سربازان آمریکایی و ارمنی در حال انتقال یک سرباز زخمی فرضی از خودروی زرهی پزشکی به بیمارستان صحرایی متحرک (MASH) در جریان رزمایش ناتو در منطقه آموزشی هوهنفلز در جنوب آلمان، در 14 سپتامبر 2023.
سربازان آمریکایی و ارمنی در حال انتقال یک سرباز زخمی فرضی از خودروی زرهی پزشکی به بیمارستان صحرایی متحرک (MASH) در جریان رزمایش ناتو در منطقه آموزشی هوهنفلز در جنوب آلمان، در 14 سپتامبر 2023.

«امنیت دسته‌جمعی» در حال احتضار است

مفهومی اساسی در روابط بین‌الملل تحت فشار بی‌سابقه‌ای قرار گرفته است.

با توجه به نظم جهانی شکننده کنونی، نمی‌توان تعجب نکرد که آیا مفهوم «امنیت دسته‌جمعی» به پایان رسیده است یا خیر. پاسخ به این پرسش بستگی به معنای ما از این اصطلاح دارد. اگر امنیت دسته‌جمعی به معنای سیستمی باشد که در آن قدرت‌های بزرگ جهان استفاده از زور را برای تغییر وضعیت موجود کنار بگذارند و توافق کنند که برای توقف هر کشوری که این تعهد را نقض کند، متحد شوند، پس این مفهوم به یک دلیل ساده نمرده است: هرگز زنده نبوده است.

نسخه سنتی امنیت دسته‌جمعی – که بهترین نمونه آن جامعه ملل بود که پس از جنگ جهانی اول تأسیس شد – به دنبال فراتر رفتن از سیاست قدرت با تعهد دولت‌ها به حل مسالمت‌آمیز اختلافات و همکاری برای توقف هر کشوری است که این اصل را نقض کند. متأسفانه، این فرض می‌کند که مهاجمان خطرناک به راحتی قابل شناسایی هستند و همه کشورهای دیگر در مورد هویت آن‌ها به توافق می‌رسند. همچنین فرض می‌کند که همه قدرت‌های بزرگ مایل به همکاری برای توقف یک متجاوز قدرتمند هستند – که پرهزینه و خطرناک است – حتی زمانی که منافع خودشان مستقیماً درگیر نیست. به ناچار، برخی وسوسه می‌شوند که کنار بمانند و اجازه دهند دیگران با مشکل مقابله کنند. این دیدگاه از امنیت دسته‌جمعی، به اختصار، به سطحی از اعتماد و ایثار متکی است که در سیاست جهانی نادر یا غیرموجود است.

اما راه دیگری برای تعریف امنیت دسته‌جمعی وجود دارد – یعنی توافقاتی که قصد دارند احتمال جنگ را کاهش دهند یا اتحادهای نظامی که در آن زیرمجموعه‌ای از کشورها برای جلوگیری یا شکست یک تهدید مشترک با هم متحد می‌شوند. تاریخ نمونه‌های بسیاری از این دست را ارائه می‌دهد. متأسفانه، حتی این اشکال فروتن‌تر امنیت دسته‌جمعی نیز آن‌قدر مؤثر نیستند و اثربخشی آن‌ها رو به کاهش است، که جهان آینده را خطرناک‌تر از گذشته نزدیک خواهد کرد.

با این وجود، ترتیبات امنیتی دسته‌جمعی نسبتاً واقع‌بینانه‌ای که در گذشته وجود داشته‌اند، امروزه شایسته بررسی عمیق‌تر هستند – اگر فقط به این دلیل که بفهمیم چرا اکنون در حال احتضار هستند.

یکی از اشکال محدود ترتیب امنیت دسته‌جمعی، «رژیم امنیتی» است که در آن رقبا توافق می‌کنند رقابت خود را به روش‌های محدود و خاصی مهار کنند. توافق‌نامه‌های کنترل تسلیحات مانند پیمان‌های SALT و START نمونه‌های خوبی هستند، و برخی از این اقدامات به کاهش اندک خطر جنگ کمک کردند. اما این توافق‌نامه‌ها ابرقدرت‌ها را از ساخت هزاران سلاح هسته‌ای یا صرف میلیاردها دلار برای کشنده‌تر کردن آن‌ها باز نداشتند. همچنین به رقابت تلخ بین اتحاد جماهیر شوروی و غرب پایان ندادند.

