تصویرگری از نیکول ریفکین
تصویرگری از نیکول ریفکین

آن‌ها به آگهی مادران جایگزین پاسخ دادند و خود را در یک کابوس یافتند

زنان خانه ۳ به ندرت فرصت می‌یافتند تا با زنان خانه ۵ صحبت کنند، اما وقتی این اتفاق می‌افتاد، چیزهایی که می‌شنیدند آن‌ها را می‌ترساند. آن‌ها در واقع نمی‌دانستند خانه ۵ کجاست، فقط می‌دانستند که بسیار بزرگ است و جایی در خارج از تفلیس، بر یکی از تپه‌های متعددی که پایتخت گرجستان را احاطه کرده‌اند، قرار دارد. شنیده بودند که صدها زن باردار در خانه ۵ هستند که تعداد زیادی در یک اتاق فشرده شده‌اند. شنیده بودند که غذای محدودی در آشپزخانه مشترک خانه ۵ وجود دارد – گوشت خوک، برنج و سبزیجاتی که کارفرمایانشان قرار بود روزانه فراهم کنند، کم بود – و بنابراین زنان خانه ۵ مجبور بودند برای سبزیجات با یکدیگر بجنگند یا گرسنه بمانند.

وقتی زنان خانه ۳، زنان خانه ۵ را در کلینیک باروری می‌دیدند، آن‌ها خشن به نظر می‌رسیدند. با پاهای روی هم و دست‌های گره‌کرده در سالن انتظار نشسته بودند. تهدیدکننده. شاید، به خود می‌گفتند، زنان خانه ۵ باید اینگونه باشند تا زنده بمانند. شنیده بودند که در خانه ۵، روغن آشپزی خود را در اتاق‌های شخصی نگه می‌داشتند، نه به صورت مشترک مانند خانه ۳ که هرکس می‌خواست می‌توانست از آن استفاده کند. زنان خانه ۳ همچنین شنیده بودند که اگر زنی در خانه آن‌ها بدرفتاری می‌کرد، قوانین را زیر پا می‌گذاشت، داروی باروری خود را به موقع مصرف نمی‌کرد، پرخاشگری می‌کرد یا تلاش می‌کرد فرار کند، کارفرمایان خانه ۳ او را به کارفرمایان خانه ۵ می‌فروختند. سپس، مشکلات او واقعاً آغاز می‌شد.

اگر هر زنی در هر یک از پنج خانه می‌خواست ترک کند، اگر در تفلیس، هزاران مایل دور از خانه خود در تایلند، ناراضی بود، اگر دلتنگ خانواده‌اش بود یا نظرش را درباره تصمیمش برای سوار شدن به هواپیما، که اغلب برای اولین بار بود، تغییر داده بود تا از فرزندان خودش دور شود و به عنوان حامل ژستیشنی (Gestational Carrier)، مادر جایگزین – یا مائه ام بون، همانطور که در تایلندی به او می‌گفتند – برای شرکت چینی که او را اسکان داده و تغذیه می‌کرد، کار کند، نمی‌توانست به سادگی به کارفرمایان بگوید که دیگر نمی‌خواهد باردار شود و نوزادانی برای غریبه‌ها به دنیا آورد، و می‌خواهد به خانه برگردد. علاوه بر پرداخت هزینه بازگشت خودش، باید هزینه‌هایی را که کارفرمایان ادعا می‌کردند متحمل شده‌اند، به آن‌ها بازپرداخت می‌کرد. این مبلغ حداقل ۷۰,۰۰۰ بات (۲,۲۰۰ دلار) بود.

اما زنان به گرجستان آمده بودند زیرا در ابتدا این نوع پول را نداشتند. بنابراین، زنی که می‌خواست ترک کند، فقط دو گزینه داشت: می‌توانست از خانواده یا دوستانش پول بخواهد – که بیشتر آن‌ها خودشان فقیر بودند و نمی‌دانستند او کجاست، یا واقعاً چه کاری انجام می‌دهد – یا می‌توانست تخمک‌های خود را بفروشد. اگر او سه بار تخمک‌های خود را می‌فروخت، می‌توانست به اندازه کافی برای بازپرداخت بدهی خود به کارفرمایان چینی و خرید بلیط برگشت به خانه درآمد کسب کند. زنان خانه ۳ درباره زنی در خانه ۵ شنیده بودند که این کار را کرد. آن‌ها همچنین شنیدند که بعد از آن، او عفونت بدی گرفت و تقریباً مرد.

اغلب اوقات، زنان نمی‌خواستند وارد چنین ترتیبی شوند. آن‌ها فقط می‌خواستند یک انتقال جنین داشته باشند، بچه بیاورند، پول خود را به دست آورند و به خانه برگردند. اما هرچه بیشتر می‌ماندند، همه چیز پیچیده‌تر می‌شد. وقتی تلاش می‌کردند حتی ابتدایی‌ترین سوالات را بپرسند – در تمام این داروها چه بود؟ این نوزادان به کجا می‌رفتند؟ – نمی‌توانستند پاسخی دریافت کنند. پزشکان فقط آن‌ها را نادیده می‌گرفتند. گویی بدنشان متعلق به خودشان نبود.

«مادری که شایستگی را حمل می‌کند»

حوا به خاطر پدرش سر از خانه ۳ درآورد. سال‌ها بود که او برای پوشش بدهی خانواده کار می‌کرد و یک وام برای پرداخت بهره وامی دیگر می‌گرفت. سپس پدرش به استئومیلیت (عفونت استخوان) مبتلا شد و زمانی که در بیمارستان بستری شد، مرد ۷۳ ساله نمی‌توانست نیمه پایین بدنش را حرکت دهد. پزشکان گفتند که او هرگز دوباره راه نخواهد رفت، اما او سخت تلاش کرد تا پیش‌بینی آن‌ها را به چالش بکشد. پس از ترخیص، او مستقیماً به فروش میوه از گاری فلزی بزرگش بازگشت. اما با این حال، درآمد آن‌ها برای پوشش بهره و اجاره اتاق کوچک خانواده که در خانه‌ای چوبی و فرسوده در میان کوچه پس‌کوچه‌های حومه بانکوک مشترکاً زندگی می‌کردند، کافی نبود.

وقتی حوا کوچک بود، آرزوی خاصی برای تبدیل شدن به چیزی نداشت – فقط پولدار شدن. حتی نه آنقدر پولدار که خیلی پولدار باشد، فقط پولدارِ با ثبات. او می‌خواست خانه خودش و ماشین خودش را داشته باشد. او به اندازه کافی پول می‌خواست تا پدرش دیگر گاری میوه‌اش را هل ندهد. پدرش او و برادر کوچکترش را تنها بزرگ کرده بود، پس از آنکه مادرش یک روز صبح او را به مهدکودک برد و ناپدید شد. حوا سال‌ها شاهد بود که پدرش تنها وعده غذایی را که هر روز می‌خرید، به سه قسمت برای خودش تقسیم می‌کرد تا بتواند او و برادر کوچکترش را تغذیه کند و لباس فرم مدرسه، کفش و کتاب‌هایشان را بخرد. حوا در سن ۱۳ سالگی مدرسه را ترک کرد و شروع به کار کرد تا به او کمک کند. حتی با وجود اینکه حوا معتقد بود پدرش برادرش را بیشتر دوست دارد – وقتی او درآمدهایش را تحویل می‌داد فقط سر تکان می‌داد و هرگز نمی‌گفت که او خوب است – او بی‌قید و شرط او را دوست داشت.

حالا، در ۲۴ سالگی، حوا کارگر ساختمانی، راننده، مدیر رستوران، ماساژور، نگهبان، خانه‌دار و تنها زنی بود که اجناس سنگین را در انبار جابجا می‌کرد. او برای امتحان معادل‌سازی دیپلم دبیرستان درس خواند و قبول شد. او کار شیرینی‌پزی را امتحان کرد و یک دوره ماساژ تایلندی با بودجه دولتی را به پایان رساند. اما شغل مورد علاقه او، پیشخدمتی بود: او عاشق گپ و گفت‌های کوتاه، مراقبت از میز و کمک به مشتریان برای انتخاب غذایی بود که آن‌ها را راضی می‌کرد. اخیراً، او به عنوان راننده موتور سیکلت، که در تایلند به آن رایدر (rider) می‌گویند، کار می‌کرد.

وقتی طلبکاران به دنبال حوا آمدند، او می‌توانست از پس آن‌ها برآید. اما بعد به دنبال برادرش آمدند. این جوان ۲۰ ساله کار چندانی برای کمک به خانواده انجام نمی‌داد، به نحوی نمی‌توانست شغلی را به اندازه کافی برای گرفتن حقوق نگه دارد. حوا نام او را به عنوان ضامن خود گذاشته بود، اما هرگز انتظار نداشت که آن‌ها نام واقعی و عکس او را با پیام‌های تهدیدآمیز در فضای آنلاین منتشر کنند: «اگر کسی این احمق را دید، لطفاً به من اطلاع دهد. من پول خواهم داد.» خانواده از خوابیدن در خانه دست کشیدند و شب‌ها را در سالن‌های بازی به چرت زدن می‌گذراندند. آن‌ها فقط می‌توانستند ساعت ۱ یا ۲ صبح یواشکی وارد اتاقشان شوند و ساعت ۳ یا ۴ صبح دوباره آنجا را ترک کنند.

پست فیسبوکی که او دید، به اندازه کافی بی‌خطر به نظر می‌رسید:

«به دنبال زنی برای کار در گرجستان هستم. قانونی. درآمد ۵۰۰,۰۰۰-۵۳۰,۰۰۰ بات. محدوده سنی: ۲۰ تا ۳۵ سال.»

حوا به آن حساب پیام داد: «چه جور کاری است؟ آیا باید به آنجا بروم؟ یا در تایلند است؟»

تصویری که زنی را با لپ‌تاپ نشان می‌دهد که در حال مشاهده اطلاعاتی درباره تبدیل شدن به مادر جایگزین است.
تصویرگری از نیکول ریفکین

آن حساب فوراً پاسخ داد و توضیح داد که کار، مادر جایگزینی است. حوا باید معاینه پزشکی در بانکوک – آزمایش خون و سونوگرافی واژینال – را با موفقیت پشت سر بگذارد، به گرجستان پرواز کند و معاینه پزشکی دیگری را در آنجا پشت سر بگذارد؛ سپس ۱۰,۰۰۰ بات (۳۱۰ دلار) دریافت خواهد کرد. پس از آن، جنین شخص دیگری به رحم او منتقل خواهد شد و ۱۰,۰۰۰ بات دیگر دریافت خواهد کرد. حوا ۲۰,۰۰۰ بات زمانی که پزشکان ضربان قلب جنین را تشخیص دهند، ماهانه ۲۰,۰۰۰ بات در طول بارداری، و سپس بقیه پول را زمانی که نوزادی سالم به دنیا آورد، دریافت خواهد کرد.

حوا هرگز اسم گرجستان را نشنیده بود، کشوری کوچک و کوهستانی با ۳.۷ میلیون نفر جمعیت که با روسیه، ترکیه، ارمنستان و آذربایجان هم‌مرز است، و فقط به طور مبهم درباره رحم اجاره‌ای شنیده بود. اگرچه او فرزندی نداشت، اما هرچه بیشتر به آن فکر می‌کرد، بیشتر به این نتیجه می‌رسید که مادر جایگزین شدن می‌تواند راه خوبی برای کمک به مردم باشد. (مائه ام بون به معنای واقعی کلمه «مادری که شایستگی را حمل می‌کند» است.) اما بیش از هر چیز، حوا به پول فکر می‌کرد: ۵۳۰,۰۰۰ بات تقریباً معادل ۱۶,۴۰۰ دلار است که، اگرچه دقیقاً مبلغی نیست که زندگی را دگرگون کند، اما بدهی خانواده را تسویه می‌کرد و به آن‌ها اجازه می‌داد از نو شروع کنند.

اکتبر گذشته، چهار روز پس از پاسخ به آگهی، حوا برای آماده‌سازی جهت معاینه پزشکی به هتلی در بانکوک مراجعه کرد. هم‌اتاقی او، «آی» (Eye) – دختری ۲۱ ساله از منطقه‌ای فقیرنشین در شرق تایلند در امتداد مرز با کامبوج – به پستی مشابه پاسخ داده بود. (به دلیل ترس از ننگ و تلافی، حوا، آی و سایر زنان تایلندی در این مقاله با نام‌های مستعارشان معرفی می‌شوند.) شب ملاقاتشان، حوا و آی شروع به صحبت کردند و حرفشان قطع نشد. حوا پرحرف بود و همیشه سعی می‌کرد سکوت را پر کند. او برای یک زن تایلندی قد بلند و چهارشانه بود، بنابراین اغلب خمیده می‌نشست و شانه‌هایش را با خودآگاهی به هم فشار می‌داد، گویی سعی در پنهان شدن داشت. حوا فیلم‌های آمریکایی با مضامین اخلاقی درباره استقامت در برابر تبعیض، فقر یا ستم اجتماعی را دوست داشت – «کتاب سبز»، «خدمتکاران»، «فارست گامپ».

آی، از طرفی دیگر، سرزنده، طعنه‌آمیز و زیبا بود؛ نام مستعارش از چشمان متمایزش که به نظر می‌رسید از شادی لبریز است، گرفته شده بود، گویی همیشه در آستانه خنده بود، شاید به قیمت دیگران. آی فرهنگ پاپ سیاه‌پوستان آمریکایی را دوست داشت، به رپ گوش می‌داد، ویدئوهای تیک‌تاک می‌ساخت که منتشر نمی‌کرد، موهایش را فر می‌کرد و از بریس‌های (ارتودنسی) تقلبی استفاده می‌کرد – مد رایجی در تایلند. مدتی در کارخانه‌ای نیمه‌بیکار بود، اما سپس شغلش را به طور کامل از دست داد. مادرش وامی برای خرید موتورسیکلت گرفته بود، سپس وامی دیگر به پشتوانه همان موتورسیکلت؛ سپس بیمار شد. آی می‌دانست که مراقبت از آن‌ها بر عهده اوست. پس از ارسال مشخصات شخصی‌اش به حساب فیس‌بوک، آن حساب او را به کسی وصل کرد که به او گفته شد قبلاً به عنوان مادر جایگزین در گرجستان کار می‌کرد. آن زن به آی گفت که باید چنگال، چاقو و آداپتور برقی خود را بسته‌بندی کند. او گفت همه چیز در گرجستان عالی بود – او باردار بود. نه حوا و نه آی به والدینشان حقیقت را درباره مقصدشان نگفته بودند.

