بیش از هر رئیسجمهور دیگری در حافظه اخیر، به نظر میرسد دونالد ترامپ علاقهای به رئیسجمهور بودن برای همه آمریکاییها ندارد. زبان بهشدت حزبی او («آنها افراد بیمار و چپگرای افراطی هستند») این موضوع را آشکار میکند. همچنین استفاده او از اهرمهای قدرت – به عنوان مثال، سوءاستفادههای او از حق عفو و تغییر خارقالعاده وزارت دادگستری – نیز همینگونه است.
اما اشتباه خواهد بود که رویکرد او را صرفاً نتیجه یک رئیسجمهور انتقامجو ببینیم که هنجارها را نادیده میگیرد و سیاستهای سختگیرانه را در پیش میگیرد. شخصیت برجسته آقای ترامپ پوششی برای رادیکالیسم ایدئولوژیک فوقالعاده در حزب جمهوریخواه فراهم کرده است. افراطگریهای دولت دوم ترامپ بدون روشنفکرانی که در جنبش MAGA گرد آمدهاند، ممکن نمیشد. برای درک واقعی آنچه امروز در ایالات متحده اتفاق میافتد، باید ایدئولوژی و متفکران پشت راست جدید MAGA را بشناسیم.
رویکرد آقای ترامپ به حکمرانی تقریباً منحصراً برای آمریکای جمهوریخواه (Red America) با شیوۀ فلسفی بسته این گروه که شامل ضد مدرنیسم رادیکال و تمایل به مطلقگرایی اخلاقی و سیاسی است، همخوانی دارد. در این ترکیب، تنها یک حزب سیاسی حقیقت و واقعیت را در اختیار دارد – و بر اساس آن حکومت میکند. تحقیر دموکراسی لیبرال توسط راست جدید MAGA ریشه در این دیدگاه جایگزین دارد و اشکال مختلف کثرتگرایی و تسامح را که بسیاری از آمریکاییها بدیهی فرض کردهاند، رد میکند.
بسیاری از حامیان رئیسجمهور خود را پیشاهنگ یک پروژه بلندپروازانه میدانند که مدتها پس از ترک قدرت آقای ترامپ، همچنان به شکلدهی سیاستمداران و سیاستهای حزب جمهوریخواه ادامه خواهد داد. برخی نامها آشنا شدهاند، مانند کوین رابرتس از بنیاد هریتیج، پاتریک دنین از دانشگاه نوتردام و یورام هازونی، نظریهپرداز سیاسی اسرائیلی و از مدافعان اصلی محافظهکاری ملی.
اما برخی دیگر ناشناختهتر، اما برای درک آنچه در ایالات متحده اتفاق میافتد به همان اندازه مهم هستند. یکی از آنها ریچارد ویور است که در سال ۱۹۴۸ کتابی نوشت که خطوط اساسی رویکرد فلسفی بسته راست جدید را توصیف میکند. عنوان کتاب دکتر ویور، «افکار پیامد دارند» (Ideas Have Consequences)، به زودی به یک شعار محبوب در میان محافظهکاران تبدیل شد. این عنوان روحیه ذهن MAGA و انقلاب متقابلی را که ما در حال حاضر شاهد آن هستیم، به تصویر میکشد.
دکتر ویور فقط ایدههای معمولی را در نظر نداشت: ایدههایی که او به آنها میپرداخت، ایدههای مشخصاً مدرن بودند و پیامدهای این ایدهها ویرانگر بود. آنها چیزی کمتر از «انحلال غرب» را به بار نیاورده بودند.
