تصویرسازی توسط دنیل زندر؛ عکس منبع از گتی
تصویرسازی توسط دنیل زندر؛ عکس منبع از گتی

گرفتار در «آتش‌بس»

برنامه‌ی جدیدی در C-SPAN می‌کوشد تا در عصر مناظرات پرشور، گفتگوی مدنی و همکاری دوحزبی را الگوبرداری کند. اما آیا کنار آمدن یک هدف ارزشمند است؟

در سال ۲۰۰۸، پسر ده ساله‌ی رام امانوئل، که آن زمان نماینده‌ی دموکرات کنگره بود، با مایک پنس، نماینده‌ی جمهوری‌خواه کنگره، شرط بست که باراک اوباما در انتخابات ریاست‌جمهوری آن سال ایالت خانگی پنس یعنی ایندیانا را از آن خود خواهد کرد. پنس شرط ده دلاری را باخت، اما هرگز پولش را پرداخت نکرد. امانوئل اخیراً تعریف کرد: «هر بار که او را می‌بینم، سر به سرش می‌گذارم. 'ده دلار به اضافه‌ی سود انباشته به من بدهکار هستی.'» امانوئل در کنار پنس برای یک حضور مشترک در برنامه‌ی «آتش‌بس» (Ceasefire)، یک برنامه‌ی جدید C-SPAN، نشسته بود. فارغ از شوخی‌ها، این دو یکدیگر را غرق در احترام متقابل کردند. امانوئل گفت که پشت دوربین، آنها حال فرزندان یکدیگر را جویا شده بودند، برخی از آنها در نیروهای مسلح هستند، که باعث شد داشا برنز، مجری برنامه، آنها را «والدین پیش از حزبی‌ها» بنامد. در پایان برنامه، برنز عکسی از پنس را نشان داد که سعی می‌کرد یک اسکناس ده دلاری را در اتاق سبز به امانوئل بدهد.

چنین تبادلاتی اساس فرضیه‌ی «آتش‌بس» را تشکیل می‌دهد؛ برنامه‌ای که خود را «لحظه‌ای نادر از وحدت» در یک ملت دچار تفرقه معرفی کرده و «تنها هدفش» را کمک به سیاستمداران ستیزه‌جو برای یافتن «زمینه‌های مشترک» توصیف کرده است. از زمان آغاز به کار آن در ماه اکتبر، بینندگان درباره‌ی جارِد ماسکوویتز دموکرات شنیده‌اند که در مهمانی کریسمس تیم بِرچِت جمهوری‌خواه نقش بابا نوئل را بازی کرده است، و از نزدیکی همسران سناتورها جیمز لنکفورد و کریس کونز مطلع شده‌اند؛ در پایان هر قسمت، برنز مثالی از همزیستی دوحزبی را برجسته می‌کند، مانند اعضای «کاکوس مدنیت» در مجلس قانون‌گذاری ایالت مینه‌سوتا که با هم آواز می‌خوانند. سم فایست، یکی از کهنه‌کارهای CNN که سال گذشته ریاست C-SPAN را بر عهده گرفت، به NPR گفت: «من از آن دسته افرادی هستم که معتقدند آمریکایی‌ها در واقع بر سر مسائل بیشتری توافق دارند تا اختلاف. منظورم این است که ما نیوت گینگریچ و بیل کلینتون را در دهه‌ی نود داشتیم که برای اولین بار در یک نسل به بودجه‌ی متوازن دست یافتند.» در واقع، فایست گفته است که ایده‌ی «آتش‌بس» از کار او در CNN در آن دوره نشأت گرفته است، زمانی که او تهیه‌کننده‌ی چیزی تقریباً برعکس این برنامه بود: «کراس‌فایر» (Crossfire)، برنامه‌ای که میزبانان و مهمانان ایدئولوژیکی مخالف را در کنار هم قرار می‌داد و به آنها اجازه می‌داد بی‌محابا به یکدیگر حمله کنند. به گفته‌ی فایست، مایکل کینزلی، یکی از میزبانان لیبرال «کراس‌فایر»، پس از ترک برنامه در اواسط دهه‌ی نود، پیشنهاد کرد که فایست باید یک جایگزین هماهنگ‌تر ایجاد کند. او از آن زمان این ایده را با خود حمل کرده است.

