شما در حال مطالعه «خطوط گسل»، ستون هفتگی جی کاسپین کانگ درباره سیاست و رسانه هستید.
صنعت رسانه به کوتهبینی و تصلب مشهور است. تغییرات بزرگی که در آن رخ میدهد، در ابتدا اغلب مورد توجه افرادی که وظیفه تعیین مسیر آینده آن را دارند، قرار نمیگیرد. گاهی اوقات، مسائلی که ما در این صنعت از دست میدهیم، برای بقیه دنیا آشکار است. به عنوان مثال، ما اولین کسانی نبودیم که متوجه شدیم ویژگیها و داستانهای خبری ابتدا به آرامی و سپس به طور کامل توسط رسانههای اجتماعی بلعیده میشوند. بسیاری از تغییرات دیگر به صورت کوچک آغاز میشوند و سپس به سرعت گسترش مییابند – تا اینکه ناگهان به خود میآیید و میبینید هر کسی که میشناسید مشغول ساخت یک پادکست مستند جنایی نه قسمتی است.
پس چه اتفاقی در حال رخ دادن است و چه اتفاقی قرار است در آینده بیفتد؟ در راستای سنت بازتاب پایان سال، در اینجا پنج داستان، روند و ایدهای را که فکر میکنم در آینده بسیار تاثیرگذار خواهند بود، ارائه میدهم.
۵. رایان لیزا «سریال» را به ساباستک میبرد
از اواسط نوامبر، کمی پیش از روز شکرگزاری، رایان لیزا، روزنامهنگار، خبرنامه ساباستک خود با نام «تلوس» (Telos) را به روایتی افشاگرانه از رابطه پرفراز و نشیب خود با نامزد سابقش، اولیویا نوزی، که در آستانه انتشار خاطراتش بود، تبدیل کرد. او با داستان رابطه ادعایی نوزی با نامزد سابق ریاست جمهوری، مارک سنفورد، شروع کرد و سپس به رابطه او با رابرت اف. کندی جونیور پرداخت. او همه چیز را به صورت سریالی و با مجموعهای از تعلیقها ارائه داد که وعده افشاگریهای بزرگی را به هر کسی که مایل به پرداخت ۱۰ دلار برای اشتراک بود، میداد. (وکیل نوزی اظهار داشته است که رابطهای که او در خاطراتش با رابرت اف. کندی توصیف میکند، «تنها موردی در دوران طولانی فعالیتش به عنوان روزنامهنگار است که با کسی که پوشش خبری میداده، رابطه نامناسب داشته است».) این مجموعه در نهایت از نفس افتاد، زیرا به نظر میرسید لیزا ذخیره کینه و افشاگریهای جنجالی خود را به پایان رسانده بود. («بخش ۶: بابی پشت همه چیز بود» دیروز منتشر شد.) اما این آزمایش – یک خبرنامه سریالی که از خواننده میخواست صبورانه منتظر قسمت بعدی در صندوق ورودیاش باشد – کم و بیش موفق بود. به یاد نمیآورم آخرین باری که چنین گروه بزرگی از مردم (در این مورد، بیشتر متخصصان رسانهای شایعهپرداز) بیصبرانه منتظر انتشار قسمت بعدی یک داستان نوشتاری توسط یک روزنامهنگار بودند. لیزا، که پیش از این برای نیویورکر مینوشت، پیچیدگی زندگی شخصی خود را به چیزی شبیه به یک رویداد ورزشی تبدیل کرد که باید به صورت زنده و با حضور تماشاچیان دنبال میشد.
اگر این قالب فراگیر شود، جایگزین چه چیزی خواهد شد؟ کنایه اینجاست که قالب پادکستهای روایی چند قسمتی که پس از «سریال» محبوب شد، اکنون در حال مرگ است، عمدتاً به این دلیل که تبلیغات مستقیم به مصرفکننده که به رونق پادکست کمک کرده بود، برای تامین مالی برنامههای با هزینههای تولید بالا ناکافی بوده است. کاری که لیزا انجام داد بسیار ارزانتر بود؛ نیازی به تهیهکننده یا ساعتها فایل صوتی ضبط شده نداشت. پول اشتراکی که او به دست آورد، احتمالا صرف هزینههای سربار نشد. البته روایت سریالی یک قالب جدید نیست؛ حتی در ساباستک هم قالب جدیدی نیست، جایی که بسیاری از نویسندگان داستان، به ویژه، کارهای مشابهی را امتحان کردهاند. با این حال، فکر میکنم شهرت بالای کاری که لیزا انجام داد ممکن است منجر به مهاجرت کوچک اما قابل توجهی از صوت به متن شود.
