یاکوپو پاسکی / آرشیوهای متصل
یاکوپو پاسکی / آرشیوهای متصل

ترامپ شکاف را عمیق‌تر می‌کند

کشور برای یک فیلمساز محبوب سوگواری کرد. اولین غریزه ترامپ بی‌احترامی بود.

هنگامی که راب راینر، همراه با همسرش میشل سینگر راینر، دیروز به طرز خشونت‌آمیزی درگذشت، اتفاقی آشنا در زندگی عمومی آمریکا رخ داد: پنجره‌ای گشوده شد.

این پنجره باز شد، نه به این دلیل که راینر، یک لیبرال صریح‌اللهجه، به طور جهانی محبوب یا از نظر سیاسی خنثی بود، بلکه به این دلیل که آثار او فضایی فرهنگی مشترک را اشغال کرده بود. جفری بلار، نویسنده نشنال ریویو، به نقل از مری کاترین هم، نویسنده محافظه‌کار دیگر، در مقاله‌ای از این کارگردان و بازیگر تمجید کرد: راینر "پادشاه VHS" بود؛ یک فیلمساز که فیلم‌هایش با دوران کودکی، روابط و خاطرات شکل‌دهنده افراد گره خورده بود. عروس شاهزاده، با من بمان، وقتی هری سالی را ملاقات کرد – حتی افرادی که با سیاست‌های راینر مخالف بودند، در جهان‌هایی که او خلق کرده بود، زندگی کرده بودند. بنابراین، مرگ او فراتر از یک تراژدی خصوصی به یک شناخت جمعی در مورد مجموعه‌ای از نقاط مرجع مشترک تبدیل شد. این همان چیزی است که پنجره را باز می‌کند: خاطره مشترک، شوک مشترک، آسیب‌پذیری مشترک.

وقتی کشور با چیزی به وحشتناکی کشتار خانواده راینر مواجه می‌شود، این موضوع ثبات را برهم می‌زند. وقتی قربانی کسی است که احساس می‌کنیم او را می‌شناختیم یا کارش به ما کمک کرده تا خودمان را بشناسیم، این لحظه ممکن است شدیدتر باشد. این شکاف‌ها فرصتی را برای رهبران فراهم می‌کند تا سکوت کنند. بگذارند شاعران، کشیش‌ها و خاخام‌ها عهده‌دار شوند. فضایی برای هواداری بگذارند که ادای احترام کامل او کشور را تسخیر کند. اگر رهبر نمی‌تواند از اظهارنظر خودداری کند، بهترین چیزی که می‌تواند ارائه دهد، مهار است. در روانشناسی بحران، مردم زمانی آرام می‌شوند که مرزهایی در اطراف هرج و مرج را حس کنند. در دنیای امروز، این به معنای رهبری است که حتی اگر غم از آن خودش نباشد، آن را به رسمیت می‌شناسد، یا در هنگام وقوع یک گسست بزرگ، تأیید می‌کند که همه چیز هرج و مرج نیست.

در آخر هفته‌ای که شامل تیراندازی مرگبار در دانشگاه براون و کشتار در جشن حانوکا در استرالیا نیز بود، کشور از قبل متزلزل شده بود. نیاز به مهار بیش از همیشه احساس می‌شد.

آنچه در این لحظه، در کتابچه راهنمای روانشناسی، یا در سنت‌های ریاست جمهوری آمریکا، خواسته نمی‌شد، واکنش دونالد ترامپ بود.

امروز در پلتفرم «تروث سوشال»، رئیس جمهور راینر را به سخره گرفت و اظهار داشت که مرگ او نتیجه "سندروم جنون ترامپ" بوده است – او آن را "بیماری فلج‌کننده ذهن" نامید و بدون هیچ مدرکی، پیشنهاد کرد که انتقاد راینر از ترامپ مرگ او را به دنبال داشته است. ترامپ کاری بدتر از تمسخر انجام داد. او مردی کشته‌شده را به خاطر قتل خودش مقصر دانست، در حالی که پسر خود خانواده راینر به ظن قتل آنها در بازداشت به سر می‌برد. ترامپ از یک تراژدی خانوادگی علیه مردی مرده استفاده کرد. این نه تنها غیرمسئولانه نبود، بلکه صرفاً نمونه‌ای دیگر از لفاظی‌های هنجارشکن نیز نبود. بلکه به طور فعال شکاف را عمیق‌تر کرد. او مرزهای انسانی را تأیید نکرد؛ او آنها را پاره کرد تا برتری خود را به نمایش بگذارد. غم به یک بازیچه تبدیل شد. شوک به مجوز او.

فقط حرف‌های ترامپ نبود، بلکه آنچه او از انجامش خودداری کرد نیز اهمیت داشت. روسای جمهور ابزارهای منحصر به فردی دارند. آنها می‌توانند چرخش احساسی رویدادها را کند کنند. آنها می‌توانند دستور زبان اخلاقی مشترک را تأیید کنند: اینکه مردگان حرمت دارند، که رنج مستلزم خویشتن‌داری است، که قدرت – به طور خلاصه – در برابر فقدان سر خم می‌کند، که هیچ عملی از سوی یک دشمن سیاسی نمی‌تواند این حقایق را پاک کند، که رهبران معیارها را حفظ می‌کنند. ترامپ از هیچ یک از این ابزارها استفاده نکرد.

مدافعان ترامپ اغلب او را به عنوان یک شخصیت "پدرانه" توصیف می‌کنند – قوی، بی‌تفاوت به انتظارات نخبگان. اگر این چارچوب را بپذیریم، شکست ترامپ در این لحظه بزرگتر می‌شود، نه کوچکتر. در زمان‌های شوک، یک والدین مجروح را مسخره نمی‌کند یا مردگان را به تمسخر نمی‌گیرد. یک والدین ثبات می‌بخشد. یک والدین امنیت، یک پشتیبان را نشان می‌دهد. ترامپ در عوض نشان داد که هیچ چیز محافظت شده نیست و هیچ زمینه مشترکی وجود ندارد.

واکنش ترامپ را با واکنش اریکا کرک در لحظه غم خودش مقایسه کنید. پس از اینکه همسرش، چارلی کرک، اوایل امسال به قتل رسید، او علناً قاتل ادعایی را بخشید. او می‌توانست مانند ترامپ امروز واکنش نشان دهد. او دلیل بیشتری داشت. او یک چهره عمومی نبود که استاندارد خاصی از او انتظار می‌رود. یک عصبانیت علیه قاتل از سوی همسر قربانی طبیعی و قابل درک بود. او عکس این کار را انجام داد، که روحیه بینندگان را بالا برد و به مسیحیت او، همسرش و هر کسی که در شرایط استرس‌آمیز شخصیت را تحسین می‌کند، افتخار بخشید. این نشان می‌داد که نظم – از ایمان، عشق، شخصیت، هر آنچه دوست دارید – می‌تواند شروع به ایجاد مرزی در برابر جنون کند.

این آخرین معیار است. در لحظاتی که کشور برای یافتن جهت نگاه می‌کند، ترامپ اتاق را ثابت نمی‌کند. او آن را بی‌ثبات می‌کند. او فقط هنجارها را نمی‌شکند؛ او شرایطی را از بین می‌برد که امکان معنای مشترک را فراهم می‌کنند. جایی که راینر یک فضای فرهنگی ملی – جهان‌هایی که همه می‌توانستیم با هم در آن زندگی کنیم – ساخت، ترامپ آن را منحل می‌کند. او داربستی را که ما ساخته‌ایم برمی‌دارد و آن را به آتش می‌کشد.