سال گذشته، تیمی از دیپلماتهای آمریکایی از مرکز تعامل جهانی وزارت امور خارجه به دو دوجین کشور سفر کرده و مجموعهای از تفاهمنامهها را امضا کردند. آنها به همراه همتایان خود در مکانهای گوناگونی مانند ایتالیا، استرالیا و ساحل عاج، توافق کردند که کمپینهای آنلاین مخرب و فریبنده ناشی از روسیه، چین یا ایران را به صورت مشترک افشا کنند.
سپتامبر گذشته، دولت ترامپ این توافقنامهها را لغو کرد. جیمز روبین، رئیس سابق این مرکز، این تصمیم را «عملی یکجانبه برای خلع سلاح» خواند و جای تعجب هم نیست: در واقع، ایالات متحده اعلام میکرد که دیگر با کمپینهای نفوذ روسیه، دستکاری چین در سیاستهای محلی، یا عملیاتهای جذب افراطگرایان ایرانی مخالفت نخواهد کرد. دولت آمریکا نیز هیچ منبعی را برای کمک به دیگران در این زمینه به کار نخواهد گرفت.
انتشار اخیر استراتژی جدید امنیت ملی دولت ترامپ نشان داد که این تصمیم تصادفی نبوده است. خلع سلاح یکجانبه اکنون سیاست رسمی است. زیرا – علیرغم نامش – این استراتژی امنیت ملی در واقع یک سند راهبردی نیست. بلکه یک یادداشت خودکشی است. اگر ایدههای موجود در آن واقعاً برای شکلدهی سیاست به کار گرفته شوند، نفوذ ایالات متحده در جهان به سرعت ناپدید خواهد شد و توانایی آمریکا در دفاع از خود و متحدانش کاهش خواهد یافت. پیامدهای آن هم اقتصادی و هم سیاسی خواهد بود و همه آمریکاییها آن را احساس خواهند کرد.
قبل از توضیح، باید به ویژگیهای عجیب این سند اذعان کنم که گویی مانند انجیل، چندین نویسنده مختلف دارد. برخی از آنها از زبانی لافزنانه و تهاجمی استفاده میکنند – آمریکا باید «برای دههها کشور قویترین، ثروتمندترین و قدرتمندترین جهان باقی بماند» – و برخی دیگر ایهام و اشاره را ترجیح میدهند. گاهی اوقات این نویسندگان مختلف با یکدیگر تناقض دارند و در یک صفحه پیشنهاد همکاری با متحدان را میدهند و در صفحه بعد پیشنهاد تضعیف متحدان را مطرح میکنند. دیدگاههای بیانشده در سند، نماینده کل دولت ایالات متحده، کل حزب جمهوریخواه، یا حتی کل دولت ترامپ نیستند. برجستهترین عناصر به نظر میرسد از یک جناح ایدئولوژیک خاص میآیند، جناحی که اکنون بر تفکر سیاست خارجی در این دولت تسلط دارد و احتمالاً در آینده نیز بر دیگر دولتها مسلط خواهد بود.
یک عنصر واقعاً جدید و رادیکال در تفکر این جناح، امتناع مطلق آن از شناسایی وجود دشمنان یا نام بردن از هر کشوری است که ممکن است برای آمریکا بد بخواهد. این یک انحراف بزرگ از اولین دولت ترامپ است. استراتژی امنیت ملی سال ۲۰۱۷ از ایجاد ائتلاف علیه کره شمالی سخن گفت؛ اشاره کرد که روسیه «با اقدامات خرابکارانه اعتبار تعهد آمریکا به اروپا را تضعیف میکند، وحدت فراآتلانتیکی را از بین میبرد و نهادها و دولتهای اروپایی را تضعیف میکند»؛ و مشاهده کرد که چین «با تحریکات و مجازاتهای اقتصادی، عملیاتهای نفوذ و تهدیدات نظامی ضمنی» دیگران را تحت فشار قرار میدهد. تیم سیاستگذاری ترامپ در سال ۲۰۱۷ همچنین «رقابت ژئوپلیتیکی بین دیدگاههای آزاد و سرکوبگرانه نظم جهانی» را مشاهده کرد.
