بنری که تصویری از رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ را نشان می‌دهد، پشت پرچم ایالات متحده در مقابل ساختمان وزارت کشاورزی آمریکا در واشنگتن در ۱۶ مه دیده می‌شود. عکس از ماندل نگان / خبرگزاری فرانسه
بنری که تصویری از رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ را نشان می‌دهد، پشت پرچم ایالات متحده در مقابل ساختمان وزارت کشاورزی آمریکا در واشنگتن در ۱۶ مه دیده می‌شود. عکس از ماندل نگان / خبرگزاری فرانسه

استراتژی جدید امنیت ملی ترامپ تماماً بر پایه «آمریکا مقدم است»

این طرح مورد انتظار، با هدف تحمیل گزینشی جهان‌بینی رئیس‌جمهور آمریکا در سراسر جهان تدوین شده است.

بنری که تصویری از رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ را نشان می‌دهد، پشت پرچم ایالات متحده در مقابل ساختمان وزارت کشاورزی آمریکا در واشنگتن دیده می‌شود.
بنری که تصویری از رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ را نشان می‌دهد، پشت پرچم ایالات متحده در مقابل ساختمان وزارت کشاورزی آمریکا در واشنگتن در ۱۶ مه دیده می‌شود. عکس از ماندل نگان / خبرگزاری فرانسه
ماندل نگان / خبرگزاری فرانسه

دولت ترامپ استراتژی جدید امنیت ملی مورد انتظار خود را اواخر پنجشنبه شب منتشر کرد و چشم‌اندازی را ارائه داد که تلاش می‌کند تا برتری جهانی ایالات متحده را با عقب‌نشینی آمریکا از بسیاری جنبه‌های نقش چندین دهه‌ای خود در جهان آشتی دهد.

دوره دوم ترامپ

گزارش‌ها و تحلیل‌های در حال انجام

خط سیر اصلی این استراتژی—که در نقاط مختلف هم مداخله‌گرایی را ترویج و هم نقد می‌کند—پیشبرد جاه‌طلبی‌های واشنگتن است.

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، در مقدمه این استراتژی نوشت: «در هر کاری که انجام می‌دهیم، «آمریکا مقدم است» را در اولویت قرار می‌دهیم.» او این استراتژی را «نقشه‌راهی برای اطمینان از اینکه آمریکا همچنان بزرگترین و موفق‌ترین ملت در تاریخ بشریت باقی می‌ماند» توصیف کرد.

اما پاراگراف‌های ابتدایی این استراتژی—که با تعریفی کتابی از استراتژی به عنوان «یک طرح مشخص و واقع‌بینانه که ارتباط ضروری بین اهداف و وسایل را توضیح می‌دهد» آغاز می‌شود—همچنین نظم جهانی پساجنگ سرد تحت رهبری آمریکا را مورد انتقاد قرار داده و انحرافی آشکار از آن را برجسته می‌کند.

در این سند آمده است: «نخبگان سیاست خارجی آمریکا خود را متقاعد کرده بودند که سلطه دائمی آمریکا بر کل جهان به نفع کشور ماست. با این حال، امور سایر کشورها تنها زمانی دغدغه ماست که فعالیت‌هایشان مستقیماً منافع ما را تهدید کند. نخبگان ما به شدت در مورد تمایل آمریکا به تحمل همیشگی بارهای جهانی که مردم آمریکا هیچ ارتباطی بین آن‌ها و منافع ملی نمی‌دیدند، اشتباه محاسبه کردند.»

عباراتی که ایده‌های ملی‌گرایی سفیدپوستان مرتبط با تئوری توطئه جایگزینی بزرگ را تکرار می‌کنند، در سراسر این استراتژی نفوذ کرده‌اند؛ جایی که در یک نقطه از «محو شدن تمدنی» در اروپا هشدار داده و خواستار بازگرداندن «هویت غربی» این قاره می‌شود. این استراتژی همچنین به نگرانی‌های دولت ترامپ در مورد کاهش نرخ زاد و ولد اشاره می‌کند و تأکید دارد که «افزایش تعداد خانواده‌های قوی و سنتی که فرزندان سالم تربیت می‌کنند» برای «احیا و تجدید سلامت معنوی و فرهنگی آمریکا» ضروری است.

این استراتژی جهان‌بینی دولت ترامپ را به پنج منطقه تقسیم می‌کند و برای متحدان، شرکا، دشمنان و سایرین در هر یک از آن‌ها، دستورالعمل‌ها و اصولی را مشخص می‌نماید.