همانطور که حوا و آی صحبت می‌کردند، متوجه شدند که در تلاش‌های قبلی خود برای کسب درآمد، هر دو به بحرین قاچاق شده بودند با وعده کار ماساژ که معلوم شد «کثیف» است. آن‌ها توافق کردند که وضعیت حوا در آنجا دشوارتر بود. آی مجبور بود مشتریان را وادار به خرید نوشیدنی در یک بار کند و گاهی اوقات مجبور به رابطه جنسی با آن‌ها می‌شد، در حالی که فاحشه‌خانه حوا مردان را آنلاین جذب می‌کرد که به مکان پنهانی می‌آمدند و زنی را از میان کسانی که در یک اتاق بزرگ ایستاده بودند انتخاب می‌کردند. سپس به یکی از سه اتاق پشتی، به اندازه کمد لباس، می‌رفتند و او معمولاً برای او رابطه دهانی یا آمیزش جنسی انجام می‌داد. پس از ۱۰ بار «تخلیه» – انزال – یک زن می‌توانست برای شب به خانه برود؛ در غیر این صورت، مجبور بود تا ساعت ۳ صبح بماند. زنان مجبور بودند «بدهی‌های» خود را بپردازند تا گذرنامه‌هایشان را بگیرند، سپس می‌توانستند انتخاب کنند که بمانند یا خیر. برخی ماندند: آن‌ها پول در می‌آوردند، و نوعی رفاقت بین آن‌ها و زنان جدیدتر ایجاد شد. آن‌ها با حوا مهربان بودند و گاهی اوقات برایش شام می‌خریدند.

هیچ‌کدام از این دو زن درباره خطری که با آن روبرو بودند، ساده‌لوح نبودند. آن‌ها از روی تجربه می‌دانستند که در پاسخ به یک آگهی کاری در خارج از کشور، یک زن می‌تواند با بسیاری از موقعیت‌های بد مواجه شود: جاهایی که یک زن برای کار در مزرعه آورده می‌شود، اما گذرنامه‌اش ضبط می‌شود و مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد، یا به عنوان یک خانه‌دار که سپس مورد تجاوز قرار می‌گیرد، یا مراکز کلاهبرداری اینترنتی که زنان در آنجا شکنجه و حتی کشته می‌شوند. اتفاقات بدی می‌افتاد. هر شغلی دارای مصالحه‌های خاص خود بود؛ شاید گرجستان نیز تفاوتی نمی‌کرد. در اتاق هتلشان نشسته بودند، از یکدیگر می‌پرسیدند: آیا این حقوق واقعاً می‌تواند اینقدر آسان باشد؟

طی چند روز آینده، پنج زن دیگر به حوا و آی در هتل بانکوک پیوستند. عاملی که قرار بود با آن‌ها به گرجستان سفر کند، زنی به نام بی (Bee)، به آن‌ها دستورالعمل‌هایی داد. او به آن‌ها گفت که وی‌چت (WeChat) را نصب کنند تا بتوانند پس از رسیدن به تفلیس با کارفرمایان چینی خود ارتباط برقرار کنند، و بسته‌ای از اسناد را برای نشان دادن در صورت توقف توسط اداره مهاجرت ارسال کرد، از جمله یک برنامه سفر جعلی روزانه توریستی، یک بلیط برگشت با قطر ایرویز، رزروهای جعلی هتل و بیمه مسافرتی. بی به زنان گفت تا جایی که می‌توانند مواد اولیه آشپزی تایلندی با خود بیاورند و توضیح داد که این مواد در گرجستان یا نایاب یا گران هستند. بنابراین، زنان بطری‌های کوچک سس ماهی، گلنگال، علف لیمو و برگ‌های لیمو ماکروت را در چمدان‌های خود جا دادند. هیچ‌کدام از آن‌ها قبلاً به جایی سرد نرفته بودند. حوا برف مصنوعی را در یک پارک تفریحی در بانکوک دیده بود و نمی‌توانست برای دیدن برف واقعی صبر کند.

بی توضیح داد که پس از رسیدن به آنجا چه اتفاقی خواهد افتاد: زنان در اقامتگاه‌های اجاره‌ای، دو یا سه نفر در هر اتاق، «نزدیک به هم، مانند یک خانواده» زندگی خواهند کرد. او عکس‌هایی از اتاق‌هایی با رنگ‌های روشن – دیوارهای نارنجی، سبز و صورتی که به نظر می‌رسید اخیراً بازسازی شده‌اند – با تخت‌های دوقلو جدید و مبلمان خوب را در تلفن خود به آن‌ها نشان داد. او توضیح داد که آن‌ها باید برای یک تا دو هفته «داروهای تعادل هورمونی» مصرف کنند، و سپس انتقال جنین خواهند داشت. والدین، زوج‌های همجنس‌گرا یا افرادی خواهند بود که به راحتی نمی‌توانستند باردار شوند. بی هرگز نگفت که آن‌ها اهل کجا خواهند بود، و زنان هرگز نپرسیدند.

صبح روز پروازشان، ساعت ۳ صبح هتل را ترک کردند. همان شب به تفلیس رسیدند و به هتلی متروکه به نام «۲ طبقه» (2Floors) برده شدند که در تقاطعی در یک خیابان شیب‌دار قرار داشت. هیچ چیز در نزدیکی آن که زنان بتوانند ببینند وجود نداشت – نه سوپرمارکتی، نه رستورانی، نه کیوسکی یا فروشگاه کوچکی. تایلند اغلب به عنوان سرزمینی پربرکت شناخته می‌شود، نه تنها از نظر کشاورزی و محصولات فراوان، بلکه به دلیل فراوانی فروشگاه‌های سِوِن‌اِلِوِن (7-Eleven)، دکه‌های غذایی و مراکز خرید. در مقایسه، گرجستان کثیف، کوچک و کم‌رونق به نظر می‌رسید.

بی آن‌ها را به طبقه بالا برد. او توضیح داد که کارفرمایان در طبقه همکف زندگی می‌کنند – یک زوج چینی به نام جو (Joe) و سیندی (Cindy)، به همراه نوزادشان و والدین سیندی.

چند زن تایلندی دور بی جمع شدند و با او خبرها را رد و بدل کردند. یکی از آن‌ها وقتی نام آی را شنید، با هیجان گفت:

«آی کیست؟» او فریاد زد.

آی دستش را بلند کرد.

آن زن به او گفت: «تو دختر منی. اگر مشکلی داشتی، به من بگو.»

نام آن زن مِی (May) بود و آی به سرعت فهمید که او همان کسی بود که درباره چاقو، چنگال و آداپتور با او صحبت کرده بود. برای استخدام آی، به زودی مشخص شد که مِی کمیسیون – ۳۵,۰۰۰ بات (۱,۰۰۰ دلار) – دریافت می‌کرد که به صورت اقساطی و بر اساس مراحل موفقیت‌آمیز بارداری فرد تازه استخدام شده پرداخت می‌شد.

مِی در تلفن به آی گفته بود که باردار است، اما آی با دیدن او فکر نمی‌کرد که او باردار باشد. آی و حوا نگاه‌های دزدکی به بدن تمام زنان جمع شده انداختند – هیچ‌کدام از آن‌ها به نظر باردار نمی‌آمدند تا جایی که آن‌ها می‌توانستند تشخیص دهند، اگرچه می‌دانستند تمام حقوقشان به این بستگی دارد.

بسیاری از چیزها آن‌گونه که انتظار داشتند نبود. اتاق‌ها کثیف‌تر از عکس‌ها بودند؛ تخت‌ها قدیمی‌تر بودند یا اصلاً وجود نداشتند، و پتوها کم بودند. حوا یک پتوی کوچک بسته بود، اما وقتی دید دوستش می‌لرزد، آن را به آی داد. حوا هر سه ژاکتی را که آورده بود، پوشید، اما باز هم سردش بود.

تصویری که دو دست را نشان می‌دهد که گذرنامه‌های تایلندی را به دو دست دیگر در آن سوی میز تسلیم می‌کنند.
تصویرگری از نیکول ریفکین

روز بعد، مِی به اتاقشان آمد تا گذرنامه‌هایشان را جمع‌آوری کند. وقتی حوا پرسید چرا، مِی توضیح داد که برخی از تازه استخدام‌شده‌های قبلی پس از دریافت اولین پرداخت ۱۰,۰۰۰ باتی برای قبولی در معاینات پزشکی فرار کرده بودند. حوا و آی بدون اعتراض اسناد خود را تحویل دادند.

بازار جهانی در حال تغییر و گسترش

صنعت جهانی باروری با تفکیک تولید مثل به اجزای مختلف تکامل یافته است – ایجاد زنجیره‌هایی از تولید مثل، گام به گام، تکه به تکه، که برای به دنیا آوردن یک نوزاد جمع‌آوری می‌شوند. جابجایی والدین، اهداکنندگان، تخمک‌ها، اسپرم یا مادران جایگزین برای دور زدن مقررات آنقدر رایج است که نامی برای آن وجود دارد: گردشگری تولید مثل. این امر منجر به انواع ترتیبات پیچیده برای ایجاد فرزندان شده است. در گرجستان، والدینی که قصد فرزندآوری دارند از چین می‌توانند تخمک‌های اوکراینی یا اسپرم از دانمارک را وارد کنند، جنین‌ها را در تفلیس ایجاد کنند و از رحم‌های تایلندی برای بارداری و به دنیا آوردن نوزادان استفاده کنند قبل از اینکه کودکی را به شانگهای بیاورند.

این صنعت اغلب به «غرب وحشی» تشبیه می‌شود، اما پیچیده‌تر از آن است – کمتر یک فضای کاملاً بی‌قانون، بلکه بیشتر فضایی است که در آن امتیاز، فرصت دور زدن مقررات را فراهم می‌کند. با داشتن جیب‌های پر از پول، هر چیزی ممکن است. آندریا ویتاکر، استاد انسان‌شناسی در دانشگاه موناش ملبورن، استرالیا، می‌گوید: «بازار باروری به طرز باورنکردنی انعطاف‌پذیر است. بسته به تابعیت شما به عنوان والد مورد نظر، برخی شرکت‌ها پیشنهاد می‌کنند که چه ترکیبی را می‌توانید انجام دهید، تا بتوانید مجموعه‌ای از رویه‌های قانونی را برای دور زدن قوانین محلی موجود داشته باشید.»

بازاری که این صنعت برای خدمت به آن تکامل یافته است، بسیار عظیم است: اعتقاد بر این است که ناباروری تقریباً ۲۰۰ میلیون نفر از افراد در سن باروری را در سراسر جهان تحت تأثیر قرار می‌دهد، اما برخی تخمین‌ها تا یک نفر از هر شش بزرگسال را نشان می‌دهد. برخی زنان بدون تخمک متولد می‌شوند، در حالی که تا ۳.۷ درصد از زنان قبل از ۴۰ سالگی به دلیل ناهنجاری‌های ژنتیکی یا درمان‌های سرطان، عملکرد تخمدان را از دست می‌دهند. تقریباً از هر ۴۰۰۰ زن یک نفر بدون رحم متولد می‌شود، در حالی که برخی دیگر مشکلات مادرزادی دارند یا به بیماری‌هایی مبتلا می‌شوند که می‌تواند بر توانایی آن‌ها در حمل نوزاد تأثیر بگذارد، مانند فیبروم‌های بیش از حد، هیسترکتومی، آندومتریوز شدید، بیماری‌های قلبی، اختلالات خودایمنی، عوارض ناشی از سزارین‌های قبلی و موارد دیگر. نیمی از زوج‌هایی که برای بارداری تلاش می‌کنند، تحت تأثیر ناباروری مردان قرار می‌گیرند، که می‌تواند ناشی از تروما بیضه، کیفیت بسیار پایین اسپرم یا بسیاری دلایل دیگر باشد. و بیشتر آمارها درباره ناباروری شامل کسانی که به عنوان «نابارور اجتماعی» طبقه‌بندی می‌شوند، مانند زوج‌های همجنس‌گرا، یا افراد مجردی که برای پدر و مادر شدن نیاز به کمک پزشکی دارند، نمی‌شود. یک بخش رو به رشد از بازار، کسانی هستند که درمان باروری را راهی برای رهایی زنان از انتظارات بیولوژیکی تحمیل شده بر بدنشان می‌دانند.

به افرادی که با ناباروری مواجه هستند، به ندرت گفته می‌شود که داشتن فرزند غیرممکن است؛ در عوض، به آن‌ها انواع فناوری‌های کمک‌باروری (ART) ارائه می‌شود، که کارایی آن‌ها اغلب در بهترین حالت محدود است. تا آنجا که به درمان‌های پزشکی مربوط می‌شود، میزان موفقیت لقاح آزمایشگاهی (IVF) ناامیدکننده است – تقریباً از هر چهار دوره IVF در سطح جهان، یک مورد منجر به تولد زنده می‌شود. (در ایالات متحده، این میزان کمی بهتر است: کمی بیش از یک از هر سه.) سارا فرانکلین، جامعه‌شناس دانشگاه کمبریج، ART را «فناوری‌های امید» نامیده است، دقیقاً به این دلیل که آن‌ها نویدهای زیادی می‌دهند در حالی که نوع دیگری از عدم قطعیت را ایجاد می‌کنند، که بسیاری را وادار می‌کند تا برای تعقیب حس اشتیاقی که از حس عمیق ناامیدی ناشی می‌شود، درمان‌های بی‌ثمر زیادی را پشت سر بگذارند. در نتیجه، بازار تنها در حال گسترش است – شرکت‌های تحقیقاتی مختلف تخمین می‌زنند که تا یک دهه دیگر، ارزش آن تقریباً به ۱۰۰ میلیارد دلار خواهد رسید. سهام خصوصی این صنعت را مقاوم در برابر رکود می‌داند: زمان محدودی برای پیگیری درمان وجود دارد، و مردم حاضرند خانه‌های خود را رهن بگذارند تا تلاش کنند.

