مأموریت نیازمند نهایت محرمانگی بود.
تیمی از کوهنوردان آمریکایی، که توسط سیآیای به دلیل مهارتهای کوهنوردیشان — و تمایلشان به سکوت — با دقت انتخاب شده بودند، در حال مبارزه برای بالا رفتن از یکی از بلندترین کوههای هیمالیا بودند.
گام به گام، آنها از خطالراس تیزِ مانند تیغ بالا میرفتند، باد به صورتشان میکوبید، و کرامپونهایشان به طرز خطرناکی به یخ چسبیده بود. یک قدم اشتباه، یک لغزش بیدقت، به معنای سقوطی ۲۰۰۰ فوتی، مستقیم به پایین بود.
درست زیر قله، آمریکاییها و رفقای هندیشان همه چیز را آماده کردند: آنتن، کابلها و مهمتر از همه، SNAP-19C، یک ژنراتور قابل حمل که در یک آزمایشگاه فوقسری طراحی شده و با سوخت رادیواکتیو کار میکرد، مشابه ژنراتورهایی که برای اکتشاف در اعماق دریا و فضا استفاده میشوند.
برنامه جاسوسی از چین بود که تازه یک بمب اتمی را منفجر کرده بود. سیآیای با حیرت، کوهنوردان را اعزام کرد تا تمام این تجهیزات — از جمله دستگاه هستهای ۵۰ پوندی و به اندازه یک توپ ساحلی — را بر روی سقف جهان نصب کنند تا مکالمات مرکز کنترل چین را شنود کنند.
اما درست زمانی که کوهنوردان آماده حرکت به سمت قله بودند، هوا به شدت خراب شد. باد زوزه میکشید، ابرها پایین آمدند، کولاکی عظیم شروع شد و قله سهمگین کوه، به نام ناندا دوی، ناگهان در سفیدی مطلق ناپدید شد.
کاپیتان ام.اس. کوهلی (M.S. Kohli)، عالیرتبهترین هندی در این مأموریت، از کمپ پیشرفته خود در پایین، با وحشت تماشا میکرد.
او به یاد آورد که فریاد میزد: "کمپ چهار، اینجا پایگاه پیشرفته است. صدای من را میشنوید؟" و این را از طریق بیسیم میگفت.
پاسخی نیامد.
"کمپ چهار، آنجا هستید؟"
بالاخره، رادیو با صدایی ضعیف، نجواکنان از میان هجوم پارازیتها، به کار افتاد.
"بله... اینجا... کمپ... چهار است."
کاپیتان کوهلی به یاد آورد که به آنها دستور داد: "سریع برگردید. حتی یک دقیقه را هم هدر ندهید."
"چشم، قربان."
سپس کاپیتان کوهلی تصمیمی سرنوشتساز گرفت. او گفت که برای نجات جان کوهنوردان به آن نیاز داشت.
"تجهیزات را ایمن کنید. آن را پایین نیاورید."
"چشم، قربان."
کوهنوردان پس از پنهان کردن تجهیزات سیآیای بر روی یک برآمدگی یخی، به سرعت از کوه پایین آمدند و یک دستگاه هستهای را رها کردند که تقریباً یک سوم کل پلوتونیوم استفاده شده در بمب ناکازاکی را در خود داشت.
از آن زمان دیگر دیده نشده است.
و آن در سال ۱۹۶۵ بود.
مدفون در زیر سنگ و یخ هیمالیا، در یکی از دورافتادهترین نقاط زمین، فصلی هیجانانگیز از جنگ سرد نهفته است که هنوز به پایان نرسیده است.
چه اتفاقی برای دستگاه هستهای آمریکایی افتاد که حاوی پلوتونیوم-۲۳۹ (Pu-239)، ایزوتوپی که در بمب اتمی ناکازاکی استفاده شد، و مقادیر حتی بیشتری از پلوتونیوم-۲۳۸ (Pu-238)، یک سوخت بسیار رادیواکتیو، بود؟
هیچکس نمیداند.
پس از گم کردن آن در بالای کوه، ۶۰ سال پیش، دولت آمریکا هنوز از اعتراف به وقوع چنین اتفاقی خودداری میکند.
کل مأموریت از همان ابتدا در لفافهای از فریب پیچیده شده بود. گنجینهای از اسناد که به تازگی در یک گاراژ در مونتانا کشف شد، نشان میدهد که چگونه یک عکاس مشهور نشنال جئوگرافیک یک داستان پوششی مفصل برای این عملیات مخفی ایجاد کرد — و چگونه برنامهها به طور کامل در کوه به هم ریختند.
مصاحبههای گسترده با افرادی که مأموریت را انجام دادند و اسناد یک زمانی محرمانه که در آرشیوهای دولت آمریکا و هند نگهداری میشدند، ابعاد این فاجعه و تلاشهای مقامات آمریکایی در بالاترین سطوح، از جمله رئیسجمهور جیمی کارتر، برای سرپوش گذاشتن بر آن سالها بعد را آشکار میکند.
این اسناد نگرانی فزاینده در واشنگتن و دهلی نو را نشان میدهند. در آن زمان، درست مانند امروز، روابط ایالات متحده و هند دشوار بود. هر دو نگران قابلیتهای هستهای رو به رشد چین بودند. هر دو مراقب طرحهای اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان بودند. هر دو باید یک صفحه شطرنج جنگ سرد متزلزل را مدیریت میکردند. و درست مانند امروز، این دو کشور، به عنوان دو بزرگترین دموکراسی جهان، دلایلی برای همکاری داشتند اما به یکدیگر اعتماد نمیکردند.
دستگاه هستهای گمشده و خطراتی که ایجاد میکرد، به راحتی میتوانست منجر به فروپاشی روابط آنها شود. اما اسناد نشان میدهد که آقای کارتر و مورارجی دسای (Morarji Desai)، نخستوزیر وقت هند، بر سوءظنهای متقابل خود غلبه کرده و مخفیانه با یکدیگر همکاری کردند، به امید اینکه مشکل از بین برود.
اما چنین نشد.
اولین موج رسوایی در دهه ۱۹۷۰ آغاز شد، و حتی اکنون، دههها بعد، مردم در هند خواستار پاسخ هستند. روستاییان در سکونتگاههای دورافتاده در ارتفاعات هیمالیا، محیطبانان و سیاستمداران نگرانند که دستگاه هستهای به درون یک رودخانه یخی بلغزد و مواد رادیواکتیو را به سرچشمههای گنگ، مقدسترین رودخانه هند و شریان حیاتی صدها میلیون نفر، بریزد.
میزان خطرناک بودن این امر نامشخص است. آنقدر آب در این درههای کوهستانی جریان دارد که حجم بالای آن میتواند هر گونه آلودگی را رقیق کند.
اما پلوتونیوم به شدت سمی است و پتانسیل ایجاد سرطان در کبد، ریهها و استخوانها را دارد. با ذوب شدن یخچالهای طبیعی، این ژنراتور میتواند از یخهای هیمالیا خارج شده و هر کسی را که به آن بر بخورد، بیمار کند، به خصوص اگر آسیب دیده باشد.
دانشمندان میگویند ژنراتور به خودی خود منفجر نخواهد شد — برای مثال، برخلاف یک سلاح هستهای، ماشهای ندارد. اما آنها نگران سناریویی شوم هستند که در آن هسته پلوتونیوم پیدا شده و برای ساخت یک بمب کثیف (dirty bomb) استفاده شود.