فایست از توصیف برنامه‌ی جدید به عنوان «کفاره‌ی» خود برای «کراس‌فایر» اجتناب کرده و خاطرنشان می‌کند که C-SPAN – شبکه‌ای که جلسات کنگره و برنامه‌های مشابه و متمرکز بر موضوعات تخصصی را به عنوان یک خدمات عمومی پخش می‌کند، برای مخاطبانی که از نظر سیاسی متعادل هستند و تعداد زیادی از خود را میانه‌رو می‌دانند – مأموریتی متفاوت از CNN و سایر غول‌های شرکتی اخبار کابلی دارد. با این حال، در محیط رسانه‌ای آشفته‌ی امروزی، توانایی هر برنامه‌ی خبری کابلی برای تعیین چارچوب بحث سیاسی ملی محدود است. این رسانه در حال افول است. اینترنت در حال صعود و بی‌نظم است.

با این حال، الگوهای تبادل‌نظر که توسط «کراس‌فایر» و «آتش‌بس» نمایندگی می‌شوند – دیدگاه مناظره به عنوان یک رقابت خونین در مورد اول، و به عنوان راهی به سوی اجماع در مورد دوم – در کانون پرسشی بزرگ‌تر و پایدارتر از یک برنامه‌ی تلویزیونی، یا حتی یک رسانه، قرار دارند: انجام سیاست با یکدیگر در فضای عمومی به چه معناست؟ این پرسش اکنون در میان سانسور فزاینده و خشونت سیاسی نگران‌کننده، به ویژه پرابهام به نظر می‌رسد. من بیشتر دوران ترامپ منتقد رسانه بوده‌ام، و در تمام این مدت با دو نگرانی دست و پنجه نرم کرده‌ام که لزوماً متناقض نیستند اما اغلب متضاد به نظر می‌رسند. اول اینکه نهادهای اختصاص‌یافته به پیگیری حقیقت، بستری برای شخصیت‌های مخرب فراهم می‌کنند که دروغ‌های آشکار را پخش می‌کنند. دوم اینکه فرهنگ سیاسی جریان اصلی ایالات متحده، رادیکال‌های آتشین هر دو طرف را اساساً نامشروع می‌داند – این نکته با توجه به بی‌ادبی آشکار گفتمان در زادگاه من، بریتانیا، به ویژه قابل توجه است – و مدنیت و سازش مثلثی را به خودی خود نتایج خوبی می‌داند. (در واقع، متوازن کردن بودجه، مانند هر سیاست دیگری، برنده‌ها و بازنده‌هایی دارد.)

اکنون روشن به نظر می‌رسد که تلاش‌ها برای مهار مسمومیت کاملاً شکست خورده‌اند. اصرار بر خوب بودن مردم با یکدیگر در چنین فضایی اغلب با نیت خیر است. اما، به نظر من، این یک انتظار آرمان‌گرایانه و شاید خطرناک است که بازیگرانی که هیچ علاقه‌ای به مدنیت ندارند، ممکن است از آن به عنوان ابزار دیگری برای ساکت کردن مخالفت استفاده کنند. به عبارت دیگر، در حین تماشای «آتش‌بس»، آرزو می‌کردم که C-SPAN به جای آن «کراس‌فایر» را دوباره ساخته بود.