با گذشت زمان، مراکز جهانی واضحی برای بخش‌های خاصی از این تجارت پدید آمده‌اند – ایالات متحده مرکز رحم اجاره‌ای تجاری «گران‌قیمت»، دانمارک برای اسپرم، اسپانیا برای تخمک. توسعه این صنعت همیشه جهانی بوده است. در سال ۱۹۷۸، تولد اولین نوزاد IVF در بریتانیا نشان داد که جنین‌های ایجاد شده خارج از بدن می‌توانند تا پایان دوره بارداری حمل شوند، که امکان «رحم اجاره‌ای بارداری» (gestational surrogacy) را باز کرد، که در آن یک شخص ثالث کودکی را حمل می‌کند که از نظر ژنتیکی با او ارتباطی ندارد. اولین تولد زنده از یک تخمک اهدایی در استرالیا در سال ۱۹۸۳ اتفاق افتاد، در حالی که اولین مورد گزارش شده از رحم اجاره‌ای بارداری در اوهایو در سال ۱۹۸۵ رخ داد.

مقررات متفاوت در سراسر جهان در زمینه فناوری کمک‌باروری (ART) خانواده‌ها را به سفر برای پیگیری خواسته‌هایشان سوق می‌دهد. آلمان، سوئیس و ترکیه اهدای تخمک را ممنوع کرده‌اند، اگرچه خود «اهدا» اصطلاحی گیج‌کننده است. برخی کشورها، مانند ایالات متحده و اوکراین، گامت‌ها را تجاری‌سازی کرده‌اند و به بازار اجازه می‌دهند تا قیمت تصمیم یک زن برای فروش تخمک‌هایش یا یک مرد برای فروش اسپرمش را تعیین کند. برخی دیگر، مانند بریتانیا و استرالیا، فقط اهدای نوع‌دوستانه را مجاز می‌دانند تا آنچه را که در غیر این صورت قاچاق عضو می‌دانند، دلسرد کنند. بخش عمده‌ای از اتحادیه اروپا و اسکاندیناوی رحم اجاره‌ای را غیرقانونی کرده‌اند؛ سال گذشته، ایتالیا سفر به خارج از کشور برای رحم اجاره‌ای را با مجازات دو سال زندان قابل مجازات اعلام کرد.

قوانین مربوط به هویت اهداکننده گامت از کشوری به کشور دیگر متفاوت است: در آمریکا، والدین می‌توانند یک اهداکننده نام‌برده را انتخاب کنند و در طول زندگی کودک با او در تماس باشند. برخی کشورها، مانند بریتانیا، به کودک اجازه می‌دهند تا پس از رسیدن به سن بلوغ، جزئیات اهداکننده خود را درخواست کند، در حالی که برخی دیگر، مانند اسپانیا، ناشناس بودن اهداکننده را الزامی می‌دانند. سیاست‌ها در مورد آزمایش و نگهداری جنین‌ها نیز متفاوت است؛ برای مثال، در لهستان، تخریب جنین‌های زنده یک جرم کیفری است و پس از ۲۰ سال نگهداری، جنین‌های استفاده نشده به زوج‌های دیگر اهدا می‌شوند.

این مقررات، به یک بازار جهانی گسترده و در حال تغییر منجر شده است، زیرا مصرف‌کنندگان برای ترجیحات و بودجه‌های خود سفر می‌کنند. در دهه ۱۹۹۰، هند به مرکز بی‌چون و چرای رحم اجاره‌ای تجاری تبدیل شد؛ این کشور در سال ۲۰۰۲ این عمل را قانونی کرد، در حالی که والدین نیز برای بسته‌های IVF ارزان‌قیمت به آنجا سرازیر شدند. اما با گذشت زمان، رسوایی‌ها افزایش یافت – گزارش‌هایی از مادران جایگزین مورد آزار و اذیت و بدون دستمزد، نوزادان بیمار یا رها شده و جنین‌های اشتباه – و در سال ۲۰۱۲، هند شروع به تنظیم این عمل کرد. بنابراین، این صنعت خود را تطبیق داد و به تایلند، مکزیک و نپال نقل مکان کرد، که همه آن‌ها نیز به زودی با جنجال‌های خاص خود روبرو شدند. پس از زلزله سال ۲۰۱۵ که ده‌ها مادر جایگزین هندی و نوزادان تازه متولد شده را در نپال سرگردان کرد، اسرائیل ۲۶ نوزاد را با هواپیما منتقل کرد و مادران جایگزین را پشت سر گذاشت؛ نپال کمی بعد این عمل را ممنوع کرد. هند و تایلند در سال ۲۰۱۵ رحم اجاره‌ای تجاری برای خارجی‌ها را ممنوع کردند. در سال ۲۰۱۶، کامبوج نیز همین کار را کرد، و همچنین تنها ایالت در مکزیک که این عمل را مجاز کرده بود، به طور کامل این تجارت را قطع کرد.

این بازار در روسیه بازسازی شد که در بین والدین مورد نظر، به ویژه از چین، محبوب شد. در سال ۲۰۱۵، حزب کمونیست چین سیاست تک‌فرزندی خود را اصلاح کرد تا به تمام زوج‌های متاهل اجازه دو فرزند را بدهد، در حالی که سقوط روبل روسیه، همراه با افزایش درآمد طبقه متوسط رو به رشد چین، روسیه را به مقصدی جذاب تبدیل کرد. تقاضا برای تخمک‌های آسیایی در آنجا آنقدر زیاد شد که زنان اغلب به صورت محلی – در تایلند، تایوان، چین یا قرقیزستان – تحریک می‌شدند، با هواپیما به شهرهای روسیه می‌رفتند، عمل می‌شدند و سپس با هواپیما بازگردانده می‌شدند. پس از مرگ یک نوزاد متولد شده از طریق رحم اجاره‌ای به دلایل نامعلوم، روسیه در سال ۲۰۲۲ رحم اجاره‌ای تجاری برای خارجی‌ها را ممنوع کرد و به شدت بر کلیشه‌های «ارزش‌های سنتی» تکیه کرد. در همان سال، این کشور اهدای تخمک در بارداری‌های جایگزین برای شهروندان خود را ممنوع کرد و روس‌ها را به پیوستن به انبوه زوج‌هایی که به دنبال درمان در خارج از کشور بودند، سوق داد.

پس از بسته شدن بازار روسیه، این جریان دوباره تطبیق یافت و به اوکراین سرازیر شد، کشوری که از سال ۲۰۰۲ که این عمل را قانونی کرد، پیش از این نیز والدین مورد نظر از آمریکا و اروپا را جذب کرده بود. اوکراین، با جمعیتی ۴۱ میلیونی که سرشار از بلوندهای چشم آبی – فنوتیپ نهایی مورد علاقه کلیشه‌ای – است، به سرعت به مرکزی برای تخمک و رحم اجاره‌ای تبدیل شد، با نزدیک به ۳۰۰۰ چرخه اهداکننده و بیش از ۲۰۰۰ کودک متولد شده از طریق رحم اجاره‌ای در هر سال قبل از جنگ. برخلاف بسیاری از کشورهای دیگر، اوکراین مقررات خود را در سال ۲۰۱۳ اصلاح کرد تا زنان را از فروش تخمک یا مادر جایگزین شدن منع کند مگر اینکه قبلاً یک فرزند سالم داشته باشند. این تغییر عمدتاً یک ترفند بازاریابی بود که باروری «اثبات شده» اهداکنندگان یا مادران جایگزین را تضمین می‌کرد، اما همچنین به محافظت در برابر برخی نگرانی‌های پزشکی و اخلاقی مرتبط با شرکت در این بازارها، از جمله ناباروری آینده، کمک می‌کرد.

زمانی که روسیه در نیمه‌شب فوریه ۲۰۲۲ به اوکراین حمله کرد و والدین خارجی را دور از نوزادانشان سرگردان گذاشت، کشور کوچک و سابق شوروی، گرجستان، مورد توجه بی‌سابقه‌ای قرار گرفت. این هجوم طاقت‌فرسا بود. کشور به سادگی رحم کافی نداشت، بنابراین کلینیک‌ها و آژانس‌ها شروع به واردات آن‌ها کردند. در هر شبی در تفلیس، می‌توان دسته‌هایی از زنان به شدت باردار – از کنیا، اتیوپی، قزاقستان، ازبکستان، قرقیزستان، روسیه و اوکراین – را دید که از رستوران‌های منطقه‌ای خود غذایی تهیه می‌کنند یا به سوپرمارکت می‌روند. این صنعت به آن‌ها «مادران جایگزین مسافر» می‌گوید.

قوانین خانه ۳

طول نکشید که زنان در خانه‌ها به حدود زندگی جدیدشان، قوانین نانوشته خانه و روال‌های آن پی بردند. اولین گام در این فرآیند، سفر به یک کلینیک باروری برای معاینه پزشکی بود. کلینیکی که جو و سیندی، حوا و آی را به آنجا بردند، LeaderMed، در آن سوی شهر بود. معاینه اولیه دردناک و همراه با لمس و بررسی بود. کارکنان پزشکی که آن را انجام می‌دادند – پرستاران، پزشکان، زنان نمی‌توانستند تشخیص دهند – با آن‌ها صحبت نمی‌کردند یا چیزی را توضیح نمی‌دادند. حوا فرض کرد که این روش معمول در آنجا است. جو و سیندی به یک اتاق در کلینیک به عنوان «دفتر» خود اشاره می‌کردند. در داخل، یک مبل و یک میز خالی وجود داشت؛ در بیرون صندلی‌هایی بود که اغلب به زنان گفته می‌شد روی آن‌ها بنشینند و ساکت بمانند، با زنان دیگری که در آنجا می‌دیدند صحبت نکنند. وقتی زنان معاینات پزشکی خود را پشت سر می‌گذاشتند، ۱۰,۰۰۰ بات اول را دریافت می‌کردند و به آن‌ها گفته می‌شد که منتظر دوره قاعدگی خود باشند. به محض اینکه پول به حساب حوا واریز شد، او آن را برای پدرش فرستاد.

تصویری که دستی باز را نشان می‌دهد که ده‌ها قرص سفید کوچک را در خود جای داده است.
تصویرگری از نیکول ریفکین

آی اولین زنی بود که از بین تازه واردان پریود شد. در پروتکل استاندارد رحم اجاره‌ای، از روز دوم سیکل قاعدگی، یک مادر جایگزین داروهای هورمونی مصرف می‌کند تا پوشش رحم خود را برای تقلید تغییرات طبیعی بدن در هر ماه آماده کند. پس از حدود ۲۰ روز مصرف دارو – چه قرص، چه چسب، چه تزریق یا شیاف – آندومتر باید به میزان صحیح ضخیم شود. سپس، یک جنین در یک کاتتر بارگذاری شده و با کمک سونوگرافی به رحم او هدایت می‌شود. پس از انتقال، مادر جایگزین به مصرف دارو ادامه می‌دهد تا به لانه گزینی و پیشرفت بارداری کمک کند. نه روز پس از انتقال، یک آزمایش خون می‌تواند تأیید کند که او با موفقیت باردار شده است. اما هیچ یک از این‌ها تا زمانی که بدن او به دارو پاسخ ندهد، ممکن نیست.

وقتی آی از LeaderMed برگشت، عکسی از یک پروتکل نوشته شده به انگلیسی داشت – قرص‌های سفیدی که باید تا قرار ملاقات بعدی‌اش مصرف می‌کرد. سپس تزریقات را شروع کرد. آی انگلیسی صحبت نمی‌کرد و هیچ کس در کلینیک نبود که تایلندی صحبت کند تا به او یاد دهد چگونه داروها را تزریق کند. بنابراین، حوا با تماشای ویدئوهای آنلاین شروع به مدیریت داروهای آی کرد.

همزمان با اینکه زنان بیشتری پریود می‌شدند، به کلینیک می‌رفتند و با دستورالعمل‌ها به خانه بازمی‌گشتند، حوا شروع به کمک به آن‌ها نیز کرد. انتظار برای خونریزی خسته‌کننده بود و مفید بودن کاری برای انجام دادن بود. حوا بالاخره چند هفته بعد، زمانی که تمام خانه در حال انتقال به یک هتل از کار افتاده دیگر به نام AIA بود، پریود شد، بنابراین همه او را فراموش کردند. آن‌ها بالاخره او را در روز پنجم پریودش به کلینیک آوردند، که برای شروع یک سیکل خیلی دیر بود، و بنابراین یک ماه دیگر طول می‌کشید تا او فرصت دوباره تلاش را داشته باشد. تنها پس از شروع پریود بعدی‌اش بود که او را بازگرداندند و قرص‌های سفید برای مصرف به او دادند.

آماده شدن برای انتقال جنین خسته‌کننده بود – رفتن به معاینات پزشکی، مصرف قرص‌ها، انجام تزریقات، قرار دادن شیاف‌ها. اگر قرار بود به کلینیک بروند، باید زودتر حرکت می‌کردند، اما این بازدیدها نسبتاً نادر بودند. در غیر این صورت، هر وقت می‌خواستند بیدار می‌شدند، پایین می‌آمدند تا غذا بخورند – کسی برنج مشترک درست می‌کرد – صبحانه خود را تمیز می‌کردند، به طبقه بالا می‌رفتند تا اتاق‌هایشان را تمیز کنند، چرت می‌زدند، فیلم، یوتیوب، تیک‌تاک تماشا می‌کردند، شام درست می‌کردند، تمیز می‌کردند و به خواب می‌رفتند.

