تصویرسازی از خاویر خائن
تصویرسازی از خاویر خائن

دیپلماسی کابویی دونالد ترامپ

در یک پرواز اکتبر از خاورمیانه به میامی بود که استیو ویتکوف، فرستاده ویژه رئیس‌جمهور و جرد کوشنر، داماد رئیس‌جمهور، تصمیم گرفتند به موضوع اوکراین بپردازند.

این دو نفر، تنها با اتکا به جسارت محض، توانسته بودند درست پس از دومین سالگرد جنگ، به یک توافق آتش‌بس بعید بین اسرائیل و حماس دست یابند. آیا همین تاکتیک می‌توانست برای یک درگیری به ظاهر حل‌ناپذیر دیگر نیز کارساز باشد؟ اندکی پس از آن پرواز، دیپلمات‌های روسی و اوکراینی به فلوریدا رفت و آمد می‌کردند، جایی که آقای ویتکوف زندگی می‌کند. آقای ویتکوف در یک مکالمه تلفنی فاش شده با یکی از دستیاران روسی گفت: «رئیس‌جمهور فضای و اختیارات زیادی به من خواهد داد تا به توافق برسم.» ظرف چند هفته، او و آقای کوشنر، همانطور که در توافق آتش‌بس غزه انجام دادند، فهرستی از شرایط را تهیه کردند که می‌خواستند روس‌ها و اوکراینی‌ها آن را امضا کنند.

این بار، این کار جواب نداد. توافق پیشنهادی آقای ویتکوف اوکراینی‌ها را خشمگین کرد و اروپایی‌ها را نیز منزوی ساخت، زیرا به گفته آن‌ها این توافق به شدت به نفع روسیه است، و ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، از همین حالا تلاش می‌کند امتیازات بیشتری از آمریکایی‌ها بگیرد. توافق صلحی که رئیس‌جمهور ترامپ گفته بود می‌تواند ظرف ۲۴ ساعت از آغاز دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش به دست آورد و سپس تا روز شکرگزاری، همچنان در چنگ او نیست.

مردان رئیس‌جمهور ممکن است هنوز هم به راهی برای پیشرفت در جنگی که سال‌هاست به بن‌بست رسیده است، دست یابند. به هر حال، در عرض چند ماه کوتاه، آقای ویتکوف — یک صاحب‌خانه نیویورکی که اعتبار سیاست خارجی پیشین او شامل مجموعه‌ای از معاملات سودآور املاک لوکس و افتخار شریک گلف بازی آقای ترامپ بودن را شامل می‌شد — به موفقیت‌های دیپلماتیکی دست یافته است که از فرستادگان باتجربه رئیس‌جمهور بایدن نیز گریخته بود.

منتقدان دولت می‌گویند توافقات در اوکراین و غزه نیم‌پخته هستند؛ آن‌ها بر پایه کارهای دیپلماتیک تیم بایدن بنا شده‌اند؛ و آن‌ها متحدان ما و منافع امنیت ملی بلندمدت ما را به خطر می‌اندازند. همه این‌ها ممکن است درست باشد، اما نهاد سیاست خارجی نباید رویکرد ترامپ را دست‌کم بگیرد. گاهی اوقات سیاست خارجی غیرمتعارف آقای ترامپ — که می‌توان آن را دیپلماسی کابویی نامید — به سادگی جواب می‌دهد.

روش‌های سنتی سیاست خارجی آمریکا، که پس از جنگ جهانی دوم و با شکل‌گیری نهادهای معاصر حکمرانی و امنیت ملی بنا نهاده شد، دقیق و روشمند هستند. فرآیند بوروکراتیک و بین‌سازمانی تأییدیه‌ها بین دفاتر و وزارتخانه‌ها اغلب فضای کمی برای اقدام دیپلمات‌های اصلی آمریکایی باقی می‌گذاشت. وظیفه آن‌ها این بود که در پایان یک فرآیند طولانی مذاکرات و گفتگوها برای نهایی کردن توافق حضور یابند. در مقابل، دیپلمات‌های کابویی آقای ترامپ از همان ابتدا پیشرو هستند. آن‌ها رک و راست صحبت می‌کنند. آن‌ها فرصت‌ها را غنیمت می‌شمارند و جزئیات را بعداً حل و فصل می‌کنند.

