یکشنبه شب، خانوادهام در حالی که فیلم "National Lampoon’s Christmas Vacation" در پسزمینه پخش میشد، درخت کریسمس را تزئین کردند. اوایل همان روز، دختر بزرگترم بخش تورات خود را تمرین میکرد و دختر کوچکترم مشغول کار روی یک اسلایدشو مدرسهای درباره شمعدانی حنوکا بود که هر سال از آن استفاده میکنیم؛ این شمعدانی یکی از معدود چیزهایی بود که مادربزرگ مادربزرگم هنگام فرار از وین در اواخر دهه ۱۹۳۰ با خود آورده بود.
در حالی که فیلم به اوج پوچ خود میرسید، به اتاق نشیمنم نگاه کردم، با درخت پرنور، شمعدانی حنوکا و گربه کریسمس رقصنده (توضیحش طولانی است)، متوجه شدم که من و همسرم سرانجام توانستهایم خانه بیندینیمان را به شکلی یکپارچه کنیم که برای همه ما رضایتبخش باشد.
برای سالها نگران بودم که چگونه سنتهای مذهبی خود را به فرزندانمان منتقل کنیم. نمیخواستم به نفع یهودیت کفه ترازو را سنگین کنم؛ خانواده من از قبل برتری داشتند، چون والدینم در نیویورک سیتی زندگی میکنند و خانواده همسرم نه، و من در دوران بزرگسالی نسبت به همسرم بیشتر پایبند به مناسک مذهبی بودم.
در عین حال، ما در کشوری با اکثریت مسیحی زندگی میکنیم و میدانستم که فرزندانم بدون دخالت ما، طرح کلی آیینهای مسیحی را درک خواهند کرد. میخواستم آنها بدانند که یهودی بودن به چه معناست، اما میخواستم این را به گونهای به آنها بیاموزم که احساس سرکوبکننده یا رد ایمان همسرم نباشد.
وقتی بچههایمان کوچکتر بودند، بیشتر برای ایجاد تعادل بین ایمانها و ارزشهایمان مشکل داشتیم — دانش مذهبی آنها تکهتکه بود و گاهی اوقات فاقد بستر مهمی بود. هر آیین خانوادگی برای کودکان پیشدبستانی آموزنده است، و درک یک کودک از چیزی به پیچیدگی ایمان سالها طول میکشد تا شکوفا شود. به عنوان مثال، وقتی دختر بزرگترم حدود ۶ ساله بود، از من پرسید آیا راهبههای فیلم "The Sound of Music" یهودی بودند، چون آنها علیه نازیها فعالیت میکردند.
برای یهودیان، یک لایه دیگر هم وجود دارد: آیا ما یک دین هستیم، یک فرهنگ، یک قومیت، یک تمدن، یا همه اینها با هم؟ (یک سوال بلاغی که قطعاً این خبرنامه به آن پاسخ نخواهد داد.)
اما با بالغتر شدن فرزندانمان و مشارکت فعالتر آنها در مناسک مذهبی خانواده، ترکیب ایمانها آسانتر شده است، چیزی که انتظارش را نداشتم. دختر بزرگترم در ۱۰ سالگی تصمیم گرفت به مدرسه عبری برود و بخشی از یک جامعه یهودی شده که از خانوادههای بیندینی استقبال میکند. خواهرش نیز مشتاق است که راه او را ادامه دهد.
همانطور که دختر بزرگم برای بتمیتزوا (جشن تکلیف دینی) خود در ژانویه مطالعه میکند، ما با هم بخشهایی از سفر خروج را میخوانیم. این نوع فعالیتها ستون فقرات سنت یهودی-مسیحی است و این تمرینی نیست که میتوانستیم در سنین پایینتر او با عمق واقعی با هم به اشتراک بگذاریم.
گذاشتن گربه کریسمس رقصنده روی طاقچه شومینه در دسامبر با یک تفکر جدی درباره ابراهیم، اسحاق و یعقوب یکسان نیست، اما داشتن آیینهای تعطیلاتی بامزه که سال به سال به آنها بازمیگردیم و در طول مسیر موارد جدیدی به آنها اضافه میکنیم، چیزی است که همه ما مشتاقانه منتظرش هستیم. و این ترکیب از مناسک مذهبی واقعی، همراه با اشیاء گرانبها و شوخیهای خصوصی، برای ما حالتی جادویی دارد. تحقیقات نشان میدهد که حتی برای تعطیلات غیرمذهبی، آیینهای خانوادگی لذت و احساس نزدیکی را افزایش میدهند.