روزها در هم آمیخته بودند. حوا وقت خود را با تا کردن و دوباره تا کردن لباس‌هایش می‌گذراند. گاهی اوقات حمام را تمیز می‌کرد، فقط برای اینکه کاری داشته باشد. او آنچه را که در بحرین برایش اتفاق افتاده بود، به یک داستان خنده‌دار تبدیل کرده بود و دوست داشت آن را برای دیگر زنان تعریف کند تا زمان بگذرد. حوا از سکون، از روال‌های تفلیس متنفر بود. او شروع به پرسه زدن در اتاق‌های دیگر زنان کرد و سعی می‌کرد آن‌ها را بخنداند. گاهی اوقات به خود می‌گفت: «آیا واقعاً می‌خندم، یا این فقط کاری است که برای گذراندن روز انجام می‌دهم؟»

بی در رفت و آمد بود، از تایلند به گرجستان و برعکس سفر می‌کرد تا گروه‌های جدیدی از زنان را بیاورد. در غیاب او، به نظر می‌رسید مسئولیت نظارت بر زنان را به چند مادر جایگزین که با آن‌ها صمیمی بود، از جمله مِی (May)، که حوا و آی به او لقب مدیرعامل (C.E.O.) داده بودند، واگذار کرده بود. در AIA، همانند 2Floors، درها قفل داشتند و کلیدها در قفل‌ها بودند. در راهروها و راه‌پله‌ها، و در پایین در آشپزخانه، دوربین وجود داشت. به زنان گفته شده بود که خانه را ترک نکنند، اما به هر حال دلیلی برای ترک نداشتند. آن‌ها نگران بودند که توسط پلیس متوقف شوند، به خصوص که گذرنامه‌هایشان را نداشتند. آن‌ها مطمئن نبودند که کاری که انجام می‌دهند واقعاً قانونی است: مگر هنگام ورود به اداره مهاجرت دروغ نگفته بودند؟ علاوه بر این، رفتن به هر جایی نیاز به پول داشت، و آن‌ها پول کمی برای خرج کردن داشتند. پس از پرداخت اولیه برای قبولی در معاینه پزشکی، تا زمانی که انتقال جنین انجام نمی‌شد، چیزی دریافت نمی‌کردند، و هیچ تصوری نداشتند که این چه زمانی خواهد بود.

حوا متوجه شد که AIA بخشی از گروه پنج خانه‌ای در شبکه جو و سیندی است که توسط دو شبکه مختلف از عوامل تایلندی تأمین می‌شد. به خانه‌ها با شماره اشاره می‌شد: خانه ۱ همان 2Floors بود، جایی که جو و سیندی هنوز زندگی می‌کردند. خانه ۲ خانه‌ای متفاوت در جایی در شهر قدیمی بود، در حالی که خانه ۳ همان AIA بود. خانه ۴ برای کارفرمایان بزرگ چینی بود، جایی که نوزادان از بیمارستان برای استراحت تا آمدن والدینشان به آنجا برده می‌شدند. (هیچ زنی که حوا با او صحبت کرد، نوزادی را که به دنیا آورده بود یا والدینی را که قرار بود برایشان به دنیا بیاورد، ندیده بود.) خانه ۵ همان خانه بزرگ روی تپه بود.

وقتی آنها به AIA نقل مکان کردند، زنانی از قبل آنجا زندگی می‌کردند. یکی از آنها اولین زن بارداری بود که حوا با او ملاقات کرد. حوا به سرعت در مورد چگونگی انتقال جنین آن زن پرسید. زن گفت: «مدت زیادی منتظر ماندم. وقتی روز مناسب فرا برسد، لانه گزینی را انجام می‌دهند.» اما پس از هفته‌ها مصرف دارو، نگرانی حوا فزاینده شد. او نمی‌دانست چرا مدام با قرص‌های سفید بیشتر به خانه فرستاده می‌شود – فقط می‌دانست که بدنش برای انتقال آماده نیست. هرچه بیشتر بدون دریافت پول می‌ماند، بیشتر به پدرش دروغ می‌گفت. «کار درست پیش نمی‌رود.» «پرداخت به تاخیر افتاده است.» «رئیسم برای پوشش هزینه بلیتم از حقوقم پول کم کرد.» در نوبت‌های ملاقاتش، پزشکان هیچ چیز را توضیح نمی‌دادند. حوا شروع به کسب درآمد از راه‌های فرعی کرد. او زباله‌های زنان دیگر را برای انعام بیرون می‌برد، از یک رستوران تایلندی غذا سفارش می‌داد و نرخ ارز را دستکاری می‌کرد (که این کار را مِی نیز انجام می‌داد).

جو فهرستی شماره‌گذاری شده از قوانین را فرستاد: غیبت کردن یا بحث درباره دستمزد ممنوع بود، گذرنامه‌ها باید تحویل داده می‌شد و سیندی ۱۰,۰۰۰ بات بابت هر روشی که برای آماده‌سازی رحمشان برای انتقال لازم بود، مانند برداشتن پولیپ یا فیبروم، دریافت می‌کرد. برای هر کسی که قانونی را زیر پا می‌گذاشت، «مجازات» وجود داشت. و اینگونه اطلاعات قطره‌قطره به دست می‌آمد – تکه‌هایی از گفتگوهای زنان در حین بازدید از کلینیک زمانی که سیندی مشغول بود، یا کلمات بی‌احتیاطی از زنانی که مدت طولانی‌تری آنجا بودند و بیش از حد حرف می‌زدند. داستان‌های زیادی وجود داشت: درباره دختری که فرار کرد اما پیدا شد و به رئیس دیگری فروخته شد. یا زن دیگری که با جو دعوا کرد، سپس عاملش با او تماس گرفت و به او گفت که باید جریمه‌ای بپردازد و بلیط برگشت به خانه خود را بخرد یا دوباره فروخته شود.

حوا اغلب به اتاق زنی تایلندی سر می‌زد که توضیح داد کاملاً اشتباهاً سر از این کار درآورده است. او به یک آگهی آنلاین درباره یک آشپز رستوران پاسخ داده بود. اما وقتی به تفلیس رسید، عاملش به او گفت که آن جایگاه پر شده و تنها راهی که می‌تواند برای بازپرداخت بدهی‌اش پول کسب کند، مادر جایگزین شدن است. زنی که او را استخدام کرده بود، به او هشدار داد که اگر تلاش کند فرار کند، کارفرمایان او را خواهند گرفت و انگشتانش را قطع خواهند کرد. عامل، دستش را بالا گرفت و گفت این اتفاق برای خودش افتاده است. دو انگشتش از بین رفته بود.

صنعتی محلی در هرج و مرج

قبل از سال ۲۰۲۲، بیشتر مادران جایگزین در گرجستان، زنان گرجی بودند. پس از دهه‌ها سیاست‌های بدبینانه و خویشاوندسالاری که از قبل ایمان پایین مردم به نهادها را تضعیف کرده بود، بالاترین سطح اعتماد عمومی متعلق به کلیسای ارتدکس گرجستان بود که به شدت با IVF و رحم اجاره‌ای مخالف بود، و این امر در کنار فرهنگ محافظه‌کار، بسیاری از مادران جایگزین را به این دیدگاه سوق داد که وضعیت خودشان شرم‌آور است. اما گرجستان کشوری ثروتمند نیست – طبق نظرسنجی سال ۲۰۲۴، کمی بیش از نیمی از خانوارها گزارش کردند که حداقل یک بار در سال گذشته برای خرید غذا با مشکل مواجه شده‌اند – و دستمزد کار به عنوان حامل ژستیشنی جذاب است.

پس از حمله روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲، تقاضا از هر گوشه جهان سرازیر شد و نرخ‌ها از حدود ۱۵,۰۰۰ دلار به تقریباً ۲۵,۰۰۰ دلار به ازای هر بارداری جهش کرد. ۱۱ کلینیک باروری تفلیس، تقریباً یک شبه به ۲۴ کلینیک تبدیل شدند. در ژوئن ۲۰۲۳، نخست‌وزیر گرجستان پیشنهاد داد که کشور رحم اجاره‌ای تجاری را ممنوع کند و عملاً بازار را برای خارجی‌ها قطع کند. نگرانی از نزدیک شدن به این ممنوعیت، تقاضای بیشتری را برای ورود قبل از اجرای آن ایجاد کرد. هلن گاواشلیشویلی، استاد انسان‌شناسی در دانشگاه دولتی ایلیا تفلیس، به من گفت که دولت گرجستان در سال ۲۰۲۳، ۱,۱۷۲ تولد از طریق رحم اجاره‌ای را ثبت کرده است که افزایشی ۴۳ درصدی نسبت به اوج قبل از حمله نشان می‌دهد.

همانطور که مادران جایگزین گرجی نرخ‌های بالاتری را طلب می‌کردند، کلینیک‌ها به مادران جایگزین خارجی روی آوردند که می‌توانستند به مراتب کمتر دریافت کنند، با نرخ‌هایی که عمدتاً بر اساس نژاد تعیین می‌شد – زنان از روسیه، اوکراین و آسیای مرکزی تقریباً ۱۸,۰۰۰ دلار برای یک تولد تک‌قلویی، زنان تایلندی حدود ۱۶,۰۰۰ دلار، در حالی که زنان از آفریقا تنها ۶,۰۰۰ دلار دریافت می‌کردند. اگرچه آمار رسمی وجود ندارد، اما چندین پزشک در تفلیس گفتند که اکنون تعداد مادران جایگزین مسافر بیشتر از مادران جایگزین محلی است.

این هجوم تجارت و مادران جایگزین، هرج و مرج را با خود آورد. وقتی من در ماه مه به تفلیس رسیدم، صنعت درگیر رسوایی بود – رادیو اروپای آزاد/رادیو آزادی داستانی را درباره یک آژانس رحم اجاره‌ای به نام «کیندرلی» (Kinderly) منتشر کرده بود که به سادگی از پرداخت هزینه به حاملان ژستیشنی خود، که بیشتر آنها مادران جایگزین مسافر بودند، دست کشید، پس از آنکه دو صاحب آن، یک اوکراینی و یک ارمنی، هر کدام ادعا کردند که تمام پول از بین رفته و توسط دیگری به سرقت رفته است. آن‌ها ۱۷ نفر از مادران جایگزین سرگردان خود را به یک هاستل سابق منتقل کرده بودند، اما صاحب آن پس از اینکه آژانس از پرداخت اجاره‌بها خودداری کرد، برق و آب گرم آن‌ها را قطع کرد. آن‌ها لباس‌های خود را روی درب‌های اجاق گاز خشک می‌کردند و سعی می‌کردند کوفته‌های گوشت را در قابلمه‌های داخل اجاق گاز بجوشانند.

هیچ‌کدام بابت کارشان پولی دریافت نکرده بودند – حتی پول بازگشت به کشورهایشان را هم نداشتند. هر کدام مشکلات اضافی ناشی از رفتار بد صنعت را داشتند. یک زن قزاق در طول بارداری خود برای جنین‌هایی که حمل می‌کرد با صدای بلند کتاب می‌خواند؛ برایشان موسیقی پخش می‌کرد. اما پس از تولد، حتی اجازه دیدنشان را هم نداشت. او متوجه شد که پدر چینی آن‌ها چند ماه قبل یک جفت دوقلوی دیگر را از یک مادر جایگزین دیگر به خانه آورده بود، و او نگران بود که دخترانی که او حمل می‌کرد حتی توسط مردی که آن‌ها را سفارش داده بود، مراقبت نمی‌شوند. یک زن ازبک رحم خود را پس از اینکه هماهنگ‌کننده او در کیندرلی، تلاش‌های مکرر او را برای پرسیدن درباره علائم دردناک پس از زایمان نادیده گرفت، از دست داد. زمانی که او بالاخره به بیمارستان بازگشت، عفونت ویروسی آنقدر خطرناک بود که قابل درمان نبود، و پزشکان در حالی که او تحت بیهوشی بود، هیسترکتومی (برداشتن رحم) برایش انجام دادند. (خطر هیسترکتومی یکی از دلایلی است که عموماً توصیه می‌شود که یک مادر جایگزین از قبل فرزندان خودش را داشته باشد.)

یک مادر جایگزین قزاق دیگر با والدین مورد نظرش اختلاف پیدا کرده بود – آن‌ها برایش پیام‌های توهین‌آمیز فرستاده بودند و به او گفته بودند که بچه را می‌تواند برای خودش نگه دارد، هر چقدر هم که برایشان مهم نباشد. او پنج ماهه باردار بود، و از همان لحظه که ملاقات کردیم، بارها و بارها پیشنهاد می‌کرد که بچه را به من بدهد.

به طور کلی، مادران جایگزین درباره وضعیت خود تقریباً گویی که دارایی هستند، صحبت می‌کردند. من با دو مادر جایگزین کنیایی نشسته بودم که درک خود را از این سیستم توضیح دادند – که آن‌ها از استخدام‌کننده به آژانس و سپس به کلینیک «فروخته» می‌شوند. وقتی از آن‌ها پرسیدم که چگونه با این موضوع کنار می‌آیند، گفتند که این بهتر از مورد آزار قرار گرفتن به عنوان خدمتکار در دبی است. از دیدگاه یک مادر جایگزین نسبت به حقوق خود در این فرآیند، هنگامی که او به گرجستان می‌رسد، می‌تواند انتظار داشته باشد که سه انتقال جنین را پشت سر بگذارد قبل از اینکه آژانس او را به خانه بفرستد. اگر یک مادر جایگزین وارد شود و کلینیک او را در معاینه اولیه سلامت، یا پس از یک انتقال، رد صلاحیت کند، آژانس ممکن است او را به خانه بفرستد، اما به احتمال زیاد تلاش می‌کند کلینیک دیگری را برای پذیرش او پیدا کند. این در درجه اول یک تجارت است، و به هر حال برای آژانس هزینه دارد که او را بیاورد، اسکان دهد و تغذیه کند.

قراردادهای رسمی که او برای رحم اجاره‌ای مستقیماً با والدین مورد نظر امضا می‌کند، به نفع آن‌ها و نه او است. زبان قرارداد اغلب شامل جبران خسارت اضافی برای دوقلوها (۲۰۰۰ دلار)، برای هیسترکتومی (۲۰۰۰ دلار) و برای سزارین (۱۰۰۰ دلار)، و همچنین جریمه‌های مالی برای زایمان زودرس (۳۰۰۰ دلار) است. اما بسیاری از کلینیک‌ها در تفلیس به طور معمول چندین جنین را منتقل می‌کنند که احتمال زایمان زودرس را افزایش می‌دهد.

