«راهبرد امنیت ملی» جدید دونالد ترامپ دولتی را آشکار میکند که برای خطرات اشتباه آماده میشود و تهدیدات واقعی را انکار میکند. آنچه کاخ سفید روز جمعه به عنوان ارزیابی واقعبینانه و سختگیرانه از چشمانداز ژئوپلیتیکی ارائه داد، بیشتر شبیه «خط ماژینو» فرانسه است—قلعهای عظیم که پیش از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از حملهای آلمانی ساخته شد که هرگز اتفاق نیفتاد و نتوانست حملهای را که آمد، پیشبینی کند.
این سند به طور قابل توجهی با سندی که رئیسجمهور در دوره اول خود صادر کرده بود، متفاوت است. در آن زمان، «راهبرد امنیت ملی» (NSS) پرزیدنت ترامپ با تمرکز استراتژی آمریکا بر رقابت قدرتهای بزرگ با چین و روسیه، تحول جدیدی ایجاد کرد. این کشورها، طبق آن استراتژی، «قدرت، نفوذ و منافع آمریکا را به چالش میکشند» و «تلاش میکنند امنیت و رفاه آمریکا را از بین ببرند.»
دولت بایدن، که من در آن خدمت میکردم، بر اساس این ایده در «راهبرد امنیت ملی» خود بنا کرد که رقابت استراتژیک را در مرکز استراتژی ایالات متحده قرار داد و گفت که چین «تنها رقیبی است که هم قصد تغییر شکل نظم بینالمللی را دارد و هم به طور فزایندهای از قدرت اقتصادی، دیپلماتیک، نظامی و تکنولوژیکی لازم برای انجام آن برخوردار است.»
تازهترین «راهبرد امنیت ملی» ترامپ، رد صریح این ایده است—که به طور گسترده بین جمهوریخواهان و دموکراتها مشترک است—که ایالات متحده در یک رقابت استراتژیک با قدرتهای رقیب قرار دارد. این سند تهدیدات نیمکره غربی، افول تمدنی اروپا و مقرراتگذاری بیش از حد آن، و کسری تجاری را در اولویت قرار میدهد، اما هیچ صحبتی از تهدید روسیه برای منافع ایالات متحده نمیکند و چین را تقریباً به طور کامل از منظر امنیت اقتصادی میبیند. این استراتژی در مورد جاهطلبی پکن برای جایگزینی واشنگتن به عنوان قدرت پیشرو جهان سکوت کرده و امیدواری خود را برای ایجاد «یک رابطه اقتصادی واقعاً متقابل سودمند با پکن» ابراز میکند. این موضع با توجه به اظهارات و اقدامات ترامپ در چند ماه گذشته چندان غافلگیرکننده نیست، اما همچنان خارقالعاده است. آیا واقعاً قرار است باور کنیم که چینِ شی جینپینگ، روسیهِ ولادیمیر پوتین، یا حتی کره شمالیِ کیم جونگ اون از سال ۲۰۱۷ مهربانتر شدهاند؟ البته که نه.
در واقع، آمریکاییها با تهدیدات جدید بسیاری از سوی چین و روسیه مواجه هستند. با عملیاتی توسط گروهی که دولت ایالات متحده آن را «طوفان نمک» (Salt Typhoon) نامید، چین شبکههای مخابراتی ایالات متحده را به خطر انداخته و اکنون میتواند به تماسها گوش دهد یا پیامکهای هر آمریکایی را که انتخاب کند، بخواند. اگر احساس میکنید ارتباطات شما ممکن است مورد علاقه حزب کمونیست چین باشد، باید فقط از برنامههای رمزگذاری شده برای پیامرسانی و تماس استفاده کنید. در عملیات دیگری—با نام «طوفان ولت» (Volt Typhoon)—چین به زیرساختهای ایالات متحده، از جمله برنامههای تامین آب، شبکههای برق، و حملونقل نفوذ کرده است، با هدف انجام حملات سایبری مخرب علیه ایالات متحده در صورت جنگ بین دو کشور. در همین حال، طبق ارزیابی تهدیدات جامعه اطلاعاتی ایالات متحده در سال ۲۰۲۵، روسیه «در حال توسعه یک ماهواره جدید است که برای حمل یک سلاح هستهای به عنوان یک قابلیت ضدماهوارهای طراحی شده است»، که در صورت انفجار، «میتواند پیامدهای مخربی برای ایالات متحده، اقتصاد جهانی و جهان به طور کلی داشته باشد.»
