سؤال: فرق یهودی با کانو (قایق تکنفره) چیست؟
جواب: کانو چپ میشود (Canoe tips - که در انگلیسی به معنای انعام دادن نیز هست).
این شوخی، فقط به دلیل قافیه، در حد یک طنز قرار میگیرد. جمله «یهودی انعام نمیدهد» به تنهایی خندهدار نیست. ضمن اینکه این حرف حقیقت ندارد. میتوانید از یک عضو قدیمیِ مشاغل خدماتی بپرسید: یهودیها انعامدهندههای خوبی هستند.
یهودیان شهر من، شیکاگو، چند نسل – و اغلب هیچ نسلی – از فجایع اروپا فاصله داشتند. چالشهای زندگی دست به دهان اصلاً تئوریک نبودند. از نظر حرفهای، بیشترین انعامدهندگان در تاکسی من، پیشخدمتها بودند. در میان آنها، همچون یهودیان، سخاوتمندی نه صدقه بلکه، اگر بخواهم بگویم، عدالت بود. (واژه عبری تصدقه، که به اشتباه صدقه ترجمه شده، در واقع به معنای عدالت است).
شوخی «یهودی و کانو»، مانند دیگر لطیفههای نژادی دوران جوانی من، یک آیین شناسایی است که در قالب طنز ظاهر میشود. این شوخی، گوینده و کسانی را که مطمئن است خواهند خندید، در همدستی با شرارت آن متحد میکند. این «شوخی»، علاوه بر اینکه ربطی به طنز ندارد، هیچ ارتباطی هم با یهودیان ندارد.
طنز فرانسوی در اتاق خواب، طنز آلمانی در حمام، و طنز واقعی یهودی در ذهن اتفاق میافتد؛ هم در ذهن ستمگران ما – که بیاطلاعاند – و هم در ذهن خودمان – که وارونه، بیش از حد تحلیلی و به شکل بیمارگونهای خودارجاع است. یک تروریست وارد هواپیما میشود و میپرسد: «چه کسی یهودی است؟» مردی پیر در عقب هواپیما میگوید: «این سؤال جالبی است.»
بسیاری از شوخیهای یهودی در مواجهه با وحشت شکل گرفتهاند. یک شوخی قدیمی اسرائیلی: «چرا هیتلر خودکشی کرد؟ قبض گازش را دریافت کرده بود.» و یک شوخی مورد علاقه: «یهودیان آشویتس، خبرهای خوب و بد دارم. امشب با قطار ترانس-اورینت اکسپرس، لوکسترین قطارها، سفر خواهید کرد. و حالا خبر بد: شما به عنوان صابون خواهید رفت.»
دو سال پیش از تولد من، آلمانیها نوزادان یهودی را به قتل میرساندند، عملی که اخیراً توسط فلسطینیها ادامه یافته است. برای یک جمعیت اکثریت (یعنی جمعیتی که مستقیماً درگیر نیست) هضم فجایع یهودستیزانه امروزی دشوار است، بدون اینکه تا حدی، ناخودآگاه یا آگاهانه، قربانیان را مقصر بدانند. زیرا اگر قتل و نفرت از یهودیان از اعمال واقعی یهودیان (مثل «یهودی انعام نمیدهد») الهام نگرفته باشد، تماشاگران با وحشت مطلق شرایط انسانی ما مواجه خواهند شد.
برای یهودیان، حقیقت سُستکننده این است که یهودستیزی ربطی به یهودیان ندارد.
یهودیان اصلاحطلب و همگونشده نامها، لباسهای سنتی و اعمال مذهبی (در کنار چیزهای دیگر) را تغییر دادهاند و پذیرش گهگاهی این نمایشمان را به عنوان «پیشرفت» جشن گرفتهاند. یعنی ما «در حال رسیدن به آنجا بودیم» (معادل قدیمی آفریقایی-آمریکایی آن این بود که «در هر نسل سفیدپوستتر میشویم»).