تصویری که زنی را نشان می‌دهد که سوزن هیپودرمیک را به ناحیه میانی بدن خود تزریق می‌کند.
تصویرگری از نیکول ریفکین

با توجه به اینکه مادران جایگزین مسافر به گرجی صحبت نمی‌کردند، من تعجب کردم که چگونه با پزشکان ارتباط برقرار می‌کردند تا رویه‌ها و خطرات را درک کنند. لیکا چکنیا، رئیس انجمن پزشکی و جنین‌شناسی تولید مثل گرجستان، گفت: «او رضایت آگاهانه را در کلینیک امضا می‌کند. این باید به زبانی باشد که او می‌فهمد، و پزشک باید تمام جزئیات، آنچه با آن روبرو است، چه نوع عوارضی ممکن است داشته باشد، و جبران خسارت برای هر عارضه‌ای را توضیح دهد.»

گزارش من چیز متفاوتی را نشان داد – اینکه بسیاری از زنانی که به عنوان مادر جایگزین کار می‌کردند، به اندازه کافی آگاه نمی‌شدند. در واقع، بیشتر از ۳۰ زنی که من با آن‌ها صحبت کردم و در گرجستان مادر جایگزین شده بودند یا تلاش کرده بودند مادر جایگزین شوند، در برقراری ارتباط یا دفاع از خود مشکل داشتند.

در یک آپارتمان مرتب در تفلیس، مادران جایگزین از آسیای مرکزی در حالی که مستقیماً برای یکی از بزرگترین کلینیک‌های گرجستان کار می‌کردند، اتاق‌ها را مشترکاً استفاده می‌کردند. همه زنان روسی صحبت نمی‌کردند، و بدون مترجم مجبور بودند برای یکدیگر ترجمه کنند. هماهنگ‌کنندگان کلینیک اغلب نام آن‌ها را فراموش می‌کردند، شماره تلفن‌هایشان را ذخیره نمی‌کردند و آن‌ها را با یکدیگر اشتباه می‌گرفتند. یک زن ازبک در اواخر بارداری خود دچار خونریزی شدید شد، اما مادران جایگزین به من گفتند که کلینیک تماس‌های او را نادیده گرفته است. در بیمارستان، او دوست خود را روی بلندگو گذاشت تا به ترجمه کمک کند در حالی که پرستار شیفت با عصبانیت گفت: «تو می‌دانستی به کجا می‌آیی! برای این کار به تو پول پرداخت می‌شود!» وقتی آپارتمان آن‌ها را ترک می‌کردم، یک هماهنگ‌کننده تماس گرفت و زنان را به خاطر آنچه به من گفته بودند، تهدید کرد. یکی دیگر از مادران جایگزین در آپارتمان، آن‌ها را گزارش کرده بود. روزها بعد، آن‌ها گفتند که کلینیک به آن‌ها هشدار داده که اگر مطلبی منفی درباره آن‌ها منتشر شود، پرداخت را به هر مادر جایگزینی که با من صحبت کرده باشد، متوقف خواهد کرد.

مادران جایگزین داستان‌های وحشتناک خود را داشتند، در حالی که والدین مورد نظر نیز داستان‌های خود را. حقایق مهمی وجود داشت که آژانس‌ها نتوانسته بودند به آن‌ها افشا کنند – مانند اینکه مادر جایگزینشان نوجوان بود. یا زوجی که در بیمارستان حاضر شدند و متوجه شدند که مادر جایگزینشان دندان ندارد. کودکانی بودند که با نقایص مادرزادی متولد شدند که والدین مورد نظر معتقد بودند توسط کلینیک‌ها پنهان شده بودند، یا نوزادانی که اندکی پس از تولد جان خود را از دست دادند. من داستان‌هایی درباره استفاده از تخمک‌های اهداکننده اشتباه، مادران جایگزین که برای تسریع روند زایمان زودرس را القا می‌کردند یا حتی انتقال جنین را سقط می‌کردند تا بتوانند از کلینیکی به کلینیک دیگر بروند و برای هر انتقال بدون تکمیل بارداری، پول دریافت کنند، شنیدم.

کلینیک‌هایی که با آن‌ها صحبت کردم، ادعا کردند که رسوایی‌های اخیر تقصیر خارجیانی است که برای کار به گرجستان می‌آیند، اما تمام آژانس‌های رحم اجاره‌ای با کلینیک‌ها و پزشکان گرجی کار می‌کردند. پارلمان گرجستان در سال ۲۰۲۳ آماده تنظیم این صنعت بود، اما پیش‌نویس قانون به طرز مرموزی از بین رفت. یکی از نظریه‌ها برای این موضوع، وضعیت سیاسی خود گرجستان است: همانند بسیاری از مسائل در تفلیس، به نظر می‌رسید فساد نقشی داشته باشد. وقتی یک گروه حقوق بشر پرونده‌ای را علیه بنیانگذاران کیندرلی مطرح کرد، در هر سطحی با مانع‌تراشی مواجه شد. باییا پاتارایا، مدیر سازمان غیردولتی پیشرو زنان گرجستان، ساپاری (Sapari)، که نماینده زنان بود، به من گفت: «این یک تجارت چند میلیون دلاری است. کسی در حال کسب پول زیادی است، و به همین دلیل رحم اجاره‌ای تجاری با مقررات بسیار کم و نظارت ناموجود باقی مانده است. اگر می‌خواستند آن را تنظیم کنند، می‌توانستند.»

«چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا مشکلی وجود دارد؟»

در میان زنان خانه ۳، استرس انتظار بر همه غلبه کرده بود. پس از هفته‌ها زندگی در فضاهای بسته و کوچک، با غیرقابل پیش‌بینی بودن اظهارات پزشکان و بدن خودشان، خانه می‌توانست به مرز وحشیگری برسد. یک بار زنی با چاقو به دیگری حمله کرد و او را متهم کرد که تکه‌های غذا را روی زمین رها کرده است، و فریاد می‌زد که او را با چاقو خواهد زد.

در اواسط دسامبر، حوا به دلیل غیبت کردن با چند زن تازه وارد، به دردسر افتاد. آن‌ها در مورد تحویل دادن گذرنامه‌هایشان سروصدا می‌کردند؛ حوا به آن‌ها گفت که فقط این کار را انجام دهند. او توضیح داد که زنان خانه دیگر گفته‌اند جو و سیندی داروهای باروری آن‌ها را به موقع نمی‌آورند، شاید برای تنبیه آن‌ها به خاطر زیر پا گذاشتن قوانین. حوا فقط سعی می‌کرد به آن‌ها هشدار دهد که سر جای خود بمانند، اما جو فکر کرد او به او تهمت می‌زند. حوا نمی‌دانست چه کسی چه حرفی زده است – اما زنان تازه وارد حتماً به کسی گفته بودند. شاید دعواهای شخصی که همه همیشه با هم داشتند، علیه او به کار گرفته شده بود. حوا وقتی جو مستقیماً به او پیام داد، پاسخ داد: «فکر می‌کنم ممکن است سوءتفاهمی وجود داشته باشد. من اطلاعات بدی را پخش نمی‌کنم.» او وحشت کرده بود؛ او به این پول نیاز داشت. نمی‌توانست ریسک شود که به خانه‌ای بدتر فروخته شود یا به خانه فرستاده شود.

کمی بعد، همه چیز شروع به فروپاشی کرد. درست قبل از کریسمس، به حوا گفته شد که نوعی عمل روی او انجام خواهد شد – سیندی به او چیزی الکتریکی گفت، نوعی تحریک، یا حداقل این چیزی بود که او فهمید. آن‌ها صبح به کلینیک رسیدند و حوا ساعت‌ها منتظر ماند. نزدیک ظهر بود که بالاخره سراغ او آمدند. او تمام روز روزه بود. به او گفته شد که تمام لباس‌ها و کفش‌هایش را درآورد و لباس بیمارستان آبی و جوراب‌های مخصوص کلینیک را بپوشد، آنقدر نازک که حوا نگران بود همه چیز از آن دیده شود.

حوا به اتاق عمل برده شد. در داخل، دو میز معاینه وجود داشت – صندلی‌های کمی شیب‌دار با رکاب. یک پرستار شروع به فریاد زدن بر سر حوا به گرجی کرد و به او اشاره کرد که بلند شود. پرستاران دیگر در حال بیرون آوردن دستگاه‌ها بودند. یکی از آن‌ها یک لوله از آن بیرون زده بود. وقتی دستگاه را روشن کردند، صدای عمیق و زوزه‌کشیدنی از آن بلند شد. پرستاران با صدای بلند با یکدیگر صحبت می‌کردند. یکی از آن‌ها ران‌های حوا را با نوارهای مشکی بست. آن‌ها به اندام تناسلی حوا نگاه کردند و خندیدند.

دکتر وارد اتاق شد. حوا از موقعیت خود نمی‌توانست چیز زیادی ببیند، فقط بالای سر دکتر را، اما می‌توانست احساس کند که یک پروب سونوگرافی را وارد واژن او می‌کنند، و سپس شروع به کشیدن آن، با شدت، کردند. او جمع شد. سپس لوله را وارد کردند. هر کاری که دستگاه انجام می‌داد، سطح جدیدی از دردی را که او هرگز تجربه نکرده بود – یک انفجار واقعاً شدید از درد – اضافه کرد، اما سپس متوقف شد. سپس دیگری. حوا نمی‌دانست چقدر طول کشید، فقط اینکه مدام به خود می‌گفت تحمل کن. چگونه می‌توانست آن را توصیف کند؟ یک ضربه تیز و لرزش؟ یک حس مکش؟

دهانش را محکم بست و به سقف خیره شد – نمی‌دانست کجا دیگر را نگاه کند یا به کدام سمت برگردد. رنگ آن، سفیدی‌اش را به خاطر می‌آورد. پس از اتمام کار، دستگاه را برداشتند و پاهایش را روی هم انداختند، و او را همانجا رها کردند.

او با انگلیسی شکسته تلاش کرد بپرسد: «چه اتفاقی می‌افتد؟» اما دکتر او را نادیده گرفت. «آیا مشکلی هست؟»

او فکر کرد: «شاید این پزشکان انگلیسی صحبت نمی‌کنند.» او گوگل ترنسلیت را امتحان کرد، اما هیچ کس به او توجهی نکرد. او مدام می‌پرسید.

آن‌ها با بی‌اعتنایی گفتند: «نه.» حوا از اتاق بیرون رفت.

پس از آن، او خونریزی کرد. خوابیدن برایش دردناک بود؛ ادرار کردن دردناک بود. در AIA، او از همه پرسید که فکر می‌کنند چه اتفاقی برایش افتاده است. آیا کسی دیگری چیزی شبیه به این را تجربه کرده است؟ همه گفتند نه، و ترس در خانه بیشتر شد: آن‌ها چه بلایی سر او آورده بودند؟

نگرانی حوا برای خودش به سرعت تحت‌الشعاع قرار گرفت. آن هفته، آی دچار خونریزی شدید شد. شکمش درد می‌کرد؛ از درد خم شده بود. نمی‌توانست بخوابد، نمی‌توانست غذا بخورد، نمی‌توانست بفهمد چه اتفاقی برایش می‌افتد. سیندی به او گفت که داروهای باروری‌اش را ادامه دهد. اما وقتی آی شروع به خونریزی لخته‌لخته کرد، جو او را به بیمارستان برد. او آنقدر گریه می‌کرد که احساس می‌کرد نمی‌تواند نفس بکشد، دنده‌هایش خیلی درد می‌کرد. پزشکان چهار سوزن به او زدند. ذهنش از کار افتاد و بی‌هوش شد.

روز بعد، آی بیدار شد و استار (Star)، زن دیگری از خانه، را در اتاق خود دید. استار با همین علائم به بیمارستان آورده شده بود. او مادری ۳۳ ساله و دارای دو فرزند بود که در تایلند در رشته مدیریت دولتی تحصیل کرده بود، اما پیدا کردن کار برایش دشوار بود. او مشکلات زیادی با همسر و خانواده همسرش داشت، و پس از یک دعوای به خصوص وحشتناک درباره پول، او نیز به یک پست فیسبوک پاسخ داد. هیچ‌کدام از این دو زن نمی‌توانستند غذای بیمارستان – جو دوسر و چای سیاه، نوعی ماست یا سوپ ترش و شور – را تحمل کنند. آن‌ها به حوا پیام دادند که مجبورند از شیر آب حمام آب بنوشند. وقتی پدهای بهداشتی خونی خود را به پزشک نشان دادند، به آن‌ها گفته شد که مشکلی نیست و پد را در سطل زباله سمی بیندازند. هر دو زن آنقدر ترسیده بودند، تنها در یک کشور خارجی, بدون اینکه بدانند چه اتفاقی برایشان می‌افتد. آن‌ها یک هفته در بیمارستان بستری بودند.

هیچ کس نمی‌داند که این موضوع یکباره به ذهن همه خطور کرد یا به آرامی، اما پس از بازگشت آی و استار به خانه، همه شروع به صحبت در مورد فرار کردند. این موضوع در اتاق‌ها به آرامی، به صورت زمزمه‌هایی بین هم‌اتاقی‌ها، آشکار شد. حوا و آی در سکوت با یکدیگر صحبت می‌کردند: «ماه‌ها بدون انتقال جنین گذشته است. واقعاً تا چه مدت می‌توانیم انتظار داشته باشیم که اینجا منتظر بمانیم؟» گاهی اوقات، حوا به پریدن از پنجره‌شان فکر می‌کرد. او مطمئن نبود که ارتفاع کافی باشد، اما سپس فکر کرد که حداقل اگر بمیرد، این اتفاقات دیگر برایش نخواهد افتاد. سپس حوا به پدرش فکر کرد – چه کسی در صورت اتفاقی برای او، از او مراقبت خواهد کرد؟ – و تصمیم گرفت که باید زنده بماند. او باید راهی برای خروج پیدا می‌کرد.

بازار عظیم چینی

در اواخر ژانویه، سیندی پیامی به آی فرستاد و سن، وزن، قد و سطح تحصیلات او، و همچنین عکسی از او در کودکی و عکسی دیگر بدون آرایش را درخواست کرد. سیندی توضیح داد: «کسی یک اهداکننده تایلندی می‌خواهد. بنابراین من شما را توصیه می‌کنم.» شایعاتی که درباره تحت فشار قرار گرفتن زنان برای فروش تخمک‌هایشان شنیده بودند، درست بود.