نیمکره غربی

تغییر تمرکز ترامپ در نفوذ آمریکا به مناطق اطراف خود—که یکی از اولین و برجسته‌ترین بخش‌های این استراتژی است—ماه‌ها پیش نشان داده شده بود، از جمله اوایل همین هفته که دولت یک «تکمله ترامپ» بر دکترین مونرو ۱۸۲۳ منتشر کرد که بیان می‌داشت «مردم آمریکا—نه کشورهای خارجی و نه نهادهای جهانی‌گرا—همیشه سرنوشت خود را در نیمکره ما کنترل خواهند کرد.»

این استراتژی به وضوح بیان می‌کند که این تجدید سازمان عمدتاً در خدمت یکی از بزرگترین اولویت‌های ترامپ است: متوقف کردن جریان افراد و مواد مخدر در مرزهای ایالات متحده. در آن آمده است: «ما دوستان ثابت شده در نیمکره را برای کنترل مهاجرت، توقف جریان مواد مخدر، و تقویت ثبات و امنیت در خشکی و دریا به کار خواهیم گرفت.» این شامل «تنظیم مجدد حضور نظامی جهانی ما برای مقابله با تهدیدات فوری در نیمکره ما» و «استقرارهای هدفمند برای تأمین امنیت مرز و شکست کارتل‌ها، از جمله در صورت لزوم استفاده از نیروی مرگبار» است.

همچنین خطوط بین امنیت، منافع دیپلماتیک و تجاری ایالات متحده را مبهم می‌کند—همانطور که دولت ترامپ قبلاً در عمل انجام داده است. در این استراتژی آمده است: «همه سفارتخانه‌های ما باید از فرصت‌های تجاری عمده در کشور خود، به ویژه قراردادهای بزرگ دولتی، آگاه باشند. هر مقام دولتی ایالات متحده که با این کشورها تعامل دارد، باید بداند که بخشی از وظیفه آنها کمک به رقابت و موفقیت شرکت‌های آمریکایی است.»

این استراتژی همچنین با هدف مقابله با نفوذ چین در آمریکای لاتین تدوین شده است، بدون اینکه صراحتاً به چین اشاره کند، و بیان می‌دارد که «هر مقام آمریکایی که در منطقه یا در مورد آن کار می‌کند، باید از تصویر کامل نفوذ مضر خارجی آگاه باشد و همزمان فشار وارد کند و مشوق‌هایی را به کشورهای شریک ارائه دهد تا از نیمکره ما محافظت کنند.»

آسیا

در همین حال، در حیاط خلوت چین، استراتژی ایالات متحده قصد دارد متحدان و شرکا را برای بازدارندگی در برابر بزرگترین رقیب همتای واشنگتن بسیج کند. در این استراتژی آمده است: «برای شکوفایی در داخل، ما باید در آنجا با موفقیت رقابت کنیم—و ما در حال انجام این کار هستیم»، که معاملات ترامپ با ژاپن، کره جنوبی و سایر کشورهای جنوب شرقی آسیا در جریان سفر اکتبر او به منطقه را تحسین می‌کند.

دو ستون اصلی این رویکرد، بازتعادل اقتصادی و بازدارندگی نظامی هستند؛ هر دو حوزه‌ای که این استراتژی از متحدان در منطقه (و جاهای دیگر) می‌خواهد تا به کاهش نفوذ چین کمک کنند. در آن آمده است: «ما باید اروپا، ژاپن، کره، استرالیا، کانادا، مکزیک و سایر کشورهای برجسته را تشویق کنیم تا سیاست‌های تجاری را اتخاذ کنند که به بازتعادل اقتصاد چین به سمت مصرف خانوار کمک کند، زیرا جنوب شرق آسیا، آمریکای لاتین و خاورمیانه به تنهایی نمی‌توانند ظرفیت اضافی عظیم چین را جذب کنند. کشورهای صادرکننده اروپا و آسیا نیز می‌توانند به کشورهای با درآمد متوسط به عنوان بازاری محدود اما رو به رشد برای صادرات خود نگاه کنند.»

این استراتژی همچنین به دنبال استفاده از «دارایی‌های خارجی خالص ۷ تریلیون دلاری» که توسط «اروپا، ژاپن، کره جنوبی و سایرین» نگهداری می‌شود، همراه با ۱.۵ تریلیون دلار دارایی در مؤسسات مالی بین‌المللی مانند بانک‌های توسعه چندجانبه، برای مقابله با چین است. با این حال، در اینجا نیز این طرح به طور قاطع «آمریکا مقدم است» را دنبال می‌کند. در این استراتژی آمده است: «این دولت متعهد است از موقعیت رهبری خود برای اجرای اصلاحاتی استفاده کند که تضمین کند آنها به منافع آمریکا خدمت می‌کنند.»

