شبی در اوایل سال ۱۹۷۶، جفری اپستین با موهای پرپشتش برای یک رویداد در یک گالری هنری در میدتاون منهتن حاضر شد. اپستین معلم ریاضی و فیزیک در مدرسه معتبر دالتون شهر بود و پدر یکی از دانشآموزانش او را دعوت کرده بود. اپستین ابتدا امتناع کرد و گفت که زیاد بیرون نمیرود، اما سرانجام قبول کرد. این یکی از بهترین تصمیمهایی بود که او تا به حال گرفته بود.
در گالری، اپستین با یکی دیگر از والدین دانشآموزان دالتون برخورد کرد که داستانهایی درباره مهارتهای ریاضی شگفتانگیز این جوان ۲۳ ساله شنیده بود. به گفته یک ضبط منتشر نشده از اپستین و سندی که توسط وکلایش تهیه شده بود، آن والد از او پرسید که آیا تا به حال به شغلی در وال استریت فکر کرده است. اپستین مشتاق بود. آن والد با یکی از دوستانش تماس گرفت: ایس گرینبرگ، یکی از مدیران ارشد Bear Stearns. آن دوست به گرینبرگ گفت که اپستین "وقت خود را در دالتون هدر میدهد."
گرینبرگ، اپستین را به دفتر شرکت سرمایهگذاری در خیابان ۵۵ واتر در نوک جنوبی منهتن دعوت کرد. اپستین با یک یقه اسکی حاضر شد. گرینبرگ تحت تاثیر قرار گرفت – حتی با وجود اینکه جوانترین ایده ای از نحوه کار وال استریت نداشت. گرینبرگ با دوری از رویکرد سنتی بانکداری سرمایهگذاری برای استخدام فارغالتحصیلان آیوی لیگ با مدرک MBA، به Bear Stearns کمک کرده بود تا به یکی از سرسختترین شرکتهای صنعت تبدیل شود. او آنچه را که پی.اس.دی (P.S.D) مینامید ترجیح میداد: کسانی که فقیر، باهوش و "میل عمیقی به ثروتمند شدن" داشتند.
اپستین با این توصیف همخوانی داشت. او در خانوادهای کارگر در کانی آیلند بزرگ شد. دوستانش او را به عنوان یک نابغه ریاضی و یک پیانیست چیره دست توصیف میکردند. و همانطور که گرینبرگ و همکارانش به زودی متوجه شدند، او تشنه ثروت بود. این ویژگی از کلاس نهم آشکار بود: یکی از همکلاسیهایش به ما گفت که اپستین به او پیشبینی کرده بود که روزی بسیار ثروتمند خواهد شد.
پیش از ارائه شغل به اپستین، گرینبرگ او را با یکی دیگر از مدیران ارشد، مایکل تننبام، ملاقات داد. پسر تننبام اتفاقاً دانشآموز دالتون بود و به پدرش گزارش داد که اپستین در بین دانشآموزان و کارمندان زن جوان مدرسه محبوب است. اپستین برای مصاحبه به دفتر تننبام با منظره بندر نیویورک رفت. تننبام به ما گفت: "او یک فروشنده فوقالعاده بود." اپستین استخدام شد.
این یک شانس فوقالعاده برای او بود – اولین مورد از بسیاری موارد دیگر. مدیران دالتون، که از تدریس اپستین ناراضی بودند، از او خواسته بودند که پس از پایان سال تحصیلی مدرسه را ترک کند. اکنون، به همین سادگی، او شغل جدیدی با حقوق سالانه حدود ۲۵۰۰۰ دلار (تقریباً ۱۴۰۰۰۰ دلار به پول امروز) داشت.
گرینبرگ این جوان را به عنوان شاگرد خود میدید. در اوایل، او اپستین را به یک مهمانی شام دعوت کرد و او را کنار دختر ۲۰ سالهاش، لین، نشاند که به ما گفت گمان میکرده این یک دامی است. این دو به هم خوردند و شروع به قرار گذاشتن کردند. خبر رابطه عاشقانه این مرد جدید با دختر رئیس به سرعت پخش شد و اپستین چیزی شبیه به وضعیت حفاظتشده در شرکت پیدا کرد.
تننبام به زودی ناظر اپستین شد. تننبام به ما گفت: "او ثابت کرد که بسیار با استعداد است." اما در اواخر سال ۱۹۷۶، او یک تماس تلفنی نگرانکننده از رئیس بخش پرسنل Bear Stearns دریافت کرد. کارکنان با تأخیر شروع به بررسی رزومه اپستین کرده بودند، که در آن ذکر شده بود او از دو دانشگاه کالیفرنیا مدرک گرفته است.
مسئول منابع انسانی از تننبام پرسید: "نشستهاید؟" "هیچ یک از دو دانشگاه او را نمیشناسند."
تننبام در موقعیت دشواری قرار داشت. او از گرینبرگ پرسید چه باید بکند. تننبام به ما گفت که پاسخ این بود که او باید با اپستین مانند یک کارمند عادی رفتار کند – دستوری که روشن میساخت، به لطف روابطش، اپستین در واقع یک کارمند عادی نبود.
او اپستین را به دفترش احضار کرد. گفت: "شما در مورد تحصیلات خود دروغ گفتهاید."
اپستین با آرامش پاسخ داد: "بله، میدانم." او هرگز از کالج فارغالتحصیل نشده بود. تننبام به یاد میآورد که این اعتراف او را خلع سلاح کرده بود. دهها سال بعد، او این را نمونهای از توانایی اپستین در دستکاری اهداف خود میدانست – در این مورد، خودش.
تننبام با لکنت زبان پرسید: "چرا این کار را کردی؟"
اپستین گفت، بدون یک یا دو مدرک معتبر، "میدانستم هیچکس به من شانس نخواهد داد."
این حرف با تننبام هماهنگ بود. او در طول سالها سهم خود را از شانسهای دوم گرفته بود. و بنابراین، او نیز موافقت کرد که یک شانس به اپستین بدهد.
این شاید اولین نمونهای بود که اپستین در حال تقلب گرفتار شد – و سپس به لطف توانایی فوقالعادهاش در سوءاستفاده از افراد قدرتمند، از مجازات فرار کرد. این به الگویی مادامالعمر تبدیل شد، الگویی که تا حد زیادی موفقیت چشمگیر اپستین در جمعآوری ثروت و، در نهایت، سازماندهی یک عملیات گسترده قاچاق جنسی را توضیح میدهد.
نزدیک به پنج دهه بعد، و بیش از شش سال پس از مرگش، اپستین به یک وسواس آمریکایی تبدیل شده است. شیفتگی عمومی تنها پس از اینکه پرزیدنت ترامپ در سال جاری ابتدا از انتشار سوابق تحقیقات فدرال درباره این مجرم جنسی بدنام خودداری کرد – و سپس تحت فشار نظر خود را تغییر داد – شدت گرفت.
بخش زیادی از ربع قرن آخر زندگی اپستین به دقت بررسی شده است – از جمله اینکه چگونه در دهههای ۱۹۹۰ و اوایل ۲۰۰۰، او صدها میلیون دلار از طریق کار خود برای غول خردهفروشی، لس وکسنر، به دست آورد. با این حال، درک عمومی از صعود اولیه اپستین در هالهای از ابهام قرار داشته است. چگونه یک ترکتحصیل کرده از بروکلین توانست از جلوی یک کلاس دبیرستان به اوج مالی، سیاسی و اجتماعی آمریکا راه یابد؟ چگونه اپستین از مرحلهای که نزدیک بود در Bear Stearns اخراج شود، به مدیریت ثروت میلیاردرها رسید؟ ریشههای ثروت خودش چه بود؟
ما ماهها را صرف تلاش برای کنار زدن این پرده کردهایم. با دهها نفر از همکاران سابق، دوستان، دوستان دختر، شرکای تجاری و قربانیان مالی اپستین صحبت کردیم. برخی برای اولین بار موافقت کردند که علناً صحبت کنند؛ برخی دیگر اصرار داشتند محرمانه صحبت کنند اما به ما امکان دسترسی به سوابق هرگز دیده نشده و اطلاعات دیگر را دادند. ما آرشیوهای خصوصی را بررسی کردیم و به ضبطها و نسخههای منتشر نشده مصاحبههای قدیمی دست یافتیم – از جمله مصاحبهای که در آن اپستین روایتی مفصل از تاریخچه شخصی و حرفهای خود ارائه داد. ما خاطرات، نامهها، ایمیلها و آلبومهای عکس، از جمله برخی که متعلق به اپستین بود، را بررسی کردیم. هزاران صفحه از اسناد دادگاهی و دولتی را بازبینی کردیم.
آنچه آشکار شد، کاملترین تصویری است که تاکنون از یکی از بدنامترین جنایتکاران جهان به دست آمده است – روایتی که در جنبههای مهمی با روایتهای قبلی منتشر شده از صعود اپستین، از جمله ورودش به Bear Stearns، متفاوت است.