چند روز بعد، سیندی و مادرش آی را به فروشگاه بردند تا کرم روشن‌کننده پوست بخرند. آن‌ها گفتند آی زیباست اما پوستش خیلی تیره است: چینی‌ها رنگ پوست روشن‌تر را ترجیح می‌دهند. به او گفتند که آن را به وفور بمالد.

کمی بعد، آی به یک زوج چینی، یک مرد و یک زن، معرفی شد که برای دیدن او به هتل AIA آمدند. آی نمی‌دانست چه فکری درباره آن‌ها بکند. تصور می‌کرد که آن‌ها می‌خواهند او را با دقت بررسی کنند، اما آن‌ها فقط نگاهی به او انداختند و رفتند. او فکر نمی‌کرد که آن‌ها رقت‌انگیز به نظر می‌رسند. جوان به نظر می‌رسیدند. آی از هر دوی آن‌ها بلندتر و پوستش بسیار تیره‌تر بود. آی با خود فکر کرد: «آن‌ها باید به دنبال افرادی شبیه‌تر به خودشان باشند.»

برای صنعت جهانی باروری، چین یک بازار عظیم است. جمعیت این کشور ۱.۴ میلیارد نفر است؛ با فرض اینکه محدوده طبیعی ۱۰ تا ۲۰ درصد از بزرگسالان با ناباروری مواجه هستند، این بدان معناست که ۶۷ میلیون تا ۱۳۳ میلیون نفر ممکن است از فناوری‌های کمک‌باروری استفاده کنند. تقاضا بیشتر به دلیل اثرات سیاست فاجعه‌بار تک‌فرزندی افزایش یافته است که بحران جمعیتی خاص خود را ایجاد کرد. در سال ۲۰۱۵، هنگامی که این سیاست برای اجازه دادن به تمام زوج‌ها برای داشتن دو فرزند تغییر یافت، بیش از نیمی از زنانی که واجد شرایط داشتن فرزند دوم می‌شدند، بالای ۳۵ سال داشتند، طبق آژانس ملی بهداشت چین. این امر موجی از والدینی را در اواخر دهه ۳۰ تا اوایل دهه ۴۰ ایجاد کرد، زمانی که کیفیت تخمک به شدت کاهش می‌یابد. تقاضا همچنین از سوی زوج‌هایی می‌آید که فرزند اول خود را از دست داده‌اند، افراد مجرد و تعداد فزاینده‌ای از زوج‌های ال‌جی‌بی‌تی‌کیو+. (در سال ۲۰۲۱، سه فرزند مجاز شد، تغییری که تقاضای بیشتری را ایجاد کرده است.)

و با این حال، با وجود سطوح بسیار بالای تقاضای چین برای فناوری‌های کمک‌باروری (ART)، پیگیری درمان در داخل کشور دشوار است. زوج‌های همجنس‌گرا عموماً از به رسمیت شناختن رسمی به عنوان والدین محروم هستند، در حالی که زوج‌های دگرجنس‌گرا که به دنبال درمان در کلینیک‌های دولتی هستند، آن‌ها را به شدت تحت نظارت و با زمان انتظار طولانی می‌یابند. تعداد کمی از زنان چینی تخمک‌های خود را اهدا می‌کنند، با این حال فروش اسپرم و تخمک ممنوع است، همانطور که انواع مختلف آزمایش جنین، از جمله انتخاب جنسیت؛ رحم اجاره‌ای نیز ممنوع است. به همین دلیل، بسیاری از والدین چینی که توانایی مالی دارند، برای خدمات به خارج از کشور سفر می‌کنند. (بازار خاکستری بزرگی نیز برای ART در چین وجود دارد.) سال گذشته، طبق گفته نینو تارخ‌نیشویلی از رادیو اروپای آزاد/رادیو آزادی، والدین چینی مورد نظر، از اسرائیلی‌ها پیشی گرفتند و به بزرگترین گروه خارجی‌ها در گرجستان برای رحم اجاره‌ای تبدیل شدند.

در سراسر جهان، تخمک‌های آسیای شرقی بسیار سودآور هستند – یک زن جذاب با تحصیلات آیوی لیگ می‌تواند تا ۲۵۰,۰۰۰ دلار در هر چرخه در ایالات متحده کسب کند. زنان از تایوان، که برای سفر به آمریکا نیازی به ویزا ندارند، اغلب برای اهدای تخمک با ده‌ها هزار دلار پرواز می‌کنند.

آی مطمئن نبود که چگونه به سیندی پاسخ دهد. او می‌دانست که نمی‌خواهد تخمک‌هایش را بفروشد، اما همچنین می‌دانست که نمی‌تواند به سادگی نه بگوید. وقتی سیندی دوباره به او پیام داد تا بگوید تا دوره قاعدگی بعدی‌اش صبر می‌کنند تا به پزشک مراجعه کنند و ببینند چند فولیکول دارد، آی به خودش قول داد که این اتفاق نخواهد افتاد. او به خودش قول داد که راهی برای فرار پیدا خواهد کرد.

یک هفته بعد، استار برای آنچه که فکر می‌کرد یک قرار ملاقات روتین است، به بیمارستان شهر برده شد. او نمی‌فهمید چرا چند ساعت بعد به خانه برگردانده نشد. ساعت ۹ شب بود که او را به اتاق عمل بردند. او روی رکاب‌ها قرار گرفت، سپس یک تزریق دریافت کرد. یک سرم دید و سپس بیهوش شد. وقتی بیدار شد، کسی او را می‌زد تا بلند شود. پاهایش هنوز در رکاب‌ها بود. او نمی‌دانست چقدر بیهوش بوده است. او نمی‌دانست چه اتفاقی افتاده است. او را به حمام بردند. خون زیادی دید. یک وحشت عمیق و بی‌حس او را فرا گرفت.

برای هفته‌ها پس از آن، استار به آرامی خونریزی می‌کرد. آزمایش‌های بعدی نشان می‌داد که او تجمع مایع در شکم دارد، که به شدت نشان‌دهنده سندرم تحریک بیش از حد تخمدان (OHSS) بود، یک خطر شناخته شده در برداشت تخمک که علائم آن می‌تواند شامل تهوع و نفخ، پیچ‌خوردگی تخمدان، تجمع مایع در ریه‌ها و شکم و نارسایی کلیه باشد. کلینیک‌های باروری معمولاً به زنان می‌گویند که OHSS شدید یک درصد از کسانی را که این عمل را انجام می‌دهند تحت تأثیر قرار می‌دهد، اما یک مطالعه در سال ۲۰۲۳ بر روی اهداکنندگان توسط دایان توبر، استاد دانشگاه آلاباما، نرخ بسیار بالاتری را نشان داد: ۱۲ تا ۱۳ درصد. پزشکان می‌گفتند که غیرممکن است دقیقاً بدانند چه روشی روی استار انجام شده است، به ویژه بدون سوابق پزشکی او از قبل از جراحی مرموز. او می‌توانست هر یک از روش‌های آماده‌سازی رحم، مانند برداشتن فیبروم یا پولیپ را داشته باشد. اما فرضیه خود زنان این بود که تخمک‌های استار بدون رضایت او برداشته شده بود.

افرادی که در گرجستان کار می‌کردند، در باور این نظریه مشکلی نداشتند. یک عاملی که تا همین اواخر در تفلیس کار می‌کرد، و به دلیل ادامه involvementش در این صنعت در سراسر جهان درخواست ناشناس ماندن داشت، به من گفت که «۹۹.۹ درصد» مطمئن است که تخمک برخی از زنان در گرجستان بدون رضایت آن‌ها برداشته می‌شد. سرقت تخمک در سراسر جهان اتفاق می‌افتد – چه برداشت‌های غیرمجاز باشد و چه سوءاستفاده از تخمک‌های برداشته شده با رضایت. اوایل امسال، مقامات یونان اعلام کردند که یک کلینیک حداقل در ۷۵ مورد از سرقت گامت از یک مشتری و انتقال آن به دیگری دست داشته است. در سال ۲۰۱۷، همین اتفاق در هند رخ داد. در سال ۲۰۱۶، یک پزشک ایتالیایی پس از اینکه زنی او را متهم کرد که با گفتن اینکه در حال برداشتن کیست است، او را فریب داده و عمل برداشت تخمک را انجام داده، دستگیر شد. در سال ۲۰۰۹، سرقت تخمک در رومانی رخ داد. در اواخر دهه ۱۹۹۰، یک پزشک در اسرائیل بارها تخمک‌های بیماران خود را به سرقت برد، در یک مورد ۱۸۱ تخمک را از یک بیمار به رحم ۳۴ بیمار دیگر منتقل کرد.

تصویری که زنی را در مطب پزشک نشان می‌دهد که به سونوگرافی روی مانیتور نگاه می‌کند در حالی که دو نفر سایه‌مانند پشت او پنهان شده‌اند.
تصویرگری از نیکول ریفکین

اقدامات حوا و استار غیرعادی نبودند. بیشتر زنانی که من با آن‌ها صحبت کردم، درباره آنچه که بر سرشان می‌آمد، بی‌اطلاع یا کم‌اطلاع بودند. بسیاری از آن‌ها هیچ ایده‌ای نداشتند که چند جنین به رحمشان منتقل شده است. (کلینیک‌ها قانوناً موظفند هر روشی را توضیح دهند.) حتی کسانی که به آن‌ها گفته شده بود چه روش‌هایی انجام می‌شود، همیشه متقاعد نبودند که تمام حقیقت به آن‌ها گفته می‌شود. جزئیات داروهایی که برایشان تجویز شده بود، به آن‌ها گفته نمی‌شد. فقط به آن‌ها اجازه داده می‌شد که از نسخه‌هایشان عکس بگیرند، اما خود برگه‌ها پس گرفته می‌شدند. وقتی سعی می‌کردند با پزشکان صحبت کنند، رد می‌شدند.

«آیا الان برویم؟»

همه چیز با یک کنفرانس خبری تغییر کرد. این خبر آنلاین منتشر شد و به سرعت پخش شد، از طریق پیامک درهای بسته دست به دست شد. حوا، آی و استار که به یک اتاق بزرگ‌تر منتقل شده بودند، همه کلیپ‌ها را دیدند. این کنفرانس توسط بنیاد پاوینا برای کودکان و زنان، یک سازمان غیردولتی تایلندی به رهبری وزیر سابق پاوینا هونگساکول، برگزار شده بود و ادعا می‌کرد که صدها زن تایلندی در گرجستان برخلاف میلشان نگهداری می‌شوند و مجبور به تولید تخمک برای یک باند چینی هستند.

ادعاها در تمام رسانه‌های تایلندی و بین‌المللی نوشته و بازنویسی شد. سخنران اصلی یک زن تایلندی به نام نا (Na) بود که توضیح داد پس از ورود گروهش به هتل AIA در گرجستان، او را برای ناهار به خانه‌ای دیگر بردند، جایی که شنید زنانی که می‌خواستند به خانه بروند، مجبور به فروش تخمک‌های خود برای تامین هزینه سفرشان می‌شدند. وقتی نا از دادن گذرنامه خود به کارفرمایان خودداری کرد، درگیری رخ داد. او تهدید کرد که از ساختمان بیرون می‌پرد و خودکشی می‌کند به جای اینکه مدارکش را تحویل دهد. او خواستار ترک آنجا شد. یکی از کارفرمایان به او گفت که باید ۷۰,۰۰۰ بات به عنوان جریمه بپردازد. نا با خانواده‌اش تماس گرفت، آن‌ها بودجه لازم برای پرداخت باج را جمع‌آوری کردند و برای او بلیط برگشت به خانه خریدند، و نا چهار روز پس از آمدن به گرجستان، آنجا را ترک کرد. هم‌اتاقی‌هایش از او التماس کردند که آن‌ها را آنجا فراموش نکند، بنابراین نا پس از بازگشت به تایلند، با بنیاد پاوینا تماس گرفت، که به نوبه خود با مقامات تایلندی تماس گرفتند، آن‌ها نیز با مقامات گرجی تماس گرفتند، و هم‌اتاقی‌های نا را پیدا کردند. سپس بنیاد هزینه بازگشت آن‌ها به تایلند را پرداخت کرد.

نا در کنفرانس خبری شایعاتی را که شنیده بود، تکرار کرد: «هیچ‌کس مادر جایگزین نشد. آن‌ها مجبور به فروش تخمک‌هایشان شدند.»

پاوینا اعلام کرد: «ما می‌خواهیم زنان تایلندی را در مورد این موضوع هشدار دهیم. می‌خواهیم به دولت چین و تایلند اعلام کنیم: چگونه این اتفاق می‌تواند بیفتد؟ چگونه این اتفاق در دنیای ما می‌تواند بیفتد؟»

تحقیقات بی‌بی‌سی مردی که نا را تهدید کرده بود را جو و شرکت را بیبی‌کام (BabyCome) معرفی کرد. تا آن زمان، حوا حتی این نام را نشنیده بود – نام روی «قراردادی» که او با جو و سیندی هنگام قبولی در معاینه پزشکی خود امضا کرده بود، کاملاً متفاوت بود. تمام خانه متوجه شدند: همه شایعات، تهدیدها و «اقدامات احتیاطی» بالاخره معنی پیدا کردند. آن شب، بی که اخیراً از تایلند رسیده بود، با هر یک از زنان صحبت کرد و گذرنامه‌های همه را پس داد. او از آن‌ها تک تک پرسید: «آیا کسی از شما می‌خواهد به خانه برود؟ اگر می‌خواهید به خانه بروید، باید ۷۰,۰۰۰ بات بپردازید.»

زنان به یکدیگر گفتند: «چه کسی می‌تواند این پول را پیدا کند؟ اگر می‌توانستم پول را پیدا کنم، می‌توانستیم فقط یک بلیط بخریم و قبلاً به خانه می‌رفتیم.»

