یوهانس آیزل / خبرگزاری فرانسه / گتی
یوهانس آیزل / خبرگزاری فرانسه / گتی

وارن بافت چگونه به این موفقیت دست یافت؟

موفق‌ترین سرمایه‌گذار تاریخ در حال بازنشستگی است. در اینجا می‌خوانید که چه چیزی او را به یک الگوی آمریکایی تبدیل کرد.

وارن بافت مدت‌هاست که در سراسر جهان به دلیل انجام کاری که اساساً عادی و روزمره است، شناخته شده و مورد تحسین قرار گرفته است. او نه یک هنرمند نابغه است، نه یک مخترع بزرگ، و نه یک ورزشکار رکوردشکن. در عوض، نبوغ او—نوعی نبوغ آرام و میانی—در هنر معمول سرمایه‌گذاری تبلور یافته است: خرید این سهم و اجتناب از آن. بافت خودش این کار را "ساده، اما نه آسان" نامیده است. در حالی که میلیون‌ها نفر هر روز سرمایه‌گذاری خرید و فروش می‌کنند، هیچ‌کس سابقه انجام آن را بهتر از او، به طور مداوم‌تر از او، و برای مدتی طولانی‌تر از او ندارد.

بازنشستگی قریب‌الوقوع بافت در سن ۹۵ سالگی، فرصتی است تا به ویژگی‌هایی که او را به موفق‌ترین سرمایه‌گذار تاریخ تبدیل کرده‌اند، بیندیشیم. این ویژگی‌ها—کنجکاوی خستگی‌ناپذیر، ثبات تحلیلی، تلاش متمرکز، و فروتنی، همراه با صداقت بالا، شخصیتی که با ثروت یا موفقیت تغییر نکرد، و خوش‌بینی نسبت به ایالات متحده—او را به یک الگوی آمریکایی تبدیل کرده‌اند. او همچنین احترام به ارزش‌های سنتی آمریکایی—بازارهای آزاد، یک سیستم حکومتی دموکراتیک، وطن‌پرستی و عقل سلیم—را که امروزه تا حدی ارزش خود را از دست داده‌اند، تجسم بخشیده است. اکنون، در جهانی که به طرز هشداردهنده‌ای از الگوهای مناسب کمبود دارد، بافت صحنه را ترک می‌کند. صدای او و مثال او عمیقاً مورد دلتنگی قرار خواهد گرفت.

وارن بافت از دوران کودکی دارای ذهنی زودرس در زمینه سرمایه‌گذاری و درایت تجاری بوده است. در جوانی در اوماها، به بازار سهام علاقه‌مند شد و اولین سرمایه‌گذاری خود (در سهام ممتاز Cities Service) را در سن ۱۱ سالگی انجام داد. او با فروش بادام زمینی و پاپ‌کورن در بازی‌های فوتبال کالج، به عنوان روزنامه‌فروش توزیع‌کننده واشینگتن پست، و به عنوان تهیه‌کننده یک راهنمای نکات مسابقات اسب‌دوانی پول درآورد. در سن ۱۷ سالگی، پس‌انداز خود را جمع‌آوری کرد تا دستگاه‌های پین‌بالی بخرد که آن‌ها را در آرایشگاه‌ها قرار داد؛ سرمایه‌گذاری‌ای که جریان نقدی مستمری برای بافت تولید می‌کرد.

در اوایل دهه ۲۰ زندگی خود، از کلاسی در دانشگاه کلمبیا با موضوع سرمایه‌گذاری ارزشی، یعنی هنر صبر و جستجو برای فرصت‌های سرمایه‌گذاری، مطلع شد. این کلاس توسط یک نابغه و همه‌چیزدان مهاجر، بنجامین گراهام، تدریس می‌شد که یک صندوق سرمایه‌گذاری موفق نیز داشت. گراهام در سال ۱۹۳۴ کتابی به نام تحلیل اوراق بهادار (Security Analysis) را با همکاری دیگران نوشته بود (من به عنوان ویراستار نسخه‌های بعدی مشارکت داشتم)، و در سال ۱۹۴۹ کتاب سرمایه‌گذار هوشمند (The Intelligent Investor) را منتشر کرد که به انجیل سرمایه‌گذاری ارزشی معروف شد. بافت در این کلاس پذیرفته شد. او و گراهام یک رابطه نزدیک و پایدار برقرار کردند و، همانطور که می‌گوینند، بقیه ماجرا تاریخ است.

بافت ۲۵ ساله، با الهام از گراهام، در سال ۱۹۵۶ یک شرکت سرمایه‌گذاری تأسیس کرد و دوستان و همسایگان را به مشارکت دعوت کرد. بافت از جوانی اطمینان زیادی داشت که رویکرد سرمایه‌گذاری ارزشی به طور قابل اعتمادی سرمایه را در آینده با نرخ‌های بازدهی استثنایی افزایش خواهد داد؛ گویی می‌توانست ببیند که چگونه ثروتش با گذشت زمان رشد خواهد کرد، تنها اگر حواسش از اصل موضوع پرت نشود. او مصمم بود که در "حلقه شایستگی" خود باقی بماند و تمام توجه خود را بر سرمایه‌گذاری در کسب‌وکارهایی متمرکز کند که مطمئن بود می‌تواند آن‌ها را درک کند. و در واقع، این شرکت طی تقریباً ۱۵ سال فعالیت خود نتایج فوق‌العاده‌ای را به بار آورد.