همین تابستان گذشته، یک قانونگذار برجسته هندی دوباره موضوع دستگاه گمشده را مطرح کرد و در رسانههای اجتماعی هشدار داد که این دستگاه به طور بالقوه خطرناک است و بعداً در مصاحبهای گفت: "چرا مردم هند باید تاوان آن را بپردازند؟"
مردانی که دستگاه را به کوه حمل کرده و دههها پیش سوگند سکوت یاد کرده بودند، از آن زمان با ترسی آزاردهنده زندگی کردهاند. بسیاری از آنها در اواخر عمر خود بودند که نیویورک تایمز آنها را پیدا کرد و با آنها مصاحبه نمود. برخی، از جمله کاپیتان کوهلی، اخیراً درگذشتهاند.
جیم مککارتی (Jim McCarthy)، آخرین بازمانده کوهنورد آمریکایی در این مأموریت، گفت: "هرگز آن لحظهای را که کوهلی آن را آن بالا رها کرد، فراموش نخواهم کرد. یک لحظه حس کردم که آن را از دست خواهیم داد."
او به یاد آورد: "به او گفتم، 'اشتباه بزرگی میکنی.' 'این خیلی بد تمام میشود. باید آن ژنراتور را پایین بیاوری.'"
شش دهه بعد، در سن ۹۲ سالگی، آقای مککارتی به سختی میتوانست احساسات خود را هنگام بازگویی آنچه اتفاق افتاده بود، کنترل کند.
او از اتاق نشیمن خود در ریدجوی، کلرادو، فریاد زد: "نمیتوانی پلوتونیوم را در کنار یک یخچال که به گنگ میریزد، رها کنی! میدانی چند نفر به گنگ وابسته هستند؟"
«عقلت را از دست دادهای؟»
پیش از اوج گرفتن فناوری خورشیدی، ناسا این نوع ژنراتورها را برای کارکردن ماشینهای بدون مراقبت در شرایط سخت فضا مناسب میدانست.
آنها با تبدیل گرما از مواد رادیواکتیو به الکتریسیته کار میکنند، و ناسا اعتبار آنها را به دلیل امکانپذیر ساختن "برخی از چالشبرانگیزترین و هیجانانگیزترین مأموریتهای فضایی در تاریخ" میداند.
وویجر ۱ (Voyager I)، کاوشگر بین ستارهای که بیش از ۴۵ سال پیش پرتاب شد و هنوز در کیهان سرگردان است، در حدود ۱۵ میلیارد مایلی زمین، به لطف همین ژنراتورها به ارتباط با زمین ادامه میدهد. این ژنراتورها در دهه ۱۹۵۰ برای اولین نسل ماهوارهها توسعه یافتند.
اما در اواسط دهه ۱۹۶۰، آنها وارد عرصه جدیدی شدند: جاسوسی.
در اکتبر ۱۹۶۴، چین اولین بمب اتمی خود را منفجر کرد. این یک انفجار ۲۲ کیلوتنی (بزرگتر از بمب ناکازاکی) در منطقه سینکیانگ (Xinjiang)، بسیار فراتر از هیمالیا بود.
رئیسجمهور لیندون بی. جانسون (Lyndon B. Johnson) آنقدر بر جلوگیری از تبدیل شدن چین به قدرت هستهای تمرکز کرده بود که برخی از مشاورانش حملات پنهانی را در نظر گرفته بودند. اما اکنون، چین او را پیش انداخته بود.
پیگیری تکامل هستهای چین به خصوص دشوار بود زیرا نه ایالات متحده و نه هند اطلاعات انسانی زیادی در داخل این کشور نداشتند.
به همین دلیل، به گفته چندین نفر درگیر، یک نقشه عجیب و غریب در خلال یک مهمانی کوکتل شروع به شکلگیری کرد.
ژنرال کورتیس لمی (Curtis LeMay) رئیس نیروی هوایی ایالات متحده، یک تندرو جنگ سرد و یکی از معماران استراتژی سلاحهای هستهای آمریکا بود که مدتها به دلیل تهدیدش برای بمباران ویتنام شمالی "تا بازگشت به عصر حجر" به یاد آورده میشود.
او همچنین یکی از اعضای هیئت امنای انجمن نشنال جئوگرافیک بود. در مهمانی، او با بری بیشاپ (Barry Bishop)، عکاس این مجله و یک کوهنورد ستوده شده که قله اورست را فتح کرده بود، مشروب مینوشید.
در حین نوشیدن کوکتل، آقای بیشاپ ژنرال لمی را با داستانهایی از مناظر رویایی بالای اورست و توانایی دیدن صدها مایل از هیمالیا به عمق تبت و چین داخلی سرگرم کرد.
ظاهراً این گفتگو ژنرال را به فکر واداشت.
به گفته گفتگوهایی که آقای بیشاپ با کاپیتان کوهلی و آقای مککارتی به اشتراک گذاشته بود (آقای بیشاپ و ژنرال لمی در دهه ۱۹۹۰ درگذشتند)، اندکی پس از مهمانی، سیآیای آقای بیشاپ را احضار کرد.
سیآیای یک طرح جسورانه را ارائه داد. گروهی از کوهنوردان آمریکایی که برای آژانس کار میکردند، بدون شناسایی وارد هیمالیا میشدند، چندین کولهپشتی پر از تجهیزات نظارتی را به بالا میکشیدند و یک حسگر مخفی را در بالای کوه نصب میکردند تا سیگنالهای رادیویی آزمایشهای موشکی چین را رهگیری کنند.
آقای بیشاپ گزینهای منطقی برای رهبر مخفی آنها بود. او یک کهنه سرباز و کوهنوردی آزموده با پوششی عالی بود. به عنوان یک عکاس نشنال جئوگرافیک، او اغلب برای ماهها به مناطق دورافتاده زمین ناپدید میشد.
اسناد یافت شده در نوامبر در گاراژ آقای بیشاپ در بوزمن، مونتانا، نشان میدهد که نشنال جئوگرافیک به او مرخصی برای انجام مأموریت در هیمالیا اعطا کرده است. این پروندههای دقیق همچنین درگیری فزاینده او را شرح میدهند: مطالعه مواد منفجره، دریافت اطلاعات در مورد برنامه موشکی چین و نقشهبرداری حمله به قله. پروندههای او شامل صورتحسابهای بانکی، کارتهای ویزیت جعلی، عکسها، لیست تجهیزات و منوها، حتی شکلات، عسل و بیکنهایی که کوهنوردان میخوردند، بود.
موفقیت این مأموریت به دو پیشرفت در دنیای جاسوسی وابسته بود: دستگاههای هستهای قابل حمل و تلهمتری موشکی. در اوایل دهه ۱۹۶۰، دانشمندان در آزمایشگاههای فوقسری آمریکا چگونگی گرفتن سیگنالهای رادیویی از موشکهای بالستیک که در ارتفاعات بالا پرواز میکردند را کشف کرده بودند.
به طور طبیعی، بزرگترین نگرانی آنها اتحاد جماهیر شوروی بود که سرویسهای جاسوسی آن را با ایستگاههای تلهمتری از آلاسکا تا ایران احاطه کرده بودند، به گفته اسناد سازمان امنیت ملی که در چند سال گذشته از طبقهبندی خارج شدهاند. این تاکتیک کارآمد بود، بنابراین سیآیای سعی کرد همین رویکرد را برای چین نیز کپی و پیادهسازی کند.
با قرار دادن یک ایستگاه بدون سرنشین در بالای هیمالیا، سیآیای امیدوار بود سیگنالهای رادیویی را از موشکهای پرتاب شده در ارتفاعات بالا از میدانهای آزمایش لوپنور (Lop Nur) چین، تقریباً هزار مایل دورتر در سینکیانگ، جمعآوری کند.
کل عملیات بر روی حفظ کارکرد تجهیزات کوهستانی برای مدت طولانی استوار بود. و اینجا بود که ژنراتور قابل حمل که با پلوتونیوم بسیار رادیواکتیو کار میکرد، وارد عمل شد.