این استراتژی نتایج چشمگیری به بار آورده است. در خاورمیانه، آقای ترامپ تابوهای دیرینه را شکسته است: او فرستادگانی را برای تعامل با حماس، که یک سازمان تروریستی خارجی شناخته شده است، اعزام کرد و تحریم‌ها علیه سوریه را پس از سقوط بشار اسد، دیکتاتور این کشور، لغو کرد و ماه گذشته از رئیس‌جمهور موقت آن، که فرمانده سابق یک گروه شورشی متحد با القاعده بود، در کاخ سفید استقبال کرد. فرستادگان ترامپ تبادلات پیچیده زندانیان را با روسیه به انجام رسانده و در درگیری‌های پایدار بین آذربایجان و ارمنستان و جمهوری دموکراتیک کنگو و رواندا نیز پیشرفت کرده‌اند.

در هایپربولی رایج ترامپ، دولت بارها ادعا کرده است که رئیس‌جمهور «در تنها ۸ ماه به ۸ جنگ پایان داده است». این اعداد با واقعیت همخوانی ندارند. اما از طریق گفتگو با بیش از دوازده نفر از مقامات فعلی و سابق دولت ترامپ و بایدن و دیپلمات‌های حرفه‌ای، من دریافته‌ام که بسیاری از کارشناسان باتجربه سیاست خارجی، نوعی سودمندی در رویکرد آقای ترامپ می‌بینند. متخصصانی که با آن‌ها صحبت کردم، گفتند که فعالیت خارج از محدودیت‌های رویه‌های دیپلماتیک مزایای واقعی دارد، حتی اگر خطرات جدی نیز از سوی فرستادگان بی‌تجربه که سیاست‌گذاری می‌کنند، وجود داشته باشد. آن‌ها گفتند مشکل این است که پس از تخریب وزارت امور خارجه، متخصصان باتجربه کافی برای اتمام کار پس از بازگشت فرستادگان ترامپ به جت‌های خود و رفتن به خانه، وجود ندارند. دیپلماسی کابویی می‌تواند برای شروع کار بسیار مؤثر باشد، اما اگر کارشناسان برای نهایی کردن جزئیات حضور نداشته باشند، این توافقات پر زرق و برق ممکن است به زودی از هم بپاشند.

نگاهی گذرا به تیم سیاست خارجی آقای ترامپ نشان می‌دهد که تیم او چقدر با تیم بایدن تفاوت دارد؛ جایی که بسیاری از منصوب‌شدگان از همان تعداد انگشت‌شمار اتاق‌های فکر و دانشکده‌های حقوق یا مقامات ارشد سابق دولت اوباما بودند. منصوب‌شدگان در دوره دوم ریاست‌جمهوری آقای ترامپ، مانند دوره اول، به نظر می‌رسد نزدیکی به رئیس‌جمهور – از طریق ازدواج یا معاملات تجاری – را به عنوان صلاحیت اصلی خود دارند.

مساد بولوس، پدر همسر تیفانی، دختر رئیس‌جمهور، یک فروشنده کامیون خرده‌پا است که بدون تأیید سنا، عملاً اکنون مسئول سیاست آفریقا در وزارت امور خارجه است. آقای کوشنر در این دولت هیچ سمت رسمی ندارد اما در کنار آقای ویتکوف، سیاست خاورمیانه را سازماندهی می‌کند. (پدرش، چارلز کوشنر، سفیر آمریکا در فرانسه و موناکو است.) تام باراک، سرمایه‌گذار لبنانی-آمریکایی نزدیک به آقای ترامپ، که به اتهام عامل خارجی امارات متحده عربی متهم و بعداً تبرئه شد، به عنوان سفیر آمریکا در ترکیه خدمت می‌کند. او از این موقعیت برای گسترش نفوذ خود در خاورمیانه استفاده کرده و از جمله مسئولیت‌هایی در سوریه پسا-اسد به عهده گرفته است.