در سال ۱۹۶۲، شرکت سرمایه‌گذاری بافت اولین سهام خود را از Berkshire Hathaway خرید، سهامی که با گذشت زمان، اهمیت شخصی بیشتری برای بافت پیدا کرد. برکشایر، که در آن زمان تنها یک شرکت نساجی بود، به ظاهر ارزان‌قیمت بود و با مضرب پایینی از ارزش دفتری و سود خود معامله می‌شد. اما این یک کسب‌وکار با کیفیت پایین بود که با چالش عملیات داخلی پرهزینه در زمانی روبرو بود که رقبا در خارج از کشور می‌توانستند محصولات را با کسری از هزینه تولید کنند. برنامه بافت این بود که شرکت را متقاعد کند تا عملیات نساجی خود را کنار بگذارد و به او امکان دهد از ارزش بازار تخفیف‌خورده آن بهره‌برداری کند. هشت سال بعد، بافت رئیس هیئت مدیره برکشایر شد. او اقدامات لازم را برای تبدیل تولیدکننده رو به افول به یک هلدینگ بیمه و صنعتی و یک ابزار سرمایه‌گذاری مادام‌العمر انجام داد که نام آن (که هرگز تغییر نداد) در نهایت مترادف با نام خودش شد.

یکی از دلایل روشن بافت برای داشتن یک شرکت بیمه این بود: چنین شرکت‌هایی انبوه بزرگی از پول نقد تولید می‌کنند که با گسترش کسب‌وکار رشد می‌کند. این در اصطلاح صنعت به "فلوت" (سرمایه در گردش موقت) معروف است—نقدینگی‌ای که تا زمان نیاز برای پرداخت خسارات بیمه، قابل استفاده است. بافت می‌دانست که می‌تواند با سرمایه‌گذاری فلوت، بازدهی برکشایر را در طول زمان افزایش دهد.

بافت، برکشایر را به یک شرکت هلدینگ با "سرمایه دائمی" تبدیل کرد که نه تنها در سهام عادی، بلکه در کل کسب‌وکارها سرمایه‌گذاری می‌کرد. برکشایر رشد کرد و در نهایت مالک صدها کسب‌وکار شد—از جمله BNSF Railway، Geico، NetJets و شرکت‌های متعدد انرژی و برق—و موقعیت‌های سهام متمرکز در Apple، American Express و Coca-Cola. این ثابت کرد که یک فرمول برنده است: بستری که بافت به زودی اکثریت خالص دارایی خود را در آن متمرکز کرد، شرکتی که می‌توانست با تمام تمرکز خود روی آن کار کند. بافت تقریباً تمام سهام اصلی Berkshire Hathaway خود را تا همین اواخر نگه داشت، زمانی که به عنوان بخشی از برنامه‌ریزی دارایی و تلاش‌های بشردوستانه خود، شروع به کاهش سهم خود کرد. سرمایه‌گذاری شخصی بافت در Berkshire Hathaway در نهایت به بیش از ۱۲۵ میلیارد دلار رسید، حتی پس از آنکه او ده‌ها میلیارد دلار از سهام خود را به خیریه اهدا کرده بود. هیچ کس دیگری هرگز چنین ثروتی را از ابتدا ایجاد نکرده بود؛ گویی او در یک قرعه‌کشی با پرداخت فزاینده برنده شده بود، هرچند این پرداخت نه بر اساس شانس، بلکه بر اساس کاربرد مداوم تلاش ماهرانه بود.

موفقیت بافت، تا حد زیادی، ناشی از درایت او به عنوان یک سرمایه‌گذار ارزشی است، که همواره سهام را به عنوان منافع مالکیتی جزئی در کسب‌وکارهایی ارزیابی می‌کرد که قصد داشت در بلندمدت آن‌ها را حفظ کند. فرآیند او شامل انجام بررسی‌های دقیق و تحلیل گسترده؛ عمل بر اساس یک مدل ذهنی غریزی از ویژگی‌های "کسب‌وکارهای خوب"؛ صبر و انتظار برای یک "فرصت عالی" (ترکیب نادر یک کسب‌وکار با کیفیت بالا و قیمت سهمی که به اشتباه ارزیابی شده است)؛ و سپس، و تنها در آن صورت، اقدام بزرگ. اگر سهامی که بافت دوست داشت قیمتش کاهش می‌یافت، با خوشحالی بیشتر می‌خرید—که این به هیچ وجه حسی نیست که اکثر مردم هنگام کاهش سهامشان دارند.

اجازه دهید کمی عقب‌تر بروم و اشاره کنم که سرمایه‌گذاران ارزشی—و من خودم را یکی از آن‌ها می‌دانم—گونه‌ای خاص هستند. آن‌ها معمولاً از نظر ریاضی مستعد و در سنین پایین به جمع‌آوری تمبر یا سکه، پیش‌بینی مسابقات اسب‌دوانی، راه‌اندازی کسب‌وکار، سرمایه‌گذاری در بازار سهام و یافتن راه‌هایی برای کسب درآمد علاقه‌مند بوده‌اند. آن‌ها شکارچیان چانه‌زن و خبره هستند و شخصیت‌هایی دارند که آن‌ها را به طور طبیعی ضد جریان می‌کند. آن‌ها از اجماع عمومی آسایش نمی‌یابند و حتی زمانی که نظراتشان عمومی می‌شود، احساس ناراحتی می‌کنند. اگرچه اکثر سرمایه‌گذاران با شایعات یا عرضه‌های اولیه داغ هیجان‌زده می‌شوند، سرمایه‌گذاران ارزشی هدفشان انضباط و تمرکز بر ارزش ذاتی یک کسب‌وکار، بازدهی سرمایه گذاری شده، سود و جریان نقدی تولید شده و چشم‌انداز آینده شرکت است.

