترامپ را مهار کند. علاوه بر قاضی گورساچ، رئیس قاضیان جان رابرتس (John Roberts) و قاضی ایمی کنی بارت (Amy Coney Barrett) نیز در طول استدلال شفاهی، تردیدهایی را در مورد قدرت آقای ترامپ برای اعمال تعرفه‌های گسترده ابراز کردند. و در دوره اول ریاست‌جمهوری او، دیوان عالی به طور منظم علیه او رأی می‌داد. با این حال، در دوره دوم او، شش قاضی منصوب شده توسط جمهوری‌خواهان، راه را برای کارزار خطرناک آقای ترامپ در جهت تضعیف قانون اساسی و سیستم حکومتی ما هموار کرده‌اند.

یک توضیح این است که این قضات معتقدند رؤسای جمهور آمریکا به طور کلی، و نه فقط آقای ترامپ، باید قدرتمندتر از آنچه در طول تاریخ بوده‌اند، باشند. چندین نفر از قضات، از جمله ساموئل آلیتو (Samuel Alito) و برت کاوانا (Brett Kavanaugh)، قبلاً نظریه‌ای موسوم به نظریه اجرایی واحد (unitary executive theory) را ترویج کرده‌اند. این نظریه در حد نهایی خود، بیان می‌کند که کنگره هیچ قدرتی برای اعمال هیچ شرطی در مورد نحوه کنترل سازمان‌های قوه مجریه توسط رئیس‌جمهور ندارد. استدلال‌های معقولی در مورد اینکه آیا دولت فدرال – که اغلب به اندازه کافی مؤثر نیست و هم اهداف لیبرال و هم محافظه‌کار را ناکام می‌گذارد – در صورت پاسخگوتر بودن رؤسای سازمان‌ها به رئیس‌جمهور حاضر در قدرت، بهبود خواهد یافت یا خیر، وجود دارد. اما دیوان عالی با نسخه‌ای حداکثری از قدرت اجرایی در حال بازی است که یک کاخ سفید بدون پاسخگویی را تسهیل می‌کند – کاخ سفیدی که، برای مثال، قایق‌ها را بدون رویه قانونی منهدم می‌کند. رویکرد دادگاه، نقش اصلی را که بنیانگذاران به کنگره اختصاص داده‌اند، کم‌اهمیت جلوه می‌دهد و آن را موضوع متمم اول قانون اساسی قرار می‌دهد.

قضات همچنین در دوران آقای ترامپ نسبت به دوران رئیس‌جمهور جو بایدن (Joe Biden) با ادعاهای قدرت اجرایی دوستانه‌تر به نظر می‌رسند. آنها تلاش‌های آقای بایدن برای استفاده از اختیارات خود در جهت بخشش وام‌های دانشجویی و مدیریت همه‌گیری کووید-۱۹ را مسدود کردند. امروز، آنها یک رئیس‌جمهور جمهوری‌خواه را قادر می‌سازند تا با تکیه بر استدلال‌های ضعیف‌تر، بسیار فراتر رود.

به همان اندازه مهم، قضات شواهدی را نادیده می‌گیرند که نشان می‌دهد آقای ترامپ با حسن نیت عمل نمی‌کند. در گذشته، دولت از آنچه حقوقدانان آن را «فرض صحت عملکرد» (presumption of regularity) می‌نامند، برخوردار بود. قضات فرض می‌کنند که می‌توانند به مقامات دولتی برای ارائه دقیق حقایق و ارائه دلایل واقعی برای اقداماتشان اعتماد کنند – و در نتیجه در مواردی به این مقامات اعتماد کنند. دولت ترامپ سزاوار این فرض نیست. همانطور که قضات دادگاه‌های پایین‌تر منصوب شده توسط رؤسای جمهور هر دو حزب اشاره کرده‌اند، اقدامات دولت «شنیع»، «هوس‌بازانه»، «بی‌معنی»، «بی‌وجدانانه»، «بی‌اساس»، «خجالت‌آور»، «کافکایی»، «آشکارا خلاف قانون اساسی» و «فریب‌آمیز» بوده است. قاضی کارین ایمرگوت (Karin Immergut)، که آقای ترامپ او را در دادگاه منطقه‌ای ایالات متحده برای ناحیه اورگان منصوب کرده بود، نوشت که دلایل اعلام شده او برای استقرار گارد ملی در پورتلند «هیچ ارتباطی با حقایق نداشت.»

