هنگام تماشای کییر استارمر، امانوئل ماکرون و فردریش مرتس در لندن در یک مأموریت بشردوستانه دیگر برای حمایت از اوکراین در برابر حمله گازانبری مسکو و واشنگتن، تماشای زبان بدن آنها برای یافتن پاسخ سؤال زیر جالب بود: از میان نخستوزیر بریتانیا، رئیسجمهور فرانسه و صدراعظم آلمان، کدامیک در معرض جدیترین خطر قرار دارد؟ یا به عبارت دیگر: وضعیت کشور کدامیک بدتر است؟
بسیاری از آلمانها شکی ندارند—مرتس هفت ماه است که بر سر کار آمده، اما "حباب برلین" مدتها پیش او را از گردونه رقابت خارج کرد. در واقع، تقریباً هیچکس که من با او صحبت میکنم تا به حال حرف خوبی درباره او نزده و از اینکه تحقیر آنها به خوداثباتکننده تبدیل شده، خوشحالند. این مرد، در نهایت، حتی در ابتدا نتوانست تأیید پارلمان را که قبلاً قطعی به نظر میرسید، به دست آورد.
پرونده علیه مرتس طولانی، رو به رشد و اغلب متناقض است. او هم متهم به راستگرایی (دوری از اجماع میانه که زیربنای دموکراسی آلمان پس از جنگ بوده) و هم متهم به بیتصمیمی است. به او حمله میشود که هم ستیزهجو است و هم بیش از حد آماده سازش. او هم بیش از حد زیرک و هم مستعد صحبتهای بدون فکر دیده میشود. آیا همه اینها میتوانند همزمان درست باشند؟
بیش از همه، آلمانها تقریباً از صحبت کردن در مورد مشکلات کشورشان لذت میبرند. اصطلاحی که آلمانیهای غربی علیه آلمانیهای شرقی به کار میبردند، جامرر (jammerer) بود که تقریباً به معنای "نقزننده" است.
اکنون، این یک ورزش ملی در سراسر مناطق، نسلها و گروههای اجتماعی است، همانطور که مرتس خودش در یک برنامه تلویزیونی یک ساعته که در آن به سؤالات تماشاگران پاسخ داد، دید. این برنامه سرگرمی پرحرارتی را فراهم کرد. دو مجری کسانی را که برای پرسیدن سؤال انتخاب شده بودند، تشویق کردند که خودداری نکنند – و آنها هم خودداری نکردند.
آنها او را با شکایتهایی درباره خدمات بهداشتی، حقوق بازنشستگی، مشکلات بخش مهماننوازی، عدم تمایل جوانان به ثبتنام در ارتش و مهاجرت بمباران کردند. یک زن روحانی گفت که جسارت است که او حزبی به نام اتحادیه دموکرات مسیحی (CDU) را رهبری میکند، زیرا هیچ چیز مسیحی در سیاستهای او وجود ندارد.
مرتس با دقت توسط مشاورانش آموزش دیده بود. او طبق معمول خشک و رسمی به نظر میرسید، اما از کوره درنرفت. او مراقب بود که سخنرانی نکند. او بابت یکی از بحثبرانگیزترین اظهارات اخیرش (و چندین مورد دیگر) که از کلمه اشتابیلد (Stadtbild) برای شکایت از برخی مراکز شهری آلمان که به مناطق ممنوعه تبدیل شده بودند، نیمهعذرخواهی کرد. این اصطلاح اغلب با لفاظیهای بیگانهستیزانه مرتبط است.
در طول این برنامه ویژه، مرتس اعتراف کرد که ممکن بود خود را به گونهای دیگر بیان کند، زیرا او تلاش کرد تا بین مهاجرتی که کشور به آن نیاز دارد – افراد سختکوش که مشاغل مهمی در بخش بهداشت و سایر نقاط انجام میدهند – و افرادی که مرتکب جرم و رفتارهای ضداجتماعی میشوند، تمایز قائل شود.
او در مورد مسائل دیگر مستقیمتر بود. او اصرار داشت که آلمان چارهای جز صرف هزینه زیاد برای دفاع برای جلوگیری از تهدیدات آینده روسیه یا جاهای دیگر ندارد. همچنین چارهای جز اصلاح بخشهای بزرگی از اقتصاد خود ندارد.
او به طور ضمنی صدراعظمهای پیشین – به ویژه آنگلا مرکل – را به دلیل شانه خالی کردن از تصمیمات دشوار سرزنش کرد. او به طرز چشمگیری از شرکای ائتلافی خود، حزب سوسیال دموکرات (SPD)، تمجید کرد، حتی با اینکه آنها کسانی هستند که او را مجبور کردهاند برنامه دولت فعلیاش را تعدیل کند.
مرتس هنگام صحبت درباره روسیه و تغییر سریع در توان نظامی، تعداد سربازان و طرز تفکری که آلمان باید در پیش گیرد تا با سرمایههایی که از ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه و دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، میآید، مقابله کند، بیشترین شور و اشتیاق را داشت.
این هنوز برای جمعیتی که آموزش دیدهاند هر نوع قدرت نظامی آلمان را ملیگرایی ناخوشایند بدانند، زمین دشواری است. با این حال، به نظر میرسد که برای مرتس، این زمین آسانتر از دستور کار داخلی است، و این چیزی است که او با استارمر و ماکرون مشترک دارد.
و اینجاست که مقایسه بین این سه نفر آموزنده است. آنها اقتصادهای متزلزل و رأیدهندگان ناراضی دارند. برخلاف استارمر، که در سال ۲۰۲۴ اکثریت قاطع پارلمانی داشت، و ماکرون، که تا زمانی که اعتبار خود را از دست داد، حسن نیت و قدرت قابل توجهی داشت، مرتس از ابتدا هیچ اعتبار سیاسی در بانک نداشت.