آن‌ها نه از امکان کسب سود آنی، بلکه از منطق گریزناپذیر افزایش سرمایه در بلندمدت هیجان‌زده می‌شوند. کارشناسان مالی گاهی مفهوم بهره مرکب (یا بازدهی مرکب) را "هشتمین عجایب جهان" می‌نامند—نتیجه فوق‌العاده‌ای که از سرمایه‌گذاری‌های عاقلانه و آگاهانه، پایبندی به آن‌ها و حفظ دیدگاه بلندمدت به دست می‌آید. این مفهوم تجسم بافت است، که هرگز سعی نکرد سریع ثروتمند شود (که مطمئنم او می‌گفت راهش را نمی‌داند) در حالی که آهسته‌تر رفتن نتایجی مطمئن‌تر و در نهایت بسیار سودآورتر به همراه داشت. اگر ترکیب سرمایه با موفقیت انجام می‌شد، به مرور زمان خالص دارایی بافت را به طور قابل اعتمادی افزایش می‌داد؛ در نموداری که ثروت را در مقابل زمان نشان می‌دهد، نقاط رسم شده همواره به سمت بالا و راست بودند.

در طول ۴۵ سال دوران حرفه‌ای سرمایه‌گذاری خودم، تقریباً هر سرمایه‌گذار ارزشی که می‌شناختم، بافت را تحسین کرده و به او ارج نهاده است. جامعه سرمایه‌گذاری ارزشی سوابق او را می‌شناسد، آخرین خریدها و فروش‌های او را دنبال می‌کند و از نامه‌های سهامدارانش بینش‌هایی درباره نحوه تفکر او به دست می‌آورد. در حالی که برخی انتخاب کرده‌اند از این اطلاعات برای کپی‌برداری از پرتفوی بافت استفاده کنند و برخی دیگر سهام Berkshire Hathaway را به عنوان یک موقعیت اصلی قرار داده‌اند، اکثر آن‌ها توجه خود را نه بر دارایی‌های او، بلکه بر فرآیند فکری و رفتار او متمرکز کرده‌اند—صبور، با ثبات، بی‌احساس و بلندمدت‌گرا.

چگونه بافت این کار را برای این مدت طولانی به خوبی انجام داد؟ او پنج ویژگی اصلی را به سرمایه‌گذاری خود آورده است:

  1. ذهنی هوشیار، سریع، دقیق و قاطع که به او توانایی تصمیم‌گیری‌های سرمایه‌گذاری قابل اعتماد را می‌دهد.

  2. سادگی در تفکر، که مستقیماً به اصل مطلب در تحلیل هر سرمایه‌گذاری می‌پردازد.

  3. توانایی تشخیص سرمایه‌گذاری‌های خوب از بد، و سرمایه‌گذاری‌های عالی از صرفاً خوب—و بینش و اعتقاد برای پایبندی به بهترین‌ها در طول زمان. بافت، به قول پیتر لینچ، گورو سرمایه‌گذاری، هرگز گل‌های خود را قطع نکرد یا علف‌های هرز خود را آبیاری نکرد.

  4. توانایی حفظ تمرکز برای دوره‌های طولانی و پرهیز از حواس‌پرتی.

  5. چابکی ذهنی برای تغییر استراتژی خود در صورت یافتن راهی برای بهبود، مانند زمانی که در تصمیم‌گیری خود، بر کیفیت یک کسب‌وکار به طور قابل‌توجهی بیشتر تأکید کرد.

در طول دوران حرفه‌ای خود، بافت با موفقیت بحران‌های بازار، بحران‌های مالی، جنگ‌ها، همه‌گیری‌ها و نوآوری‌های تکنولوژیکی شگفت‌انگیزی را پشت سر گذاشت که کسب‌وکارهای بی‌شماری را ایجاد کرد در حالی که بسیاری دیگر را مختل، حتی جابجا کرد. در تمام این مدت، بافت به سادگی به جلو حرکت کرد، به ظاهر بی‌تفاوت. در طول دوران کاری او، رقابت بین سرمایه‌گذاران به شدت افزایش یافت زیرا سرمایه‌گذاری نهادی‌تر شد، جوانان بیشتری به حرفه‌های سرمایه‌گذاری روی آوردند، اطلاعات مالی به طور گسترده در دسترس قرار گرفت و مبالغ فزاینده‌ای از سرمایه سرمایه‌گذاری برای بازدهی اضافی رقابت می‌کردند. بافت همچنان به تولید نتایج استثنایی ادامه داد.

مردم به طور کلی این حس را دارند که کسی می‌تواند با سرمایه‌گذاری در سهام عادی (صحیح)، سرمایه‌گذاری مجدد سود سهام در طول مسیر، و حفظ سهام هنگام وحشت سایر سرمایه‌گذاران، ثروتمند شود. گاهی داستان‌هایی درباره یک سرایدار بازنشسته، معلم مدرسه یا کتابدار می‌شنویم که صرفه‌جویی کرده، پس‌انداز کرده و هوشمندانه سرمایه‌گذاری کرده و ثروت کوچکی از خود بر جای گذاشته است. بافت چیزی شگفت‌انگیزتر را نشان داد—که شما می‌توانید با انجام این کار، و نه با استفاده از یک الگوریتم معاملاتی پیچیده که یکی دو پنی از هر معامله به دست می‌آورد، بلکه با به کارگیری یک برنامه عقل سلیم برای خرید و نگهداری سهام در شرکت‌های عمومی با کیفیت بالا، به یکی از ثروتمندترین افراد جهان تبدیل شوید. بافت، به این ترتیب، هم یک مرد خاص—یک تک شاخ سرمایه‌گذاری—و هم یک انسان عادی بود، فقط یک فرد دیگر که سهام، معمولاً در شرکت‌های شناخته شده، می‌خرید. (اما یک شهروند عادی روزها و شب‌های خود را صرف بررسی انبوهی از گزارش‌های سالانه شرکت‌ها، پاورقی به پاورقی، برای یافتن بینش‌های آشکار نمی‌کرد.)