تقریباً هیچ «کراس‌فایر» برای بازسازی وجود نداشت. در اوایل دهه‌ی هشتاد، ریس شونفلد، مدیر عامل CNN، که آن زمان یک شبکه‌ی نوپا بود، پات بوکانن، محافظه‌کار تندرو و نامزد آینده‌ی ریاست‌جمهوری، و تام برادن، یک لیبرال میانه‌رو، را برای اجرای برنامه‌ای استخدام کرد که یک چهره‌ی خبری را از دیدگاه‌های سیاسی مختلف مورد بازجویی قرار دهد. به گفته‌ی شونفلد، تد ترنر، بنیان‌گذار CNN، از این برنامه متنفر بود – او ظاهراً بوکانن و برادن را «بوقلمون» می‌دانست – و می‌خواست آن را رها کند، اما در آن زمان مجری‌ها قرارداد امضا کرده بودند، و ترنر تسلیم شد. در ابتدا، این برنامه برای نیم ساعت قبل از نیمه‌شب در ساحل شرقی برنامه‌ریزی شده بود، اما به زودی چند ساعت به جلو منتقل شد و رتبه‌های بالایی کسب کرد. هدف لزوماً ایجاد نزاع و داد و فریاد نبود، اما برخی از قسمت‌های اولیه بسیار بحث‌برانگیز بودند. در سال ۱۹۸۲، برادن به رئیس اعظم کو کلاکس کلان حمله کرد، او را «یک ننگ لعنتی برای کشور» نامید و بارها به خاطر پوشیدن «ملحفه» مسخره‌اش کرد. چند سال بعد، موسیقی‌دان فرانک زاپا درباره‌ی مجاز بودن اشعار ترانه‌های وقیحانه بحث کرد و نتوانست بیزاری خود را از مصاحبه‌کننده‌اش، یک ستون‌نویس محافظه‌کار، پنهان کند. زاپا به او طعنه زد: «آیا می‌خواهی همینجا مرا تنبیه کنی؟ وقتی اینطور کف می‌کنی، عاشقش می‌شوم.»

طی سال‌ها، قالب برنامه تغییر کرد – از جمله با افزودن تماشاگران زنده – و بازیگران آن نیز تغییر کردند. در سال ۲۰۰۴، پال بِگالا، استراتژیست دموکرات، و تاکر کارلسون، روزنامه‌نگار جوان و کراوات پاپیونی‌دار، پشت میز مجری‌گری بودند در شبی که «کراس‌فایر» به دست یک کمدین، یعنی جان استوارت، جان باخت. استوارت پیش از این نیز از این برنامه انتقاد کرده بود – به گفته‌ی یکی از تهیه‌کنندگانش، او «واقعاً از آن ناراحت بود» – اما بگالا و کارلسون با این حال وقتی او وارد استودیو شد، روبروی آنها نشست و آنها را «هکرهای حزبی» نامید که با برگزاری دعواهای نمایشی که بحث‌های محتوایی را تضعیف می‌کردند، «به آمریکا آسیب می‌رساندند»، متعجب به نظر می‌رسیدند. کارلسون از «کراس‌فایر» به عنوان تلاشی برای به چالش کشیدن سیاستمداران دفاع کرد و استوارت را متهم کرد که در مصاحبه‌ی اخیر خود در برنامه‌ی کمدی سنترال، جان کری، نامزد دموکرات ریاست‌جمهوری وقت، را «نوازش» کرده است. استوارت فریاد زد: «شما در CNN هستید! برنامه‌ای که قبل از من پخش می‌شود، عروسک‌هایی هستند که تلفن‌های شوخی می‌زنند! مشکل شما چیست؟» کارلسون نتیجه گرفت که استوارت در برنامه‌ی خودش «سرگرم‌کننده‌تر» است و این را به او گفت. استوارت تلافی کرد که کارلسون در برنامه‌اش «به همان اندازه یک احمق» است که در هر جای دیگری.

انتقاد شدید استوارت – که لحن کمدی‌اش نمی‌توانست جدیت خشمگینانه‌اش را پنهان کند – برانگیزاننده بود. نویسنده‌ای برای تایمز او را به هاوارد بیل، روزنامه‌نگار «دیوانه» در فیلم «شبکه» تشبیه کرد و استدلال کرد که او نارضایتی بینندگان را از «اینفوتیمنت به سبک گلادیاتور» که برای «تحریک» به جای اطلاع‌رسانی طراحی شده بود، منعکس کرده است. واشنگتن پست به کارلسون و دیگر مجریانش لقب «حشرات وراج» داد. پست همچنین پیشنهاد کرد که حضور استوارت برای «کراس‌فایر» از نظر افزایش اهمیت آن، یک مزیت بوده است. اما چند ماه بعد، رئیس CNN برنامه را لغو کرد و به مطبوعات گفت که او «با تمام وجود» با انتقاد استوارت موافق است و اعلام کرد که خروجی شبکه را از «برنامه‌های مناظره‌ی پرخاشگرانه» به سمت «روایت‌گری جدی» تغییر خواهد داد. (کارلسون، به طرز باورنکردنی از دیدگاه امروزی، به MSNBC رفت.) یکی از روزنامه‌نگاران ارشد CNN به پست گفت که «کراس‌فایر» به معادل تلویزیونی «مردم از یکدیگر می‌پرسند که آیا هنوز همسرشان را کتک می‌زنند» تبدیل شده بود.

