کلر م. مهتا، استاد روانشناسی کالج امانوئل، بسیار عصبانی بود. او عضو کمیتهای بود که به دفاع دانشجویان تحصیلات تکمیلی از پایاننامههایشان گوش میداد و برنامهریزی دقیقی برای زمانبندی زوم بعدی آنها انجام داده بود. او یک دختر دو ماهه داشت، بدون مراقبت از کودک، با همسری که کار میکرد و فقط به اندازهی کافی زمان بین جلسات همسرش برای حضور در جلسات خودش. سپس، همان روز، استاد دیگری با یک یادداشت سرسری پرسید: آیا میتوانند جلسه را ۱۵ دقیقه زودتر شروع کنند؟
هنگامی که مهتا در حالی که نوزادش را در آغوش داشت در دوربین ظاهر شد، آن استاد با همدردی خندید. او تازه مقاله سال ۲۰۲۰ مهتا را درباره مرحله زندگی از ۳۰ تا ۴۵ سالگی خوانده بود، که آن را به عنوان طوفانی از تغییرات و مسئولیتهای بزرگ توصیف میکرد. پیشرفت شغلی، ازدواج، والدگری، صاحبخانه شدن، مراقبت از والدین سالخورده — برای بسیاری از مردم امروزه، این مقاله استدلال کرده بود که همه این نقاط عطف در یک دوره زمانی کوتاه و شدید اتفاق میافتند. و اینجا مهتا بود که این نکته را به عینه نشان میداد.
ارتباط بین شرایط مهتا و تمرکز آکادمیک او تصادفی نبود. مهتا در دهه ۳۰ زندگیاش بود که متوجه شد هیچکس به گروه سنی او توجه نمیکند. همکارش جفری جنسن آرنت، نویسنده کتاب "بزرگسالی نوظهور: مسیر پرپیچ و خم از اواخر نوجوانی تا بیست سالگی"، متخصص سنین ۱۸ تا ۲۹ سال شده بود. در همین حال، روانشناسان میانسالی معمولاً افراد در سنین ۵۰ و اوایل ۶۰ سالگی را مورد مشاهده قرار میدادند. او به بخشی از زندگی رسیده بود که هیچچیز ساکت و آرام نبود، اما وقتی در حوزه تخصصی خود به دنبال پاسخ میگشت، سکوت نسبی را تجربه میکرد.
اکنون، در ۴۵ سالگی، او با افراد بسیار زیادی در این مرحله مصاحبه کرده است، که آن را "بزرگسالی تثبیتشده" نامیده است. او معتقد است که زندگی برای افراد نسبتاً جوانتر — به خصوص برای زنان — تنها پرمشغلهتر میشود. مردان به طور متوسط (کمی) بیشتر از گذشته در تربیت فرزندان مشارکت میکنند و زنان به طور متوسط (بسیار) بیشتر از گذشته در خارج از خانه کار میکنند. و در مقایسه با دوران گذشته، مردم امروز معمولاً در سنین بالاتری به نقاط عطف کلاسیک بزرگسالی میرسند. یک فرد جوان ممکن بود زمانی، مثلاً، در نوجوانی با شریک زندگی خود آشنا شود، در ۲۰ سالگی ازدواج کرده و خانواده تشکیل دهد، سپس در دهه ۳۰ زندگی خود مسئولیتهای شغلی بیشتری را بر عهده گیرد یا از والدین بیمار مراقبت کند. اکنون همه این تجربیات سازنده در حال فشرده شدن هستند. مهتا به من گفت که بسیاری از مردم این دوره را گرامی میدارند. اما حقیقت این است که آنها در "اوج شلوغی زندگی" هستند — و ممکن است با انباشت نقاط عطف مواجه باشند.