ژانر جنایت واقعی سالهاست که سنگ بنای بازار پادکست بوده است، و ما به راحتی میتوانیم شاهد افزایش خبرنامههایی در مورد پروندههای حلنشده، قتل همسران، یا باندهای تبهکار باشیم. متاسفانه، این قالبی است که به راحتی میتواند توسط چتجیپیتی (ChatGPT) تقلید شود، که میتواند اطلاعات را از ویکیپدیا و سایر وبسایتها جمعآوری کرده و داستانهایی با حس تعلیق بسازد.
۴. یک کلاهبردار هوش مصنوعی راه خود را به رسانههای چاپی باز میکند
چتجیپیتی (ChatGPT) مرا به مورد بعدی در لیست خود میرساند. در سپتامبر، نیکولاس هان-براون، روزنامهنگار تورنتویی و سردبیر محلی، فراخوانی عمومی برای داستانهایی درباره خصوصیسازی مراقبتهای بهداشتی در کانادا منتشر کرد. یکی از بهترین پیشنهادهایی که دریافت کرد، از ویکتوریا گُلدی، یک فریلنسر با رزومهای از انتشاراتی بود که هر سردبیری را در یک رسانه کوچک اما معتبر مانند محلی جذب میکرد. هان-براون از طریق برخی بررسیهای اولیه متوجه شد که گُلدی در داستانهای قبلی خود نقل قولهایی را جعل کرده است – گاهی از افرادی که به نظر نمیرسید وجود داشته باشند – و نتیجه گرفت که او احتمالاً از هوش مصنوعی برای نوشتن نه تنها مقالاتش بلکه پیشنهادش نیز استفاده کرده است. به نظر نمیرسید او در تورنتو زندگی میکند، آنطور که هنگام ارائه داستانش به هان-براون ادعا کرده بود. او در کارهای دیگرش نیز فریبکار بود.
به نظر میرسد گُلدی بسیاری از نشریات را فریب داده است؛ گاردین، دْوِل (Dwell)، و ژورنال جامعه حقوقی اسکاتلند همگی مقالاتی را که او برایشان نوشته بود، پس گرفتند. من فکر نمیکنم سردبیران این مکانها سادهلوح بودهاند، و نه فکر میکنم اشتباهات آشکاری مرتکب شدهاند که نشاندهنده بیکفایتی گسترده در صنعت باشد. و این لزوماً به معنای هجوم فریلنسرهای بیکیفیت هوش مصنوعی نیست که سردبیران سراسر جهان را فریب دهند – عمدتاً به این دلیل که روزنامهنگاری دستمزد پایینی دارد و کلاهبرداریهای بهتری برای انجام وجود دارد. اما ما در حال نزدیک شدن به زمانی هستیم که تشخیص تفاوت بین خوراک روزانه خبری تولید شده توسط انسانها و آنچه توسط یک مدل زبان بزرگ تولید میشود، دشوار خواهد بود. چه اتفاقی میافتد وقتی این خط شکسته شود؟
یا شاید یک صنعت رسانهای مضطرب و با مشکلات مالی، خود عمداً از این خط قرمز عبور کند. هفته گذشته، واشنگتن پست محصول صوتی با نام «پادکست شخصی شما» را راهاندازی کرد که به کاربران امکان میدهد یک خلاصه روزانه خبری را به صورت سفارشی بسازند. طبق یک ایمیل داخلی، کاربران قادر خواهند بود میزبانان خود را انتخاب کنند، حوزههای مورد علاقه خود را برگزینند، و حتی «با استفاده از فناوری هوش مصنوعی «از پست بپرسید» سؤال بپرسند.» احتمالا این پاسخها از گزارشگران و داستانهای خود روزنامه استخراج میشوند، اما وقتی نامها و چهرههایی که اخبار را جمعآوری میکنند با یک صدای رباتیک آرامشبخش جایگزین شوند، خوانندگان و شنوندگان چگونه شروع به تفکر درباره اخبار خواهند کرد؟
۳. استریمرها برای صحبت درباره سیاست تشویق میشوند