آقای بیشاپ نمیتوانست تجهیزات را خودش نصب کند. سرمازدگی از اورست انگشتان پایش را گرفته بود و دیگر نمیتوانست صعودهای فنی را انجام دهد. بنابراین آژانس به او وظیفه داد تا بهترین و قابل اعتمادترین کوهنوردانی را که میتوانست پیدا کند، استخدام نماید. او با آقای مککارتی شروع کرد، یک صخرهنورد چابک که در سال ۱۹۵۸ در حالی که از صخره آویزان بود، بر روی جلد مجله اسپورتس ایلاستریتد (Sports Illustrated) ظاهر شد.
آقای مککارتی گفت که سیآیای به او ماهی ۱۰۰۰ دلار پیشنهاد داد و مأموریت را به عنوان فوری برای امنیت ملی آمریکا معرفی کرد. او یک وکیل جوان بود و احساس وطنپرستی او را به مشارکت کشاند. (جزئیاتی که او ارائه داد توسط پروندههای آقای بیشاپ، مصاحبه با دیگر افراد درگیر در مأموریت، سوابق عکس و اسناد طبقهبندی شده سابق از سازمان امنیت ملی، کمیسیون انرژی اتمی، وزارت امور خارجه و آرشیوهای دولت هند تأیید شده است).
سپس سیآیای برای کمک به هند روی آورد.
آر.کی. یداو (R.K. Yadav)، یک افسر سابق اطلاعاتی هند، توضیح داد: "شاید دو یا سه نفر در کل دولت از این موضوع خبر داشتند."
آقای یداو گفت که دایره ممکن است کوچک بوده باشد، اما ترس دولت هند از قدرت هستهای شدن چین شدید بود.
آقای یداو گفت: "ببینید، ما تازه یک جنگ را به چین باخته بودیم — نه، فقط نباخته بودیم، تحقیر شده بودیم،" و به درگیری کوتاه اما شدید در مرز چین و هند در سال ۱۹۶۲ اشاره کرد.
اداره اطلاعات هند کاپیتان کوهلی، یک افسر دریایی با افتخار را که از هفت سالگی به کوهنوردی مشغول بود، برای هدایت طرف هندی مأموریت انتخاب کرد. کاپیتان کوهلی تازه تاریخساز شده بود و نه کوهنورد هندی را به قله اورست رهبری کرده بود.
او بلافاصله از غرور سیآیای شگفتزده شد.
کاپیتان کوهلی در مصاحبههای گسترده با تایمز طی چند سال گذشته گفت: "این مزخرف بود." او در ژوئن درگذشت.
او به یاد آورد که اولین طرحی که سیآیای ریخت، قرار دادن ایستگاه تلهمتری بر روی کانچنجونگا (Kanchenjunga)، سومین کوه بلند جهان پس از اورست و کی۲ (K2) بود.
کاپیتان کوهلی گفت: "به آنها گفتم هرکس به سیآیای مشاوره میدهد، مردی احمق است."
آقای مککارتی هم همین واکنش را داشت.
او به یاد آورد: "به آن طرح کانچنجونگا نگاه کردم و گفتم، 'عقلت را از دست دادهای؟'"
آقای مککارتی گفت: "در آن زمان، کانچنجونگا فقط یک بار صعود شده بود. به آنها گفتم، 'شما هرگز نمیتوانید تمام آن تجهیزات را به آن بالا ببرید.'"
آقای بیشاپ این نگرانیها را نادیده گرفت.
او کارتهای ویزیت، سربرگ و یک طرح کلی را آماده کرد که همگی با عنوان "اکتشاف علمی سیکیم" (Sikkim Scientific Expedition) (به نام یک پادشاهی در هیمالیا) مزین شده بودند. او خود را "رئیس و رهبر" نامید.
او اعلام کرد که کوهنوردان برای مطالعه فیزیک اتمسفر و تغییرات فیزیولوژیکی در ارتفاعات بالا به کوهستان میروند. برای اینکه ظاهر آن واقعیتر به نظر برسد، او نامههای حمایتی از باشگاه آلپاین آمریکا، نشنال جئوگرافیک و حتی دستیار سارجنت شریور (Sargent Shriver)، مدیر سپاه صلح و برادر همسر رئیسجمهور جان اف. کندی (John F. Kennedy)، جمعآوری کرد.
آقای مککارتی گفت: "همهاش پوشش بود."
با این حال، آقای مککارتی آن زمان نگران بود که پوشش لو برود.
پیش از این، کوهنوردان در کلرادو (درست) شایعه میکردند که این اعزام هدفی پنهانی دارد. آقای مککارتی نامهای به آقای بیشاپ فرستاد و از "چگونگی پخش سریع این موضوع" شکایت کرد.
آقای مککارتی در نامهای که آقای بیشاپ در پروندههایش نگه داشته بود نوشت: "شاید بتوانیم نوعی مانع در دهان کسی بگذاریم."
آقای بیشاپ از هتل آشوک (Ashok Hotel) در دهلی نو پاسخ داد و گفت "شما درست میگویید که کوهنوردان شایعهسازهای بزرگی هستند." اما او به دوستش گفت نگران نباشد، زیرا طرح او "پوششی چند لایه" داشت.
با این حال، هندیها ایده کانچنجونگا را رد کردند و گفتند که این منطقه "به شدت حساس" نظامی است، طبق پروندههای آقای بیشاپ.
سپس چین بمب اتمی دوم، حتی بزرگتر، خود را منفجر کرد و حس فوریت جدیدی را تزریق نمود. همه چیز با سرعت پیش میرفت — اما ابتدا باید کوه جدیدی پیدا میکردند.
خستگی، تهوع و سرمای گزنده
ناندا دوی، با ارتفاع ۲۵,۶۴۵ فوت، شهرتی افسانهای و تقریباً وحشتناک دارد.
این کوه از حلقهای از قلههای سفید دندان مانند، همچون کوهی ممنوعه در یک کتاب ماجراجویی، سر بر میآورد. حتی کوهنوردی تا پایه آن نیز خطرناک است. در آن زمان، تنها تعداد انگشتشماری از انسانها تا به حال بر قله آن ایستاده بودند. هیو راتلج (Hugh Ruttledge)، یک کوهنورد مشهور بریتانیایی پیش از جنگ، گفت که دسترسی به ناندا دوی دشوارتر از قطب شمال است.
اما این کوه موقعیتی استراتژیک داشت: در داخل هند و در ارتفاعی بالاتر از مرز چین.
سیآیای آن را انتخاب کرد، علیرغم ملاحظات کاپیتان کوهلی.
او گفت: "به آنها گفتم اگر غیرممکن نباشد، بسیار دشوار خواهد بود." او بار دیگر گفت که نگرانیهایش نادیده گرفته شد.
در ۸ ژوئن ۱۹۶۵، آقای بیشاپ نامهای را با سربرگ گروه تحقیقات کوهستان (Mountain Research Group) — پوشش جدید او — ارسال کرد.
او به نیم دوجین کوهنوردی که جمعآوری کرده بود، نوشت: "خدمه عزیز، همه سیستمها آمادهاند."
تیم با کوهنوردان هندی به کوه مککینلی (Mount McKinley) در آلاسکا پرواز کرد تا یک تمرین سریع داشته باشند. اعضای تیم آمریکایی نیز به یک مرکز دولتی مخفی در کارولینای شمالی برده شدند تا با مواد منفجره آشنا شوند، در صورتی که نیاز به ایجاد سوراخهایی در ناندا دوی برای محکم کردن ایستگاه تلهمتری داشتند.
و آنها یک آموزش مخفیانه را در بالتیمور (Baltimore) در مقر مارتین ماریتا (Martin Marietta)، پیمانکار دفاعی که دستگاه هستهای قابل حمل را ساخت، انجام دادند.