در دو دهه اول فعالیت تجاریاش، دریافتیم که اپستین کمتر یک نابغه مالی بود و بیشتر یک دستکاریکننده و دروغگوی بینظیر. تئوریهای توطئه فراوانی وجود دارد که اپستین برای سرویسهای جاسوسی کار میکرد یا یک عملیات باجگیری سودآور را اداره میکرد، اما ما توضیح سادهتری برای چگونگی ساخت ثروت او یافتیم. او به عنوان یک کلاهبردار بیامان، از حسابهای هزینهای سوءاستفاده میکرد، معاملات داخلی را مهندسی میکرد و استعداد چشمگیری در جدا کردن سرمایهگذاران و بازرگانان به ظاهر پیچیده از پولشان نشان میداد. او کوچک شروع کرد، تاکتیکهایش را آزمایش کرد و دید تا کجا میتواند پیش برود. موفقیتهای اولیه او پایهای برای نقشههای جاهطلبانهتر در آینده فراهم کرد. بارها و بارها، او ثابت کرد که مایل است در لبه جنایت عمل کند و پلهای پشت سر خود را در پیگیری ثروت و قدرت بسوزاند.
اپستین پله به پله از نردبان اجتماعی و مالی بالا رفت و اغلب از زنان جوان به عنوان شکلی قدرتمند از ارز استفاده میکرد. دوستان دختر، معشوقهها و حتی همسران سابقش به ارتقای موقعیت او در بانک، استخدام او برای ردیابی داراییهای مفقودشده و ورودش به سازمانهای معتبر کمک کردند. و عامدانه یا غیرعمدی، برخی از آنها او را در ساخت یک عملیات قاچاق جنسی که بعدها صدها دختر نوجوان و زن جوان را به دام انداخت، یاری رساندند.
این داستان از Bear Stearns شروع میشود، جایی که اپستین یاد گرفت چگونه قدرت را به دست آورد و از آن استفاده کند. این موسسه حتی پس از آنکه اپستین ماهیت واقعی خود را نشان داد، به او امکانات بیشتری میداد.
بیش از چهار دهه بعد، تننبام هنوز از اینکه فرصت پایان دادن به حرفه اپستین را از دست داد، پشیمان است.
او گفت: "من متوجه نشدم که در حال ساخت یکی از هیولاهای وال استریت هستم."
"عمیقاً از یک تحقیق داخلی رنجیده شد"
با رهایی از مخمصه، اپستین به آیندهای درخشان نگاه میکرد. در سال ۱۹۸۰، Bear Stearns او را به عنوان شریک محدود – یک پله پایینتر از شریک کامل – معرفی کرد و اپستین، که در آن زمان ۲۷ ساله بود، ادعا کرد که جوانترین فرد در تاریخ شرکت است که به این مشارکت پیوسته است. او سالانه حدود ۲۰۰ هزار دلار (بیش از ۸۰۰ هزار دلار به پول امروز) درآمد داشت. تا آن زمان، رابطه عاشقانه اپستین با دختر گرینبرگ فروکش کرده بود – او به ما گفت که متوجه شده اپستین "در مورد همه چیز دروغ میگوید" – اما شهرت او در حال رشد بود.
او مرتباً برای دیدن زنان جوان به پالم بیچ، فلوریدا پرواز میکرد. در آن تابستان، مجله کازموپولیتن اپستین را "مجرد ماه" نامید و او را "دینامو" توصیف کرد که "فقط با کسانی صحبت میکند که بیش از یک میلیون در سال درآمد دارند!" این مجله افراد علاقهمند را تشویق کرد که به آدرس محل کار اپستین نامه بنویسند.
یکی از رازهای موفقیت اولیه اپستین، رابطه نزدیک او با جیمی کین (Jimmy Cayne) بود، یکی از مدیران ارشد که روزی مدیریت Bear Stearns را بر عهده گرفت. شایعاتی، شاید ناشی از حسادت، شروع به پخش شدن کرد که اپستین به کین، که در سال ۲۰۲۱ درگذشت، در پیگیری زنان و تهیه مواد مخدر کمک میکرد، به گفته چندین نفر از همکارانشان. کین در مورد اپستین نزد همکارانش تعریف و تمجید میکرد و شروع به معرفی او به برخی از پرسودترین مشتریان خود کرد.
تننبام به یاد میآورد که اپستین و کین را "دو آدم هرزه" توصیف کرده و گفته بود: "این چیزی بود که واقعاً او را به جلو سوق داد." الیوت وولک (Elliot Wolk) که پس از تننبام رئیس اپستین شد، گفت هفتهای یک یا دو بار، اپستین اعلام میکرد که با مدیر عامل یک شرکت بزرگ ناهار میخورد – جلساتی که ظاهراً توسط کین ترتیب داده شده بودند. وولک حدس زد که جذابیت اپستین برای این مشتریان تا حدی ناشی از کاریزمای او و تا حدی از درک جدیدش از استراتژیهای معاملاتی پیچیدهای بود که میتوانست برای مشتریان فوقالعاده ثروتمند مبالغ هنگفتی در مالیات صرفهجویی کند.
اپستین به صرف بالا رفتن از نردبان شرکت راضی نبود. در سال ۱۹۸۰، او با هزینه Bear Stearns به کنفرانسی در کارائیب پرواز کرد. در آنجا، او بیش از ۱۰۰۰۰ دلار برای جواهرات و لباس برای آخرین دوست دخترش خرج کرد – و آن را به حساب شرکت گذاشت. بخش حسابداری متوجه پرداختها شد و آنها را به کنترلکننده مالی گزارش داد، که به سرعت نتیجه گرفت این هزینهها نامناسب هستند، به گفته فردی که از جزئیات آنچه اتفاق افتاده است اطلاع مستقیم داشت. کنترلکننده این موضوع را به گرینبرگ، که در آن زمان مدیر عامل بود، گزارش داد. یک بار دیگر، هیچ عواقبی در کار نبود.
مشکلات جدیتری به زودی آشکار شد. هنگامی که بانکهای سرمایهگذاری به شرکتها در عرضه اولیه عمومی (IPO) کمک میکنند، میتوانند سهام را قبل از شروع معاملات در بورسهای عمومی به مشتریان مورد علاقه خود واگذار کنند. دسترسی زودهنگام یک امتیاز پرسود است، زیرا ارزش سهام اغلب در ساعات اولیه معاملات به شدت افزایش مییابد – و سود سریع و کمریسکی را برای دارندگان اولیه به همراه دارد. مدیران Bear Stearns دریافتند که اپستین به دوست دخترش اجازه دسترسی به این "معاملات داغ" را میداده است، همانطور که چندین نفر از همکارانش به ما گفتند.
این شرکت به زودی تخلف دیگری را کشف کرد: اپستین ۱۵۰۰۰ دلار به یکی از دوستان دبیرستانیاش به نحوی قرض داده بود که قوانین فدرال مربوط به کارگزاران را نقض میکرد. و شاید موارد بیشتری نیز وجود داشت: کمیسیون بورس و اوراق بهادار (SEC) به زودی تحقیقی درباره معاملات به موقع قبل از یک تلاش برای تصرف شرکت انجام خواهد داد؛ SEC با اپستین مصاحبه کرد، هرچند او هرگز به تخلف متهم نشد.
در اوایل سال ۱۹۸۱، Bear Stearns شروع به تحقیق درباره اپستین کرد، و دو مدیر ارشد او را در مورد سهام IPO دوست دخترش و وام شخصی بازجویی کردند. اپستین تخلف را انکار کرد – و "عمیقاً از این تحقیق رنجیده شد"، همانطور که او بعدها در نامهای به همکارانش نوشت. کمیته اجرایی شرکت تصمیم گرفت او را ۲۵۰۰ دلار جریمه و برای دو ماه تعلیق کند، به گفته یادداشتی که ما از رهبران شرکت به کارمندان بازبینی کردیم. اپستین به جای پذیرش این توهین، استعفای خود را اعلام کرد.
پنج سال تصدی او در Bear Stearns به پایان رسید، اما اپستین قصد نداشت از وال استریت فرار کند. ارتباطات و اعتباراتی که او در این شرکت به دست آورده بود، در تلاشش برای جذب مشتریان و قربانیان مالی ضروری مینمود. با دادن فرصتهای دوم به اپستین، Bear Stearns راه را برای آیندهای هموار کرد که فراتر از هر چیزی بود که اگر او در این شرکت میماند، ممکن بود. به جای طرد همکار اخراجی خود، کارکنان اپستین را پذیرفتند و به او کمک کردند تا موفق شود.
کلاهبرداری نفتی ۴۵۰,۰۰۰ دلاری
یکی از ارتباطات Bear Stearns که برای اپستین بیاندازه باارزش شد، یک فروشنده جوان – و بانوی سابق ایندیاناپولیس – به نام پائولا هیل (Paula Heil) بود. او اپستین را با دنیایی قبلاً نادیده از ثروت، امتیاز و امکانات آشنا کرد.
آنها قبل از ترک Bear Stearns توسط اپستین شروع به قرار گذاشتن کردند؛ ما یک کتاب خودیاری مالی را که هیل در سال ۱۹۸۱ نوشت و به "جفری" تقدیم شده بود، پیدا کردیم. در همان سال، این زوج به انگلستان سفر کردند. در آنجا، هیل، اپستین را به دیدار یکی از آشنایان ثروتمندش، نیک لیز (Nick Leese)، در عمارت روستایی خانوادهاش برد. در آنجا با پدر نیک، داگلاس لیز (Douglas Leese)، یک پیمانکار دفاعی با ارتباطات گسترده در صنعت تسلیحات و دولت بریتانیا، ملاقات کردند. او بلافاصله از اپستین خوشش آمد.