ممکن است آمریکاییها به شنیدن این که محافظهکاران پستمدرنیسم و نظریه نژادی انتقادی را عامل مشکلات اجتماعی میدانند، عادت کرده باشند. دکتر ویور، که در سال ۱۹۶۳ درگذشت، مفهوم فلسفی به نام نامگرایی (nominalism) را هدف قرار داد که ظهور آن را به اوایل دوران مدرن ردیابی میکرد. (به فیلسوفانی مانند فرانسیس بیکن, توماس هابز و جان لاک فکر کنید.) نامگرایی شامل رد مفاهیم جهانی و حقایق مطلق – از جمله حقایق اخلاقی متعالی – است. نامگرایان معتقدند که حقیقت در جزئیات دنیای اطراف ما نهفته است. هیچ واقعیت اخلاقی عینی و جهانی، آنگونه که افلاطون و دیگر فلاسفه معتقد بودند، وجود ندارد و بهعنوان بیانی از الوهیت نیز محقق نمیشود.
دکتر ویور اصرار داشت که نامگرایی صرفاً اشتباه نیست؛ بلکه منبع تمام مشکلات ماست. او در مقدمه کتاب «افکار پیامد دارند»، این تغییر به سمت نامگرایی را شر نامید و آن را به اغوای مکبث توسط «جادوگران بیشه» تشبیه کرد. دکتر ویور نوشت: «انسان غربی، مانند مکبث، تصمیم شیطانی گرفت که به علت مؤثر و نهایی دیگر تصمیمات شیطانی تبدیل شد.» با به چالش کشیدن ایده واقعیت اخلاقی عینی و جهانی، انسان مدرن به فردگرایی، نسبیگرایی، مادیگرایی، تاریخگرایی و سیاست به مثابه اراده قدرت تسلیم شده بود.
در تحقیقات من درباره راست جدید MAGA و در ساعتها بیشماری که در محافل دانشگاهی محافظهکار گذراندهام، بارها و بارها این عبارت ویورمانند را شنیدهام. دشوار است که به یک متفکر برجسته راست جدید MAGA فکر کنیم که با ارزیابی او درباره روشهایی که تفکر مدرن ذاتاً ویرانگر است، مخالف باشد یا با اصرار او بر لزوم بازگرداندن نوعی از ارتدوکس اخلاقی متعالی به سیاستمان، مخالفت کند.
اما ایدههای محافظهکارانه نیز پیامد دارند. وقتی دکتر ویور استدلال کرد که ایدههای مدرن شیطانی هستند، به مشروعیت بخشیدن سرکوب هر کسی که به حقیقت متفاوت فکر میکند کمک کرد. وقتی متفکران راست جدید MAGA پیشنهاد میکنند که تنها محافظهکاران – یا همانطور که برخی میگویند، آمریکاییهای اصیل – به اصول بنیادین آمریکا دسترسی دارند یا اینکه آمریکا یک ملت مسیحی است، آنها توجیهی برای اقدامات اقتدارگرایانه از سوی دولت فراهم میکنند.
به مهاجرت توجه کنید. آقای هازونی استدلال میکند که دولت-ملت، بهعنوان یک موجودیت فرهنگی همگن، اساس واقعی سیاست خوب را تشکیل میدهد. او، علیرغم اینکه یک یهودی ارتدوکس است، سلطه مسیحی در ایالات متحده را ترویج کرده و استدلال میکند که «تنها چیزی که به اندازه کافی قوی است تا جلوی نئومارکسیسم بیدار (woke neo-Marxism)، دین نئومارکسیسم بیدار، را بگیرد، دین مسیحیت کتاب مقدسی است.» این ایدهها، به نظر او، محدود کردن مهاجرت را به عنوان راهی برای حفظ انسجام فرهنگی توجیه میکنند.
یا برابری ازدواج را در نظر بگیرید. بسیاری از راست کاتولیک پسالیبرال به شدت با آن مخالف هستند و استدلال میکنند که این امر نظم اخلاقی واقعی را نقض میکند. کتاب «قانون اساسی خیر عمومی» (Common Good Constitutionalism) نوشته آدریان ورموله، استدلالهای حقوقی را در اختیار قضات و سایر مقامات قرار میدهد که میتوانند از آنها برای لغو حکم اوبرگفل در برابر هاجز (Obergefell v. Hodges) (که ازدواج همجنسگرایان را در سراسر کشور قانونی کرد) استفاده کنند، بر اساس برداشتی از اخلاق که او ادعا میکند عینی و برای همه در هر کجا، از جمله هر کسی که جرأت مخالفت داشته باشد، حقیقت دارد.