امسال بارها در مورد این موضوع نوشتهام، پس آن را کوتاه میکنم: استریمینگ، مانند تمام پدیدههای شبکههای اجتماعی نامتمرکز، بسیار کمتر دموکراتیک و مستقل از آن چیزی است که به نظر میرسد. الگوریتم تعیینکننده اصلی موفقیت و شکست است، و افرادی که همیشه در تلاش برای کشف رازهای آن هستند، در نهایت کارهای مشابهی را انجام میدهند. سال گذشته، ما شاهد پدیدهای بودیم که من آن را، با اصطلاحی که توسط اینترنت ابداع شده است، «سیاستمحوری» (politicsmaxxing) مینامم. تولیدکنندگان محتوا مانند آدین راس و نلک بویز، که تنها اخیراً علاقه به سیاست نشان دادهاند، شروع به صحبت درباره اخبار – به ویژه در مورد غزه – کردند. تصور میکنم بسیاری از این افراد به محض تغییر الگوریتمها، صحبت درباره فلسطین و سیاست را متوقف خواهند کرد؛ با این حال، با توجه به تأثیری که این اشکال جدید رسانه به طور خاص بر مردان جوان دارند، جای تعجب نخواهد بود که این تغییر در هر چرخه انتخاباتی بزرگ فعال شود.
۲. ترافیک اخبار همچنان رو به کاهش است
در اکتبر، دانشکده روزنامهنگاری مدیل دانشگاه نورثوسترن گزارش سالانه خود را درباره وضعیت اخبار محلی منتشر کرد. بر اساس این گزارش، طی چهار سال گذشته، بازدید ماهانه صفحات صد روزنامه بزرگ کشور ۴۵ درصد کاهش یافته است. سایر آمارهای گزارش نیز بهتر نیستند. تعداد «مناطق فاقد پوشش خبری» (news deserts)، که به عنوان مناطقی تعریف میشوند که گزارشدهی محلی مداوم ندارند، همچنان رو به افزایش بود، زیرا بیش از صد و سی روزنامه در سال ۲۰۲۵ تعطیل شدند، تقریباً به همان تعداد سال قبل.
به نظر میرسد هیچکس برنامه مشخصی برای مقابله با این وضعیت ندارد. قطعاً هیچکس نمیداند چگونه نیاز به اخبار محلی را پر کند – علیرغم تلاشهای بسیاری که درجات مختلفی از موفقیت داشتهاند. یک احتمال این است که تقاضا برای اخبار محلی کمتر از آن چیزی است که روزنامهنگاران میخواهند باور کنند، و ما اکنون در جهانی زندگی میکنیم که مردم بیشتر به بهروزرسانیها درباره دونالد ترامپ اهمیت میدهند. اما من معتقدم که مردم در این مرحله کمی از پوشش بیپایان ترامپ خسته شدهاند، و اینکه مردم از تلاشهای خبری محلی که سعی میکنند آنها را در مسیرهای عادیشان، از طریق اینترنت، ملاقات کنند، حمایت خواهند کرد.
بسیاری از رسانههای محلی به صورت رسمی یا غیررسمی به عنوان سازمانهای غیرانتفاعی عمل میکنند که توسط کمکهای مالی از طیف وسیعی از اهداکنندگان تامین میشوند – از جمله، در مورد استاندارد (Standard) عالی سانفرانسیسکو، توسط یک سرمایهگذار خطرپذیر که قبلاً خبرنگار تایم (Time) بود. یکی از مشکلات این رویکرد این است که جهتگیری این نشریات میتواند تحت تأثیر خواستههای سیاستمداران یا اهداکنندگان قرار گیرد. و در عصر مناطق فاقد پوشش خبری، اخبار محلی معمولاً به عنوان چیزی اساسی و ضروری – سبزیجات در رژیم غذایی روزانه شما – معرفی و ارائه میشوند. اما شاید این رسانهها بتوانند با کمی گزارشدهی جنایی و جنجالی خوانندگان بیشتری پیدا کنند. یکی از موفقترین پروژههای خبری محلی در محل زندگی من، یک تلاش تکنفره به نام برکلی اسکنر (Berkeley Scanner) است. امیلی راگوسو، روزنامهنگار باتجربه پشت اسکنر، تقریباً به طور انحصاری درباره جرایم در شهر گزارش میدهد. میتوانید استدلال کنید که تمرکز بر جرم و جنایت باعث ترویج ترس یا منجر به نتایج سیاسی ناگوار دیگر میشود. اما راگوسو شکافی در گزارشدهی محلی را شناسایی کرده و آن را پر کرده است.
