جنگ واقعی، نه آن چه در بازیهای ویدئویی یا فیلمهای اکشن میبینیم، دشوار است. هرچه به نبرد نزدیکتر شوید، تکاندهندهتر میشود. مرگ بیهدف از راه میرسد. سر و صدا ترسناک است؛ ترس خفهکننده است. و بیشتر مردم نمیتوانند تحمل کنند که ببینند جنگ واقعاً با بدن انسان چه میکند—چگونه یک لحظه کوتاه میتواند یک شخص زنده و نفسکش را به تکههای زشتی از گوشت تبدیل کند.
نبردهای اوکراین، از بسیاری جهات، ماهیت جنگ را متحول کرده است. اکنون تا ۸۰ درصد از تلفات نبرد توسط پهپادها وارد میشود، نه مسلسل، توپخانه یا موشک. این رقم احتمالاً برای خودروهای زرهی و سایر تجهیزات در خط مقدم نیز مشابه است. در حالی که فرماندهان ناتو برای سازگاری با فناوریهای جدید و روشهای نبرد عجله میکنند، دکترینهای نظامی قدیمی آنها دیگر ارزشی ندارند.
با این حال، این جنگ نحوه مشاهده جنگ را نیز متحول کرده است. از زمان آغاز تهاجم تمامعیار روسیه به اوکراین در فوریه ۲۰۲۲، این درگیری رویدادی به شکل عجیبی صمیمی بوده که جهان را با نماهای نزدیک بیسابقهای از میدان نبرد غرق کرده است. این نتیجه استفاده گسترده از دو فناوری قدرتمند است: پهپاد مجهز به دوربین و دوربین اکشن به سبک GoPro. پهپادها نماهایی به وضوح خیرهکننده از میدانهای نبرد ارائه میدهند و لحظات پایانی مهمات پرتابی را که هدف خود را پیدا میکنند، ثبت میکنند. دوربینهای روی بدن (بادیکمها) بیننده را مستقیماً وارد عمل میکنند—گاهی بیش از حد نزدیک و ناراحتکننده. ما قبلاً از "مه جنگ" صحبت میکردیم. اکنون برنامهریزان نظامی، در اوکراین و فراتر از آن، در حال دست و پنجه نرم کردن با میدان نبرد شفاف هستند، جایی که تقریباً هر حرکت قابل مشاهده و مقابله در زمان واقعی است.
مستیسلاو چرنوف، فیلمساز اوکراینی و همکارانش که در سال ۲۰۲۴ برای فیلمشان ۲۰ روز در ماریوپل برنده جایزه اسکار بهترین مستند شدند، مستندی از جنگ ساختهاند که از هر دو ابزار به شکلی قدرتمند استفاده میکند. فیلم ۲۰۰۰ متر تا آندرییفکا لحظهای خاص از ضدحمله اوکراین در سال ۲۰۲۳ را دنبال میکند، زمانی که سربازان کییف تلاشی قهرمانانه اما در نهایت ناموفق برای عقب راندن روسها انجام دادند. سربازان در این فیلم سعی در تصرف روستای کوچک آندرییفکا در منطقه دونباس، در چند مایلی شهر باخموت دارند، مکانی که برخی از وحشیانهترین نبردهای جنگ را به خود دیده است. برای انجام این کار، آنها باید یک مایل را از آنچه به آن "جنگل" میگویند، پیشروی کنند—که در واقع نواری باریک از فضای سبز است، که از دو طرف توسط مزارع احاطه شده و تقریباً هر درختی توسط آتش توپخانه منفجر شده است.
