میگل مدینا/خبرگزاری فرانسه — گتی ایماژ
میگل مدینا/خبرگزاری فرانسه — گتی ایماژ

فرانسه به چیزی بیش از یک رهبر جدید نیاز دارد. به یک فرانسه جدید نیاز دارد.

در فرانسه، پاییزی پرهیاهو سپری شده است.

ابتدا، دولت توسط پارلمانی خشمگین ساقط شد. سپس، در یک اقدام سراسیمه، امانوئل ماکرون، رئیس‌جمهور، سباستین لوکورنو را به عنوان نخست‌وزیر منصوب کرد؛ اما او کمتر از یک ماه بعد استعفا داد. سردرگمی بیداد می‌کرد. امروز اوضاع کمی آرام‌تر است. آقای لوکورنو، که به دفتری که به سرعت آن را ترک کرده بود بازگشته، با دادن امتیازاتی به رقبا توانسته است کمی ثبات ایجاد کند. او حتی ممکن است موفق به تصویب بودجه شود.

اما او هنوز از مخمصه نجات نیافته است. بدون اکثریت واضح در مجلس ملی، دولت همچنان در برابر رأی عدم اعتماد آسیب‌پذیر است. این می‌تواند ماکرون را مجبور کند که نخست‌وزیر دیگری منصوب کند – ششمین نخست‌وزیر در دور دوم ریاست‌جمهوری‌اش – یا انتخابات زودهنگام پارلمانی برگزار کند. در همین حال، نگاه‌ها به رقابت‌های ریاست‌جمهوری ۲۰۲۷ و احتمال افزایش یابنده پیروزی حزب راست افراطی "رالی ملی" معطوف شده است.

آنچه در ادامه می‌آید بسیار اهمیت دارد. اما فرانسه نیاز به تغییر عمیق‌تری دارد: بیش از یک نخست‌وزیر یا یک رئیس‌جمهور جدید، این کشور به یک جمهوری جدید نیاز دارد. نزدیک به دو و نیم قرن پس از یکی از طولانی‌ترین آزمایش‌های دموکراتیک روی کره زمین – آزمایشی که در آن آرمان‌های liberté (آزادی)، égalité (برابری) و fraternité (برادری) بارها بر پادشاهان، امپراتورها و دیکتاتورهای نظامی غلبه کرده‌اند – کشور باید دوباره به نقطه شروع بازگردد. زمان آن فرا رسیده است که شکل جدیدی از حکومت در فرانسه ایجاد شود.

بسیاری از چالش‌های این کشور در سراسر اروپا مشترک است. راست افراطی در حال ظهور است و واکنش‌های منفی به مهاجران رو به افزایش است. خدمات عمومی و شبکه تامین اجتماعی در یک اقتصاد جهانی‌شده بسیار رقابتی که رشد در آن متوقف شده و بدهی‌ها در حال افزایش است، در معرض تهدید قرار دارند. اعتماد به طبقه سیاسی در حال سقوط است؛ ایمان به دموکراسی نیز در حال کاهش است. اما تشدیدکننده همه این مشکلات، معماری رژیم سیاسی فرانسه است، یک سیستم به شدت متمرکز که قدرت را در ریاست‌جمهوری متمرکز می‌کند.

این جمهوری پنجم است. این جمهوری که در سال ۱۹۵۸ و در بحبوحه جنگ الجزایر برای شارل دوگل طراحی شد، با ساختارهای پارلمانی قبلی گسست و امتیازات قانون اساسی خیره‌کننده‌ای را به رؤسای جمهور اعطا کرد: توانایی انحلال مجلس ملی، اختیار انتصاب نخست‌وزیران به انتخاب خودشان، قابلیت پیشنهاد رفراندوم مستقیماً به رای‌دهندگان فرانسوی و حتی قدرت اضطراری برای حکومت از طریق فرمان. به طور کلی، جمهوری پنجم رؤسای جمهور را تشویق می‌کند که خود را سنگ بنای کل نظام بدانند و آن‌ها را به شخصیت‌هایی شبه‌سلطنتی تبدیل می‌کند که تمام حیات سیاسی حول محور آن‌ها می‌چرخد.

این ریاست‌جمهوری فوق‌العاده همیشه با سنت جمهوری‌خواهانه فرانسه در تضاد بوده، اما به خصوص با حال و هوای ملی امروز سازگار نیست. در دوران پس از جنگ، رای‌دهندگان فرانسوی به رؤسای جمهور اکثریت قاطع در مجلس ملی را می‌دادند – و زمانی که با رئیس دولت مخالف بودند، اکثریت قاطعی را به حزب رقیب می‌سپردند. با این حال، در ۲۰ سال گذشته، حمایت مردمی از رؤسای جمهور کاهش یافته است. آقای ماکرون نیز مانند پیشینیان اخیرش، آخرین دوره خود را با نرخ‌های محبوبیت فاجعه‌بار پایین به پایان می‌برد. نتیجه، شخصیتی نامحبوب با قدرتی فوق‌العاده برای دیکته کردن دستور کار ملی است.

یک جمهوری ششم – در قالب قانون اساسی جدیدی که توسط شهروندان تهیه یا حداقل تصویب شود، همانطور که جمهوری‌های قبلی بوده‌اند – می‌تواند به طور چشمگیری از اختیارات ریاست‌جمهوری بکاهد و فرانسه را به یک نظام پارلمانی تمام‌عیار بازگرداند. با کاهش نقش رؤسای جمهور به وظایف عمدتاً تشریفاتی و جریان یافتن اختیارات اجرایی از قانون‌گذاران، پارلمان‌نشینان فرانسوی مجبور خواهند شد مانند همسایگان اروپایی خود سیاست ائتلافی را بپذیرند. ائتلاف‌ها و مصالحه‌ها، به جای انگیزه‌های رئیس دولت، حیات سیاسی ملی را شکل خواهند داد. طبیعتاً، جایی برای ماده ۴۹.۳ وجود نخواهد داشت، تدبیر بدنامی که به دولت قبلی اجازه داد اصلاحات نامحبوب بازنشستگی ماکرون را بدون رأی‌گیری کامل به تصویب برساند.