هیچ یک از این تهدیدات مستقیم علیه خاک آمریکا حتی در «راهبرد امنیت ملی» ترامپ ذکر نشده است. بنابراین، این استراتژی توضیح نمیدهد که دولت، کنگره و بخش خصوصی برای رفع این آسیبپذیریها چه باید بکنند. در عوض، تنها یک اشاره کلی به لزوم «یک زیرساخت ملی انعطافپذیر که بتواند در برابر بلایای طبیعی مقاومت کند» و «تهدیدات خارجی را خنثی و دفع کند» دارد. این بیتوجهی در اقدامات دولت نیز منعکس شده است. هفته گذشته، فایننشال تایمز گزارش داد که دولت ترامپ، با هدف هموار کردن راه برای سفر دولتی به چین در آوریل ۲۰۲۶، برنامه خود برای اعمال تحریمها علیه وزارت امنیت دولتی چین را به دلیل حملات سایبری این کشور به سیستم مخابراتی عقب انداخت. این گزارش استیون میلر—مشاور امنیت داخلی کاخ سفید، از میان همه افراد—را مسئول اطمینان از عدم انجام اقداماتی دانست که بتواند تنشزدایی آمریکا و چین را به خطر بیندازد.
یکی از چشمگیرترین تحولات ژئوپلیتیکی در سالهای اخیر، همسویی فزاینده میان دشمنان و رقبای آمریکا بوده است. چین به روسیه در بازسازی ارتشش کمک میکند و در عوض، روسیه فناوری و کمک نظامی ارزشمندی را در اختیار چین قرار میدهد که میتواند در یک درگیری به آن برتری نسبت به ایالات متحده بدهد. کره شمالی نیروها و تسلیحات خود را به روسیه در جنگ علیه اوکراین فرستاده است و در عوض، مسکو به پیونگیانگ در مدرنسازی ارتشش کمک کرده است. تمامی این کشورها و ایران از لحاظ دیپلماتیک علیه ایالات متحده همکاری میکنند. با توجه به این ارتباطات، اگر جنگی بین آمریکا و چین در بگیرد، به راحتی میتواند جهانی شود. با خواندن «راهبرد امنیت ملی» هرگز متوجه هیچیک از اینها نخواهید شد.
این استراتژی همچنین هیچ بحثی در مورد اینکه چگونه تکامل سریع هوش مصنوعی ممکن است بر تهدیدات پیش روی ایالات متحده تأثیر بگذارد، ندارد. دیوید ساکس، رئیس بخش هوش مصنوعی کاخ سفید، هرگونه بحث در مورد خطرات هوش مصنوعی را «ناامیدکننده» خوانده و بارها به کسانی که طرفدار کنترل صادرات به چین هستند حمله کرده است، بنابراین شاید سکوت در مورد آن قابل انتظار باشد، اما خطرات واقعی هستند. به عنوان مثال، امنیت سایبری را در نظر بگیرید. شرکت Anthropic اخیراً اعلام کرد که یک گروه تحت حمایت دولت چین، ابزار Claude Code این شرکت را برای تلاش برای نفوذ به حدود ۳۰ هدف در سراسر جهان، از جمله «شرکتهای بزرگ فناوری، موسسات مالی، شرکتهای تولید مواد شیمیایی و آژانسهای دولتی» دستکاری کرده است. هکرها از «قابلیتهای عاملیتمحور هوش مصنوعی» استفاده کردند، به این معنی که آنها از هوش مصنوعی «نه فقط به عنوان یک مشاور، بلکه برای اجرای خود حملات سایبری» استفاده کردند. این شرکت این مورد را «اولین مورد مستند یک حمله سایبری در مقیاس بزرگ دانست که بدون مداخله قابل توجه انسانی انجام شده است.» مطمئناً این آخرین مورد نخواهد بود: با توسعه قابلیتهای عاملیتمحور هوش مصنوعی، طیف وسیعی از بازیگران متخاصم قادر به انجام حملات پیچیده و در مقیاس بزرگ خواهند شد که زمانی تنها در انحصار تعداد کمی از دولتهای ملی بود.