بافت معمولاً یک نگهدارنده بلندمدت شرکت‌هایی بود که در آن‌ها سرمایه‌گذاری می‌کرد. استانداردی که برای خود برای داشتن یک نام جدید تعیین کرده بود، بالا بود و او توصیه می‌کرد که سرمایه‌گذاران به ندرت موقعیت‌های جدیدی بگیرند، زیرا ایده‌های ارزشمند زیادی وجود ندارد. او نسبت به تمایل اکثر سرمایه‌گذاران برای تمرکز بر بخش‌های مد روز یا داغ‌ترین فناوری جدید مصون بود و این به مرور زمان به او بسیار کمک کرد. او مفهوم "کارت پانچ" سرمایه‌گذاری را برای هر سرمایه‌گذار مشتاق ابداع کرد که تنها ۲۰ پانچ برای استفاده در طول زندگی داشت. هیچ کس در واقع این ایده را دنبال نمی‌کند (تعداد کمی از ما واقع‌بینانه می‌توانیم اینقدر منظم باشیم)، اما با این وجود یک چارچوب ذهنی خوب است: یادآوری‌ای که وقتی یک سرمایه‌گذاری واقعاً قانع‌کننده پیدا می‌کنید، نباید از سرمایه‌گذاری زیاد در آن بترسید. این شیوه تفکر در تضاد با رویه سرمایه‌گذاری معاصر گسترش پرتفوی به عنوان ابزاری برای کاهش ریسک است که منجر به آن می‌شود که بسیاری از بهترین ایده‌های سرمایه‌گذاری خود دور شوند.

بافت در میان جمعی از اعضای مطبوعات.
شین‌هوا / ایواین / ریداکس<br>وارن بافت در سال ۲۰۱۹ با خبرنگاران در یک جلسه سالانه سهامداران در اوماها صحبت می‌کند.
شین‌هوا / ایواین / ریداکس

بافت اغلب اشاره کرده است که در طول دوران حرفه‌ای خود از شانس بهره‌مند شده و از برخی جهات اینگونه بوده است. در واژگان خودش، او برنده "قرعه‌کشی تخمدان" بود، که با سلامتی خوب و ذهنی عالی در خانواده‌ای دو والدینی که به نسبت مرفه بود، متولد شد. او در نبراسکا بزرگ شد، ایالتی که مردم به تفکر مستقل افتخار می‌کنند، و مکانی که فضایل سنتی مانند سخت‌کوشی، صرفه‌جویی و پایبندی به قول و قرار از سنین پایین آموخته می‌شد. پدرش یک بازرگان بود و در نهایت به عنوان نماینده کنگره ایالات متحده خدمت کرد. نبراسکا به اندازه کافی از وال استریت فاصله داشت که فشار همسالان عامل چندان مهمی در توسعه حرفه‌ای بافت نباشد. در واقع، بافت در ماه نوامبر اشاره کرد: "مرکز ایالات متحده مکانی بسیار خوب برای تولد، تشکیل خانواده و راه‌اندازی کسب‌وکار بود." بافت به طور منظم اشاره کرده است که آمریکایی بودن برای او مزیت بود. این امر او را عمدتاً بر شرکت‌های آمریکایی متمرکز کرد، جایی که حاکمیت قانون به معنای میدان رقابت نسبتاً برابر بود و اوراق بهادار قابل معامله فراوانی برای تحلیل و انتخاب وجود داشت. و سرمایه‌گذاری طولانی‌مدت در سهام آمریکا در نیمه دوم قرن آمریکایی واقعاً چیز خوبی بود. تعداد کمی از بازارهای بزرگ در طول دوران حرفه‌ای او به خوبی بازار سهام ایالات متحده عمل کردند.

بافت نه تنها یک سرمایه‌گذار بود؛ او یک متفکر عمیق سرمایه‌گذاری نیز بود، که به طور مداوم تلاش می‌کرد بهبود یابد، به دنبال حوزه‌های جدید مزیت بود و از اشتباهات خود درس می‌گرفت. در حالی که او در طول دوران حرفه‌ای خود یک سرمایه‌گذار ارزشی باقی ماند، تحت تأثیر عمیق تفکر یکی دیگر از نوابغ سرمایه‌گذاری، فیلیپ فیشر، و همچنین دوست و همکار دیرینه‌اش، چارلی مانگر، قرار گرفت. در نتیجه، او رویکرد خود را اصلاح کرد تا کمتر بر شرکت‌های با کیفیت پایین که با ارزیابی‌های بسیار پایین معامله می‌شوند، و بیشتر بر کیفیت کسب‌وکارهای زیربنایی تمرکز کند، حتی اگر این به معنای پرداخت هزینه بیشتر باشد، زیرا کیفیت بالاتر احتمالاً منجر به سرمایه‌گذاری رو به رشد و با ارزش‌تر می‌شود. بافت بینش جدید خود را اینگونه اذعان کرد: "من سعی می‌کنم در کسب‌وکارهایی سرمایه‌گذاری کنم که آنقدر عالی هستند که یک احمق هم می‌تواند آن‌ها را اداره کند. زیرا دیر یا زود، یک احمق این کار را خواهد کرد."

همزمان با اوج‌گیری فعالیت‌هایش در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۷۰، بافت مشغول انتخاب تک به تک سرمایه‌گذاری‌ها بر اساس معیارهای بنیادی مانند سود و جریان نقدی بود. در همان زمان، دانشگاهیان نظریه جدیدی—"فرضیه بازار کارآمد"—را پیشگامی می‌کردند که فرض می‌کرد بازارهای مالی باید کارآمد باشند، زیرا هر اطلاعات جدیدی که به دست می‌آمد به سرعت در قیمت اوراق بهادار منعکس می‌شد. اگر به کارآمدی بازار اعتقاد داشتید، لزوماً باور داشتید که هیچ کس نمی‌تواند به طور قابل اعتماد از بازار پیشی بگیرد. اما بافت گواه زنده‌ای بود که می‌توان با کشف ناکارآمدی‌های بازار به موفقیت رسید. در سال ۱۹۸۴، بافت در مجله دانشکده بازرگانی کلمبیا استدلال کرد که اساتید مالی باید نظریه‌های خود را کنار بگذارند و سوابق هشت صندوق سرمایه‌گذاری (که عمدتاً توسط دوستان او اداره می‌شدند) علاوه بر صندوق خودش را بررسی کنند. در محافل دانشگاهی، بافت به عنوان فردی بی‌نظیر، یک n از یک، دیده می‌شد. اما به جای مطالعه بافت و کارهایش، برای دهه‌ها اساتید مالی به نظریه‌های خود پایبند بودند و راه‌های جدیدی برای توضیح موفقیت او ابداع کردند. حتی امروز، دانشجویان مالی همچنان فرضیه بازار کارآمد را می‌آموزند. بافت اغلب اشاره کرده است که هرچه تعداد افرادی که به آن‌ها آموزش داده می‌شود بازارها کارآمد هستند و تحلیل بنیادی سرمایه‌گذاری اتلاف وقت است بیشتر باشد، رقابت آرام‌تر و برای یک سرمایه‌گذار ارزشی بهتر است.