برای درک آنچه در مورد بزرگسالی تثبیتشده در حال تغییر است، ابتدا باید مرحله ۱۸ تا ۲۹ سالگی را در نظر بگیرید که آرنت آن را "بزرگسالی نوظهور" مینامد: "پرتلاطمترین دهه زندگی"، او به من گفت، زمانی که افراد بیشترین تغییر را در محل سکونت، شغل و شریک زندگی خود دارند. او گفت، عادات و ریتمهای یک فرد ۲۰ ساله "بسیار در حال تغییر است، زیرا آنها هنوز در حال تصمیمگیری هستند که چه نوع زندگی بزرگسالی میخواهند" — و چه نوع زندگی را میتوانند به طور واقعبینانه داشته باشند.
اخیراً، این دوره عدم قطعیت طولانیتر شده است: بسیاری از جوانان غرق در بدهی، در بازار کار بیرحمانه به دنبال شغل هستند و قادر به خرید خانه نیستند. ایجاد یک شغل، خانه، یا روابط پایدار — همه چیزهایی که میتوانند به شکلگیری حس هویت یک فرد کمک کنند — دشوارتر شده است. و با گسترش بزرگسالی نوظهور، این مرحله به مرحله بعدی زندگی نیز سرایت میکند.
این مرحله، یعنی بزرگسالی تثبیتشده، معمولاً زمانی است که پاسخ سوالات عمیق بزرگسالی جوان آغاز میشود. شاید پس از چند دوره کوتاه در مشاغل مختلف، فردی بفهمد که چه حوزه کاری واقعاً او را هیجانزده میکند. یا هر جدایی در طول سالها کمی وضوح بیشتری در مورد آنچه در یک رابطه به دنبال آن است به او میدهد و در نهایت به یک تطابق عالی منجر میشود. ممکن است حس امکانات گسترده را از دست بدهید، اما پاداش آن افزایش "امنیت هستیشناختی" (ontological security) است: حس اینکه زندگی شما قابل پیشبینی است — و اینکه، با دانستن بهتر آنچه باید انتظار داشت، میتوانید به طور معناداری از زمان خود استفاده کنید، این را جفری ای. هال، استاد مطالعات ارتباطات در دانشگاه کانزاس، به من گفت.
با این حال، اکنون، وقتی بزرگسالی تثبیتشده فرا میرسد، جدول زمانی فشرده میتواند آن را آشفتهتر کند. برخی از آن نقاط عطف سنتی فقط تا حدی میتوانند به تعویق بیفتند. مهتا سالها بچهدار شدن را به تعویق انداخته بود و میخواست روی تمام خواستههای دیگر زندگی پرمشغلهاش تمرکز کند. اما وقتی در ۴۳ سالگی مادر شد، به نظر میرسید *همه چیز* همزمان اتفاق میافتد. وقتی با او صحبت کردم، با نهایت ادب اشاره کرد که حتی پیدا کردن زمان برای گفتگوی ما نیز آسان نبوده است: او در میان راهکارهای مراقبت از کودک بود و سعی میکرد تمام کارهای مربوط به شغلش را در سه روز هفته بگنجاند تا بتواند در بقیه روزها مراقب دخترش باشد. او گفت: "من سعی میکنم شغلم را رو به جلو نگه دارم. احساس میکنم برای درجا زدن خیلی جوانم. و قطعاً برای کند شدن خیلی جوانم."