بر اساس اسناد از طبقهبندی خارج شده، ژنراتور معروف به SNAP-19C (SNAP مخفف Systems for Nuclear Auxiliary Power) یک مدل زمینی بود، برخلاف ژنراتورهای طراحی شده برای برنامه فضایی آمریکا. کپسولهای سوخت رادیواکتیو آن در آزمایشگاههای موند (Mound Laboratories) در میامیسبورگ، اوهایو، ساخته و در جولای ۱۹۶۵ برای "ایستگاههای تلهمتری از راه دور نامشخص" ارسال شدند.
آقای مککارتی ساعتها با ژنراتور تمرین کرد، به گفته خودش، خم شده روی دستگاه، با احتیاط آن را بین پاهای خود متعادل میکرد، و هفت کپسول لولهای شکل که آن را تغذیه میکردند، بارگیری و تخلیه میکرد.
او گفت: "ما برای انجام سریع آن آموزش دیده بودیم. در آن زمان، اهمیت آن را به درستی درک نمیکردم."
ایستگاه بعدی: دهلی نو. در اواسط سپتامبر ۱۹۶۵، کوهنوردان آمریکایی در پوشش کامل محرمانگی به فرودگاه پالم (Palam Airport) رسیدند.
آمریکاییها و کوهنوردان ارشد هندی، از جمله کاپیتان کوهلی، با هلیکوپتر به پای ناندا دوی، در حدود ۱۵,۰۰۰ فوت بالاتر از سطح دریا، پرواز کردند. آقای مککارتی گفت به محض فرود، به همه گفت چادرهای خود را برپا کنند و فوراً مقداری غذا و آب برای خود تهیه نمایند.
او گفت: "میدانستم که همه ما به شدت بیمار خواهیم شد."
به دلیل عدم فرصت برای سازگاری با ارتفاع، کوهنوردان دچار بیماری ارتفاع شدند. همه چیز در یک بازه زمانی بسیار کوتاه فشرده شده بود زیرا اواخر سپتامبر زمان پرخطری برای انجام یک اکسپدیشن بزرگ هیمالیا بود. زمستان و طوفانهای وحشی آن درست در راه بود.
کوهنوردان و تیمی از شرپاها (Sherpas) هنوز با صعود بیش از ۱۰,۰۰۰ فوت عمودی روبرو بودند، از میان زنجیرهای از کمپها در امتداد خطالراسی که به لبهای تیز باریک میشد. آقای مککارتی به یاد میآورد که دچار کمآبی و سرما بود، از سردرد و تهوع شدید رنج میبرد، اما با این حال پیش میرفت.
یک منبع آرامش، به طرز عجیبی، مواد رادیواکتیو بود. پلوتونیوم ۲۳۸ نیمهعمر نسبتاً کوتاهی دارد، ۸۸ سال. این ماده گرما ساطع میکند. کاپیتان کوهلی و آقای مککارتی گفتند که باربرها برای حمل کپسولهای پلوتونیوم با یکدیگر رقابت میکردند.
آقای مککارتی گفت: "شرپاها آنها را دوست داشتند. آنها را در چادرهای خود میگذاشتند. و کنارشان میخوابیدند تا گرم بمانند."
کاپیتان کوهلی ابتدا با یادآوری این موضوع لبخید زد. او با خنده گفت: "شرپاها این دستگاه را گورو رینپوچه (Guru Rinpoche) مینامیدند، نام یک قدیس بودایی، زیرا بسیار گرم بود."
اما کاپیتان کوهلی در حالی که در مطالعه خود در پایتخت هند نشسته بود، ابروهایش از خشم در هم گره خورد. شرپاها هرگز درباره منبع گرما مطلع نشده بودند. او گفت که حتی کوهنوردان نخبه نیز درباره خطرات احتمالی حمل، چه رسد به خوابیدن در کنار مواد رادیواکتیو، به خوبی مطلع نبودند.
او گفت: "در آن زمان، ما از خطر هیچ اطلاعی نداشتیم."
«۹۹ درصد مرده»
گزیدههایی از دستنوشتهها در پروندههای آقای بیشاپ از سقوط مأموریت حکایت دارند.
۴ اکتبر: "بادهای شدید." "چادر گم شد."
۵ اکتبر: "کمبود غذا."
۱۱ اکتبر: "تمام روز برف بارید."
۱۳ اکتبر: "شبی بسیار ناامیدکننده."
۱۴ اکتبر: "جیم دوباره سعی کرد بالا برود اما دوباره دچار سردرد شدید شد."
۱۵ اکتبر: "تقریباً بارش برف مداوم." "سرمازدگی." "نزدیک شدن به یک نقطه بحرانی."
در این مرحله، دهها کوهنورد و باربر در مواضع خود در خطالراس جنوب غربی کوه، با بستههای پر و کپسولهای پلوتونیوم بارگذاری شده در ژنراتور، در حال انجام وظیفه بودند.
اما در ۱۶ اکتبر، در حالی که آنها سعی داشتند به سمت قله حرکت کنند، کولاک شدیدی درگرفت. سونام وانگیل (Sonam Wangyal)، یک مامور اطلاعاتی هندی که کوهنوردی باتجربه و به گفته همه، بسیار قوی بود، در نزدیکی قله پناه گرفته بود.
آقای وانگیل به یاد آورد: "ما ۹۹ درصد مرده بودیم. شکمهایمان خالی، بدون آب، بدون غذا، و کاملاً خسته بودیم."
او گفت: "برف تا رانهایمان میرسید. آنقدر شدید میبارید که نمیتوانستیم مرد کناریمان یا طنابها را ببینیم."
آقای وانگیل، که اکنون ۸۳ سال دارد، پشت در آهنی یک خانه کوچک در کوچهای در لِه (Leh)، پایتخت منطقه لاداخ (Ladakh) در ارتفاعات بالای هند، زندگی میکند. حتی اکنون، دههها بعد، او تمایلی به گفتن چیزی نداشت، نگران بود که به دلیل شکستن سوگند سکوت خود به زندان بیفتد.
اما به نظر میرسید کینهاش نسبت به کاپیتان کوهلی بر او غلبه کرد.
آقای وانگیل غرولند کرد: "کوهلی هیچ چیزی نمیدانست، او در کمپ اصلی نشسته بود. اگر ما کوهنوردان باتجربهای نبودیم، همگی میمردیم."
آقای مککارتی گفت که او تازه از حمل بار — به این معنی که او تازه مقداری تدارکات را به کمپ دو حمل کرده بود — پایین آمده بود که دید کاپیتان کوهلی کنار سنگی در کمپ اصلی ایستاده و در بیسیم فریاد میزند.
سیآیای به کوهنوردان آمریکایی گفته بود که تمام ارتباطات را به هندیها واگذار کنند. آقای مککارتی توضیح داد: "آنها نمیخواستند صدای آمریکاییها در رادیو باشد. به خاطر خدا، یک لشکر چینی درست در آن طرف ناندا دوی بود."
هنگامی که او شنید کاپیتان کوهلی به مردان دستور میدهد تجهیزات را در کمپ چهار رها کنند و سریع به کمپ اصلی بازگردند، آقای مککارتی گفت که از کوره در رفت.
او به یاد آورد که فریاد زد: "باید آن ژنراتور را پایین بیاوری!"
آن دو مرد به یکدیگر خیره شدند.
آقای مککارتی هرگز دوست نداشت که کاپیتان کوهلی مسئول باشد. اما از آنجایی که عملیات در خاک هند انجام میشد، او گفت که خودش و دیگر آمریکاییهای حاضر در کوه، از جمله یک افسر سیآیای که با او در کمپ اصلی منتظر بود، قادر به مداخله نبودند.
آقای مککارتی به یاد آورد که قبل از ترک صحنه فریاد زد: "اشتباه بزرگی میکنی!"