به زودی، اپستین سفرهای منظمی به انگلستان انجام میداد و وقت خود را در دنیای اشرافی خانواده لیز میگذراند. اپستین به پسر کوچکتر داگلاس، جولیان، آموزش میداد و جولیان به او تیراندازی یاد داد. داگلاس اپستین را راهنمایی میکرد، او را به جلسات با نخبگان بریتانیایی و بینالمللی همراهی میکرد و او را به عنوان مشاور با حساب هزینهای به کار گرفت. در همین حال، نیک، اپستین را به فعالان نوظهور وال استریت معرفی کرد، به گفته یکی از آنها، که به یاد میآورد اپستین در اوایل دهه ۱۹۸۰ در یک جمع کوچک در آپارتمان یکی از دوستانش بیصدا نشسته بود. او به ما گفت: "او شبیه کسی بود که در گوشهای یادداشتبرداری میکرد." جولیان بعدها به تام پتیسون (Tom Pattinson)، روزنامهنگار بریتانیایی که رونوشت مصاحبه منتشر نشده را با ما به اشتراک گذاشت، گفت: اپستین "بخشی از خانواده" بود. (جولیان در سال ۲۰۲۴ درگذشت.)
این شاید اولین تجربه نزدیک اپستین با ثروت واقعی موروثی بود، و او از این طعم به اندازه کافی خوشش آمد تا بیشتر به دست آورد. این رابطه چند سال بعد به پایان رسید، زمانی که داگلاس لیز، اپستین را به سوءاستفاده از حساب هزینهاش با شارژ پروازهای شخصی با هواپیمای کنکورد و اقامت در هتلهای لوکس متهم کرد. جولیان در مورد پدرش گفت: "او بسیار عصبانی و ناراحت بود." "و گفت که دیگر نمیخواهد با جفری کاری داشته باشد."
اپستین به طرز ولخرجانه ای خرج میکرد، و با وجود حقوق و مزایای بالا در Bear Stearns و کار برای لیز، خود را در تنگنای مالی یافت و حتی گاهی چکهای اجارهاش برگشت میخورد. در نیویورک، او با جان استنلی پاتینگر (John Stanley Pottinger)، وکیلی که اخیراً پستی ارشد را در وزارت دادگستری ترک کرده بود، همکاری کرد. اپستین، پاتینگر و برادر پاتینگر یک پنتهاوس در هتل سنت موریتز (Hotel St. Moritz) در سنترال پارک ساوث اجاره کردند. (جوآن کاتلر (Joanna Cutler)، دلال مسکن، به ما گفت که اپستین در ابتدا کمیسیون او را نداده بود.)
به گفته باب گلد (Bob Gold)، دوست اپستین، اپستین و پاتینگرها استراتژیهای اجتناب از مالیات را به مشتریان ثروتمند، از جمله برخی که گلد معتقد است اپستین از طریق Bear Stearns با آنها آشنا شده بود، ارائه میکردند. این مشارکت تجاری کوتاهمدت قبلاً گزارش نشده بود – و به خصوص قابل توجه است زیرا دهها سال بعد پاتینگر با برد ادواردز (Brad Edwards) همکاری کرد تا دهها زنی را که اپستین را به سوءاستفاده جنسی متهم کرده بودند، نمایندگی کند. (ادواردز به ما گفت که او فقط میدانست پاتینگر و اپستین برای مدت کوتاهی دفتری مشترک داشتند، نه اینکه آنها در کار با هم بودند. پاتینگر بعدها گفت که اپستین را از طریق یک مشتری ملاقات کرده است.)
اپستین همچنان از وابستگی گذشته خود به Bear Stearns بهرهبرداری میکرد، با وجود اینکه شرکت را تحت ابری از سوءظن ترک کرده بود. او یک آشنا را با پاسخ دادن به تلفن خانهاش که برخی از تماسهای کاری را از آنجا دریافت میکرد، با گفتن "Bear Stearns" شگفتزده کرد.
و برخی از همکاران سابق اپستین در شرکت صلاح دیدند که با او دوستی خود را حفظ کنند – دوستیهایی که برای اپستین فوقالعاده سودآور بودند. یکی از آنها کلارک شوباخ (Clark Schubach) بود که یکی از مدیران اپستین بود. شوباخ برای اولین بار علناً صحبت کرد و به ما گفت که خاطرات خوبی از اپستین دارد، که به نظرش یک جاهطلب از حومه شهر بود – درست مثل شوباخ، که در برانکس بزرگ شده بود.
در سال ۱۹۸۲، او اپستین را به مایکل استرول (Michael Stroll) معرفی کرد، که مدیریت یک شرکت پینبال و بازیهای ویدیویی را بر عهده داشت. استرول به Bear Stearns و شوباخ اعتماد داشت. او به اپستین ۴۵۰,۰۰۰ دلار – حدود ۱۰ درصد از ثروت خالص خود – برای سرمایهگذاری در یک معامله ادعایی نفت خام که اپستین به او گفته بود برنامهریزی کرده است، داد.
به گفته استرول در مصاحبهای منتشرنشده با توماس وولشو (Thomas Volscho)، استادیار کالج استیتن آیلند که سالهاست در حال تحقیق درباره سالهای اولیه اپستین است و برخی از یادداشتها و اسناد خود را با ما به اشتراک گذاشته است، در عرض دو سال، بیشتر پول ناپدید شد. اپستین شروع به فرار از تماسهای تلفنی استرول کرد؛ در یک مقطع، او یک لیتر نفت برای استرول فرستاد تا او را متقاعد کند که معامله در حال انجام است. این اختلاف به دادگاه مدنی کشیده شد و استرول استدلال کرد که اپستین قول داده بود پول او را بازگرداند اما هرگز این کار را نکرد. در سال ۱۹۹۳، اپستین به دلایل فنی پیروز شد و قاضی حکم داد که او شخصاً مسئول نیست. دهها سال بعد، استرول همچنان تلخکام است. او به ما گفت: "او یک عوضی رذل است."
کلاهبرداری استرول نقطه عطفی برای اپستین بود. او قبلاً خود را قادر به خیانت به دوستان و حامیان مورد اعتمادش نشان داده بود، اما اکنون از سوءاستفاده آشکار از حسابهای هزینهای به ظاهراً فرار با صدها هزار دلار پیشرفت کرده بود. استرول بعدها در سوگ خود به وولشو گفت: "من ناخواسته به رشد او کمک کردم."
شکار جایزه در جزایر کیمن
در طول مدتی که اپستین با خانواده لیز بود، دوست داشت به مردم بگوید که او یک "شکارچی جایزه" است که پولهای پنهان را ردیابی میکند. خانواده لیز چشمانشان را میچرخاندند – اپستین به نظر میرسید از ایجاد فضایی از رمز و راز لذت میبرد – اما به زودی میتوانست به این ادعا جامه عمل بپوشاند.
حدود سال ۱۹۸۲، یک آشنای مشترک اپستین را به آنا اوبرگون (Ana Obregón)، یک خانم خوشگذران و بازیگر جوان اسپانیایی، معرفی کرد. در اولین قرار ملاقاتشان، اپستین او را با رولزرویس در منهتن به سرعت چرخاند. او مسحور جذابیت و ظاهر اپستین شد اما در نهایت فقط میخواست دوست باشد؛ در خاطراتش در سال ۲۰۱۲، پس از اینکه اپستین به عنوان یک مجرم جنسی شناخته شد، او را "مرد کاملی که هرگز عاشقش نشدم" توصیف کرد.
حتی زمانی که اپستین با اوبرگون قرار میگذاشت، یک دوست دختر جدی داشت: ایوا آندرسون (Eva Andersson)، مدل و ملکه زیبایی سابق سوئد. آنها مدت کوتاهی پس از اینکه او از یک شهر کوچک در کشورش به نیویورک نقل مکان کرد، شروع به قرار گذاشتن کردند، و بسیاری از دوستان و آشنایان اپستین گفتهاند که او عشق زندگیاش بود.
اما این باعث نشد که او از تعقیب زنان دیگر دست بردارد – به خصوص آنهایی که پول یا ارتباط داشتند. در طول رابطه کوتاهش با اوبرگون، شرکت کارگزاری Drysdale Securities سقوط کرد. خانواده اوبرگون، همراه با چند خانواده ثروتمند اسپانیایی دیگر، به زودی اپستین را استخدام کردند تا به آنها در ردیابی میلیونها دلار مفقودشدهشان کمک کند. اکنون او واقعاً یک شکارچی جایزه بود.
اپستین دوستش باب گلد (Bob Gold)، دادستان سابق فدرال، را به عنوان دستیارش استخدام کرد. گلد به ما گفت که آنها بیش از یک سال را صرف تلاش برای یافتن داراییهای مفقودشده کردند، که Drysdale ظاهراً از طریق یک شبکه پیچیده از بانکهای برونمرزی و شرکتهای صوری پنهان کرده بود. آنها فهرست بانکهایی را که ممکن بود پول در آنجا پنهان شده باشد، محدود کردند اما در نهایت به بنبست رسیدند.