سبک تفکر دکتر ویور حتی به ما کمک میکند تا آنچه در وزارت دادگستری اتفاق میافتد را درک کنیم. متفکران راست جدید MAGA شاید بپذیرند که این وزارتخانه به سرعت در حال تبدیل شدن به ابزاری برای اراده آقای ترامپ است، اما احتمالاً استدلال میکنند که رئیسجمهور، چه بداند و چه نداند، به نمایندگی از حقایق، اصول و اهداف عمیقتری عمل میکند. آقای دنین عبارتی برای این موضوع دارد: «استفاده از ابزارهای ماکیاولیستی برای اهداف ارسطویی» (using Machiavellian means for Aristotelian ends)، که عمدتاً منظور او سازماندهی مجدد نظم اجتماعی آمریکا و «جایگزینی نخبگان» است. این عبارت گویا درباره «ابزارهای ماکیاولیستی» همچنین میتواند به ما در درک رویکرد کلی راست جدید به آقای ترامپ کمک کند.
هیچ ایرادی یا ذاتاً لیبرال نبودنی در داشتن اعتقادات قوی که بر بنیادهای ایدئالیستی، سنتی یا مذهبی استوار هستند، وجود ندارد. یکی از دلایلی که ایدههای دکتر ویور اینقدر جذاب هستند، این است که شیوه او در درک حقیقت برای بسیاری از مردم شهودی و عقلانی است. حقیقت اگر متعالی نباشد، چه چیزی میتواند باشد؟
اما تحت دموکراسی لیبرال و مشروطه، شهروندان حق دارند برداشتهای خود را از جهان شکل دهند، هم به عنوان افراد و هم به عنوان کسانی که در بطن خانوادهها، سنتهای فرهنگی، اعمال مذهبی و سایر جوامع ما وجود دارند. این امر لزوماً شامل حق زیر سوال بردن منابع نهایی حقیقت و معنا در زندگی ماست.
بسیاری از محافظهکاران این را درک و قدردانی میکنند. آنها میپذیرند که هزینه آزادی مذهبی این است که باید در کنار افرادی با سیستمهای اعتقادی و ارزشهای متفاوت و در میان یک فرهنگ پرهیاهو زندگی کنند که پرسشهای رادیکال از همه نوع را مجاز میداند.
آقای ترامپ و معاون رئیسجمهور، جی. دی. ونس، مهرههای اصلی راست جدید MAGA، نمادی از شکل متفاوتی از سیاست هستند. آنها با ایدههای خاص و یک نخبگان فکری MAGA در پشت خود، به دنبال تسلط بر یک ملت و تحمیل سیاستهای خود بر کسانی هستند که دیدگاه او را به اشتراک نمیگذارند.
این مدلی نیست که بنیانگذاران آمریکا آرزوی آن را داشتند. آن کشور یک دموکراسی لیبرال است و یکی از آرزوهای بزرگ آن – و گاهی اوقات دستاورد آن – این است که به افرادی با جهتگیریها و سیستمهای اعتقادی متفاوت اجازه میدهد تا در صلح و آزادی نسبی در کنار یکدیگر زندگی کنند. این چشمانداز کشور ماست که باید برای دستیابی به آن تلاش کنیم.
لورا فیلد، همکار برنامه مطالعات ضد لیبرالیسم در دانشگاه جورج واشنگتن و همکار غیرمقیم در موسسه بروکینگز، نویسنده کتاب «ذهنهای خشمگین: شکلگیری راست جدید MAGA» است.