چشم‌انداز توافقات کنترل تسلیحات از این نوع امروز روشن نیست، بخشی به این دلیل که تعداد کشورهایی که باید مشارکت کنند افزایش یافته است. جهان اکنون چندقطبی است، نه دوقطبی، همانطور که در دوران جنگ سرد بود، به این معنی که چین باید برای کارآمدی کنترل تسلیحات در میان قدرت‌های بزرگ گنجانده شود. هیچ تلاشی برای دستیابی به توافق کنترل تسلیحات بین پکن، مسکو و واشنگتن در حال انجام نیست، و چین علاقه‌ای به محدود کردن تسلیحات ندارد تا زمانی که به دو کشور دیگر برسد. در عوض، چین و برخی دیگر از کشورها در حال افزایش زرادخانه‌های هسته‌ای خود هستند؛ روسیه و ایالات متحده در پاسخ به آن، نیروهای خود را مدرن‌سازی می‌کنند؛ و چندین کشور دیگر نیز در حال بررسی دستیابی به نیروهای هسته‌ای خود هستند. تلاش‌ها برای ایجاد محافظ‌هایی در اطراف هوش مصنوعی یا سلاح‌های سایبری به جایی نرسیده است، که با توجه به اینکه وادار کردن همه کشورهای مربوطه به توافق بر سر محدودیت‌های معنی‌دار، وظیفه‌ای بسیار دشوار خواهد بود، تعجب‌آور نیست.

شکل محدود دوم امنیت دسته‌جمعی، حفظ صلح است. هنگامی که دو یا چند طرف متخاصم تصمیم به برقراری صلح گرفتند، نیروهای حافظ صلح بی‌طرف برای نظارت بر توافق و اطمینان بخشیدن به هر دو طرف مستقر می‌شوند. اما توجه داشته باشید که این طرح تنها در صورتی کار می‌کند که گروه‌هایی که قبلاً در جنگ بوده‌اند واقعاً بخواهند جنگ را متوقف کرده و به آن تصمیم پایبند بمانند، زیرا نیروهای حافظ صلح معمولاً برای متوقف کردن یک دولت یا یک جنگ‌سالار که تصمیم به از سرگیری درگیری می‌گیرد، بسیار ضعیف هستند. حفظ صلح ابزاری مفید است، اما به تنهایی نمی‌تواند از جنگ جلوگیری کند.

آخرین و مؤثرترین شکل امنیت دسته‌جمعی – که دقیق‌تر «دفاع دسته‌جمعی» نامیده می‌شود – یک ائتلاف نظامی است. دولت‌هایی که با یک تهدید مشترک روبرو هستند، می‌توانند با توافق برای کمک به دفاع از یکدیگر و هماهنگ کردن آمادگی‌های نظامی خود برای بازدارندگی یک دولت تهدیدکننده از حمله به آن‌ها یا شکست آن در صورت حمله، امنیت خود را افزایش دهند. ائتلاف‌ها زمانی به احتمال زیاد شکل می‌گیرند که یک دولت قدرتمند و مجهز در نزدیکی باشد و به نظر می‌رسد مایل به استفاده از زور برای تغییر وضعیت موجود باشد. در چنین شرایطی، تهدید ناشی از متجاوز بالقوه برای دیگران واضح خواهد بود و به آن‌ها دلایل کافی برای اتحاد در برابر خطر می‌دهد. این منطق توضیح می‌دهد که چرا ناتو در سال 1949 شکل گرفت؛ چرا ایالات متحده با ژاپن، کره جنوبی و سایر کشورهای آسیایی در طول جنگ سرد متحد شد؛ و چرا یک ائتلاف بزرگ برای بیرون راندن عراق از کویت در اولین جنگ خلیج فارس گرد هم آمد.

تمایل دولت‌ها به اتحاد در برابر تهدیدات خارجی را می‌توان در نحوه حمایت ایالات متحده و بخش عمده اروپا از اوکراین پس از حمله روسیه در فوریه 2022 نیز مشاهده کرد. اما همچنین توضیح می‌دهد که چرا چین و کره شمالی با طولانی شدن این جنگ، حمایت قابل توجهی از روسیه ارائه کرده‌اند. پرونده اوکراین همچنین به ما یادآوری می‌کند که ترتیبات دفاع دسته‌جمعی همیشه از جنگ جلوگیری نمی‌کنند، زیرا بازدارندگی گاهی اوقات شکست می‌خورد.

ترتیبات دفاع دسته‌جمعی در طول جنگ سرد بسیار خوب عمل کردند، زیرا برای هر دو طرف روشن بود که استفاده از زور در اروپا منجر به یک جنگ گسترده و مخرب بین دو ائتلاف قدرتمند خواهد شد. با توجه به این چشم‌انداز فاجعه‌بار، هر دو طرف عاقلانه تصمیم گرفتند نجنگند.

