تصویرسازی توسط کالین هانتر. منبع: پاتریک مک‌مولان / گتی.
تصویرسازی توسط کالین هانتر. منبع: پاتریک مک‌مولان / گتی.

آنچه جفری اپستین درباره «لولیتا» نمی‌فهمید

همه چیز.

یکی از ناراحتی‌های جزئی که یک منحرف سرسخت با آن مواجه است، این است که قفسه کتابش ممکن است علیه او شهادت دهد. برخی کتاب‌ها بهتر است پشت به بیرون گذاشته شوند. یک پدوفیل ممکن است مرگ در ونیز اثر توماس مان را پنهان کند، که در آن یک نویسنده آلمانی میانسال به پسری لهستانی، جوان و ظریف خیره می‌شود. یک متجاوز با سواد بالا باید نسخه خود از پرتقال کوکی را با یک کاور کتاب که رضایت‌بخش‌تر است، استتار کند. از این رو، عجیب است که جفری اپستین، سرمایه‌دار فقید و متجاوز جنسی محکوم‌شده – که در سال ۲۰۱۹ در زندان در انتظار محاکمه به اتهام قاچاق افراد زیر سن قانونی درگذشت – علاقه خود را به لولیتا اثر ولادیمیر نابوکوف به رخ می‌کشید. این کتاب، که برای اولین بار در سال ۱۹۵۵ در فرانسه منتشر شد، آنقدر با پدوفیلی شناخته می‌شود که نه تنها یک، بلکه دو واژه یعنی «لولیتا» و «نیمفت» را برای دخترانی که مردان بالغ آن‌ها را از نظر جنسی اغواکننده می‌یابند، پدید آورد. اپستین به جای پذیرش توصیه آشکار – «به هیچ وجه وسواس خود را به لولیتا تبلیغ نکنید» – ظاهراً دقیقاً برعکس عمل کرد.

پرونده‌های اپستین که دیروز توسط کنگره منتشر شد، شامل عکس‌هایی از یک زن یا دختر جوان است که جملات ابتدایی شهوت‌انگیز لولیتا به طور ناشیانه‌ای با جوهر سیاه روی پوستش نوشته شده است. لولیتا در اسناد منتشر شده در ماه نوامبر نیز پراکنده است. مایکل ولف، روزنامه‌نگاری که در حال کار بر روی زندگی‌نامه اپستین بود، نوشت که او یک نسخه از لولیتا و هیچ کتاب دیگری را کنار تخت خود نگه می‌داشت. ولف افزود که اپستین «علاوه بر شوخی، یک طرفدار بزرگ نابوکوف [اشتباه املایی] است.» هنگامی که یک ویراستار برای تأیید این جزئیات به اپستین نامه نوشت، اپستین پیام را به ولف فوروارد کرد، با یادداشتی که نشان می‌داد او در فرآیند بررسی همکاری نخواهد کرد: «nfw»، به معنای «به هیچ وجه لعنتی». در نهایت، آن زندگی‌نامه هرگز منتشر نشد.

چه نسخه‌ای از کتاب را کنار تخت خود نگه داشته بود یا نه، ما می‌دانیم که اپستین یک نسخه چاپ اول داشت و لولیتا حاشیه‌نویسی‌شده را برای کیندل خود در سال ۲۰۱۹، ۴۳ روز قبل از دستگیری‌اش، سفارش داد. در مورد ادعای اینکه اپستین «یک طرفدار بزرگ نابوکوف» بود، تنها پاسخ ممکن این است: nfw. او ممکن است می‌خواسته دیگران باور کنند که چنین است، و همچنین ممکن است سعی کرده باشد با مکالمات مودبانه درباره کتاب، برخی افراد را تحت تأثیر قرار دهد – شاید از آن دسته افرادی که نمی‌دانند نام «نابوکوف» را چگونه بنویسند، یا کسانی که آنقدر پول او را می‌خواستند که نمی‌توانستند سطحی بودن او را مطرح کنند. این رمان در مکاتبات سال ۲۰۱۸ او با الیسا نیو، استاد انگلیسی دانشگاه هاروارد، همسر لری سامرز بدشانس، که پروژه شعر او را تأمین مالی می‌کرد، نقشی گذرا دارد. نیو در ایمیلی می‌گوید، ظاهراً به اصرار اپستین: «من به طبقه بالا می‌روم تا نسخه خود از لولیتا را پیدا کنم.» سپس او به اپستین پیشنهاد می‌کند که آنتونیای من اثر ویلا کاتر را بخواند و می‌نویسد که رمان کاتر «تم‌های مشابهی با لولیتا دارد؛ بدین معنا که درباره مردی است که تمام زندگی‌اش برای همیشه تحت تأثیر برداشتش از یک دختر جوان قرار گرفته است.» دختر عنوان رمان لولیتا یک دوازده ساله است که توسط مردی بسیار مسن‌تر ربوده شده و به طور مکرر مورد تجاوز قرار می‌گیرد. مقایسه لولیتا با آنتونیای من به این شکل کمی شبیه گفتن این است که موبی دیک و رهایی هر دو درباره سفرهای ماهیگیری هستند.