سپس یک روز در سال ۱۹۸۴، گلد به آپارتمان اپستین رفت و او را در حال نواختن کنسرتو راخمانینف بر روی پیانو یافت. گلد میگوید ناگهان اپستین شروع به ورق زدن اسناد کرد و اعلام کرد که راز را حل کرده است: وجوه مشتریان به شعبه یک بانک کانادایی در جزایر کیمن منتقل شده است. گلد میگوید تا به امروز، مطمئن نیست که اپستین چگونه این موضوع را کشف کرد. او و اپستین یک جت Lear اجاره کردند و در بانک حاضر شدند. گلد به مدیر بانک هشدار داد که اگر میلیونها دلار گواهی اوراق قرضه را تحویل ندهد، ممکن است با مشکلات قانونی مواجه شود. گلد و اپستین با اوراق بهادار به ایالات متحده بازگشتند. (گلد میگوید او و اپستین بعدها از هم فاصله گرفتند.)
اپستین از تلاشهای خود سود زیادی برد. همراه با ثمرات کلاهبرداری استرول، این درآمد به معنای آن بود که اپستین تقریباً مطمئناً از یک نقطه عطف قابل توجه عبور کرده بود: او یک میلیونر بود.
"شما کسی هستید که به من کمک خواهید کرد به جایی که میخواهم برسم."
تا اواسط دهه ۱۹۸۰، اپستین خود را در Bear Stearns، این بار به عنوان مشتری باارزش، تثبیت کرده بود. او مرتباً با مدیر سابق خود، شوباخ، تماس میگرفت تا سفارش خرید یا فروش سهام، اوراق قرضه و آپشنها را ثبت کند. شرکت از معاملات اپستین کمیسیون دریافت میکرد و بنابراین انگیزهای برای راضی نگه داشتن او داشت.
در سال ۱۹۸۶، شوباخ یک زن ریزنقش ۲۳ ساله به نام پاتریشیا اشمیت را به عنوان دستیار خود استخدام کرد. او به ما گفت که وظیفه اصلیاش "زیبا بودن" بود، اما وظایف دیگرش شامل پاسخ دادن به تلفنها نیز میشد. این باعث شد که او به طور منظم با اپستین در تماس باشد.
شبی، شوباخ، که مدیر ارشد بود، از او خواست تا بستهای از اوراق را به آپارتمان اپستین در برج سولو، ساختمانی براق با شیشه سیاه در بالای شرق منهتن، برساند. اپستین او را به گرمی پذیرفت، برایش چای آورد و دعوت کرد هر زمان که خواست برای استفاده از استخر پشت بام ساختمان بازگردد. اشمیت گمان میکرد که او را به سمت اپستین فرستادهاند زیرا یک زن جوان جذاب بود. او به ما گفت: "کلارک دقیقاً میدانست چه کاری میکند که مرا به آپارتمان جف میفرستد. من اهرم او برای جف بودم."
یک هفته یا بیشتر بعد، اشمیت پیشنهاد اپستین را پذیرفت. دربان او را راه داد، و او مستقیماً به سمت استخر رفت. پس از اینکه کمی شنا کرد، اپستین برای سلام کردن به استخر آمد. او پیشنهاد کرد که اشمیت سونا را امتحان کند. هنگامی که او به دنبالش وارد شد، اشمیت شگفتزده شد اما ناراحت نشد. او پرسید آیا میتواند او را ماساژ دهد. اشمیت گفت بله. این آغاز یک رابطه جنسی بود که اشمیت در دفتر خاطراتش ثبت کرده بود و تا کنون مخفی مانده بود.
اپستین دید که اشمیت پتانسیل پیشبرد اهداف خودش را دارد. او مرتباً از او میخواست که به کتابخانه Bear Stearns برود و درباره مشتریان احتمالیاش تحقیق کند. او از او میخواست که به مشتریان و آشنایانش تورهای Bear Stearns را بدهد یا آنها را برای شام همراهی کند. اشمیت فهمید که چه اتفاقی میافتد. او گفت: "همیشه در مورد قرار دادن او در موقعیت اهرم بود. من اسباب بازی او بودم. مثل این بود که 'تو کسی هستی که به من کمک خواهی کرد به جایی که میخواهم برسم.'"
اشمیت تنها دستیار جوانی نبود که شوباخ به سمت اپستین فرستاد. در کتابی جسورانه که برای جشن تولد ۵۰ سالگی شوباخ در سال ۲۰۰۳ جمع آوری شده بود، زن دیگری که در Bear Stearns کار میکرد، درباره اینکه چگونه شوباخ او را به آپارتمان اپستین برد و سپس او را ترک کرد – و در آن لحظه اپستین فریاد زد، "شما باکره هستید، درست است؟" – نوشت. این نامه ادامه میدهد و اپستین را در مناسبتی دیگر در حال قلقلک دادن و بوسیدن او توصیف میکند و ورودی شامل عکسی از او در یک لباس زیر زنانه است.
نام این زن توسط کمیته کنگره که کتاب تولد را منتشر کرد، ویرایش شده بود. اما ما یک صفحه ویرایش نشده از فهرست مطالب کتاب را بازبینی کردیم. نام این زن سوزان ایرشا (Suzanne Ircha) بود. او تازه از کالج فارغالتحصیل شده بود که اپستین را ملاقات کرد. (در اوایل دهه ۱۹۹۰، هنگامی که ایرشا تلاش میکرد حرفهای در هالیوود را آغاز کند، طبق یادداشتهای یکی از دستیاران اپستین که ما بررسی کردیم، از اپستین درخواست وام کرد.) ایرشا دوست نزدیک ملانیا ترامپ شد و با وودی جانسون (Woody Johnson)، صاحب تیم نیویورک جتز و وارث ثروت جانسون و جانسون، ازدواج کرد که ترامپ او را به عنوان سفیر در بریتانیا در دوره اول خود منصوب کرد.
شوباخ به ما اعتراف کرد که در طول سالها چند همکار زن جوان را به سمت اپستین فرستاده است. او گفت: "من از این مرد خوشم میآمد. اگر دختری مجرد بود که او شاید دوستش داشت، آیا آنها را معرفی کردم؟ حتماً."
دسترسی به انحصاریترین صحنه اجتماعی آمریکا
یکی از نشانههای صعود قابل توجه اپستین، مکانی بود که او روزهای خود را در آن به کار میگذراند. تا سال ۱۹۸۷، او در خانههای ویلارد (Villard Houses)، مجموعهای از عمارتهای قرن نوزدهمی در خیابان مدیسون که به آپارتمانها و دفاتر لوکس تبدیل شده بودند، فعالیت میکرد. این محلی مناسب برای ثروتمندترین افراد آن زمان بود، و اپستین آرزو داشت به این جمع بپیوندد.
او را یک آشنای جدید به نام استیون هافنبرگ (Steven Hoffenberg)، که یک شرکت جمعآوری بدهی، Towers Financial، را اداره میکرد، در این محیط مجلل اسکان داده بود. هافنبرگ همچنین حدود ۲۵۰۰۰ دلار در ماه (معادل تقریباً ۷۰۰۰۰ دلار در ماه امروز) به او به عنوان مشاور پرداخت میکرد. اپستین و هافنبرگ به زودی خود را به عنوان متخصصان تملک شرکتها معرفی کردند و بدون موفقیت سعی کردند شرکتهای نمادینی مانند Pan American World Airways را خریداری کنند.
برای تأمین مالی این حمله خرید، هافنبرگ در حال ساختن چیزی بود که به یک طرح پونزی پیچیده تبدیل شد و نزدیک به ۵۰۰ میلیون دلار از سرمایهگذاران را به سرقت برد. هافنبرگ، که یک دهه بعد به ۲۰ سال زندان محکوم شد، در دادگاه و در مصاحبهها ادعا کرد که اپستین در سازماندهی این کلاهبرداری کمک کرده است. (هافنبرگ در سال ۲۰۲۲ درگذشت.)
اپستین هرگونه دخالت را انکار کرد، اما باور اینکه او از آنچه اتفاق میافتاد بیخبر بوده دشوار است. در سال ۱۹۸۸، او با جولیان لیز (Julian Leese) تماس گرفت و به او کارآموزی در Towers را پیشنهاد کرد. با وجود خشم پایدار پدرش از اپستین، لیز این پیشنهاد را پذیرفت.
وظیفه او کمک به Towers در جمعآوری پول از طریق فروش اوراق قرضه تقلبی به سرمایهگذاران بینالمللی بود. لیز گفت که او هافنبرگ را به پدرش معرفی کرد، که به نوبه خود هافنبرگ را به خریداران احتمالی اوراق قرضه معرفی کرد. از جمله مشتریانی که جولیان لیز اوراق بهادار Towers را به آنها فروخت، پدرخوانده و مادرخواندهاش بودند. او به پتیسون (Pattinson) یادآور شد: "این یک فاجعه بود."
در همین حال، اپستین شروع به درخواست میلیونها دلار از آشنایان دیگر، از جمله دیک اسنایدر (Dick Snyder)، مدیر عامل Simon & Schuster، برای آنچه او فرصتهای سرمایهگذاری برد-برد میدانست، کرد. در سال ۱۹۸۸، اپستین و چند سرمایهگذار دیگر شروع به خرید سهام شرکت Pennwalt، یک شرکت شیمیایی ۱ میلیارد دلاری، کردند. پس از افشای عمومی سهم خود، آنها اعلام کردند که در حال آمادهسازی پیشنهادی برای خرید تمام Pennwalt به قیمت ۱۰۰ دلار به ازای هر سهم هستند – حدود ۴۰ درصد بالاتر از قیمتی که در آن زمان معامله میشد.