آقای مککارتی گفت: "هر از گاهی نگاهی اجمالی به آینده دارم. چند بار در زندگیام اتفاق افتاده است. آن زمان هم همینطور شد. آن ژنراتور کلیدی بود. میتوانستم ببینم که آن را از دست میدهند. و حق با من بود."
آقای مککارتی اصرار دارد که کوهنوردان میتوانستند آن را پایین بیاورند. او گفت: "اوه خدای من، بله. آن چیز لعنتی در کولهاش ۵۰ پوند وزن داشت. شرپاها میتوانستند آن را ببرند."
آقای وانگیل مخالف است. او گفت شرایط در قله آنقدر خطرناک بود که پیمایش بین کمپها، که معمولاً سه ساعت طول میکشید، در آن روز ۱۵ ساعت به طول انجامید.
او گفت: در چنین وضعیتی، "نمیتوانید حتی یک سوزن اضافی حمل کنید."
کوهنوردان هندی جعبههای تجهیزات را به داخل یک غار یخی کوچک در کمپ چهار هل دادند. آنها همه چیز را با میخهای فلزی و طناب نایلونی محکم کردند. سپس با عجله و با سرعت ممکن پایین آمدند. کاپیتان کوهلی گفت که او تماس رادیویی مداومی با رؤسای خود در سرویسهای اطلاعاتی هند حفظ کرده بود و آنها از تمام تصمیماتش پشتیبانی میکردند.
چند روز بعد، فصل کوهنوردی به پایان رسید. مأموریت بازیابی باید تا آرام شدن هوا — ماهها بعد، در بهار — منتظر میماند.
ناپدید شد
کاپیتان کوهلی و تیم دیگری از سیآیای تا ماه مه ۱۹۶۶، فصل کوهنوردی بعدی، برای بازگشت و یافتن دستگاه منتظر ماندند.
اما وقتی کوهنوردان ناندا دوی را صعود کرده و به کمپ چهار رسیدند، شوکه شدند. ژنراتور آنجا نبود. در واقع، کل برآمدگی یخ و سنگی که تجهیزات به آن بسته شده بود، وجود نداشت.
یک بهمن زمستانی حتماً آن را از بین برده بود و تنها چند تکه سیم باقی مانده بود.
کاپیتان کوهلی گفت سیآیای از وحشت دیوانه شده بود.
او به یاد آورد که افسران سیآیای به او میگفتند: "اوه خدای من، این بسیار، بسیار جدی خواهد بود. آنها گفتند: 'اینها کپسولهای پلوتونیوم هستند!'"
او گفت اگر میدانست چقدر خطرناک است، هرگز ژنراتور را رها نمیکرد.
کاپیتان کوهلی گفت که او تمام تلاش خود را برای یافتن آن انجام داد. او در سال ۱۹۶۷ و دوباره در سال ۱۹۶۸ یک مأموریت جستجوی دیگر را سازماندهی کرد. تیم از شمارندههای آلفا برای اندازهگیری تشعشعات، تلسکوپها برای اسکن برف، حسگرهای فروسرخ برای تشخیص هرگونه گرما و مینیابها برای تشخیص فلز استفاده کرد. آنها چیزی پیدا نکردند. آنها میدانستند که دستگاه باید جایی در کوه باشد اما نمیتوانستند بگویند کجا.
آقای مککارتی معتقد است که "خود را در عمیقترین قسمت یخچال دفن کرده است."
او گفت: "آن چیز لعنتی بسیار گرم بود," و توضیح داد که یخ اطراف خود را ذوب میکند و به پایینتر میرود.
علیرغم این فقدان، سیآیای از انجمن نشنال جئوگرافیک برای اجازه دادن به آقای بیشاپ برای کار در این مأموریت تشکر کرد و نقش او را "حیاتی" خواند. در نامهای که در آرشیو کتابخانه لیندون بی. جانسون (Lyndon B. Johnson Library) یافت شد، یک مقام شورای امنیت ملی "قدردانی دولت ما" را برای اجازه دادن به آقای بیشاپ برای کمک به "یک پروژه اولویتدار منحصربهفرد که مربوط به امنیت ایالات متحده است" ابراز کرد.
سیآیای همچنان برای ایجاد یک ایستگاه در بالای کوه برای جاسوسی از چین اصرار داشت. آنها کوههای دیگری را در هند، پایینتر و آسانتر برای صعود، امتحان کردند.
به گفته کاپیتان کوهلی و اسناد دولتی هند که زمانی محرمانه بودند، تیمی از کوهنوردان سرانجام توانستند دسته جدیدی از تجهیزات نظارتی، با سوخت رادیواکتیو، را بر روی یک سکوی یخی صاف در یک قله پایینتر، نزدیک ناندا دوی، در بهار ۱۹۶۷ نصب کنند.
اما برفهای هیمالیا دائماً آن را میپوشاندند و سیگنالهایی را که ممکن بود دریافت کرده باشد، قطع میکردند. یک بار، وقتی کوهنوردان هندی دوباره بالا رفتند تا ببینند چه مشکلی پیش آمده است، از آنچه یافتند شگفتزده شدند.
کاپیتان کوهلی گفت، ژنراتور گرم مستقیماً از کلاهک یخی صاف ذوب شده بود. آن در یک غار عجیب، مانند یک مقبره، چندین فوت زیر برف نشسته بود و خود را عمیقتر و عمیقتر به داخل یخ فرو میبرد. گویی دستگاه خود را پنهان میکرد.
به گفته اسناد هندی، آن ایستگاه تلهمتری متناوب در سال ۱۹۶۸ تعطیل شد و تجهیزات بازیابی و به ایالات متحده بازگردانده شد. اما سیآیای هنوز تسلیم نشد.
به گفته کاپیتان کوهلی، که کتابی درباره کار مخفی خود به نام "جاسوسان در هیمالیا" نوشت، سیآیای در سال ۱۹۷۳ یک دستگاه شنود نصب کرد که به خوبی کار میکرد و سیگنالهای یک موشک هوابرد چینی را دریافت میکرد.
اما در اواسط دهه ۱۹۷۰، ایالات متحده در حال استقرار مجموعهای رو به رشد از ماهوارههای جاسوسی بود. فناوری جدید میتوانست دنیایی از سیگنالها را از فضا رهگیری کند. یک آنتن کوچک در بالای کوه اکنون کاملاً منسوخ شده بود.
«جدی و شرمآور»
کل مأموریت برای بیش از یک دهه مخفی ماند و اگر یک خبرنگار جوان بیامان نبود، ممکن بود همینطور باقی بماند.
هوارد کوهن (Howard Kohn) در دهه ۱۹۷۰ برخی از داستانهای مهم را فاش کرده بود، از جمله افشاگری در رولینگ استون (Rolling Stone) درباره مرگ یک فعال هستهای، کارن سیلکوود (Karen Silkwood). داستان سیلکوود او را به افرادی در کاپیتول هیل (Capitol Hill) رساند، که آنها نیز او را به یک بازرس سرسخت کنگره هدایت کردند، و در نهایت او را به راز ناندا دوی رساندند.
آقای کوهن، که در اوایل سال ۱۹۷۸ برای مجله آوتساید (Outside Magazine)، که در آن زمان شاخهای کمتر شناخته شده از رولینگ استون بود، شروع به تحقیق درباره این داستان کرد، به یاد آورد: "من از این واقعیت که سیآیای هیچ حد و مرزی نمیشناخت، شوکه شده بودم."
او گفت کوهنوردانی که در آن زمان با آنها صحبت کرد، از این مأموریت دلخور بودند و او را در یک جهت یکسان هدایت کردند: به سمت آقای بیشاپ.