با این حال، من شک دارم که اپستین هرگز لولیتا را خوانده باشد، یا اگر خوانده باشد آن را درک کرده باشد. لذت‌های کتاب شدید هستند اما اروتیک نیستند و با سلیقه اساساً مبتذل اپستین همخوانی ندارند. لولیتا، مانند رمان بزرگ نابوکوف آتش کم‌فروغ، درباره یک نوع نویسنده باهوش است که آنقدر باهوش نیست که بفهمد کاملاً دیوانه است. این رمان به سطوحی از رقت‌انگیزی دست می‌یابد که یک روان‌پریش مانند اپستین برای درک آن به سختی تلاش می‌کند.

ما از ایمیل‌های او می‌دانیم که اپستین مجموعه‌ای التقاطی از کتاب‌های غیرداستانی، از جمله کتاب‌هایی درباره مالی، قدرت و سکس، به علاوه کتاب‌های تصادفی که ممکن است او را نزد مردان قدرتمند در دایره نفوذش عزیز کنند، خریداری کرده بود. این سفارش‌ها همه عامیانه نبودند. او کتاب ستیزه‌جویانه اما روشنفکرانه ضد فمینیستی نورمن میلر، «زندانی جنسیت» و یک رمان از دون دلیلو، صفر ک، را خرید. از میان خریدهای سطحی‌تر، قسمت‌هایی از مجموعه «فلاشمن» – چیزی شبیه جیمز باند، اما دست‌وپاچلفتی‌تر و ویکتوریایی – و از «مردی از او.آر.جی.وای.»، یک داستان پلیسی/سکسی عامه‌پسند دهه ۱۹۶۰ برای خوانندگانی که پوسی گالور را بیش از حد ظریف می‌دانستند، وجود داشت. من گزیده‌هایی را آنلاین پیدا کردم: آن‌ها آنقدر بی‌مزه و قدیمی بودند که، خدا مرا ببخشد، واقعاً برای اپستین احساس بدی پیدا کردم. یک میلیونر بزرگ از داشتن همنشین محروم است، با افراد و تجربیات برجسته‌ای که برای خرید یا اجاره در دسترس هستند. ترجیح دادن مصرف انفرادی رمانی با جملاتی مانند «من سوئیچ شور کوچک او را مانند یک نوازنده بانجو که از فلج دیوانه شده است، می‌نواختم» فراتر از رقت‌انگیز است. این نشان‌دهنده ناآشنایی همزمان با واکنش جنسی انسان و موسیقی بلوگراس است.

خواندن گاه به گاه مزخرفات فرار از واقعیت، مانع از خواندن نثر عالی در لحظات جدی‌تر نمی‌شود. اما اگر سلیقه ادبی شما به قهرمانی‌های جسورانه یک جاسوس، یک عاشق، یک مرد مرموز و با توطئه گرایش دارد – و من گمان می‌کنم که اپستین فقط می‌توانست داستان را به این شیوه غیرمستقیم بخواند – در این صورت، لولیتا انتخابی به طرز خنده‌آوری بد است. هامبرت هامبرت، راوی داستان، پریشان و کندذهن است. رمان یک شوخی با اوست. بازیگرانی که هالیوود برای ایفای نقش هامبرت در دو اقتباس سینمایی رمان انتخاب کرده است، جیمز میسون و جرمی آیرونز، حسی از این نوع شخصیت را منتقل می‌کنند: هر دو به خاطر بازی در نقش افراد خزنده و چندش‌آور شناخته می‌شوند، که حتی از یک مرد بزرگسال معمولی هم برای یک نوجوان آمریکایی نامناسب‌تر هستند.

هامبرت یکی از نفرت‌انگیزترین و خودشیفته‌ترین شخصیت‌های خلق شده در تمام ادبیات است. او یک متجاوز، قاتل، استاد جهانی در طفره رفتن از سرزنش («این او بود که مرا اغوا کرد») و یک تکه پومپوس و منحرف جنسی اروپایی است. این یک رسوایی است که او می‌تواند خود را تا این حد خوب بیان کند – با نبوغ زبانی، وقتی به آن فکر می‌کنم، ولادیمیر نابوکوف. بیشتر داستان دنباله این اروپایی پیچیده و لولیتا را در حالی که با یک «خودروی درب و داغان» در سراسر آمریکا رانندگی می‌کنند، در متل‌ها اقامت می‌کنند و از جاذبه‌های جاده‌ای مبتذل عبور می‌کنند. (اپستین، در مقابل، آنقدر لوس بود که خود را با سفر زمینی خوار نمی‌کرد. او با هواپیمای شخصی خود پرواز می‌کرد، یک بوئینگ ۷۲۷ که به طور غیررسمی به آن «اکسپرس لولیتا» می‌گفتند).