این خطرات نه پنهان هستند و نه حاشیهای. آنها کاملاً آشکار هستند و احتمالاً بزرگترین تهدیداتی هستند که ایالات متحده از نظر مقیاس و پیامد با آنها روبرو است. پس چرا دولت ترامپ تصمیم گرفته است که آنها را نادیده بگیرد و «خط ماژینو»ی خود را (نه فقط آنطور که در «راهبرد امنیت ملی» بیان شده، بلکه آنطور که اقداماتش در طول این سال نشان میدهد) حول یک جنگ تجاری، افزایش توان نظامی در نیمکره غربی، و تلاش برای تضعیف تشکیلات سیاسی اروپا بسازد؟ برخی از تهدیداتی که این اقدامات ادعا میکنند به آنها پاسخ میدهند، مانند «محو شدن تمدنی» اروپا، ساختگی هستند؛ برخی دیگر، مانند کارتلهای مواد مخدر، مستعد اقدامات بسیار هدفمندتری هستند تا آنچه دولت پیشنهاد کرده است.
دلیل آن ممکن است در آنچه دولت ترامپ میکوشد به انجام برساند، نهفته باشد. برخلاف اعتراضاتش در مورد مهار جاهطلبی آمریکا پس از دههها افراط (آنچه پیت هگست، وزیر دفاع، آن را «آرمانگرایی تخیلی» نامید)، این دولت برنامه بزرگی دارد: «راهبرد امنیت ملی» نقشهای برای ساختن یک نظم بینالمللی غیرلیبرال است که در آن ایالات متحده میتواند به طور یکجانبه برتری خود را اعمال کند، با قدرتهای تجدیدنظرطلب مانند چین و روسیه معامله کند، و با صبر و حوصله از احزاب پوپولیست دستراستی در اروپا برای سرنگونی نهادهای میانهرو حمایت کند. میتوان آن را آرمانگرایی پادآرمانشهری نامید.
هیچ کجا این طرح بیش از بخش اروپا آشکار نیست. «راهبرد امنیت ملی» میگوید که اروپا در حال افول اقتصادی است و با خطر «محو شدن تمدنی» از طریق مهاجرت و مقرراتگذاری بیش از حد اتحادیه اروپا روبروست. این مشکلات، به گفته آن، «درگیری، سانسور آزادی بیان و سرکوب مخالفان سیاسی، کاهش نرخ زاد و ولد، و از دست دادن هویتهای ملی و اعتماد به نفس» را ایجاد کردهاند. دولت میخواهد «اروپا، اروپایی باقی بماند»، و بنابراین یکی از اولویتهای آن «پرورش مقاومت در برابر مسیر فعلی اروپا در میان ملتهای اروپایی» است.