آقای کوهن به خانه آقای بیشاپ در جاده میلوود (Millwood Road) در بتسدا، مریلند، همان آدرسی که او برای به اصطلاح اکتشافات علمی خود استفاده کرده بود، رفت. به گفته آقای کوهن، آقای بیشاپ سعی کرد همه چیز را انکار کند اما در نهایت به نقش خود اعتراف کرد و فرو ریخت. آقای کوهن گفت که او التماس کرد که تنها گذاشته شود، و گفت که اگر فاش شود که او برای سیآیای کار کرده است، شهرت او به عنوان عکاس نشنال جئوگرافیک از بین خواهد رفت.
آقای کوهن گفت که آقای بیشاپ ادعا کرده بود که در مورد مأموریت ابراز تردید کرده است، اما سیآیای به او هشدار داده بود: "شما نمیتوانید اکنون عقبنشینی کنید."
آقای کوهن گفت: "آنها با همه مثل مهرههای بازی برخورد کردند."
پس از مصاحبه، آقای بیشاپ به جن ونر (Jann Wenner)، یکی از بنیانگذاران رولینگ استون، و ویلیام راندولف هرست سوم (William Randolph Hearst III)، وارث روزنامه که در آن زمان سردبیر مسئول آوتساید بود، تلگرام فرستاد و به آنها هشدار داد که از نام او استفاده نکنند.
داستان "حادثه ناندا دوی" در ۱۲ آوریل ۱۹۷۸ بدون ذکر نام آقای بیشاپ یا دیگر کوهنوردان منتشر شد.
در همان روز، دو نماینده دموکرات کنگره، جان دی. دینگل (John D. Dingell) از میشیگان و ریچارد ال. اتینگر (Richard L. Ottinger) از نیویورک، نامهای به رئیسجمهور کارتر نوشتند.
نامه آنها میگفت: "اگر مقاله در واقع دقیق باشد، ما قویاً از این کشور میخواهیم که هر قدم لازم را برای حل این وضعیت جدی و شرمآور بردارد."
در یک کنفرانس خبری بعدی، نمایندگان کنگره نکته دیگری را مطرح کردند: نیروی دریایی آمریکا به طور کامل جستجو کرده بود برای یافتن یک جفت ژنراتور SNAP-19B2 که در سال ۱۹۶۸ زمانی که یک ماهواره هواشناسی سقوط کرد، در سواحل کالیفرنیا ناپدید شدند. دولت آنقدر نگران بازیابی آنها بود که نیروی دریایی شش کشتی اعزام کرد و تقریباً پنج ماه اقیانوس را زیر و رو کرد تا زمانی که پیدا شدند.
پس چرا آمریکاییها به سادگی در هند جمع کردند و یک دستگاه هستهای مشابه را در هیمالیا گم کردند؟
کاخ سفید برای پاسخ دادن تلاش میکرد. یک یادداشت از طبقهبندی خارج شده به آقای کارتر از وارن کریستوفر (Warren Christopher)، در آن زمان سرپرست وزارت امور خارجه، میگفت که داستان آقای کوهن "در جنبههای اصلی صحیح" بود. اما مقامات آمریکایی این موضوع را به طور عمومی تأیید نکردند.
آقای کریستوفر به آقای کارتر اطلاع داد: "ما موضع عمومی استاندارد را اتخاذ میکنیم که در مورد ادعاهای مربوط به فعالیتهای اطلاعاتی اظهار نظر نمیکنیم."
این عبارت تقریباً با آنچه وزارت امور خارجه اخیراً به تایمز در پاسخ به سوالی درباره این مأموریت گفت، یکسان است: "به عنوان یک رویه کلی، ما درباره مسائل اطلاعاتی اظهار نظر نمیکنیم."
آقای کریستوفر پیشبینی کرد که دولت هند "به ویژه نگران تأثیر احتمالی زیستمحیطی" از دست دادن یک دستگاه هستهای در نزدیکی سرچشمههای گنگ خواهد بود.
حق با او بود.
کابلهای مخفی
آقای یداو، افسر سابق اطلاعاتی هند، گفت: "یک شورش بود."
او گفت کوهنوردان هندی به قول خود وفا کرده بودند، و تعداد بسیار کمی از مقامات هندی، حتی در سرویسهای اطلاعاتی هند، از این مأموریت خبر داشتند.
بنابراین وقتی این خبر به دهلی نو رسید، کشور غافلگیر شد. وزارت خارجه هند سفیر آمریکا را احضار کرد. معترضان به خیابانها ریختند و پلاکاردهایی در دست داشتند که میگفت: "سیآیای آبهای ما را مسموم میکند."
قانونگذاران هندی خواستار تحقیق شدند و خواستار دانستن این شدند که دستگاه کجاست، چه کسی این مأموریت را تأیید کرده و چرا. رهبران مخالفان نخستوزیر را در صحن مجلس مورد آزار و اذیت قرار دادند و او را به همکاری با "سیآیای بدنام" متهم کردند.
این اتهام به ویژه آسیبزا بود. هند، به هر حال، قرار بود رهبر جنبش عدم تعهد جهان باشد که از هیچ یک از طرفین جنگ سرد، واشنگتن یا مسکو، حمایت نمیکرد. اکنون دولت آن به دلیل انجام دستورات سیآیای در خاک خود — و تازه با عملکرد ضعیف — افشا شده بود.
بزرگترین نگرانی، رود گنگ بود. یخچالهای طبیعی ناندا دوی، که میلیونها سال پیش شکل گرفتهاند، شاخههای این رودخانه را تغذیه میکنند که بیش از ۱۵۰۰ مایل امتداد دارد و اکوسیستم وسیع و حاصلخیزی را که صدها میلیون نفر در آن زندگی میکنند، سیراب میکند.
در عرض چند روز، آقای دسای، نخستوزیر فروتن هند، در مقابل پارلمان ایستاد و به ملت اطمینان داد که "جای نگرانی نیست."
اما به گفته آرشیوهای پارلمانی هند، او گفت: برای "سه برابر مطمئن شدن"، کمیتهای از کارشناسان را برای بررسی خطراتی که "آبهای رودخانه مقدس گنگ ما" را تهدید میکند، منصوب میکند.
ایالات متحده از دولت هند خواسته بود که اصلاً اعتراف نکند که این عملیات اتفاق افتاده است، به گفته ترافیک دیپلماتیک در آرشیوهای وزارت امور خارجه. آقای دسای عمدتاً همکاری کرد. در عملکرد خود در مقابل پارلمان، او به سیآیای اشاره نکرد و هیچ سرزنشی را متوجه ایالات متحده ننمود.
سفیر آمریکا راحت شد. او یک کابل محرمانه به واشنگتن فرستاد و از آقای دسای برای فرو نشاندن "مسئلهای که به طور فزایندهای احساساتی شده بود" تمجید کرد و از آقای کارتر خواست تا چند "کلمه تقدیر" را در نامه بعدی خود به رهبر هند بگنجاند.
آقای کارتر دقیقاً همین کار را کرد. در یک نامه محرمانه به آقای دسای، به تاریخ ۸ مه ۱۹۷۸، او نوشت: "مایلم تحسین و قدردانی خود را از نحوه رسیدگی شما به مشکل دستگاه هیمالیا ابراز کنم," و آن را "مسئلهای ناخوشایند" توصیف کرد.
آقای کارتر در تلاش بود تا روابط با هند را به دقت بازسازی کند. سالها بود که ایالات متحده توسط ایندیرا گاندی، نخستوزیر و وارث سلسله سیاسی هند که این کشور را بیشتر به مدار شوروی نزدیک کرده بود، بدنام شده بود. اما ایندیرا گاندی اخیراً با رای از قدرت کنار گذاشته شده بود. آقای دسای بر سر کار آمده بود. و او برای همکاری با واشنگتن بسیار بازتر بود.