توانایی هر یک از این مردان در تماس مستقیم با آقای ترامپ، به جای گذراندن یک فرآیند بین‌سازمانی پرزحمت، به آن‌ها امکان دسترسی مستقیم به قدرت ریاست‌جمهوری را می‌دهد. این به خودی خود چیز جدیدی نیست. افسران خدمات خارجی می‌گویند سفیرانی که منصوب‌شدگان سیاسی هستند – برخلاف سفیرانی که طی دهه‌ها آموزش و خدمات عمومی به مراتب بالاتر می‌رسند – مدت‌هاست که توانایی افزایش نفوذ سفارت خود را داشته‌اند. و آقای ترامپ به سختی اولین رئیس‌جمهوری است که به معتمدان کم‌تجربه‌تر تکیه می‌کند.

الکساندر گری، رئیس ستاد شورای امنیت ملی در دوره اول ترامپ، می‌گوید: «سنت دیرینه‌ای از رؤسای جمهور آمریکا وجود دارد که دوستان خارج از سیستمی دارند که به آن‌ها بیش از افراد درون سیستم اعتماد دارند. داشتن چنین فردی از خارج از سیستم با اعتماد نزدیک رئیس‌جمهور می‌تواند راه بسیار موثری برای شکستن بن‌بست‌ها باشد.»

اما فرستادگان ترامپ، با توجه به بی‌تجربگی‌شان، قدرت گسترده‌ای دارند. آقای بولوس، که رسماً مشاور ارشد وزارت امور خارجه است، توسط چندین رئیس کشور پذیرفته شده است، با وجود اینکه نه در کابینه حضور دارد و نه عنوان فرستاده ویژه را داراست. او به میانجی‌گری توافق صلح بین جمهوری دموکراتیک کنگو و رواندا کمک کرد؛ این ماه، آن‌ها این توافق را در انستیتوی صلح دونالد جی. ترامپ، که اخیراً تغییر نام داده است، امضا کردند. این پیمان هنوز به طور کامل واقعیت میدانی را تغییر نداده است، اما گامی مهم برای دو کشوری بود که سه دهه در جنگ بوده‌اند. یک دیپلمات ارشد بایدن که در سیاست آفریقا کار می‌کرد، گفت: «اگر می‌خواهید با یک رئیس کشور و رئیس اطلاعات در کنگو مذاکره کنید، آن‌ها می‌خواهند بدانند که شما گوش رئیس‌جمهور را دارید. این برای آن‌ها بسیار مهم‌تر از این است که شما ۲۰ سال تجربه دیپلماتیک داشته باشید.»

در ماه فوریه، آقای ویتکوف برای آزادی یک معلم آمریکایی به نام مارک فوگل از زندان روسیه تلاش کرد. فرستادگان ویژه از قدرت رئیس‌جمهور برای کمک به تضمین آزادی بازداشت‌شدگان آمریکایی از روسیه، بلاروس و افغانستان استفاده کرده‌اند. در طول دوره خود، آقای بایدن برای آزادی حدود ۷۰ آمریکایی که توسط دولت‌های خارجی بازداشت شده بودند، تلاش کرد. آقای ترامپ در سال گذشته به همین تعداد نفر را آزاد کرده و لحظات دیپلماتیک قوی و تلویزیونی را به وجود آورده که این دولت عاشق آن‌هاست.

برخی از دیپلمات‌های کابویی از صراحت عامیانه استفاده می‌کنند که در فضای سیاست خارجی به طور معمول محافظه‌کارانه برجسته است. در ماه اکتبر، آقای ویتکوف با ایتامار بن‌گویر، وزیر امنیت ملی تندرو و طرفدار شهرک‌سازی اسرائیل، لابی کرده بود تا با آتش‌بس در غزه موافقت کند. آقای ویتکوف، که پسرش را به دلیل مصرف بیش از حد مواد مخدر از دست داده بود و درد خود را با ضربه ملی ۷ اکتبر مقایسه می‌کرد، گفت: «ما نمی‌توانیم همیشه نقش قربانی را بازی کنیم.» او گفت: «بالاخره باید آن را رها کنید.» او از همین شیوه همدلی استراتژیک با خلیل الحیه، نماینده حماس، که پسرش در حمله هوایی اسرائیل به قطر در ماه سپتامبر کشته شد، استفاده کرد. پس از دو سال جنگ تقریباً بی‌وقفه، روش‌های شخصی آقای ویتکوف به تأمین آتش‌بس بین اسرائیل و حماس کمک کرده بود.