در سراسر جهان، میانگین شادی برای سالها U شکل بوده است: مردم تمایل داشتند در حدود ۴۰ سالگی خود *کمترین* شادی را داشته باشند. اما این لزوماً نشاندهنده یک بحران میانسالی اجتنابناپذیر و ذاتی نیست که هر یک از ما باید از آن عبور کنیم. بسیاری از محققان معتقدند که این نشاندهنده دورهای است که مردم بیش از آنچه کمک دریافت میکنند، به کمک نیاز دارند. مهتا به مطالعهای در سال ۲۰۱۶ اشاره کرد که بسیاری از کشورهای صنعتی مختلف را تجزیه و تحلیل کرده و شکاف شادی بین والدین و غیروالدین را مستند کرده است — اما دریافت که این شکاف در کشورهایی با مرخصی با حقوق و سیاستهای یارانه مراقبت از کودک سخاوتمندانه به طور قابل توجهی کمتر بود. (ایالات متحده بزرگترین تفاوت را در شادی بین والدین و غیروالدین داشت.) میتوان تصور کرد که با حمایت بیشتر دولت — مرخصی والدین اجباری فدرال؛ مرخصی خانوادگی با حقوق برای افرادی که از والدین بیمار یا سایر عزیزان مراقبت میکنند — بزرگسالی تثبیتشده بسیار کمتر استرسزا خواهد بود.
با این حال، طنز ماجرا این است که آنچه زندگی را طاقتفرسا میکند اغلب همان چیزی است که به آن معنا میبخشد. در سال ۲۰۲۱، شرکت تحقیقات بازار وانپُل (OnePoll) از ۲۰۰۰ نفر پرسید که اگر میتوانستند تا آخر عمر در یک سن باقی بمانند، چند ساله میبودند. متداولترین پاسخ ۳۶ سالگی بود. و اخیراً، محققان کشف کردهاند که منحنی شادی U شکل ممکن است در حال تغییر باشد. یک مطالعه در سال ۲۰۲۴، با استفاده از دادههای CDC، نشان داد که از حدود سال ۲۰۱۴، شادی برای افراد ۱۸ تا ۲۵ ساله به طور متوسط کاهش یافته است — به ویژه برای زنان. بزرگسالی نوظهور به طور متوسط بسیار ناخوشایندتر شده است، به طوری که اکنون بزرگسالی تثبیتشده زمان رضایت نسبی است: زمانی با استرس و افسردگی کمتر گزارششده.
این شاید نشان دهد که کمی امنیت هستیشناختی چقدر میتواند باشکوه باشد. آرنت سالهاست که با بزرگسالان نوظهور مصاحبه میکند و دوست دارد بپرسد: *زندگی خود را ۱۰ سال دیگر چگونه میبینید؟* او گفت: "تقریباً هیچکس نمیگوید، *خب، امیدوارم هنوز دو بار در سال شغل عوض کنم و به دنبال نیمه گمشدهام باشم*." "همه آنها در دهه ۲۰ زندگی خود، زندگی باثباتتر و آرامتری را در دهه ۳۰ خود تصور میکردند."
"آرام شدن" همیشه به معنای خانه، همسر و فرزندان نیست. به معنای حس تداوم در روتین و هویت فرد است. پاتریک جفرسون، یک روششناس ۵۱ ساله در تگزاس، به من گفت که در بزرگسالی تثبیتشده، او شروع به کارهای داوطلبانه کرد — تحویل وعدههای غذایی شکرگزاری، گذراندن وقت با سالمندان — که او را غرق کار میکرد اما به او حس هدفمندی میداد. او گفت: "شما میخواهید کسی باشید. میخواهید مورد احترام باشید. میخواهید احساس کنید که در حال انجام کاری هستید." لوری فیشر، ۴۶ ساله در کلرادو، به من گفت که پس از امتحان یک مسیر شغلی که از آن متنفر بود، جدایی از دوستپسر دوران دانشگاه، سفر، کار کردن به عنوان پیشخدمت و درخواست برای تحصیلات تکمیلی، "بستن راهها" برایش آرامشبخش شد. او با همسرش آشنا شد و آنها به یک شهر کوچک نقل مکان کردند تا با هم مدرسهای راهاندازی کنند. او گفت، روزها پر از مشغله بود، اما "ما در هدایت کشتی زندگیمان راحتتر شدیم."