دومین دولت ترامپ دیگر نمیتواند هیچ کشور خاصی را که ممکن است به ایالات متحده آسیب برساند، یا هیچ اقدام خاصی را که ممکن است برای آسیب رساندن انجام دهند، شناسایی کند. یک دهه حملات سایبری روسیه، مداخله سیاسی، و جنگ اطلاعاتی در داخل ایالات متحده نادیده گرفته شده است. اقدامات خرابکارانه روسیه در سراسر اروپا، حمایت روسیه از رژیمهای بیرحم در سراسر منطقه ساحل آفریقا، و البته، تهاجم روسیه به اوکراین نیز اهمیت ندارند. هیچ یک از این اقدامات تجاوزکارانه روسیه جز جنگ در اوکراین که صرفاً به عنوان یک نگرانی برای اروپاییها توصیف شده است، ذکر نمیشود.
حتی عجیبتر، چین نه به عنوان یک رقیب ژئوپلیتیکی، بلکه عمدتاً به عنوان یک رقیب تجاری ظاهر میشود. گویی هک و جنگ سایبری چین وجود ندارد، گویی چین به دنبال جمعآوری داده یا نفوذ در نرمافزاری که زیرساختهای ایالات متحده را کنترل میکند، نیست. کمپینهای تبلیغاتی و قراردادهای تجاری چین در آفریقا و آمریکای لاتین، که میتواند رقبای آمریکایی را کنار بزند، نیز اهمیت چندانی ندارند. سند جدید فقط اشارهای مبهم به حضور اقتصادی چین در آمریکای لاتین و تهدید چین علیه تایوان دارد. هنگام بحث در مورد احتمال اخیر، نویسندگان زبان خودنمایانه خود در مورد قدرت آمریکا را کنار میگذارند و به زبان بوروکراتیک میپردازند: «ایالات متحده از هیچ تغییر یکجانبهای در وضعیت موجود در تنگه تایوان حمایت نمیکند.»
سایر رقبا و سایر منابع بالقوه درگیری اصلاً ذکر نمیشوند. کره شمالی ناپدید شده است. ایران «بسیار تضعیف شده» توصیف میشود. تروریسم اسلامگرا دیگر ارزش ذکر ندارد. درگیری اسرائیل و فلسطین هنوز «پرچالش» است، اما به لطف رئیسجمهور دونالد ترامپ، «پیشرفت به سمت صلح پایدارتر حاصل شده است». حماس به زودی محو خواهد شد. نیروهای آمریکایی که هنوز در سومالی و سوریه میجنگند – و در برخی موارد جان خود را از دست میدهند – نادیده گرفته میشوند، گویی اصلاً وجود ندارند.
اما اگر آمریکا هیچ رقیبی ندارد و انتظار هیچ درگیریای را نمیکشد، پس نه ارتش، نه وزارت امور خارجه، نه سیا، و نه بخش ضدجاسوسی افبیآی نیازی به هیچ آمادگی خاصی برای دفاع از آمریکاییها در برابر آنها ندارند. این سند بازتاب همین فرض است و در عوض، دستگاه امنیت ملی ایالات متحده را به تفکر درباره «کنترل مرزهای ما»، «بلایای طبیعی»، «روشهای تجاری ناعادلانه»، «از دست دادن مشاغل و صنعتیزدایی» و سایر تهدیدات تجاری هدایت میکند. فنتانیل ذکر شده است. همچنین، به شکلی عجیب، «تبلیغات، عملیاتهای نفوذ، و سایر اشکال خرابکاری فرهنگی» نیز ذکر شدهاند – اگرچه هیچ اشارهای به اینکه چه کسی ممکن است از تبلیغات و خرابکاری فرهنگی علیه ما استفاده کند یا چگونه میتوان با آن مقابله کرد، وجود ندارد، به خصوص که دولت ترامپ تمام نهادهای طراحی شده برای این کار را کاملاً از بین برده است.
اما اگر این سند اصلاً برای افراد و نهادهایی که به امنیت ملی فکر میکنند، نوشته نشده باشد چه؟ شاید در عوض برای یک مخاطب داخلی و بسیار ایدئولوژیک، از جمله مخاطبان در دفتر بیضی، نوشته شده باشد. نویسندگان زبان پوچ اما اکنون آشنایی را در مورد اینکه ترامپ به بسیاری از جنگها پایان داده است، گنجاندهاند، مجموعهای از ادعاهای به همان اندازه مضحک و خیالی که جایزه صلح فیفا او است. نویسندگان همچنین تلاش میکنند تا تمام استراتژیهای سیاست خارجی گذشته آمریکا، احتمالاً از جمله آنهایی که توسط اولین دولت ترامپ دنبال میشدند، را رد کنند، گویی تنها این دولت، تحت این رئیسجمهور نزدیک به هشتاد ساله، میتواند جهان را به وضوح ببیند.
