چهارده سال پس از جنبش اشغال وال استریت، کارزار انتخاباتی زهران ممدانی روح ۹۹ درصد را بازتاب میداد: شهردار منتخب وعده داد که با افزایش مالیات شرکتها و افزایش ۵۰ درصدی مالیات بر درآمد شهری برای نیویورکیهایی که سالانه ۱ میلیون دلار درآمد دارند – تقریباً یک درصد ثروتمند – هزینهی اتوبوسهای رایگان و مراقبت جهانی از کودکان را تأمین کند. ممدانی در سخنرانی پیروزی خود علیه «طبقه میلیاردرها» اعتراض کرد و قول داد که ثروتمندترین نیویورکیها بهزودی باید «با همان قوانینی که بقیه ما بازی میکنیم، رفتار کنند.»
در واقع، یک درصد ثروتمند شهر نیویورک در حال حاضر مالیات را با بالاترین نرخهای نهایی در کشور میپردازند. آنها در واقع با قوانین بسیار متفاوتی بازی میکنند: ۴۱ درصد از درآمد مالیات بر درآمد ایالت نیویورک توسط یک درصد بالای درآمدی تولید میشود، سهمی که فقط در کالیفرنیا مشابه آن یافت میشود. بهطور غیرمعمولی، شهر نیویورک سپس مالیات بر درآمدی را علاوه بر نرخهای ایالتی اضافه میکند و ۴۰ درصد از آن درآمد نیز از همین یک درصد ثروتمند حاصل میشود.
ساختار مالیاتی کنونی نیویورک یک داستان موفقیت مترقی است که در آن ثروت خصوصی یکی از گستردهترین شبکههای ایمنی اجتماعی کشور را یارانهای میدهد. این شهر بر اساس یک توافق ساده استوار است: نیویورکیهای ثروتمند این مکان را آنقدر برای کار و زندگی جذاب مییابند که ترجیح میدهند مالیاتهای فوقالعاده بالا بپردازند تا اینکه در جای دیگری پول پسانداز کنند.
به نظر میرسد ممدانی گمان میکند این ترتیب از پیش تعیین شده است: میتوان پول بیشتری از ثروتمندان گرفت زیرا آنها هیچ کجا نمیروند. صرف نظر از این که آیا او واقعاً میتواند ساختار مالیاتی را تغییر دهد – او به حمایت آلبانی (پایتخت ایالت نیویورک) نیاز دارد – این یک فرض خطرناک است. برخی از نیویورکیها واقعاً آنقدر ثروتمندند که نرخهای مالیاتی بالاتر را متوجه نمیشوند، اما رده بالای درآمدی فقط از میلیاردرهای با منابع بینهایت تشکیل نشده است. این رده شامل افراد جاهطلب با درآمد بالا نیز میشود که میدانند در حال حاضر هزینه زیادی برای زندگی در نیویورک میپردازند و ممکن است با مالیات بیشتر به این نتیجه برسند که این محاسبات دیگر منطقی نیست. ممدانی کمتر درباره میزان وابستگی کنونی شهر به ثروتمندترین نیویورکیها صحبت میکند («از ثروتمندان مالیات بگیرید» شعار بهتری است تا «حتی بیشتر از ثروتمندان مالیات بگیرید»). اما این وابستگی شهر را آسیبپذیر میکند. یک پایه مالیاتی متکی به قشر بالا از آن چیزهایی است که تنها پس از از دست رفتن، نبودش احساس میشود.
نگرانیها در مورد مهاجرت افراد با ثروت بالا به راحتی قابل چشمپوشی است، زیرا توسط معدود افراد پر سر و صدایی به صورت کارتونی اغراق شدهاند. به عنوان مثال، بیل اکمن، مدیر صندوق پوشش ریسک همسو با ترامپ، تقریباً ۲ میلیون دلار برای جلوگیری از انتخاب ممدانی خرج کرد و هشدار داد که اگر «حدود ۱۰۰ نفر» از همردیفان او شهر را ترک کنند، نیویورک چه چیزهایی را از دست خواهد داد. با این حال، ساعاتی پس از انتخابات، اکمن به شهردار منتخب پیروزیاش را تبریک گفت و پیشنهاد کمک به دولت جدید را داد.
بسیاری از چپگرایان، عقبنشینی اکمن را گواهی بر آنچه همیشه میدانستند تعبیر کردند – اینکه میلیاردرهای نیویورک هیچ کجا نمیروند. برنامه تلویزیونی «دیلی شو» مجموعهای از کلیپها را نشان داد که در آن شخصیتهای رسانههای راستگرا هر ساله از سال ۲۰۰۹ همین پیشبینی را در مورد از دست دادن ثروت نیویورک مطرح میکردند؛ با این مفهوم که اگر آن زمان اتفاق نیفتاد، اکنون نیز اتفاق نخواهد افتاد.