پارلمانی با قدرت تازه نیز می‌تواند نماینده‌تر شهروندان باشد. یک راه آشکار برای شروع، اتخاذ نمایندگی تناسبی است – یک سیستم رأی‌گیری مشابه آنچه در اسپانیا و آلمان استفاده می‌شود که کرسی‌های مجلس را بر اساس سهم احزاب از آرا تخصیص می‌دهد. این تغییر بزرگی نسبت به سیستم کنونی دو دوره‌ای «برنده همه چیز را می‌برد» خواهد بود که اغلب باعث می‌شود رای‌دهندگان احساس کنند در حال انتخاب بدترین نامزد هستند. رای‌دهندگان همچنین می‌توانند سناتورها را مستقیماً انتخاب کنند، کسانی که در حال حاضر عمدتاً توسط نمایندگان محلی انتخاب می‌شوند، و با این کار حیات دموکراتیک بسیار ضروری را به مجلس علیا که به مقاومت در برابر تغییر معروف است، تزریق کنند.

یک جمهوری جدید همچنین می‌تواند به مسئله دشوار تمرکززدایی بپردازد. در حالی که تمایل فرانسه به یک دولت ملی قوی مدت‌ها پیش از دوگل وجود داشته، نارضایتی ناشی از تمرکز ثروت و قدرت در پاریس تنها بدتر می‌شود. اگرچه دولت‌های ملی اقداماتی برای واگذاری مسئولیت‌های بیشتر به مناطق و شهرداری‌ها انجام داده‌اند، اما تدوین‌کنندگان یک جمهوری ششم می‌توانند فراتر روند – و شاید حتی امکان یک سیستم کاملاً فدرال را بررسی کنند. چنین پیشنهادی شاید زمانی خیالی به نظر می‌رسید، اما فرانسه در حال تحول است. بر اساس یک نظرسنجی در نوامبر، ۶۴ درصد از مردم اکنون از سیستمی حمایت می‌کنند که در آن مناطق کشور بتوانند قوانین خود را وضع کنند.

نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند که فرانسوی‌ها نیز از ایده یک جمهوری جدید حمایت می‌کنند. این تمایل به پذیرش تغییر، از سنت مدنی سالمی نشأت می‌گیرد که در آن قوانین اساسی نه به عنوان متون مقدس، بلکه به عنوان اسناد راهنما تلقی می‌شوند که می‌توانند برای بازتاب نیازهای یک کشور در حال تغییر به‌روز شوند. بسیاری به حق تعجب می‌کنند که چرا ملت باید به سیستمی پایبند بماند که تقریباً ۷۰ سال پیش برای یک قهرمان جنگی که برای دفاع از یک پاسگاه استعماری فراخوانده شد، ساخته شده است؟ آن کشوری بود که زنان به تازگی حق رأی پیدا کرده بودند، خاطرات اشغال نازی‌ها هنوز تازه بود و مجازات اعدام هنوز در کتاب‌های قوانین وجود داشت.

بزرگترین مانع در برابر اصلاحات، طبقه سیاسی است. میانه‌روهای فرانسه علاقه چندانی به انتقاد از سیستمی که تحت رهبری ماکرون برایشان کار می‌کند، نشان نداده‌اند. راست افراطی نیز مشتاق است تا خود از این قدرت‌ها استفاده کند. حتی احزاب چپ، که از نظر تاریخی بیشترین انتقاد را به جمهوری پنجم داشته‌اند، در مورد اصلاحات گسترده قانون اساسی یا ایجاد مسیری جدید، سر و صدای کمی به پا کرده‌اند. اگرچه ائتلاف "جبهه مردمی جدید" پیش از انتخابات سال گذشته خواستار یک جمهوری ششم شد، اما احزاب عضو آن با نزدیک شدن به رقابت‌های ریاست‌جمهوری، این موضوع را کنار گذاشته‌اند. جذابیت کاخ الیزه ظاهراً برای همه، حتی برای آن دسته از سیاستمدارانی که سوگند می‌خورند می‌خواهند نفوذ آن را کاهش دهند، کاملاً فراگیر است.

در نقطه‌ای خاص، ممکن است نهاد سیاسی فرانسه چاره‌ای جز این نداشته باشد. چه اتفاقی می‌افتد اگر دولت دوباره سقوط کند؟ چه می‌شود اگر انتخابات قانون‌گذاری جدید منجر به مجلسی به همین شکل تقسیم‌شده شود؟ و چه می‌شود اگر پارلمان تحت ریاست‌جمهوری تازه منتخب نیز قطبی باقی بماند، کسی که سپس به دنبال سوءاستفاده از قدرت اجرایی به روش‌های خطرناک باشد؟ هر چه رکود سیاسی فرانسه طولانی‌تر شود، بحث در مورد جمهوری ششم بلندتر خواهد شد – تا شاید روزی فرا رسد که دیگر به عنوان یک رویای آرمان‌شهری دیده نشود، بلکه به عنوان تنها راه برون‌رفت از بحران شناخته شود.

کول استنگلر (@ColeStangler) روزنامه‌نگاری مقیم فرانسه و نویسنده آخرین کتاب با عنوان «آینه آمریکایی» است.