اخیراً، این قالب تا حدودی مورد بازبینی قرار گرفته است. در سال ۲۰۱۵، بگالا تأمل کرد که با نگاهی به گذشته، آمریکا می‌توانست در آستانه‌ی جنگ عراق به نفاق پر سر و صداتر بیشتری نیاز داشته باشد. افراد خارج از برنامه نیز از آن دفاع کرده‌اند، یا حداقل، از وضعیت آن به عنوان یک کیسه‌ی مشت‌زنی، اظهار حیرت کرده‌اند؛ به عنوان مثال، ایان کراوچ در همین مجله نوشت که انتقاد تند استوارت «کمتر ظریف و روشنگرانه» به نظر می‌رسید و از این واقعیت غافل بود که «مناظره‌ی واقعی به همان اندازه که به هوش نیاز دارد، به شور و نمایش نیز محتاج است.» تا سال ۲۰۲۳، مایکل شفر از پلیتیکو خواهان بازگشت این برنامه شد و استدلال کرد که در دنیایی از اتاق‌های اکوی جداگانه، عدم وجود نسبی محتوایی که شامل تبادل دیدگاه‌ها باشد، «شاید حتی، ام، به آمریکا آسیب می‌رساند.»

«کراس‌فایر» بازنگشته است. (تلاشی برای احیای آن در اواسط دهه‌ی ۲۰۲۰، با حضور گینگریچ و ون جونز، در میان دیگران، به نظر فاقد نیش بود و به سختی یک سال دوام آورد.) اما ایده‌ی اساسی به نظر می‌رسد که در حال احیا است. از سال گذشته، برنامه‌ی «شب اخبار» (NewsNight) ابی فیلیپ در ساعات پربیننده CNN – که، همانطور که یک خبرنگار رسانه‌ای بیان کرد، اغلب «بیشتر کراس‌فایر است تا خود کراس‌فایر» – مبارزان هر دو طرف را مقابل یکدیگر قرار داده است، با نتایجی که گاهی اوقات جذاب (مثلاً: روزنامه‌نگار کاترین رمپل که از متحد ترامپ، اسکات جنینگز، که از ایلان ماسک در برابر اتهامات مربوط به ادای احترام نازی‌ها دفاع کرده بود، خواست اگر این ژست بی‌ضرر است، آن را تکرار کند)، گاهی اوقات وحشتناک (مثلاً: مفسر راست‌گرا رایان گیردوسکی که روزنامه‌نگار مسلمان، مهدی حسن، را به عنوان یک تروریست همدرد با تروریست‌ها بدنام کرد، ظاهراً به شوخی)، و معمولاً جایی بین این دو است. در هر صورت، به نظر می‌رسد مردم آن را تماشا می‌کنند.

در شبکه‌های اجتماعی نیز، قالب‌های مناظرات خشمگین به شدت در حال رشد هستند – این امر تا حد زیادی نتیجه‌ی فرهنگ «با من مناظره کن!» (Debate me!) مردان جوان راست‌گرایی است که در دوره‌ی اول ترامپ در فضای آنلاین به شهرت رسیدند. چارلی کرک با تورهای دانشگاهی، که در آن‌ها با مخالفان «ووک» (woke) بحث و جدل می‌کرد، این شکل را به کمال رساند؛ تابستان گذشته، یک استریمر لیبرال معروف به دِستینی مخفیانه وارد گردهمایی گروه کرک، ترنینگ پوینت آمریکا (Turning Point USA)، شد و با یک اینفلوئنسر «مردسالار» مناظره کرد که یکی از حضار آن را به «جنگ خروس‌ها» تشبیه کرد. سال گذشته، شرکتی به نام «جوبیلی مدیا» (Jubilee Media) برنامه‌ی وب «احاطه‌شده» (Surrounded) را راه‌اندازی کرد که در آن یک نوع تحریک‌کننده (کرک اولین نفر بود)، توسط حریفان فکری «احاطه» می‌شود، و آنها به نوبت با او بحث می‌کنند تا زمانی که توسط همتایان خود رأی به خروج داده شوند. در اینجا نیز، تماشای نتایج می‌تواند دشوار باشد: زمانی که حسن، که در بریتانیا به دنیا آمده اما شهروند ایالات متحده است، در برنامه ظاهر شد، یکی از مصاحبه‌کنندگانش گفت که او باید اخراج شود؛ دیگری با افتخار خود را یک فاشیست معرفی کرد. اما، باز هم، مردم تماشا می‌کنند. حسن و دیگران گفته‌اند که به اصرار فرزندانشان در «احاطه‌شده» شرکت کرده‌اند.