چند هفته بعد، آقای دسای وارد کاخ سفید شد. یک عکس او را با کتی آبی تمیز و کلاه سفید باریک نسل خود، در دفتر بیضی شکل روبروی آقای کارتر خندان نشان میدهد. دوازده دستیار در اطراف آنها جمع شده بودند.
این دو رهبر درباره سربازان کوبایی که در اتیوپی باقی مانده بودند و احتمال حرکت شوروی به افغانستان صحبت کردند. آنها درباره تجارت و تلاش آمریکا برای تبدیل جنوب آسیا به منطقهای عاری از سلاح هستهای بحث کردند.
و البته، آنها درباره دستگاه گمشده صحبت کردند. طبق یک سند سابقاً محرمانه در سوابق وزارت امور خارجه، آقای کارتر به آقای دسای گفت که "خوشحال است که هیچ یک از آنها درگیر" این مأموریت نبودهاند، که سالها قبل از به قدرت رسیدن آنها اتفاق افتاده بود. با این حال، آنها با هم برای حل و فصل این مشکل تلاش کردند، و محققان از میزان همکاری آنها شگفتزده شدهاند.
گری باس (Gary Bass)، مورخ دانشگاه پرینستون که کابلهای محرمانه دههها پیش را که توسط تایمز به اشتراک گذاشته شده بود، بررسی کرد، گفت: "این نوعی از چیزها بود که میتوانستید از آن یک مسئله بزرگ بسازید — اینکه سیآیای با پلوتونیوم در هیمالیا بازی میکرد."
او گفت، در عوض، "هر دو برای سرپوش گذاشتن بر آن تلاش کردند."
جوزف نای (Joseph Nye)، متخصص سیاست خارجی آمریکا که اصطلاح "قدرت نرم" را ابداع کرد، در زمان ملاقات دو رهبر در اتاق حضور داشت.
آقای نای اخیراً در سن ۸۸ سالگی درگذشت، اما در مصاحبهای با تایمز در سال گذشته، این ملاقات را به وضوح به یاد آورد. در آن زمان، او یک معاون وزیر ۴۱ ساله متخصص در منع گسترش سلاحهای هستهای بود.
او گفت که این دو رهبر در جلسه بزرگتر به دستگاه گمشده اشارهای نکردند و منتظر ماندند تا در خلوت درباره آن صحبت کنند. او گفت: "این یک مسئله اطلاعاتی به شدت طبقهبندی شده بود," و "یک کلمه رمز برای اشاره به آن داشت."
وزارت امور خارجه و سیآیای تا به امروز سکوت عمومی خود را حفظ کردهاند. اما مأموریت شکستخورده همچنان در آرشیوها ظاهر میشود، اغلب با همان کلمات بیخطر.
کل ماجرا به سادگی به عنوان "حادثه هیمالیا" یا "ماجرای ناندا دوی" قلمداد میشود.
«فرار کنید!»
در ۷ فوریه ۲۰۲۱، یک توده عظیم از سنگ از کوهی در نزدیکی ناندا دوی جدا شد و فرو ریخت. این اتفاق باعث ایجاد موجی از آب، گل، یخ و سنگ بیشتر شد که با غرش از تنگه باریک ریشیگانگا (Rishiganga) عبور کرد.
آمریتا سینگ (Amrita Singh) در حال پاشیدن کود به مزرعه کرم ابریشم خانوادهاش در روستای رینی (Raini) بود، جایی که خانهها به دامنههای تپهها چسبیدهاند و ردیفهای لوبیا قرمز و گندم مانند پلههایی در دامنهها تراشیده شدهاند. ناگهان، روستاییان دیگر شروع به فریاد زدن کردند و سعی میکردند توجه او را جلب کنند. رانش زمین مستقیماً به سمت او میآمد.
روستاییان به خانم سینگ فریاد زدند: "از آنجا بیرون بیا!" "فرار کن!"
دیگر دیر شده بود. آمریتا را آب با خود برد.
هفتهها بعد، سگهای ردیاب جسد او را پیدا کردند. بیش از ۲۰۰ نفر دیگر کشته شدند. بسیاری از آنها کارگران یک سد برق آبی بودند که بر روی رودخانه کشیده شده بود. موج آب چنان عظیم بود که سد را همچون ساختهای از شن با خود برد.
کاپیتان کوهلی گفت: "باید همان ژنراتور باشد," و گرمای ساطع شده از آن را مقصر دانست. او اذعان کرد که هیچ مدرکی نداشت اما پرسید: "چه چیز دیگری میتواند باشد؟"
بسیاری از روستاییانی که در رشتهای از سکونتگاهها در مسیر منتهی به ناندا دوی زندگی میکردند، همین ظن را داشتند. ناندا دوی سالهاست به روی کوهنوردان بسته شده است، اما روستاییان میدانند که یک دستگاه هستهای که دولتشان نمیخواهد درباره آن صحبت کند، در نزدیکی آنجا گم شده است.
دان سینگ رانا (Dhan Singh Rana)، کشاورزی که مقالات محیطزیستی مینوشت، قبل از مرگش در سال ۲۰۲۳ به تایمز گفت: "ما در ابتدا فکر میکردیم که احتمالاً این چیز منفجر شده است."
در نهایت، او به نظر میرسید آنچه برخی دانشمندان میگفتند را پذیرفته است — که گرمایش جهانی به ایجاد یک شکاف عظیم در یخچال طبیعی کمک کرده، و این در نهایت عامل رانش زمین و سیل بود. اما او گفت: "حتی اگر دستگاه منفجر نشود، هنوز آنجا است، و همین به خودی خود حس ترس ایجاد میکند."
او پرسید: "اگر مردم میتوانند به ماه بروند، چرا نمیتوانند بفهمند چه بر سر این دستگاه آمده است؟"
پرسشها روستاییان را آزار میدهد: این دستگاه گمشده چقدر خطرناک است؟ آیا میتواند سرچشمههای یکی از بزرگترین رودخانههای جهان را مسموم کند؟
دولت هند در دهه ۱۹۷۰ سعی کرد این ترسها را رد کند. کمیتهای از کارشناسان که توسط نخستوزیر دسای منصوب شده بودند، در سال ۱۹۷۹ اعلام کردند که دستگاه هنوز گم شده است، اما نمونههای آب از منطقه هیچ اثری از آلودگی نشان نداد. (مشخص نیست که آیا کسی از آن زمان به دنبال دستگاه گشته است یا خیر، و مقامات محلی میگویند که هرگز پیدا نشده است.)
کمیته به این نتیجه رسید که حتی در بدترین سناریوها، مانند ترک خوردن ژنراتور و بیرون افتادن کپسولهای پلوتونیوم، خطرات مسمومیت رادیواکتیو آب آشامیدنی "ناچیز" بود.
دانشمندان امروز با توجه به حجم عظیم آب جاری به گنگ، تمایل به موافقت دارند. اما آنها همچنان نگران خطرات برای ساکنان محلی هستند. با تسریع گرمایش جهانی و پدیدار شدن انواع تاریخهای فراموششده از یخ – فسیلهای حیوانی، تجهیزات قدیمی، حتی اجساد کوهنوردان گمشده – مردم این منطقه ممکن است یک وسیله فلزی عجیب، گرم به لمس، را در برف در پای خود پیدا کنند.
دیوید همر (David Hammer)، استاد مهندسی انرژی هستهای در دانشگاه کرنل (Cornell University) که برخی از اسناد علمی سابقاً محرمانه را بررسی کرده بود، گفت: پلوتونیوم، در صورت بلعیده شدن یا تنفس، میتواند باعث آسیب داخلی شود و ترکیبات سمی در بدن فرد ایجاد کند.