۱. توییتر دیگر میدان عمومی رسانهها نیست
طی دهه گذشته، توییتر که اکنون با نام ایکس (X) شناخته میشود، تسلطی بیش از حد و صراحتاً گروتسک بر صنعت روزنامهنگاری داشت. تقریباً هر رسانهای خود را تحت تأثیر گفتمان رسانههای اجتماعی میدید؛ نویسندگان بر اساس توییتهایشان استخدام میشدند، و پوشش جنگ فرهنگی که بر سیاست آمریکا تسلط یافت، همیشه به نظر میرسید که با دقت اتفاقاتی را که در منشنهای حسابهای بزرگ رخ میداد، دنبال میکرد.
سال گذشته، این تب فروکش کرد. توییتر دیگر ضروری یا گسترده به نظر نمیرسد؛ این پلتفرم تقسیم شده و به مجموعهای نامتجانس از مکالمات مبهم و اغلب منسوخ درباره سیاست مسکن، نظرسنجی نامزدها، مارکسیسم، و هر چیز دیگری تبدیل شده است. درست است که بسیاری از مردم این پلتفرم را ترک کردهاند، اما من فکر نمیکنم دلیل بیروح شدن گفتمان در ایکس این باشد. بلکه، این احتمال بیشتر محصول اثرات گلهای آنلاین است: همه در نهایت یک قبیله پیدا میکنند و با هنجارهای آن مطابقت مییابند.
مرکز پیو (Pew)، که در لیست کوتاهی از موسسات نظرسنجی مورد اعتماد من قرار دارد، اخیراً گزارشی درباره استفاده از رسانههای اجتماعی منتشر کرده که نشان میدهد زنان، به ویژه، ایکس را ترک کردهاند. در سال ۲۰۱۸، توییتر تقریباً مشارکت برابری بین مردان و زنان داشت؛ از آن زمان – و به ویژه در سالهای پس از خرید شرکت توسط ایلان ماسک – این پلتفرم به شدت به سمت مردان گرایش پیدا کرده است. (ردیت (Reddit) اما مسیر متفاوتی داشته است، از فضایی عمدتاً مردانه در یک دهه پیش به چیزی بسیار نزدیکتر به تعادل جنسیتی امروز تبدیل شده است.) تصور میکنم یک حلقه بازخورد در کار است: الگوریتمهای ایکس مردان فریادزن را تقویت میکنند، که به نوبه خود باعث میشود زنان پلتفرم را ترک کنند و به مردان فریادزن بیشتری منجر میشود که معتقدند نگرانیهای قبیلهای آنها مهمتر از نگرانیهای دیگران است. ایکس، در سال ۲۰۲۵، عمیقاً خودارجاع و تا حد زیادی بیربط به نظر میرسد.
من از آن سنتگرایانی نیستم که میگویند به سایتهای بحث عمومی نامنظم نیاز نداریم، زیرا ترجیح میدهم هرج و مرج ناخوشایند وجود داشته باشد تا بازگشت به کنترل مرکزی رسانهها. استریمینگ، که بیشک شکل غالب در رسانه و تفسیر است، به اندازه اوج توییتر دموکراتیک نیست؛ به کاربران ناشناخته قبلی اجازه نمیدهد خود را به ستارههای یک بحث یا یک داستان خبری تبدیل کنند. توییتر در اوج خود وحشتناک بود، مطمئناً، اما تصور میکنم بیشتر از آنچه فکر میکنیم دلمان برایش تنگ خواهد شد.