در حالی که بافت در طول دوران حرفه‌ای سرمایه‌گذاری خود ثروتی بی‌سابقه را از صفر ساخت، این به نظر من برجسته‌ترین دستاورد او نبود. بلکه، مهم‌ترین شاهکار بافت، روشی بود که او در جوانی به موفقیت سرمایه‌گذاری دست یافت و سپس توانست تقریباً سه چهارم قرن، در تمام طول زندگی بزرگسالی‌اش، در اوج عملکرد خود بماند. می‌توانیم بحث کنیم که آیا بافت در هر سال خاص، بهترین سرمایه‌گذار بود یا خیر؛ عملکرد هر سرمایه‌گذار تحت تأثیر نوسانات بازار سهام است و بنابراین بهتر است در افق‌های بلندمدت‌تر اندازه‌گیری شود. اما اگر از هر دانشجوی جدی بازارهای مالی بین اواسط دهه ۱۹۶۰ و اواسط دهه ۲۰۲۰ در هر لحظه خاص خواسته می‌شد که به تیم ستاره‌های سرمایه‌گذاری رأی دهد، بافت احتمالاً در هر برگه رأی، هر سال، گنجانده می‌شد.

بافت خستگی‌ناپذیر بود؛ به ندرت مرخصی می‌گرفت، و هرگز اجازه نمی‌داد از رویکرد منظم خود فاصله بگیرد یا اولویت‌های جدیدی را اتخاذ کند. و برای بیشتر دوران حرفه‌ای خود، کم و بیش تنها کار می‌کرد—فقط بافت و مقداری پشتیبانی حسابداری و اداری. او کال ریپکن دنیای سرمایه‌گذاری بود: مرد آهنین که هر روز در ترکیب اصلی قرار داشت. او همچنین اساساً در صدر تنها بود؛ هیچ سرمایه‌گذار دیگری در آن دوره به اندازه او مشهور نشد، و هیچ کس دیگری سوابقی به این طولانی یا استثنایی نداشت. مانند پیروزی سکرتاریات در Belmont Stakes در سال ۱۹۷۳ با اختلاف طول مسیر نهایی، واقعاً مهم نبود که چه کسی در رتبه دوم قرار می‌گرفت.

بافت معلمی با استعداد و الهام‌بخش است و اغلب وقت خود را صرف حضور به عنوان سخنران مهمان در کلاس‌ها کرده است. گروه‌های بی‌شماری از دانشجویان به نبراسکا پرواز کرده‌اند تا با "اوراکل اوماها" ملاقات کنند، از او سوال بپرسند و عکس بگیرند. در طول سال‌ها، نامه‌های سالانه سهامداران بافت (و حتی نامه‌های اولیه مشارکت او) برای متخصصان سرمایه‌گذاری به متنی ضروری تبدیل شد. برخلاف اکثر مفسران پیچیده و خسته‌کننده وال استریت، بافت به خاطر قابل فهم ساختن موضوعات پیچیده مشهور شد. نوشته‌های بافت با اشتیاق توسط جامعه سرمایه‌گذاری مورد انتظار بود؛ آنها پر از کنایه‌های به یاد ماندنی (مانند هشدار در مورد ریسک‌پذیری که "تنها زمانی که جزر و مد عقب می‌نشیند می‌فهمید چه کسی برهنه شنا می‌کرده" و توصیه جاودانه "هنگامی که دیگران حریص هستند بترسید. هنگامی که دیگران ترسیده‌اند حریص باشید")، و همچنین نقل قول‌هایی از افرادی مانند یوگی برا و می وست بودند.

نامه‌های سالانه بافت آنقدر تأثیرگذار شدند که به اعتقاد من، باعث ارتقاء روش ارتباط اکثر سرمایه‌گذاران حرفه‌ای با مشتریانشان شدند. بسیاری از مدیران صندوق‌های پوشش ریسک و برخی از صندوق‌های سرمایه‌گذاری مشترک (از جمله خودم) تلاش کرده‌اند از نامه‌های بافت به دو روش الگوبرداری کنند: با صرف تلاش قابل توجه برای ساختن نامه‌های خود دقیق، آموزنده و قابل خواندن، و با تصور اینکه برای یک خویشاوند کمتر آگاه (مانند بافت) می‌نویسند که با این وجود سرمایه‌گذار اصلی در صندوق آنهاست و سزاوار دانستن تفکر پشت تصمیمات است. بافت در زندگی خود به سخنی عمل کرده است که اغلب به آلبرت اینشتین نسبت داده می‌شود: "اگر نمی‌توانید چیزی را برای یک کودک ۶ ساله توضیح دهید، خودتان آن را درک نکرده‌اید."