یک صبح کمی بعد، خانه بیدار شد و متوجه شد که دو زن ناپدید شده‌اند. راهروها پر از گمانه‌زنی بود. زنی با نام مستعار مِی چاق (Fat May) به همه گفت که او شنیده است ساعت ۱ یا ۲ صبح چیزی روی پله‌ها تکان می‌خورد. او فرض کرد کسی برای میان‌وعده آخر شب به آشپزخانه رفته است. از آنجایی که زنان عمدتاً در اتاق‌های خود می‌ماندند، خبر هم سریع و هم آهسته پخش شد. آی به محض اینکه بعدازظهر برای صبحانه بیرون آمد، این خبر را شنید. او به اتاقش برگشت و به یکی از زنان گم‌شده، پيم (Pim)، پیامی فرستاد: «کجایی؟»

دو روز بعد، پيم پاسخ داد. او در تایلند بود: برخی از مردم از خانه برای او و هم‌اتاقی‌اش، تویی (Toey)، پول بلیط فرستاده بودند. او گفت: «اگر واقعاً می‌خواهید به خانه بروید، می‌توانم کسی را پیدا کنم که برای شما بلیط بخرد.»

نه حوا، نه آی و نه استار تردید نکردند. پيم این سه نفر را به گروهی به نام بنیاد امانوئل (Immanuel Foundation)، یک سازمان مسیحی که با بازماندگان قاچاق انسان کار می‌کند، وصل کرد. پيم توضیح داد که آن‌ها باید به محض اینکه بنیاد پروازهایشان را رزرو کرد، آنجا را ترک کنند – و این می‌توانست هر لحظه باشد. حوا شروع به فروش وسایلش کرد: او در خانه‌ها را می‌زد و می‌گفت برای پدرش فوراً به پول نیاز دارد، وسایلی را که تمام این ماه‌ها با دقت سهمیه‌بندی کرده بود، با یک چهارم ارزششان می‌فروخت – فلفل خشک، شکلات تلخ، مرطوب‌کننده و روغن بچه، بسته‌های پودر طعم‌دهنده مونو سدیم گلوتامات. در نهایت حدود ۱۳ دلار به دست آورد. با خودش فکر کرد: «بهتر از هیچی.»

وقتی پروازهایشان خریداری شد، حوا هتلی را آنلاین رزرو کرد، دور از AIA، و آنها شروع به بررسی خانه برای برنامه‌ریزی فرارشان کردند. تصمیم گرفتند شب قبل از پروازشان فرار کنند، بنابراین سه روز برای برنامه‌ریزی داشتند. اما همان روز بعد، متوجه شدند سیندی در حال تمیز کردن اتاقی در طبقه سوم است، در حالی که تشک و وسایل شخصی خانواده را به اتاق می‌برد. سه زن فهمیدند که اگر او و جو به طبقه بالا می‌رفتند، فرار برایشان بسیار سخت‌تر می‌شد. تصمیم گرفتند همان شب آنجا را ترک کنند.

در اوایل غروب، سه زن در آشپزخانه وقت تلف کردند، گوشت خوک را برای کباب کردن مزه‌دار می‌کردند و سعی می‌کردند بی‌تفاوت رفتار کنند. آن‌ها منتظر ماندند تا همه شام خود را تمام کرده و به اتاق‌هایشان بازگشته باشند. حوا و استار به طبقه چهارم رفتند تا همه چیز را جمع کنند.

حوا به آی پیام داد که در طبقه بالا آماده‌اند.

آی به حوا پیام داد: «الان بیا!»

او دوباره پیام داد: «نه، صبر کن!» زن دیگری در حال پایین آمدن از پله‌ها بود.

حوا پیام داد: «لباس‌ها را روی چمدان می‌پیچم و وانمود می‌کنم لباس می‌شویم.»

حوا با اولین ساک به پایین رفت، آن را بالای سرش که با حوله پیچیده شده بود، نگه داشت – صحنه‌ای مضحک، اما ایده دیگری نداشت. با وجود سه طبقه پله، بدون اینکه کسی متوجه شود به اتاقشان بازگشت.

هر سه زن لحظه‌ای برای آرام کردن اعصاب خود وقت گذاشتند. در سفر دوم حوا به پایین، او صدایی شنید. «آیا این صدای باز شدن در است؟» حوا نفسش را حبس کرد. سریعتر حرکت کرد. همه چیز دوباره آرام شد.

بعد از اینکه چمدان‌هایشان پنهان شد، سه زن در طبقه پایین ماندند. ساعت ۹ شب، پدر سیندی را دیدند که با ماشین بیرون رفت. پرسیدند: «الان برویم؟» در حالی که بحث می‌کردند، دیدند چراغ‌های ماشین وارد حیاط می‌شوند. ماشین جو و سیندی بود. اما سپس چراغ‌ها دوباره روشن شدند و ماشین بیرون رفت. زنان با هم توافق کردند: «احتمالاً چیزی را فراموش کرده‌اند.» آن‌ها ممکن است هر لحظه برگردند.

بدون فکر کردن، آی همان دری را که استار earlier آن روز امتحان کرده بود، امتحان کرد. باز بود. پدر سیندی حتماً فراموش کرده بود آن را قفل کند. آی نمی‌توانست شانسشان را باور کند. این آخرین فرصتشان بود. حوا در حالی که چمدانش را برداشت و از خانه فرار کرد، به دوستانش فریاد زد: «فقط بیرون بروید!» دو زن دیگر به دنبال او رفتند، چمدان‌های خود را کشیدند، در تاریکی از تپه پایین می‌افتادند و می‌لغزیدند. چراغ‌های ماشین پشت سرشان روشن شد و خیابان سنگفرش را روشن کرد. «آنها هستند، ماشینشان است! برگشتند! دنبال ما هستند! بدوید! بدوید! بدوید!»

زنان سخت‌تر دویدند، پیچیدند، بیشتر دویدند، تا اینکه در تاریکی فرو رفتند. برفی نازک شروع به باریدن کرده بود.

بازخوانی داستان‌هایشان

هفته بعد، من با پنج نفر از زنان – حوا، آی، استار، پيم و تویی – در خانه‌ی امن بنیاد امانوئل در یک مجتمع زیبا و محصور با نگهبان امنیتی و زمین بازی کودکان در حومه بانکوک ملاقات کردم. آن‌ها در حال ارائه شهادت به مقامات تایلندی بودند و ساعت‌ها را در بخش تحقیقات ویژه وزارت دادگستری می‌گذراندند. جارووات جینمونکا، معاون بنیاد امانوئل، روز بعد از فرودشان، آن‌ها را به مقر اصلی رساند. او تلاش کرده بود تا پرونده جنایی علیه بیبی‌کام را آغاز کند، اگرچه می‌دانست که احتمالاً نتیجه چندانی نخواهد داشت.

در مجموع، من با هشت زنی که فرار کرده بودند – یک گروه با کمک بنیاد امانوئل و گروه دیگری با کمک بنیاد پاوینا – مصاحبه کردم. روزها، ساعت‌ها، می‌نشستیم و داستان‌هایشان، حرکاتشان را مرور می‌کردیم، به سوابق چتشان نگاه می‌کردیم، به عکس‌هایی که گرفته بودند، اسکرین‌شات‌هایی از وی‌چت‌ها که قبل از حذف حساب‌هایشان در حین آماده شدن برای بازگشت به تایلند گرفته بودند. زنان صبور بودند و از سوالات من ناراحت نمی‌شدند؛ آن‌ها می‌خواستند داستان‌هایشان را بگویند، به این امید که شاید چیزی برای یک مادر جایگزین در جای دیگری تغییر کند.

برای بازماندگان قاچاق انسان غیرعادی نیست که دوباره قاچاق شوند. من از حوا و آی پرسیدم که آیا تجربه خود در گرجستان را با تجربه خود در بحرین مقایسه می‌کنند، جایی که وعده‌های کار ماساژ منجر به فاحشگی اجباری شده بود.

آن‌ها بلافاصله اعلام کردند که گرجستان بدتر از بحرین بود: آنجا بسیار منزوی‌کننده بود، زیرا نمی‌دانستند چه کسی دوستشان است و چه کسی مخفیانه آن‌ها را به جو یا بی گزارش می‌دهد. در بحرین، زنان به یکدیگر کمک می‌کردند؛ در بحرین، آن‌ها واقعاً حقوق دریافت می‌کردند، زیرا با وجود «بدهی‌هایشان» به قاچاقچیان، انعام نقدی دریافت می‌کردند. اما بدتر از همه، در گرجستان آن‌ها واقعاً نمی‌دانستند چه بلایی سر بدنشان آمده است. کار جنسی خودتوضیح بود، اما قرص‌های سفید، تزریقات و شیاف‌ها می‌توانست هر چیزی باشد.

حوا گفت: «در بحرین، ما بدن خود را می‌شناسیم – هر کاری که می‌کنیم، از سلامتی خود آگاهیم.» اما زمان او در تفلیس متفاوت بود. «تقریباً مثل این است که من صاحب بدنم نیستم. مثل این است که خودم را برای شکنجه به آنجا برده‌ام.»

من از آن‌ها اجازه خواستم که از پزشکان و جو یا سیندی درباره آنچه واقعاً برایشان اتفاق افتاده بود، با نام‌های واقعی‌شان بپرسم. زنان از تلافی می‌ترسیدند، نگران بودند که جو و سیندی یا شبکه‌شان به سراغشان بیایند، آن‌ها را در فیسبوک برای جوامع و خانواده‌هایشان افشا کنند، شهرتشان را خراب کنند و آن‌ها را تهدید کنند. با وجود به اشتراک گذاشتن این ترس‌ها، حوا موافقت کرد.

در تفلیس، از ناتو خونلیدزه، بنیانگذار LeaderMed خواستم ملاقات کنم، اما او نپذیرفت و در عوض مدیر بالینی خود، یک متخصص مغز و اعصاب قد بلند و لاغر به نام داویت بارابادزه را فرستاد. از بارابادزه درباره ادعاهایی که زنان علیه کلینیک مطرح کرده بودند پرسیدم: موانع زبانی، عدم پروتکل‌های رضایت آگاهانه، استفاده از مادران جایگزینی که فرزندان خود را نداشتند، روش‌های پزشکی ناگفته و ترسناک. با اجازه حوا، داستان او را با نام کاملش ذکر کردم و توضیح دادم که او به من گفته بود که به میز بسته شده و عملی روی او انجام شده که او متوجه نشده است. برای نزدیک به یک ساعت، بارابادزه به قوانین محرمانگی استناد کرد تا از جزئیات طفره رود. (بعداً، در پاسخ به سوالات حقیقت‌سنجی برای این مقاله، LeaderMed پاسخ داد: «ما ممیزی‌های شکایات و ادعاهای مطرح شده در کلینیک خود را در این دوره، که به طور مستمر انجام می‌شود، بررسی کردیم و هیچ حادثه مشابه یا اینچنینی هرگز ثبت نشده است.»)

موضع رسمی LeaderMed این بود که همیشه مدارک را به «زبانی که مادران جایگزین می‌فهمند» ارائه می‌دهد، اما بارابادزه تأیید کرد که هیچ سندی به زبان تایلندی در کلینیک وجود نداشت. من پرسیدم که کلینیک چگونه بررسی می‌کند که آیا زنان واقعاً مدارک ارائه شده به آن‌ها را متوجه می‌شوند. او پاسخ داد: «هیچ کس این را تأیید نمی‌کند.»

در LeaderMed، با سیندی نیز ملاقات کردم. جو به طور خاص به من دستور داده بود که «به دفتر ما» بروم و شماره اتاقی را در کلینیک به من داد. جو او را به جای خود فرستاد، پس از اینکه بارها قرارهای ملاقات ما را لغو کرد – ابتدا گفت می‌تواند ملاقات کند، اما سپس ادعا کرد که در چین گیر افتاده است، سپس گفت سیندی ملاقات خواهد کرد، اما بعد گفت نه، سپس گفت بله.

با وجود اینکه این نهاد به طور قانونی به نام او ثبت شده بود – نام چینی او لی خوان (Li Juan) و نام جو تان ژو (Tan Zhuo) است – سیندی ادعا کرد که نمی‌داند این شرکت چند کارمند یا چند مادر جایگزین دارد. او نمی‌دانست چه کسی والدین مورد نظر را از چین پیدا کرده یا آورده است. او گفت که این شرکت در تولد ده‌ها نوزاد کمک کرده است، اما وقتی تعداد دقیق‌تری را پرسیدم، پاسخ داد: «مطمئن نیستم.»

از سیندی پرسیدم که چگونه می‌تواند انتظار داشته باشد که زنان ماه‌ها بدون دریافت هیچ پولی منتظر بمانند. او گفت: «اگر او واقعاً کارش را انجام نداده است – او غذا، مکانی برای اقامت و لباس دارد – اما بعد از من می‌خواهید که به او پول هم بدهم؟ این خیلی گران خواهد بود.» او توضیح داد که اگر حتی حقوق ماهانه کمی به آن‌ها پرداخت می‌کردند، می‌ترسیدند که زنان فقط فرار کنند. در مورد مسئله رضایت آگاهانه، او گفت: «هر زمان که آن‌ها به بیمارستان می‌آیند، پزشکان چیزهایی به آن‌ها می‌دهند که می‌توانند خودشان بخوانند یا جستجو کنند.»

من از سیندی پرسیدم چرا این تعداد زیاد زن – ۱۷ نفر که من می‌شناختم – به تایلند بازگشتند، بسیاری از آن‌ها داستان مشابهی را روایت می‌کردند: اینکه نمی‌دانستند چه اتفاقی برایشان افتاده است، که برای مقابله با سیستمی که آن‌ها را در گرجستان نگه داشته بود، بیش از حد مرعوب بودند، در این نوع پویایی‌های قدرت بیش از حد آسیب‌پذیر بودند تا از خود دفاع کنند. او گفت که نمی‌داند، اما احتمالاً آن‌ها سعی در باج‌گیری داشتند.

وقتی به طور خاص مورد حوا را مطرح کردم، سیندی از اینکه با او صحبت کرده بودم متعجب به نظر رسید؛ او ادعا کرد که عمل مرموز او، برداشتن کیست با «نوعی تحریک الکتریکی» بوده است. پس از اینکه آنجا را ترک کردم، جو به من پیام داد و گفت حوا یک دروغگو و دردسرساز است که او به هر حال قصد داشته او را به خانه بفرستد. وقتی قبل از انتشار این داستان با او تماس گرفته شد، او از طریق یک مترجم پاسخ داد: «افرادی که بدون هیچ حد و مرزی به دیگران تهمت می‌زنند، در نهایت به جهنم می‌روند.»