اپستین و شرکایش ظاهراً هیچ قصدی برای خرید واقعی شرکت نداشتند. اما قیمت سهام پنوالت با پیشبینی یک جنگ مزایده، به شدت افزایش یافت. ناگهان: آنها میتوانستند سهام را بفروشند و سود قابل توجهی به دست آورند. و اپستین از کاری که میکرد خجالت نمیکشید. او با روزنامهنگار ادوارد جی اپستین (Edward Jay Epstein) (بدون نسبت خانوادگی) دوست شد و آن را با جزئیات برایش توضیح داد؛ اد اپستین سپس ستونی در مجله Manhattan,inc در سال ۱۹۸۹ نوشت که اساساً دستکاری قانونی بازار را تشریح میکرد. (این ستون در مجلهای که مدتهاست منتشر نمیشود و ما آن را در آرشیو دانشگاه کلمبیا پیدا کردیم، نام اپستین را ذکر نکرد اما او را به عنوان "یک دوست ۳۶ ساله که ترجیح میدهد ناشناس بماند" توصیف کرد. اد اپستین در سال ۲۰۲۴ درگذشت.)
اما خیانت اپستین عمیقتر بود. اد اپستین دریافت که دهها نفر از افرادی که اپستین را برای سرمایهگذاری در پنوالت، از جمله اسنایدر، جذب کرده بود، به او نامه نوشته و خواستار بازپرداخت پولشان شده بودند. به عبارت دیگر، اپستین سرمایهگذاران را فریب داده بود، از پولشان برای کسب سودهای کلان استفاده کرده و سپس از بازگرداندن وجوه آنها خودداری کرده بود. هیچ سندی مبنی بر اینکه اپستین با عواقبی روبرو شده یا پول را بازپرداخت کرده باشد، وجود ندارد. نتیجه این بود که تا پایان سال ۱۹۸۸، او طبق سندی که قبلاً افشا نشده بود و از یک بانک سوئیسی به دست آمده بود، که توماس وولشو، استاد، با ما به اشتراک گذاشت، حدود ۱۵ میلیون دلار ثروت داشت.
به نظر میرسید اپستین حس قویای نسبت به این داشت که کدام حامیان را میتواند به سرعت خشک کند و آنها را خشمگین و خیانتدیده رها کند، و کدامیک را باید برای بلندمدت به عنوان منبع ارتباطات و اعتبار پرورش دهد. یکی از آنها سر جیمز گلداسمیت (Sir James Goldsmith) بود – یک سرمایهدار و سیاستمدار اروپایی که در طبقه بالای منهتن ریشه دوانده بود. شبی، او میزبانی گردهماییای در عمارت خود در بالای شرق منهتن بود. در میان مهمانان، استوارت پیوار (Stuart Pivar) حضور داشت، که قبل از اینکه به یک کلکسیونر هنری مشهور تبدیل شود، ثروت هنگفتی جمعآوری کرده بود. هنگامی که پیوار رسید، با اپستین مواجه شد که در سالن ورودی بزرگ گلداسمیت در حال نواختن سونات بتهوون بر روی پیانو بود. پیوار به ما گفت که او مسحور شده بود: اپستین یک "جاذبه" غیرقابل مقاومت داشت – به خصوص با "دختران زیبای مردان مشهور و قدرتمند."
چندین سال پیش، پیوار، اندی وارهول و دیگران آکادمی هنر نیویورک را تأسیس کردند، و در سال ۱۹۸۷ اپستین به عضویت هیئت مدیره این سازمان درآمد. این اولین باری بود که او به یک هیئت مدیره برجسته پیوسته بود، و این گامی بزرگ در جهت کنار گذاشتن ریشههایش به عنوان یک P.S.D گرسنه بود. او در حال حاضر با زنان زیبا در نیویورک پرسه میزد و دهها هزار دلار در ماه کسب میکرد. اکنون او شروع به تثبیت خود در انحصاریترین صحنه اجتماعی آمریکا کرده بود. (در سالهای بعد، پس از ترک هیئت مدیره، وابستگی او به آکادمی نیز به او کمک کرد تا حداقل یک زن جوان را به دام خود بکشاند.)
همکاران اپستین در هیئت مدیره شامل همسر سابقش، که اکنون ازدواج کرده و نامش پائولا هیل فیشر (Paula Heil Fisher) بود، و همچنین یکی از اعضای خانواده فوربز (Forbes) و کتی فورد (Katie Ford)، که خانوادهاش آژانس مدلینگ فورد (Ford) را اداره میکردند، بودند. اپستین فقط گهگاهی در جلسات هیئت مدیره حاضر میشد، طبق سوابقی که ما از آرشیو آکادمی بررسی کردیم، اما فرصتهای متعددی برای شبکهسازی با اعضای برجسته آکادمی داشت.
پس از مرگ وارهول در آن سال، آکادمی یک جشن جمعآوری کمک مالی با کت و شلوار مجلسی به قیمت ۱۵۰ دلار برای هر نفر به افتخار او برگزار کرد که شامل نمایشگاه هنری، اجرای موسیقی و شامی از ماهی تن سرد با سس ودکا بود. عکاسان تونی بنت، لین ون فورستنبرگ و دیگر ستارهها و افراد برجسته اجتماعی را در حال ورود به مهمانی مرکز شهر به تصویر کشیدند. دعوتنامه آن شب، رؤسای مشترک این رویداد را، که از چهرههای ثابت صحنههای هنری و مالی نیویورک بودند، فهرست کرده بود.
نام اول آقای جفری ای. اپستین بود.
یک شیاد با مهمترین هدف خود آشنا میشود
یک پرواز سرنوشتساز به فلوریدا در آن سال، اپستین را از یک میلیونر صرف به یک ثروتمند متمول با املاک مجلل، دو جزیره خصوصی و هواپیماهای لوکس تبدیل کرد. این تغییر از طریق یک مشتری جدید اتفاق افتاد: لس وکسنر (Les Wexner)، میلیاردر که برندهایی مانند Limited و Victoria's Secret را ساخت. این دو توسط دوست وکسنر، رابرت مایستر (Robert Meister)، یک مدیر اجرایی بیمه که اتفاقاً در هواپیما به پالم بیچ کنار اپستین نشسته بود، به هم معرفی شدند. مایستر پیشنهاد کرد که وکسنر برای مشاوره مالی با اپستین تماس بگیرد.
وکسنر به زودی یک مشاور مالی به نام هارولد لوین (Harold Levin) را با پرواز به نیویورک فرستاد تا با اپستین ملاقات کند. لوین به ما گفت که یک ساعت با اپستین در دفترش گذراند و بلافاصله احساس بدی پیدا کرد. او یک تلفن عمومی پیدا کرد و با وکسنر تماس گرفت. لوین گزارش داد: "من بوی موش میشنوم. من به او اعتماد ندارم."
وکسنر ظاهراً گوش نکرد. حدود یک سال بعد، او اپستین را به عنوان رئیس لوین استخدام کرد. تا آنجا که لوین میتوانست بفهمد، اپستین با دروغ گفتن به میلیاردر که لوین در حال سرقت است، اعتماد او را جلب کرده بود. لوین تصمیم گرفت به جای کار برای اپستین استعفا دهد. دیری نگذشت که وکسنر با اعطای وکالتنامه مالی به اپستین، اختیار کامل را به او داده بود. نام اپستین در اسناد دولتی به عنوان مسئول تجارت و خیریههای وکسنر شروع به ظاهر شدن کرد. طبق عکسهایی که ما بررسی کردیم، برخی از تلفنهای اپستین شماره وکسنر را در حافظه تماس سریع خود داشتند.
تقریباً بلافاصله، همکاران وکسنر از پذیرش اپستین نگران شدند. معاون رئیس Limited در سال ۲۰۱۹ به نیویورک تایمز گفت: "من سعی کردم بفهمم چگونه او از یک معلم ریاضی دبیرستان به یک مشاور سرمایهگذاری خصوصی رسید. هیچ چیز وجود نداشت." سرانجام، یکی از اعضای هیئت مدیره Limited آنقدر از اپستین نگران شد که شرکت تحقیقات خصوصی Kroll را استخدام کرد تا ببیند چه چیزی میتوان درباره گذشته او کشف کرد، طبق گزارش اد اپستین. حتی مایستر نیز متوجه شد که اپستین را اشتباه قضاوت کرده و از وکسنر خواست که روابطش را قطع کند.
یک بار دیگر، وکسنر گوش نکرد، و بدین ترتیب به مهمترین عامل در رشد خیرهکننده ثروت اپستین تبدیل شد. یکی از اسرار حل نشده دوره اپستین این است که وکسنر دقیقاً از رابطه آنها چه چیزی به دست آورد. او بارها از پاسخ به سوالات، از جمله سوالات ما، خودداری کرده است. اما روش کار اپستین با مردان ثروتمند دیگر – از جمله لئون بلک (Leon Black)، میلیاردر سهام خصوصی – این بود که ترس ایجاد کند که وضعیت مالی آنها آشفته است، مشاوران و حتی اعضای خانوادهشان بیکفایت هستند یا از آنها سوءاستفاده میکنند و فقط یک نفر توانایی نجات آنها را دارد.
به نظر میرسید اپستین این نقشه را با وکسنر به کار گرفت – و به شدت به خود پاداش میداد. به گفته افرادی که بعدها متوجه شدند اپستین چه میکرده، او هر آنچه را که فکر میکرد حقش است از حسابهای وکسنر برمیداشت. مبالغ اغلب دهها میلیون دلار بود.