وقتی در خبرنامه قبلی از خوانندگان درباره آیینهای تعطیلاتشان پرسیدم، از شنیدن همه راههای عجیب، گرم و فوقالعادهای که جشن میگرفتند، لذت بردم. بسیاری از شما یک فیلم خاص را دوباره تماشا میکنید ("Love, Actually"، "The Holiday" و "The Muppet Christmas Carol" ذکر شدند). از پیام کانر چووو از اوپلیکا، آلاباما، که به من گفت: "سنت نسبتاً غیرعادی ما این است که وقتی درخت را تزئین میکنیم، فیلم 'Silence of the Lambs' را هم تماشا میکنیم"، با صدای بلند خندیدم. او گزارش میدهد که نمیداند چگونه این سنت شروع شده است اما با این حال از آن لذت میبرد.
والری هاجسکیس از کنکورد، کالیفرنیا، یک سنت شب کریسمس دارد که شامل کلیسا و فوندو میشود. "حضور در کلیسا 'هدیهای' است که فرزندانم به من میدهند که تقریباً هیچ هزینهای برایشان ندارد — آنها آزادند که با نیروی خود به موقع برای خواندن سرودها به آنجا برسند و پس از پایان مراسم آزادند که آنجا را ترک کنند. و سپس همه به خانه من میرویم برای شام دیروقت که احتمالاً آرامترین، غیررسمیترین و کماسترسترین گردهمایی سال است که من انجام میدهم." او میگوید که خاطرات چهار فرزندش را که با نور شمع در کلیسا و سر میز شام روشن شدهاند، تمام سال گرامی میدارد.
بسیاری از خوانندگان سنتهای تعطیلاتی داشتند که شامل تأمل درباره سال گذشته میشد. راین سالو از گلدستون، اورگن، نوشت: "هر سال، مادرم یک آویز انتخاب میکند که نمادی از چیزی است که هر یک از اعضای خانواده ما در طول سال از آن هیجانزده بودند، و آن را در روز شکرگزاری به ما هدیه میدهد. به عنوان مثال، وقتی پسرم ۲ ساله بود، واقعاً به حبابها علاقه داشت، بنابراین اکنون یک آویز بطری حباب روی درختمان داریم." سالو میگوید که او دوست دارد که مادرش با دقت به هر یک از اعضای خانواده توجه میکند: "او راهی برای داشتن یک قطعه ملموس از گذشتههایمان به ما میدهد."
امیدوارم با بزرگتر شدن دخترانمان، سنتهای تعطیلاتی ما نیز به تکامل خود ادامه دهند. آنها به ما آموختهاند که میتوانیم تکههایی از آیینها را که طنینانداز هستند حفظ کنیم و عناصر جدیدی به آنها اضافه کنیم. همانطور که دخترانمان ارتباطات مذهبی خود را ایجاد میکنند، امیدواریم بیاموزند که برای کامل به نظر رسیدن خانوادهمان، نیازی نیست هیچ بخشی از خود را رها کنند.
ای کاش وقتی برای اولین بار والدین شدیم، اینقدر نگران این نبودم که چگونه باورهایمان را منسجم کنیم. ای کاش به این ایده ایمان داشتم که با هم راهش را پیدا خواهیم کرد.
نکات پایانی
فیلم "It’s Never Over, Jeff Buckley" را تماشا کردم؛ مستندی درباره موسیقیدان فقید جف باکلی که در سال ۱۹۹۷ غرق شد. این فیلم که اکنون در HBO Max قابل پخش است و نامزد اسکار امسال محسوب میشود، به بررسی استعداد فوقالعاده و فرایند خلاقیت باکلی میپردازد و شامل مصاحبههای واقعاً دلخراشی با مادرش است. من قبل از تماشای آن اطلاعات زیادی درباره او یا موسیقیاش نداشتم، هرچند آهنگ "Last Goodbye" او در اوایل دهه ۲۰۰۰ یکی از پایههای میکسهایی بود که میساختم. حتی اگر طرفدار پر و پا قرص او نیستید، ارزش تماشا کردن را دارد.
در مورد هر چیزی از طریق اینجا برایم پیام بگذارید.