اگرچه این دوران افزایش جدل است، اما هم برنامه‌ی فیلیپ و هم «احاطه‌شده» به سبک کاملاً استوارتی مورد انتقاد قرار گرفته‌اند، زیرا بستری برای هکرهای حزبی دروغ‌گو فراهم می‌کنند که بیشتر به کشتی گرفتن علاقه‌مندند تا روشنگری. (شاید به طرز معناداری، هر دو برنامه خود را با اصطلاحاتی نرم‌تر معرفی کرده‌اند که به نظر می‌رسد برای پیشگیری از چنین انتقاداتی است؛ بنیان‌گذار جوبیلی گفته است که او سعی دارد «دیزنی همدلی» را بسازد.) پس از حضور حسن در «احاطه‌شده»، بِرِیدی بریکْنِر-وود در همین مجله نوشت که این برنامه «غذای بی‌ارزشی که مغز را فرسایش می‌دهد» سرو می‌کند و «چیز زیادی جز لوبوتومی به بیننده ارائه نمی‌دهد.» انتقاد دیگر این است که چنین محتوایی نمایانگر کشور «واقعی» نیست، که بیشتر آن در یک مرکز میانه‌روی فرضی قرار دارد، یا حتی کار سیاستمداری را نیز نشان نمی‌دهد، زیرا در اتاق‌های پر دود که تصمیمات واقعاً گرفته می‌شوند، فضا دوستانه‌تر از فضای عمومی است. «آتش‌بس» بر اساس روشن کردن این اتاق‌ها و الگوبرداری از گفتگوی محترمانه با هدف دستیابی به اجماع بر روی مشکلات بزرگ استوار است.

اینها اهداف والایی هستند. اما آنچه سیاستمداران به صورت عمومی می‌گویند، حداقل به اندازه‌ی روابط دوستانه‌ی پشت صحنه، جهان را شکل می‌دهد. و هر آتش‌بس دوحزبی باید در مجموعه‌ای از مختصات سیاسی که بی‌طرفانه نیستند، به اجرا درآید. (مثال بگالا درباره‌ی عراق به ذهن می‌آید.) به نظر من، برنامه‌هایی مانند «آتش‌بس» خطر تلفیق مدنیت با وحدت را دارند، یا حداقل مرزهای بین این دو مفهوم بسیار متفاوت را مبهم می‌کنند. اختلاف نظر لزوماً مستلزم خصومت نیست، و برنامه‌هایی وجود دارند که بدون جستجوی سازش، مدنی هستند؛ پادکست عزرا کلاین در تایمز، که در آن او صبورانه ایده‌ها را با مخالفان فصیح دیدگاه لیبرالی خود باز می‌کند، نمونه‌ای از آن است. این نوع تبادل می‌تواند آنچه را که من وظیفه‌ی اصلی مناظره می‌دانم، برآورده کند؛ یعنی نه نمایندگی دیدگاه اکثریت، بلکه کشش و آزمون ایده‌ها، از جمله ایده‌هایی که عجیب و غریب به نظر می‌رسند. هرچند، همانطور که کراوچ مشاهده کرد، این فرآیند اغلب پرشور است – به خصوص وقتی که خطرات بسیار بالا باشند.