تضاد منافع فراوان است. خانواده ویتکوف، از طریق شرکت ارز مجازی خود به نام World Liberty Financial، که توسط پسران آقای ویتکوف و با سهم قابل توجهی از خانواده ترامپ تأسیس شده است، یک سرمایه‌گذاری ۲ میلیارد دلاری رمزنگاری از یک شرکت با حمایت امارات متحده عربی به دست آورد. آقای ویتکوف در حالی که سهم مالی زیادی در این شرکت داشت، از دادن دسترسی به تراشه‌های با فناوری بالا به امارات حمایت می‌کرد. تیفانی ترامپ با یک میلیاردر نفتی معاشرت داشت که از سیاست‌ورزی پدر همسرش سود می‌برد. شرکت سرمایه‌گذاری جرد کوشنر عمدتاً تأمین مالی می‌شود از همان کشورهای نفتی که در بازسازی احتمالی غزه نقش خواهند داشت: عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی. آقای کوشنر اخیراً گفت: «آنچه مردم تضاد منافع می‌نامند، استیو و من آن را تجربه و روابط قابل اعتمادمان در سراسر جهان می‌نامیم.»

بی‌تجربگی فرستادگان جدید همچنین آن‌ها را بیشتر مستعد توهین به میزبانانشان (به اظهارات آقای باراک در مورد خبرنگاران لبنانی به عنوان «حیوانی» توجه کنید که بعداً عذرخواهی کرد)، یا بازی خوردن توسط رهبران زیرک جهانی (به دیدار آقای ویتکوف با آقای پوتین تنها با یک مترجم کرملین توجه کنید)، یا صرفاً غافلگیر شدن می‌کند. در یک نشست در ماه ژوئیه، رئیس‌جمهور تونس عکس‌هایی از کودکان فلسطینی گرسنه را به آقای بولوس نشان داد و او را سرزنش کرد. این مقام ایستاد و تقریباً بی‌واکنش گوش داد.

از جمله دشوارترین شاهکارهای دیپلماتیک که پیش روی آقای ترامپ قرار دارد، یک پیشرفت با ایران خواهد بود. در ماه آوریل، فرصتی پیش آمد. آقای ویتکوف در عمان با عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، دست داد و سپس یک هفته بعد در رم با او ملاقات کرد تا توافق هسته‌ای را که رئیس‌جمهور در دوره اول خود لغو کرده بود، دوباره مذاکره کند. آقای ویتکوف توافقی را پیشنهاد کرده بود که طبق آن ایران می‌تواند به غنی‌سازی مقداری اورانیوم ادامه دهد، مشروط بر اینکه تهدیدی ایجاد نکند، و در ازای آن تهران از کمک‌های اقتصادی بهره‌مند شود. به گفته یک مقام ارشد ایرانی، او عمان را خوشحال ترک کرد.

سپس اوضاع دشوار شد. در ماه مه، آقای ویتکوف رویکرد خود را تغییر داد: او گفت که ایران باید با غنی‌سازی صفر موافقت کند، شاید در نتیجه انتقادات چهره‌های تندروتر MAGA و رسانه‌های راست‌گرا که با هرگونه غنی‌سازی مخالفت می‌کردند. برای ایرانی‌ها، این یک خط قرمز بود – ضربه‌ای به غرور ملی ایران. این تغییر ناگهانی باعث شد آقای ویتکوف اعتبار خود را نزد ایرانی‌ها از دست بدهد. سپس، چند روز قبل از دیدار دوباره آقای ویتکوف و آقای عراقچی، اسرائیل حملات هوایی علیه ایران انجام داد، و آقای ترامپ به این حمله پیوست و سه سایت هسته‌ای را بمباران کرد. اکنون دیپلماسی با ایران متوقف شده است.