در نهایت، اگرچه آنها هیچ کشوری را که ممکن است آمریکا را تهدید کند، نام نمیبرند، اما نویسندگان بر یک ایدئولوژی دشمن تمرکز میکنند. این نه کمونیسم چین، نه خودکامگی روسیه، و نه افراطگرایی اسلامی است، بلکه دموکراسی لیبرال اروپا است. این همان چیزی است که این جناح رادیکال واقعاً از آن میترسد: افرادی که درباره شفافیت، مسئولیتپذیری، حقوق مدنی و حاکمیت قانون صحبت میکنند. تصادفی نیست که اینها همان افرادی هستند که ایدئولوگهای MAGA در داخل کشور از آنها متنفرند و دوست ندارند، همان افرادی که برای جلوگیری از بازتعریف ایالات متحده توسط MAGA به عنوان یک قوم-دولت سفیدپوست مبارزه میکنند، کسانی که با فساد نهادهای دموکراتیک آمریکا مخالفند و کسانی که اعتراض میکنند وقتی دوستان، خانواده و متحدان فناوری ترامپ سیاست خارجی ایالات متحده را به نفع منافع خصوصی خود هدایت میکنند.
دموکراسی لیبرال اروپا و آمریکا در واقع برای پروژه آنها آنقدر خطرناک است که به نظر میرسد ایدئولوگهای MAGA قصد تضعیف آن را دارند. آنها نمیخواهند در سیاستهای داخلی هیچ کس دیگری در هیچ جای سیاره دخالت کنند: «ما به دنبال روابط خوب و تجاری صلحآمیز با ملتهای جهان هستیم بدون اینکه تغییرات دموکراتیک یا اجتماعی دیگری را بر آنها تحمیل کنیم.» استثنای بارز این قاعده در اروپا است. در اینجا، اکنون سیاست آمریکا این است که «به اروپا کمک کند تا مسیر فعلی خود را اصلاح کند»، زبانی که دلالت بر این دارد که ایالات متحده برای این کار مداخله خواهد کرد.
بر اساس گزارش دیفنس وان، نسخه قبلی استراتژی امنیت ملی بیان کرده بود که سیاست خارجی ایالات متحده باید حتی به حمایت از نیروهای غیرلیبرال در حداقل چهار کشور – مجارستان، لهستان، ایتالیا و اتریش – بپردازد تا آنها را متقاعد کند که از اتحادیه اروپا خارج شوند. برای هر چهار کشور، این یک فاجعه اقتصادی خواهد بود؛ برای بقیه قاره، این یک فاجعه امنیتی خواهد بود، زیرا اتحادیه اروپا آسیبدیده برای مقابله با جنگ ترکیبی روسیه و فشار اقتصادی چین به مشکل خواهد خورد. اگر اتحادیه از هم بپاشد، دیگر کمیسیون اروپایی قادر به تنظیم مقررات شرکتهای فناوری آمریکایی نیز وجود نخواهد داشت و شاید هدف همین باشد.
در عین حال، نویسندگان سند به نظر میرسد نفرت خود از اروپا را از مجموعهای از ادراکات غلط – یا شاید از نوعی فرافکنی – استخراج میکنند. به عنوان مثال، نویسندگان میترسند که «برخی اعضای ناتو به زودی اکثریت غیراروپایی شوند.» از آنجایی که آنها احتمالاً درباره ترکیه و کانادای غیراروپایی صحبت نمیکنند، دلالت واضح این است که کشورهایی مانند فرانسه و آلمان مهاجرت زیادی از خارج اروپا دارند که اکثریت غیرسفیدپوست خواهند شد. با این حال، این ایالات متحده است، نه اروپا، که احتمال بیشتری دارد در سالهای آینده «اکثریت اقلیت» شود.