او یک عمارت ساحلی در پالم بیچ را به قیمت ۲.۵ میلیون دلار، حدود یک مایل دورتر از املاک مار-ا-لاگو دونالد ترامپ، خرید. اپستین و ترامپ در نیویورک دوستان صمیمی شده بودند، و اپستین مرتباً به کازینوی ترامپ در آتلانتیک سیتی میرفت؛ یک مدیر اجرایی سابق در آنجا اخیراً به CNN گفت که این دو مرد به نظر بهترین دوستان بودند. در فلوریدا، اپستین شروع به وقت گذراندن در مار-ا-لاگو کرد، در مهمانیهایی با حضور تشویقکنندگان NFL و شرکتکنندگان در مسابقات "دختران تقویمی" شرکت میکرد.
او عمارت دیگری را، در مساحتی ۳۰ هکتاری در نیو آلبانی، اوهایو، که وکسنر در حال ساخت یک توسعه املاک و مستغلات عظیم بود، خرید. او آپارتمان یک خوابه خود در برج سولو را رها کرد و شروع به اجاره یک خانه شهری باشکوه مرمرین در آپر ایست ساید – اقامتگاه سابق سرکنسولگری ایران – به قیمت ۱۵۰۰۰ دلار در ماه کرد. (بر اساس پروندههای قضایی که ما بررسی کردیم، صاحب ساختمان سولو از اپستین به دلیل عدم پرداخت اجاره بها شکایت کرد. صاحب خانه شهری – دولت ایالات متحده – از او به دلیل اجاره غیرقانونی شکایت کرد. صاحب خانههای ویلارد، جایی که او تا آن زمان دفتر خود را اجاره کرده بود، اتهامات مشابهی را مطرح کرد.)
اپستین با یک رولزرویس سیلور اسپریت در منهتن میراند. او شروع به اهدای هزاران دلار به سیاستمداران – و ایجاد روابط با آنها – کرد. در سال ۱۹۸۹، اپستین نماینده دموکرات یوتا، وین اوونز (Wayne Owens) را در سفری به خاورمیانه برای بررسی راههای ترویج روابط تجاری بین اسرائیل و همسایگانش همراهی کرد. اپستین ظاهراً به عنوان یک متخصص مالی دعوت شده بود، اما شرکتکنندگان او را بیتجربه و بیحوصله یافتند.
دان گوردون (Dan Gordon)، فیلمنامهنویسی که بخشی از این هیئت بود، میگوید که به اوونز هشدار داده است که اپستین با لباسهای شلخته خود در جلسات با بنیامین نتانیاهو (Benjamin Netanyahu) و شیمون پرز (Shimon Peres) از اسرائیل و ولیعهد وقت عربستان سعودی، عبدالله بن عبدالعزیز آل سعود (Abdullah bin Abdulaziz Al Saud)، بیاحترامی نشان میدهد – ارتباطاتی که اپستین در سالهای آینده پرورش خواهد داد. یکی از دستیاران اوونز، مایکل ییگر (Michael Yeager)، به یاد میآورد که اپستین در مورد تعقیب گنجهای پنهان خود شبیه ایندیانا جونز و روابط نزدیکش با وکسنر لاف میزد.
جدای از پول، بزرگترین ارزش وکسنر برای اپستین این بود که به او اعتبار و صلاحیت جدیدی بخشید. در سال ۱۹۸۹، کن لیپر (Ken Lipper)، یک مدیر صندوق برجسته، در صف اسکی در آسپن، کلرادو، ایستاده بود که غریبهای به او نزدیک شد. این اپستین بود. او گفت که برای وکسنر کار میکند و وکسنر میخواهد لیپر را به مهمانی در آسپن دعوت کند. به گفته شخصی که این را برای ما تعریف کرد، لیپر هیچ ایدهای نداشت که اپستین، که پیاده در برف قدم میزد، چگونه او را پیدا کرده است. اما وکسنر یک میلیاردر بود، و بنابراین لیپر در مهمانی شرکت کرد و سپس به طور خصوصی با اپستین ملاقات کرد، که میلیونها دلار از پول وکسنر را در یکی از صندوقهای لیپر قرار داد. در یک اقدام نادرست که قبلاً گزارش نشده بود، اپستین بعدها در یک پرونده نظارتی ادعا کرد که توسط آن صندوق لیپر استخدام شده است.
اپستین همچنین خود را به عنوان یک استعداد یاب ویکتوریا سکرت معرفی میکرد و این باعث شد که مدیران بیشتری از رفتار او به وکسنر شکایت کنند، بدون نتیجه. او شروع به استناد به کار خود برای وکسنر کرد تا اعتبار خود را به بانکها، ناظران و روزنامهنگاران ثابت کند. برای بیشتر عمرش، وکسنر تنها مشتری شناخته شده عمومی او بود.
دوست دختری جدید و توانمندساز فرا میرسد
اپستین در شرف ملاقات با کسی بود که او را به حلقههای نخبهتری وارد میکرد و در عین حال نقش مرکزی در تاریکترین جنایاتش ایفا میکرد. رابطه نزدیک به یک دههای او با ایوا آندرسون حدود سال ۱۹۹۰ به پایان رسید. به گفته اپستین، جدایی نتیجه درک متقابل این بود که آینده او شامل "ماندن در یک مکان و تشکیل خانواده" نمیشود. این دو تا زمان مرگ اپستین با هم نزدیک باقی ماندند.
مدت کوتاهی پس از جدایی آنها، اپستین به گیسلین مکسول (Ghislaine Maxwell)، دختر رابرت مکسول (Robert Maxwell)، غول رسانهای بریتانیایی، معرفی شد. به گفته او، اولین ملاقات آنها که توسط یک دوست مشترک ترتیب داده شده بود، در دفتر اپستین در خانههای ویلارد (Villard Houses) بود. هنگامی که رابرت مکسولِ سلطهجو متوجه شد که دخترش وقت خود را با اپستین میگذراند، با ایس گرینبرگ (Ace Greenberg) و جیمی کین (Jimmy Cayne)، که هر دو با او نزدیک بودند، تماس گرفت تا ببیند چه اطلاعاتی درباره کارمند سابق Bear Stearns آنها دارند. گرینبرگ و کین ظاهراً اعتبار اپستین را تأیید کردند.
در نوامبر همان سال، رابرت مکسول ناگهان درگذشت، همزمان با فروپاشی کسب و کارش. گیسلین مکسول آشفته و بدون پول به نیویورک پرواز کرد. اپستین از نظر مالی و اجتماعی به کمکش آمد. وقتی یک مراسم یادبود برای پدرش در هتل پلازا – که در آن زمان متعلق به ترامپ بود – برگزار شد، اپستین کنار مکسول نشست، او با کراوات سفید و او با لباس آبی درخشان. تا سال ۱۹۹۲، آنها یک زوج بودند.
در همین زمان بود که اپستین ظاهراً شروع به آمادهسازی و سوءاستفاده از صدها دختر نوجوان و زن جوان کرد. مکسول بعدها به دلیل ایفای نقش اصلی در عملیات قاچاق جنسی او محکوم شد و در حال حاضر در حال گذراندن حکم ۲۰ سال زندان است. او اخیراً به تاد بلانش (Todd Blanche)، معاون دادستان کل (و وکیل سابق ترامپ)، گفت که اپستین "شریان حیاتی" او بوده است.
دوستانش به ما گفتند که مکسول تلاش میکرد به او آداب معاشرت، نحوه لباس پوشیدن و چگونگی رفتار مانند یک اشرافزاده را آموزش دهد. همه درسها مؤثر واقع نشدند، اما با فهرست ارتباطات پر زرق و برق او، اپستین حتی بیشتر به یکی از عناصر اصلی صحنه اجتماعی منحصر به فرد منهتن تبدیل شد.
در یک مهمانی مجلل، او با کاترین کرایر (Catherine Crier)، روزنامهنگار ABC News، ملاقات کرد و درباره دانشمندانی که میشناخت، صحبت کرد. کرایر به ما گفت که چند ماه بعد، او و اپستین در یک نمایش فیلم در پلازا شرکت کردند. در حالی که مهمانان با لباس رسمی در رفت و آمد بودند، اپستین با یک تیشرت سفید متمایز بود. در این رویداد، کرایر او را به دوستش الیوت استاین (Elliot Stein)، یک بانکدار سرمایهگذاری برجسته، معرفی کرد. استاین بعدها اپستین را با لئون بلک (Leon Black) مرتبط کرد، که در نهایت جای وکسنر را به عنوان پرسودترین مشتری اپستین گرفت. این اوج بهرهوری اپستین بود، استفاده از یک رابطه برای ایجاد رابطهای دیگر، بارها و بارها.
در حالی که با مکسول قرار میگذاشت، اپستین همچنان با زنان جوان دیگر ملاقات میکرد – و آنها را به مردان قدرتمند نشان میداد. یکی از آنها استیسی ویلیامز (Stacey Williams) بود، مدل سابق لباس شنا Sports Illustrated، که او را در یک مهمانی کریسمس که ترامپ در پلازا برگزار کرده بود، ملاقات کرد. در سال ۱۹۹۳، اپستین ویلیامز را با خود به برج ترامپ برد. ویلیامز گفته است که ترامپ او را لمس کرده و اپستین بعدها او را به خاطر اجازه دادن به این اتفاق سرزنش کرده است. (ترامپ این موضوع را انکار کرده است.)