از یک نظر، آنها حق دارند: تعداد نیویورکیهایی که سالانه حداقل ۱ میلیون دلار درآمد دارند (گروهی که به عنوان «میلیونرهای درآمدی» شناخته میشوند) از سال ۲۰۱۰ تقریباً دو برابر شده است. اما این رشد در مقایسه با سایر نقاط کشور کند است؛ در همان دوره، تعداد میلیونرهای درآمدی در سراسر ایالات متحده سه برابر شد که بیشترین افزایش در ایالتهایی از جمله تگزاس و فلوریدا که مالیات بر درآمد صفر دارند، رخ داد. بنابراین، رفاه عمومی کشور در حال پوشاندن مشکلی محلیتر است: آمریکاییها در مجموع ثروتمندتر میشوند، اما رشد نیویورک نسبت به سایر ایالتها کند میشود.
بر اساس گزارش کمیسیون بودجه شهروندان (Citizens Budget Commission)، یک اتاق فکر بیطرف، سهم شهر نیویورک از پردرآمدترین افراد کشور در ۱۵ سال گذشته ۳۵ درصد کاهش یافته است. در سال ۲۰۱۰، این شهر تقریباً به اندازه کل ایالت فلوریدا میلیونرهای درآمدی داشت؛ اکنون کمتر از نصف آن تعداد را داراست.
بخشی از توضیح این کندی نسبی این است که، هر آنچه مونتاژهای «دیلی شو» بخواهد به شما باوراند، افراد پردرآمد در واقع نیویورک را ترک کردهاند. برخی از این مهاجرتها – مانند پاول سینگر (Paul Singer) و کارل آیکان (Carl Icahn) که به فلوریدا نقل مکان کردند – خبرساز شدند، اما این روند در غیر این صورت نسبتاً آرام است. گلدمن ساکس (Goldman Sachs) تخمین میزند که ۱۰ درصد از خانوارهای شهر نیویورک که بیش از ۱۰ میلیون دلار درآمد دارند، بین سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۳ این شهر را ترک کردهاند.
به طور کلی، شهر به سادگی به نرخ گذشته ساکنان پردرآمد را جذب نمیکند – و این یک مشکل بزرگ برای توانایی آن در ارائه خدمات اجتماعی قوی به بقیه جمعیتش است. گزارش کمیسیون بودجه شهروندان تخمین میزند که اگر نیویورک صرفاً سهم سال ۲۰۱۰ خود را از میلیونرهای درآمدی کشور حفظ میکرد، درآمد سال ۲۰۲۲ آن ۱۳.۲ میلیارد دلار بیشتر از آنچه بود میشد – بدون افزایش حتی یک پنی مالیات. طبق برآوردهای خود ممدانی، این افزایش برای پرداخت پرهزینهترین پیشنهاد او، یعنی مراقبت جهانی از کودکان، بیش از دو برابر کافی بود. همچنین مبلغ ۴ میلیارد دلاری که او امیدوار است با افزایش مالیات بر میلیونرها جمعآوری کند را نیز تحتالشعاع قرار میدهد.
سیاست مالیاتی تنها یکی از متغیرهای متعددی است که میتواند بر مهاجرت و رشد اقتصادی تأثیر بگذارد.
اما روند کلی را نمیتوان انکار کرد: شهرهای آبی (دموکرات) با مالیات بالا، ساکنان خود را به شهرهای قرمز (جمهوریخواه) با مالیات پایین از دست دادهاند. افزایش مالیات از نوعی که ممدانی پیشنهاد میکند ممکن است به تضعیف مزیت رقابتی نیویورک ادامه دهد.
انریکو مورتی (Enrico Moretti)، اقتصاددان دانشگاه UC برکلی که مهاجرت اقتصادی را مطالعه میکند، به من گفت که وقتی ایالتها مالیاتها را افزایش میدهند، هم ثروت خصوصی و هم سرمایهگذاری شرکتی را به ایالتهای با مالیات پایینتر از دست میدهند. مورتی پیشبینی میکند که تحت برنامه ممدانی، نیویورکیهای پردرآمد بیشتری شهر را ترک خواهند کرد و تعداد کمتری از جاهای دیگر به آنجا نقل مکان میکنند، هرچند اثرات ممکن است نسبتاً ناچیز باشد. مطالعات نشان میدهند که تعداد افراد پردرآمد به ازای هر ۱ درصد افزایش مالیات، حدود ۲ درصد کاهش مییابد و این تأثیر معمولاً چهار یا پنج سال طول میکشد تا به اوج خود برسد.
با این حال، مورتی هشدار میدهد که بیشتر این دادهها از سیاستهای مالیاتی ایالتی به دست آمدهاند و مهاجرت از یک حوزه قضایی کوچکتر – یک شهر – احتمالاً بسیار برجستهتر خواهد بود. وقتی یک شهر مالیات بر پردرآمدترین افراد خود را افزایش میدهد، افراد متأثر نیاز ندارند که کاملاً از منطقه خارج شوند – آنها میتوانند به سادگی به حومه شهر نقل مکان کنند. مورتی گفت، راه واقعاً مؤثر برای مالیات گرفتن از میلیونرها و میلیاردرها، در سطح فدرال است، زیرا ترک ایالات متحده بسیار دشوارتر از ترک شهر نیویورک برای وستچستر (Westchester) یا حتی هیوستون (Houston) است.