البته، افراد سی و چهل ساله همه از انتخابهایشان کاملاً مطمئن نیستند. اما مهتا دریافته است که بسیاری از آنها از ایده گرفتن انتخابهای کامل دست کشیدهاند. او درباره کیرکگارد (Kierkegaard)، فیلسوف حامی بزرگسالی تثبیتشده، صحبت کرد که میگفت شما اساساً هر کاری که بکنید ناراضی خواهید بود. مهتا گفت: "اگر ازدواج کنید، ناراضی خواهید بود. اگر ازدواج نکنید، ناراضی خواهید بود." "بچهدار شوید — بدبخت خواهید شد. بچهدار نشوید — بدبخت خواهید شد." در مصاحبههای پژوهشی او، بسیاری از مردم گفتهاند که زندگی آنطور که زمانی تصور میکردند پیش نرفته است — و آنها با آن مشکلی ندارند. یکی از شرکتکنندگان در مطالعه او میخواست پزشک شود، و در نهایت در بخش صورتحساب پزشکی مشغول به کار شد. اما او به مهتا گفت: "میدانید چیست؟ فکر میکنم این کار با مهارتهای من سازگارتر است. فکر نمیکنم دکتر خوبی میشدم."
آرنت گفت، هرچند بزرگسالی تثبیتشده ممکن است استرسزا باشد، "اما بهتر میشود." بچهها بزرگتر میشوند؛ مشاغل ممکن است با اختیار بیشتر پاداشدهندهتر شوند؛ پساندازها میتوانند رشد کنند. فیشر احساس میکند که اکنون در یک "دوره رنسانس" است و دوباره پس از دوران دبیرستان به سرگرمی تئاتر خود بازگشته است. جفرسون گفت که پس از سالها "شنا، شنا، شنا"، تخصص و ارتباطات خود را — از نظر اجتماعی، حرفهای و در زندگی داوطلبانهاش — به اندازهای عمیق کرد که همه چیز آسانتر شد. او گفت: "میتوانید برای دیگران اهرمها را حرکت دهید؛ ایدههایی دارید؛ به اندازه کافی چیزها را امتحان کردهاید و در به اندازه کافی چیزها شکست خوردهاید که بتوانید پیشبینی کنید چه چیزی کارساز خواهد بود. به اندازه کافی شبکه دارید که تلفن را بردارید و به مردم زنگ بزنید و کارها را پیش ببرید."
در عین حال، گفتن اینکه آرامش و استراحت حتماً در راه است، فقط با چند نقطه عطف فاصله دارد، ممکن است بیش از حد خوشبینانه باشد. افراد کمتری میتوانند دیگر روی آیینهای گذار کلاسیک حساب کنند — یا فرض کنند که آن آیینها بقیه زندگی را آسانتر میکنند. هال گفت، مسیر زندگی دیگر به سادگی قابل پیشبینی نیست. کسی که در دهه ۳۰ زندگی خود به شغل رویاییاش میرسد، ممکن است همچنان در بزرگسالی مشغول به کار باشد و توانایی بازنشستگی را نداشته باشد. یا والدین ممکن است انتظار داشته باشند که پس از بزرگ شدن فرزندشان کمی آزادی «لانه خالی» داشته باشند، اما متوجه میشوند که فرزند هنوز نیاز به زندگی در خانه دارد یا بدون حمایت مالی نمیتواند زندگی کند. به یک معنا، همه مراحل زندگی بیشتر شبیه بزرگسالی نوظهور میشوند: پرفراز و نشیب و نامطمئن.
به نظر من، بزرگسالان تثبیتشدهای که به زمین محکم میرسند، خوششانس هستند — و ممکن است دریابند که با وجود همه اینها، هنوز هم دوران آزادی و امکان است. فیشر گفت که متوجه شده است "زندگی واقعاً خیلی طولانی است." او اکنون احساس میکند که زمان هم ارزشمند و هم گسترده است؛ که هنوز هم پیچهای بیشتری در مسیر خواهد یافت. او گفت: "من فقط یک بار تصمیم نمیگیرم؛ ما بارها و بارها تصمیم میگیریم."