این ماه تهران، شهری با ۱۰ میلیون نفر جمعیت، در مورد امکانپذیری بقای خود تردید داشت. پس از شش سال خشکسالی و خشکترین پاییز در بیش از ۵۰ سال گذشته، ذخایر سدهای تامینکننده آب شهر به حدود ۱۰ درصد ظرفیت خود و در برخی موارد حتی کمتر از آن رسید. در اواخر نوامبر و اوایل دسامبر، میزان بارش حدود ۹۰ درصد کاهش یافت، در مقایسه با میانگینهای تاریخی. ساکنان شهر با قطع آب چرخشی، کاهش شدید فشار آب لولهکشی و درخواستهای رسمی برای محدود کردن مصرف آب مواجه شدند.
مسعود پزشکیان، رئیسجمهور ایران، در ماه نوامبر اعلام کرد که اگر باران نبارد، بخشهایی از شهر نیاز به تخلیه خواهند داشت. خوشبختانه، سرانجام در اطراف تهران باران بارید و فشار فوری بر منابع آب را کاهش داد. اما شهر بیش از حد به فاجعه نزدیک شده بود. از خطر خشک شدن شیرهای آب، هیچ رهایی وجود ندارد و چشمانداز بارش بیشتر تاریک به نظر میرسد.
تهران تنها آخرین شهر بزرگی است که به طور خطرناکی به «روز صفر» نزدیک شده است—اصطلاحی که در سال ۲۰۱۷ رواج یافت، زمانی که منابع آب در کیپتاون (Cape Town) به قدری کاهش یافت که مقامات شهری برنامهای را برای بستن شیرهای آب و درخواست از ساکنان برای جمعآوری سهمیه آب از نقاط توزیع در نظر گرفتند. کیپتاون، به همراه سائوپائولو (São Paulo)، برزیل، در سال ۲۰۱۵ و چنای (Chennai)، هند، در سال ۲۰۱۹، پس از نزدیک شدن به اتمام آب آشامیدنی بهبود یافتند، اما همه آنها به روشهایی گرانقیمت و در نهایت ناپایدار ادامه حیات میدهند.
در جهانی که به سرعت در حال گرم شدن است، فقط مسئله زمان است که شانس در تهران یا دهها شهر دیگر مستعد خشکسالی به پایان برسد. وقتی این اتفاق بیفتد، درس از گذشته این نیست که شهرها باید صرفاً آب بیشتری پیدا کنند، بلکه باید با محدودیتهای خود نیز روبرو شوند.
هر پیشنهادی برای جابجایی یک شهر، انحرافی از این واقعیت است که محدود کردن رشد و مصرف آب — هرچند از نظر سیاسی دشوار باشد — اغلب محتاطانهتر از تلاش برای مهندسی راهحلهای پیچیدهتر است. شهرهایی که از تنشهای اکولوژیکی جان سالم به در میبرند، آنهایی هستند که مقیاس و رفتار خود را با محیط زیستشان تطبیق میدهند، نه آنهایی که تصور میکنند فناوری میتواند بینهایت بر محدودیتهای طبیعی غلبه کند.
شرایط خشکسالی در ایران تا حدودی نتیجه تغییر اقلیم است: بخش عمدهای از خاورمیانه، از جمله ایران، دو برابر سریعتر از میانگین جهانی در حال گرم شدن است و تغییر اقلیم چرخههای بارش را تغییر میدهد در سراسر فلات ایران. زمستانها کوتاهتر و خشکتر میشوند؛ پوشش برف در کوههای زاگرس و البرز — که زمانی منابع طبیعی حیاتی بودند که رودخانهها و سفرههای زیرزمینی را در بهار و اوایل تابستان تغذیه میکردند — در حال کاهش است. وقتی هم باران میبارد، به طور فزایندهای به صورت رگبارهای شدید است که از روی زمین سفت شده جاری میشود و به جای نفوذ به زمین، کمک چندانی به پر کردن آبهای زیرزمینی نمیکند.
گرمایش جهانی، تنها بخشی از مشکل است. زیرساختهای آبی ایران مدتهاست که از کمبود سرمایهگذاری و همچنین از حفر غیرقانونی صدها هزار چاه که کشاورزی و صنعت را تامین میکنند، رنج میبرد. شرکت مدیریت منابع آب ایران تخمین میزند که کارمندانش سالانه حدود ۱۳۰۰۰ چاه غیرقانونی، یا ۲۵۰ چاه در هفته را پلمب میکنند، بدون اینکه تأثیر عمدهای بر مشکل بگذارند.