پس از یک دوران طولانی در سیاست، که بخش عمده آن تحتالشعاع رقابتش با مرکل بود، او رد پایی از دشمنان را در هر دو سوی طیف سیاسی بر جای گذاشته است. این امر با ورود او به دنیای تجارت تشدید شد، جایی که او با نمایندگی یک شرکت سرمایهگذاری آمریکایی ثروتمند شد. در برخی محافل برلینی، این موضوع نابخشودنی است و تصور مرتس به عنوان فردی ازخودراضی و متکبر را تقویت میکند.
مرتس پس از به دست گرفتن قدرت، کاری را انجام داد که مقامات جدید میکنند و قول تغییرات ملموس را داد. مشکل سیستم قانون اساسی آلمان این است که به دلیل دلایل تاریخی واضح، اجازه اعمال قدرت توسط یک حزب واحد را نمیدهد. محاسبات به گونهای بود که او چارهای جز جستجوی ائتلاف با حزب سوسیال دموکرات (SPD) نداشت.
معتبرترین انتقاد از دوره تصدی مرتس تا کنون این است که او به حزب سوسیال دموکرات (SPD)، یک حزب درجه دو که در انتخابات فوریه آلمان حتی بیشتر از اتحادیه دموکرات مسیحی (CDU) آسیب دید، اجازه داد تا حرف اول و آخر را بزند. حزب سوسیال دموکرات بر ادامه تسویه حساب بازنشستگی که به افراد مسن و در حال پیر شدن پاداش میدهد، اصرار ورزید – که خشم بسیاری از جمله شاخه جوانان اتحادیه دموکرات مسیحی را برانگیخت، که میخواستند بار را از دوش جوانان کم کنند. همچنین در راه بازگرداندن نوعی از خدمت سربازی اجباری ایستادگی کرد.
مرتس تا حدی موافقت کرد، اصلاحات تعدیلشدهای را به تصویب رساند و متعهد شد که بعداً به یک دستور کار رادیکالتر بازگردد. اگر او نمیتوانست قانون بازنشستگی را به تصویب برساند، دولت به احتمال زیاد سقوط میکرد. اگر فرو میریخت، احتمالاً حزب سوسیال دموکرات (SPD) با رأیدهندگان به شدت مجازات میشد.
این یک بازی است که چه کسی اول تسلیم میشود – اما، در فضای کنونی، با حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان (AfD) مورد حمایت ترامپ که در کمین است، این دیگر یک بازی نیست. حتی اگر دولت فعلی باقی بماند، تمام نگاهها به مجموعهای از انتخابات منطقهای در سال ۲۰۲۶ است، به ویژه در ایالت شرقی زاکسن-آنهالت، جایی که نظرسنجیها حزب آلترناتیو برای آلمان (AfD) را در یک ۴۰ درصد تاریخی قرار میدهند و در آستانه کسب قدرت اجرایی برای اولین بار است.
آیا این مبالغهآمیز است که بگوییم این آخرین شانس دموکراسی لیبرال آلمان است؟ همین سؤال را میتوان از فرانسه، بریتانیا و بسیاری کشورهای دیگر نیز پرسید.
در طول برنامه تلویزیونی ویژه، مرتس خط مشیای را اتخاذ کرد که مشاورانش گفتهاند معیار ارزیابی دولت خواهد بود. او گفت که رأیدهندگان اگر احزاب اصلی نتوانند استانداردهای زندگی آنها را بهبود بخشند، به جایگزینهای افراطی روی خواهند آورد. وظیفه او – و او حزب سوسیال دموکرات (SPD) را نیز شامل شد – این بود که با اجرای اصلاحات، آنها را به جریان اصلی بازگرداند.
«پاییز اصلاحات» که بسیار مورد تمجید قرار گرفت، به آرامی شروع شده است. آلمان پذیرای آن نوع تغییرات رادیکال در سیستم رفاهی نیست که توسط صدراعظم سابق، گرهارد شرودر، در آغاز هزاره تحت عنوان «برنامه ۲۰۰۱۰» (Agenda 2010) معرفی شد. این کشور هم شکاکتر است و هم بیصبرتر. رشد اقتصادی سالهاست که ضعیف بوده؛ بیشتر صنایع آلمان در خطر از دست دادن رقابتپذیری در بازار بینالمللی هستند. دیجیتالی شدن در حال وقوع است، اما به کندی.
اما نگاهی خوشبینانهتر نیز به معضل مرتس وجود دارد. آلمان پول زیادی برای خرج کردن دارد؛ این کشور نیم تریلیون یورو را تنها برای سرمایهگذاریهای زیربنایی کنار گذاشته است. حتی پس از آن، نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی آن بسیار کمتر از فرانسه یا بریتانیا خواهد بود. آلمان در حال بازسازی ارتش، دیجیتالی کردن، و ترمیم جادهها، پلها و سقفهای فرسوده مدارس خود است. این اتفاق به کندی رخ میدهد، اما در حال وقوع است.
پس از دو دهه ریاضت و رکود، عطشی برای حرکت و وجود پول هست. آیا این پول هوشمندانه خرج خواهد شد؟ و آیا تأثیرات آن به اندازه کافی زود دیده خواهد شد تا رأیدهندگان عصبانی را متقاعد کند که به جریان اصلی بازگردند؟ مرتس هرگز مورد علاقه همگان نخواهد بود. اما اگر او بتواند احترام و صبر کافی را جلب کند، او و دولتش میتوانند از این دوره نیز عبور کنند.