با وجود اشتیاق ترامپ برای دستیابی و حفظ یک توافق تجاری با چین—که در استراتژی به عنوان نیازی «متوازن و متمرکز بر عوامل غیرحساس» توصیف شده است—این استراتژی در مورد دو جاه‌طلبی نظامی بزرگ چین کوتاه نمی‌آید. در آن آمده است: «بازدارندگی از یک درگیری بر سر تایوان، ایده‌آل با حفظ برتری نظامی، یک اولویت است. ما همچنین سیاست اعلامی دیرینه خود در مورد تایوان را حفظ خواهیم کرد، به این معنی که ایالات متحده از هیچ تغییر یک‌جانبه در وضعیت موجود در تنگه تایوان حمایت نمی‌کند.»

در عین حال، دولت ترامپ قصد دارد بخش بیشتری از بار نظامی را به دوش کشورهایی مانند ژاپن و کره جنوبی بگذارد. در آن آمده است: «ما باید از این کشورها بخواهیم تا هزینه‌های دفاعی را افزایش دهند، با تمرکز بر قابلیت‌ها—از جمله قابلیت‌های جدید—لازم برای بازدارندگی دشمنان.»

این اهداف همچنین شامل نقش برجسته‌ای برای هند است، با وجود اینکه روابط واشنگتن با دهلی نو در دوره ترامپ تقریباً به پایین‌ترین سطح خود در دو دهه گذشته رسیده است. در این استراتژی آمده است: «ما باید روابط تجاری (و سایر) با هند را بهبود بخشیم تا دهلی نو را تشویق به مشارکت در امنیت هند-اقیانوسیه کنیم، از جمله از طریق همکاری چهارجانبه مستمر با استرالیا، ژاپن و ایالات متحده («کاد»).»

اروپا

جابجایی بار مسئولیت‌ها و تجویزهای سیاستی در رویکرد این استراتژی نسبت به اروپا به وضوح محسوس‌تر است.

این استراتژی با تکرار مضامین سخنرانی بدنام معاون رئیس‌جمهور، جی. دی. ونس، در کنفرانس امنیتی مونیخ در فوریه، از «چشم‌انداز وحشتناک محو شدن تمدنی» در اروپا گله می‌کند، که بخشی از آن را ناشی از «سانسور آزادی بیان و سرکوب مخالفان سیاسی، کاهش شدید نرخ زاد و ولد، و از دست دادن هویت‌های ملی و اعتماد به نفس» و همچنین سیاست‌های مهاجرتی این قاره می‌داند. در این استراتژی آمده است: «ما می‌خواهیم اروپا اروپایی بماند، اعتماد به نفس تمدنی خود را بازیابد و تمرکز شکست‌خورده خود بر خفقان نظارتی را کنار بگذارد.»

و با وجود اهداف «آمریکا مقدم است» دولت، این استراتژی می‌گوید واشنگتن باید «به اروپا کمک کند تا مسیر فعلی خود را اصلاح کند»، از جمله از طریق «پرورش مقاومت ... در درون ملت‌های اروپایی.» در آن به «نفوذ رو به رشد احزاب میهن‌پرست اروپایی» به عنوان «دلیلی برای خوش‌بینی بزرگ» اشاره شده است.

فراخوانی برای مداخله‌گرایی بیشتر در رابطه اروپا با روسیه وجود دارد، جایی که این استراتژی مذاکرات جاری تحت رهبری ایالات متحده برای پایان دادن به جنگ روسیه در اوکراین را ضروری می‌داند «برای بازسازی شرایط ثبات استراتژیک در سراسر سرزمین اوراسیا، و کاهش خطر درگیری بین روسیه و کشورهای اروپایی.»

در حالی که این استراتژی خواستار «توقف سریع خصومت‌ها در اوکراین» و «بازسازی پس از خصومت‌ها» است که «بقای آن را به عنوان یک کشور با دوام ممکن می‌سازد»، جزئیات زیادی در مورد شرایط توقف این خصومت‌ها ارائه نمی‌دهد. در عوض، «مقامات اروپایی که انتظارات غیرواقعی از جنگ دارند» را مورد انتقاد قرار داده و آنها را متهم می‌کند که خواسته‌های مردم خود را نادیده می‌گیرند. «اکثریت بزرگی از اروپایی‌ها صلح می‌خواهند، با این حال این آرزو به سیاست ترجمه نمی‌شود، عمدتاً به دلیل تخریب فرآیندهای دموکراتیک توسط این دولت‌ها.»

با این حال، این استراتژی یک موضع کلیدی روسیه در مورد عضویت اوکراین در ناتو را تکرار می‌کند و «پایان دادن به این تصور، و جلوگیری از واقعیت، که ناتو یک ائتلاف همیشه در حال گسترش است» را به عنوان یک هدف اصلی ایالات متحده فهرست می‌کند.

