رئیسجمهور ترامپ به خاطر تلاش برای تثبیت سه نقطه بحرانی در خاورمیانه – غزه، لبنان و سوریه – شایسته تقدیر است. با این حال، در هر سه جبهه، قدرتمندترین بازیگر منطقه و به ظاهر نزدیکترین متحد آمریکا، یعنی اسرائیل، در حال تضعیف استراتژی ترامپ در خاورمیانه است.
پس از آسیبهای حملات ۷ اکتبر حماس، اسرائیل دکترین «عدم ریسکپذیری» را پذیرفته که استفاده از زور و کنترل سرزمینی را بر دیپلماسی ارجحیت میدهد. این تناقض آشکار است: سیاست ادامه حملات پیشگیرانه خطر تشدید را افزایش میدهد – که دقیقاً متضاد «عدم ریسکپذیری» است.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، قصد دارد در تاریخ ۲۹ دسامبر با آقای ترامپ در ایالات متحده دیدار کند. برای جلوگیری از بازگشت به جنگ، رئیسجمهور آمریکا باید با نتانیاهو رک و قاطع باشد. او باید الزامات لازم برای تثبیت منطقه و انتظار خود را مبنی بر اقدام متناسب نتانیاهو با جزئیات بیان کند. در آستانه این دیدار، رهبران عرب نیز به خوبی میتوانند از برنامه آقای ترامپ حمایت کنند و انتقال به فاز ۲ طرح صلح او برای غزه را در اولویت قرار دهند.
در لبنان، درخواست دولت آمریکا برای خلع سلاح تقریباً فوری حزبالله، قدرتمندترین نیروی نظامی و سیاسی کشور و دشمن سرسخت اسرائیل، سوابق جهانی خلع سلاح را به عنوان یک فرآیند تدریجی نادیده گرفت و انتظارات غیرواقعی ایجاد کرد. هنگامی که این انتظارات برآورده نشد، اسرائیل اشاره کرد که یک عملیات بزرگ میتواند قریبالوقوع باشد، علیرغم آتشبس یکساله با میانجیگری آمریکا و فرانسه. اسرائیل هماکنون پنج پاسگاه در داخل لبنان اشغال کرده و روزانه حملات و تجاوزاتی انجام میدهد.
در سوریه، اسرائیل حملات نظامی مکرر انجام میدهد در حالی که خواهان غیرنظامی کردن کل منطقه بین دمشق و بلندیهای جولان، مجاور مرزهای شمال شرقی اسرائیل، است. همزمان، آنچه را که منطقه امنیتی خود در داخل خاک سوریه میداند، حفظ میکند.
نوار غزه همچنان پرخطرترین نقطه بحرانی است. وتوی نتانیاهو در مورد هرگونه نقش برای تشکیلات خودگردان فلسطینی در نوار غزه، خطر برهم زدن طرح ۲۰ مادهای ترامپ را که منجر به توافق آتشبس در اکتبر شد، در پی دارد. اعتراض او هیچ ربطی به امنیت ملی ندارد. بلکه کاملاً به تهدید الحاقگرایان افراطی که او برای حکمرانی با آنها متحد شده است، مبنی بر خروج از ائتلافش در صورت پذیرش نقش تشکیلات خودگردان در غزه، که به نخستوزیری او پایان خواهد داد، مربوط میشود.
طرح ترامپ خواستار یک نیروی ثباتساز بینالمللی به عنوان ضرورتی برای خلع سلاح حماس، امکان خروج بیشتر اسرائیل، حفاظت از کمیته مدنی که قرار است نوار غزه را اداره کند و تامین امنیت فرآیند بازسازی بعدی است. با این حال، کشورهای عربی و عمدتاً مسلمان که ممکن است به این نیرو سرباز اعزام کنند، مشارکت تشکیلات خودگردان فلسطینی را ضروری میدانند، هرچند در ابتدا نمادین باشد.
بدون آن، این نیرو در میان مردم کشورهای مشارکتکننده در نیروی ثباتساز، و همچنین بسیاری دیگر در سراسر جهان عرب و غزه، صرفاً جایگزینی یک اشغال — اسرائیلی — با دیگری تلقی خواهد شد. تنها دعوت از سوی تشکیلات خودگردان فلسطینی و مشارکت آن از همان ابتدا میتواند مشروعیت را فراهم کند. کشورهای عربی نیز مشارکت تشکیلات خودگردان را گامی به سوی اتحاد مجدد غزه و کرانه باختری میدانند، که پیششرطی برای راهحل دو کشوری است.
فاز ۲ طرح آقای ترامپ – خلع سلاح حماس، عقبنشینی کامل اسرائیل از نیمی از غزه که همچنان کنترل میکند، بازسازی، و تشکیل نیروی ثباتساز – بدون مشارکت عربی متوقف مانده است. در عین حال، آتشبس که در قلب فاز ۱ قرار دارد، در خطر است. درگیریهای روزانه آن را تهدید میکنند، در حالی که ۲ میلیون نفر از مردم غزه شرایط غیرانسانی را تحمل میکنند.