وقتی شروع به فکر کردن به این مقاله کردم، تمایز بین سبک‌های مناظره‌ی «کراس‌فایر» و «آتش‌بس» استعاری به نظر می‌رسید. در ماه سپتامبر، پس از ترور تراژیک کرک در حین مناظره با دانشجویان در دانشگاه یوتا ولی، این وضعیت تغییر کرد. در میان سیاستمداران و مفسران جریان اصلی، فراخوان‌های فوری برای پایین آوردن دما و، به قول فرماندار یوتا، اسپنسر کاکس، «بهتر مخالفت کردن» شنیده شد. در همین حال، ترامپ و متحدانش شروع به استفاده از این قتل به عنوان بهانه‌ای برای ساکت کردن صداهایی کردند که آنها دوست نداشتند. ABC به طور موقت جیمی کیمل، مجری برنامه‌های آخر شب را به دلیل اظهاراتی که در مورد مرگ کرک بیان کرده بود، پس از تهدیدات رئیس کمیسیون ارتباطات فدرال که حتی برخی جمهوری‌خواهان نیز آن را به زبان رئیس مافیا تشبیه کردند، تعلیق کرد. وزارت امور خارجه ویزای حداقل شش نفری را که «مرگ کرک را جشن گرفته بودند» لغو کرد. مردی از تنسی یک میم منتشر کرد که واکنش بی‌تفاوت‌تر ترامپ به یک تیراندازی قبلی در مدرسه را برجسته می‌کرد، و سپس به دلیل بی‌اساس تهدید به خشونت دستگیر شد. این مرد بیش از یک ماه زندانی بود.

به زودی بحثی درگرفت که آیا کاری که کرک انجام می‌داد واقعاً مناظره بود یا خیر. بسیاری از ناظران او را، به نقل از کاترین کِلایدیس در سالن، «سقراط مدرن، که در میدان‌های دانشگاه‌های آمریکا سرگردان بود و به دنبال یافتن حقیقت از طریق مسابقه بلاغی می‌گشت» توصیف کردند؛ کلاین در تایمز نوشت که کرک «سیاست را دقیقاً به روش صحیح انجام می‌داد» و یکی از «موثرترین متخصصان اقناع» دوران خود بود. این توصیف، به ویژه همانطور که توسط کلاین مطرح شد، با فریاد خشم بسیاری از مفسران چپ‌گرا مواجه شد، که استدلال کردند کرک علاقه‌ای به تغییر نظر کسی نداشت و در عوض نوعی هنر نمایشی را اجرا می‌کرد که در آن مناظره‌کنندگان کم‌تجربه‌تر را به تله‌های بلاغی می‌کشاند و سپس آنها را با عناوین سلطه‌جویانه مانند «چارلی کرک سه دانشجوی متکبر را ساکت می‌کند!!!!» آنلاین منتشر می‌کرد – همه اینها در حالی که جوامع حاشیه‌نشین مختلف را غیرانسانی جلوه می‌داد و نفرت می‌پراکند. کلایدیس نوشت، سبک کرک «برای گفتگوی مدنی مانند پورنوگرافی برای رابطه جنسی بود. بازتولیدی عمدتاً تحریک‌آمیز، مبهم تحقیرآمیز و کالایی شده از چیزی که معمولاً خوب یا حداقل بی‌طرف است.»

در حالی که من الگوی «کراس‌فایر» را به الگوی «آتش‌بس» ترجیح می‌دهم، این به معنای دادن اختیار مطلق به آن نیست. مناظرات، هرچقدر هم تند باشند، باید در چارچوب خطوط ذهنی انجام شوند. پس از اظهارات نفرت‌انگیز گیردوسکی خطاب به حسن در برنامه‌ی CNN فیلیپ، او تا پایان وقت تبلیغات بعدی از برنامه خارج شد، سپس به کلی از شبکه منع شد. (به شکل کمتر قابل دفاعی، حسن نیز در سال بعد دوباره دعوت نشد.) حسن، یک مناظره‌کننده‌ی برجسته، زمانی به من گفت که او در کنار سیاستمدارانی که واقعیت‌های اساسی را انکار می‌کنند، ظاهر نخواهد شد؛ پس از حضورش در «احاطه‌شده»، او گفت که اگر می‌دانست با فاشیست‌ها مناظره خواهد کرد، این کار را نمی‌کرد، زیرا ایدئولوژی آنها، در نهایت، با اصول دموکراتیکی که زیربنای هر شکلی از مناظره است، ناسازگار است. حتی راست افراطی نیز مرزهای خود را دارد؛ اخیراً، یک نزاع شدید درون جنبش MAGA بر سر تصمیم کارلسون برای مصاحبه با نیک فوئنتس، یک یهودستیز آشکار، منفجر شد. برخی از منتقدان کمتر با میزبانی کارلسون از فوئنتس مشکل داشتند تا با ناتوانی او در زیر سوال بردن جدی فوئنتس. اما حداقل یک راست‌گرا ظاهراً فوئنتس را غیرقابل مناظره دانست: کرک، که او را از رویدادهای T.P.U.S.A. منع کرد.