عوامل دیگری نیز ممکن است به این بحران دامن بزنند: شهرنشینی سریع، جمعیت رو به رشد و افزایش مصرف آب. برای مثال، جمعیت تهران از ۷۰۰,۰۰۰ نفر در دهه ۱۹۴۰ به حدود ۱۰ میلیون نفر امروز افزایش یافته است.
آقای پزشکیان گفته است که چنین رشد سریعی ناپایدار است، به همین دلیل او پیشنهاد کرد که بهترین راه حل، انتقال پایتخت کشور به سواحل خلیج عمان باشد.
در مورد توانایی دولت برای انجام چنین وظیفه لجستیکی عظیمی تردید دارم. مسئله پول مطرح است: جابجایی یک پایتخت دهها میلیارد دلار سرمایهگذاری در زیرساختها، مسکن، حمل و نقل و خدمات میطلبد. ایران در حال حاضر به دلیل تحریمها، تورم و نیازهای اجتماعی رقابتی با کمبود نقدینگی مواجه است. اما مشکل واقعی این است که چنین تلاشی منابع کمیاب را جذب خواهد کرد که در غیر این صورت میتوانستند به حل بحران آب زمینهای هدایت شوند: جدی گرفتن مدیریت آب، قیمتگذاری، استفاده بیش از حد کشاورزی و رشد شهری.
ما دیدهایم که وقتی مقامات نتوانند به این مسائل عمیقتر رسیدگی کنند، چه اتفاقی در شهرهای دیگر میافتد. بنگالورو (Bengaluru)، پایتخت فناوری هند، که قبلاً بنگلور نامیده میشد، نمیتواند تقاضای آب خود را با منابع محلی تامین کند و به جای آن به ناوگان تانکرهای خصوصی از خارج شهر متکی است، که نرخهای متفاوتی برای آب دریافت میکنند و پسانداز مردم را خالی کرده و نابرابری را تشدید میکنند. استانبول در کاهش نشت آب و بهبود کارایی و حفاظت سرمایهگذاری کرده و زمان برای رهایی از بحران خود را خریده است. اما این اقدامات حساب پایه عرضه محدود و تقاضای رو به رشد را تغییر نداده است. همانطور که شهرها به رشد خود ادامه میدهند و سفرههای زیرزمینی تخلیه میشوند، فواصل، هزینهها و تنشهای اجتماعی به شدت افزایش مییابد — که تضمین میکند راهحلهای اضطراری فقط به طور موقت تعویق حسابرسی آینده را به همراه دارند.
شهرها در طول تاریخ آمدهاند و رفتهاند. بسیاری از بزرگترین مراکز شهری گذشته — لاگاش (Lagash) و اوروک (Uruk) در بینالنهرین، آنگکور (Angkor) در کامبوج، تیکال (Tikal) در گواتمالا — در نهایت تا حدودی به دلیل شکست در مدیریت آب از بین رفتند. زمانی که تعادل اکولوژیکی به هم خورد، حتی پیچیدهترین جوامع نیز برای بازیابی خود با مشکل مواجه شدند.
برای جلوگیری از سرنوشت لاگاش و آنگکور، تهران و سایر شهرهای مدرن باید کاری رادیکال از نظر استانداردهای سیاسی معاصر انجام دهند: بپذیرند که زندگی در محدوده مرزهای اکولوژیکی انتخابی نیست. این به معنای تعیین محدودیتهای سخت برای گسترش شهری، همتراز کردن جمعیت و مصرف با منابع موجود و برخورد با آب نه به عنوان یک ورودی بینهایت انعطافپذیر، بلکه به عنوان یک محدودیت تعیینکننده است.
حتی شهرهایی که مدتها بر اساس فرض رشد نامحدود ساخته شده بودند، در حال رویارویی با این واقعیت هستند: مکانهایی مانند لاس وگاس (Las Vegas) و فینیکس (Phoenix)، که از نظر تاریخی تمایلی به محدود کردن گسترش نداشتند، اکنون در حال بحث در مورد ممنوعیتها، قوانین برنامهریزی سختگیرانهتر و مدیریت رشد هستند. کمبود آب، هزینههای فرض عدم اعمال محدودیتهای فیزیکی و اینکه همه مشکلات را میتوان با نبوغ انسانی یا با پول حل کرد، آشکار ساخته است.
مانند همه گونهها، انسانها نیز به تعادل با جهان طبیعی وابسته هستند. نبوغ ما به ما امکان میدهد قوانین را کمی خم کنیم — اما نه برای همیشه. در بلندمدت، همیشه بانک برنده است.