پویایی شهر نیویورک نه تنها به دلار مالیات افراد ثروتمند، بلکه به سرمایهگذاری شرکتی نیز بستگی دارد. چانگ-تای هسیه (Chang-Tai Hsieh)، اقتصاددان دانشگاه شیکاگو، به من گفت که علیرغم هزینههای بالای املاک و مستغلات و مالیاتهای شرکتی (که ممدانی نیز قصد افزایش آنها را دارد)، سودآورترین شرکتهای کشور بهطور تاریخی نیویورک را برای تأسیس شعبه انتخاب کردهاند. او خاطرنشان کرد که آنها «در آلاباما، میسیسیپی یا اوکلاهاما نیستند.» آنها سرمایه انسانی را به نیویورک دنبال میکنند، جایی که بسیاری از جاهطلبترین کارمندان میخواهند زندگی کنند. هسیه گفت: «اگر آنها در جای دیگری مستقر بودند، نمیتوانستند افرادی را که برای رونق کسب و کارشان نیاز دارند، جذب کنند.»
این چرخه مثبت – که در آن کارگران ماهر برای مشاغل خوب به نیویورک میآیند و شرکتها مشاغل خوب را در نیویورک مستقر میکنند تا کارگران ماهر را جذب کنند – تضمین شده نیست. در حال حاضر، شواهد نشان میدهد که این روند در حال کند شدن است. نیویورک برای حفظ جمعیت کارگران ماهر خود، به ویژه از زمان انقلاب دورکاری ناشی از همهگیری، با مشکل مواجه بوده است. و شرکتها شروع به واکنش نشان دادهاند. در پنج سال گذشته، تنها ۸ درصد از مشاغل جدید در بخش مالی در نیویورک ایجاد شده است. در سال ۱۹۹۰، ۱۱.۷ درصد از نیویورکیها در بخش مالی یا بیمه کار میکردند؛ اکنون تنها ۷.۷ درصد این کار را انجام میدهند، در حالی که تعداد بیشتری در صنایع خدماتی با دستمزد پایین کار میکنند. جی.پی. مورگان چیس (JP Morgan Chase) اخیراً یک دفتر جدید و پر زرق و برق در میدتاون منهتن ساخته است، اما اکنون کارمندان بیشتری در تگزاس نسبت به نیویورک دارد.
نیویورک هنوز امتیازات زیادی دارد. هسیه گفت که بسیاری از افراد پردرآمد آن را «بهترین شهر جهان برای زندگی» میدانند. او هشدار داد که در این زمینه کمتر نرخ مالیات اهمیت دارد و بیشتر «اینکه مالیاتهای بالاتر صرف چه چیزی میشوند و مهمتر از آن، چقدر مؤثر هزینه میشوند.» هسیه گفت که اگر ممدانی از دلار مالیاتی مردم برای تبدیل شهر به مکانی بهتر استفاده کند، فراخوان ایالتهای با مالیات پایین ممکن است بیپاسخ بماند. اما اگر توقف افزایش اجارهبها، هزینههای مسکن را برای واحدهای غیرتثبیتشده افزایش دهد و خیابانها ناامنتر شوند، نیویورکیهای طبقه متوسط به بالا ممکن است ترک کنند و میلیاردرها و کارفرمایان شرکتی نیز به دنبال آنها خواهند رفت. هسیه گفت این داستان نیویورک در دهههای ۱۹۶۰ و ۷۰ بود: «مالیاتها همچنان افزایش مییافتند، خدمات رو به زوال بود و ثروتمندان و کسبوکارها در حال ترک بودند.»
آن زمان، مانند اکنون، وابستگی نیویورک به صنعت مالی، شهر را نسبت به نوسانات بازارها حساس میکرد. بازار سهام در سال ۱۹۷۳ سقوط کرد و شهر دیگر نتوانست برنامههای اجتماعی بلندپروازانهای را که تأمین مالی کرده بود، پرداخت کند. تا سال ۱۹۷۵، نیویورک ورشکسته شد. امروز، پایه مالیاتی نیویورک حتی بیشتر از دهه ۱۹۷۰ بر قشر بالا متکی است و یک بحران مالی میتواند ویرانکنندهتر باشد. ثروتمندترین آمریکاییها بیشتر پول خود را نه از حقوق بلکه از سود سرمایه و درآمد سرمایهگذاری به دست میآورند؛ هرچه شهر بیشتر به این سودها وابسته باشد، درآمد آن بیثباتتر میشود.
کارزار ممدانی از نارضایتی مشروع و گستردهای نسبت به هزینههای زندگی و مسکن بهره برد، اما این مشکلات پیچیدهتر از این است که صرفاً چند میلیاردر حریص سهم خود را نمیپردازند. ثروتمندان برای بدنامی در کمپینها خوب هستند، اما شهر بدون آنها نمیتواند رشد کند. توافق اقتصادی نیویورک بنایی بر کارایی مالیات تصاعدی است، اما چیز شکنندهای است.
هسیه گفت: «به نیویورک نگاه میکنید و میبینید که مکانی پر جنب و جوش است، بنابراین این دور از ذهن به نظر میرسد.» «اما هیچ چیز تضمین شده نیست.»