گرچه خشونت سیاسی برای آمریکا آنقدر هم جدید نیست که برخی مفسران می‌خواهند نشان دهند، اما این آشکارا زمانی برای هوشیاری ویژه‌ در برابر فراخوان‌ها برای خشونت، یا تأیید آن است. اما بحث بلند و بی‌پرده ذاتاً تهدیدآمیز نیست؛ در واقع، پذیرش غیر از این، تسلیم شدن به منطق خواسته‌ی هولناک – و عمیقاً ریاکارانه‌ی – جناح راست برای سانسور انتقادهای منصفانه، اگرچه تند، از دیدگاه‌های کرک پس از قتل اوست. در پی چنین وحشت‌هایی، پایین آوردن دما غریزی‌تر از بالا نگه داشتن آن است. اما اگر بحث‌های داغ منجر به خشونت بیشتر نشود چه؟ اگر دریچه‌ای برای تخلیه فشار باشد که از آن جلوگیری می‌کند، چطور؟

حداقل، وقتی «جوبیلی» (Jubilee) مثلاً یک فاشیست خودخوانده را در برابر حسن قرار می‌دهد، این بیشتر منعکس‌کننده‌ی یک جریان از پیش موجود در جامعه‌ی گسترده‌تر است تا اینکه آن را ایجاد کند. و گرچه تکان‌دهنده‌ترین لحظات این برنامه‌ها تمایل دارند که بیشترین بازدید را داشته باشند، خود برنامه‌ها به طور یکنواخت نفرت‌انگیز نیستند. من چندین قسمت از «احاطه‌شده» را تماشا کرده‌ام – که نه تنها کرک و حسن، بلکه سِنک اویگور چپ‌گرا و کَندِیس اوونْز راست‌گرا را نیز شامل می‌شد – و تحت تأثیر دقت بررسی مواضع آنها قرار گرفته‌ام، قطعاً در مقایسه با محتوای ساده‌انگارانه‌ای که معمولاً در اخبار کابلی ارائه می‌شود. قسمت حسن شاید گاهی ترسناک بود، اما حداقل گستره‌ی رادیکالیسم را در راست مدرن آشکار کرد، همانطور که حسن در یک نقطه اذعان داشت. در عصری که از آن به عنوان عصر توجه‌های کوتاه یاد می‌شود، چنین مناظراتی به دلیل طولشان نیز قابل توجه هستند: یک ساعت یا بیشتر، به طور کامل.

البته، می‌شنوم که گریه می‌کنید، مشکل دقیقاً این است که پست‌ترین کلیپ‌ها هستند که وایرال می‌شوند – چند قطره سم استخراج شده از یک چاه، به هر حال، هنوز سم است. این درست است. اما مسئله‌ی جدید در اینجا توانایی معدودی از غول‌های بی‌مسئولیت رسانه‌های اجتماعی است تا کدام مناظره‌ها – و کدام بخش‌ها از مناظره‌ها – را مورد توجه قرار دهند. خود مناظره همیشه ظرفیتی برای خشونت داشته و حریفان بحث‌برانگیز را ارتقاء داده است (دوباره به برادن در برابر K.K.K. نگاه کنید)؛ از ازل، مردم بحث کرده‌اند نه برای تغییر ذهن دیگران یا خودشان، بلکه برای پیروزی. (حتی یک کلاسیک‌دان سقراط را «ترول اصلی 'با من مناظره کن'» نامید.) در این لحظه، چپ‌گرایان به نظر می‌رسد که به طور فزاینده‌ای متوجه شده‌اند که پاسخ به ترول‌های مدرن که از قالب‌های مناظره برای وایرال شدن استفاده می‌کنند، انزوا و مهار نیست، بلکه وارد شدن به میدان و مقابله کردن است. در چارچوب افزایش اقتدارگرایی و سانسور، چیزی اضطراری، حتی نجیبانه، در دفاع بی‌قید و شرط از ایده‌های شما وجود دارد.