با شناخته شدن بیشتر توانایی سرمایه‌گذاری بافت در جامعه کسب‌وکار، او شروع به استفاده از نامه‌های سالانه پرطرفدار خود برای تبلیغ کاندیداهای خرید شرکت کرد، با این پیشنهاد که برکشایر می‌تواند خانه خوبی برای کسب‌وکارهای خانوادگی باشد که سهامدارانشان به دنبال مالک قابل اعتماد و حمایتگر هستند. کسانی که به برکشایر می‌فروختند، نیازی نداشتند نگران تغییر فرهنگی یا جابجایی کارکنان شرکتشان باشند (در مقایسه با شرکت‌هایی که توسط یک خریدار سرمایه خصوصی معمولی خریداری می‌شوند)؛ رویکرد بافت نظارت بر تخصیص سرمایه در خریدهایش بود، اما در سایر موارد عمدتاً آنها را به حال خود رها می‌کرد. برخلاف خریداران سرمایه خصوصی که مانند "بربرها در دروازه" گاهی شرکت‌ها را برای اجزایشان تجزیه می‌کنند یا تعداد کارکنان را برای افزایش سود کوتاه‌مدت کاهش می‌دهند، بافت سرمایه را در کسب‌وکارهای خریداری شده بازسرمایه‌گذاری می‌کرد تا آنها را پایدار و رشد دهد. او فروتنی این را داشت که قدردان باشد که یک تیم مدیریتی موجود معمولاً اطلاعات بسیار بیشتری در مورد یک کسب‌وکار نسبت به او دارد. او نه تنها در مورد کسب‌وکارها بلکه در مورد افراد نیز سریع و دقیق مطالعه می‌کرد. یکی از همکاران نزدیکش یک بار به من گفت که شاید این توانایی برجسته‌ترین توانایی بافت باشد.

با گذشت زمان، بافت به یکی از محترم‌ترین و تحسین‌شده‌ترین مدیران عامل آمریکا تبدیل شد و نامش به برندی بسیار معتبر مبدل گشت. او الزام قانونی شرکت‌های عمومی مانند Berkshire Hathaway را برای برگزاری جلسات سالانه سهامداران به یک رویداد باشکوه تبدیل کرد که در نهایت به یک زیارتگاه بدل شد. برخی افراد، از جمله بسیاری از سرمایه‌گذاران بین‌المللی، فقط برای دریافت دعوت‌نامه، سهام برکشایر را خریدند. حضور در جلسات سالانه سهامداران بیشتر شرکت‌ها بی‌میل و در حد ده‌ها یا گاهی صدها نفر اندازه‌گیری می‌شود. اما جمعیت کسانی که هر سال برای دیدن و شنیدن از بافت می‌رفتند، به هزاران نفر و سپس ده‌ها هزار نفر افزایش یافت. در دهه ۲۰۰۰، این گردهمایی‌ها "وودستاک سرمایه‌داری" نام گرفتند. معتادان به سرمایه‌گذاری ارزشی یک آخر هفته را به آن اختصاص می‌دادند، انجمن‌های تحلیلگران اوراق بهادار رویدادهایی را در اطراف آن برنامه‌ریزی می‌کردند، و والدین نوابغ مالی نوجوان مشتاق را برای شاهد بودن و یادگیری از مرد بزرگ می‌آوردند. بافت و مانگر، شریک فکری مادام‌العمر او، بیش از پنج ساعت به سوالات حضار اوماها پاسخ می‌دادند. شبکه مالی CNBC شروع به پوشش زنده جلسات کرد. آنها تنها جلسات سهامدارانی بودند که شایسته توجه رسانه‌های ملی بودند.

بافت در قامت یک شومن، نمایشی از محصولات شرکت‌های برکشایر را که برای خرید در جلسه موجود بود، ترتیب داد. این محصولات شامل شیرینی‌های See’s Candies، جواهرات Borsheims، مبلمان و سرویس‌های غذاخوری Nebraska Furniture Mart و محصولات بیمه Geico می‌شد—همه اینها برای خشنودی شرکت‌کنندگان، تبلیغات رایگان، ساخت برندها و افزایش سود خالص در یک شنبه ماه می. جایگاه بت‌گونه بافت به حدی رسید که وقتی مردم برای جلسه سالانه برکشایر به شهر می‌آمدند، در رستوران‌های مورد علاقه بافت توقف می‌کردند و غذاهای مورد علاقه او را سفارش می‌دادند. اگر مانند او غذا می‌خوردید، شاید می‌توانستید مانند او سرمایه‌گذاری کنید—مطمئناً ضرری نداشت. در حالی که من هرگز در جلسه سالانه برکشایر نبوده‌ام و هرگز سهام آن را نداشته‌ام، ۱۷ سال پیش در تنها سفرم برای دیدن او در اوماها، با بافت در Gorat’s (یک استیک‌فروشی، انتخاب خودش) ناهار خوردم.

استعداد بافت برای نمایش، به روش‌های جذب نیروی او نیز گسترش یافت. در سال ۲۰۰۷، او یک جستجوی بسیار علنی برای استعدادهای سرمایه‌گذاری آغاز کرد. پس از بررسی صدها نامزد در طول چندین سال، او در نهایت دو مدیر صندوق پوشش ریسک استثنایی، تاد کامبز و تد وشلر را در سال‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ به برکشایر استخدام کرد. کامبز تا پایان سال ۲۰۲۵ با بافت کار کرد، و وشلر تا به امروز با او ادامه می‌دهد، نتیجه‌ای که باید به عنوان یکی از نامتعارف‌ترین و در عین حال موفق‌ترین جستجوهای اجرایی تاریخ تلقی شود.

بافت از بسیاری جهات یک جی. پی. مورگان عصر جدید بوده است، یک قهرمان کسب‌وکار با توانایی آرام کردن بازارهای متلاطم با تزریق سرمایه به شرکت‌های در معرض خطر، مانند گلدمن ساکس در طول بحران مالی ۲۰۰۸، که با این کار، مهر تأیید خود را بر ثبات مالی آنها گذاشت. او با ثبت دستورات خرید هنگام کاهش قیمت نام‌های محبوب و ارائه اطمینان عمومی در مورد بازارها، امور مالی کشور و سرمایه‌داری، به بازگرداندن اعتماد به بازار در لحظات وحشت‌زده کمک کرد. او یک حامی بی‌قید و شرط ایالات متحده آمریکا، و یک معتقد راسخ بود که همه چیز در بلندمدت همیشه به خوبی پیش خواهد رفت (همانطور که همیشه پیش رفته بود).