چندین نشانه از خطرات احتمالی در یک گزارش سابقاً طبقهبندی شده از سال ۱۹۶۶ در مورد یک دستگاه مخفی مشابه، SNAP 19-C2، وجود دارد. نیروی دریایی ایالات متحده آن را در یک جزیره صخرهای دورافتاده در تنگه برینگ (Bering Strait) قرار داده بود، ظاهراً برای جاسوسی از زیردریاییهای شوروی که در اطراف آلاسکا پرسه میزدند.
گزارش ۱۹۶۶ هشدار داد که هر کسی که قصد بازیابی آن را دارد، باید از جهت موافق باد به منطقه نزدیک شود و "مجهز به دستگاه تنفس مستقل یا ماسکهای تنفسی با فیلتر فوقالعاده و تمام صورت باشد."
در این مورد، دکتر همر معتقد است بزرگترین خطر یک بمب کثیف است.
او و سایر دانشمندان هستهای گفتند که اگر کپسولهای ژنراتور به دست افراد اشتباه بیفتند، میتوان از آنها برای ساخت سلاحی استفاده کرد که با منفجر کردن مواد رادیواکتیو و پخش گرد و غبار رادیواکتیو، وحشت ایجاد میکند.
او گفت، پلوتونیوم گمشده، "مقدار زیادی مواد" را تشکیل میدهد.
مشخص نیست چه بر سر باربران ناندا دوی آمد که برای گرم ماندن با کپسولها خود را جمع کرده بودند. آقای مککارتی گفت که در سال ۱۹۷۱ به سرطان بیضه مبتلا شد. او ژنراتور را مقصر میداند.
او گفت: "هیچ سابقه سرطانی در خانواده من، نه، برای نسلها وجود ندارد. باید فرض کنم که پس از بارگیری این چیز لعنتی، در معرض قرار گرفته بودم."
او گفت: "ما آنقدر احمق نبودیم. از مهندسان در مورد تشعشعات سوال کرده بودیم. آنها به ما دروغ گفتند. به من گفتند که کاملاً محافظت شده است. آن چیز باید ۱۰۰ پوند وزن داشت اگر کاملاً محافظت شده بود. ۵۰ پوند وزن داشت."
«ترسها باید از بین بروند»
گذشته اکنون با آینده هند در حال برخورد است.
هند برای تأمین برق خود، رودخانهها را در سراسر هیمالیا سد میبندد و جادههای کوهستانی را گسترش میدهد. این کشور در حال ساخت پاسگاههای ارتش در ارتفاعات بالا در امتداد مرز چین است، منطقهای مورد مناقشه که نیروهای هندی و چینی در آن با یکدیگر درگیریهای مرگبار تن به تن داشتهاند.
ساتپال ماهاراج (Satpal Maharaj)، وزیر گردشگری اوتاراکند (Uttarakhand)، ایالت کوهستانی که ناندا دوی در آن قرار دارد، گفت: "فعالیتهای زیادی در آن منطقه در حال انجام است."
او گفت: "مواد رادیواکتیو درست همانجا، داخل برف است. برای یک بار و برای همیشه، این دستگاه باید کاوش شود و ترسها از بین بروند."
آقای ماهاراج در سال ۲۰۱۸ با نخستوزیر هند، نارندرا مودی (Narendra Modi)، ملاقات کرد تا درباره این مشکل بحث کند. آقای ماهاراج گفت که آقای مودی به نظر میرسید از آنچه در سال ۱۹۶۵ اتفاق افتاده بود بیاطلاع بود، اما قول داد که به آن رسیدگی کند. دفتر آقای مودی به درخواستهای مکرر برای اطلاعات پاسخ نداد، و سخنگوی وزارت انرژی اتمی هند گفت که این آژانس "هیچ اطلاعاتی در مورد دستگاه گمشده" ندارد.
مقامات اوتاراکند در مورد بازگشایی ناندا دوی به روی کوهنوردان بحث کردهاند. اما دور جدیدی از مقالات در جولای در مطبوعات هند به مردم "مأموریت مخفی ناکام" و احتمال آلودگی رادیواکتیو را یادآوری کرد.
در آن ماه، نیشیکانت دوبِی (Nishikant Dubey)، نماینده پارلمان از حزب آقای مودی، بیانیهای را در رسانههای اجتماعی منتشر کرد و این سوال را مطرح نمود که آیا دستگاه گمشده مسئول رشتهای از بلایای طبیعی است.
در مصاحبهای، آقای دوبِی توضیح داد که در سفری اخیر به هیمالیا، داستانهای زیادی درباره رانش زمین، سیل و فروریختن خانهها شنیده است. بنابراین، او گفت که "شروع به تحقیق" کرد.
او با برخی از اسناد قدیمی سیآیای برخورد کرد و اکنون معتقد است که ژنراتور "بسیار خطرناک" است و آژانس باید برگردد و آن را پیدا کند.
او گفت: "هر کس مالک آن دستگاه است باید آن را بیرون بیاورد."
آقای یداو، جاسوس سابق، حتی بیشتر درگیر این موضوع شده است. او آرشیوها را جستجو کرده، مصاحبههایی انجام داده و به گروه کوچکی از افرادی پیوسته است که مانند کاپیتان کوهلی و پیت تاکدا (Pete Takeda)، کوهنورد آمریکایی محترم، کتابهای کاملی درباره این مأموریت نوشتهاند.
آقای یداو در دهلی گفت: "این یک خطر جدی است که برای تمام بشریت آنجا نهفته است."
او گفت: "میدانم دانشمندان چه میگویند. اما به آنها میگویم، 'من Pu-238 را در یک لیوان آب به شما میدهم و شما آن را بنوشید.'"
او خندید.
او گفت: "همگی ببر کاغذی هستند."
برنت بیشاپ (Brent Bishop) سالها درباره نقش پدرش در این مأموریت کنجکاو بود. او نیز یک کوهنورد موفق است، و وقتی پدرش هنوز زنده بود، از او درباره ناندا دوی پرسید.
برنت بیشاپ گفت، پدرش به دخالت خود اعتراف کرد، "اما نمیخواست در مورد آن صحبت کند."
سپس، همین ماه گذشته، او در حال بازدید از مادرش بود که جعبهای از پروندههای پدرش را بر روی یک قفسه فلزی در گاراژ با عنوان "اعزامات و پروژههای کوچکتر" پیدا کرد.
این جعبه بسیاری از اسرار مأموریت را در خود داشت.
برنت بیشاپ گفت: "من به آنچه او و تیمش انجام دادند — یا سعی کردند انجام دهند — افتخار میکنم. این گروه از مردان مهارتهای منحصربهفردی داشتند که توانستند از آنها به نفع کشور استفاده کنند، حتی اگر همه چیز طبق برنامه پیش نرفت."
کاپیتان کوهلی احساس متفاوتی داشت.
او به عنوان رهبر این ماجراجویی جسورانه، بیش از هر کسی از آنچه در آن کوه، ۶۰ سال پیش، اتفاق افتاده بود، میدانست.
اما در مصاحبهای در خانهاش در دهلی نو قبل از مرگش، در حالی که یک بعدازظهر گرم و مرطوب به غروب میگرایید، مشخص بود که او از آن پشیمان است.
او گفت: "مأموریت را به همین شکل انجام نمیدادم."
او گفت: "سیآیای ما را از ماجرا دور نگه داشت. برنامه آنها احمقانه بود، اقدامات آنها احمقانه بود، هر کس که به آنها مشاوره میداد احمق بود. و ما در آن گرفتار شدیم."
نگاهش به دوردستها خیره شد، از سینه مدالهای کوهنوردی در راهرو و نقاشی کوهی هیمالیایی که در آسمان آبی عمیق فرورفته بود، گذشت.
او گفت: "کل ماجرا، فصلی غمانگیز در زندگی من است."