همه توافقات پایدار نیستند. ساعت‌ها پس از آنکه آقای ترامپ گفت جنگ را «پایان داده است»، درگیری‌های شدید در مرز کنگو-رواندا ادامه یافت. آتش‌بس با میانجی‌گری ترامپ بین تایلند و کامبوج در ماه نوامبر به هم خورد؛ هفته گذشته، تایلند حملات هوایی در مرز کامبوج انجام داد. روز جمعه، آقای ترامپ گفت هر دو کشور موافقت کرده‌اند که به شرایط آتش‌بس اولیه بازگردند. برای تبدیل توافق اولیه و کوتاه ترامپ بین آذربایجان و ارمنستان به یک صلح پایدار، دیپلماسی هماهنگ نیاز است. در طول آتش‌بس غزه، اسرائیل حداقل ۳۶۰ فلسطینی را کشته است؛ در اوکراین، روسیه برخی از مرگبارترین حملات خود را از زمان آغاز جنگ انجام داده است، حتی در حالی که تیم آقای ترامپ در حال مذاکره است.

به همان سرعتی که این توافقات دراماتیک به دست آمدند، خطر برای آمریکا – و برای میلیون‌ها نفری که سرنوشتشان در گرو است – این است که ممکن است به همان سرعت نیز فرو بپاشند. دیوید شنکر، که در دوره اول ترامپ یکی از مقامات ارشد او در خاورمیانه بود، می‌گوید این سبک سیاست خارجی همسو با اخلاق دولت است. او گفت: «قدردانی چندانی از تخصص وجود ندارد. هر از گاهی داشتن یک رویکرد برهم‌زننده خوب است، اما هزینه‌ای دارد.»

هیچ چیز به اندازه مذاکرات بین روسیه و اوکراین پرخطر نخواهد بود. ائتلاف MAGA که آقای ترامپ را انتخاب کرد، او را یک صلح‌طلب می‌داند و نمی‌خواهد به پرداخت هزینه این جنگ ادامه دهد. جنبه‌هایی از طرح صلح مورد بررسی امروز، حقایق دشواری را بیان می‌کنند، از جمله اینکه مناطق اوکراینی تحت اشغال روسیه در کریمه و دونباس احتمالاً به همین شکل باقی خواهند ماند. این امر واقعیت میدانی – و دیدگاه بسیاری از آمریکایی‌ها – را به شکلی واضح‌تر از هر بیانیه ریاست‌جمهوری تا به امروز بازتاب می‌دهد. تقریباً ۷۵ درصد جمهوری‌خواهان می‌خواهند کشورهای عضو ناتو برای یک توافق حل و فصل مذاکراتی در اوکراین فشار بیاورند. اینکه آیا آقای ترامپ می‌تواند اوکراین را به سمت یک پیشرفت سوق دهد، آزمون نهایی برای رویکرد نامتعارف او خواهد بود.

حتی اگر توافقی هم صورت گیرد، این کارشناسان واقعی خواهند بود که جزئیات دقیق را مشخص می‌کنند – و از دوام آن اطمینان حاصل می‌نمایند. بدون پیگیری، باشکوه‌ترین تلاش‌ها نیز برای پایان دادن به کشتار کافی نخواهد بود. راضی کردن دو طرف به «بله» تنها بخش اول است.

اما چه کسی برای اتمام کار آنجا خواهد بود؟ کارهای روزمره مقامات حرفه‌ای به شدت کاهش یافته است. گزارش‌های سالانه حقوق بشر وزارت امور خارجه تا حد بی‌فایده‌ای کوتاه شده‌اند. سطح نیروی انسانی شورای امنیت ملی آنقدر به طور قابل توجهی کاهش یافته است که به اختلالات آشکار منجر شده است. مارکو روبیو، وزیر امور خارجه، که اکنون سرپرست مشاور امنیت ملی نیز هست، صدها کارشناس وزارت امور خارجه و اعضای هیئت دیپلماتیک ارشد را اخراج کرده است.

دیپلمات‌های کابویی آقای ترامپ، با جت‌هایشان و توافقات پر زرق و برقشان، ممکن است در نهایت به او کمک کنند تا بزرگترین جنگ‌هایی را که به ارث برده بود، متوقف سازد. اگر تیم او بتواند درگیری‌ها در غزه و اوکراین را متوقف کند، حتی اگر تا حد زیادی حل نشده باقی بمانند، باز هم بیش از آن چیزی خواهد بود که سلف او توانسته بود انجام دهد. اما اگر صلح بر اساس توافقات توخالی – بر برگه‌های تک‌خطی با نقاط گلوله که در چمن کاخ سفید تکان داده می‌شوند – بنا شود، صلح ممکن است مدت زیادی دوام نیاورد.