خاورمیانه

در مقابل، رویکرد این استراتژی نسبت به خاورمیانه نشان‌دهنده انحرافی عمده از هدف دیرینه ایالات متحده برای ترویج دموکراسی در سراسر جهان است. مشارکت با کشورهای منطقه «نیازمند کنار گذاشتن تجربه گمراه کننده آمریکا در مورد فشار آوردن به این ملت‌ها—به ویژه پادشاهی‌های حاشیه خلیج فارس—برای کنار گذاشتن سنت‌ها و اشکال تاریخی حکومت آنها خواهد بود. ما باید اصلاحات را زمانی و در جایی که به طور ارگانیک پدید می‌آیند، تشویق و تحسین کنیم، بدون اینکه تلاش کنیم آن را از بیرون تحمیل کنیم.»

این سیاست منعکس‌کننده یک اصل گسترده‌تر از «واقع‌گرایی انعطاف‌پذیر» است که در ابتدای استراتژی تشریح شده است. «ما به دنبال روابط خوب و روابط تجاری صلح‌آمیز با ملت‌های جهان هستیم بدون اینکه تغییرات دموکراتیک یا سایر تغییرات اجتماعی را که با سنت‌ها و تاریخ آنها تفاوت زیادی دارد، بر آنها تحمیل کنیم.»

درگیری‌های پایدار در منطقه، به گفته دولت ترامپ، «کمتر از آنچه تیتر خبرها ممکن است نشان دهد» مشکل‌ساز هستند. این سند استدلال می‌کند که ایران «به شدت تضعیف شده» توسط حملات اسرائیل و ایالات متحده، درگیری اسرائیل و فلسطین «همچنان دشوار» است اما در مسیر «به سمت صلحی پایدارتر» قرار دارد، و سوریه «همچنان یک مشکل بالقوه است، اما ... ممکن است تثبیت شود و جایگاه بحق خود را به عنوان یک بازیگر یکپارچه و مثبت در منطقه دوباره به دست آورد.»

کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز، در همین حال، منبع اصلی «حمایت از فناوری برتر هوش مصنوعی آمریکا» هستند که با سفر معامله‌گری ترامپ در منطقه در اوایل سال جاری تثبیت شد.

در مجموع، این استراتژی اعلام می‌کند: «روزهایی که خاورمیانه بر سیاست خارجی آمریکا هم در برنامه‌ریزی بلندمدت و هم در اجرای روزمره تسلط داشت، خوشبختانه به پایان رسیده‌اند—نه به این دلیل که خاورمیانه دیگر اهمیت ندارد، بلکه به این دلیل که دیگر آن عامل آزاردهنده دائمی، و منبع بالقوه فاجعه قریب‌الوقوع، که قبلاً بود، نیست. بلکه به عنوان مکانی برای شراکت، دوستی و سرمایه‌گذاری در حال ظهور است—روندی که باید مورد استقبال و تشویق قرار گیرد.»

آفریقا

در یک استراتژی ۲۹ صفحه‌ای، دولت ترامپ تنها سه پاراگراف را به آفریقا اختصاص داده است، منطقه‌ای که مدت‌هاست توجه کمی از سوی سیاست‌گذاران آمریکایی در واشنگتن دریافت کرده است. استراتژی جدید به وضوح بر پایه مبادله و معامله‌محور است و تمرکز روشنی بر ایجاد شراکت‌هایی دارد که منافع تجاری ایالات متحده را تقویت کرده و بازده سرمایه‌گذاری ایجاد کنند.

این استراتژی اعلام می‌کند: «برای مدت طولانی، سیاست آمریکا در آفریقا بر ارائه، و سپس گسترش، ایدئولوژی لیبرال متمرکز بوده است.» در ادامه آمده است که ایالات متحده باید از رویکرد مبتنی بر کمک به رویکردی متمرکز بر تجارت و سرمایه‌گذاری با کشورهایی که «متعهد به گشایش بازارهای خود به کالاها و خدمات آمریکایی هستند» تغییر جهت دهد.

فرصت‌های فوری برای سرمایه‌گذاری—که، به گفته استراتژی، «چشم‌انداز بازده خوبی» دارند و می‌توانند «سود برای مشاغل آمریکایی ایجاد کنند»—در بخش‌های انرژی و مواد معدنی حیاتی نهفته است. این استراتژی می‌گوید که ایالات متحده همچنین می‌تواند به مذاکره برای حل و فصل درگیری‌های جاری کمک کند و به پیشگیری از درگیری‌ها یاری رساند، اگرچه واشنگتن «باید همچنان مراقب فعالیت‌های تروریستی اسلام‌گرایانه مجدد باشد» و از «هرگونه حضور یا تعهدات بلندمدت آمریکایی» اجتناب کند.