گویی برای تأکید بر جدیت نیات دولت، روز شنبه، مارکو روبیو، وزیر امور خارجه، و معاونش، کریستوفر لاندو، مجموعهای از پستها را در X منتشر کردند که در آنها اتحادیه اروپا را به دلیل جریمههایش علیه شرکت رسانه اجتماعی ایلان ماسک مورد حمله قرار داده و گفتند که ایالات متحده نمیتواند شریک یا متحد نظامی اتحادیهای باشد که «سیاستهای خودکشی تمدنی» را دنبال میکند. روسهای نزدیک به کرملین از موضع آمریکا حمایت کرده و اعلام کردند که مسکو و واشنگتن در تمایل خود به نابودی اتحادیه اروپا همسو هستند، و دیمیتری پسکوف، سخنگوی پوتین گفت که تغییرات انجام شده در «راهبرد امنیت ملی» ترامپ «تا حد زیادی با دیدگاه ما سازگار است.»
بخش اروپا بیانسجامی طرح بزرگ را برجسته میکند. از یک سو، دولت به دنبال جهانی از دولتهای مستقل است و قول میدهد که کشورهای دیگر را همانگونه که هستند بپذیرد؛ از سوی دیگر، در مورد اروپا، از تغییر رژیم و نابودی اتحادیه اروپا حمایت میکند، نهادی که شهروندان اروپایی عمدتاً از آن حمایت میکنند. یک اتحادیه اروپای متفرق برای پکن آسان خواهد بود تا آن را تحت فشار قرار دهد و دستکاری کند، با پیامدهای لرزهخیزی برای ایالات متحده. در حال حاضر، کمیسیون اتحادیه اروپا تحت ریاست اورزولا فن در لاین در مورد چین با ایالات متحده همسو است، در حالی که قویترین متحدان سیاسی ترامپ در اروپا—به ویژه مجارستان، تحت رهبری ویکتور اوربان، و احزابی مانند «آلترناتیو برای آلمان»—بیشترین تمایل را به پکن دارند. در حال حاضر، ایالات متحده شریک خوب و قابل اعتمادی در اروپا در مورد چین دارد و به این موضوع نیاز دارد.
حتی در یک نظم بینالمللی غیرلیبرال، ایالات متحده به کمک اروپا در مسائلی نیاز خواهد داشت که در تضاد با منافع چین هستند، مانند کاهش وابستگی آمریکا به فلزات خاکی کمیاب که از چین تهیه یا فرآوری میشوند، ممانعت از تولید تراشههای نیمهرسانای پیشرفته توسط چین، و بازدارندگی تجاوز به تایوان. دولت اگر تصور کند که اروپای متفرق با دولتهای پوپولیست دستراستی متعدد چنین حمایتی را ارائه خواهد داد، خود را فریب میدهد. این نوع اروپا با چین معامله خواهد کرد و از هرگونه اقدامی که ممکن است پکن را تحریک کند، اجتناب خواهد کرد—برخی از کشورها به دلیل تمایل خود، و برخی دیگر به دلیل ضعف بیش از حد برای مقابله با چین به تنهایی.
مشکل «خط ماژینو» فقط این نبود که محل حمله آلمان را اشتباه پیشبینی کرد. مشکل این بود که فرانسه باور داشت که خود را در برابر تنها تهدید ممکن دفاع کرده است. «راهبرد امنیت ملی» دولت ترامپ توهمی مشابه ایجاد میکند که خطرات واقعی در نیمکره غربی یا از مقرراتگذاری و چندفرهنگیگرایی اروپا ناشی میشوند، در حالی که چین و روسیه شرکای بالقوه هستند. اما ایالات متحده نمیتواند تصمیم بگیرد که آیا پکن و مسکو تهدیدی برای ایالات متحده هستند یا خیر. آن کشورها خودشان این را تصمیم میگیرند. بحران بعدی منتظر واشنگتن نخواهد ماند تا رقابت استراتژیک را دوباره کشف کند. اگر آمریکا متحدان خود را رها کند، تهدیدات آشکار را نادیده بگیرد، و امنیت ملی را به عنوان امتدادی از یک مبارزه سیاسی داخلی تلقی کند، ممکن است ایالات متحده از خواب بیدار شود و ببیند که هیچ قلعهای برای پنهان شدن پشت آن ندارد.