متأسفانه، امروزه نمی‌توانیم روی پیش‌بینی‌پذیری و ثبات مشابهی حساب کنیم، زیرا اجماع بسیار کمتری در مورد اینکه کدام کشورها بزرگ‌ترین تهدیدات را ایجاد می‌کنند یا چگونه بهترین پاسخ را به آن‌ها بدهیم، وجود دارد. به عنوان مثال، در اروپا، برخی کشورها روسیه را به عنوان یک متجاوز بی‌امان می‌بینند که به دنبال بازسازی امپراتوری سابق خود و تسلط بر قاره اروپا است، در حالی که برخی دیگر این دیدگاه هشداردهنده را ندارند. اکثر کشورهای جنوب جهانی از روسیه نمی‌ترسند و به تجارت با مسکو ادامه می‌دهند، و موضع دولت ترامپ در قبال روسیه هفته به هفته تغییر می‌کند. همچنین به شما یادآوری می‌کنم که با وجود اینکه ناتو هنوز اصرار دارد که اوکراین روزی به آن ملحق خواهد شد، هیچ یک از اعضای ناتو مایل به اعزام سربازان خود برای جنگ و مرگ برای اوکراین نبوده‌اند.

علاوه بر این، سیاست‌گذاران آمریکایی به طور فزاینده‌ای متقاعد شده‌اند که اروپا باید مسئول امنیت خود باشد تا واشنگتن بتواند بر مهار قدرت چین در آسیا تمرکز کند. اروپایی‌ها گاهی اوقات در مورد ایفای نقش استراتژیک در منطقه هند و اقیانوسیه صحبت می‌کنند، اما هیچ کشور اروپایی قابلیت‌های نظامی برای ایجاد تفاوت در آنجا را ندارد. همچنین علاقه حیاتی به انجام این کار را ندارند. این بدان معناست که منافع استراتژیک ایالات متحده و اروپا در حال واگرایی است، که حتی اگر این ائتلاف به طور رسمی دست نخورده باقی بماند، به ناچار ناتو را تضعیف خواهد کرد.

قدرت و جاه‌طلبی‌های رو به رشد چین برای همسایگان آسیایی‌اش و البته برای ایالات متحده آشکار است. با این حال، تلاش‌ها برای تشکیل یک ائتلاف متعادل‌کننده توسط سیاست‌های نامنظم ایالات متحده در منطقه؛ میل به حفظ روابط دوستانه با چین به دلیل اهمیت آن برای بسیاری از اقتصادهای آسیایی؛ رقابت‌ها بین قدرت‌های مختلف آسیایی؛ و میل هر کشور به واگذار کردن بار سنگین مبارزه با چین به دیگران در حالی که خود در حاشیه قرار می‌گیرند، با مانع روبرو شده است. نتیجه افزایش عدم قطعیت در مورد اینکه چه کسی در یک بحران چه کاری انجام خواهد داد، است که احتمال محاسبات اشتباه را افزایش می‌دهد. کاملاً ممکن است که استرالیا، ژاپن، ایالات متحده و برخی دیگر در صورت حمله چین به تایوان به کمک تایوان بیایند، اما همچنین ممکن است برخی یا همه آن‌ها کنار بمانند. به طور خلاصه، در حالی که یک ائتلاف متعادل‌کننده در آسیا با هدف چین وجود دارد، ممکن است انسجام و اعتبار کافی برای بازدارندگی چین از تلاش برای هژمونی منطقه‌ای را نداشته باشد.

سرانجام، اگرچه دولت‌ها ائتلاف‌ها را در وهله اول در پاسخ به تهدیدات خارجی ایجاد می‌کنند، اما این ترتیبات زمانی قوی‌تر هستند که دولت‌ها ارزش‌های مشابه و به ویژه ارزش‌های اصلی دموکراسی لیبرال را به اشتراک بگذارند. متأسفانه، ارزش‌های مشترکی که زمانی غرب را متحد می‌کرد، در حال تبخیر شدن هستند. در پایان جنگ سرد، بسیاری از مردم معتقد بودند که دموکراسی لیبرال موج آینده است؛ در عوض، برای تقریباً دو دهه در عقب‌نشینی مداوم بوده است، زیرا دولت‌های مبتنی بر حکومت‌های دیکتاتوری در مکان‌هایی مانند مصر، مجارستان، هند، روسیه، ترکیه و بله، شاید حتی در ایالات متحده ظهور کرده‌اند. بریتانیا اتحادیه اروپا را ترک کرده است؛ مجارستان و اسلواکی با بسیاری از اصول آن مخالفند؛ و استراتژی امنیت ملی اخیر کاخ سفید به وضوح نشان می‌دهد که دولت ترامپ به طور فعال با اصول لیبرال اتحادیه اروپا و بسیاری از دولت‌های اروپایی خصومت دارد.