مقامات اسرائیلی اطلاعیههای خوشبینانه واشنگتن درباره قریبالوقوع بودن فاز ۲ را با تردید، بدبینی و این نگرش که «اگر ما حماس را خلع سلاح نکنیم، هیچکس این کار را نخواهد کرد» – کدی برای آمادگی جهت از سرگیری جنگ – مواجه کردهاند. با بازگشت گروگانهای زنده اسرائیلی و تنها یک گروگان مرده به خانه، یک انگیزه مهم برای اسرائیل جهت پایبندی به تعهدات فاز ۱ خود برداشته شده است.
آقای ترامپ با درک اینکه تشدید درگیریها توسط اسرائیل، کل معماری منطقهای او را تهدید میکند، مداخله کرد. در تماسی که در ۱ دسامبر گزارش شد، او ظاهراً از آقای نتانیاهو خواست که در سوریه «کمی آرامتر» عمل کند. آقای نتانیاهو با ژستهایی پاسخ داد که هدفشان نشان دادن «حرف شما را شنیدم» بود بدون اینکه واقعاً سیاست خود را تغییر دهد.
با همین رویکرد، او با بازگشایی گذرگاه رفح به سمت مصر، یکی از گذرگاههای اصلی ورود و خروج غزه، موافقت کرد، اما تنها در یک جهت: خروجی وجود دارد، اما بازگشت و عبور کمکهای بشردوستانه خیر، که همگی مغایر با مفاد طرح ترامپ است که خواستار سفر دوطرفه برای مردم و کمکهای بشردوستانه بود.
در مورد لبنان، آقای نتانیاهو صحبت از تشدید قریبالوقوع را کاهش داد و یک رابط غیرنظامی با دستور کار اقتصادی محدود اعزام کرد. در مورد سوریه، دولت اسرائیل ادعا کرد که توافق امکانپذیر است – به شرطی که حداکثر مطالبات امنیتی اسرائیل برآورده شود.
این امتیازات ناچیز شاید توضیح دهد که چرا آقای ترامپ خواستار دیدار حضوری با آقای نتانیاهو، ششمین دیدار از دور دوم ریاستجمهوری او، شد.
در طول یک سال گذشته، هر زمان که رهبران خاورمیانه یک جبهه متحد، یک برنامه عملیاتی و تمایل به انجام بخش اعظم کار دشوار را به آقای ترامپ ارائه کردند و اعتبار موفقیت را به او دادند، او عمل کرد. در آستانه تحلیف او، آنها پیشنهاد کردند که اگر آقای ترامپ رضایت نتانیاهو را جلب کند، رضایت حماس را برای آتشبس تضمین کنند. او این کار را کرد. در ماه مارس، آنها از یک طرح بازسازی مصری حمایت کردند که خیالپردازی ترامپ درباره «ریویرای غزه» را کنار گذاشت. او نیز همراه شد. در ماه ژوئیه، ابتکار سعودی-فرانسوی، ثبات غزه را به مذاکرات گستردهتر اسرائیل-فلسطین و ادغام منطقهای پیوند داد. این عناصر راه خود را به طرح ۲۰ مادهای او باز کردند.
این اتفاق میتواند دوباره بیفتد. شرکای عربی، اروپایی و سایرین باید فهرستی کوتاه از تغییرات سیاست اسرائیل را که برای گشودن فاز ۲ ضروری است، به کاخ سفید ارائه دهند. این لیست ممکن است شامل پذیرش مشارکت تشکیلات خودگردان و عقبنشینیهای بیشتر اسرائیل متناسب با خلع سلاح تدریجی حماس باشد. همچنین میتواند شامل افزایش کمکهای بشردوستانه و بازگشایی رفح از دو جهت، و همچنین تأیید فهرستی تحت نظارت مصریها از تکنوکراتهای فلسطینی مستقل باشد که قرار است در کمیته اداره غزه خدمت کنند.
برای اینکه آقای ترامپ با اعمال این شرایط بر نتانیاهو موافقت کند، باید پیام روشنی از این رهبران بشنود: «اگر شما نتانیاهو را متقاعد کنید، ما حماس را متقاعد خواهیم کرد. اگر اسرائیل به مفاد طرح صلح شما پایبند باشد، ما متعهد به کمک به نیروی ثباتساز بینالمللی و صندوق بازسازی غزه هستیم.»
اکنون انتخاب پیش روی رئیسجمهور روشن است: انضباط را بر نزدیکترین متحد منطقهای آمریکا تحمیل کند یا تماشا کند که یک معماری شکننده تحت فشار تشدید خزنده درگیری توسط نتانیاهو در هم میشکند. پنجره فرصت برای جلوگیری از یک درگیری دیگر در حال تنگ شدن است.