چرنوف و همکارش، الکس بابنکو، نیروها را دنبال میکنند و با دوربینهای خود وقایع را به همان شیوهای که خبرنگاران جنگ از زمان پیدایش دوربینهای دستی انجام میدادند، ثبت میکنند. اما این فیلم به شدت از فیلمبرداری دوربینهای کلاهخود سربازان نیز بهره میبرد – به یادماندنیترین صحنه در سکانس آغازین فیلم است، جایی که ما شاهد سربازان اوکراینی در میان رگبار توپخانه روسیه هستیم. برخی از آنها کشته میشوند، برخی دیگر به شدت زخمی. بازماندگان موفق میشوند خود را در یک نفربر زرهی جا دهند – اما درست زمانی که فکر میکنند در حال فرار هستند، وسیلهشان در گل گیر میکند و آنها را مجبور میکند راههای دیگری برای خروج از این جهنم بیابند.
فیلم حاصل، فوقالعادهترین ثبت نبرد است که تا به حال دیدهام، و جای تعجب نیست که این هفته نامزد جایزه اسکار بهترین مستند شد. فیلمهای تخیلی مانند سقوط شاهین سیاه (Black Hawk Down) یا نجات سرباز رایان (Saving Private Ryan) به ذهن میآیند – اما هر دوی این آثار ساختگی به نظر میرسند، به خصوص در نحوه تلاش آنها برای بخشیدن رستگاری به قهرمانانشان. فیلم چرنوف تسلای کمی ارائه میدهد؛ بیشتر سربازان آن تا زمان اکران عمومی فیلم جان باختهاند. سایر فیلمهای مستند مشهور نیز نمیتوانند رقابت کنند – حتی در بهترین آثار دوران ویتنام، که شدت نبرد را به خوبی ثبت میکنند، دشمن تقریباً همیشه دیده نمیشود و در جایی از جنگل پنهان است. در اینجا، دشمن نزدیک است. (در یک لحظه اوکراینیها یک افسر روسی را اسیر میکنند که بیچاره و وحشتزده است.) روایت این فیلم بیرحمانه مستقیم و عریان است، عریانی بیرحمانهای که تقلیدی از چشمانداز عریان و ویرانهای است که در آن رخ میدهد.
چرنوف با اشاره به پیشرفتهای فناورانه، به فارین پالیسی گفت که فیلمسازان "بالاخره به نقطهای در داستانگویی رسیدهاند که واقعاً میتوانیم بگوییم جنگ چقدر وحشتناک است و آن را بیان کنیم." او استدلال کرد که ادبیات و سینما به طور کلی تمایل به رمانتیککردن جنگ داشتهاند – چیزی که او به شدت مایل به اجتناب از آن است: "این جنگ برای من به طرز باورنکردنی دردناک و به طرز باورنکردنی شخصی است و بدترین کاری که میتوانم انجام دهم این است که آن را رمانتیک یا زیبا جلوه دهم." او گفت که در عوض هدفش رسیدن به نوعی فراواقعگرایی (hyperrealism) است که بیننده را قادر میسازد "وحشت و درد را تجربه کند."
این فیلم قطعاً همین کار را میکند. پر از تصاویر ناخوشایند و فراموشنشدنی است. سربازی که در یک سنگر دراز کشیده، فریاد میزند که پاهایش تازه توسط انفجار گلوله شکسته شدهاند. یک نفربر زرهی درش را پایین میآورد – اما قبل از اینکه مردان بتوانند پیاده شوند، یک مسلسل روسی به سمت آنها آتش میگشاید و به فضای کوچک درون آن میترکد. مردانی که زیر آتش شدید روسیه در جنگل پیشروی میکنند، یکی از دوستان خود را مرده بر زمین مییابند. هنگامی که نیروهای اوکراینی سرانجام به حومه آندرییفکا میرسند، خود را در میان منظرهای پر از گودالهای گلوله و جسدهای روسی و اوکراینی میبینند.
خود آندرییفکا نمونهای از پوچی اساسی درگیری است. این یک ویرانه سوخته از آجر و فلز در هم پیچیده است؛ چرا کسی باید جان خود را برای تصرف آن فدا کند؟ یکی از سربازان امیدواری ابراز میکند که روزی این مکان از خاکستر برمیخیزد. چرنوف بعداً به من گفت که تصور این موضوع برایش دشوار است.