با این حال، دیوان عالی همچنان با خوش‌باوری به دولت ترامپ اعتماد می‌کند. به عنوان مثال، قاضی کاوانا بار توقف‌های اشتباه مهاجران قانونی را با گفتن اینکه آنها به طور خلاصه بازجویی می‌شوند و سپس می‌توانند «به سرعت آزاد شوند»، کم‌اهمیت جلوه داد. این اغلب واقعیت یورش‌های مهاجرتی دولت ترامپ نیست. در عوض، مأموران مهاجرت حملات به سبک نظامی انجام می‌دهند که کودکان را وحشت‌زده می‌کند و حتی شهروندان را برای ساعت‌ها یا روزها یا حتی هفته‌ها در بازداشت نگه می‌دارند.

اشتباه اصلی دادگاه این بوده است که به آقای ترامپ اجازه داده تا به شیوه‌های مشکوک قدرت را به چنگ آورد. به عنوان مثال، تصمیم دادگاه در ماه سپتامبر که به رئیس‌جمهور اجازه داد ۴ میلیارد دلار کمک خارجی را که کنگره دستور داده بود تا پایان همان ماه هزینه شود، توقیف کند. در یک بند توضیحی، اکثریت این سیاست را تأیید کرد و به اختیارات رئیس‌جمهور در انجام سیاست خارجی اشاره کرد. این ادعایی بسیار گسترده و در تضاد با تاریخ طولانی کشور در احترام به قدرت بودجه‌بندی کنگره است. توقیف بودجه‌های مصوب توسط آقای ترامپ، کاملاً خلاف قانون اساسی است.

احکام دیگر پویایی مشابهی را نشان داده‌اند. اکثریت محافظه‌کار به رئیس‌جمهور اجازه داده‌اند تا شروع به انحلال وزارت آموزش و پرورش کند، حتی اگر تنها کنگره قدرت لغو یک سازمان اداری را داشته باشد. دادگاه به آقای ترامپ چراغ سبز نشان داد تا اعضای هیئت ملی روابط کار و سایر سازمان‌ها را بدون دلیل اخراج کند، که با چشم‌انداز استقلالی که کنگره هنگام ایجاد آن سازمان‌ها داشت، مغایر است. برای مثال، در سال ۱۹۱۱، سناتور فرانسیس نیولندز (Francis Newlands) از نوادا، که در ایجاد کمیسیون تجارت فدرال کمک کرد، گفت که این سازمان جدید باید «مستقل از اختیارات اجرایی» باشد. دیوان عالی این اصل را در پرونده‌ای در سال ۱۹۳۵، Humphrey’s Executor v. United States، تأیید کرد.

این دادگاه ممکن است هنوز آقای ترامپ را قادر به پیشروی بیشتر کند. در پرونده‌ای که قضات قرار است روز دوشنبه به آن رسیدگی کنند، آنها تمایل خود را برای برهم زدن سابقه سال ۱۹۳۵ با درخواست از طرفین برای آماده شدن برای استدلال‌هایی در مورد اینکه آیا یک دادگاه فدرال می‌تواند از برکناری هر کسی از سمت دولتی، از جمله کارمندان سطح پایین‌تر با حمایت‌های خدمات مدنی، جلوگیری کند، نشان دادند. در بهترین حالت، این می‌تواند به بازگشت به سیستم حمایت از مقامات (patronage system) منجر شود که برای کار دولت مدرن نامناسب بود. در بدترین حالت، چشم‌اندازی وحشتناک را مطرح می‌کند، همانطور که همکارمان دیوید فرنچ (David French) اشاره کرده است: در ترکیب با قدرت بی‌حدوحصر عفو رئیس‌جمهور، اختیار اخراج هر کارمند دولتی می‌تواند عملاً به رئیس‌جمهور اجازه دهد تا دولت فدرال را به عنوان یک تشکیلات جنایی اداره کند. او نیز احتمالاً با توجه به تصمیم نادرست دادگاه در سال ۲۰۲۴ که رؤسای جمهور را از پیگرد قانونی برای بیشتر اقدامات رسمی محافظت می‌کند، از پاسخگویی در آینده مصون خواهد بود.