شرکت‌های رسانه‌ای، قدیمی و جدید، که وظیفه‌شان برگزاری مناظرات است، اغلب از چنین اصطلاحات ایدئولوژیکی فکر نمی‌کنند – حتی اگر گفتار آنها نیز اکنون در معرض تهدید باشد. «آتش‌بس»، به نوبه‌ی خود، فقط یکی از این برنامه‌های متعدد است؛ در بازار ایده‌ها، در واقع، باید فضایی برای آن وجود داشته باشد. اما، با تماشای قسمت‌های اول آن، می‌خواستم مهمانان آن، ستایش‌های خود از دوستی را کنار بگذارند و با جدیت بیشتری یکدیگر را به چالش بکشند. قالب «کراس‌فایر» می‌تواند کم و بیش آموزنده باشد، اما «آتش‌بس» به نظر می‌رسد توسط فرضیه‌ی همکاری‌جویانه‌ی خود محدود شده است. در این لحظه‌ی ترسناک و تقسیم‌شده، جذابیت آن فرضیه قابل درک است. اما من مطمئن نیستم که همکاری دوستانه‌ی دوحزبی همان چیزی باشد که اکنون بیشترین تهدید را در پی دارد. و نگرانم که تمرکز بر آن، واقعیت را سفیدنمایی کند.

کمی پس از اولین پخش «آتش‌بس»، استوارت با دیوید رمنیک، سردبیر همین مجله، در جشنواره‌ی سالانه‌ی ما حاضر شد، جایی که او انتقاد گزنده‌ای را علیه شرکت‌های رسانه‌های اجتماعی مطرح کرد که به عقیده‌ی او مردم را از هم جدا می‌کنند – لحظه‌ای بسیار «کراس‌فایری»، حتی اگر این بار، اهداف او آنقدر قدرتمند بودند که نمی‌شد آنها را از بین برد. او گفت: «رسانه‌های اجتماعی گفتار فوق‌فرآوری‌شده هستند، همانطور که دوریتوس غذاست. آنها برای دور زدن بخش‌هایی از مغز شما طراحی شده‌اند که شما را از آن دور نگه می‌دارند، از فرو رفتن در آن حفره‌ها، از رادیکال شدن شما جلوگیری می‌کنند. این چیزی است که شما با آن روبرو هستید. آنها این چیزها را در آزمایشگاه طراحی می‌کنند تا توانایی ما در همکاری و همیاری را دور بزنند.»

بعدتر در گفتگو، استوارت لحنی تا حدی متفاوت داشت. رمنیک از او پرسید که آیا در پادکست جو روگن ظاهر شده است، که، او خاطرنشان کرد، به برخی افراد «نازی‌کنجکاو» اکسیژن داده است. استوارت گفت: «این قابل قبول نیست که فقط بگوییم، 'خب، من کاری که او می‌کند را دوست ندارم.'» مخالفان چنین شخصیت‌هایی باید «آنها را در بازی خودشان شکست دهند»، به جای اینکه شکایت کنند که یک شخصیت مضر بستری دارد. او گفت: «در حال حاضر هیچ‌کس در این دنیا نیست که بستری نداشته باشد.»

استوارت همچنین به یاد آورد که زمانی تصمیم گرفت با دونالد رامسفلد، که به عنوان وزیر دفاع جورج دبلیو بوش خدمت کرده بود، مصاحبه کند، با وجود مخالفت شدید قلبی با نقش رامسفلد در جنگ عراق. استوارت رامسفلد را به چالش کشید، اما گفتگو به طور کلی صمیمانه بود و استوارت از اینکه سخت‌تر فشار نیاورده بود، پشیمان شد. استوارت به رمنیک گفت: «من به خاطر آن مصاحبه بیشتر از کل جنگ لعنتی بی‌خوابی کشیدم.» او افزود، پس از آن، رامسفلد یادداشتی برایش نوشت و گفت که این تبادل «سرگرم‌کننده» بود و این دو می‌توانستند در جوانی دوستان خوبی باشند. «آیا می‌دانید این هنوز چقدر آزارم می‌دهد؟»