جوهر ذهنیت همگونسازی ما در برنامههای «ارتباط با دیگران»، «بینادیانی» و درخواستها از صنعت سرگرمی و روزنامهنگاری برای «تغییر روایت» دیده میشود. این تلاشها یهودیان را بر اساس دیگران تعریف میکنند و سعی دارند ذهن دیگران را تغییر دهند. چرا؟ تا آنها را متقاعد کنند که ما «واقعاً انسان هستیم».
اما ما خودمان این را باور نداریم. کدام انسان واقعی که به حق خود برای زندگی مطمئن است، شروع به گدایی از ستمگران خود برای پذیرش قربانی کردن هویتش میکند؟
اخیراً، آشنایان و همکاران غیر یهودی انزجار خود از یهودستیزی را با اشاره به دستاوردهای یهودیان مختلف، حق وجود اسرائیل، و خشم و انزجار ناشی از آزار و اذیت مشابه مسیحیان در آمریکا و غیره با من در میان گذاشتهاند.
حسن نیت آنها ناراحتکننده است، همانطور که وقتی عضوی از یک گروه داخلی سعی میکند با «دیگری» ابراز همدردی کند، باید اینگونه باشد، اما با این حال، این دلسوزی است، یعنی نگرانی. و همیشه با عدم درک همراه است، زیرا (یهودی و غیر یهودی) سردرگم در جهانی پیش از کوپرنیک زندگی میکنند.
اینکه خورشید به دور زمین میچرخد، طلوع را توضیح میدهد اما نجوم را غیرممکن میکند. به همین ترتیب، در مورد یهودستیزی، ما قربانی یک خطای منطقی هستیم: اشتباه گرفتن معلول با علت.
این یک خیالپردازی دلخراش اما قابل درک یهودی است که یهودستیزی را میتوان با تغییر عقاید دیگران یا رفتار خودمان حل کرد. یعنی، با درک بیشتر نیاز ستمگرمان به آرامش.
نفرت از یهودیان پس از کشتار ۷ اکتبر در پاسخ به «فراموشی» اسرائیل از جایگاه تاریخی ما به عنوان گدایان – که فقط به لطف دیگران وجود داریم – فوران کرد. (توجه داشته باشید که حتی اصطلاح ظاهراً انسانی «تحمل» به معنای توانایی تحمل مضر است).
وحشیگری یهودستیزانه کنونی، ترس جنوب و واکنشهای آن به شورشهای بردگان را تکرار میکند. بردگان حقیقتی را که ستمگران بیش از هر چیز از آن میترسیدند، تأیید کردند: اینکه آنها انسانهای واقعی بودند. اصرار نگرانکننده بر خلاف آن نه تنها در قانون، بلکه، حتی آشکارتر، در طنز یافت میشد، جایی که نقطهی پایانی هر «شوخی» میتوانست تحقیر سیاهپوستان باشد، که مستلزم همدستی با خنده بود. خنده را نمیتوان پس گرفت.
یهودستیزی ربطی به یهودیان ندارد. این معادل قربانی کردن کودکان است: تقدیم زندگی بیدفاعان به خدایان بتپرست. این پدیده، از نظر تاریخی، زمانی ظهور میکند که تودهی کافی از جمعیت، وحشتزده و به سوی بیخردی سوق داده شده و کنترل را به دست افراد شرور اما مطمئن سپردهاند. جوامع بتپرست که از خشم خدایان ناشناخته میترسیدند، به آنها جانهای بیگناه را میخوراندند. افراد وحشتزده عصر ما، که از تغییرات غیرقابل هضم پریشان شدهاند، به دنبال امنیت در تفکر جمعی و آرامش در خشونت هستند. همین و بس.
چگونه میتوانیم بدانیم که یک چیز از دیگری حقیقیتر است؟ اگر غمانگیزتر باشد. نتیجهگیری من نه با یک شوخی، بلکه با ضربالمثلی در جوهر بیشتر لطیفههای یهودی است: چه چیزی به اندازه یک یهودی با قلبی شکسته، کامل است؟
آقای مامت نمایشنامهنویس، کارگردان سینما و فیلمنامهنویس است.