دیوان عالی باید چه کار متفاوتی انجام دهد؟ هنوز فرصت‌های زیادی برای دفاع از سیستم نظارت و توازن (checks and balances) آمریکا وجود دارد.

اولاً، دادگاه باید نشان دهد که حقایق اهمیت دارند. قضات دادگاه‌های پایین‌تر، از جمله برخی از منصوب‌شدگان آقای ترامپ، دولت ترامپ را به خاطر دروغ‌ها و سوءنیت آن توبیخ کرده‌اند و شروع به برخورد با استدلال‌های آن با همان شک و تردید اساسی که به دست آورده‌اند، کرده‌اند. قضات دیوان عالی نیز باید همین کار را انجام دهند. آنها در چندین پرونده آتی، از جمله در مورد یورش‌های مهاجرتی و هیئت فدرال رزرو، فرصت خواهند داشت. در پرونده فدرال رزرو، آقای ترامپ تلاش کرده است تا لیزا کوک (Lisa Cook) را از هیئت مدیره بر اساس اتهامی مبنی بر ارتکاب کلاهبرداری وام مسکن اخراج کند. قضات باید فقدان شواهد برای این موضوع در پرونده را هنگام رسیدگی به آن در نظر بگیرند. آنها باید به آنچه واقعاً در حال رخ دادن است توجه کنند: تلاش آقای ترامپ برای خم کردن فدرال رزرو به اراده خود.

ثانیاً، دادگاه باید تشخیص دهد که آقای ترامپ در حال تصاحب قدرتی است که کنگره به سختی می‌تواند آن را بازپس گیرد. حداقل قاضی گورساچ و سه قاضی لیبرال آماده بودند تا این کار را در پرونده تعرفه‌ها انجام دهند. آنها به یک رأی پنجم نیاز دارند. رأی ششم یا هفتم سیگنال قوی‌تری به رئیس‌جمهور می‌فرستد. شرم‌آور است که نه قاضی آلیتو و نه قاضی کلارنس توماس (Clarence Thomas) به نظر نمی‌رسد تمایلی به مهار آقای ترامپ در هیچ پرونده مهمی ندارند.

ثالثاً، دادگاه باید در مسدود کردن آشکارترین سوءاستفاده‌های آقای ترامپ از قدرت سریع‌تر عمل کند. دستور او برای پایان دادن به شهروندی بر اساس تولد، آشکارا خلاف قانون اساسی است. استفاده او از قانون دشمنان بیگانه (Alien Enemies Act)، یک قانون زمان جنگ، برای اخراج صدها ونزوئلایی که متعاقباً در زندانی بدنام در السالوادور مورد شکنجه و خشونت قرار گرفتند، نیز از نظر قانونی غیرقابل دفاع بود. تفسیر مجدد دولت او از قانون مهاجرت دیگر برای بازداشت تقریباً هر کسی که به دنبال حمایت است، توسط همه به جز هشت نفر از ۲۲۵ قاضی که در چنین پرونده‌هایی حکم صادر کرده‌اند، رد شده است، بر اساس گزارش پولیتیکو.

با توجه به ماهیت عمدتاً مطیع کنگره تحت کنترل جمهوری‌خواهان، ثبات دموکراسی آمریکا بیش از آنچه باید، به دیوان عالی وابسته است. تاکنون، این نهاد در انجام نقش قانون اساسی خود ناکام بوده است. اما ما تازه در یک‌چهارم اول این دوره هستیم. راه درازی در پیش است.