این فیلم لحظاتی از انسانیت آرامشبخش نیز دارد. در یک لحظه آرام، سربازی ۴۶ ساله که با نام مستعار "شوا" شناخته میشود، با یکی از فیلمسازان در مورد ترسهایش صحبت میکند. او میگوید نگران همسرش است که بیوقفه نگران اوست. او نگران این است که آیا به اندازه کافی برای تامین آب چاه در خانه کار کرده است؛ او نگران است که توالت نیاز به تعمیر دارد. او کمی از فیلمبرداری شدن احساس گناه میکند: "من هنوز هیچ کار قهرمانانهای انجام ندادهام، و اینجا جلوی دوربین هستم." چرنوف در یک روایت صوتی به ما اطلاع میدهد که این کاملاً درست نیست. او میگوید شوا فرصت داشت تا پشت خطوط در یک واحد پلیس نظامی بماند اما به جای آن داوطلب شد تا به نیروهای تهاجمی بپیوندد. پنج ماه پس از مصاحبه، متوجه میشویم که او در بیمارستان بر اثر جراحات جدی ناشی از نبردی دیگر درگذشت.
چرنوف این صحنه را برای درک خود از فیلم، که به گفته او با تردید اساسی او نسبت به درگیری مشخص میشود، اساسی دانست. او به من گفت: "من از ایده جنگ کاملاً وحشتزده و منزجر هستم. جنگ بدترین کاری است که بشریت با خود میکند و ما نباید اجازه دهیم اتفاق بیفتد. در عین حال، برای من مهم است که شجاعت و فداکاری این مردان را که در شرایطی دیگر میتوانستند دوستان و همکاران من باشند، ارج نهم."
در مصاحبه ما، چرنوف اشاره کرد که این فیلم از زمانی که مشخص شد دونالد ترامپ و فرستادهاش استیو ویتکوف اوکراینیها را برای واگذاری تمام دونباس به مسکو تحت فشار قرار دادهاند – از جمله همان سرزمینی که ما سربازان را در فیلم میبینیم که برای آن خون ریختند – معنای بیشتری پیدا کرده است. (هشدار داستان: سربازان موفق میشوند درست قبل از پایان ضدحمله آندرییفکا را تصرف کنند. بعدها، در فیلم به ما اطلاع داده میشود که روسها دوباره آن را پس گرفتند.)
همچنان که فیلم را تماشا میکردم، این سوال برایم پیش آمد که آیا امکان ساخت و نمایش آن در روسیه پوتین وجود داشت؟ وقتی این سوال را از چرنوف پرسیدم، خندید و گفت که مدتی پیش یک مستند روسی دیده است که "نسبتاً صادقانه" منظرهای بیپرده از جنگ را ارائه میداد. او گفت مقامات روسی از آن خیلی راضی نبودند و آن را از پخش خارج کردند. وقتی عنوان فیلم را در گوگل جستجو کرد، نتوانست آن را پیدا کند و تنها به فیلمهایی رسید که تبلیغات جنگی قدیمی شوروی را بازتاب میدادند.
چنین انتزاعاتی برای این فیلم بیگانه است. یک سرباز با اندوه میپرسد: "چه میشود اگر جنگ تا پایان عمر ما ادامه پیدا کند؟" فیلم ۲۰۰۰ متر تا آندرییفکا با صداقت تلخ و توجه دلسوزانه به انسانیت کسانی که میجنگند، اثری است استادانه از تلخی و خشونت. در دنیایی بهتر، چرنوف هرگز مجبور به ساخت آن نمیشد.
این مطلب در خبرنامه FP Weekend، ویترین هفتگی نقد کتاب، بررسیهای عمیق و مقالات ویژه، منتشر شده است. برای عضویت اینجا ثبتنام کنید.