با این حال، پایان رمان برای کسی با تمایلات اپستین حتی نفرت‌انگیزتر است. هامبرت دوباره نیمفت سابق خود را زمانی که ۱۷ ساله است ملاقات می‌کند. لولیتا فاصله گرفته – یعنی بزرگ شده است – و خود را از نظر جنسی از هامبرت رها کرده، اگرچه هنوز پول او را می‌خواهد. اکنون که لولیتا ازدواج کرده و باردار است، برای هامبرت جذاب نیست، و تا حدودی هامبرت نیز برای خودش جذاب نیست، حتی از جنایات خود علیه او پشیمان است.

هامبرت به این بی‌حرمتی‌ها (پیری معشوقه‌اش، متل‌های کثیف، کشف اینکه او یک کرم است) یک مورد دیگر اضافه می‌کند، شاید تنها موردی که اپستین می‌توانست با آن همذات‌پنداری کند. در پایان رمان، او به دلیل اصلی نوشتن همه این‌ها اشاره می‌کند: او در زندان در انتظار محاکمه است و این‌ها یادداشت‌های او هستند. قبل از اینکه بتواند با عدالت روبرو شود، بر اثر حمله قلبی خواهد مرد و خود لولیتا در هنگام زایمان فوت خواهد کرد. به طنز موجود در طرح داستان (کودکی که توسط یک بزرگسال به سرقت رفته و بزرگسالی که به دست یک کودک از بین رفته است) و همچنین به شباهت آن با اپستین توجه کنید، که مانند هامبرت، با مرگ زودهنگام از عدالت فرار کرد.

من فرض می‌کنم اپستین می‌توانست خود را در هامبرت ببیند، هامبرت را به خوبی درک کند، و به سادگی او را منفور نداند. اپستین، در هر صورت، اپستین بود و در همان جهان اخلاقی شما و من زندگی نمی‌کرد. این یک فکر تاریک است: اپستین در تنهایی زیر پتو کز کرده، قسمت شبانه رمان را مطالعه می‌کند زیرا شهوت و ضعف اخلاقی را تشخیص می‌دهد و از آن سیر نمی‌شود. این مرد هامبرت – چقدر قابل درک است. یک شهوت‌ران متکبر درست مثل خودم! برای اینکه چنین باشد، اپستین به ظرفیتی برای خودانتقادی و بینشی نسبت به انحرافات خود نیاز داشت. هیچ مدرکی برای وجود این ویژگی‌ها در او وجود ندارد.

به احتمال زیاد، اپستین لولیتا را با نوعی نسخه سطح بوکر پرایز از «پنت‌هاوس فروم» اشتباه گرفته بود، که خطایی احمقانه است. جملات آغازین، همان‌هایی که روی بدن یک زن در عکس‌های پرونده اپستین نوشته شده بود، بیشتر خودارضایی‌کننده هستند تا اروتیک، با هامبرت که از فکر دهان خود به خود لذت می‌برد («لو-لی-تا: نوک زبان سه گام در کام پایین می‌رود تا در گام سوم به دندان‌ها ضربه بزند»).

خواندن لولیتا به عنوان یک اثر اروتیک، طنز دیگری خواهد بود، زیرا با این خطای دسته‌بندی، او خود را با منتقدان اخلاق‌گرای اولیه کتاب همسو می‌کرد. اورویل پرسکات از نیویورک تایمز، هنگامی که این کتاب در آمریکا منتشر شد، آن را «پورنوگرافی سطح بالا» نامید و اشاره کرد که حتی فرانسوی‌ها نیز آن را ممنوع کرده بودند. گمان می‌کنم ناعادلانه باشد که در سال ۱۹۵۸، زمانی که مطالب مستهجن کمیاب‌تر بود، یک منتقد را برای دیدن پورنوگرافی در جاهای نادرست و اشتباه گرفتن این کتاب بسیار غیرجنسی با تحریک جنسی سرزنش کنیم.

اما همانطور که این تصور که اپستین لولیتا را خوانده و درک کرده است، نامحتمل است، جایگزین آن – که او رمان را خوانده و از آن لذت جنسی برده است – تقریباً بیش از حد زننده است که بتوان به آن فکر کرد. جنسی یافتن لولیتا نه تنها به معنای جنسی یافتن تجاوز به کودک است، بلکه به معنای جنسی یافتن هامبرت هامبرت نیز هست. و این سطحی از انحراف است که احتمالاً فراتر از حتی جفری اپستین است.