بافت به فیلسوفی پرنقل قول در موضوعات متنوعی مانند شبکه حمایت اجتماعی، نیکوکاری و نرخ مالیات تبدیل شد. او یک بار به طور عقل سلیم اظهار داشت که نباید نرخ مالیات کمتری از منشی‌اش بپردازد، و تعداد کمی می‌توانستند با او مخالفت کنند. احترام به او در جوامع تجاری و سرمایه‌گذاری (از جمله در میان سرمایه‌گذاران خرد) آنقدر گسترده بود که ایده‌ها صرفاً به دلیل اینکه او آنها را بیان یا حمایت کرده بود، اهمیت پیدا می‌کردند.

انباشت ثروت هنگفت بافت او را تغییر نداده است، چیزی که اکثر افراد بسیار ثروتمند نمی‌توانند ادعا کنند. در طول زندگی کاری‌اش، او اساساً همان شخصی باقی ماند که در کودکی بود: باهوش، کنجکاو و خوش‌بین. طبیعت تغییرناپذیر او نه تنها به رژیم غذایی همبرگر و چری کوکایش محدود نمی‌شد؛ با گذشت زمان، علایق تجاری او منعکس کننده جذابیت‌های کودکی‌اش به روزنامه‌ها، راه‌آهن و بستنی‌فروشی Dairy Queen شد. بافت تمام عمر بزرگسالی خود را در همان خانه در اوماها زندگی کرده است. او معمولاً همان دوستانش را برای چندین دهه حفظ کرده بود. او خودروهای لوکس، قایق‌های تفریحی، آثار هنری گران‌قیمت یا چندین ملک تعطیلاتی، مانند بسیاری از ثروتمندان افراطی، جمع‌آوری نکرد. ثروت رو به رشد او راهی برای نگه داشتن امتیاز بود (مانند انبوهی عظیم و رو به رشد از ژتون‌های پوکر)، اما برای او بلیطی برای یک سبک زندگی مجلل جدید نبود. در یک مقطع، بافت به وضوح کمی از خرید یک هواپیمای شخصی احساس گناه می‌کرد: او آن را "غیرقابل دفاع" نامید. محبوبیت پایدار بافت، حداقل تا حدی، به دلیل فروتنی پایدار، حس چشم‌انداز، شگفتی واقعی و قدردانی همیشگی او از نحوه رقم خوردن زندگی‌اش است.

وارن بافت در سال ۱۹۹۴
پتی گاوِر / تورنتو استار / گتی<br>وارن بافت در سال ۱۹۹۴
پتی گاوِر / تورنتو استار / گتی

مانند بسیاری دیگر از سرمایه‌گذاران و تجار ثروتمند، بافت سال‌ها تلاش خود را تقریباً به طور انحصاری بر افزایش سرمایه شخصی خود، و همچنین سرمایه سپرده شده توسط سایر سهامداران برکشایر متمرکز کرد، کسانی که اساساً بهترین تخصیص‌دهنده سرمایه جهان را عملاً بدون هزینه استخدام کرده بودند. (حقوق بافت از برکشایر ناچیز بود.) بافت گفته است که یکی از دلایلی که نیکوکاری شخصی قابل توجه را برای سال‌ها به تأخیر انداخت این بود که فکر می‌کرد با صبر کردن، پول نامتناسب بیشتری برای اهدا در آینده خواهد داشت.

بافت مدت‌ها بود که قصد داشت ثروت خود را به امور خیریه اهدا کند، اما مرگ ناگهانی همسر اولش، سوزان، در سال ۲۰۰۴ برنامه‌های او را مختل کرد. او تصور می‌کرد که او کسی خواهد بود که تصمیمات خیریه خانواده را اتخاذ می‌کند. چند سال دیگر طول کشید تا او برنامه‌های خود را برای اهدای مبالغ هنگفت، با پیوستن به بیل و ملیندا گیتس، پیش ببرد. در سال ۲۰۰۶، بافت مبلغ شگفت‌انگیز ۳۱ میلیارد دلار به بنیاد گیتس که از قبل مجهز بود اهدا کرد و با این کار، قابلیت‌های سالانه اهدای کمک مالی آن را دو برابر ساخت. (این یکی از بزرگترین هدایای بشردوستانه در تاریخ بود و هنوز هم هست، و بافت در طول زمان بیشتر به این بنیاد کمک کرد.) بافت به هیئت مدیره بنیاد گیتس پیوست و بیل گیتس به هیئت مدیره Berkshire Hathaway پیوست، اگرچه هر دو چند سال پیش از این تعهدات کناره‌گیری کردند.

در سال ۲۰۱۰، بافت با همکاری مجدد بیل و ملیندا گیتس، Giving Pledge را تأسیس کرد، سازمانی با هدف جلب میلیاردها نفر در جهان به امر نیکوکاری. اعضا باید سوگند یاد می‌کردند که نیمی یا بیشتر ثروت خود را در طول زندگی یا پس از مرگشان اهدا خواهند کرد. بافت و بیل و ملیندا گیتس وقت گذاشتند تا شخصاً با اعضای احتمالی تماس بگیرند و آنها را متقاعد به پیوستن کنند، از جمله ترتیب دادن چندین جلسه با من و همسرم قبل از اینکه در سال ۲۰۱۳ به آنها بپیوندیم. در آخرین شمارش، Giving Pledge بیش از ۲۵۰ عضو داشت که صدها میلیارد دلار کمک مالی آینده را متعهد شده‌اند، عددی که احتمالاً در طول زمان رشد خواهد کرد—و میراثی که تأثیر آن تا آینده دور ادامه خواهد داشت. هیچ کس دیگری تاکنون چیزی حتی قابل مقایسه با آن را امتحان نکرده، چه رسد به اینکه به انجام رسانده باشد.