در حالی که وکسنر آماده ازدواج با ابیگیل کوپل (Abigail Koppel)، وکیل، میشد، اپستین در تهیه یک توافقنامه پیشازدواج برای محافظت از داراییهای میلیاردر کمک کرد. ویلیامز به ما گفت که وقتی زمان امضای آن در ژانویه ۱۹۹۳ فرا رسید، اپستین به او دستور داد تا این سند را با لباسی جذاب، همراه با پیامی شوخطبعانه: آیا او مطمئن است که میخواهد ازدواج کند؟ به دفتر وکسنر برساند. ویلیامز میگوید که از درگیر شدن در امور وکسنر احساس ناراحتی میکرد، اما با اکراه توافقنامه را تحویل داد، بدون اینکه درخواست پوشش را رعایت کند.
استفاده از کمکهای مالی برای رسیدن به کلینتونها و راکفلرها
در یک پنجشنبه یخبندان در فوریه ۱۹۹۳، اپستین و وکسنر به شماره ۱۶۰۰ خیابان پنسیلوانیا در واشنگتن رسیدند. فقط چند هفته قبل، بیل کلینتون به عنوان چهل و دومین رئیسجمهور سوگند یاد کرده بود. این اولین مورد از بازدیدهای متعدد اپستین از کاخ سفید کلینتون بود.
اپستین به یک اهداکننده سیاسی تبدیل شده بود – از جمله، بعدها در همان سال، ۱۰ هزار دلار برای بازسازی کاخ سفید، که جایگاهی را در یک پذیرایی با کلینتونها برای او به ارمغان آورد – و این به او میزان مشخصی از نفوذ در نزد رئیسجمهور جدید میداد. اما اپستین چیز دیگری نیز داشت: یک ارتباط جدید به نام لین فارستر (Lynn Forester).
فارستر به ما گفت که او اپستین را در یک پذیرایی برای جورج میچل (George Mitchell)، رهبر اکثریت سنا، که اپستین با او دوست شده بود، ملاقات کرده است. فارستر یک مدیر اجرایی موفق در زمینه مخابرات بود، اما از طریق ازدواج با اندرو استاین (Andrew Stein)، سیاستمدار منهتن که در سال ۱۹۹۳ ناموفقانه برای شهردار نیویورک نامزد شد، به شهرت بیشتری رسید. پایان مبارزات انتخاباتی شهرداری او با پایان ازدواج ۱۰ ساله آنها همزمان شد. اکنون فارستر و استاین بر سر نحوه تقسیم میلیونها دلار با هم درگیر بودند، و اپستین ظاهراً فارستر را متقاعد کرد که میتواند او را از فریب خوردن محافظت کند. این نسخهای از همان تاکتیکی بود که او سالها پیش برای جلب رضایت وکسنر استفاده کرده بود.
یک منبع به ما گفت که اپستین با یکی از وکلای استاین تماس گرفت، ادعا کرد که فارستر به او اجازه مذاکره از طرف او را داده است و خواستار شد که فارستر، به عنوان نانآور اصلی زوج، سهم بیشتری از داراییها را به دست آورد. (فارستر به ما گفت که "هیچ ایدهای" ندارد که اپستین با چه کسی تماس گرفته است، و "چرا او فکر میکرد که قدرت انجام کاری از طرف من را دارد.")
این لحظه مناسبی برای اپستین بود تا با فارستر، که کلینتون او را به کمیسیون مشورتی کاخ سفید منصوب کرده بود، صمیمی شود. در حداقل یک مورد، فارستر در یک گفتگوی خصوصی کوتاه با رئیسجمهور، اپستین را مطرح کرد، طبق نامهای که ابتدا توسط The Daily Beast گزارش شد و به اپستین اشاره کرده بود. او به یک بازدیدکننده دائمی از کاخ سفید تبدیل شد، گاهی اوقات با یک دوست دختر همراه، طبق سوابق موجود در کتابخانه ریاست جمهوری کلینتون. (فارستر میگوید که "هیچ خاطرهای از ارتباط با اپستین و کاخ سفید ندارد." او میگوید که روابط خود را با او در سال ۲۰۰۰، پس از اینکه او در یک معامله ملکی او را فریب داد، قطع کرد. او گفت: "من بخش بسیار کوچکی از زندگی اپستین بودم، و او یک نقطه کمرنگ در زندگی من بود.")
تا سال ۱۹۹۵، کلینتون و اپستین به اندازهای با هم صمیمی بودند که کلینتون یک یادداشت دلجویی برای مادر بیمار اپستین نوشت. رئیسجمهور روی یک کاغذ یادداشت زرد رنگ که اپستین آن را نگه داشته بود و ما بررسی کردیم، نوشت: "طاقت بیاور." (آنجل اورنا، سخنگوی کلینتون، گفت: "رئیسجمهور چیزی درباره این مرد نمیدانست. هیچکس نمیدانست.")
تقریباً در همان زمان، اپستین شروع به ایجاد رابطه با فرزندان دو خانواده ثروتمند آمریکا کرد.
یکی لیبت جانسون (Libet Johnson)، خواهر وودی جانسون و همچنین وارث ثروت جانسون و جانسون بود. اپستین بر یک تراست که بخشی از زمینهای او را نگهداری میکرد، نظارت داشت، و مکسول به بلانش گفت که اپستین در اواسط دهه ۱۹۹۰ همان خدماتی را به جانسون ارائه میکرد که به وکسنر میداد. در سال ۱۹۹۴، جانسون بیش از ۲ میلیون دلار به بنیاد جی. اپستین (J. Epstein Foundation) کمک کرد، طبق اسنادی که ما در مخزن سوابق خیریه قدیمی دانشگاه ایندیاناپولیس پیدا کردیم.
اپستین از این بنیاد برای دسترسی به سازمانهای معتبر و افراد بانفوذ – از جمله دیوید راکفلر (David Rockefeller)، وارث ثروت صنعتی – استفاده کرد. اندکی پس از تأسیس این بنیاد در اوایل دهه ۱۹۹۰، شروع به اهدای دهها هزار دلار به دانشگاه راکفلر، یک موسسه تحقیقاتی معتبر، و کمیسیون سهجانبه، که راکفلر آن را به عنوان یک مجمع برای برخی از قدرتمندترین چهرههای جهان برای بحث در مورد مشکلات جهانی تأسیس کرده بود، کرد.
به نظر میرسید که کمکهای مالی تأثیر مورد نظر را داشتند. در سال ۱۹۹۵، راکفلر از اپستین در هیئت امنای دانشگاه راکفلر استقبال کرد، طبق اظهارات آمادهای که ما در آرشیو خانوادهاش یافتیم. تقریباً در همان زمان، اپستین میزبان راکفلر در عمارت منهتن خود بود تا با گروه کوچکی از افراد ثروتمند در مورد چگونگی بهترین انتقال پول و ارزشها به نسلهای جوانتر بحث کند، به گفته کسی که در آنجا حضور داشت. اپستین همچنین به عضویت کمیسیون سهجانبه درآمد. برنامهای برای یک شام در سال ۱۹۹۸ به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد کمیسیون، شرکتکنندگان آن شب، از جمله اپستین و فارستر، را که به صورت یک زوج لیست شده بودند، ذکر کرد. (فارستر گفت که حضور در آن را به خاطر نمیآورد.)
از آن پس، اپستین بیوقفه به ارتباطات خود با راکفلر استناد میکرد، حتی ادعا میکرد که پول این خانواده متمول را مدیریت میکند. شخصی که به راکفلر نزدیک بود و به مدیریت پول او کمک میکرد، به ما گفت که این درست نبوده است. او گفت، اپستین حتی هیچ سرمایهگذاریای به راکفلر پیشنهاد نداده بود.
اپستین همچنین شروع به اهدای پول به دانشگاه هاروارد کرده بود، جایی که او مشتاق بود با اساتید برجسته ارتباط برقرار کند. یکی از آنها، استاد حقوق، آلن درشویتز (Alan Dershowitz) بود. در تابستان ۱۹۹۶، درشویتز در خانهاش در مارتا وینیارد بود که تماسی از فارستر دریافت کرد. او با اپستین در وینیارد بود، و گفت که اپستین یکی از اهداکنندگان هاروارد است و میخواهد با درشویتز ملاقات کند.
درشویتز به ما گفت که اپستین همان روز با شامپاین قدیمی به خانهاش در چیلمارک (Chilmark) آمد. این دو در اطراف یک برکه نزدیک قدم زدند، و اپستین، آن شخص پرگویی همیشگی، به درشویتز اطلاع داد که با چهرههای هاروارد، از جمله لری سامرز (Larry Summers)، استاد اقتصاد که در آن زمان در دولت کلینتون خدمت میکرد، نزدیک است. اما موضوع اصلی وکسنر بود، که اپستین گفت به او "چگونه ثروتمند شود" را یاد داده بود. تولد وکسنر نزدیک بود، و اپستین میخواست درشویتز در یک شام به افتخار او شرکت کند. درشویتز با یکی از هواپیماهای اپستین به همراه سناتور جان گلن (John Glenn) به اوهایو پرواز کرد. شیمون پرز (Shimon Peres) – نخستوزیر سابق اسرائیل، که اپستین سالها پیش در سفر به خاورمیانه با نماینده اوونز (Owens) او را ملاقات کرده بود – از دیگر مهمانان شام بود. (سال بعد، فارستر میزبانی مهمانیای در مارتا وینیارد بود که در آن اپستین با مهمانانی از جمله درشویتز و شاهزاده اندرو بریتانیا معاشرت میکرد.)