استراتژی امنیتی همچنین، به طرز عجیبی، درباره اروپا در آستانه «نابودی تمدنی» صحبت میکند، زبانی که بسیاری از سیاستمداران اروپایی، حتی در احزاب راست افراطی، از آن استفاده نمیکنند. کارل بیلت، نخستوزیر و وزیر خارجه سابق سوئد، این احساس را «راستتر از راست افراطی» خوانده است. در نهایت، در چندین شاخص – سلامت، شادی، استاندارد زندگی – کشورهای اروپایی به طور منظم بالاتر از ایالات متحده قرار میگیرند. در مقایسه با آمریکاییها، اروپاییها طولانیتر زندگی میکنند، احتمال کمتری دارد که در خیابانها زندگی کنند، و احتمال کمتری دارد که در تیراندازیهای جمعی کشته شوند.
تنها نتیجه ممکن: نویسندگان این سند اطلاعات زیادی درباره اروپا ندارند، یا اهمیتی نمیدهند که اطلاعات کسب کنند. آنها در دنیایی فانتزی زندگی میکنند و نسبت به خطرات واقعی کور هستند. آنها تهدیدات ساختگی ایجاد میکنند. اطلاعات آنها از وبسایتهای توطئهگرا و حسابهای تصادفی در ایکس میآید، و اگر آنها از این داستانهای ساختگی برای اجرای سیاست استفاده کنند، آنگاه انواع فجایع میتواند در انتظار ما باشد. آیا نظامیان ما واقعاً همکاری با متحدانی را که دههها با آنها همکاری کردهایم متوقف خواهند کرد؟ آیا افبیآی جستجو برای جاسوسان روسی و چینی را متوقف خواهد کرد؟ اوایل این ماه، وزارت دادگستری اعلام کرد که در حال اقدام علیه دو گروه مجرم سایبری تحت حمایت دولت روسیه است که از جمله کارهایشان، زیرساختهای صنعتی آمریکا را هدف قرار داده بودند. اما اگر دشمن واقعی ما «نابودی تمدنی» در اروپا باشد، پس قطعاً باید منابع را از این نوع مشکل ثانویه منحرف کنیم و آنها را روی تهدید ناشی از حزب کارگر بریتانیا یا دموکراتهای مسیحی آلمان متمرکز کنیم.
فرد وسوسه میشود که به این نوع ایدهها بخندد، ناباوری خود را ابراز کند یا روی برگرداند. اما تفکر توطئهگرا مشابه، قبلاً به نهادهای واقعی آسیبهای جدی وارد کرده است. ایلان ماسک داستانهای تحریفشده یا کاملاً غلط درباره USAID را که در پلتفرم ایکس خودش خوانده بود، باور کرد. در نتیجه، او کل سازمان را به سرعت و بیفکرانه از بین برد، به طوری که ممکن است دهها یا حتی صدها هزار نفر در نتیجه آن جان خود را از دست بدهند. در وزارت امور خارجه، دارن بیتی، معاون وزیر برای دیپلماسی عمومی، بارها به دروغ اعلام کرده است که مرکز تعامل جهانی آمریکاییها را سانسور میکرده است، یک خیال که او در اینترنت با آن مواجه شده و بدون اثبات به تکرار آن ادامه میدهد. در نتیجه، او آن سازمان را نابود کرد و مذاکرات بینالمللی آن را پایان داد. او اکنون در حال انجام یک شکار ساحره داخلی در وزارتخانه است و تلاش میکند شواهد پسینی برای ایدههای توطئهگرایانه خود بیابد یا شاید اختراع کند.
برخی عناصر این داستان آشنا هستند. آمریکاییها قبلاً رقبای خود را بیش از حد تخمین زده، دست کم گرفته یا اشتباه درک کردهاند. و هنگامی که این کار را میکنند، اشتباهات فاجعهباری مرتکب میشوند. در سال ۲۰۰۳، بسیاری از تحلیلگران آمریکایی صمیمانه فکر میکردند که صدام حسین سلاحهای کشتار جمعی دارد. در طول جنگ سرد، بسیاری از تحلیلگران باور داشتند که اتحاد جماهیر شوروی قویتر و کمتر شکننده از آنچه ثابت شد، بود. اما من مطمئن نیستم که تاکنون لحظهای مانند این وجود داشته باشد که برجستهترین نظریهپردازان سیاست خارجی دولت آمریکا وسواسهای داخلی خود را به جهان خارج منتقل کرده و ترسهای خود را بر دیگران فرافکنی کرده باشند. در نتیجه، آنها احتمالاً در درک اینکه چه کسی میتواند ایالات متحده را در آینده نزدیک به چالش بکشد، تهدید کند یا حتی آسیب برساند، اشتباه خواهند کرد. دنیای خیالی آنها همه ما را در خطر قرار میدهد.