بافت، از جوانی تا پیری، ارزیابی و درک کسب‌وکارها را دوست داشت. او با موفقیت تمام محیط‌های بازار را پشت سر گذاشت و به راحتی انواع سرمایه‌گذاری‌ها—سهام، اوراق قرضه، فرصت‌های عمومی و خصوصی، شرکت‌های داخلی و جهانی، حتی مشتقات و تعهدات بیمه اتکایی—را طی کرد. اگرچه بسیاری از سرمایه‌گذاران حرفه‌ای به طور محدود فقط روی یک رده دارایی تمرکز می‌کنند، بافت شاهکار خود را با گسترده‌ترین پالت در وسیع‌ترین بوم نقاشی کرد. او روابط مادام‌العمر با مدیران ارشد شرکت‌ها که به آنها احترام می‌گذاشت (به ویژه کاترین گراهام از واشینگتن پست) برقرار کرد، و به طور مشهوری مسئولیت عملیاتی زیادی را به مدیران استخدام شده توسط برکشایر واگذار کرد. و او حتی زمانی که سرمایه حقوق صاحبان سهام برکشایر به سطوح شگفت‌انگیزی (۶۵۰ میلیارد دلار تا سال ۲۰۲۵) رسید، به عملکرد خود ادامه داد. سرمایه‌گذاری حوزه‌ای است که اندازه معمولاً مانعی برای عملکرد می‌شود. اما اندازه برکشایر به طور محسوس رکورد بافت را کاهش نداد. تحت رهبری بافت، برکشایر هاتاوی از یک مشارکت‌کننده گمنام در صنعت نساجی در حال مرگ ایالات متحده به یک غول با ارزش بازار تریلیون دلاری تبدیل شد، یکی از بزرگترین شرکت‌ها در ایالات متحده. مانند یک بازیکن میدانی مرکزی ستاره که یک مهار چشمگیر را پس از دیگری انجام می‌دهد، بافت اغلب کاری را آسان جلوه می‌داد حتی زمانی که همه ما می‌دانستیم قطعاً آسان نبود.

بافت گفته است که در پایان سال ۲۰۲۵ از نقش روزمره خود در رهبری Berkshire Hathaway کناره‌گیری خواهد کرد، اگرچه همچنان رئیس هیئت مدیره شرکت باقی خواهد ماند. و او اشاره کرده است که " سکوت خواهد کرد"، دیگر نامه‌های سهامداران را نخواهد نوشت و در جلسات سالانه سخنرانی نخواهد کرد. او برنامه‌ریزی دارایی خود را با توزیع بخش قابل توجهی از ثروت شخصی خود به بنیادهای فرزندانش تسریع کرده است.

دنیای سرمایه‌گذاری بدون وارن بافت در رأس برکشایر متفاوت خواهد بود. هرچند امیدوارم او همچنان تصمیم به ابراز عقیده بگیرد، اما برای بسیاری، از جمله خودم، بازنشستگی او به معنای کم‌رنگ شدن یک ستاره راهنماست: صدای ثابت آرامش و منطق، حضوری پایدار که همیشه می‌تواند آخرین حرکت غیرمنتظره بازار یا تحولات اقتصادی و ژئوپلیتیکی را در چشم‌انداز صحیح خود قرار دهد.

موفقیت‌های تجاری بافت ثروت او را ساخت، اما من او را بیشتر به خاطر شیوه زندگی‌اش تحسین می‌کنم. او بیش از نیم قرن یکی از موفق‌ترین و تحسین‌شده‌ترین شرکت‌های جهان را رهبری کرد، و این کار را نه با دغدغه تحسین شدن، بلکه با تمرکز ثابت بر انجام کار درست برای کسب‌وکار و سهامدارانش انجام داد. و در مورد بافت، حداقل، انجام کار درست به این منجر شد که او حتی بیشتر مورد تحسین قرار گیرد.

در حوزه‌ای که با ثروت هنگفت و خودنمایی همراه است، بافت فروتن باقی ماند: اداره کسب‌وکارهایش، خرید و فروش سرمایه‌گذاری‌ها، اظهارنظر درباره ارزش‌های اجتماعی، ترویج نیکوکاری، و لذت بردن گهگاهی از یک همبرگر و یک چری کوک. تعداد کمی از کسانی که به جایگاه بافت می‌رسند، زندگی خود را اینگونه می‌گذرانند. همه ما—هم‌سرمایه‌گذاران و مدیران اجرایی کسب‌وکار، و همچنین عموم مردم—خوش‌شانسیم که در زمان بافت زندگی کرده‌ایم، از خرد او بهره برده‌ایم و از مثال او الهام گرفته‌ایم. جای بافت به‌ویژه در زمانی که بسیاری از موفق‌ترین افراد در جامعه کسب‌وکار تک‌ذهنی بر کسب درآمد متمرکز شده‌اند، بدون آنکه زیاد به نحوه کسب آن یا کاری که با آن خواهند کرد فکر کنند، خالی خواهد بود. صرف اینکه می‌توانید کاری انجام دهید، به این معنی نیست که باید آن را انجام دهید.

نسل‌های جدیدی از سرمایه‌گذاران خواهند آمد، از جمله برخی ستاره‌های شهابی که سریع خاموش می‌شوند و برخی دیگر که ماندگار خواهند بود. اما با در نظر گرفتن تمامیت یک دوران حرفه‌ای و سابقه کامل دستاوردها و ارزش‌های زیربنایی آنها، وارن بافت واقعاً بی‌نظیر بوده و باقی خواهد ماند.