علاوه بر این، اروپا و ایالات متحده در مورد اقدامات لازم در خاورمیانه به طور فزاینده‌ای دچار اختلاف نظر هستند. ایالات متحده بیش از 22 میلیارد دلار کمک نظامی اضافی به اسرائیل ارائه کرد در حالی که این کشور در غزه کارزار نسل‌کشی را به راه انداخت. هنگامی که دادگاه کیفری بین‌المللی (ICC) بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، و یوآو گالانت، وزیر دفاع سابق، را به همراه چندین رهبر حماس به اتهام جنایات جنگی متهم کرد، ایالات متحده تحریم‌هایی را علیه چندین مقام ICC اعمال کرد. در مقابل، تعداد فزاینده‌ای از کشورهای اروپایی، از جمله بریتانیا و نروژ، به طور رسمی کشور فلسطین را به رسمیت شناخته و متعهد شده‌اند که مقامات اسرائیلی را به دلیل جنایات جنگی پاسخگو کنند. تعهد مشترک به حقوق بشر یا عدالت بین‌المللی در این پاسخ‌های متفاوت کجاست؟ همچنین قابل توجه است که بریتانیا، که مدت‌ها نزدیک‌ترین متحد و شریک اطلاعاتی آمریکا بوده است، اخیراً برخی از انواع اشتراک‌گذاری اطلاعات را با ایالات متحده به حالت تعلیق درآورد، زیرا لندن نمی‌خواست در حملات غیرقانونی و مرگبار دولت ترامپ به قایق‌های کوچک در کارائیب دخالت داشته باشد. شاید این مسئله کوچکی باشد، اما نشانه‌ای دیگر از کاهش توافق بر سر اینکه چه اقداماتی مشروع یا مطابق با ارزش‌های اصلی غربی هستند.

آنچه که من متاسفانه پیشنهاد می‌کنم این است که ارزش‌های مشترک ائتلاف‌هایی را که به دلایل توازن قدرت ایجاد شده‌اند، تقویت نخواهند کرد و به کشورهای عضو در غلبه بر منافع استراتژیک واگرا کمک نخواهند کرد.

چه نتیجه‌گیری‌هایی باید از این تحلیل اعتراف‌شده بدبینانه بگیرید؟ اجازه دهید سه مورد را پیشنهاد کنم. اول، امیدهای خود را برای آینده به نسخه جاه‌طلبانه‌تر امنیت دسته‌جمعی نبندید: این هرگز در گذشته کارساز نبوده و در آینده نیز کارساز نخواهد بود. دوم، ما همچنان در دنیایی زندگی می‌کنیم که در آن دولت‌های منفرد باید برای بقا و موفقیت به منابع خودشان تکیه کنند، که البته به معنای آن نیست که نمی‌توانند امنیت خود را با داشتن شرکای قابل اعتماد برای کمک به مقابله با خطرات مشترک بهبود بخشند. وظیفه دیپلماسی این است که آن خطرات را روشن کند و اجماع گسترده‌ای در مورد نحوه پاسخ به آن‌ها ایجاد کند؛ متاسفانه، این نوع دیپلماسی در حال حاضر کمبود دارد.

سوم، تقویت قابلیت‌های خود و تشکیل ائتلاف‌های قوی، مانع از تلاش‌های جدی برای حل و فصل درگیری‌های موجود، کاهش تنش‌ها با رقبا، یا به حداقل رساندن خطرات خاص نمی‌شود – وظایفی که بهترین راه برای انجام آن‌ها، همکاری مقامات باتجربه و آگاه با دشمنان به شیوه‌ای منظم و شفاف است، نه از طریق توافقات پشت پرده که توسط افراد غیرحرفه‌ای انجام شود.

اما اشتباه نکنید: حتی رویکردهای واقع‌بینانه‌تر به امنیت دسته‌جمعی نیز خطر جنگ یا نیاز کشورها به آماده شدن برای این احتمال را از بین نخواهند برد. امنیت دسته‌جمعی ممکن است نمرده باشد، اما قطعاً حال خوبی ندارد.

این مقاله برگرفته از سخنرانی افتتاحیه در مناظره هولبرگ 2025 در برگن، نروژ، در 9 دسامبر است. سخنرانان دیگر بوریس جانسون، نخست‌وزیر سابق بریتانیا، و مری کالدور از دانشکده اقتصاد لندن بودند؛ این رویداد توسط استیون ساکور اداره شد. ویدیوی مناظره هولبرگ 2025 را می‌توانید اینجا مشاهده کنید.