«نوعی متفاوت از استثمار»

در جامعه ما، در مورد تصمیم به داشتن فرزند، بی‌تفاوتی خاصی وجود دارد – گویی تنها هوس کافی است تا فرزندی به وجود آید. تشخیص ناباروری می‌تواند ویرانگر باشد و مسیر فرزندپروری را دشوار، پر از عوارض غیرمنتظره و دردناک سازد. برای کسانی که فرزند می‌خواهند اما نمی‌توانند داشته باشند، صنعت باروری امکان درمانی را ارائه می‌دهد، و به مادران جایگزین و اهداکنندگان تخمک وعده زندگی بهتری را می‌دهد. اما بازاری که ایجاد می‌کند، بازاری است که در آن همه در آسیب‌پذیرترین حالت خود با هم روبرو می‌شوند، توسط نیروها و احساساتی بسیار بزرگتر از خودشان مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند، اغلب در کشورهایی با حمایت قانونی کم برای هر دو طرف در صورت بروز مشکل.

تصویری که زنی را روی تخت بیمارستان نشان می‌دهد که یک پزشک بین پاهای او را معاینه می‌کند.
تصویرگری از نیکول ریفکین

شاید اجتناب‌ناپذیر بود که در تلاقی فشار اجتماعی و تقاضای بیولوژیکی، ارزش پولی بر آسیب‌پذیرترین محصولات – نوزادان – وجود داشته باشد. اجازه داشتن خانواده یک حق جهانی بشر است، اما این با حق داشتن فرزند یکسان نیست. کل صنعت ما را مجبور می‌کند سوالات ناخوشایندی بپرسیم: ارزش یک مادر چقدر است؟ ارزش یک نوزاد چقدر است؟ چگونه می‌توان به یک صنعت فراملی در این دنیای نابرابری آشکار اعتماد کرد که این قیمت را تعیین کند؟

سارا جفورد، وکیل رحم اجاره‌ای بین‌المللی در استرالیا، به من گفت: «ما در مورد استثمار رحم اجاره‌ای از نظر مادران جایگزین و نوزادان صحبت می‌کنیم، اما در مورد والدین مورد نظر، که به آنها دروغ گفته می‌شود، صحبت نمی‌کنیم. آن‌ها می‌آیند و می‌خواهند مطمئن شوند که از مادر جایگزین به خوبی مراقبت می‌شود. آژانس‌ها همه چیز را درست می‌گویند و آن‌ها باور می‌کنند، دلیلی برای باور نکردن وجود ندارد. تا اینکه بعداً متوجه می‌شوند که چند چیز را از دست داده‌اند: آیا مترجمی وجود داشته است، آیا می‌توانستند با مادر جایگزین خود تماس مستقیم داشته باشند یا آیا او به وکیل دسترسی داشته است. آژانس یک وب‌سایت بسیار زیبا دارد و با والدین مورد نظری صحبت کرده‌اند که گفته‌اند تجربه خوبی داشته‌اند. آن‌ها فقط تمام پس‌انداز زندگی خود را تحویل داده‌اند. این نوع متفاوتی از استثمار است، اما بخشی از آن است.»

در گرجستان، بسیاری از آژانس‌ها والدین مورد نظر را با وعده‌های یک فرآیند بی‌عیب و نقص فریب داده بودند، اما والدین بعداً متوجه شدند که مدارکی که کلینیک‌ها و آژانس‌ها ارائه کرده بودند، نادرست بود. یک مادر آمریکایی که من ملاقات کردم، الیسا (Alyssa)، بیش از یک سال بود که در تفلیس منتظر گواهی تولد نوزادش بود. الیسا یک فرزند از طریق یک سفر موفق رحم اجاره‌ای در تگزاس داشت، اما با این حال، و با وجود دقت لازم که فکر می‌کرد انجام داده است، خود را در حال کار با آژانسی یافت که او و مادر جایگزین گرجی‌اش را کلاهبرداری کرده بود. به تجربه او، بسیاری از والدینی که به تفلیس می‌آمدند، از خواسته‌های خود کور شده بودند و نمی‌خواستند اعتراف کنند که بازار آن‌ها را در ظلم‌های خود همدست کرده است – اینکه در حسرت خانواده، خودشان به استثمارگر تبدیل شده بودند.

الیسا به من گفت: «من به هر کسی که در این گروه‌های فیسبوک درباره رحم اجاره‌ای گرجستان گوش می‌کرد، گفته‌ام، و هیچ‌کس اهمیت نمی‌دهد. آن‌ها فقط نگران توانایی خود برای داشتن فرزند بودند.»

دستورالعمل‌های اخلاقی برای رحم اجاره‌ای تجاری وجود دارد تا سلامت، استقلال و حقوق همه طرف‌های درگیر را تضمین کند – ارزیابی و مشاوره روانشناختی کامل؛ غربالگری سلامت؛ رضایت آگاهانه، از جمله در مورد خطرات اضافی ذاتی رحم اجاره‌ای؛ جبران خسارت منصفانه مستقل از نتیجه؛ نمایندگی قانونی جداگانه برای والدین مورد نظر و مادران جایگزین؛ بیمه سلامت و مراقبت برای مادر جایگزین پس از تولد؛ جبران خسارت از دست رفته؛ مراقبت از فرزندان او؛ کمک هزینه سفر؛ کمک هزینه لباس بارداری؛ و حساب‌های امانی برای پرداخت‌ها.

بسیاری از گروه‌های مدافع، رفتن به بازارهای در حال توسعه را که در آنجا تشخیص رضایت مادر جایگزین دشوارتر است و می‌تواند مشکلات قانونی برای کودک ایجاد کند، منع می‌کنند. مادران جایگزین مسافر این سناریو را پیچیده‌تر می‌کنند. هر وضعیتی که در آن یک مادر جایگزین از کشور خود خارج شود و فرصت واقعی برای خروج از فرآیند را نداشته باشد، طبق تعریف سازمان ملل متحد قاچاق انسان محسوب می‌شود. اما رحم اجاره‌ای اخلاقی گران است، و چنین تقاضای بی‌وقفه ای به این معنی است که بازارها هر کجا که بتوانند شکوفا می‌شوند – مکزیک، آرژانتین، کلمبیا، غنا، نیجریه، اوگاندا، قرقیزستان و کنیا. ناظران صنعت حتی نامی برای این الگو دارند: رحم اجاره‌ای Whac-a-Mole. سود صنعت آنقدر از پرداخت به اهداکنندگان و مادران جایگزین فراتر می‌رود که طمع، استثمار بیشتری را به دنبال دارد.

سپس این سوال مطرح می‌شود که این موضوع چگونه بر کودکان تأثیر می‌گذارد. تحقیقات نشان می‌دهد که ایده آل برای افراد متولد شده از طریق اهدای اسپرم/تخمک و رحم اجاره‌ای، شفافیت است: به کودکان زود و اغلب بگویید، آن را عادی‌سازی کنید و اجازه دهید در صورت تمایل، با اهداکنندگان و مادران جایگزین ملاقات کنند. گردشگری تولید مثل این موضوع را پیچیده می‌کند. یافتن دوباره زنان، همراه با سوابق پزشکی به‌روز شده آن‌ها، و هر خواهر و برادر ناتنی ژنتیکی، می‌تواند غیرممکن باشد.

یک نسل کامل از این مجموعه بین‌المللی متولد شده است. یک پدر چینی که در تفلیس ملاقات کردم، عکسی از اهداکننده تخمک گرجی پسرش را با چشمان کبودرنگ خیره‌کننده و با نسبت‌های تقریباً غیرممکن به من نشان داد. سپس، عکسی از پسرش را نشان داد. چشمانشان یکسان بود – شکل، رنگ. ترسناک بود. آیا این کودک کنجکاو نخواهد بود که تاریخچه این چشمان و اینکه آیا کس دیگری در آنجا نیز همین چشمان را دارد را بداند؟

«آن‌ها ما را انسان نمی‌بینند»

بی‌شک بسیاری از والدینی که قصد فرزندآوری داشتند و به گرجستان آمدند، از دیدگاه خود تجربه‌های کاملاً معقولی داشتند و توانستند خانواده‌هایی را که رؤیایشان را داشتند، ایجاد کنند – شاید مادران جایگزین آن‌ها شادتر از هر یک از کسانی بودند که من با آن‌ها مصاحبه کردم. اما خطرات ذاتی در سیستمی که از آن بهره‌مند شدند و آنچه بر سر زنانی که در آن کار می‌کردند آورد، چه؟ با وجود تلاش‌های بنیاد امانوئل، زنان تایلندی کمک نسبتاً کمی برای پردازش آنچه تجربه کرده بودند، دریافت می‌کردند. (نماینده‌ای از اداره تحقیقات ویژه تایلند گفت که آن‌ها به تحقیق درباره بیبی‌کام و شبکه‌اش ادامه می‌دهند و معتقدند که زنان قربانی قاچاق انسان هستند. در گرجستان، در همین حال، مقامات تصمیم اولیه خود را برای به رسمیت شناختن مادران جایگزین کیندرلی به عنوان قربانیان قاچاق تغییر دادند؛ در عوض، دادستان‌ها بنیانگذاران را به اختلاس متهم کردند.)

در عرض یک هفته پس از بازگشت به خانه، آی به مادرش گفت که در گرجستان چه اتفاقی افتاده است، اما حوا قسم خورد که هرگز به پدرش نگوید. او نمی‌خواست ریسک ناامید کردن او را بپذیرد.

چند روز پس از آشنایی با استار، با کمک یک مترجم پرسیدم که فکر می‌کند چه اتفاقی برایش افتاده است. استار پاسخ داد: «آن‌ها مرا بیهوش کردند و عمل می‌کردند، بنابراین نمی‌دانم آیا تخمک‌هایم برداشت شده‌اند یا نه. آن‌ها به من نگفتند چه مشکلی وجود دارد یا چه اتفاقی می‌افتد.»

پرسیدم: «به نظر تو چه اتفاقی افتاد؟»

او گفت: «نمی‌دانم.» و صدایش قطع شد. «نمی‌توانم فکر کنم.»

پرسیدم منظورش این است که نمی‌تواند به سوال من پاسخ دهد، اما مترجمم پاسخ داد که فقط منظورش این است که اصلاً نمی‌تواند فکر کند. آنچه استار چند بار تکرار کرد، فقط میزان وحشتی بود که هنگام بیدار شدن در رکاب‌ها داشت. او گفت: «بعد خونریزی بود.» و دوباره صدایش قطع شد. آی و حوا گفتند که استار از زمان عمل همینطور بوده است – کندتر فکر می‌کند، کندتر واکنش نشان می‌دهد، گاهی اوقات اصلاً نمی‌تواند فکر کند – او نسخه کم‌رنگی از خودش بود. استار توضیح داد که قصد دارد چند ماه پیش والدینش بماند؛ او آماده بازگشت به خانه برای دیدن فرزندان یا همسرش نبود.

غیرممکن بود بدانیم واقعاً چه اتفاقی برای هر یک از زنان تایلندی در کلینیک افتاده بود. چندین پزشک گفتند که نتایج آزمایش‌های استار بیشترین انطباق را با برداشت تخمک داشت، اگرچه نمی‌توانستند مطمئن باشند. اما زنان دیگر، حتی آن‌هایی که روش‌هایشان شبیه برداشت تخمک نبود، به این باور رسیده بودند که تخمک‌هایشان نیز برداشته شده است. تمام این زنان، بدترین رویه غیرانسانی صنعت جهانی باروری را تجربه کرده بودند، و پس از آنچه تحمل کردند – عدم توضیح از سوی پزشکان یا سیندی، شایعاتی که در خانه‌ها می‌چرخید، ارعاب و تهدید به مجازات، ضبط گذرنامه‌هایشان، عدم پرداخت وعده‌های داده شده و عملیات‌های مرموز – چه کسی می‌توانست آن‌ها را برای باور به اینکه حتی چیزهای شوم‌تری بر سرشان آمده بود، سرزنش کند؟ سوءظن‌هایی که در خانه‌ها می‌چرخید، توسط مقامات در تلویزیون تکرار شده بود، سپس به نتایج منطقی تثبیت و بازآرایی شدند. با توجه به عدم شفافیت، آن‌ها به واضح‌ترین روایت موجود چنگ زدند.

عدم رضایت آشکار زنان تایلندی به خصوص نگران‌کننده بود؛ احساس می‌شد که یک پیمان اساسی پزشکی توسط خود متخصصان پزشکی شکسته شده است. پزشکانی که تلاش‌های زنان برای صحبت با آن‌ها را نادیده گرفتند، کسانی که هیچ کاری برای اطمینان از اینکه زنان می‌توانند آنچه قرار بود برایشان اتفاق بیفتد را تکرار کنند، انجام ندادند، کسانی که آن‌ها را فقط به خاطر رحم‌هایشان می‌دیدند.

همه ما دور یک میز ناهارخوری در خانه مرتب نشستیم. اغلب آن‌ها با شور و شوق حرف یکدیگر را قطع می‌کردند تا نظرات خود را به اشتراک بگذارند، اما اکنون ساکت بودند، روی صندلی‌هایشان نشسته و به بازتاب‌های خود در مورد آنچه تحمل کرده بودند گوش می‌دادند. از حوا پرسیدم پس از همه این‌ها درباره رحم اجاره‌ای چه فکری می‌کند. او در ابتدا باور کرده بود که این یک مهربانی علاوه بر یک حقوق است. حوا به من گفت: «آن‌ها ما را انسان نمی‌بینند. آن‌ها فکر نمی‌کنند که آیا داروها به بدن ما آسیب می‌رسانند یا نه. آن‌ها فقط همه چیز را به بدن ما تزریق می‌کنند بدون اینکه به سلامت ما برای زنده ماندن نوزاد فکر کنند.» زنان دیگر با سکوت سر تکان دادند.