یک سال پس از ملاقات با اپستین، درشویتز مقالهای نوشت برای لسآنجلس تایمز که در آن استدلال میکرد سن رضایت جنسی باید به ۱۵ سال کاهش یابد. به نظر میرسید اپستین پتانسیل پرورش رابطه با این وکیل برجسته را درک کرده بود. او درشویتز را به جیمی کین (Jimmy Cayne) معرفی کرد تا Bear Stearns بتواند پول او را مدیریت کند. و او سرمایهگذار اورین کرامر (Orin Kramer) را، که صندوق پوشش ریسک او قبلاً دهها میلیون دلار از پول وکسنر را در اختیار داشت، متقاعد کرد تا به درشویتز نیز اجازه سرمایهگذاری دهد.
اما صندوق پوشش ریسک کرامر به زودی متحمل ضررهای فاجعهباری شد، و سرمایهگذاری شش رقمی درشویتز نابود گردید. اپستین از کرامر خواست که درشویتز را جبران خسارت کند و تهدید کرد که اگر از این کار امتناع ورزد، زندگی او را تباه خواهد ساخت. آنها در نهایت بر سر یک مصالحه به توافق رسیدند: کرامر سرمایهگذاری درشویتز را بازپرداخت خواهد کرد اگر اپستین موافقت کند که حداقل ۳۰ میلیون دلار از پول وکسنر را در صندوق پوشش ریسک در حال تقلا نگه دارد. در نتیجه، کرامر به اندازه کافی از وکسنر کارمزد دریافت میکرد تا هزینه بازپرداخت درشویتز را پوشش دهد.
راضی نگه داشتن درشویتز پیشبینی هوشمندانهای بود. او به یکی از برجستهترین و طولانیترین مدافعان اپستین تبدیل شد. در سال ۲۰۰۵، والدین یک دختر ۱۴ ساله در پالم بیچ به پلیس گفتند که اپستین او را مورد آزار جنسی قرار داده است؛ این منجر به تحقیقات جنایی ایالتی و فدرال شد. درشویتز و وکلای دیگر یک توافق شیرین را مهندسی کردند که در آن اپستین از تعقیب فدرال فرار کرد، در فلوریدا به جرم درخواست فحشا از یک خردسال اعتراف کرد و یک حکم زندان سبک دریافت کرد. (او همچنین مجبور شد به عنوان مجرم جنسی ثبت نام کند.)
احتمالاً ناخواسته، وکسنر پرورش بلندمدت و پرثمر درشویتز توسط اپستین را تأمین مالی کرده بود.
"به شما گفتم که بسیار بزرگ خواهم شد."
در سال ۱۹۹۹، جولیان لیز درب چوبی باشکوه عمارت شهری اپستین در منهتن را کوبید. سالها از آخرین باری که اپستین را دیده بود، زمانی که لیز در شرکت تاورز کارآموزی میکرد و پول پدرخواندهاش را از دست داده بود، میگذشت، و حتی بیشتر از زمانی که لیز و خانوادهاش به اپستین جوان تیراندازی و معاشرت با اشرافزادگان را مدت کوتاهی پس از ترک Bear Stearns آموزش داده بودند. همانطور که لیز برای یک پادکست به روزنامهنگار تام پتیسون (Tom Pattinson) روایت کرد، او به اپستین اطلاع داده بود که در شهر خواهد بود، و اپستین، که اکنون ۴۶ ساله بود، او را برای چای به اقامتگاهش در آپر ایست ساید دعوت کرد.
پیشخدمتی او را به داخل راهنمایی کرد. به زودی اپستین از پلکان بزرگ پایین آمد. او اعلام کرد: "پسر من، به شما گفتم که بسیار بزرگ خواهم شد."
در مورد آن هیچ شکی نبود: اپستین به طرز خارقالعادهای ثروتمند بود. اسناد مالی شرکت او در آن زمان نشان میداد که او بیش از ۱۰۰ میلیون دلار ثروت داشت – مبلغی که در سالهای آینده به میزان قابل توجهی افزایش مییافت. به نظر میرسید بیشتر این پول از وکسنر به اپستین سرازیر شده بود، که بعدها ادعا کرد او "مبالغ هنگفتی را سوءاستفاده کرده بود."
Bear Stearns همچنان کارگزاری مورد علاقه او در وال استریت بود، اما او در مسیر تبدیل شدن به یک مشتری محبوب جیپی مورگان چیس (JPMorgan Chase) قرار داشت، که رئیس آن تحت تاثیر ادعای اپستین مبنی بر مدیریت پول دیوید راکفلر (David Rockefeller) قرار گرفته بود. تا سال ۲۰۱۳، همانطور که ما امسال گزارش دادیم، جیپی مورگان مجموعهای از خدمات را به اپستین ارائه میداد که عملیات قاچاق جنسی او را ممکن میساخت.
اپستین تا آن زمان یک سبد عظیم از املاک و مستغلات جمع آوری کرده بود – از جمله سنت جیمز کوچک (Little St. James)، جزیرهای در سواحل جنوب شرقی سنت توماس در جزایر ویرجین ایالات متحده. اپستین و گروهی از قربانیان و مهمانان مشهورش با ناوگان هواپیماهای شخصی خود بین املاکش در حال رفت و آمد بودند.
سرعت تجاوز، سوءاستفاده و قاچاق دختران و زنان جوان توسط اپستین در حال افزایش بود. در نهایت، او با اتهاماتی از سوی صدها زن روبرو شد. سنت جیمز کوچک یک مکان ایدهآل و دورافتاده برای جنایات او بود.
اما چیز دیگری نیز در مورد سنت جیمز کوچک جذاب بود. جزایر ویرجین ایالات متحده مکانی غیرمعمول برای کسب و کار اپستین بود. اجرای قانون و مقررات مالی در این قلمرو به طرز بدنامی سست بود، سیاستمدارانش سازگار. و این جزایر مجموعهای از مشوقهای مالیاتی سخاوتمندانه را برای جذب کسب و کارها از سرزمین اصلی ایجاد کرده بودند.
اپستین برای یکی از این معافیتهای مالیاتی درخواست داد که شرکت اصلی او، Financial Trust، را قادر میساخت تا از بیشتر مالیاتها معاف شود – صرفهجویی بالقوه دهها میلیون دلار در سال.
یک بعدازظهر گرم در آوریل ۱۹۹۹، اپستین در جلسهای در کمیسیون توسعه صنعتی حاضر شد، که درخواست او را بررسی (و در نهایت تأیید) میکرد.
برای تایید شخصیت خود، اپستین به هری لوی اندرسون جونیور (Harry Loy Anderson Jr.)، رئیس بانک و شرکت امانی پالم بیچ نشنال (Palm Beach National Bank & Trust Company)، جایی که اپستین از اوایل دهه ۱۹۹۰ حساب داشت، روی آورده بود. اندرسون – که دخترش اکنون با دونالد ترامپ جونیور (Donald Trump Jr.) قرار میگذارد – نامهای نوشت که در آن بیان شده بود اپستین "یک جنتلمن با بالاترین میزان صداقت" است و "شهرت بسیار خوبی در جامعه ما دارد." (مدیر خانه اپستین بعدها در یک شهادتنامه گفت که او از بانک اندرسون برای پرداخت به برخی از قربانیان اپستین استفاده میکرده است.) این نامه، که قبلاً گزارش نشده بود، به کمیسیون توسعه ارائه شد و توسط روزنامهنگار وین بارت (Wayne Barrett) به دست آمد؛ ما آن را در آرشیو او در مرکز تاریخ آمریکا Briscoe در دانشگاه تگزاس، آستین، یافتیم.
در اتاق جلسه، اپستین نسخهای تخیلی از داستان زندگیاش را روایت کرد، به گفته رونوشت جلسه که ما از جزایر ویرجین ایالات متحده به دست آوردیم. او داوطلبانه شغلی در Bear Stearns را ترک کرده بود تا به "یک پزشک مالی" برای ثروتمندان تبدیل شود. یکی از آن مشتریان، وکسنر، به او در توسعه "حس صداقت" کمک کرده بود. او بعدها با خانواده راکفلر نزدیک شده بود و به آنها "در مورد مسائل مالی خاص" مشاوره میداد.
در پایان، اعضای کمیسیون و کارمندانش از او حرفشنوی میکردند، و به فهرست طولانی افراد و موسساتی پیوستند که، آگاهانه یا ناآگاهانه، به توانمندکنندگان اپستین تبدیل میشدند. یکی به نظر میرسید به دنبال نکات سهامی بود. دیگران برای اینکه او شرکتش را در جزایر آنها در قلمرو مستقر کند، با هم رقابت میکردند. دیگری پرسید که آیا اپستین تدریس دورهای در دانشگاه محلی را در نظر خواهد گرفت. اپستین پاسخ داد: "خیلی دوست دارم." "همانطور که بیرون این اتاق گفتم، معتقدم آینده جزایر ویرجین واقعاً با جوانان است."
و او فکر میکرد چیزی برای آموزش به آنها دارد. یکی از اولویتهای او در کلاس، او در تفکر، آموزش "اخلاق کسب و کار – که امروزه بسیار دشوار است" خواهد بود.